قنبر خادم ولايت
سيدجعفر ربّاني سپيده:مورخان او را ابوهَمْدان مولي بن مُعمّر مُضَريّ(1) معرفي نموده و اذعان داشتهاند لقب قنبر را علي عليهالسلام به وي عنايت فرمود ولي نامي از اجداد و فرزندان وي در منابع تاريخي به چشم نميآيد. كثيربنطارق بنابر قول نجاشي، راوي شناس بزرگ از منسوبين قنبر شمرده شده است.
عدالت
شيخ طوسي قدسسره در كتاب ارزشمند تهذيب الاحكام حديثي را نقل نموده، كه عدالت قنبر در آن، مورد تصريح قرار گرفته است: حَكَم بن عتيبه و سَلْمَة بن كهيل از امام باقر عليهالسلام سؤال كردند: آيا قاضي ميتواند با يك شاهد و قسم حكم نمايد؟ حضرت فرمود: آري. رسول خدا صلياللهعليهوآله و علي عليهالسلام چنين روشي داشتند. آن گاه حضرت ادامه داد: علي عليهالسلام در مسجد كوفه نشسته بود و عبداللّه بن قُفل تميمي(تيمي) در حالي كه زره طلحه را همراه داشت، از آن جا گذر كرد. آن حضرت فرمود: اين زره طلحه است و تو آن را در روز (جنگ) بصره با نيرنگ و خيانت به چنگ آوردهاي (از آنِ تو نيست.)عبداللّه پاسخ داد: حاكمي را كه ميپسندي به داوري انتخاب نما.آن حضرت، شُريح(2) را به قضاوت برگزيد و فرمود: اين زره طلحه است و با نيرنگ در اختيار عبداللّه قرار گرفتهاست.شريح گفت: بيّنه (دوشاهد عادل) بياور.علي عليهالسلام امام حسن عليهالسلام را به عنوان گواه آورد و ايشان سخن علي عليهالسلام را تأييد فرمود.شريح گفت: اين يك شاهد است و من به گواهي يك نفر قضاوت نميكنم. اميرالمؤمنين عليهالسلام قنبر را خواست و او نيز به مانند امام مجتبي عليهالسلام گواهي داد. شريح اظهار كرد: اين، مملوك است و من به گواهي بردگان قضاوت نميكنم. حضرت بسيار ناراحت شد و فرمود: «خذوها فان هذا قضي بجور ثلاث مرات.»؛ آن را بگيريد كه او سه مرتبه به ظلم قضاوت كرد. نيز فرمود: او ميگويد: به شهادت قضاوت نميكنم. «ولابأس بشهادة المملوك اذا كان عدلاً»؛ (و حال آن كه) بردگان نيز چنانچه عادل باشند، ميتوانند گواهي دهند.(3)
مُقرُّب
برخي از ياوران ائمه عليهمالسلام از خواص و اركان به شمار ميآيند و قنبر يكي از آن هاست. شيخ مفيد (متوفي: 413 ه·· .ق) او را از سابقان و مقربان در پيشگاه علي عليهالسلام برشمرده است.(4) شيخ صدوق (متوفي: 318 ه·· .ق) در روايتي از امام صادق عليهالسلام نقل ميكند: حضرت علي عليهالسلام غلامي به نام قنبر داشت كه «كان يُحِبّ عليّاً حبّاً شديداً»؛ آن حضرت را بسيار دوست ميداشت. هرگاه آن حضرت از منزل خارج ميشد، او نيز با شمشير به دنبال وي حركت ميكرد. شبي آن حضرت به او فرمود: چرا در پي من روان شدي؟ گفت: يااميرالمؤمنين! مردم آن چنانند كه ميبيني! برشما بيمناكم! حضرت فرمود: تعجب است از تو! از اهل آسمان حفاظتم مينمايي يا از اهل زمين؟! پاسخ داد: از اهل زمين. فرمود: آنان بدون اذن خداوند توانايي برانجام كاري ندارند. برگرد! قنبر نيز برگشت.(5)
امام عليبن ابيطالب عليهالسلام بارها بشارت شيعه بودن قنبر را با بيان «ابشر و بشّر واستبشر»؛ خرسند باش و به ديگر شيعيان نيز بشارت ده، به وي اعلام فرمود:(6)
حديث شناس بزرگ معاصر، حاج شيخ عباس قمي ميگويد: از جلالت قنبر آن است كه وي در مجلس وصيّت امام مجتبي عليهالسلام به محمد بن حنفيه حضور داشت و از شنيدن سخناني كه به تعبير حضرت: «مردگان را زنده ميكند.» غايب نبود.(7)
امانت دار
او امين امامان معصوم عليهمالسلام بود. اموال بسياري در زمان حضرت علي عليهالسلام (8) و بعد از ايشان در اختيارش قرار گرفت. ذكر مقطعي از زندگي اباعبداللّه الحسين عليهالسلام از سيماي امانت قنبر پرده برميگيرد:شخصي وارد مدينه گرديد و سؤال نمود: كريمترين فرد، در اين شهر كيست؟ او را به امامحسين عليهالسلام ، راهنمايي كردند. مرد عرب وارد مسجد شد و حضرت را در حال نماز مشاهده كرد. پس در برابر ايشان ايستاد و اشعاري را بدين مضمون سرود:اميدوار و كوبنده درت نااميد بازنگشت. تويي بخشنده و پناهگاه و پدرت نابود كننده تبهكاران بود. اگر پدران شما نبودند، جهنم ما را فرا ميگرفت.(9) امام حسين عليهالسلام نماز را تمام كرد و به قنبر فرمود: ـ از اموال حجاز چيزي باقي مانده است؟
ـ آري، چهار هزار دينار.ـ آنها را بياور، زيرا كسي كه سزاوارتر از ما به آن است، آمده است.آن گاه عباي خود را از دوش برگرفت. دينارها را در آن پيچيد و به خاطر شرم از آن مرد، دست خود را از شكاف در بيرون برد و ضمن دادن پولها، اشعاري انشاء فرمود:برگير كه من عذر خواه و به تو علاقهمندم. اگر قدرت در دست ما بود، آسمان كرم و جود ما برتو ميباريد ولي حوادث روزگار دگرگون و توان ما اندك است.(10)
مرد عرب، عبا را گرفت و شروع به گريه كرد. حضرت فرمود:ـ شايد عطاي ما را اندك شمردي؟
ـ نه، گريه من از آن است كه چگونه خاك، سخاي شما را از بين ميبرد؟!(11)
ميهماندار
از جمله شؤون قنبر، پذيرايي از ميهمانهاي علي عليهالسلام بود. گرچه تواضع آن بزرگوار سبب ميگرديد كه در بعضي موارد، خود مبادرت به اين امر نمايد. ابومنصور، احمد بن علي الطبرسي (دانشمند قرن 6 ه·· .ق) از امام عسكري عليهالسلام نقل مينمايد: پدر و پسري ميهمان علي عليهالسلام گشتند. آن حضرت آن دو را بسيار احترام نمود و در صدر مجلس نشاند و خود در مقابل آنان نشست. سپس دستور داد طعامي حاضر كردند و بعد از صرف غذا، قنبر طشت و ابريق (ظرف آب شبيه كوزه) و حوله را آورد و مقابل آن مرد (پدر) ايستاد تا دستهاي خود را بشويد. ناگاه علي عليهالسلام از جا بلند شد تا خود عهده دار اين امر گردد. مرد ميهمان دستهاي خود را به خاك ماليد و گفت:ـ يا اميرالمؤمنين! خداوند مرا ببيند و شما به دستهاي من آب بريزيد؟!ـ بنشين و دست خود را بشوي. خداي عزوجل تورا ميبيند، در حالي كه برادرت بدون امتياز و برتري خدمتت مينمايد و قصدش آن است كه در بهشت ده برابر تمام دنيا و اهل آن به او خدمت شود.آن مرد نشست. آن گاه حضرت فرمود:ـ تو را قسم ميدهم به حقي كه برتو دارم؛ دستهاي خود را با آرامش كامل بشوي، آن گونه كه اگر قنبر آب ميريخت.آن مرد نيز اطاعت كرد.(12)
اجراي حدود
قنبر، منادي حضرت علي عليهالسلام براي جمع شدن مردم(13) و مجري احكام صادر شده از جانب آن حضرت بود. اين امر در روايات فقهي شيعه به گونهاي واضح، قابل مشاهده است، از جمله:روزي علي عليهالسلام در منزل بود كه قنبر آمد و گفت: ـ ده نفر پشت در هستند و گمان ميكنند كه تو خداي آناني!ـ آنها را به درون خانه بياور.آنان وارد شدند. حضرت فرمود:ـ شما چه ميگوييد؟ ـ ما ميگوييم تو خدا و آفريننده و روزي دهنده مايي!ـ واي برشما! دست برداريد! من نيز مانند شما مخلوقم.آنان امتناع نمودند و سخنان قبلي خود را تكرار كردند. حضرت به قنبر دستور داد آتشي تهيه كرد و تمامي آنان را سوزاند. آن گاه اين شعر را انشاء فرمود:
اوقدتُ ناري و دعوتُ قنبراً
انّي اذا ابصرتُ شيئاً منكراً
انّي اذا ابصرتُ شيئاً منكراً
انّي اذا ابصرتُ شيئاً منكراً
و چه زيباست عدل علوي كه وقتي همين قنبر در اجراي حدود اشتباه كرد و سه شلاّق بيشتر از حد معيّن زد، علي عليهالسلام همان سه ضربه را برخود وي وارد نمود.(15)
جهاد
از آن جا كه قنبر غلام و مخلص علي عليهالسلام بود، در جنگها هميشه همراه آن حضرت شركت ميجست. شيخ مفيد مينويسد: «و قد شهد مع علّي عليهالسلام قنبر مولي علّي بن ابيطالب صلوات اللّه عليه.»(16)؛ قنبر، جنگها را در ركاب علي عليهالسلام درك كرد.در جنگ صفين يكي از بردگان معاويه به ميدان آمد و اين رجز را خواند:مولي بن صخر و به قد انتصر انّي انا الحارث ما بي خور در اين هنگام قنبر بر وي حمله كرد و به هلاكتش رسانيد.(17)
در جنگ نهروان قبل از شروع نبرد، قنبر پس از اين كه اذان نماز را گفت، نزد حضرت علي عليهالسلام آمد و علي عليهالسلام به وي فرمود: آبي بياور! سپس آن حضرت مشغول وضو گرديد.مردي به نام جُندب كه در حقانيت علي عليهالسلام دچار شك گرديده بود، نزد آن حضرت آمد تا از خود حضرت، حقيقت را جويا شود. اين ماجرا در موقعي بود كه خوارج به نزديكي پل نهروان رسيده بودند.ناگاه سواري رسيد و اعلام كرد: خوارج از پل عبور كردند. حضرت فرمود: آنان عبور نكردهاند و نخواهند نمود و تنها كمتر از ده نفر از آنها باقي خواهد ماند و از شما (پيروان حضرت) نيز كمتر از ده نفر كشته خواهد شد. به خدا قسم! نه دروغ ميگويم و نه دروغ به من خبر داده شده است!مردم از اين سخن اميرمؤمنان عليهالسلام تعجب كردند. جندب گفت: اگر اين سخن مطابق واقع قرار گرفت، مرا بس است و در حقانيت علي عليهالسلام احتياج به دليل ديگر نخواهم داشت.در اين موقع، سواري ديگر از راه رسيد و اعلام كرد: يا اميرمؤمنان! مطلب همان گونه است كه شما فرموديد. حضرت با ياران خود نماز ظهر را اقامه و دستور حركت را صادر نمود.جندب ميگويد: كسي قبل از من به پل نهروان نرسيد. خوارج را ديدم كه نزديك آن متوقف شده بودند. اولين تير را خودم به طرف آنان پرتاب كردم. در پايان نبرد، تنها 9 نفر از آنها باقي ماند و بقيه به هلاكت رسيدند... .(18)
شهادت
شهادت قنبر به دست خونآشامي چون حجاج بن يوسف، از فصول مشهور تاريخ است و دهها سال قبل، علي عليهالسلام بدان خبر داده بود.(19) شرح ماجرا به اين قرار است:روزي حجّاج بن يوسف ثقفي ـ كه لعنت خدا براو باد.ـ اظهار داشت:ـ دوست دارم يكي از ياران ابوتراب(20) را دستگير نمايم و با ريختن خونش به خداوند تقرب جويم!حاضران پاسخ گفتند:ـ كسي را كه همراهيش با او بيشتر از قنبر باشد، سراغ نداريم.حجاج دستور داد او را آوردند.ـ تو قنبر هستي؟
ـ آري.ـ ابوهمدان؟
ـ بله.ـ غلام علي بن ابيطالب؟
ـ واللّه مولاي و اميرالمؤمنين عليٌّ ولي نعمتي؛ خدا مولاي من وعلي وليّ نعمتم ميباشد.ـ از دين علي دست بردار!ـ بهتر از آن سراغ داري؟!ـ تو را ميكشم، خودت نحوه آن را انتخاب كن!ـ اين را به خودت واگذار مينمايم.ـ چرا؟
ـ زيرا هرگونه مرا بكشي، تو را به همان نحو ـ در روز قيامت خواهم كشت.ـ اميرمؤمنان عليهالسلام به من خبر داد كه مرگ من، قتلي مظلومانه خواهد بود!حجاج دستور داد تا او را گردن زدند.(21)
جاودانه
گرچه برخي از دانشمندان شيعه اذعان داشتهاند روايتي را كه قنبر نقل كننده آن باشد، نيافتيم(22)؛ ولي علامه مامقاني ميگويد: اين مطلب، صحيح نيست،(23) او قليل الروايه است.(24) آخرين برگ از زندگي قنبر را به سخنان يا روايات وي اختصاص ميدهيم:
1 ـ آينه دار آفتاب
از قنبر سؤال شد: غلام كيستي؟ پاسخ داد:من برده كسي هستم كه با دو شمشير ميجنگيد، دونيزه پرتاب ميكرد. بر دو قبله نماز خواند. دو مرتبه بيعت نمود، دو هجرت انجام داد و يك لحظه به خدا كافر نشد. من غلام صالح مؤمنان و وارث پيامبران، بهترين اوصياء، بزرگترين مسلمانانم، رهبر مؤمنان، نور مجاهدان، رئيس گريه كنندگان، زينت عابدان، چراغ گذشتگان، فروغ شب زنده داران، بهترين عبادت كنندگان، زبان رسول خدا صلياللهعليهوآله ، اول مؤمن از آل ياسين، مؤيّد به جبرئيل امين، ياري شده به وسيله ميكائيل منين، ستوده اهل آسمانها، آقاي مسلمين و سابقين، قاتل ناكثين (اهل جمل) و قاسطين (اهل صفين)، حمايت كننده از حريم مسلمانان، نبرده كننده با دشمنان، خاموش كننده فتنه آتش افروزان، مفتخرترين قريش، اولين رزمنده، پاسخگوي دعوت خدا، اميرمؤمنان، وصيّ پيامبر صلياللهعليهوآله و امين و جانشين او. تيرپرتاب شده خداوند به سوي منافقين، ياور و وليّ و زبان خدا و مخزن علم و پناه دينش، امام ابرار وكسي كه پروردگار بلند مرتبه از او راضي است، بردبار، بخشنده، جامع تمام خوبيها، مطهّر، متواضع، شجاع و... شير جنگها، ماه تمام، محك مؤمنان، پدر حسن و حسين عليهماالسلام اميرراستين مؤمنان، كه پاكيزهترين درودهاي خدا براو باد؛ هستم.(25)
2 ـ مكر خدا
امام عسكري عليهالسلام فرمود: وقتي قنبر را نزد حجاج آوردند، حجاج از او سؤال كرد:ـ تو چه كمكي به علي بن ابيطالب عليهالسلام كردي؟ ـ در وضو يارياش مينمودم. (براي آوردن آب و امثال آن.)
ـ وقتي وضويش تمام ميشد، چه ميگفت؟
ـ اين آيه را ميخواند: «فلمّا نَسُوا ما ذُكِّروا به فَتَحْنا عليهم ابواب كُلِ شيئيٍ حتّي اذا فَرِحُوا بِما اُتُوا اَخَذْناهُم بَغْتَةً فَاِذا هُمْ مُبْلِسُونَ فَقُطِعَ دابِرُالقومِ الذين ظلموا والحمدللّه ربّ العالمين»(26)؛ هنگامي كه احكام خدا را فراموش كردند، درهاي نعمتها را برآنان گشوديم و آنان به دادههاي ما خوشحال گرديدند، ولي يكمرتبه همه را از آنان گرفته، مأيوسشان نموديم و به اين ترتيب دنباله ستمكاران قطع شد، و ستايش از آنِ خداي ربّ العالمين است.ـ گمان ميكنم اين آيه را بر ما تأويل ميكرد.ـ آري.ـ اگر گردنت را بزنم، چه خواهي كرد؟
ـ به سعادت ميرسم و تو بدبخت خواهي شد.در اين موقع دستور داد او را به شهادت رساندند.(27)
3 ـ هديه آسماني
قنبر ميگويد: با مولايم، علي عليهالسلام درساحل رود فرات بوديم كه آن حضرت پيراهن را از تن خارج كرد و وارد آب شد. ناگاه موجي آمد و پيراهن را با خود برد.در اين موقع منادي صدا زد: «يا اباالحسن انظر عن يمينك و خذ ماتري»؛ اي اباالحسن! به طرف راست خود بنگر و آنچه ميبيني، درياب.به طرف راست نگاه كرديم، شالي و در آن، پيراهني يافتيم. حضرت آن را پوشيد. در جيب آن نامهاي مشاهده كرديم كه در آن نوشته بود:«هدية من اللّه العزيزالحكيم الي علي بن ابيطالب هذا قميص هارون بن عمران(28) كذلك و اورثناها قوماً آخرين.»(29)؛ هديهاي است از جانب خداي عزيز حكيم براي عليبن ابيطالب. اين پيراهن هارون بن عمران (برادر حضرت موسي عليهالسلام ) است و بدين سان گروهي را وارث گروهي ديگر قرار داديم. 4 ـ شيعه
امام صادق عليهالسلام فرمود: اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب عليهالسلام بارها به قنبر اظهار داشت:خوشنود باش و به ديگر شيعيان نيز بشارت ده كه به خدا قسم، رسول خدا صلياللهعليهوآله در حالي رحلت نمود كه برتمام امتش خشمگين بود، مگر برشيعه علي عليهالسلام .بدان كه براي هر چيزي شرافتي است و شرف دين، شيعه است. براي هرچيزي پناهي است و پناه دين، شيعه است. براي هرچيزي امامي است و امام زمين، زميني است كه شيعيان در آن ساكن باشند. براي هرچيزي سيّدي است و سيّد مجالس، مجالس شيعه ميباشد. براي هرچيزي تمايلي است و تمايل دنيا، سكني گزيدن شيعيان ما در آن است و...(30) 5 ـ دو يا سه درهم
اميرالمؤمنين عليهالسلام وارد بازار پارچه فروشان شد و دو لباس خريد؛ يكي به سه درهم و ديگري به دو درهم. آن گاه لباس دو درهمي راخود برداشت و سه درهمي را به قنبر عنايت فرمود.قنبر گفت: يااميرالمؤمنين! اين، براي شما مناسبتر است، چون بر منبر ميرويد و براي مردم سخنراني مينماييد.حضرت فرمود: اي قنبر! تو جواني و شور و نشاط جواني در تو ميباشد و من از پروردگارم خجالت ميكشم كه برتو برتري داشته باشم؛ زيرا شنيدم رسولاللّه صلياللهعليهوآله فرمود: از آنچه ميپوشيد، به آنان (بردگان) بپوشانيد و از آنچه خود ميخوريد به آنها بخورانيد.(31)
واعلم بانّي عليك ذو شفقةٍ
امست سما نا عليكمند فقة
والكفُّ منّي قليلةُ النّفقة
لكنّ ريب الزّمان ذو غيرٍ
10 ـ خذها فانّي اليك معتذرٌ
لوكان في عصانا الغداة سير
لكنّ ريب الزّمان ذو غيرٍ
لكنّ ريب الزّمان ذو غيرٍ
در ادامه اين ماجرا آمده است: پس از آن كه آن مرد از شستن دستهاي خود فارغ گرديد، علي(ع) ابريق را به دست فرزندش، محمدبن حنفيه داد تا او بردستهاي پسر آن مرد آب بريزد و فرمود: اگر اين پسر بدون پدرش اين جا بود، من خود بردست او آب ميريختم. اما چون هردو اين جا هستند و خداوند عزوجل دوست ندارد بين پدر و پسر مساوات بر قرار گردد، پدر دست پدر و پسر دست پسر را بشويد.
در پايان اين حديث آمده است كه امام عسكري(ع) فرمود: كسي كه از علي(ع) پيروي كند، شيعه حقيقي است.دوم اين كه وقتي حسن را به گواهي آوردم، گفتي شاهدي ديگر نيز لازم است؛ درحالي كه رسول خدا(ص) با يك شاهد و قسم حكم فرمود.
سوم اين كه قنبر را به بهانه برده بودن، ردّ كردي و حال آن كه مملوك نيز چنانچه عادل باشد، ميتواند شهادت دهد.
آن گاه فرمود: «ويحك، امامالمسلمين يؤمَن مِن امور هم علي ما هو اعظم من هذا»؛ واي برتو اي شريح! همانا مسلمانان امام در امور بزرگتر از اين براو اعتماد ميشود! (و تو از احكام خداوند بياطلاع ميباشي.)
حرِّك من دون بابك الحلقة
ابوك قدكان قاتل الفسقه
كانت علينا الجحيم مُنطبقة
لولا الذي كان من اوائلكم
9 ـ لم يخب الان من رجاك و من
انت جواد و انت معتمد
لولا الذي كان من اوائلكم
لولا الذي كان من اوائلكم
1 ـ مُضَريّ، منسوب به قبيله مضر كه طايفه قريش از آن منشعب گرديده است، ميباشد. عده زيادي از دانشمندان و حديث شناسان از اين نژاد ميباشند. (الانساب، ابيسعد عبدالكريم بن محمد السمعاني (متوفي 562 ه·· .ق)، دارالجنان، 1408 ه·· .ق، ج 5، ص 318.2 ـ انتخاب شريح از سوي حضرت، افتخاري براي وي به حساب نميآيد، زيرا به گمان قوي، اين امر به علت معروف شدن او نزد مسلمين بود. حضرت در پايان همين حديث از وي بسيار انتقاد فرمود.3 ـ تهذيب الاحكام، شيخ طوسي، (385ـ460 ه·· .ق) دارصعب و دارالتعارف، ج 6، ص 274.
در ادامه اين ماجرا آمده است: وقتي حضرت فرمود: سه مرتبه به جور حكم كردهاي، شريح از مجلس بلند شد و گفت: ديگر قضاوت نخواهم كرد تا ثابت نمايي كه چگونه سه مرتبه به ظلم قضاوت كردهام. حضرت فرمود: واي برتو! پيامبر خدا(ص) فرمود: آنچه را كه با خيانت به دست آمده است، بدون بيّنه گرفته ميشود و تو اين حديث را نشنيدي و از من طلب بيّنه كردي.4 ـ الاختصاص، شيخ مفيد، مؤسسةالنشر الاسلامي، 1416 ه·· .ق، ص 4 و 7.5 ـ التوحيد، شيخ صدوق، مؤسسة النشر الاسلامي، ص 338 و بحارالانوار، مؤسسةالوفاء، ج 5، ص 104 و ج 41، ص 1 و ج 42، ص 122. اين روايت را همه محدثان شيعه نقل كردهاند.6 ـ بحارالانوار، ج 7، ص 204.7 ـ سفينةالبحار، شيخ عباس قمي، مؤسسه انتشارات فراهاني، ج 2، ص 449.8 ـ تهذيب الاحكام، ج 6، ص 306 و بحارالانوار، ج 74، ص 407.11 ـ مناقب آل ابيطالب، ابن شهرآشوب (متوفي 588 ه·· .ق) المطبعة العلميه، قم، ج 4، ص 65.12 ـ الاحتجاج، دارالاسوه، 1416 ه·· .ق، ج 2، ص 518.13 ـ تهذيب، ج 10، ص 10 و بحارالانوار، ج 79، ص 47.14 ـ رجال الكشي، ابوعمروالكشي، مؤسسه آل البيت(ع)، 1404 ه·· ق.، ج 1، ص 288، بحارالانوار، ج 25، ص 285. اين داستان به گونهاي ديگر نيز نقل شده است.15 ـ الفروع من الكافي، محمدبن يعقوب كليني، دارالكتب الاسلاميه، ج 7، ص 260؛ تهذيب الاحكام، ج 10، ص 278.16 ـ الاختصاص، ص 4.17 ـ بحارالانوار، ج 32، ص 580.18 ـ الخرايج و الجرايح، قطب الدين راوندي، (متوفي 573 ه·· .ق، مؤسسه الامام المهدي(ع)، ج 1، ص 226.19 ـ بحارالانوار، ج 41، ص 316.20 ـ ابوتراب كنيهي اميرمؤمنان(ع) بود كه بني اميه در مورد آن حضرت به كار ميبردند!21 ـ الارشاد، شيخ مفيد، انتشارات علميه اسلاميه، ج 1، ص 329 و بحارالانوار، ج 42، ص 126. شيخ مفيد در پايان اين حديث ابراز ميدارد: اين نيز از معجزات وعلوم غيبيهاي ميباشد كه خداوند به حجّتهاي خود همچون پيامبران و برگزيدگانش اختصاص داده است.22 ـ رجال الطوسي، محمدبن حسن الطوسي، دارالذخائر، ص 55.23 ـ تنقيح المقال، علامه مامقاني، المطبعة المرتضويّه، 1352 ه·· .ق، ج 2، ص 29.24 ـ لسان الميزان، ابن حجرعسقلاني، (متوفي 852 ه·· .ق،) دارالكتب العلميه، ج 4، ص 567.25 ـ رجال الكشي، ج 1، ص 288.26 ـ انعام، آيه 45 و 46.27 ـ رجال الكشي، ج 1، ص 289 و تفسير نور الثقلين، عبدعلي بن جمعةالعروسي، المطبعةالعلميه، قم، (متوفي 1112 ه·· .ق) ج 1، ص 718.28 ـ الخرايج و الجرايح، ج 2، ص 560.29 ـ دخان، آيه 28.30 ـ بحارالانوار، ج 7، ص 204.31 ـ همان، ج 71، ص 143.