قنبر خادم ولايت - قنبر خادم ولایت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قنبر خادم ولایت - نسخه متنی

سید جعفر ربانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید










قنبر خادم ولايت

سيدجعفر ربّاني

سپيده:

مورخان او را ابوهَمْدان مولي بن مُعمّر مُضَريّ(1) معرفي نموده و اذعان داشته‏اند لقب قنبر را علي عليه‏السلام به وي عنايت فرمود ولي نامي از اجداد و فرزندان وي در منابع تاريخي به چشم نمي‏آيد. كثيربن‏طارق بنابر قول نجاشي، راوي شناس بزرگ از منسوبين قنبر شمرده شده است.

عدالت

شيخ طوسي قدس‏سره در كتاب ارزشمند تهذيب الاحكام حديثي را نقل نموده، كه عدالت قنبر در آن، مورد تصريح قرار گرفته است: حَكَم بن عتيبه و سَلْمَة بن كهيل از امام باقر عليه‏السلام سؤال كردند: آيا قاضي مي‏تواند با يك شاهد و قسم حكم نمايد؟ حضرت فرمود: آري. رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله و علي عليه‏السلام چنين روشي داشتند. آن گاه حضرت ادامه داد: علي عليه‏السلام در مسجد كوفه نشسته بود و عبداللّه بن قُفل تميمي(تيمي) در حالي كه زره طلحه را همراه داشت، از آن جا گذر كرد. آن حضرت فرمود: اين زره طلحه است و تو آن را در روز (جنگ) بصره با نيرنگ و خيانت به چنگ آورده‏اي (از آنِ تو نيست.)
عبداللّه پاسخ داد: حاكمي را كه مي‏پسندي به داوري انتخاب نما.

آن حضرت، شُريح(2) را به قضاوت برگزيد و فرمود: اين زره طلحه است و با نيرنگ در اختيار عبداللّه قرار گرفته‏است.

شريح گفت: بيّنه (دوشاهد عادل) بياور.

علي عليه‏السلام امام حسن عليه‏السلام را به عنوان گواه آورد و ايشان سخن علي عليه‏السلام را تأييد فرمود.

شريح گفت: اين يك شاهد است و من به گواهي يك نفر قضاوت نمي‏كنم. اميرالمؤمنين عليه‏السلام قنبر را خواست و او نيز به مانند امام مجتبي عليه‏السلام گواهي داد. شريح اظهار كرد: اين، مملوك است و من به گواهي بردگان قضاوت نمي‏كنم. حضرت بسيار ناراحت شد و فرمود: «خذوها فان هذا قضي بجور ثلاث مرات.»؛ آن را بگيريد كه او سه مرتبه به ظلم قضاوت كرد. نيز فرمود: او مي‏گويد: به شهادت قضاوت نمي‏كنم. «ولابأس بشهادة المملوك اذا كان عدلاً»؛ (و حال آن كه) بردگان نيز چنانچه عادل باشند، مي‏توانند گواهي دهند.(3)

مُقرُّب

برخي از ياوران ائمه عليهم‏السلام از خواص و اركان به شمار مي‏آيند و قنبر يكي از آن هاست. شيخ مفيد (متوفي: 413 ه·· .ق) او را از سابقان و مقربان در پيشگاه علي عليه‏السلام برشمرده است.(4)
شيخ صدوق (متوفي: 318 ه·· .ق) در روايتي از امام صادق عليه‏السلام نقل مي‏كند: حضرت علي عليه‏السلام غلامي به نام قنبر داشت كه «كان يُحِبّ عليّاً حبّاً شديداً»؛ آن حضرت را بسيار دوست مي‏داشت. هرگاه آن حضرت از منزل خارج مي‏شد، او نيز با شمشير به دنبال وي حركت مي‏كرد. شبي آن حضرت به او فرمود: چرا در پي من روان شدي؟ گفت: يااميرالمؤمنين! مردم آن چنانند كه مي‏بيني! برشما بيمناكم! حضرت فرمود: تعجب است از تو! از اهل آسمان حفاظتم مي‏نمايي يا از اهل زمين؟! پاسخ داد: از اهل زمين. فرمود: آنان بدون اذن خداوند توانايي برانجام كاري ندارند. برگرد! قنبر نيز برگشت.(5)
امام علي‏بن ابي‏طالب عليه‏السلام بارها بشارت شيعه بودن قنبر را با بيان «ابشر و بشّر واستبشر»؛ خرسند باش و به ديگر شيعيان نيز بشارت ده، به وي اعلام فرمود:(6)
حديث شناس بزرگ معاصر، حاج شيخ عباس قمي مي‏گويد: از جلالت قنبر آن است كه وي در مجلس وصيّت امام مجتبي عليه‏السلام به محمد بن حنفيه حضور داشت و از شنيدن سخناني كه به تعبير حضرت: «مردگان را زنده مي‏كند.» غايب نبود.(7)

امانت دار

او امين امامان معصوم عليهم‏السلام بود. اموال بسياري در زمان حضرت علي عليه‏السلام (8) و بعد از ايشان در اختيارش قرار گرفت. ذكر مقطعي از زندگي اباعبداللّه الحسين عليه‏السلام از سيماي امانت قنبر پرده برمي‏گيرد:

شخصي وارد مدينه گرديد و سؤال نمود: كريم‏ترين فرد، در اين شهر كيست؟ او را به امام‏حسين عليه‏السلام ، راهنمايي كردند. مرد عرب وارد مسجد شد و حضرت را در حال نماز مشاهده كرد. پس در برابر ايشان ايستاد و اشعاري را بدين مضمون سرود:

اميدوار و كوبنده درت نااميد بازنگشت. تويي بخشنده و پناهگاه و پدرت نابود كننده تبهكاران بود. اگر پدران شما نبودند، جهنم ما را فرا مي‏گرفت.(9)
امام حسين عليه‏السلام نماز را تمام كرد و به قنبر فرمود: ـ از اموال حجاز چيزي باقي مانده است؟
ـ آري، چهار هزار دينار.

ـ آن‏ها را بياور، زيرا كسي كه سزاوارتر از ما به آن است، آمده است.

آن گاه عباي خود را از دوش برگرفت. دينارها را در آن پيچيد و به خاطر شرم از آن مرد، دست خود را از شكاف در بيرون برد و ضمن دادن پول‏ها، اشعاري انشاء فرمود:

برگير كه من عذر خواه و به تو علاقه‏مندم. اگر قدرت در دست ما بود، آسمان كرم و جود ما برتو مي‏باريد ولي حوادث روزگار دگرگون و توان ما اندك است.(10)
مرد عرب، عبا را گرفت و شروع به گريه كرد. حضرت فرمود:

ـ شايد عطاي ما را اندك شمردي؟
ـ نه، گريه من از آن است كه چگونه خاك، سخاي شما را از بين مي‏برد؟!(11)

ميهماندار

از جمله شؤون قنبر، پذيرايي از ميهمانهاي علي عليه‏السلام بود. گرچه تواضع آن بزرگوار سبب مي‏گرديد كه در بعضي موارد، خود مبادرت به اين امر نمايد. ابومنصور، احمد بن علي الطبرسي (دانشمند قرن 6 ه·· .ق) از امام عسكري عليه‏السلام نقل مي‏نمايد: پدر و پسري ميهمان علي عليه‏السلام گشتند. آن حضرت آن دو را بسيار احترام نمود و در صدر مجلس نشاند و خود در مقابل آنان نشست. سپس دستور داد طعامي حاضر كردند و بعد از صرف غذا، قنبر طشت و ابريق (ظرف آب شبيه كوزه) و حوله را آورد و مقابل آن مرد (پدر) ايستاد تا دست‏هاي خود را بشويد. ناگاه علي عليه‏السلام از جا بلند شد تا خود عهده دار اين امر گردد. مرد ميهمان دست‏هاي خود را به خاك ماليد و گفت:

ـ يا اميرالمؤمنين! خداوند مرا ببيند و شما به دست‏هاي من آب بريزيد؟!

ـ بنشين و دست خود را بشوي. خداي عزوجل تورا مي‏بيند، در حالي كه برادرت بدون امتياز و برتري خدمتت مي‏نمايد و قصدش آن است كه در بهشت ده برابر تمام دنيا و اهل آن به او خدمت شود.

آن مرد نشست. آن گاه حضرت فرمود:

ـ تو را قسم مي‏دهم به حقي كه برتو دارم؛ دستهاي خود را با آرامش كامل بشوي، آن گونه كه اگر قنبر آب مي‏ريخت.
آن مرد نيز اطاعت كرد.(12)

اجراي حدود

قنبر، منادي حضرت علي عليه‏السلام براي جمع شدن مردم(13) و مجري احكام صادر شده از جانب آن حضرت بود. اين امر در روايات فقهي شيعه به گونه‏اي واضح، قابل مشاهده است، از جمله:

روزي علي عليه‏السلام در منزل بود كه قنبر آمد و گفت: ـ ده نفر پشت در هستند و گمان مي‏كنند كه تو خداي آناني!

ـ آن‏ها را به درون خانه بياور.

آنان وارد شدند. حضرت فرمود:

ـ شما چه مي‏گوييد؟
ـ ما مي‏گوييم تو خدا و آفريننده و روزي دهنده مايي!

ـ واي برشما! دست برداريد! من نيز مانند شما مخلوقم.

آنان امتناع نمودند و سخنان قبلي خود را تكرار كردند. حضرت به قنبر دستور داد آتشي تهيه كرد و تمامي آنان را سوزاند. آن گاه اين شعر را انشاء فرمود:




  • اوقدتُ ناري و دعوتُ قنبراً
    انّي اذا ابصرتُ شيئاً منكراً



  • انّي اذا ابصرتُ شيئاً منكراً
    انّي اذا ابصرتُ شيئاً منكراً



هرگاه منكري را مشاهده نمايم، آتشم را روشن و قنبر را فرا مي‏خوانم.(14)
و چه زيباست عدل علوي كه وقتي همين قنبر در اجراي حدود اشتباه كرد و سه شلاّق بيش‏تر از حد معيّن زد، علي عليه‏السلام همان سه ضربه را برخود وي وارد نمود.(15)

جهاد

از آن جا كه قنبر غلام و مخلص علي عليه‏السلام بود، در جنگ‏ها هميشه همراه آن حضرت شركت مي‏جست. شيخ مفيد مي‏نويسد: «و قد شهد مع علّي عليه‏السلام قنبر مولي علّي بن ابي‏طالب صلوات اللّه عليه.»(16)؛ قنبر، جنگ‏ها را در ركاب علي عليه‏السلام درك كرد.

در جنگ صفين يكي از بردگان معاويه به ميدان آمد و اين رجز را خواند:

مولي بن صخر و به قد انتصر انّي انا الحارث ما بي خور
در اين هنگام قنبر بر وي حمله كرد و به هلاكتش رسانيد.(17)
در جنگ نهروان قبل از شروع نبرد، قنبر پس از اين كه اذان نماز را گفت، نزد حضرت علي عليه‏السلام آمد و علي عليه‏السلام به وي فرمود: آبي بياور! سپس آن حضرت مشغول وضو گرديد.

مردي به نام جُندب كه در حقانيت علي عليه‏السلام دچار شك گرديده بود، نزد آن حضرت آمد تا از خود حضرت، حقيقت را جويا شود. اين ماجرا در موقعي بود كه خوارج به نزديكي پل نهروان رسيده بودند.

ناگاه سواري رسيد و اعلام كرد: خوارج از پل عبور كردند. حضرت فرمود: آنان عبور نكرده‏اند و نخواهند نمود و تنها كم‏تر از ده نفر از آن‏ها باقي خواهد ماند و از شما (پيروان حضرت) نيز كم‏تر از ده نفر كشته خواهد شد. به خدا قسم! نه دروغ مي‏گويم و نه دروغ به من خبر داده شده است!

مردم از اين سخن اميرمؤمنان عليه‏السلام تعجب كردند. جندب گفت: اگر اين سخن مطابق واقع قرار گرفت، مرا بس است و در حقانيت علي عليه‏السلام احتياج به دليل ديگر نخواهم داشت.

در اين موقع، سواري ديگر از راه رسيد و اعلام كرد: يا اميرمؤمنان! مطلب همان گونه است كه شما فرموديد. حضرت با ياران خود نماز ظهر را اقامه و دستور حركت را صادر نمود.

جندب مي‏گويد: كسي قبل از من به پل نهروان نرسيد. خوارج را ديدم كه نزديك آن متوقف شده بودند. اولين تير را خودم به طرف آنان پرتاب كردم. در پايان نبرد، تنها 9 نفر از آن‏ها باقي ماند و بقيه به هلاكت رسيدند... .(18)

شهادت

شهادت قنبر به دست خون‏آشامي چون حجاج بن يوسف، از فصول مشهور تاريخ است و ده‏ها سال قبل، علي عليه‏السلام بدان خبر داده بود.(19)
شرح ماجرا به اين قرار است:

روزي حجّاج بن يوسف ثقفي ـ كه لعنت خدا براو باد.ـ اظهار داشت:

ـ دوست دارم يكي از ياران ابوتراب(20) را دستگير نمايم و با ريختن خونش به خداوند تقرب جويم!

حاضران پاسخ گفتند:

ـ كسي را كه همراهيش با او بيش‏تر از قنبر باشد، سراغ نداريم.

حجاج دستور داد او را آوردند.

ـ تو قنبر هستي؟
ـ آري.

ـ ابوهمدان؟
ـ بله.

ـ غلام علي بن ابي‏طالب؟
ـ واللّه مولاي و اميرالمؤمنين عليٌّ ولي نعمتي؛ خدا مولاي من وعلي وليّ نعمتم مي‏باشد.

ـ از دين علي دست بردار!

ـ بهتر از آن سراغ داري؟!

ـ تو را مي‏كشم، خودت نحوه آن را انتخاب كن!

ـ اين را به خودت واگذار مي‏نمايم.

ـ چرا؟
ـ زيرا هرگونه مرا بكشي، تو را به همان نحو ـ در روز قيامت خواهم كشت.ـ اميرمؤمنان عليه‏السلام به من خبر داد كه مرگ من، قتلي مظلومانه خواهد بود!

حجاج دستور داد تا او را گردن زدند.(21)

جاودانه

گرچه برخي از دانشمندان شيعه اذعان داشته‏اند روايتي را كه قنبر نقل كننده آن باشد، نيافتيم(22)؛ ولي علامه مامقاني مي‏گويد: اين مطلب، صحيح نيست،(23) او قليل الروايه است.(24)
آخرين برگ از زندگي قنبر را به سخنان يا روايات وي اختصاص مي‏دهيم:

1 ـ آينه دار آفتاب

از قنبر سؤال شد: غلام كيستي؟
پاسخ داد:

من برده كسي هستم كه با دو شمشير مي‏جنگيد، دونيزه پرتاب مي‏كرد. بر دو قبله نماز خواند. دو مرتبه بيعت نمود، دو هجرت انجام داد و يك لحظه به خدا كافر نشد. من غلام صالح مؤمنان و وارث پيامبران، بهترين اوصياء، بزرگ‏ترين مسلمانانم، رهبر مؤمنان، نور مجاهدان، رئيس گريه كنندگان، زينت عابدان، چراغ گذشتگان، فروغ شب زنده داران، بهترين عبادت كنندگان، زبان رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله ، اول مؤمن از آل ياسين، مؤيّد به جبرئيل امين، ياري شده به وسيله ميكائيل منين، ستوده اهل آسمان‏ها، آقاي مسلمين و سابقين، قاتل ناكثين (اهل جمل) و قاسطين (اهل صفين)، حمايت كننده از حريم مسلمانان، نبرده كننده با دشمنان، خاموش كننده فتنه آتش افروزان، مفتخرترين قريش، اولين رزمنده، پاسخگوي دعوت خدا، اميرمؤمنان، وصيّ پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله و امين و جانشين او. تيرپرتاب شده خداوند به سوي منافقين، ياور و وليّ و زبان خدا و مخزن علم و پناه دينش، امام ابرار وكسي كه پروردگار بلند مرتبه از او راضي است، بردبار، بخشنده، جامع تمام خوبي‏ها، مطهّر، متواضع، شجاع و... شير جنگ‏ها، ماه تمام، محك مؤمنان، پدر حسن و حسين عليهما‏السلام اميرراستين مؤمنان، كه پاكيزه‏ترين درودهاي خدا براو باد؛ هستم.(25)

2 ـ مكر خدا

امام عسكري عليه‏السلام فرمود: وقتي قنبر را نزد حجاج آوردند، حجاج از او سؤال كرد:

ـ تو چه كمكي به علي بن ابي‏طالب عليه‏السلام كردي؟
ـ در وضو ياري‏اش مي‏نمودم. (براي آوردن آب و امثال آن.)
ـ وقتي وضويش تمام مي‏شد، چه مي‏گفت؟
ـ اين آيه را مي‏خواند: «فلمّا نَسُوا ما ذُكِّروا به فَتَحْنا عليهم ابواب كُلِ شيئيٍ حتّي اذا فَرِحُوا بِما اُتُوا اَخَذْناهُم بَغْتَةً فَاِذا هُمْ مُبْلِسُونَ فَقُطِعَ دابِرُالقومِ الذين ظلموا والحمدللّه ربّ العالمين»(26)؛ هنگامي كه احكام خدا را فراموش كردند، درهاي نعمت‏ها را برآنان گشوديم و آنان به داده‏هاي ما خوشحال گرديدند، ولي يك‏مرتبه همه را از آنان گرفته، مأيوسشان نموديم و به اين ترتيب دنباله ستمكاران قطع شد، و ستايش از آنِ خداي ربّ العالمين است.

ـ گمان مي‏كنم اين آيه را بر ما تأويل مي‏كرد.

ـ آري.

ـ اگر گردنت را بزنم، چه خواهي كرد؟
ـ به سعادت مي‏رسم و تو بدبخت خواهي شد.

در اين موقع دستور داد او را به شهادت رساندند.(27)

3 ـ هديه آسماني

قنبر مي‏گويد: با مولايم، علي عليه‏السلام درساحل رود فرات بوديم كه آن حضرت پيراهن را از تن خارج كرد و وارد آب شد. ناگاه موجي آمد و پيراهن را با خود برد.

در اين موقع منادي صدا زد: «يا اباالحسن انظر عن يمينك و خذ ماتري»؛ اي اباالحسن! به طرف راست خود بنگر و آنچه مي‏بيني، درياب.

به طرف راست نگاه كرديم، شالي و در آن، پيراهني يافتيم. حضرت آن را پوشيد. در جيب آن نامه‏اي مشاهده كرديم كه در آن نوشته بود:

«هدية من اللّه العزيزالحكيم الي علي بن ابي‏طالب هذا قميص هارون بن عمران(28) كذلك و اورثناها قوماً آخرين.»(29)؛ هديه‏اي است از جانب خداي عزيز حكيم براي علي‏بن ابي‏طالب. اين پيراهن هارون بن عمران (برادر حضرت موسي عليه‏السلام ) است و بدين سان گروهي را وارث گروهي ديگر قرار داديم.

4 ـ شيعه

امام صادق عليه‏السلام فرمود: اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب عليه‏السلام بارها به قنبر اظهار داشت:

خوشنود باش و به ديگر شيعيان نيز بشارت ده كه به خدا قسم، رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله در حالي رحلت نمود كه برتمام امتش خشمگين بود، مگر برشيعه علي عليه‏السلام .

بدان كه براي هر چيزي شرافتي است و شرف دين، شيعه است. براي هرچيزي پناهي است و پناه دين، شيعه است. براي هرچيزي امامي است و امام زمين، زميني است كه شيعيان در آن ساكن باشند. براي هرچيزي سيّدي است و سيّد مجالس، مجالس شيعه مي‏باشد. براي هرچيزي تمايلي است و تمايل دنيا، سكني گزيدن شيعيان ما در آن است و...(30)

5 ـ دو يا سه درهم

اميرالمؤمنين عليه‏السلام وارد بازار پارچه فروشان شد و دو لباس خريد؛ يكي به سه درهم و ديگري به دو درهم. آن گاه لباس دو درهمي راخود برداشت و سه درهمي را به قنبر عنايت فرمود.

قنبر گفت: يااميرالمؤمنين! اين، براي شما مناسب‏تر است، چون بر منبر مي‏رويد و براي مردم سخنراني مي‏نماييد.

حضرت فرمود: اي قنبر! تو جواني و شور و نشاط جواني در تو مي‏باشد و من از پروردگارم خجالت مي‏كشم كه برتو برتري داشته باشم؛ زيرا شنيدم رسول‏اللّه صلي‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود: از آنچه مي‏پوشيد، به آنان (بردگان) بپوشانيد و از آنچه خود مي‏خوريد به آن‏ها بخورانيد.(31)










  • واعلم بانّي عليك ذو شفقةٍ
    امست سما نا عليك‏مند فقة
    والكفُّ منّي قليلةُ النّفقة
    لكنّ ريب الزّمان ذو غيرٍ



  • 10 ـ خذها فانّي اليك معتذرٌ
    لوكان في عصانا الغداة سير
    لكنّ ريب الزّمان ذو غيرٍ
    لكنّ ريب الزّمان ذو غيرٍ





در ادامه اين ماجرا آمده است: پس از آن كه آن مرد از شستن دست‏هاي خود فارغ گرديد، علي(ع) ابريق را به دست فرزندش، محمدبن حنفيه داد تا او بردست‏هاي پسر آن مرد آب بريزد و فرمود: اگر اين پسر بدون پدرش اين جا بود، من خود بردست او آب مي‏ريختم. اما چون هردو اين جا هستند و خداوند عزوجل دوست ندارد بين پدر و پسر مساوات بر قرار گردد، پدر دست پدر و پسر دست پسر را بشويد.
در پايان اين حديث آمده است كه امام عسكري(ع) فرمود: كسي كه از علي(ع) پيروي كند، شيعه حقيقي است.

دوم اين كه وقتي حسن را به گواهي آوردم، گفتي شاهدي ديگر نيز لازم است؛ درحالي كه رسول خدا(ص) با يك شاهد و قسم حكم فرمود.
سوم اين كه قنبر را به بهانه برده بودن، ردّ كردي و حال آن كه مملوك نيز چنانچه عادل باشد، مي‏تواند شهادت دهد.
آن گاه فرمود: «ويحك، امام‏المسلمين يؤمَن مِن امور هم علي ما هو اعظم من هذا»؛ واي برتو اي شريح! همانا مسلمانان امام در امور بزرگ‏تر از اين براو اعتماد مي‏شود! (و تو از احكام خداوند بي‏اطلاع مي‏باشي.)




  • حرِّك من دون بابك الحلقة
    ابوك قدكان قاتل الفسقه
    كانت علينا الجحيم مُنطبقة
    لولا الذي كان من اوائلكم



  • 9 ـ لم يخب الان من رجاك و من
    انت جواد و انت معتمد
    لولا الذي كان من اوائلكم
    لولا الذي كان من اوائلكم





1 ـ مُضَريّ، منسوب به قبيله مضر كه طايفه قريش از آن منشعب گرديده است، مي‏باشد. عده زيادي از دانشمندان و حديث شناسان از اين نژاد مي‏باشند. (الانساب، ابي‏سعد عبدالكريم بن محمد السمعاني (متوفي 562 ه·· .ق)، دارالجنان، 1408 ه·· .ق، ج 5، ص 318.

2 ـ انتخاب شريح از سوي حضرت، افتخاري براي وي به حساب نمي‏آيد، زيرا به گمان قوي، اين امر به علت معروف شدن او نزد مسلمين بود. حضرت در پايان همين حديث از وي بسيار انتقاد فرمود.

3 ـ تهذيب الاحكام، شيخ طوسي، (385ـ460 ه·· .ق) دارصعب و دارالتعارف، ج 6، ص 274.
در ادامه اين ماجرا آمده است: وقتي حضرت فرمود: سه مرتبه به جور حكم كرده‏اي، شريح از مجلس بلند شد و گفت: ديگر قضاوت نخواهم كرد تا ثابت نمايي كه چگونه سه مرتبه به ظلم قضاوت كرده‏ام. حضرت فرمود: واي برتو! پيامبر خدا(ص) فرمود: آنچه را كه با خيانت به دست آمده است، بدون بيّنه گرفته مي‏شود و تو اين حديث را نشنيدي و از من طلب بيّنه كردي.

4 ـ الاختصاص، شيخ مفيد، مؤسسة‏النشر الاسلامي، 1416 ه·· .ق، ص 4 و 7.

5 ـ التوحيد، شيخ صدوق، مؤسسة النشر الاسلامي، ص 338 و بحارالانوار، مؤسسة‏الوفاء، ج 5، ص 104 و ج 41، ص 1 و ج 42، ص 122. اين روايت را همه محدثان شيعه نقل كرده‏اند.

6 ـ بحارالانوار، ج 7، ص 204.

7 ـ سفينة‏البحار، شيخ عباس قمي، مؤسسه انتشارات فراهاني، ج 2، ص 449.

8 ـ تهذيب الاحكام، ج 6، ص 306 و بحارالانوار، ج 74، ص 407.

11 ـ مناقب آل ابي‏طالب، ابن شهرآشوب (متوفي 588 ه·· .ق) المطبعة العلميه، قم، ج 4، ص 65.

12 ـ الاحتجاج، دارالاسوه، 1416 ه·· .ق، ج 2، ص 518.

13 ـ تهذيب، ج 10، ص 10 و بحارالانوار، ج 79، ص 47.

14 ـ رجال الكشي، ابوعمروالكشي، مؤسسه آل البيت(ع)، 1404 ه·· ق.، ج 1، ص 288، بحارالانوار، ج 25، ص 285. اين داستان به گونه‏اي ديگر نيز نقل شده است.

15 ـ الفروع من الكافي، محمدبن يعقوب كليني، دارالكتب الاسلاميه، ج 7، ص 260؛ تهذيب الاحكام، ج 10، ص 278.

16 ـ الاختصاص، ص 4.

17 ـ بحارالانوار، ج 32، ص 580.

18 ـ الخرايج و الجرايح، قطب الدين راوندي، (متوفي 573 ه·· .ق، مؤسسه الامام المهدي(ع)، ج 1، ص 226.

19 ـ بحارالانوار، ج 41، ص 316.

20 ـ ابوتراب كنيه‏ي اميرمؤمنان(ع) بود كه بني اميه در مورد آن حضرت به كار مي‏بردند!

21 ـ الارشاد، شيخ مفيد، انتشارات علميه اسلاميه، ج 1، ص 329 و بحارالانوار، ج 42، ص 126. شيخ مفيد در پايان اين حديث ابراز مي‏دارد: اين نيز از معجزات وعلوم غيبيه‏اي مي‏باشد كه خداوند به حجّت‏هاي خود همچون پيامبران و برگزيدگانش اختصاص داده است.

22 ـ رجال الطوسي، محمدبن حسن الطوسي، دارالذخائر، ص 55.

23 ـ تنقيح المقال، علامه مامقاني، المطبعة المرتضويّه، 1352 ه·· .ق، ج 2، ص 29.

24 ـ لسان الميزان، ابن حجرعسقلاني، (متوفي 852 ه·· .ق،) دارالكتب العلميه، ج 4، ص 567.

25 ـ رجال الكشي، ج 1، ص 288.

26 ـ انعام، آيه 45 و 46.

27 ـ رجال الكشي، ج 1، ص 289 و تفسير نور الثقلين، عبدعلي بن جمعة‏العروسي، المطبعة‏العلميه، قم، (متوفي 1112 ه·· .ق) ج 1، ص 718.

28 ـ الخرايج و الجرايح، ج 2، ص 560.

29 ـ دخان، آيه 28.

30 ـ بحارالانوار، ج 7، ص 204.

31 ـ همان، ج 71، ص 143.

/ 1