ديدگاه مؤلّف:
گرايش گردآورنده، دقيقا مشخص نيست و ما اطّلاعى از مؤلف و مصحح در دست نداريم، جز همين اثر و داورى هايى كه نسبت به اين روايات انجام شده است. و از همين جا، شايد بتوان حدس زد كه حال و هواى عقيدتى حاكم بر مدينه منوّره (محل تدوين اين اثر)، بر اين اثر، بى تأثير نبوده است، و نشانه هايى هم در اين مورد هست. مثلا با وجود آنكه محور كتاب، حضرت على(ع) است و در جهان اسلام، بسيارى از راويان و محدّثان و نويسندگان و عالمان مسلمان ـ كه شيعه مذهب اند ـ به آن حضرت و آثار و احاديثش، عشق ورزيده اند و مى ورزند، ولى از هيچ كتاب شيعى در اين مسند، استفاده نشده است و برخى راويان شيعى كه در كتب رجالى اهل سنّت توثيق هم دارند، در اين اثر به راحتى تضعيف شده اند. به عنوان نمونه، مؤلف، وقتى مى خواهد نمونه اى از ضعفا را نشان دهد، چنين مى نگارد: «نحن نعلم أنّ الحارث الأعور متّهم بالكذب» (مقدمه، ص3). نگاه كوتاهى به كارنامه حارث ـ در منابع فريقين ـ نشان مى دهد كه جرم او، عشق على(ع) و چنين داورى هايى، به يقين، به دور از انصاف است.ابوزهير، حارث بن عبدالله بن كعب (م63هـ) ملقّب به أعور، همدانى، كوفى، خارفى، حالفى و از قبيله همدان (يمنى هاى طرفدار على ـ ع ـ ) است كه به كوفه آمدند.9طبق روايتى، على(ع) درباره همدانيان مى فرمايد: «اگر من، دربان بهشت باشم، به قبيله همدان، اجازه ورود مى دهم».10 ابوعمرو بزّاز، از شعبى نقل مى كند كه حارث گفت: به نزد اميرمؤمنان شرفياب شدم؛ حضرت فرمود: به چه منظور آمده اى؟ گفتم: به خدا، محبّت و دوستى شما مرا بدين جا كشانيد. فرمود: حديثى بگويم تا سپاسگزار اين نعمت باشى … كسى از دوستانم نمى ميرد مگر آنكه مرا به گونه اى كه دوست دارد مى بيند و كسى از دشمنان من نمى ميرد مگر آنكه مرا به گونه اى كه دوست ندارد ملاقات مى كند».11 همين مضمون ، در شعر، بدين صورت آمده است:يا حار همدان، من يمت يرنىمن مؤمن أو منافق قبلا
ابن سعد از شعبى روايت كرده است: «ديدم حسن و حسين(ع) درباره احاديث اميرمؤمنان(ع) از حارث أعور پرسش مى كردند».12 وى در فقه، رياضيات و حديث، يد طولايى داشت و ذهبى از او به عنوان «امام، فقيه، علاّمه و كثيرالعلم» ياد كرده است.13 ابن سيرين گويد: «اهل كوفه پنج تن را از ديگران برتر مى دانستند و حارث، اوّلين يا دومين آن پنج نفر بود».14
منزلت روايى او نزد شيعه:وى از طبقه اول تابعان و از طبقه دوم راويان كوفى است. ابن قولويه او را در اسناد كامل الزيارات آورده است. برقى او را از دوستان و اولياى اميرمؤمنان(ع) شمرده است. كشّى دو روايت در مدح حارث نقل مى كند. شيخ طوسى او را از جمله اصحاب و راويان امام على و امام حسن(ع) دانسته و مى گويد او داراى «اصل» است. علامه حلّى و ابن داوود، او را در شمار راويان معتبر و ممدوح يادكرده اند. صاحب تنقيح المقال گويد: «در وثاقت او شكّى نيست».15
آراى رجاليون عامّه درباره او:
در ميان عالمان عامّه، نسبت به حارث همدانى، اتفاق نظر وجود ندارد و برخى به علّت تضعيف او ـ كه شيعه بودن اوست ـ تصريح و يا تلويح دارند. اينك، نگاهى به دو ديدگاه درباره او مى افكنيم:الف: گروهى همچون يحيى بن معين، احمدبن صالح، مرّةبن ابى داوود و ترمذى، او را توثيق كرده اند.ب: گروهى چونان شعبى، ابوحاتم رازى، دارقطنى، مداينى، عثمان دارمى، ابن حبّان، سمعانى و ابن حجر، وى را به نوعى تضعيف، يا به كذب متّهم كرده اند.تضعيف برخى از اينان، مايه شگفتى نيست؛ زيرا ـ مثلا ـ ابن حبّان، حضرت امام رضا(ع) را هم در «كتاب المجروحين» آورده است و آن امام همام را به وهم و خطا متّهم نموده است 16 و يا ذهبى با اعتراف به ناصبى بودن ابراهيم بن يعقوب جوزجانى ـ و اينكه در سبّ على(ع) بر مذهب اهل شام بود ـ، او را توثيق مى كند.17 ابن عبدالبرّ درباره شعبى ـ كه حارث اعور را تكذيب كرده ـ مى نويسد: «شعبى در نسبت دادن كذب به حارث اعور، مجازات خود را ديد و خود به دروغگويى متهم گرديد. از حارث، دروغى نرسيده است؛ تنها محبّت مفرط او به على(ع) و برتردانستن آن حضرت از ديگران، باعث گشته تا شعبى، او را تكذيب كند».18شنيدنى است كه شعبى ـ على رغم تكذيب حارث ـ از وى روايت مى كند و ذهبى، اين تناقض را چنين توجيه كرده است: «منظور شعبى از كذب، خطا و اشتباه است؛ زيرا اگر دروغگو باشد، چگونه از او روايت مى كند؟» 19
در مقدّمه، به عنوان نمونه افراد موثّق و صادق، «ابوهريره» برگزيده شده است و مى نويسد:همين حديث را كه حارث اعور ـ متّهم به كذب ـ نقل مى كند، ما صحيح مى دانيم؛ چون همين را ابوهريره نيز نقل نموده است.درباره ضعف ابوهريره و اتهام به كذبش از طرف اهل سنّت، كتابهايى نظير «ابوهريرة شيخ المضيرة» تأليف شده است.