سرطان روشنفكري
حامد عبد اللهي روشنفكري همانند بسياري از مقولههاي فرهنگي دستخوش بيماريهاي گوناگون در پيش و پس از زاده شدن، دوران كودكي و بلوغ، شكوفايي و كارآمدي و پيري و فرتوتي است که سرانجام اين بيماري جز مرگ نيست. روشنفكران، گاه در دام كبكان خوشخرام فرنگ افتاده و راه و روش خويش فراموش ميكنند و در برخورد با پديدههاي عيني كه آزمون عملي انسانيت و انديشه و فرهنگ است سر زير برف ميكنند! گاه نيز چنان به شاخ و برگ دين و فرهنگ و مليت و زبان ميتابند كه گويي سخن آخر را بايد از آنان شنيد؛ اما نگاه هوشمندانه به رفتارشان، تنها تقليد را نشان ميدهد كه با واژگان فرنگي و ادبي پوشيده شده! وامگيري از زبان و ادب و فرهنگ ودين براي روشن نشان دادن فكر ـ كه ما چيز ديگري هستيم ـ هميشه به سلامتي و مباركي نبوده و روشنفكر مآبان را ميبيني كه به جاي پاك كردن حساب، از اين شاخه به آن شاخه ميپرند! به حماسههاي رستم واسفنديار و شاهنامه پيله ميكنند، اما براي هشت سال دفاع مقدس، حتي چند سطري نمينويسند! شبي به مولانا و اشعار عرفاني و متون معنوي ميزنند، اما از دود عرفانيشان شمعي فراروي مديريت جامعه نميافروزد. دورهاي به دين و ستارگان آن ميآويزند، گويي ديانت و ولايت در جانشان ريشه دوانده اما دورهاي ديگر، رشتهها را پنبه ميكنند و اساس وحي و رسالت و امامت را ميزنند! اينان جماعتي هستند كه به هرچه بپردازند، موميايي ميسازند، نه موم شمع براي هدايت! اگر از آنان بپرسي اين كه گفتي با آن كه گفتي نميسازد، ميگويند ما سنگ گور ميتراشيم؛ مرده هركه باشد! دواي درد اين ناخوشان، نزد عالمان رباني است؛ عالماني كه نه سنگ تحجر به سينه ميزنند و نه سراب تمدن در هاون ميكوبند! كه:
عابد و زاهد و صوفي همه طفلان رهاند
مرد اگر هست به جز عالم رباني نيست
مرد اگر هست به جز عالم رباني نيست
مرد اگر هست به جز عالم رباني نيست