متون درسى علم اصول در حوزه هاى علميه - متون درسی علم اصول در حوزه های علمیه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

متون درسی علم اصول در حوزه های علمیه - نسخه متنی

رضا اسلامی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید










متون درسى علم اصول در حوزه هاى علميه

رضا اسلامى

بـازنـگرى در متون درسى حوزه در رشته هاى مختلف و از جمله رشته اصـول فـقـه و جاى گزينى متون بهتر و كامل تر, كه با گذشت زمان بـه ميدان مى آيد, جاى بحث و گفت وگو ندارد, وگرنه شايسته نبود از (عـده الاصـول) شـيـخ طـوسـى و (الـذريـعـه) سـيد مرتضى تخطى شـود.تـدويـن كـتـاب (مـعـالم الاصول) در زمان خودكارى نو بود و بـاتـحـول و تـكـامل علم اصول, دو محصول جديد ديگر يعنى (فرأد الاصـول) و (كـفـايـه الاصول) به ميدان بحث و تدريس وارد شد و به تـدريج برخى متون درسى مانند (قوانين الاصول) كنار گذاشته شد. و امـروز ديـگر كسى با اين تغييرات واصلاحات نمى تواند مخالف باشد چـون مدتى از آن گذشته و رايج و دارج شده است. اما هستند كسانى كه حفظ وضع موجود را از بيم تغييرات حساب ناشده و يا از سر ياس از امـكان هرگونه اصلاح از اهم وظايف خود مى دانند. بايد گفت كه ايـن روحيه بدبينى به هر تغيير و تحول و نااميدى از دستيابى به مـحـصـول بـهـتـر, بيشتر به جانب كارهاى انجام شده و تجربه هاى نـاموفق مربوط مى شود. و اين خوف و واهمه از ورود هر عنصر جديد بـه سـيـسـتـم سـنتى موجود بيشتر به جانب صغرى مربوط مى شود نه كـبرى; يعنى شك و ترديد در اين كه اين برنامه جديد يا اين كتاب جديد بـتواند جانشين شايسته اى براى برنامه يا كتاب سابق باشد و از آن بـهـتـر كـارايـى داشته باشد و اهداف مورد نظر در برنامه آمـوزشـى حـوزه در دوره سطح را بهتر تامين كند. پس محل اثبات و انكار, مصاديق است نه اصل نياز به اصلاح و بازنگرى.

از ايـن جـهـت اسـت كـه هـر تحول و تغيير بايد با دقت و تامل و مـطـالـعـه تمام جوانب قضيه و حتى جانب اجرايى كار همراه باشد, چـرا كـه هـر طرح ناپخته و عجولانه راه اصلاح را براى مدتى مسدود مى سازد و به اصل قضيه لطمه مى زند.

بـا التفات بدين نكته بايد كار تحقيق و بررسى در خصوص كتاب هاى درسـى حـوزه را در رشـته اصول فقه شروع كرد. مرحله اول اين كار بـررسـى نـظام درسى فعلى و شناسايى نقاط قوت يا ضعف آن است. بى شـك اگـر معتقد باشيم كه نظام فعلى نظام احسن است به مرحله دوم ايـن كـار وارد نخواهيم شد. ولى بعد از اقرار و اعتراف به وجود كـاسـتى ها و نارسايى ها در برنامه معمول به مرحله دوم مى رسيم كـه آيا اكنون كتاب هاى مناسبى براى جايگزينى موجود است يا نه؟ اگـر نه بايد در مرحله سوم به فكر تدوين كتاب هاى درسى مناسب و سفارش هاى لازم در اين زمينه بود.

از آن جـا كـه آيـه الله العظمى شهيد سيد محمد باقر صدر (حلقات الاصـول) را پـس از تـقـريبا دو دوره درس خارج و با ملاحظه هندسه كـلـى عـلم اصول تدوين و در سه سطح مختلف به قصد كتاب درسى شدن عـرضـه كـرده انـد و آن را در نـظر خود جايگزين مناسب و مطلوبى بـراى كتاب هاى درسى رايج در دوره سطح مى دانستند, طبعا بعد از بـحـث و بـررسى از كتاب هاى درسى قديم و تبيين نقاط ضعف آن ها, ايـن بـحـث در اولـويـت قـرار مـى گيرد كه آيا حقا دوره (حلقات الاصـول) جـانشين شايسته و بايسته اى براى كتاب هاى قديم است يا نـه؟ و بـا چـه مـعيارهايى مى تواند كرسى تدريس در علم اصول را احـراز كـند. بر اين اساس محورتحقيق و پژوهش, شناسايى نقاط ضعف كتب فعلى و قرار گرفتن (حلقات) الاصول به جاى آنهاست.

و ايـن مـهـم بـدون توجه به مقدمه شهيد آيه الله صدر بر (حلقات الاصـول) مـيسر نيست. ايشان در مقدمه ارزشمند خود نقاط ضعف متون درسى معمول را به خوبى بررسى كرده است كه ما چكيده آنرا در اين جا مى آوريم.

اشكالات متون درسى رايج از ديدگاه شهيد صدر ...

1. كـتـاب هـاى درسـى رايـج از (معالم الدين) تا (كفايه الاصول) دسـتـاورد تكامل علم اصول بعد از صاحب كفايه راشامل نيست و لذا بـسـيـارى نـكات به نقل از محقق نأينى يا محقق عراقى يا مرحوم اصـفـهانى در درس هاى خارج مطرح مى شود كه در دوره سطح ابدا به گوش طلاب نخورده است. شايد مرحوم مظفر با تاليف (اصول الفقه) در صـدد پـر كـردن ايـن خـلا بود ولى كتاب او ناهماهنگ با كتاب هاى درسـى در مـرحـله قبل و بعد است و مشتمل براشكال هاى ديگرى است كه اشاره مى شود.

2. قـرار دادن (مـعـالم الدين) در مرحله اول نظام آموزشى و سپس (رسـأـل) و (كفايه الاصول) در مرحله دوم و سوم در شيوه رايج بر اسـاس آن بـوده كـه مباحث علم اصول از زبان صاحب معالم تا صاحب كـفـايـه بـه تـدريـج گسترش كمى و كيفى يافته است. پس معالم كه تـاريـخ تـالـيفش جلوتر از همه بوده است, چون مباحث آن نسبت به كـتـاب هايى كه بعدا نوشته شد ابتدايى تر است بايد مقدم باشد و بـر هـمـيـن اسـاس بايد رسأل بر كفايه مقدم گردد. در صورتى كه رعـايـت اصـل تدريج در برنامه آموزشى هر علمى به معناى آن نيست كـه مـطـابـق بـا سـيرتاريخى آن علم حركت كنيم وهر كتابى پيشتر نـوشـتـه شده, آن را در مرحله اول برنامه درسى قرار دهيم. بلكه بـايـد آخـريـن تـحـقيقات و دست آوردهاى علم اصول را در سه سطح مختلف عرضه داشت.

3. كـتـاب هاى درسى رايج (به جز اصول فقه) از طرف مولفان آن ها بـديـن مـنظور نوشته نشده كه محور تدريس و تدرس باشد بلكه آنان آرإ و افـكـار و آخـرين تحقيقات خود را طرح و از مبانى خود در بـرابـر اقـران و امثال دفاع كرده اند, از اين رو مى بينيم گاه بـرخـى مـقدمات استدلال حذف شده و گاه امرى متاخر در بحثى متقدم اخـذ شـده است ويا ثمره بحث و ارتباط آن با ديگر مباحث به خوبى تبيين نشده است و گاه اصطلاحاتى در لابه لاى بحث به كار گرفته شده اسـت كـه شـرح آن بـعـدا مى آيد. همه اين ها به خاطر آن بود كه مـولـف خـود را در بـرابـر كـسانى مى ديد كه احاطه به علم اصول دارند و تنها در صدد اثبات ديدگاه هاى خود بوده است.

4. در مـرحـلـه سطح بايد تصويرى گويا و نسبتا كلى از مباحث علم اصـول در ذهـن طـلاب نـقش بندد; به طورى كه اگر كسى خواست آموزش عـلـم اصـول را در دوره خـارج ادامـه دهد, مقدمات لازم را فراهم كـرده بـاشد و اگر خواست به همان مقدار خوانده شده در دوره سطح اكـتفا كند, اطلاعات كلى لازم را در اختيار داشته باشد. بنابراين لازم نـيست در مرحله سطح مباحث را به نقطه نهايى برسانيم و تمام ادلـه و ايـرادات را ذكـر كنيم. ولى اين نكته در رسأل و كفايه رعايت نشده است.

5. گاه چند مبحث مهم اصولى در كتاب هاى درسى رايج تحت يك عنوان مـانند عنوان (مقدمه الواجب) يا (ضد) آمده است. در صورتى كه با تـكـامـل كمى و كيفى علم اصول ضرورت دارد كه هر يك از آن مباحث مـهـم به طور مجزا و با عنوانى مستقل ذكر شود تا ارزش علمى بحث محفوظ بماند و طولانى شدن بحث محصلين را خسته و سردر گم نكند.

اشكالات (اصول الفقه) از ديدگاه شهيد صدر(ره)

1. ناهم آهنگى كتاب (اصول الفقه) با كتاب هاى درسى قبل وبعد از آن. در ايـن كـتاب, آراى جديد محقق نأينى و محقق اصفهانى مورد اشـاره قـرار گرفته است ولى در رسأل و كفايه دوباره بحث ها به شكل قديم خود برگشت داده شده است.

2. با آن كه در (اصول الفقه) بسيارى مباحث از جمله مبحث (مقدمه الـواجب) از باب الفاظ جدا و به باب ملازمات عقلى برده شده است. ولـى ايـن تغيير درحد قالب باقى مانده است و به جوهر و عمق بحث ارتباط نيافته است و لذا بحث باز هم شكل بحث لفظى به خود گرفته است.

3. بـرخى مباحث كتاب مانند اعتبارات ماهيت درباب مطلق و مقيد و بـحـث حـسن و قبح ذاتى به قدرى گسترده مطرح شده اند كه در كتاب بـالاتـر چـيزى اضافه ديده نمى شود و برخى مباحث به اختصار آمده است. از اين رو مطالب خود كتاب در يك سطح نيستند1.

اكـنون وقت آن است كه معيارهاى لازم براى يك كتاب درسى مطلوب در عـلـم اصـول را مشخص كنيم و سپس در جست وجوى كتابى كه واجد اين ويژگى ها است برآييم.

ويژگى هاى كتاب درسى مطلوب در علم اصول

1. مقبوليت علمى مولف يا مولفين.

2. طـرح مـبـاحـث علم اصول در طى چند مرحله و در چند سطح مختلف همراه با گسترش كمى وكيفى مباحث در خلال آن مراحل.

3. اسـتـفـاده از دسـت آورد تحقيقات متاخرين و افكار بلند برخى اصـولـيون متاخر در كتب درسى وطرح آن به طور مناسب با سطح علمى طلاب.

4. اشـاره به برخى آرإ متقدمين و سير تحول بحث و مراحل تاريخى آن در برخى موارد و در آغاز بحث.

5. انـسجام و وحدت رويه درهر كتاب و وجود هم آهنگى درارتباط با كتاب بالاتر.

6. پـرهـيز از طرح مباحث بسيار دقيق و پرمناقشه كه بايد در درس خارج و به عنوان نقطه نهايى بحث طرح شود.

7. تـقـسيم و تبويب مباحث و نيز عنوان بندى آن ها مطابق با شكل شـنـاخته شده و مورد قبول مشهور هر چند مورد تاييد مولف نباشد. ولى البته مولف مى تواند روش پيشنهادى خود را در ضمن طرح كند و زمـيـنـه بـحث گفت وگوى ديگران پيرامون آن را فراهم آورد تا به تدريج در صورت شايستگى مقبوليت پيدا كند.

8. بـرخـوردارى از ادبـيـات وانـشاى عربى خوب و پرهيز ازلغات و تـركـيبات غريب وعبارت پردازى هايى كه در آثار غيرعلمى ديده مى شود ونيز پرهيز از پيچيدگى هاى لفظى و ايجاز مخل يا اطناب ممل.

9. رعايت تقديم و تاخير لازم در طرح مباحث
10. فـراهم آوردن مقدمات اصولى لازم براى تثبيت هر مطلب و مفروض گرفتن مقدماتى كه در سابق اثبات شده باشد.

11. طـرح مـبـانى مشهور به طور عموم.اين كار با طرح بعضى مبانى غـيـر مشهور كه قابل تامل و بررسى است منافات ندارد, ولى در هر صـورت مـولف نبايد متكى به آرإ شخصى خود باشد و كتاب نمايانگر آرإ نهايى او باشد.

12. رسـانـدن مـبـاحـث در هر قسمت به نقطه روشنى و حتى المقدور تقويت يك نظر در نهايت تا مباحث معلق و بى نتيجه رها نگردد.

13. آمـوختن كيفيت طرح هر بحث و نحوه ورود و خروج و روش استدلال و بيان ثمره يا ثمرات آن و ارتباط منطقى هر بحث با مباحث ديگر.

14. فـراهـم آوردن زمينه تحقيق و مراجعه به منابع اصلى از طريق ارجاعات مولف در برخى موارد.

گـفـتـنـى اسـت كـه شهيد آيه الله صدرعمده اين نكات را درتدوين (حـلقات الاصول) رعايت كرده است, ولى در اين جا نكات ديگرى خارج از نـفـس مـبـاحـث علم اصول است كه در برنامه درسى علم اصول در دوره سـطـح بـايـد مورد ملاحظه قرار گيرد كه از جمله آن ها آشنا سـاخـتـن طـلاب بـا تاريخ علم اصول و سير تكامل آن, كتب مهم اين عـلـم, سلسله اساتيد و تلامذه و شرح حال بعضى اعلام و نيز آشنايى بـا كـلـيـات اصـول اهل سنت و كتب رايج آن ها است. و ديگر آشنا سـاخـتن طلاب با متون اصلى اين علم مانند معالم, قوانين, رسأل, كفايه و برخى حواشى آن ها است.

اشكالات قابل طرح پيرامون (حلقات الاصول)

1. در سـراسـر (حلقات الاصول) به سه بحث اصولى معروف يعنى حقيقت شـرعـيـه, صـحـيـح و اعـم و مشتق هيچ اشاره اى نشده است (شاگرد بـرجـسـتـه شهيد صدر يعنى آيه الله سيد محمود هاشمى با استفاده ازتـقـريرات استاد شهيد اين سه بحث را تلخيص و در حلقه سوم قبل از بحث معانى حرفيه گنجانيده است).

2. تـكيه و اصرار ايشان بر نظر شخصى خود درباب قاعده عملى اولى كـه مـعـروف بـه (مسلك حق الطاعه) است, با اين كه مشهورمتاخرين بـرخـلاف آن رفته اند و لذا نظريه ايشان در حد تقريبات مذكور در حلقات همچنان مستبعد ومستغرب است.

3. انـتـخـاب برخى عناوين جديد و غريب و دورى از عناوين شناخته شـده كه براى مراجعه كننده به منزله آدرس بحث است مانند: (وفإ الـدلـيـل بـدور الـقـطع الموضوعى) (درحلقه دوم وسوم), (الاحراز الـوجـدانـى لـلدليل الشرعى غير اللفظى) و نيز (درجه الوثوق فى وسـأـل الاحـراز الـوجـدانـى) (در حـلقه دوم), نيز (قاعده تنوع الـقـيـود واحـكـامـهـا) (درحلقه دوم) ونيز(اثبات الدليل لجواز الاسـنـاد) (درحـلـقـه دوم كـه در حـلقه سوم عوض شده وتحت عنوان (اثـبـات الامـاره لجواز الاسناد) آمده است) و نيز (ابطال طريقيه الـدلـيل) (درحلقه سوم) و يا بحث (ترتب) و (اجزإ) كه به عنوان خودش طرح نشده است.

4. بـه كـارگـيرى برخى اصطلاحات و لغات غير مانوس در حلقه اول و دوم مـثـل (تـنـويـن تـمكين) (در بحث اطلاق) و نيز (ملابسات) (در مـوارد مـتعدد) ونيز (انطباعات) (در بحث اطلاق در اسم جنس) و يا تعبير (بعين الاعتبار) و يا (تطعيم) (در موارد مختلف).

5. نـسـبـت به برخى مباحث نتيجه روشنى اخذ نشده است وتكليف بحث روشـن نـيـسـت: مـثـل بحث (مفهوم شرط) يا (دلالت جمع معرف باللام برعموم) (در حلقه دوم)
6. تطويل در برخى مباحث كه چه بسا گفته شود در مقايسه با مباحث ديـگـر اسـتـحقاق بحث مبسوط ندارد مانند: بحث ازمسلك حق الطاعه (در حـلـقـه اول و دوم) و نـيـزبحث از (وسأل الاحراز الوجدانى) يعنى تواتر, اجماع و سيره متشرعه (در حلقه دوم)
7. ايـجاز مخل وناكافى بودن توضيحات مانند: بحث از جواز مخالفت قـطـعـيه در علم اجمالى ثبوتا (در حلقه دوم) ونيز بحث از حسن و قـبـح عـقـلـى و بحث از نسخ (كه در حلقه دوم در مقايسه با اصول الـفـقه بحث ازجانب افراط به جانب تفريط كشيده شده است.) و نيز بـحث (مقدمات حكمت) درباب اطلاق كه ايشان آن را مترادف با قرينه حـكـمـت قـرار داده اسـت و بس (درحلقه دوم) و نيز بحث از (نسبت التصاقيه) و (توقف تصادفى) در بحث مفهوم شرط (درحلقه دوم)
8. تـعقيد در برخى مباحث (در خصوص حلقه دوم) مانند: بحث (قاعده تـسـامح در ادله سنن) يا (مفهوم وصف) يا در آن بخش از بحث صيغه امـر كـه گـويـد (ظاهر كل كلام ان مدلوله التصديقى اقرب ما يكون لـلتطابق والمصداقيه للمدلول التصورى) و يا اواخر بحث (استحاله الـتـكـلـيف بغير المقدور) و يا در بحث حرمت ضد خاص در آنجا كه استاد شهيد پاسخ استدلال را مى آورد.

ايـن اشكال ها و ديگر اشكالاتى از اين قبيل در مقايسه با مزاياى كـتـاب نـاچيز است; در عين آن كه مى توان گفت برخى اشكال ها از اسـاس قـابـل قـبول نيست و مى توان توجيه مناسبى براى روش شهيد صدر (ره) ذكركرد.



1ـ عـلاوه بـر اشكالات فوق مى توان به نقصان بحث اصول عمليه ونيز كمى تطويل در مباحث حجت اشاره كرد.
/ 1