شهربانو، مادر نيايشها «قسمت اوّل»
ناهيد طيبي ـ زهره اناري دفتر گشوده تاريخ همواره مزين به زرينهترين برگهاي بهشتي است؛ انسانهاي وارستهاي كه بر بلنداي انديشه آنها حقيقتهاي هستي رويش مييابد و سعادت و كمال در ماهتاب نگاه آنها ميدرخشد. انسانهايي كه در دامان خويش تاريخ را پرورش دادند و در گوش نسلهاي فردا زمزمه توحيد را نجوا كردند و لالايي آنها «لا اِله الاّ اللّه» بود.اينك مادري با نام «شهربانو» كه بانويِ شهر نيايش بود و گلهاي عبوديت و نياز در دامان او شكفته شد و مادري كه نظارهگر شكفتن غنچه وجودش نبود و بالنده شدن او را به سرزمين رؤياهاي سبز وانهاد برگ زرّيني از اين دفتر است.شهربانو، شاهزادهاي ايراني است كه انگشت حكمت حق بر او نشانه رفت و براي مادريِ حجت خدا و زينت نيايشگران، امام سجاد(ع)، انتخاب شد.برخي از محققان و مورخان معاصر بر آن شدهاند تا اين نور برجسته خاندان ولايت را از صحيفه تاريخ محو كرده و او را به پستوهاي نسيان و به سرزمين افسانهها و اساطير تبعيد كنند. شايد تنها جرم آن بانوي كريمه اين باشد كه در ايران، اقليم آتشكدهها و مجوسيان، به دنيا آمده است و اين جرم نيست چرا كه ابراهيم(ع) در ميان بتها و بتپرستان گُل كرد و شكفته شد و شكوفا كرد. و موسي در خانه فرعون بالنده شد اما «كليماللّه» شد و رسول رحمت، حضرت محمد(ص) در گاهواره بتان، حجاز و ميان بتپرستان، عَلَم توحيد را برافراشت. براستي ميتوان گُلي را يافت كه در ميان سنگلاخها سر برافراشته و روييده است اما جدا كردن او از تيره گلها غير منصفانه است!شايد شهربانو از آن جهت متهم به افسانه بودن شده است كه برخي از افسانهپردازان قصه «بيبي شهربانو» و بُقعه مباركه شهرري را منسوب به بانوي حرم حسين(ع) كردهاند اين نيز از انصاف به دور است كه اگر افسانهاي به واقعيتي انتساب يافت هر دو را لباس افسانه پوشانده و از مستندات روايي و تاريخي چشمپوشي نماييم.در اين مقاله به بحث در باره شهربانو ميپردازيم و ناچار به بيان اختلافات و شبهات هستيم و مباحث زيرا را پي ميگيريم:الف) نگرش محققانه در قضاياي تاريخي ب) شهربانو از منظر روايات و تاريخ ج) حقيقتي جاودانه يا افسانه؟!د) ويژگيهاي والا ه···) در آينه اسماء آسماني و) غروب زودهنگام
ز) بيبي شهربانو، افسانه شهرري
* نگرش محققانه در قضاياي تاريخي
مباحث تاريخي همواره مورد نظر انديشمندان و نظريهپردازان عرصه تاريخ بوده و هست و قضاياي مهم تاريخي به عنوان يكي از مباحث زنده و پوياي علمي و تحقيقي محسوب ميگردد. زواياي ديد، تحليل و توجيه و تفسير تاريخي پيشينهاي دارد به وسعت آفرينش انسان اوليه در عرصه هستي كه ثمره درسآموز اين بررسيهاي تاريخي همانا عبرتها و درسهايي است كه بشريت از معلم تاريخ فرا ميگيرد.انديشمندان گاه با نگرشي محققانه به شخصيتهاي برجسته تاريخي پرداخته و براي اثبات و تبيين زواياي شخصي و شخصيتي آنان به استدلال عقلي و نقلي ميپردازند و گاه براي انكار يك واقعه به ظاهر تاريخي و در واقع افسانه و ساخته و پرداخته اوهام بشري سالهاي متمادي به كاوش و پژوهش ميپردازند.شايد بتوان گفت در رابطه با برخي از مباحث تاريخي كه غناي اعتقادي و فرهنگي جوامع به آنها بستگي دارد توجه به چند نكته ضروري و لازم است از جمله:الف) چگونگي پرداخت به قضاياي تاريخي ب) شيوهها و تحليل روشي و ابزاريِ انديشمندان و تاريخنگاران در نگرشي محققانه به شخصيتهاي تاريخي
ج) زواياي نگرشها و تحليلهاي تاريخي و پژوهش در باره توجيه و تفسير قضاياي تاريخي
شهربانو، شاهزادهاي ايراني است كه انگشت حكمت حق بر او نشانه رفت و براي مادريِ حجت خدا و زينت نيايشگران، امام سجاد(ع)، انتخاب شد.د) فلسفه اختلاف برداشتها كه گاه موجب تضاد و تضارب آراء مورخان ميشود و خوانندگان تاريخ را در كورهراههاي ترديد و ابهام قرار داده و در واقع بنبستي براي پذيرش يا انكار قضيه فرا راه علاقهمندان به تاريخ قرار ميگيرد.بحث در باره هر يك از اين نكات مجال زيادي ميطلبد و ما به گونهاي مختصر و گزيده به هر يك ميپردازيم.در قضاياي تاريخي به ويژه تاريخ اسلام از دو منبع مهم ميتوان ياري جست؛ كتابهاي روايي كه تاريخ را از منظر كلام معصوم(ع) به ما مينمايانند و كتب تاريخي كه كمترين فاصله را با زمان واقعي حادثه و يا نقل حادثه تاريخي دارند. به عبارت ديگر در تاريخ اسلام بايد به كتابهاي تاريخي سده سوم مانند تاريخ يعقوبي و بصائرالدرجات و وقعه صفين و ... رجوع شود. لازم به ذكر است كه از صدر اسلام تاريخنويسي به دو شيوه متفاوت بوده است. برخي از مورخان مينويسند:«1) تكنگاري كه در آن موضوعات تاريخي به مبحث خاصي اختصاص داشته است و معمولاً عبارت بود از «اخبار»، «وقعه» و «مقتل» و اين شيوه در قرن اول و دوم و در مواردي هم در قرن سوم رايج بوده است.2) تاريخ عمومي كه بيشتر در قرن سوم و چهارم مطرح شد و در اين شيوه آثار تاريخي به صورت تاريخ عمومي و دورهاي بوده است و بر اساس ترتيب خلفا و يا به صورت سالشمار مسايل تاريخي را عرضه ميكرده مثل تاريخ يعقوبي، دينوري و ...»1
گاهي انديشمندان به بررسي شخصيت تاريخي پرداخته و او را از زواياي گوناگون تحليل كرده و در پي ارائه نكات اخلاقي، تربيتي و يا اجتماعي و سياسي هستند و گاه خود شخص به عنوان يك گنجينه تاريخي مورد پژوهش قرار ميگيرد تا با پيراستن اكاذيب و تثبيت شخصيت واقعي او دامان تاريخ از هر گونه گزافهگويي و يا نسبتهاي غير واقعي پاك شود. اين زاويهها در تحليلهاي تاريخي تأثيري مستقيم و بسزا دارد. از اينرو بايد مورد توجه ويژه قرار گيرد و با توجه به زاويه ديد مورخ به مبحث تاريخي بپردازيم.
* شهربانو از منظر روايات و تاريخ
در مورد شهربانو اختلاف از زاويههاي گوناگوني وجود دارد كه به خاستگاه و دلايل هر يك ميپردازيم.الف) برخي از مورخان قديم و معاصر در زمان اسارت و تاريخ ازدواج اين بانو با امام حسين(ع) اختلاف داشته و به بحث در باره اينكه آيا اين شاهزاده ايراني در زمان خلافت عمر بنخطاب به مدينه فرستاده شده است يا زمان عثمان و يا در زمان امام اميرالمؤمنين علي(ع)، ميپردازند.ب) گروهي ديگر در اينكه آيا توسط «حُرَيث بنجابر جُعفي» به اسارت در آمده و براي امام(ع) فرستاده شده است و يا در زمان حكومت عبداللّه بنعامر بنكُرَيز، پس از مرگ پدر، اسير شد و يا در اثر خوابي كه ديد خود را در سِلك اسيران در آورد و واقعهاي شبيه به نرجس، شاهزاده رومي، براي او ذكر كردهاند.ج) گروه ديگري از نويسندگان معاصر اصل وجود شهربانو به عنوان دختر يزدگرد و اسارت او و ازدواج با امام حسين(ع) را نفي كرده و آن را از افسانههاي ساخته و پرداخته مردم ميدانند و مينويسند: «داستان شهربانو را نخست پندارها و افسانهها پديد آورده، سپس واقعيت خارجي در پوشش خيال از ديدهها پنهان مانده است.1» د) مورد اختلاف ديگر در مورد اين بانو زمان و كيفيت مرگ ايشان است كه عدهاي (بويژه مورخان صدر اسلام) بر اين باور هستند و رواياتي هم داريم كه ايشان در حال نفاس، چند روزي پس از تولد فرزندش علي بنالحسين(ع) از دنيا رفت و برخي معتقدند كه در كربلا حضور داشته و پس از
شهادت امام حسين(ع) به خاطر ضعف روحيه سوار بر ذوالجناح شده و خود را در فرات غرق كرد! و عدهاي ديگر سخن از افسانه كوه بيبيشهربانو به ميان آورده و مدفن اين بانوي حرم اهلبيت را شهرري و ايران ميدانند و ما به تفصيل از آن سخن خواهيم گفت.ه···) از ديگر موارد اختلافي مورخان اين است كه آيا او دختر يزدگرد هست يا نه؟ منشأ اين اختلاف سخن مسعودي است كه مينويسد: «يزدگرد در 35 سالگي به قتل رسيد و دو پسر به نامهاي بهرام و فيروز و سه دختر به نامهاي آدرگ، شاهين و مردآوند از او به جاي ماندند.»2
برخي از محققان با توجه به مشخص بودن تعداد فرزندان يزدگرد و نبودن نام شهربانو در ميان آنها ميگويند، وجود شهربانو از اساطير و افسانههاست.برخي از محققان با توجه به مشخص بودن تعداد فرزندان يزدگرد و نبودن نام شهربانو در ميان آنها ميگويند، وجود شهربانو از اساطير و افسانههاست. سعيد نفيسي پس از آنكه افسانه بودن اين قضيه را از سوي برخي از محققان معاصر ذكر مينمايد و دليل فوق را بيان ميكند، مينويسد:«در برخي از كتابها دختر ديگري براي يزدگرد ذكر شده است با نام شهربانو يا شاه زنان و گفته شده است كه او همسر حسين بنعلي(ع) و مادر امام زينالعابدين علي بنالحسين بوده است.»3
گفتني است كه يعقوبي، مورخ قرن سوم هجري اولين كسي است كه در باره شهربانو مطلب نوشت و ميتوان به آن استناد كرد. او در باره مادر امام سجاد(ع) مينويسد «و اُمّه جَرار بنت يزدجرد4». در روايات زيادي نيز شهربانو با نامهاي گوناگون ذكر شده ولي نام پدر او را يزدگرد آخرين شاه ساساني نوشتهاند و در آينده اين روايات مورد بررسي قرار ميگيرد. به هر حال در مورد نام پدر شهربانو اختلاف است و پنج نام براي او در مصادر مختلف ذكر شده است كه عبارتند از: «يزدگرد» كه در بيشتر مصادر ذكر شده است و «نوشجان» كه در مناقب ابنشهر آشوب آمده و همچنين «شيرويه» پسر كسري و «سُبحان» و «سَبحان» كه در مُجملالتواريخ و القصص ذكر شده است و صاحب كتاب، نام «سُبحان» را رجحان داده است.5
در ابتدا به تحقيق در موارد اختلافي ميپردازيم و پس از اثبات و يا نفي اين شخصيت تاريخي به اختلافات موجود در مورد سال ازدواج او با امام حسين(ع) و زمان اسارت و كيفيت رحلت وي بحث خواهيم داشت.حقيقتي جاودانه و يا افسانه؟!در كتابهاي روايي روايات متعددي با عبارات گوناگون در مورد مادر علي بنالحسين(ع) آمده است كه برخي از آنها مربوط به كتب معتبر است؛ به گونهاي كه نميتوان آنها را مورد بيمهري در پژوهش قرار داد.در مناقب ابنشهر آشوب به نقل از ابوجعفر ابنبابويه آمده است:«... و اُمّه شهربانويه بنتيزدجرد بنشهريار الكسري و يسمّونها ايضا: شاه زنان و جهانبانويه و سلافه و ...؛6
و مادر او [علي بنالحسين(ع)[ شهربانو دختر يزدگرد پسر شهريار است و او را شاه زنان و جهانبانو و سلافه و ... هم نام نهادهاند.»
و در كشف الغمّه به نقل از ابنخشّاب (صاحب كتاب مواليد الائمة) ميخوانيم:«اُمّهُ خولة بنتيزدجرد ملك فارس و هي التي سمّاها اميرالمؤمنين شاه زنان و يقال: بل كان اسمها برّة بنتنوشجان و يقال: بل كان اسمها شهربانو بنتيزدجرد؛7
مادر او (امام سجاد(ع)) خَولَة دختر يزدگرد پادشاه ايران است و او كسي است كه اميرالمؤمنين او را شاه زنان ناميد و گفته شده است كه نام او برّه دختر نوشجان باشد و نيز گفته شده كه نام او شهربانو دختر يزدجرد باشد.»
شيخ مفيد كه از عالمان سده چهارم است و در مورد تأليفات تاريخي او نوشتهاند: «كتابهاي خاصي به شرح دوازده امام پرداخته است. كهنترين اثر در اين زمينه كه به تفصيل به اين بحث پرداخته، كتاب «الارشاد» شيخ مفيد است»1 در باره مادر امام سجاد(ع) مينويسد:«اُمّه شاه زنان بنتيزدجرد بنشهريار كسري و يقال: انّ اسمها شهربانو؛2
مادر علي بنالحسين(ع) شاه زنان دختر يزدگرد پسر شهريار، شاه ايران، است و گفته شده كه نام او شهربانو است.»
با توجه به اينكه روايت اول از ابنخشاب نقل شده است و در باره او نوشتهاند كه كهنترين كتاب تاريخي در مورد ائمه را دارد و آن تاريخ الائمه يا تاريخ المواليد و يا وفيات اهلالبيت است،3 ميبينيم كه پيشينه اين روايات به پيش از كليني و يا شيخ مفيد ميرسد و بايد با تأمل بيشتر آنها را بررسي كرد.از طرفي علي بنالحسين مسعودي (م346) كه از مورخان سده سوم است در كتاب اثبات الوصية مينويسد: «و رُوِي اَنّ ابامحمد ولد سنة ثمان و ثلاثين من الهجرة و كانت اُمّه جهان شاه بنتيزدجرد ملك آخر ملوك الفرس و هو يزدجرد بنشهريار؛»4
روايت شده است كه ابامحمد (امام سجاد(ع)) در سال 38 هجري به دنيا آمد و مادرش جهانشاه دختر يزدگرد آخرين شاه ايراني بوده كه همان يزدجرد پسر شهريار است.»
با توجه به روايات فوق و روايات ديگري، كه با اندك اختلاف در تاريخ اسارت شهربانو و اينكه فتح خراسان و اسارت او با كدام يك از خلفا همزمان بوده است نقل شده و با تصريح، شهربانو را به عنوان مادر امام سجاد(ع) نقل ميكنند، دليل متقني براي انكار اصل وجود شهربانو و ازدواج امام حسين(ع) و شهربانو وجود ندارد. گفتني است كه اگر چه برخي از اين روايات از نظر سند ضعيف بوده مورد قبول نيستند ولي همين احاديث ضعيف چون از طرق گوناگون نقل شده و مضمون مشتركي در وجود بانوي ايراني با نام شهربانو در حرم اهلبيت دارند قابل اعتماد هستند گرچه در پژوهشهاي تاريخي حتي ضعف سند نيز ضرر به يك نقل مكرر كه در كتب كهن و قديمي ذكر شده است نميرساند.به هر حال در نزديك به 20 روايت كه برخي از آنها در كتب معتبر روايي و تاريخي ذكر شده آمده است كه شهربانو مادر امام سجاد(ع)، ايراني بوده و از خانواده سلطنتي ميباشد. حتي اگر روايات ضعيف و آنها كه مطابق تاريخ نيستند را كنار بزنيم احاديث محكم و مطابق با تاريخ آن زمان مييابيم كه قابل استناد هستند؛ احاديثي كه شيخ صدوق و كليني و شيخ مفيد و مبرّد در كتابهايشان نقل كردهاند.برخي با استناد به كلام شهيد مطهري در مورد مشكوك بودن قضيه شهربانو بناي انكار را نهادهاند در حالي كه علامه شهيد در صدد نفي استناد شيعهگري در ايران به نسبت خاندان ساساني با اهل بيت(ع) بوده و در اين مورد به يكي از روايات (روايت موجود در كافي) اشاره نموده و ميفرمايد:«گذشته از عدم انطباق مضمون اين روايت با تاريخ، در سند اين روايت دو نفر قرار دارند كه آن را غير قابل اعتماد ميكنند. يكي ابراهيم بناسحاق احمري نهاوندي است كه علماء رجال او را از نظر ديني متهم ميدانند و روايات او را غير قابل اعتماد ميشمارند و ديگري عمرو بنشمر است كه او نيز كذّاب و جعال خوانده شده است.» در ادامه ميفرمايد:شهيد مطهري با قاطعيت كامل از افسانه بودن اين قضيه تاريخي سخن نگفته و تنها به بررسي يك روايت پرداخته و پس از ذكر ضعف سند و عدم تطابق با واقعيتهاي تاريخي محققان و پژوهشگران را دعوت به مطالعه و تحقيق بيشتري نموده است.«من نميدانم ساير رواياتي كه در اين مورد است از اين قبيل است يا نه؟ بررسي مجموع احاديثي كه در اين زمينه وارد شده است احتياج به مطالعه و تحقيق بيشتري دارد.»5
با توجه به مطلب مذكور شهيد مطهري با قاطعيت كامل از افسانه بودن اين قضيه تاريخي سخن نگفته و تنها به بررسي يك روايت پرداخته و پس از ذكر ضعف سند و عدم تطابق با واقعيتهاي تاريخي محققان و پژوهشگران را دعوت به مطالعه و تحقيق بيشتري نموده است.اكنون به كتابهاي تاريخي رجوع كرده و شهربانو را در آنجا جستجو ميكنيم. در تاريخ يعقوبي آمده است:«مادر علي بنالحسين(ع) حرار دختر يزدگرد بود و حسين(ع) نام او را غزاله نهاد.»1
و مسعودي در مروج الذهب مينويسد:«وي (يزدگرد) آخرين پادشاه ساساني بود و پادشاهي او تا وقتي كه در مرو خراسان كشته شد بيست سال بود. هنگام قتل وي هفت سال و نيم از خلافت عثمان بنعفان ميگذشت و سال سي و يكم هجرت بود.»2
با توجه به رواياتي كه اسارت بانوي ايراني و خواهرش را پس از قتل پدرش، يزدگرد، ذكر كرده و اشاره به زمان خلافت عثمان كردهاند مثل روايتي كه شيخ صدوق در عيون اخبارالرضا ذكر ميكند و سخن اين مورخ سده سوم كه قتل يزدگرد را در سال 31 هجري و همزمان با هفتمين سال خلافت عثمان ذكر ميكند، به صحت قضيه اسارت ايشان پي ميبريم. در روايت آمده است:سهل بنقاسم نوشجاني ميگويد: «امام رضا(ع) در خراسان به من فرمود: بين ما (اهل بيت) و شما نسبتي وجود دارد. گفتم: چيست آن نسبت اي امير؟! فرمود: وقتي عبداللّه بنعامر بنزكريا خراسان را فتح كرد بر دو دختر يزدگرد پسر شهريار، شاه ايران، دست يافت و آن دو را نزد عثمان بنعفان فرستاد. عثمان يكي از آن دو دختر را به حسين(ع) و ديگري را به حسن(ع) بخشيد و...»3
در مورد شخصيت عبداللّه بنكريز و منصب او در زمان خلافت عثمان، يعقوبي مينويسد:«عثمان، عبداللّه ابنعامر بنكرُيز را كه 25 ساله بود [در سال 27 ه···] به جاي ابوموسي اشعري فرستاد و او را فرماندار بصره كرد.»
و نيز مينويسد: «عبداللّه بنعامر كريز، نيشابور را در سال 30 به زور گشود.»4
بنابراين، در اينكه خراسان در سال 31 فتح شد5 پس از نيشابور و اينكه عامر بنكريز فتوحاتي در شرق ايران از جمله خراسان داشته است بنا بر نقل معتبر تاريخي شكي نيست و با جمع روايت و نقل تاريخي ميتوان به اين نكته اعتراف كرد كه شهربانو دختر يزدگرد پس از قتل پدر در جريان فتح خراسان به دست فرماندهان سپاه عرب اسير شده و به مدينه فرستاده ميشود و با اختيار خود امام حسين(ع) را براي ازدواج برميگزيند. برخي از نويسندگان معاصر اين حديث را ساخته ذهن فرزندان امام حسن(ع) دانسته و مينويسند:«... به نظر ميرسد كه همچشمي حسنيان با حسينيان موجب پديد آمدن چنين روايتي شده باشد ... تا حسنيان و حسينيان هر دو از مفاخرت زناشويي با خاندان يزدگرد برخوردار بوده باشند!»6
با اندك تأمل درمييابيم كه تنها علت ضعف حديث مذكور اين است كه عون بنمحمد و سهل بنالقاسم در كتب رجال ذكر نشدهاند كه البته با توجه به اينكه در كتب رجال بيشتر راويان احاديث فقهي مورد بحث قرار گرفتهاند و بسياري از ناقلان تاريخ و راويان احاديث تاريخي در كتب رجالي ذكر نشدهاند، اين عدم ذكر در كتب رجالي ضعف محسوب نميشود. همان گونه كه در كتب رجال از حكيمهخاتون كه راوي بسياري از روايتهاي تاريخي است ذكري نشده است ولي وثاقت و صداقت اين بانوي عالمه و حكيمه با اين مسأله مورد خدشه قرار نميگيرد.پس اولاً، حديث را شيخ صدوق ذكر ميكند كه مورد توجه علما و فقها و انديشمندان است. ثانيا، ديگر راويان مورد تأييد هستند و ثالثا، اين روايت با نقلهاي تاريخي موجود در تاريخ يعقوبي كاملاً
شهربانو دختر يزدگرد پس از قتل پدر در جريان فتح خراسان به دست فرماندهان سپاه عرب اسير شده و به مدينه فرستاده ميشود و با اختيار خود امام حسين(ع) را براي ازدواج برميگزيند.شيعيان ايران پيش از قضيه شهربانو گرايش به شيعه و محبت اهلبيت داشتهاند و خاستگاه محبت ايرانيان به خاندان اهلبيت(ع) معرفت و شناخت آنها نسبت به آن بزرگواران است نه حسّ مليگرايانه آنان.مطابقت دارد و براحتي نميتوان آن را ساخته خيالپردازان عرب و عجم دانست.گفتني است كه در كتاب «الكامل» مبرّد به اين مسأله اشاره شده است:«كان اسمُ اُمّ علّي بنالحسين(ع) سُلافَه من وُلد يزدجرد معروفة النَسَب من خيّرات النساء و قيل خولة؛7
نام مادر علي بنالحسين(ع) سلافه است و او از فرزندان يزدگرد بود. و نَسب و خاندان معروفي دارد از بهترين زنان و زنان برگزيده بوده و او را خوله هم ناميدهاند.»
نام شهربانو در كتب مستشرقين نيز به چشم ميخورد كه خاستگاه آن نيز كتابهاي قرون اوليه هجري است. در كتاب ايران در زمان ساسانيان از مستشرق دانماركي كريستين سن ميخوانيم:«اما شهربانو بنا بر روايات شيعه ـ كه صحت آن روايات گويا قطعي نيست ـ با امام حسين(ع) ازدواج كرد پس فرزندان حسين همانان كه پسران محمد(ص) بودند كه دخترش فاطمه همسر علي بود وارث خَورنَة يا فرّ ايزدي شاهنشاهان ايران باستان هستند و از دو طرف (پدر و مادر) كريم و بزرگوارند.»8
سخن اين مستشرق داراي دو بخش است. در بخش اول شهربانو را طبق روايات شيعه دختر يزدگرد و همسر امام حسين(ع)
ميداند و در بخش دوم دليل ارادت ايرانيان به فرزندان حسين بنعلي(ع) را توارث آنها از مجد و شكوه شاهنشاهان ايران ذكر ميكند كه البته اين بخش از سخن ايشان نادرست است زيرا شيعيان ايران پيش از قضيه شهربانو گرايش به شيعه و محبت اهلبيت داشتهاند و خاستگاه محبت ايرانيان به خاندان اهلبيت(ع) معرفت و شناخت آنها نسبت به آن بزرگواران است نه حسّ مليگرايانه آنان و ميتوان گفت اين بزرگترين بيانصافي نسبت به شيعيان ايراني است.اما بخش اول اين سخن كريستين سِن كه از شهربانو سخن به ميان آمده با توجه به اينكه پيش از اين مطلب مينويسد: «و مسعودي (در مروج الذهب) نام فرزندان يزدگرد را ذكر كرده و مينويسد كه او دو پسر به نامهاي وهرام (بهرام) و پيروز (فيروز) و سه دختر به نامهاي أدرگ و شهربانو و مرداوند داشته است.»1 و شهربانو را از فرزند يزدگرد برميشمارد قابل بحث است.گفتني است كه در مروج الذهب مسعودي عبارت مربوط به نامهاي دختران يزدگرد آن گونه كه در اين كتاب آمده ديده نشد و مترجم فارسي كتاب مستشرق دانماركي نيز در پينوشت خود ذيل نام شهربانو مينويسد:«در نسخه خطي اسم «ادرگ» و «شهربانو» فاسد شده است.»2
1 ـ همان، ص488.1 ـ منابع تاريخ اسلام، ص239.1 ـ تاريخ يعقوبي، ج1، ص219.1 ـ زندگاني علي بنالحسين(ع)، سيدجعفر شهيدي، ص9.1 ـ منابع تاريخ اسلام، رسول جعفريان، ص110.2 ـ مروج الذهب، علي بنالحسين المسعودي، ج1، ص281، (عربي).2 ـ مروج الذهب، ج1، ص275 (فارسي)، ترجمه ابوالقاسم پاينده.2 ـ الارشاد، شيخ مفيد، ص269.2 ـ ايران در زمان ساسانيان، كريستن سن، ترجمه رسيه ياسمي، ص659، (فارسي).3 ـ از پرويز تا چنگيز، سيدسعيد نفيسي (مقاله در مجله مهر، سال اول)، ص70.3 ـ مروج الذهب، ج1، ص284.3 ـ عيون اخبارالرضا، ج2، ص126 و 127.3 ـ [برخي اين كتاب را به ابنخشاب و برخي ديگر به نصر بنعلي جهضمي و يا ابن ابيالثلج و يا احمد بنمحمد فريابي نسبت دادهاند. [ن.ك: منابع تاريخ اسلام، ص239.4 ـ اثبات الوصية، علي بنالحسين المسعودي، ص169، (برخي از مورخان اين كتاب را از مسعودي نميدانند.)
4 ـ يعقوبي، ج2، ص59.4 ـ تاريخ يعقوبي، احمد بنابييعقوب (يعقوبي)، ج1، ص219.5 ـ الكامل، ابناثير، ج3، ص205.5 ـ خدمات متقابل اسلام و ايران، مرتضي مطهري،، ص132 و 133.5 ـ مجله رسالة الحسين(ع) سال اول، شماره دوم، مقاله السيّدة «شهربانو»، الشيخ محمدهادي اليوسفي، ص28.6 ـ زندگاني امام زينالعابدين(ع)، سيدجعفر شهيدي، ص20.6 ـ مناقب ابنشهر آشوب، ابنشهر آشوب، ج4، ص189.7 ـ الكامل، مُبرِّد، ج2، ص93.7 ـ كشف الغمه، علي بنعيسي الاربلي، ج2، ص302.8 ـ ايران في عهد ساسانيين، كريستن سن، ترجمه يحيي الخشّاب، ص489، (عربي).