بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید در بيش تر گزارش هاى تاريخ نگاران عرب و سريانى، بر تعصّب مذهبى شاه يهودى و انتقام گيرى وى در ماجراى كشتار نجران اشاره شده است. اما بر اساس نوشته ابن قتيبه، ذونواس از نفوذ آل جفنه (خاندان شاهان غسّانى)، كه مانند حبشيان با رومى ها هم پيمان بودند و از روم كمك مالى سالانه مى گرفتند، در امان نبود. بنابر گزارش هايى كه ابن هشام و طبرى از ابن اسحاق آورده اند، آيين مسيحيت را شخصى به نام فيميون با عبدالله بن ثامر به يمن برد. ذونواس به نجران حمله كرد تا نجرانيان را به دين يهود وادارد، ولى چون نپذيرفتند، مغاكى كَند و پرآتش كرد و بيست هزار تن را بسوخت. مردى به نام دَوْس ذوثَلْعبان يا حيان يا جبار بن فيض كه از اين كشتار جان به در برده بود، به دادخواهى نزد قيصر روم به قسطنطنيه شتافت و قيصر در نامه اى به نجاشى فرمان داد تا به خون خواهى هم آيين هاى خود برخيزد. نجاشى سپاهى به فرمان دهى ارياط گسيل كرد. ابرهه نيز در اين سپاه بود. جنگ به شكست حميريان انجاميد و ذونواس از ترس اسارت، سوار بر اسب به غرقاب دريا راند و جان باخت و ارياط به فرمان روايى نشست. ولى در روايت ابن كلبى مردى به نام دوس، اهل نجران، كه مسيحيان دو پسرش را كشته بودند، براى دادخواهى به ذونواس روى آورد. آن گاه مردى كه ابن كلبى نام او را نبرده است، از شاه حبشه يارى جُست. شاه حبشه از قيصر روم كشتى خواست و سپاهى گسيل كرد كه ذونواس آن را درهم شكست. سپس سپاه ديگرى به فرمان دهى دو تن، كه يكى از آن ها ابرهه بود، فرستاد. در اين جنگ، ذونواس شكست خورد و خود را به دريا افكند و ابرهه فرمان رواى صنعا و توابع آن شد. در اين روايت، ارياط بعدها در زمان طغيان و نافرمانى ابرهه ظاهر مى شود. بيش تر گزارش ها با مطالب شهادت نامه حارث نزديكى دارد; تنها تفاوت آن اين است كه بنا به گزارش شهادت نامه مذكور، فرمانده حبشى، شاه يهودى را به اسارت گرفت و او را به قتل رسانيد. هم چنين در روايات عربى، پايتخت حميريان «صنعا» آمده است، ولى در پايتخت بودن ظفار (ريدان) نمى توان ترديد داشت. علاوه بر اين، آن كه در گزارش هاى عربى شمار كشته شدگان مسيحى بيست هزار تن آمده، در حالى كه در سرود «يوحنّا»، تعداد آن ها دويست تن آمده كه پذيرفتنى تر است. بيش تر گزارش هاى عربى، ذونواس را «صاحب اخدود» معرفى كرده و از انداختن مسيحيان نجران به مغاك پرُ آتش سخن گفته اند. اين موضوع مشخص مى سازد كه گزارش هاى عربى از روايت هايى تأثير پذيرفته است كه بيش تر مفسّران در تفسير سوره «البروج» درباره اصحاب اخدود آورده اند. اما تحقيق درباره منشأ اين روايت ها ما را به احتمال زياد، به آن گروه از مسيحيان نجران مى رساند كه در دوران خلافت عمر، در سال 634 م.، به عراق مهاجرت كردند. به همين دليل، انتقاد ياقوت به روايت ابن اسحاق تأمّل برانگيز است، به ويژه آن كه طبرى ذونواس را به گزارش ابن اسحاق، «صاحب اخدود» معرفى كرده و در تفسير خود، نه حديثى از پيامبر(صلى الله عليه وآله) درباره رويداد نجران آورده و نه خود به ذونواس و نجران اشاره كرده است. از گزارش هاى گوناگون، چنين برمى آيد كه حبشيان دو بار براى سركوب ذونواس به يمن تاختند. «پروكوپيوس» (Procopius) و بيش تر تاريخ هاى عبرى از يك حمله كه سرانجام آن مرگ ذونواس بوده، سخن گفته اند. اما در گزارشى كه طبرى از ابن كلبى آورده، از دو حمله ياد شده است. در حمله نخست هفتادهزار سپاهى به فرمان دهى ارياط به يمن آمدند، ذونواس به دليل ضعف و ناتوانى، فرمانبردار حبشيان شد و بعدها سربازان حبشى را در شهرها پراكند و سپس به اميران و بزرگان حميرى دستور داد كه آن ها را به قتل برسانند. در اين زمان بود كه نجاشى هفتادهزار سپاهى را به فرمان دهى ابرهه و شخص ديگرى به يمن روانه كرد. اين گزارش با نوشته هاى رومى و حبشى و سريانى مطابقت دارد، ولى با منابع ديگر عربى اختلاف هايى دارد. بجز حمزه اصفهانى كه براى ذونواس از جانشينى به نام «ذوجدن» نام برده، تمامى منابع ديگر عربى بر اين اعتقادند كه ذونواس آخرين شاه حمير بود. در سنگ نوشته هاى حصن غُراب EPI GR 2632 REو RY50 RY507 نيز در سنگ نوشته ناقصى كه احمد فخرى در مأرب يافت، در جنگ هاى حبشيان با حمير، از شاه يوسف اسأر (= ذونواس) سخن به ميان آمده است. از دو سنگ نوشته RY508 و RY507 به تاريخ 633 حميرى مطابق با 518 ميلادى چنين برمى آيد كه قسمت هايى از خاك يمن از جمله پايتخت (ظفار) در اشغال حبشيان بود. بر همين اساس، يوسف اسأر و اميران و فرماندهان وفادار به او از جمله سُمَيْفع اَشْوَع به ظفار و قسمت هاى جنوبى منطقه تهامه نزديك «باب المندب» و «مخا» و «نجران» حمله مى كردند و كليساها را مى سوزاندند و به جنگ و خون ريزى مى پرداختند. از سنگ نوشته حصن غُراب به تاريخ 640 حميرى، چنين نتيجه گرفته مى شود كه جنگ ميان حميريان و حبشيان قريب هفت سال ادامه يافت. با اين وجود، حبشيان، حتى پس از شكست كامل حميريان و كشتن شاه حمير، مصلحت را درآن ديدند كه خود بر يمن فرمان روايى نكنند و يكى از حميريان وفادار به خود را به فرمان روايى يمن بگمارند. از جانشين ذونواس در منابع گوناگون به ارياط، ابرهه و اسيميفايوس نام برده شده است كه از ميان آن ها اسيميفايوس به دليل وجود مطالب سنگ نوشته هاى حميرى و گزارش پروكوپيوس، قابل قبول تر مى باشد كه اين در گزارش هاى عربى ناديده گرفته شده است. شايد مبهم بودن گزارش هاى تاريخ نگاران عرب به آن دليل است كه آن ها دو لشكركشى حبشه به يمن در دوران ذونواس را درهم آميخته اند يا اين كه فقط به يكى از آن سه تن ـ يعنى ارياط ـ اشاره كرده اند. وى بر اساس گزارش دقيق طبرى، سرنگونى ذونواس در لشكركشى اول به فرمان دهى ارياط نبوده، بلكه در لشكركشى دوم به فرمان دهى ابرهه بوده، در حالى كه ارياط در لشكركشى دوم حضور نداشته است.