درنگى در يك متن تصحيح شده (پنجاه اشتباه در مقدمه اى هفت صفحه اى)
احمد عابدى تصحيح متون قديم كارى بسيار شايسته و مقدس است، احياى آثار گذشتگان علاوه بر تأثير زيادى كه بر تاريخ علم و شناخت ميراث فرهنگى دارد چه بسا منشأ تحولات بزرگى در بحث هاى علمى نيز مى گردد. در سه دهه اخير كتاب هاى فراوانى تصحيح و چاپ شده كه خود نهضتى در اين موضوع به شمار مى رود.از طرف ديگر كارهاى تكرارى در مراكز علمى به يك معضل فرهنگى تبديل شده است. تصحيح هاى تكرارى و در عرض يكديگر و بلكه تصحيح كتاب هايى كه چاپ مصحّح و قابل استفاده دارند موجب هدر رفتن نيروها و ضررهاى مادى و معنوى است.جناب آقاى صادقى اردستانى ـ كه از نويسندگان پر تلاش سخت كوش است ـ اخيراً به تصحيح مجدد و ترتيب (شماره گذارىِ احاديث) كتاب قرب الاسناد پرداخته و موسسه كوشانپور آن را چاپ كرده است. در نيت خير و قصد خدمت مصحح و ناشر ترديدى وجود ندارد اما اين كار چه ضرورت و فايده اى دارد؟!عبدالله بن جعفر حميرى كه از اصحاب امام هادى و امام عسكرى(ع) است هفت كتاب با نام قرب الاسناد تاليف نموده و هر كدام درباره رواياتى است كه سند عالى دارند به هفت امام اخير (از امام صادق تا امام دوازدهم ـ ع ـ) و تنها سه كتاب قرب الاسنادِ او به امام ششم، هفتم و هشتم (ع) به ما رسيده است. ارزش و اهميت اين گونه احاديث عالى السند بر كسى پوشيده نيست، ولى اين كتاب مكرراً چاپ شده است كه به برخى از چاپ هاى آن اشاره مى كنيم:الف: در سال 1359 ق. در مكتبة نينوا تهران به امر مرحوم آية الله بروجردى چاپ شد، اين چاپ همراه با تصحيح و حواشى بسيار خوبى است.ب: در سال 1369ق در مكتبة حيدريه نجف اشرف توسط عبد المولى طريحى تصحيح و چاپ شد.ج: در سال 1413ق در قم توسط موسسه آل البيت تصحيح و چاپ گرديد.بنابراين، كتاب هرگز نياز به تصحيح مجدد نداشت. نگارنده مقدارى از متن كتاب تصحيح شده جناب اردستانى را با چاپ موسسه آل البيت مقايسه كردم و معلوم شد كه تصحيح جديد نه تنها نكته مهمى ندارد بلكه نسبت به تصحيح موسسه آل البيت معايبى در آن نيز يافت مى شود.به هر حال، كتابى كه سه بار تصحيح شده است هيچ ضرورتى بر تصحيح چهارم نداشت. مصحح محترم كه بر اين كتاب مقدمه اى نوشته لازم بود در آن، هدف و ضرورت اين تصحيح و نسخه هاى مورد اعتماد خود را بيان مى كرد، اما حتى اشاره اى هم به اين مباحث ندارد. ما در اين جا فقط به نقد و بررسى مقدمه هفت صفحه اى اين كتاب مى پردازيم و داورى در مورد تصحيح متن كتاب و نيز مقدمه اى كه بر كتاب الجعفريات (كه ذيل همين كتاب چاپ شده است) نوشته و نيز تصحيح متن آن و مؤخره سه صفحه اى آن را به عهده خواننده محترم مى گذاريم.1ـ در ص 7، سطر 6 آمده است: «واما كنيته، يوصف…» در حالى كه كنيه كسى به چيزى وصف نمى گردد، و گر چه مى توان براى كنيه صفت آورد ولى خود كنيه صفت بر خود كنيه قرار نمى گيرد.و نيز جواب «أما» واجب است كه داراى «فاء» باشد، در حالى كه مؤلف محترم نياورده است. ابن مالك گويد:أما كمهما يك من شىء وفاء لتلـو تلــوه وجــوبــاً ألفــا
2ـ در همان سطر: «يوصف بـ «ابوالعباس القمى» در حالى كه صحيح آن «أبى العباس» است. ضمناً اين اشتباه روى جلد كتاب نيز تكرار شده است، زيرا نوشته شده: «قرب الإسناد تأليف أبوالعباس…» در حالى كه كلمه «اب» مضاف اليه است و بايد با ياء باشد.3ـ در ص 7، سطر 7: «لم يثبت عندنا بنحو دقيق تاريخ ولادته ووفاته، وانه كان يعيش فى حدود النصف الأول من القرن الثالث الهجرى» ظاهر اين كلام آن است كه «وانّه كان يعيش…» عطف بر «تاريخ» كه فاعل «لم يثبت» است مى باشد و در اين صورت معناى كلام اين است كه: «تاريخ ولادت و وفات او به طور دقيق بر ما مشخص نشده و نيز ثابت نشده است كه او در حدود نيمه اول قرن سوم هجرى مى زيسته است» و اين كاملاً عكس مقصود و مراد نويسنده است.4ـ در همان سطر: جمله «كان يعيش فى حدود النصف الاول من القرن الثالث» صحيح نيست، زيرا عبدالله بن جعفر حميرى چون در اواخر نيمه نخست قرن سوم متولد شده است، بايد بگويد: «قد تولّد فى أواخر النصف الأول من القرن الثالث».5ـ اگر مؤلف محترم در جمله فوق به زندگى حميرى توجه داشته و صحبتى از تولد او ندارد ـ هم چنان كه كلمه «يعيش» بر آن دلالت مى كند ـ بايد به جاى «حدود النصف الأول» بنويسد: «طول النصف الثانى»، زيرا حيات علمى و فرهنگى حميرى در نيمه دوم قرن سوم بوده است نه نيمه اول، و كلمه «حدود» نيز صحيح نمى باشد.6ـ در ص 7، سطر 12: «فى حدود أربعين و مأتين أو قبلها»، وقتى گفته مى شود: تولد حميرى در حدود سال 240 بوده است ديگر به كلمه «أو قبلها» ـ يعنى يا پيش از آن ـ نيازى نيست، چون كلمه حدود شامل پيش از آن نيز مى شود.7ـ در همان سطر: «ورواية أبى غالب الرازى» و صحيح آن «الزرارى» است، ظاهراً اين اشتباه غلط چاپى نباشد، زيرا عين همين اشتباه در سطر اول، ص 11 نيز تكرار شده است.8ـ ص 7، سطر 13: «سنة خمس وثمانين ومأتين»، بهتر بود گفته شود: «سنة المأتين وخمس وثمانين».9ـ ص 7، سطر 12: «ورواية أبى غالب الرازى المتولد فى سنة خمس وثمانين ومأتين عنه، تدلّ على انه كان حيّاً فى سنة ثلاثمأة او بعدها»، نويسنده محترم در اين عبارت مى گويد: چون ابو غالب زرارى كه در سال 285 متولد گشته از حميرى حديث نقل كرده است معلوم مى شود كه او در سال سى صد يا پس از آن زنده بوده است. بهتر و بلكه لازم بود بگويد: «بل بعدها» زيرا بين سال سى صد و پس از سى صد ترديد نيست، چون اگر او پس از سال سى صد زنده بوده است به طريق اولى در سال سى صد نيز زنده بوده است، بله اگر به جاى كلمه «كان حياً» كلمه «توفى» بود در اين صورت حرف عطف «أو» كه براى ترديد است صحيح بود.10ـ ص 8 سطر 1: «غير مكاتبات إلى أبى جعفر محمد»، حرف جر «إلى» در اين عبارت غلط است و خواننده را به اشتباه مى اندازد.11ـ از ص 7، سطر 14 تا ص 8، سطر 2، عين كلام آية الله بروجردى است (هر چند نام نبرده و تنها به «مقدمة قرب الإسناد» نشانى داده شده است) ولى هرگز ابتدا و انتهاى كلام ايشان را مشخص نكرده است، ولازم بود با گيومه يا چپ چين يا حروف سياه يا به هر طريق ديگر آن را مشخص مى كرد.12ـ ص 8: آن چه كه ذيل عنوان «مقامه العلمى» نقل كرده است مربوط به وثاقت اوست نه مقام علمى وى، بله تنها جمله «وسمع اهلها منه فأكثروا» در دو صفحه اى كه نويسنده محترم ذيل اين عنوان آورده است دلالت بر جايگاه علمى او مى كند.13ـ در ص 8، سطر 4: «واعترف جميع علماء الرجال بوثاقته و عظمته، كالمامقانى فى تنقيح المقال والنجاشى فى رجاله والعليارى فى بهجة الآمال والشيخ الصدوق فى مشيخة الفقيه. اولاً: لازم بود در ترتيب نام اين بزرگان تقدم و تأخر زمانى رعايت شود. ثانياً: آيا جميع علماى رجال را مى توان تشبيه نمود كه مى گويد: همه علماى رجال همانند مامقانى…؟!! بله اگر به جاى كلمه «جميع» گفته بود: «جمه من…» يا «كثير من…» در اين صورت عبارت صحيح بود.14ـ ص 8، سطر 6: «والمجلسى الثانى فى روضة المتقين». اين كتاب از علامه محمد تقى مجلسى معروف به مجلسى اول است. احتمالاً نويسنده محترم گرچه به كتاب مراجعه كرده و به آن نشانى داده است ولى روى جلد آن را نگاه نكرده است.15ـ ص 8 سطر 7: «وقال الأستاذ الدكتور حسين على محفوظ فى عظمة شأن…»، كلام دكتر محفوظ چيزى در بيان عظمت حميرى ندارد.16ـ ص 8 سطر 8: «محمد ابن يعقوب الكلينى»، كلمه «ابن» هرگاه بين دو عَلَم قرار گيرد احتياج به همزه نداشته و بايد به صورت «بن» نوشته شود.17ـ ص 8 سطر 10: «نعم، الحميرى الجليل…»، كلمه «نعم» استدراك از چيست؟!18ـ ص 8 سطر 10: «سنة نيّف وسبعين ومأتين» نويسنده محترم اين عبارت را از رجال نجاشى نقل كرده است ولى در رجال نجاشى (ص 219) عبارت چنين است: «سنة نيف وتسعين ومأتين».19ـ ص 9 سطر1: «وكان الشيخ من أصحاب الإمام أبو محمد…» و صحيح آن است كه گفته شود: «…الإمام أبى محمد…».20ـ ص 9 سطر 2: «وهو كما رتّب الفقهاء العظام و رجال الحديث: من كبار المشهورين والموثقين من الطبقة الثامنة للحديث»، اولاً: كلمه «كما رتّب» در اين جا معنا ندارد. ثانياً: رجال حديث چه ترتيبى داده اند وكدام يك از رجال حديث مرحوم حميرى را به ترتيب در آورده اند؟ ثالثاً: كبار مشهورين و كبار موثقين چه تركيبى است؟!، عبارت فوق را با اين عبارت مرحوم آية الله بروجردى مقايسه كنيد: «وهو فيما رتبّناه من الطبقات، من كبار الطبقة الثامنة» (مقدمة قرب الاسناد، چاپ مكتبه نينواى تهران، ص2)، ظاهراً براى بيان زيبايى اين كلام و سستى عبارت اول نياز به مقايسه و توضيح نباشد، اگر به تفاوت كلمه «كما» و «فيما» به درستى توجه شود همه چيز روشن مى گردد.21ـ ص 9 سطر 4: «وكاتب الحميرى، الإمام أبو محمد عليه السلام على يد محمد بن عثمان العمرى…» اگر در اين جمله «الحميرى» مفعول و «الإمام ابو…» فاعل باشد اشكالى پيش نمى آيد، ولى گذشته از آن كه سياق عبارت و مخصوصاً تقديم «الحميرى» بر «الامام» نشان مى دهد كه مراد نويسنده آن است كه حميرى به امام(ع) نامه نوشت و حميرى فاعل و امام مفعول است، مرحوم آية الله بروجردى چنين نگاشته اند: «كاتب أبا محمد عليه الصلاة والسلام على يد محمد بن عثمان العمرى» و نويسنده محترم نيز به همين كلام آية الله بروجردى توجه داشته است. بنابراين روشن است كه در عبارت كتاب «أبو محمد عليه السلام» غلط و صحيح آن «أبا محمد عليه السلام» مى باشد.22ـ ص 9 سطر 15: «ولا يخفى، هم علماء…»، فاعلِ كلمه «لايخفى» ذكر نشده است.23ـ همان سطر: «ولايخفى، هم علماء كبار معروفين» علاوه بر ركيك بودن اين تركيب، معروفين بايد مرفوع و با واو باشد «معروفون» نه معروفين.24ـ همان سطر: «وكانوا من وكلاء الإمام الهادى(ع) والعسكرى(ع) وصاحب الأمر(ع)». نواب اربعه وكيل سه امام(ع) نبوده اند و مخصوصاً على بن محمد سمرى تنها وكيل امام عصر ـ ارواحنا فداه ـ بوده است.25ـ ص 9 سطر 16: «ووكالة كلّ منهم كان ايضاً من قبل أبيهم»، آيا وكالت نايب اول «عثمان بن سعيد» نيز از طرف پدرش بوده است؟!.26ـ ص 9 سطر 7: «ولكن فى الفقيه رواية… على أنّ الحميرى» اين عبارت به همين كيفيت غلط است مگر آن كه به اين صورت اصلاح شود: «ولكن فى الفقيه رواية… تدل على أنّ الحميرى».27ـ در عبارت فوق كلمه «لكن» براى استدارك از چيست؟! و بلكه در اين جا استدارك معنا ندارد.28ـ ص 9 سطر7: «وفى الكافى الشريف، فى باب مواليد الأئمة سبع روايات، بلاواسطة ومقروناً بـ«سعد بن عبدالله القمى.» على أنّ الحميرى كاتب الإمام الهادى(ع) أيضاً، وهذا يدلّ على أنّه كان من أصحاب الإمامين الهادى والعسكرى(ع)».نويسنده محترم در اين عبارت ادعا نموده كه اين هفت روايت دلالت مى كنند بر اين كه حميرى با امام هادى(ع) مكاتبه داشته پس از اصحاب عسكريين(ع) مى باشد.لكن، اولاً: بسيار بعيد است كه حميرى كه هنگام شهادت امام هادى(ع) كمتر از پانزده سال داشته است چندين نامه به محضر امام(ع) نوشته باشد.ثانياً: خود جناب صادقى اردستانى نشانى همه اين هفت حديث را ذكر كرده كه ما سند آن ها را مى آوريم، تا روشن شود كه هيچ يك از آن ها كوچك ترين دلالتى بر نامه نگارى حميرى به خدمت امام هادى(ع) ندارد:الف: عبدالله بن جعفر و سعد بن عبدالله جميعاً، عن ابراهيم بن مهزيار، عن أخيه على بن مهزيار، عن الحسن بن محبوب، عن هشام بن سالم، عن حبيب السجستانى، قال سمعت ابا جعفر(ع)… (اصول كافى، ج1، ص 457، ح 10).ب: سعد بن عبدالله و عبدالله بن جعفر، عن ابراهيم بن مهزيار، عن أخيه على بن مهزيار، عن الحسن [در كتاب كافى «الحسن» نوشته شده ولى صحيح آن «الحسين» است] بن سعيد، عن محمد بن سنان، عن ابن مسكان، عن أبى بصير، عن أبى عبدالله(ع)… (اصول كافى، ج1، ص 461، ح2).ج: همان سند (اصول كافى، ج1، ص 468، ح6).د: همان سند (اصول كافى، ج1، ص 472،ح6).هـ: همان سند (اصول كافى، ج1، ص 475،ح7).و: همان سند (اصول كافى، ج1، ص 486،ح9).ز: همان سند با حذف دو راوى اخير آن : (اصول كافى، ج1، ص 492،ح11).بنابراين هيچ كدام از احاديث فوق مكاتبه نيست و ارتباطى نيز با حضرت امام هادى(ع) ندارند. ظاهراً علت اشتباه نويسنده، اين كلام آية الله بروجردى بوده است كه فرموده: «وروى عنه ايضاً محمد بن يعقوب الكلينى فى كتاب الكافى سبع روايات فى مواليد الائمه(ع) بلاواسطة مقروناً بسعد بن عبدالله» (مقدمة قرب الاسناد، ص 3). و مقصود آية الله بروجردى اين است كه در اين هفت حديث مرحوم كلينى مستقيماً و بلاواسطه از عبدالله بن جعفر حميرى حديث نقل نموده است.29ـ ص 10 سطر 1: عنوان بحث «رواياته ورواته» است ولى آن چه ذيل اين عنوان آمده است راوى از حميرى و مروىّ عنه حميرى مى باشد، اما روايات او را نقل كرده است با اين كه در عنوان آورده است.30ـ ابتداى پاراگراف اول صفحه ده و نيز پاراگراف دوم بايد همراه يكديگر ذكر مى شدند، زيرا مربوط به راويان از حميرى هستند. اما ادامه پاراگراف اول، پس از پاراگراف دوم و به عنوان كلام مستقلى ذكر مى شد، زيرا درباره مروىّ عنه حميرى است.31ـ تقريباً تمام عبارت صفحه 10 و پاراگراف اول صفحه 11 عين كلام مرحوم آية الله بروجردى است كه از مقدمة قرب الاسناد (چاپ مكتبه نينوا) نقل شده است، و گرچه نويسنده محترم در پاورقى به آن نشانى داده است اما هيچ گونه اشاره اى ندارد كه اين كلام از كيست و تنها تصور خواننده آن است كه اين كلمات از خود نويسنده مقدمه است. لازم بود براى رعايت كامل امانت دارى ابتدا و انتهاى كلام مرحوم آية الله بروجردى را مشخص مى نمود تا خواننده به اشتباه نيفتد.32ـ ص 11 سطر 5: «ذكروا كبار العلماء والمحدثين…»، وقتى كه فاعل تثنيه يا جمع است بايد فعل مفرد باشد، ابن مالك گويد:وجرّد الفعـل إذا مـا أسنـدا
لاثنين أو جمع كفاز الشهدا
ياد «أكلونى البراغيث» بخير!33ـ ص 11 سطر 5: «ذكروا كبار العلماء…» مفعول فعل «ذكروا» ذكر نشده است، آيا كبار علما چه چيزى را ذكر كرده اند؟!.34ـ ص 11 سطر 10: «وللشيخ الحميرى كتب قيمة…»، اين جمله گرچه همراه با واو عطف است ولى معطوف عليه نداشته و معلوم نيست عطف بر چيست.