روش و چارچوب نظری در پژوهش های سیاسی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

روش و چارچوب نظری در پژوهش های سیاسی - نسخه متنی

مصاحبه شونده: عباس منوچهری؛ مصاحبه کننده: غلامرضا بهروزلک

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

روش و چارچوب نظرى در پژوهش‏هاى سياسى

در گفتگو با دكتر عباس منوچهرى(1)

به كوشش: غلامرضا بهروزلك(2)

اشاره:

روش و چارچوب نظرى در پژوهش‏هاى سياسى از مباحث مهم و قابل توجه پژوهشگران علوم سياسى است. براى تشريح اين مفاهيم و بيان چيستى و جايگاه آن‏ها در پژوهش‏هاى سياسى، مصاحبه‏اى با دكتر عباس منوچهرى توسط استاد بهروزلك انجام و ويرايش شده كه به شرح ذيل تقديم علاقمندان مى‏شود.

ضمن تشكر از فرصتى كه در اختيار فصلنامه قرار داده‏ايد، در صورتى كه مناسب مى‏دانيد بحث را با تعريفى از روش و چارچوب نظرى و نسبت بين اين دو شروع كنيم.

دكتر منوچهرى: واژه «روش» نسبت لغوى جدى با «رفتن» به معناى طى كردن يك مسير، دارد. و از جنبه كاربردى و عملى به معناى شيوه انجام كار است، بنابراين چه از نظر لغوى و چه از لحاظ كاربردى در حوزه علوم، حركت از يك نقطه به نقطه ديگر در مفهوم روش نهفته است. به نظر من قبل از طرح روش در كنار چارچوب نظرى، روش را بايد با خود دانش مقايسه كرد. لذا ابتدا بايد سه واژه را توضيح دهيم: روش، دانش و پژوهش. از منظر فلسفه علم دانش اعم از «اپيستمه» ( Episteme ) يونانى و «ساينس»( Science ) مدرن است. در زبان لاتين عملاً « Scientia » به جاى « Episteme » يونانى قرار گرفت، ولى آنها همچنان معناى «اپيستمه» يعنى دانش را مد نظر داشتند؛ اما در دوره مدرن «ساينس» با معناى خاصى به جاى «اپيستمه» به كار رفت. علم مدرن، تحت عنوان پوزيتيويسم، داراى ويژگى‏هايى بود از: قبيل مشاهده‏اى بودن، استقرايى بودن، رسيدن به اكسيم‏هاى معينى با تعميم دادن يافته‏ها، محدود بودن به عالم پديدار و منتفى كردن چيزى غير پديدار. در دوران مدرن، تعريف متفاوتى از دانش ارائه شد و اساساً هيچ اعتبارى براى انواع ديگر دانش‏ها قايل نمى‏شدند.

يعنى در اين جا ماهيت دانش تعيين كننده روش است؟

دكتر منوچهرى: دانش و روش دو عنصر يا سؤال مطرح در فلسفه دانش هستند: چيستى دانش و چگونگى كسب دانش. در دوران كلاسيك يونان، دانش (افلاطونى يا ارسطويى) به گونه‏اى تعريف مى‏شد و به تبع آن شيوه دست يابى به دانش نيز تعريف مى‏گرديد؛ بنابراين روش راهى است كه مى‏تواند كسب دانش را با توجه به تعريفى كه از چيستى دانش شد، تأمين بكند. همين اتفاق در دوران مدرن نيز رخ داد؛ يعنى دانش تعريف خاص خودش را پيدا كرد و آن تعريف، روش معينى را براى دست يابى به آن دانش ايجاب مى‏كرد؛ بنابراين روش‏هاى كسب علم را در دوران مدرن با خود دانش مرتبط مى‏بينيم. در اين جا مفهوم ديگرى نيز پيدا مى‏شود كه آن پژوهش است. به تعبيرى، دانش هدف است، روش شيوه دست يابى و پژوهش ظرف و شرط يا ضرورت دست يابى به دانش مى‏باشد؛ از طريق پژوهش با اعمال روش‏هاى معين و تعريف شده، امكان دست يابى به دانش فراهم مى‏شود. پژوهش يك نوع فعاليت و كارى است كه انجام مى‏گيرد و نتايج حاصل از آن با دانش ارتباط مستقيمى دارد و مى‏تواند دانش موجود را در موضوعى افزايش دهد يا آن را تغيير داده، تعديل نموده و اصلاح نمايد و يا اصلاً نتيجه مثبتى نداشته باشد.

اگر پژوهش را همان فعاليت براى دست يابى به دانش مى‏دانيد، اين همان روش يعنى رفتن به سمت حل مجهولى است كه با آن مواجه شديد. در اين جا پژوهش با روش و رفتن كاملاً عجين است؛ لذا بايد لحاظ خاصى بكنيد تا روش با پژوهش دو تا بشود وإلّا نفس واقعه واحد را دو لحاظ كرديم؛ آيا اين طور نيست؟

دكتر منوچهرى:روش و پژوهش يكى نيستند. وقتى مى‏خواهيد فعاليتى را انجام دهيد آن فعاليت مستلزم شكل و شيوه‏اى براى انجام دادن آن است. اگر قصد رفتن به جايى داريد رفتن شما مى‏تواند به شيوه‏هاى مختلفى صورت پذيرد. بنابراين پژوهش يك فعاليت است و شكل انجام كار و نيل به مقصود كه همانا دانش در مورد يك پديده يا پاسخ به يك سؤال است، مستلزم شيوه انجام آن فعاليت يعنى روش پژوهش مى‏باشد.

اگر بپذيريم كه روش، نوع رفتن است و پژوهش، تلاش براى رفتن، در آن صورت با روش‏هاى مختلف؛ انواع مختلف پژوهش به دست خواهد آمد.

دكتر منوچهرى:پژوهش يك مجموعه است و روش بخشى از آن مجموعه محسوب مى‏شود.

همان طور كه هوسرل مفهوم قصديت را مطرح كرده است، نمى‏توان در مقام عمل رفتن را از شيوه رفتن تفكيك كرد. در واقع همين كه داريد مى‏رويد به شيوه خاصى مى‏رويد؛ يعنى به اندازه تنوع اين روش‏ها، تنوع پژوهش‏ها وجود دارد؛ اگر قائل شويم به اين كه هر پژوهشى عملاً مستلزم يك اضافه يعنى قصديت يا رفتن به شيوه خاص است، در آن صورت چيزى در پژوهش جداى از شيوه شيوه رفتن باقى نمى‏ماند.

دكتر منوچهرى:مسأله اين است كه يك پژوهش محدود به روش انجام آن نيست؛ در پژوهش مراحل مختلفى هست: بررسى مفروضات، مفاهيم، بررسى دانسته‏هاى قبلى و... و روش انجام پژوهش تنها يك بخش از كار است.

خوب با توجه به اين توضيحات چارچوب نظرى پژوهش كجا قرار مى‏گيرد؟

دكتر منوچهرى:دو نوع تحقيق و پژوهش وجود دارد: نخست، پژوهش بنيادى است. يعنى اين كه شما دانش اوليه‏اى درباره موضوعى داريد و براى تكميل آن و كسب دانش به سراغ موضوع مى‏رويد و مستقيماً با آنچه دانسته شده مى‏خواهيد ارتباط برقرار كنيد؛ يعنى در سطح كسب دانش، پژوهش انجام مى‏گيرد؛ دوم، پژوهش كاربردى است، يعنى نمى‏خواهيد دانش جديدى ايجاد كنيد، بلكه قصد داريد دانش موجود را در مورد خاصى به كار ببريد. براى توضيح پژوهش بنيادى و كاربردى، مثالى از علوم تجربى مطرح مى‏كنيم؛ اگر شما مى‏خواهيد درباره شرايط به جوش آمدن آب تحقيق بكنيد، پژوهش شما بنيادى است؛ يعنى دنبال كسب دانش جديد هستيد و يا قصد افزايش يافته‏هاى جديد را داريد؛ اما اگر شما طبق دانش قبلى كه شرايط جوش آمدن آب را مشخص كرده است، مى‏خواهيد فقط آزمايش بكنيد، در اين جا پژوهش كاربردى است؛ يعنى تنها كارى كه انجام مى‏دهيد فراهم ساختن شرايط لازم طبق دانش موجود براى آزمايش مى‏باشد. هدف نيز اضافه كردن به دانش شرايط جوش آب نيست، بلكه قصد پياده كردن آن دانش را در يك مصداق را داريد. بنابراين روش‏هاى اين دو نوع پژوهش متفاوت مى‏شود؛ در پژوهش‏هاى بنيادى در پايان به دانش مى‏رسيد، اما در دانش كاربردى با دانش موجود، پژوهش را آغاز مى‏كنيد. به عبارتى، دانش قبلاً موجود است و شما در پژوهش خود آن را براى مقصود خاصى به كار مى‏بريد. در پژوهش كاربردى، دانش موجود شيوه عملياتى كردن، شيوه آزمايش و شيوه به هدف رسيدن و كسب اطلاعات را به شما مى‏گويد. چارچوب نظرى با دانش موجود ارتباط مستقيم دارد. دانش موجود روابط بين پديده‏ها و شرايط آن را تعريف مى‏كند؛ دانش زمانى اعتبار دارد كه قبلاً تأييد شده باشد و اين دانش نوع روابط، شكل و شرايط روابط پديده‏ها را تعريف مى‏كند و به تعبيرى، خود، چارچوب نظرى براى يك مطالعه و پژوهش كاربردى مى‏شود. براى مثال اين كه آب در صد درجه جوش مى‏آيد يك نظريه است، يعنى يافته‏هايى كه مكرر آزمايش شده و امكان تعميم آن فراهم شده و ممكن است از صرف يافته به مرحله قانون رسيده باشد؛ اگر يك تئورى در مورد پديده يا امرى وجود داشته باشد و اين با تئورى‏هاى ديگر به نتايج يكسانى برسند، عملاً تبديل به قانون مى‏شود. به عبارت ديگر، تئورى وقتى كه تثبيت شد و بارها در شرايط متفاوت در مورد پديده‏هاى متشابه و يكسان توانست توضيح بدهد، پديده‏ها و روابط بين آنها كه مورد نظر است به حالت قانون در مى‏آيد؛ مثلاً قانون جاذبه زمين اول يك تئورى بوده است.

منظور شما از دانش در اين جا پوزيتيويستى و استقرايى است يا همه دانش‏ها اين طورى است. شما عملاً دانش را طورى براى ما ترسيم مى‏كنيد كه ما از جزئيات حركت مى‏كنيم.

دكتر منوچهرى:ما اصلاً داخل جزئيات بحث نوع دانش نمى‏شويم.

سؤال اين است كه شما تعريفى از دانش، روش، پژوهش مى‏كنيد كه ما به چارچوب نظرى برسيم، آيا اين با تمامى نگرش‏هاى موجود در فلسفه علم سازگار است يا صرفاً با يك ديدگاه خاصى تناسب دارد.

دكتر منوچهرى:ما تا زمانى كه در چارچوب دانش مدرن هستيم، تعابير ما نيز چنين خواهد بود. آنچه الآن دارد اتفاق مى‏افتد اين است كه اولاً، تعريفى كه هم در حوزه طبيعيات قابل اطلاق باشد، هم در حوزه اجتماعيات، از دانش نداريم، يعنى مى‏توانيم بگوييم دانش طبيعى و دانش اجتماعى، و به تبع آن مى‏توانيم بگوييم روش يا روش‏هاى كسب دانش در طبيعات و روش يا روش‏هاى كسب دانش در علوم اجتماعى. اين جاست كه بحث پارادايم مطرح مى‏شود. پارادايم بيرون از همه اين هاست، منتهى چيزى را براى ما توضيح مى‏دهد و روشن مى‏كند. تاريخ علم شاهد مفروضات و روش‏ها و در واقع تعاريف و تعابير مفروضاتى بوده كه در يك دوره خاص، از دوره قبل و بعد خودش متفاوت بوده است.

آيا شما معتقديد كه دانش فراگير وجود ندارد؟

دكتر منوچهرى:اگر ما تعبير پارادايمى را بپذيريم جواب مثبت است؛ امّا اگر فرض ديدگاه ابطال گرا يا گرايش تكاملى را بپذيريم، دانش‏ها متفاوت خواهد بود؛ ولى در سير خطى تكامل دانش دارد اتفاق مى‏افتد، نه از يك وضعيت به وضعيت ديگرى. بنابراين در حوزه طبيعيات، چه سير خطى را در نظر بگيريم و چه پاراديمى را، در هر دوره‏اى به قطع مى‏توان گفت قالب‏ها و مفاهيمى چون مفروضات، روش‏ها، تعاريف، واژگان و الگوى تفحص، همه اينها، چيز واحدى بودند.

آيا قالب‏ها در روش، پژوهش و دانش يكى هستند؟

دكتر منوچهرى:اين ستون‏ها سرجاى خود هستند، ولى محتوا تفاوت مى‏كند؛ «ستون» يك بار چوبى است، يك بار سنگى و بار ديگر آهنى است. در پُست مدرن‏ها نيز همين گونه است.

به نظر شما با توجه به فرق بين نگرش‏هاى معرفت شناختى مدرنيته و پست مدرنيته، اين قالب‏ها آنقدر فراگير هستند كه شامل همه دوره‏ها شوند؟

دكتر منوچهرى:در تاريخ علم در هر دوره معين اين قالب‏ها شموليت داشته و تكثر نداشتند؛ البته تنوع و تكثر در آن رواج داشته، ولى در يك برهه زمانى معينى تنوع و تكثر نداشته است و غالباً پژوهشگران در يك دوره زمانى خاصى همان روش و دانش را داشته‏اند. در دوره‏هاى مختلف، ابزار ما كه پژوهش، روش، و دانش است ثابت مانده، ولى محتوا تحول يافته است؛ بحث اين است كه در علوم طبيعى در طول زمان تعدد پارادايم وجود دارد؛ ولى در عرض زمان چنين نيست، يعنى در يك زمان مشخص تعدد پارادايم وجود ندارد. البته درباره تعريفى كه از خود دانش، روش و پژوهش هست و در نسبت بين آنها، اتفاق نظر نيست. در علوم انسانى در يك برهه زمانى ) synchronic ( هم واژگان، هم روش، هم مفروضات و هم تعابير بنيادى همه دچار كثرت مى‏شوند، يعنى در آن واحد، روش طبيعيون (كسانى كه از روش‏هاى طبيعى در علوم انسانى استفاده مى‏كنند)، عين گرا، ذهن گرا، پديدار شناس، هرمنوتيك، ساختارگرا و پساساختارگرا وجود دارد؛ ولى اگر در حال حاضر به همه اينها نگاه كنيد مشاهده مى‏شود كه در حوزه علوم انسانى برخلاف علوم طبيعى در باب اين عناصر و مؤلفه‏ها در مورد دانش و پژوهش و روش و نسبت آنها، توافق وجود ندارد. اين كثرت «پارادايمى» است كه در آن واحد و در دوره زمانى بيش از يك پارادايم وجود دارد.

با توجه به اين كه فرموديد بعضى از پژوهش‏ها بنيادى است و بعضى ديگر كاربردى، آيا شما ضرورت وجود چارچوب نظرى در هر دو پژوهش را صادق مى‏دانيد؟

دكتر منوچهرى:بحث تقدم و تأخر مطرح است؛ اگر در باب دانش يا در باب تئورى‏هاى موجود مى‏خواهيد پژوهش انجام دهيد، يعنى خود دانش موضوع باشد، پژوهش بنيادى است، يعنى مى‏خواهيد دانش سازى بكنيد، يا آن را رد بكنيد و يا تكميل نماييد. اين بنيادى است و اينها خود چارچوب نظرى هستند. براى مثال در شرايط X حتماً رابطه A و B هست و نتيجه آن C مى‏شود، اين يك نظريه موجود است، يعنى رابطه‏هاى موضوع را توضيح مى‏دهد. چارچوب نظرى چيزى جز يك اسم نيست. در واقع در پژوهش بنيادى مى‏خواهيد پس از پژوهش به چارچوب نظرى برسيد.

يعنى در اين جا چارچوب نظرى با نظريه مساوى است؟

دكتر منوچهرى:بله.

براى روشن شدن بحث آن را در يك مثال عملى پياده مى‏كنيم؛ اگر كسى مى‏خواهد در زمينه تحليل يك انقلاب از نظريه كاركردگرايى جانسون استفاده كند، نظريه جانسون چارچوب نظرى او خواهد بود. اما روش او چيست؟

دكتر منوچهرى:جانسون در تحليل خود به روشى براى كسب دانش در مورد پديده نياز ندارد. اصلاً تمام گرفتارى بحث‏هاى روشى همين است. همان طور كه گفتيم، زمانى كه پژوهش بنيادى انجام مى‏دهيد روش معطوف به كسب دانش است؛ اما زمانى كه پژوهش كاربردى مى‏كنيد روش معطوف به تطبيق يك نظريه بر مورد و مصداق است.

يعنى به كارگيرى آن چارچوب.

دكتر منوچهرى:بله جانسون خود نظريه پرداز كاركردگرايى نيست.

منظور شما اين است كه در يك پژوهش، در آن واحد هم روش و هم چارچوب نداريم؟

دكتر منوچهرى:هنگام دست يابى به نظريه، روش يك معنا دارد و زمانى كه در صدد كاربرد يك نظريه بر موردى مطرح است، روش معناى ديگر پيدا مى‏كند. مثالى كه زديد به همين صورت است كه اگر مى‏خواهيد در مورد انقلاب، ابتدا به ساكن پديده انقلاب را توضيح بدهيد، مى‏گوييد روش تفسيرى به كار مى‏برم؛ يعنى براى اين كه بتوانيم پديده انقلاب را توضيح دهيم بايد بتوانيم آن را به شيوه تفسيرى توضيح دهيم. اين يك مفروض دارد. مفروض آن اين است كه كنش گران اجتماعى موجوداتى هستند كه دست به اعمالى مى‏زنند و هر عملى به نحوى حاصل يك معنايى است كه در پس ذهن كنش‏گر وجود دارد. اين ديد تفسيرى است؛ بنابراين من قصد مى‏كنم كه مثلاً انقلاب كوبا يا انقلاب اسلامى ايران را به روش تفسيرى بفهمم كه پديده چه بوده است، اين پژوهش بنيادين است؛ اما زمانى من نظريه آرنت را مبنا قرار مى‏دهم و به عنوان نظريه و چارچوب نظرى مى‏پذيرم و مى‏خواهم انقلاب ايران را با آن تحليل كنم، در اين صورت اين پژوهش كاربردى است و من از نظريه آرنت به عنوان چارچوب نظرى تحقيق استفاده مى‏كنم.

پس روش در اين جا چه مى‏شود؟

دكتر منوچهرى:روش در اين جا روش رسيدن به باب توضيح نيست؛ روش انجام دادن يك كار كاربردى است و در خدمت يك پژوهش كاربردى قرار مى‏گيرد.

اين جا چگونه بايد به دانشجو بگوييم روش و چارچوب تو چيست؟

دكتر منوچهرى:هم اكنون عموم پژوهش‏هايى كه در مقطع كارشناسى و كارشناسى ارشد در دانشگاه‏ها در حوزه علوم انسانى انجام مى‏شود عملاً پژوهش كاربردى است. اصلاً در كاربرد واژه روش بايد مراقب باشيم؛ نبايد در اين جا روش به كار ببريم. زمانى كه پژوهش بنيادى انجام مى‏دهيد، شيوه مواجه شدن با پديده همان روش شماست.

شيوه مواجه شدن با پديده رهيافت است يا روش؟

دكتر منوچهرى:اين روش است، اين كه براى مطالعه يك پديده چگونه به سراغ آن برويم و شيئى را مشاهده كنيم يا تجربه كنيم، با چشم مسلح يا غير مسلح، تا بتوانيم ويژگى‏هاى آن را تشخيص دهيم، همه اينها روش است؛ روش مواجهه با پديده.

در پژوهش بنيادى، طبق توضيح حضرت عالى، مشاهده، مقدم بر نظريه مى‏شود؛ اما با توجه به بحثى كه چالمرز در كتاب چيستى علم مطرح كرده است، همواره مشاهدات ما مسبوق به يك موضع يا نظريه است. آيا به نظر شما مشاهده خالى الذهن وجود دارد؟

دكتر منوچهرى:چالمرز معتقد است خالى الذهن نمى‏توانيد مشاهده بكنيد و ذهن شما هميشه معطوف به يك نظريه يا ديدگاه كلانى است.

بنابراين، آيا شما استقراگرا هستيد يا نه؟ شما مى‏پذيريد كه استقراگرا هستيد؟

دكتر منوچهرى:نه، اين مسأله در مورد زمانى است كه شما در خصوص چيزى دانشى داريد.

اين سؤال مبنايى است. ممكن است مبنا متفاوت باشد؛ با اين توضيحاتى كه شما مى‏فرماييد كه من مشاهده‏ها را مى‏بينم و جمع بندى مى‏كنم تا به دانش يا نظريه برسم، در اين توضيح شما، تقدم مشاهده بر نظريه امكان‏پذير است، در حالى كه اين ديدگاه استقرا گرايانه نقض شده و تقدم نظريه بر مشاهده تقويت گرديده است.

دكتر منوچهرى:تقدم نظريه نيست. تقدم نظر با اين مسأله فرق مى‏كند. بحث استقرا گرايان اين است كه ما هيچ تصوير و ذهنيتى از موضوعى كه مى‏خواهيم سراغش برويم نداشته باشيم و به سراغ پديده برويم و پديده را بشناسيم.

شما عملاً با استقراگرايى كار مى‏كنيد؛ چيزى كه ابطال گرايى هم آن را ردّ كرده است، يعنى ابطال‏گرايى گفته است اگر شما از اين مرحله بگذريد مقام كشفتان مهم نيست. هرچه هست، فقط يك چيزى ادعا بكنيد كه ابطال‏پذير باشد. يعنى ظاهر بحث شما اين است كه به شيوه استقراءگرايان داريد به ما توضيح مى‏دهيد.

دكتر منوچهرى:من به بحث شما توجه دارم ولى اين جا صرفاً بحث استقرا مطرح نيست، بلكه بحث رابطه روش با دانش است كه خود شما روى آن مجادله مى‏كنيد و آن همان نسبتى است كه من بين روش با دانش برقرار كرده‏ام، نه اين كه ضرورتاً بگويم اين روش بايد استقرايى باشد. حتى نگفتم كه روش استقرايى باشد، بلكه گفتم مواجهه با پديده نسبت به تئورى مقدم است.

يعنى شما عقلى هم مواجهه مى‏شويد؟

دكتر منوچهرى:شما مى‏توانيد ابطال گرايانه مواجه بشويد يا تفسيرى مواجه بشويد؛ بحث من نيز همين بود كه روش عنصر اصلى در شيوه مواجهه با پديده است. مراد من از مواجهه مشاهده تجربى نيست. به همين دليل من از واژه مشاهده استفاده نكردم، از مشاهده شدن استفاده نمودم. مسأله اين بود كه آيا بين روش‏ها و نظريه و چارچوب نظريه تقدم و تأخرى است؟ و در صورت وجود آن، كدام يك متقدم و كدام يك متأخر است؟ در پژوهش بنيادى و كسب دانش تقدم با روش است. بنابراين نظريه نسبت به روش متأخر مى‏شود؛ و روش مقدم است امّا در پژوهش كاربردى، وقتى سراغ يك موضوع يا پديده‏اى مى‏رويد كه با دانش موجود در مورد آن مى‏خواهيد شروع كنيد و هدفتان دانستن در مورد آن پديده نيست، دانش يا همان نظريه و چارچوب نظرى مقدم بر روش است. در اوّلى، يعنى پژوهش بنيادى، چارچوب نظرى فقط به يك شكل مى‏تواند مطرح شود كه خودش مورد سؤال باشد؛ در اين صورت تقدم پيدا مى‏كند و تقدمش مى‏تواند به لحاظ مورد سؤال بودنش باشد. من مى‏توانم بگويم نظريه تدگور را مى‏خواهم نقض كنم يا تعديل كنم، پس با نظريه تدگور شروع مى‏كنم؛ اما فقط در حد پرسش و در حد اين كه آن مى‏گويد رابطه عامل الف با ب در فرايند انقلاب، نوع ج هست، ولى من مى‏گويم رابطه مؤلفه الف و مؤلفه ب در فرايند انقلاب دال هست و چون به انقلاب خاصى نظر ندارم بنابراين من در مورد پديده انقلاب، چارچوب نظرى موجود را به چالش مى‏كشم. چالش كشيدن يا طرح سؤال در باب نظريه مى‏شود مقدم، ولى خود نظريه به درد كار نمى‏خورد؛ من مى‏گويم نظريه تدگور بر اساس آمار و ارقام جمع آورى شده است، در حالى كه من به طور كل روش تجربه آمارى را قبول ندارم؛ روش و مواجهه من با پديده انقلاب، متفاوت است.

آيا مى‏توانيم چنين نتيجه‏گيرى كنيم كه روش و چارچوب نظرى در واقع همزمان جمع نمى‏شوند، بلكه در پژوهش‏هاى بنيادى روش وجود دارد، امّا در پژوهش‏هاى كاربردى چارچوب نظرى داريم؟

دكتر منوچهرى:با پشتوانه چارچوب نظرى فقط مى‏توانيم در مورد پديده خاصى سؤالى بكنيم. كه معناى عام در نظريه جوابش داده شده است. فقط مى‏خواهيم رابطه تعريف شده را بسنجيم. به همين دليل مى‏گوييم ما جمع آورى داده مى‏كنيم و داده‏ها را تجزيه و تحليل مى‏نماييم و نتيجه تجزيه و تحليل را با تئورى مى‏سنجيم، اينها كاربردى است.

اين نوع تفسيرى كه شما فرموديد در پژوهش‏هاى تجربى با پژوهش‏هاى انديشه‏اى، يكسان است يا نه؟

دكتر منوچهرى:به هر حال بايد توجه كرد كه وقتى به حوزه انديشه وارد مى‏شويد به دنياى متفاوتى در مورد روش و تئورى، دانش و پژوهش قدم مى‏گذاريم.

پژوهش‏هاى انديشه‏اى هم به دو دسته بنيادى و كاربردى قابل تقسيم است. در پژوهشهايى كه يك پرسش نظرى درباره خود انديشه مطرح مى‏شود، چون انديشه خصلت معرفتى دارد به پژوهشهاى بنيادى نزديك مى‏شود. اما در صورتى كه براى پاسخگويى به يك پرسش عينى با انديشه‏اى مواجه مى‏شويم يا به سراغ انديشه‏اى مى‏رويم، در اين صورت پژوهش ما جنبه كاربردى پيدا مى‏كند. البته بحث در باب انديشه سازى، يعنى اينكه يك انديشمند چگونه خود به انديشه درباره امور مى‏پردازد، از چارچوب بحث حاضر خارج است و فرصت ديگرى را مى‏طلبد.

جايگاه فرضيه چيست؟ اصلاً بفرماييد براى مثال، فرضيه يك چيز پوزيتيوستى است يا اعم است؟

دكتر منوچهرى:اگر ما در اين فرصت اجمالى خودمان را وارد اين مناقشه نكنيم بهتر است. منتهى آنچه الان در انجام پژوهش رايج هست مى‏تواند به يك معنا كمك كننده هم باشد كه ما با مقولاتى مثل مفروض و فرضيه روش كار بكنيم.

پس شما وضعيت موجود را مى‏پذيريد كه لازم است فرضيه سازى بكنيم؟

دكتر منوچهرى:فرضيه سازى دقت در پژوهش را بالا مى‏برد.

مفهوم پوزيتيويستى فرضيه را مى‏پذيرد؟

دكتر منوچهرى:ضرورتى ندارد كه فرضيه پوزيتيوستى باشد. فرضيه بخشى از فرايند پژوهش است؛ اين كه شما چگونه پژوهش را انجام بدهيد.

پس جايگاه آن را در دو نوع پژوهش بفرماييد؟

دكتر منوچهرى:فرض بفرماييد كه پژوهش بنيادين انجام مى‏دهيد، در باب خود پديده يا روابط بين پديده‏ها و چيستى آنها، گزاره اوليه‏اى را به نام فرضيه درباره اين روابط مى‏سازيد و مى‏خواهيد آن را بررسى كنيد. همان دانشى را كه مى‏خواهيد بسازيد به صورت فرضيه بيان مى‏كنيد.

شما در پژوهش بنيادى مى‏گوييد كه روش مقدم است و نظريه مؤخر. حالا در اين جا فرضيه چه جايگاهى دارد، يعنى فرضيه آن چيزى است كه تحقق دارد و به عنوان اوّليه مطرح مى‏كند، آيا بدون يك نظريه ممكن است.

دكتر منوچهرى:فرضيه همان نكته‏اى كه ما ابتداى بحث داشتيم كه آيا مى‏شود پژوهش را به روش تقليل داد، من آن را رد كردم. يكى همين بحث فرضيه است و يكى از عناصر پژوهش فرضيه است.

اصل بودنش را پذيرفتيم، ولى اين كه چگونه مى‏سازيم يعنى ما يك فرضيه‏اى كه براى توليد دانش در پژوهش بنيادى مى‏سازيم، صرفاً حدس من هست، همان طور كه پوپر مى‏گويد، يا اين كه مكانيزم ديگرى دارد.

دكتر منوچهرى:اين جا هم باز اختلاف نظرها پيش مى‏آيد و بحث به صورت لايه لايه مى‏شود. واقعاً مشكل ما هم همين است، يعنى بحث روش و پژوهش چون دچار اين لايه لايه‏ها مى‏شود، دچار مشكل مى‏گردد. الان در مورد اين كه ديدگاه‏هاى مختلف در باب فرضيه چيست و چگونه مى‏توان آن را تعريف كرد، بحثى نداريم؛ البته رابطه بين چگونگى تعريف فرضيه و چگونگى شكل‏گيرى آن مطرح است؛ ولى ضرورت مطلق ندارد كه ابتدا تعريف كنيد كه چه جورى ساخته مى‏شود تا چيستى آن را بيان كنى؛ براى مثال براى تعريف كامپيوتر، نيازى نيست كه كيفيت ساختش را بدانم.

در اين جا لازم است روشن شود كه آن فرضيه‏اى كه پژوهشگر مى‏خواهد در پژوهش‏هاى بنيادى مطرح بكند؛ اولاً، تعريف كه فرموديد، توضيح روابط بين پديده‏ها در ذهن محقق است كه آن را به عنوان يك نظريه معرفى مى‏كنيد.

دكتر منوچهرى:فرضيه پاسخ احتمالى به يك پرسش اصلى است. كه محقق در مقام پاسخ آن بر مى‏آيد.

پژوهشگر اين فرضيه را چگونه بسازد؟ بايد خودش حدس بزند يا مكانيزم ديگرى هست؟ به نظر شما، ما چه طور اين پژوهشگر را راهنمايى بكنيم؟

دكتر منوچهرى:دوباره به دو نوع پژوهش بر مى‏گرديم؛ اساساً در سطح كارشناسى و كارشناسى ارشد مگر در موارد بسيار استثنايى، ما پژوهش بنيادى نمى‏توانيم داشته باشيم، زيرا براى انجام پژوهش بنيادى در موضوعى، محقق بايد بر آن موضوع اشراف علمى داشته باشد؛ يعنى به همه اطلاعات موجود در مورد آن قضيه احاطه داشته باشد؛ در حالى كه در پژوهش كاربردى اصلاً قضيه متفاوت است و در آن، فرضيه پاسخى به يك پرسش است كه اين پاسخ از تئورى موجود استخراج مى‏شود.

با عنايت به مطالبى كه فرموديد، برداشت مى‏شود كه روش در پژوهش‏هاى بنيادى مطرح است و چارچوب نظرى در پژوهش‏هاى كاربردى؛ آيا اين طور است؟

دكتر منوچهرى:تقدم و تأخر آن را بيان كردم. در پژوهش‏هاى بنيادى نظريه يا چارچوب نظرى انتهاى مسير است و در پژوهش‏هاى كاربردى ابتداى مسير.

در رساله‏هاى دكترى بحثى به نام «تز» مطرح است؛ رابطه تز با روش و چارچوب نظرى چيست؟

دكتر منوچهرى:تز يعنى يك تئورى جديد، كه محقق در صدد بيان حرف و نظر جديدى درباره موضوعى است.

يعنى همان نظريه جديد كه محقق در پژوهش‏هاى بنيادى مى‏خواهد به آن برسد، همان تز اوست كه پس از اثبات، تئورى مى‏شود؟

دكتر منوچهرى:اين تعريف دقيق و اصيل تز است؛ اما در عمل اين قابل تعديل است. پرسش‏ها يا مسايلى در باب پديده‏ها مطرح مى‏شود كه ضرورتاً فارغ از دانش موجود نيست و نمى‏خواهد در مقابل دانش موجود هم بايستد، قاعدتاً بايد مطلب مجهولى را بيان كند؛ امّا اين كه گستره اين موضوعى كه قرار است مطلب دانسته نشده‏اى در موردش گفته شود چيست؟ اين جا باز بين علوم انسانى و علوم طبيعى فرق ايجاد مى‏شود.

از اين كه وقت خود را در اختيار فصلنامه علوم سياسى قرار داريد بسيار سپاسگزاريم. اميد است در فرصت‏هاى آتى با ادامه بحث برخى ديگر از ابهامات موجود در روش‏شناسى مطالعات سياسى برطرف شود.

1) عضو هيأت علمى دانشگاه تربيت مدرس.

2) عضو هيأت علمى مؤسسه آموزش عالى باقرالعلوم‏عليه السلام.


/ 1