تحول تئاتر در فرهنگ جهانی (1) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تحول تئاتر در فرهنگ جهانی (1) - نسخه متنی

مترجم: مژگان فرازی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تحول تئاتر در فرهنگ جهاني(1)

نويسنده : مژگان فرازي

اشاره:

تئاتر قرون وسطي

درام ليتوركي1 و نيمه ليتوركي

يكي از صورتهاي هنر تئاتر قرون وسطي درام ديني است. كليسا، تمايل داشت تا با مبارزه ضد بقاياي تئاتر يونان باستان و بازيهاي زراعت از عملكرد تبليغاتي تئاتر براي دستيابي به اهداف خود استفاده كند و بالاخره در قرن نهم آيين عشاء رباني، نمايشي مي‌شود و اپيزودهايي از افسانه زندگي مسيح، درباره به خاك‌سپاري و زنده شدن او، ساخته و به صورت آيين خواندن، به اجرا درمي‌آيد. از اين اجرا به بعد، درام ليتوركي اوليه متول‍ّد مي‌شود. دو دوره از اين درامها وجود داشت: درام ميلاد مسيح، كه از تول‍ّد مسيح، صحبت مي‌كرد و درام عيد پاك كه تاريخچه زنده شدن او را بيان مي‌كرد.

با گذشت زمان درام ديني پيچيده‌تر و لباس «بازيگران» متنوع مي‌شود و دستورالعملهاي كارگرداني پديد مي‌آيد كه همه اين كارها را، خود كشيشها، انجام مي‌دادند.

ترتيب‌دهندگان نمايشهاي ديني، تجربة كارگرداني خود را گسترش دادند و در به نمايش گذاشتن نحوة عروج از خاك مسيح و ديگر معجزه‌هاي انجيل، موفق شدند. درام ديني با نزديك شدن به زندگي و استفاده از افكتهاي كارگرداني، ديگر مردم را به خود جلب نمي‌كرد بلكه از خود دور مي‌ساخت. اين نوع تئاتر هرچه بيشتر توسعه مي‌يافت به نابودي نزديك‌تر مي‌شد. مقامات كليسا چون نمي‌خواستند از تئاتر صرف نظر كنند و قدرت غلبه بر اين كار را هم نداشتند، درام ديني را از مجموعة كليساها به مكانهاي سرپوشيده بردند و بدين‌ترتيب درام نيمه ديني (اواسط قرن دوازده) متولد شد و تئاتر ديني ـ كليسايي ضمن اينكه ظاهراً در قدرت روحانيان بود تحت تأثير جمعيت شهري، قرار گرفت. حالا ديگر اين مردم بودند كه علايق خود را به تئاتر ديكته و آن را وادار مي‌كردند تا در روزهاي بازار و نه جشنهاي مذهبي و به طور كامل به زبان مادري و قابل فهم براي عموم مردم نمايش بدهند.

نمايشنامه‌نويسي اشرافي

نخستين نشانه‌هاي مكتب رئاليستي جديد با نام خوانندة شاعر، آدام د‌ِ لاآل (حدود 1287ـ 1238) از شهر آراس فرانسه، ارتباط دارد. د‌ِ لا‌آل شديداً مجذوب شعر، موسيقي و تئاتر بود. او در پاريس و نيز ايتاليا (در كاخ كارل آنژويسك) زندگي و شهرت فراواني به عنوان شاعر، موسيقي‌دان و درام‌نويس كسب كرد. در خلاقي‍ّت آدام د‌ِ لاآل، اصول شعر مردمي با اصول هجوي، تركيب شد و نطفه‌هاي تئاتر آتي رنسانس، شكل گرفت. اما در طول قرون وسطي، اين درام‌نويس دنباله‌رو و ادامه‌دهنده‌اي پيدا نكرد. زنده‌دلي و تخيلات آزاد او تحت تأثير سخت‌گيريهاي كليسا و واقع‌بيني عادي شهرنشينها، افول كرد.

اصول هجوي نمايشهاي مردمي آدام د‌ِ لاآل، ادامة راه خود را در نمايشهاي كمدي جست‌وجو كرد كه قهرمانان آنها گاهي دوره‌گردهاي بازاري، وقتي پزشكان حق‍ّه‌باز و موقعي راهنمايان بي ‌چشم و روي افراد نابينا بودند. اما ژانر كمدي، بعدها و در قرن پانزدهم به اوج خود رسيد. در قرن سيزده ژانر كمدي توسط تئاتر شعبده‌بازي، كه با رويكرد مذهبي حوادث زندگي را دربرداشت، جايگزين شد.

شعبده‌بازي

كلمه شعبده‌بازي از لغت لاتين «معجزه» آمده است و در واقع همه تنشها و درگيريهايي كه اغلب خيلي دقيق تضادهاي زندگي را منعكس مي‌كنند در اين ژانر با دخالت نيروهاي الهي نيكلاي مقد‌ّس، دوشيزه ماريا و ... از بين مي‌رود. به مرور زمان، اين نمايشنامه‌ها با حفظ اخلاق‌گرايي مذهبي، بيش از پيش شكست فئودالها، قدرت تمايلات سياه، اشراف و ثروتمندان را نشان مي‌دهند. نخستين شعبده‌بازي شناخته‌شده نمايش مربوط به نيكلاي مقد‌ّس است (سال 1200) كه در مركز آن معجزه‌اي قرار داشت كه از سوي فردي مقد‌ّس براي نجات مسيحيان در بند بت‌پرستان، صورت گرفت. واكنش آن، جنگهاي صليبي بود. خيلي بعد «شعبده‌بازي در مورد روبرت شيطان» تصوير كاملي از سدة خونين جنگ صد ساله

(1337ـ1453) و چهرة زشت فئودال سنگ‌دل ارائه مي‌دهد. اكثر شعبده‌بازيهاي ساخته‌شده از موضوعات معيشتي، ‌زندگي شهري، زندگي صومعه‌ها يا كاخهاي قرون وسطي بودند. شعبده‌بازي مربوط به برته، از جهت مثبت اشراف و محيط اطراف آنها كه در معرض عيوب و تمايلات قرار داشتند تصوير مي‌كند كه اگر در محيط رعايا و زحمت‌كشان قرار مي‌گرفتند مي‌توانستند مثل آنان مردمي عادي باشند.

حقيقت و ذات شعبده‌بازي با ناپختگي ايدئولوژي زندگي شهري آن زمان، ارتباط داشت. اتفاقي نيست كه اغلب شعبده‌بازيهايي كه با توصيف افشاگرانة حقيقت، شروع مي‌شد، با مصالحه، توبه و طلب بخشش كه عملاً به معني صلح با شرارتهاي نشان داده شده است خاتمه مي‌يافت. اين، هم باب طبع شعور زندگي شهري بود و هم، باب طبع كليسا.

تئاتر رمزي2 (Mystery)

اوج شكوفايي تئاتر رمزي، ‌قرن پانزده تا شانزده‌، هم‌زمان با گسترش شهرها و تشديد تضادهاي اجتماعي بود. شهرنشيني بر وابستگي فئودالي، غلبه يافته، اما شهر هنوز تحت نفوذ قدرت پادشاه مستبد قرار نگرفته بود و تئاتر رمزي، روايت شكوفايي شهرنشيني قرون وسطي و فرهنگ آن بود. تئاترهاي رمزي ميميك بودند و به افتخار عزيمت پرشكوه و جلال پادشاهان به اجرا درمي‌آمدند. سپس اين مراسم به تدريج به نمايشهاي ميداني تبديل شد كه از تجربة اوليه تئاتر قرون وسطي، استفاده مي‌كرد.

نمايشنامه‌نويسي با استفاده از موضوعات انجيل به سه دوره تقسيم مي‌شود: «عهد عتيق» كه محتوايي از موضوعات انجيل دارند؛ «عهد جديد» كه تاريخچه تول‍ّد و رستاخيز مسيح را بيان مي‌كند؛ و دورة «مربوط به حواري‍ّون» كه سوژه‌هاي نمايشنامه‌هاي آن از «زندگي قد‌ّيسين» و اغلب از اعجاز مربوط به آنها اقتباس شده‌اند.

تئاتر رمزي، دامنه موضوعي تئاتر قرون وسطي را گسترش داد و تجارب نمايشي فراواني كسب كرد كه توسط ژانرهاي بعدي قرون وسطي، به كار برده شد. تئاترهاي رمزي علاقه به تئاتر را ميان مردم تثبيت و همچنين برخي از ويژگيهاي تئاتر رنسانس را آماده كرد. اما در سال 1548، نمايش رمزي در جوامع مذهبي به ويژه جوامع مذهبي فرانسه، ممنوع و خط مشي انتقادي كمدي تئاتر رمزي خيلي محسوس شد. علت نابودي آن نيز حمايت نشدن از سوي نيروهاي ترق‍ّي‌خواه جديد جامعه بود. محتواي مذهبي آن، افراد داراي گرايشهاي اومانيستي را دل‌سرد كرد و شكل ميداني و عناصر انتقادي آن موجب آزار كليسا گرديد. با توجه به تضاد دروني اين ژانر، نابودي آن اجتناب‌ناپذير بود. ضمناً پايه و اساس تئاتر رمزي در شرف نابودي و حكومت پادشاهي همه آزاديهاي شهروندي را سلب كرده بود و قراردادهاي كارگاهي ممنوع گرديد. تئاتر رمزي، هم، از سوي كليساي كاتوليك و هم از طرف جنبش اصلاح‌طلب، مورد انتقاد شديد بود.

تئاتر اخلاقي

در قرن 16، جنبش اصلاح‌طلب در اروپا گسترش يافت كه جنبه ضد فئودالي داشت و شكل مبارزه با پايگاه ايدئولوژيكي كليساي كاتوليك ـ فئوداليزم را به خود گرفت. اين جنبش اصلاح‌طلب، اصل ارتباط فردي با خدا و اصل پاك‌نهادي شخصي را تأييد مي‌كرد. اخلاق دست‌آويزي مي‌شود هم براي مبارزه ضد فئودالها و هم ضد توده‌هاي بي‌بضاعت شهر، تمايل به قداست بخشيدن به ايدئولوژي بورژوازي، تئاتر اخلاقي را ايجاد كرد كه از تئاتر رمزي نشئت گرفته بود. تئاتري كه در آن اصول اخلاقي پندآميز به شكل ديني نمود پيدا كرد. تئاتر اخلاقي، اخلاق‌گرايي را از قيد موضوعات ديني، و نيز انحرافات معيشتي آزاد كرد و با جدا شدن از آن به وحدت سبكي خود، دست يافت و جهت‌گيري اخلاقي خاص خود را يافت. اما در اين ضمن حقيقت نمايش و ويژگيهاي زندگي پرسوناژها، گم شد.

نشانة اصلي تئاتر اخلاقي استعاره بود و در نمايشنامه‌ها، پرسوناژهاي استعاري كه هر كدام تجس‍ّم عيب و نقص و يا رفتار خوب بشري بودند، عمل مي‌كردند. اين شخصيتها ويژگيهاي فردي را از دست مي‌دادند حتي موضوعات واقعي در داستان آنها تبديل به سمب‍ُل مي‌شد. برخورد بين قهرمانان متناسب با تضاد و مبارزه دو اصل شكل مي‌گرفت: خير و شر‌ّ، جسم و روح. اين برخورد بيشتر از همه به صورت تقابل دو پرسوناژ، كه تجسم خير و شر‌ّ بودند و عموماً در هر انساني وجود دارد نشان داده مي‌شد.

اهميت تاريخي ژانر استعاره در اين بود كه صراحت و وضوح را وارد نمايشنامه‌نويسي قرون وسطي كرد و وظيفه ايجاد چهره تيپيك را در مقابل تئاتر قرار داد. اما با به قدرت رسيدن اخلاقيات د‌ُگ‍ْم‌ْ و با حكم ج‍َزمي، اين ژانر نتوانست هيچ چيز بااهميتي ايجاد كند.

نمايش كمدي3

نمايش كمدي به عنوان يك ژانر تئاتري مستقل، از نيمة دوم قرن پانزده شناخته مي‌شود. اما تا اين زمان مسير نسبتاً طولاني توسعة پنهاني خود را طي كرده بود. اسم اين تئاتر از كلمه لاتين Farta گرفته شده است. اجراهاي شاد كارناوالي و نمايشهاي مردمي به «مؤس‍ّسات مسخره‌بازي» پايه و اساس داد. اين مؤس‍ّسات كارمندان جزء قضايي، روشنفكران مختلف شهر، بچه‌مدرسه‌ايها و برپاكنندگان سمينارها را در خود جمع مي‌كرد. در قرن پانزده، مجالس هزل و شوخي در سراسر اروپا گسترش يافت. نمايش كمدي با همه محتوا و ساختار هنري خود به حقيقت تبديل شد و سربازان غارتگر، راهبان تاجر، اشراف‌زادگان با تكبر، تجار ممسك و نظاير آنها را به مسخره گرفت. خصوصيات مورد توجه قرار گرفتة شخصيتها در واقع توصيف هجوآميز زندگي است.

ويژگي خاص نمايش كمدي كه آن را تا مرز كاريكاتور تقليدي مسخره‌آميز مي‌برد و تحرك آن كه بيان‌كننده فعال بودن و زنده‌دلي اجراكنندگان خود بود از اصول اصلي هنر اجرا براي هنرپيشگان نمايش كمدي شد. هدف اجراكنندگان نمايش كمدي، بازسازي تيپهاي مشخص بود. جوان شهري تردست، سرباز خودستا و لاف‌زن، خدمتكار زيرك و نظاير آن. اما پس از مشخص شدن تيپهاي نمايشي، بديهه كه معلول ارتباط زندة اجراكننده نمايش كمدي با حض‍ّار پر سر و صداي بازار مك‍ّاره بود، نيز گسترش يافت.

نمايش كمدي بر گسترش آتي تئاتر اروپاي غربي، تأثير فراواني گذاشت. در ايتاليا كمدي دل آرته و در اسپانيا آثار پدر تئاتر اسپانيا، لوپه د رواد، از نمايش كمدي زاده شد. جان هيوود، در انگلستان بر اساس الگوي نمايش كمدي، ميان‌پرده‌هاي خود را نوشت. هانس ساكس، در آلمان و مولير در فرانسه از سنتهاي نمايش كمدي، هنر خود را بارور كردند. بدين ترتيب نمايش كمدي حلقه‌اي شد بين تئاتر جديد و قديم.

دورة رنسانس

ويليام شكسپير (1564ـ 1616)

ويليام شكسپير درام‌نويس بزرگ انگليس خالق تئاتر نوين اروپا، كه تاكنون رقيبي نداشته است، پيروزمندانه و براي ابد وارد ادبيات جهان شد. او فرزند دوره‌اي عجيب و به ويژه مساعد براي تهورات خل‍ّاقه بود كه بيهوده دورة رنسانس نام‌گذاري نشده است. همه كشورهاي اروپايي اين دوره را به شيوة خود سپري و استعدادهاي خاص خود را به دنيا عرضه كرده‌اند. انگلستان‌ِ شكسپير، صبح نوراني خطور كرده بر افكار نوابغ بزرگ ايتاليا، دانته، پتراركا و بوكاچو را نمي‌شناخت و وارد نيم‌روز روشن فرهنگ رنسانس شد كه هنوز در كمديها و «رمئو و ژوليت» شكسپير مي‌درخشد اما به سرعت در مقابل سايه‌هاي شبانه سرخ آتشگون «هاملت» و «شاه لير» عقب‌نشيني مي‌كند.

دربارة شكسپير نيز معم‍ّاها و اسرار زيادي وجود داشت كه كشف و پي بردن به آنها، هنوز متوقف نشده است. همان طور كه مسئلة هومر هميشه مورد نگراني دانشمندان بوده است، مسئله شكسپير هم، تاكنون حل نشده باقي مانده است.

زندگي واقعي ويليام شكسپير خيلي پرماجرا نبود و مي‌توان گفت نسبتاً معمولي بود. او 23 آوريل سال 1564 در شهر كوچك استردفورد در اوونه به دنيا آمد؛ مكاني پ‍ُرتپه در گوشه‌اي از انگلستان. اجداد شكسپير، كشاورز بودند اما پدر او، جان شكسپير، كه توانسته بود تا حد يك شهروند شهرستاني خود را بالا بكشد، از راه تجارت امرار معاش مي‌كرد. او توانست حتي تا پست شهرداري پيش برود، اگرچه بعدها دچار بحران مالي شديدي شد و عملاً ورشكست گرديد. اين تصور وجود دارد كه نقش اصلي در زندگي نوابع به عهدة مادر است اما در مورد شكسپير، هيچ چيز شخصي در مورد مادرش وجود ندارد. ويليام فرزند سوم خانواده بود. هفت سال او را به مدرسة محل سپردند. در آنجا او خواندن، نوشتن و اطلاعات اوليه درباره زبانهاي باستان را كسب كرد. اما پدر خيلي زود او را از مدرسه درآورد چرا كه به كمك پسر، احتياج داشت و بدين ترتيب تحصيلات شكسپير، عملاً خاتمه يافت و اين امر تعجب پيروان و دنباله‌روان او را برمي‌انگيزد.

چطور كسي كه مدرسه را به پايان نرسانده اين همه معلومات دارد؟ روايتي هست كه مي‌گويند وقتي ويليام در مغازة پدرش گوشت گوسفند تقسيم مي‌كرد براي مردم شعر مي‌سرود. البته گمان نمي‌رود كه اين موضوع صحت داشته باشد. معروف است كه شكسپير در هجده سالگي با دختري به نام آناهتوي از روستاي مجاور ازدواج كرد. عروس هشت سال از او بزرگ‌تر بود و بچة آنها شش ماه پس از مراسم عروسي به دنيا آمد كه البته اين نكته به جنبة اجباري اين ازدواج عجولانه، اشاره دارد. خيلي زود خانواده به يك دوقلو رسيد، اما اين زندگي قلب شكسپير را مالامال غم كرد. به همين دليل حدوداً سال 1585 او استردفورد را ترك كرد و تا سال 1612 فقط گاه‌گاهي به آنجا سر مي‌زد.

در مورد سالهاي او‌ّل اقامت شكسپير در لندن (1592ـ 1585) چيز زيادي نمي‌دانيم.

محققان اين سالها را سالهاي مفقوده مي‌دانند. روايتي وجود دارد مبني بر اينكه ريچارد بربدج، هنرپيشه بزرگ تئاتر تراژيك انگلستان كه هم‌ولايتي شكسپير نيز بود او را مورد حمايت قرار داده است. آيا اين امكان وجود دارد كه او شكسپير را به پايتخت كشانده باشد؟ لندن به هنگام اقامت شكسپير، شهري با سيصد هزار نفر جمعيت بود يعني در مقياس قرون وسطي شهري بزرگ به حساب مي‌آمد. خيابانهاي مركزي شهر تازه سنگ‌فرش شده و جنب و جوش و تحرك شهري بر آن حاكم بود. روي رودخانة تمز سد ساخته شده بود و كشتيها و قايقهاي زيادي راه خود را از ميان قوهاي شناگر باز مي‌كردند. روي پلي كه روي رودخانة تمز زده شده بود بازار گرم و پ‍ُررونقي بود كه ملكه اليزابت او‌ّل گاهي با كالسكه، در پايتخت گشت مي‌زد و گاهي با قايق گوندولا4 روي رودخانه حركت مي‌كرد. اين شهر كاملاً رنسانسي بود. جايي كه تئاتر، جشنها، مراسم عيد پاك و همه آنچه كه به چشم و گوش،‌ نويد خوش مي‌داد تحسين و تجليل مي‌شد.

تئاتر، آن هنري شد كه روح تشنة نمايش،‌ تحر‌ّك، سرور و افروختگي تمايلات انگليسيهاي عصر رنسانس در پي آن بودند. در انگلستان قرن شانزدهم هنوز سنتهاي تئاتر قرون وسطي حيات داشت. نخستين نمايشهاي تئاتري در قرون وسطي در اعياد مذهبي برپا مي‌شد. در تئاترهاي رمزي، شعبده‌بازيها و تئاترهاي اخلاقي كه با موضوعات مذهبي‌ـ‌اخلاقي نوشته شده بود نقشهاي اصلي را مقدسان و نمايندگان طبقات شهري بازي مي‌كردند. در نمايشهاي كمدي كارناوالي كه در ميدانهاي شهر و بازارهاي محلي اجرا مي‌شد، شعبده‌بازان دوره‌گرد به نوبت، به اجراي نمايشهاي آكروباتيك مي‌پرداختند. فقط در نيمة دوم قرن شانزده بود كه تئاترها و هنرپيشه‌هاي تخصصي، در انگلستان شروع به فعاليت كردند.

در سال 1560 اليزابت او‌ّل، قوانين اصلي نمايشهاي تئاتري را تعيين كرد و آنها را مشمول سانسور قرار داد. از جمله اينكه هنرپيشه‌ها موظ‍ّف بودند در خدمت يكي از اشراف باشند در غير اين صورت دوره‌گردي معمولي بيش نبودند. از اين زمان، افراد شناخته‌شدة كشور داراي تئاتر درباري خصوصي شدند. از جمله ل‍ُرد ليستر. به تئاترهاي ديگر اجازه اجراي نمايش در محدوة شهر، داده نمي‌شد. به همين دليل تئاترهاي لندن در منطقه خاصي در ساحل جنوبي تمز، در ايست‌انده، به دور از نگاههاي تند پروتستانها مستقر شدند و همان‌جا نمايشهايي تحت عناوين زيباي «اميد»، «قو» و «روزا» را ساختند. تئاتر معروف «گلوبوس» (كرة جغرافيايي) نيز، در همين محل و در سال 1599 ساخته شد. اين تئاتر نقش حس‍ّاسي ايفا كرد و معروفيت جهاني يافت.

ورود به تئاترهاي درباري خصوصي فقط با دعوت ممكن بود و مكانهايي منحصراً براي نشستن وجود داشت. نمايشها در سالنهايي شبيه به سالنهاي شوراي شهر، اجرا مي‌شد. سالنهاي تئاتر همگاني شهر، براي عدة زيادي از تماشاچيان تعبيه شده بود. آنها را طبق الگوي كاخهاي غذاخوري، جايي كه قبلاً نمايشهاي تئاتري مورد دلخواه مردم، اجرا مي‌شد ساخته بودند. فقط صحنه، مسق‍ّف بود و تماشاچيان در فضاي باز مي‌نشستند. به همين دليل فقط در روز مي‌توانستند به اجراي نمايش بپردازند. لژ به تماشاچيان خشن و بدبخت اختصاص داشت كه نمايش را ايستاده تماشا مي‌كردند و هيجان بروز مي‌دادند. آنها ساده‌لوحانه و سريع به نمايش، واكنش نشان مي‌دادند و حتي بعضي مواقع به نشانة نارضايتي به طرف بازيگران باقي‌مانده غذا و سنگ پرت مي‌كردند. مشروب مي‌خوردند، سيگار مي‌كشيدند، فحش مي‌دادند و كتك‌كاري مي‌كردند. بهترين مكان دقيقاً جلوي صحنه بود كه معمولاً حمايت‌كنندگان مالي ثروتمند و اشراف از جمله، همكاران نمايشنامه‌نويس در آنجا مي‌نشستند. تندنويساني هم كه از سوي فروشندگان كتاب به آنجا فرستاده مي‌شدند در اين مكان مي‌نشستند. آنها سعي مي‌كردند مخفيانه متن نمايش در حال اجرا را بنويسند كه طبق قوانين آن زمان اين متن صرفاً خاص آن تئاتر بود و هيچ ناشري بدون اجازه حق چاپ نداشت. از همين انحصاري بودن محصول، مي‌توان از بسياري جهات به حقيقت فقدان دست‌نوشته‌هاي شكسپير پي ‌برد.

تجهيزات تئاتري نيز خيلي ابتدايي و ساده بود. دكور عملاً وجود نداشت. زماني كه كمدي اجرا مي‌شد سقف صحنه را با پارچه آبي مي‌پوشاندند و به هنگام اجراي تراژدي سقف، مشكي مي‌شد. روي درهايي كه مستقيماً داخل صحنه قرار داشت و به اتاق گريم هنرپيشه‌ها، باز مي‌شد يادداشتهايي چسبانده شده بود كه با حروف درشت روي آنها نوشته بودند: پاريس، مجارستان، آتن. براي تماشاچيان همين كافي بود تا به هر گوشة دنيا، كشانده شوند. براي بالا و پايين بردن بازيگران نيز ساده‌ترين ماشينها به كار برده مي‌شد.

نقش زنان را در آن زمان، مردان و به ويژه مردان جوان، بازي مي‌كردند. ضمناً براي تهيه لباس بازيگران از پول دريغ نمي‌شد و اغلب يك شلوار براي نقش پادشاه بيشتر از كل مبلغ حق تأليف نويسنده، قيمت داشت. تعداد بازيگران در دورة شكسپير در گروه تئاتري زياد نبود، (8 تا 12 نفره) هنرپيشه‌ها، خود تصميم مي‌گرفتند چه نمايشي را به اجرا درآورند و خودشان نقشها و نيز درآمد حاصل از آن را، تقسيم مي‌كردند.

ويليام شكسپير وارد اين دنياي تئاتري شد و سريعاً به موفقيت رسيد چرا كه هم‌زمان، هم، به عنوان بازيگر و هم به عنوان نمايشنامه‌نويس مشغول كار شد و خيلي زود يكي از سهام‌داران تئاتر خود، «گلوبوس» گرديد.

دربارة شكسپير هنرپيشه، اطلاعات اندكي در دست است. در كل، او نقشهاي درجه دوم، ‌افراد مسن و جد‌ّي، را بازي مي‌كرد. به طور موث‍ّق،‌ مشخص شده است كه او نقش شبح را در تراژدي «هاملت» خود بازي مي‌كرد. سپس سال به سال، كامل‌تر نمايشنامه‌هاي خود را كه داراي آهنگ بحراني بود به نگارش درآورد. در مورد بيست سال هيئت نويسندگي او در لندن و نيز، زندگي اين نابغة مرموز اطلاعات خيلي كمي در دست داريم. مشخصاً او دوستان و حاميان عالي‌رتبه‌اي داشت. لرد ساوت همپتون و لرد اسكس كه ارتباط با آنها براي او كارساز بود. شايد در زندگي او خانمي گندم‌گون و زيبا ولي بي‌نام، ‌قهرمان سوناتهاي او، نيز بوده باشد. «رفتن» ناگهاني او در سال 1613 از نظر بسياري از محققان عجيب و توجيه‌ناپذير خوانده مي‌شود. در اين زمان او ناگهان تئاتر محبوب خود را ترك كرد و عازم زادگاه خود، استردفورد، در اوونه، شد تا يك عمر زندگي مرف‍ّه يك خرده‌بورژواي ثروتمند شده را داشته باشد و همان‌جا بميرد. روايتي وجود دارد كه مي‌گويد كه شكسپير 23 آوريل، ‌همان روز تول‍ّد خود، سال 1616 هم‌زمان با سال‌مرگ سروانتس كبير، از دنيا رفت. آيا هم‌ولايتيهاي او مي‌دانستند كه بزرگ‌ترين نمايشنامه‌نويس جهان را به جهان آخرت مشايعت مي‌كنند؟

آنچه كه بيش از همه تعجب و شگفتي محققان را برمي‌انگيزد وصيت‌نامه باقي‌مانده از شكسپير است كه در آن كل داراييهاي خود را به زنش انتقال داده بود، ولي از وارثان آثار و دست‌نوشته‌ها چيزي ذكر نكرده بود. گويا اين آثار اصلاً در خانه‌اش نبودند. بدين ترتيب راز شكسپير براي محققان رازي ناگشوده ماند، كه ماية حيرت همگان تا زمان حال است. بحث بي‌پاياني آغاز شد: آيا يك روستايي بدون تحصيلات منظم و مستمر كه جهان و مردم آن را نديده مي‌تواند شاهكارهايي اين‌چنيني خلق كند؟ شاهكارهايي كه علاوه بر استعداد حيرت‌انگيز نشان‌دهندة تبحر دايرة‌المعارفي او بود. آثار متعددي نوشته شده است كه از علم شكسپير در رشته خاصي حكايت مي‌كند: تاريخ، اسطوره‌شناسي، فلسفة طبيعي، پزشكي و از جمله روان‌شناسي، طالع‌بيني، گياه‌شناسي، پرنده‌شناسي، علم حقوق و نظاير آن و دانش او به شكل مبهوت‌كننده‌اي همه‌جانبه بود اگرچه گاهي دچار لغزش و اشتباه مي‌شد. او گاهي در مسئله‌اي حتي از زمان خود نيز، جلوتر بود. بدين‌ترتيب گ‍ُماني حاصل شد كه مطابق آن، شكسپير واقعي تنها برده‌اي بود كه مؤل‍ّف واقعي آثار بزرگ ‌انساني با فرهنگ و تحصيلات عاليه كه جهان‌شمولي رنسانس را تحقق مي‌بخشد‌ پشت آن پنهان شده بود. در نقش اين نويسندة مرموز، بسياري از شخصيتهاي معروف رنسانس انگليس، از جمله فيلسوف برجسته فرانسيس بكن، كنت رتلند، كنت پمبروك، كنت داربي و ديگران مطرح شدند. بعيد است اشرافيت مذهبي كه تا حد زيادي خاص نبوغ شكسپير است از ديد محقق‍ّان هويت تأييدشده‌اي از شخصيت اين فرد عامي عجيب به دست نياورده باشد، فردي كه از شهرستاني در انگليس به لندن آمده تا قبل از همه چيز امرار معاش كند و از سر اتفاق دهها شاهكار دراماتيك مي‌نويسد تا براي دوران پيري خود آرامش و راحتي تضمين كند. هيچ‌كدام از موارد مطرح‌شده تاكنون به طور مطلق معتبر شناخته نشده‌اند. بحثها ادامه دارد، اگرچه گاهي قطع مي‌شود اما دوبارة با تواني سرسختانه‌تر، از سر گرفته مي‌شود.

نخستين مجموعه آثار شكسپير پس از مرگ وي در سال 1623 توسط دو تن از بازيگران گروه تئاتري او، هميپكوم و كاندل، منتشر شد. آنها تأكيد كردند كه متن كتابها، با دست‌نويسهاي اصلي شكسپير، كاملاً مطابقت دارد. از همان زمان كار متن‌شناسي آثار شكسپير شروع شد كه تا زمان حال نيز به پايان نرسيده است. در ميان «آثار معتبر و اصيل» كشف‌شدة شكسپير 37 نمايشنامه، 2 منظومه و يك مجموعه از اشعار وجود دارد. آثار شكسپير را مي‌توان به سه دوره تقسيم كرد: دورة او‌ّل (1591ـ 1601) كمديهاي «خواب شب ايوانف»، «شب دوازدهم»، «مهار نافرماني»، «اراجيف خنده‌دار ويندز ورسكي»، «تاجر ونيزي»، «چطور شما از اين خوشتان مي‌آيد»، «هياهوهاي بيهوده» و «تلاشهاي بي‌حاصل»، تراژديهاي «رمئو و ژوليت» و «ژولي سزار» و تعدادي دست‌نوشتة تاريخي از جمله «هنري ششم»، «ريچارد سوم»، «پادشاه ايوان»، «ريچارد دوم» و «هنري چهارم» كه متعلق به اين دوره‌اند. شكسپير مجبور نبود الفباي هنر تئاتر را از او‌ّل اختراع كند. در زمان ظهور اين نمايشنامه‌نويس بزرگ آتي،‌ در لندن اين هنر به بلوغ خود رسيده بود. اين هنر شكل گرفته بود و زمينه براي به ظهور رسيدن نبوغ نويسنده، آماده بود. دنياي ظريف و ساده جان ليلي

(1554ـ 1606)، تيتانيزم تراژيك كريستوفر مارلو (1564ـ1593)، موضوعات جذ‌ّاب روبرت گرين (1558ـ1592)، دراماتيسم شديد توماس كيد (1558ـ1594)، همه و همه به تئاتر شكسپير كه تنوع ژانرهاي دراماتيك و مهارت روشهاي سبكي را نمايش مي‌داد ملحق شدند. اغلب آثار تاريخي را به نخستين آثار شكسپير، نسبت مي‌دهند. اين ژانر در تئاتر انگليس مستقل از سن‍ّت يونان ايجاد شد و خيلي كامل به خواسته‌هاي مل‍ّي، پاسخ داد. تاريخهاي منثور ژانر ادبي مشهور قرون وسطاي انگليس بود كه شكسپير بعدها موضوعات تراژديهاي بزرگ «شمالي» خود را از آنها گرفت. بيشترين توجه را او به تاريخ خالينشد (1577) ‌جايي كه به ويژه از داستان غم‌انگيز پرنس دانماركي، گفته شده بود‌ معطوف داشت.

/ 1