الف. سپاه فيل با وبا نابود گرديد;
ب. سپاه فيل با حصبه نابود گشته;
ج. ابن اثيرو علاّمه مجلسى آورده اند كه با آبله و طاعون از بين رفته اند;
د. شيخ محمد عبده و مصطفى مراغى در تفاسير خود، حجاره و سنگ ريزه را آلوده به ميكروب و عامل نابودى سپاه را همان ميكروب دانسته اند.
ر. هيكل مى گويد: با آبله و ميكروب وبا نابود گشته اند.
در برخى منابع، «طير» را به معناى مگس يا پشه آورده اند كه حامل ميكروب اين بيمارى بوده است. در جايى ديگر آمده است كه در بيابان هاى سوزان مكه، ريگ هاى گل آلودى است به اندازه عدس و نخود كه توسط پرندگان جابه جا مى شود و اى بسا سبب انتشار وبا و آبله در آن سامان شده است.
سهيلى از ابن اسحاق از يعقوب بن عتبه نقل مى كند كه اولين بار وبا و آبله در مكه در عام الفيل ديده شد و اولين بار، گياه تلخ و سوزان «مرار» در آن سال، در سرزمين عرب ديده شد.
برخى از تاريخ نگاران و پژوهش گران عرب با توجه به نابود شدن سپاه شصت هزار نفرى ابرهه بر اثر وبا، اشاره پروكوپيوس به شيوع وباى بسيار گسترده سال 542 در «پلوز» (Pelusium) و شيوع آن تا اسكندريه و فلسطين را با اين رويداد بى ارتباط ندانسته اند.
با بررسى دلايل مزبور متوجه مى شويم كه بيش تر اين توجيهات نادرست مى باشد و با حقايق تاريخى سازگار نيست. علاوه بر اين، لغت «سجيل»، تمامى تعابير روشن را بر خلاف ظاهر و معناى لغوى آن تفسير و معنا مى كند كه مطابق قواعد لغت عرب و قواعد ادبى، درست نيست.
به عنوان مثال، در لغت عرب، معناى «طير» و انواع آن روشن و مشخص است و در قرآن كريم نيز در موارد زيادى، «طير» به معناى «مرغان» پرنده به كار رفته است يا مگس به «ذباب» و پشه را «بعوضه» گفته است. (حج: 73 / بقره: 26) اما هرگز آن ها را به جاى «طير» نياورده است. پس چرا فقط در اين سوره و بدون هيچ دليل قانع كننده اى، دست به چنين تأويلى زده شده است.
از سوى ديگر، در اين سوره، هيچ اشاره اى به آبله يا وبا و حصبه يا اين نوع بيمارى ها نشده، بلكه كلماتى هم چون «طير»، «ابابيل»، «رمى»، «سجّيل» و «عصف مأكول» به كار رفته است و جز كلمه «سجّيل»، همه كلمات معانى روشن و صريحى دارد.
اهميت اين داستان در قرآن به گونه اى است كه:
اولاً، خداوند اين داستان را در يك سوره مستقل به نام «فيل» آورده، در حالى كه امكان آن بود كه همانند ساير معجزات، در سوره هاى متعددى ذكر شود.
ثانياً، اين داستان با دو استفهام انكارى شروع شده ـ مثل «الم تر» و «الم يجعل» ـ كه خالى از نكات ادبى و بلاغى نيست و از اهميت و تأكيد بسيارى حكايت مى كند. هم چنين جمله «الم تر» معمولاً در مواردى آورده مى شود كه تعجب و شگفتى بيش ترى را مى رساند و حادثه مهم باشد; مانند: «اَلَم تَركيفَ فعل ربُّكَ بعاد» (فجر: 5); «اَلَم تَر اِلَى الّذى حاجَّ ابراهيم» (بقره: 258) و «اَلَم تَرَ اِلىَ الّذينَ خَرجوا مِن ديارِهِم و هُمْ اُلوفٌ حَذَرالموتَ». (بقره: 243)
ثالثاً، به جزئيات و چگونگى نابودى سپاه فيل اشاره كرده كه خود اهميت ويژه آن را مى رساند و اين عنايت قرآن بى حكمت نيست; چنان كه در آيات ديگر در رابطه با قوم فرعون، براى نشان دادن عجز و خفّت فرعون به انواع بلاها و معجزات اشاره شده است: «فَاَرسَلنا عَليهمُ الطوفان و الجرادَ و القُمَّلّ و الضَّفادعَ و الدَّمَ» (اعراف: 131); «ما طوفان، ملخ، قورباغه، شپش و خون را بر آن ها مسلط ساختيم. پس منظور آن است كه بلاى نازل شده و اعجاز خداوند به وسيله اين عوامل صورت گرفته است.
بنابراين، تأويلاتى مانند وبا، طاعون، حصبه و آبله درباره اصحاب فيل، نادرست است.
در عموم روايات تاريخى و تفاسير، منظور از «حجارةً من سجّيل» پرندگانى است كه هر يك با خود سنگ ريزه هايى بزرگ تر از عدس و كوچك تر از نخود از جنس و نام «سجّيل» با خود حمل مى كردند.
سجيل چيست؟
واژه «سجيل» در قرآن سه بار آمده است كه دو بار با تعبير «واَمطَرنا» (بر آن ها بارانديم) در آيه 182 سوره هود و آيه 45 سوره حجر آمده است و يك بار هم با تعبير «تَرميهِم» (پرتاب كرديم) در سوره فيل.«سجيل» سنگ ريزه اى است مانند آجر و خشت يا گل پخته شده مانند آجر. برخى نيز گفته اند: سجيل «سنگى است از گل،معرّب و لغت دخيل، يعنى وارداتى است، نه عربى و اين كلمه فارسى است و عرب آن را نمى داند.» يا گفته اند: معرّب سنگ و گل يا گل متحجّر است.
سهيلى آن را سنگ گل معرّب فارسى و محكم معنا كرده است. ابن عباس و سعيد بن جبير آن را سنگ گل دانسته كه منظور صلابت و محكمى آن است.
«سجّيل» با «سجّين» كه در آيه «اِنّ كتابَ الفجّار لفي سجّين» آمده، يكى دانسته شده و كنايه از جايگاه آتشين و جهنّمى است. ابن منظور اين معنا را بهتر مى داند.
از مجموع مباحث مزبور، چنين برداشت مى شود كه «سجّيل» سنگ ريزه مخصوصى با سختى بسيار بالا و يا حتى داغ بوده كه بر سپاه فيل پرتاب شده و قدرت برش و تخريب و انفجار آن به گونه اى بوده است كه اگر به سرباز يا سواره نظام برخورد مى كرد از سوى ديگر خارج مى شد و امعا و احشاى او را به بيرون پرتاب مى كرد و يا بنا به گزارشى، درون بدون و جسم را تهى مى ساخت و حتى زمين را مى شكافت. به راستى اين سلاح كوچك چه جنسى داشته و قدرت تخريب و انفجار آن چگونه بوده است؟ اميد است كه در آينده پيرامون ماهيتوجنس و قدرت سجّيل تحقيقات مفصلى صورت گيرد.