زندگي سياسي در انديشه صدرالمتألهين
نجف لكزايي اشاره
در اين مقاله جايگاه حيات سياسي در حكمت متعاليه مورد كنكاش قرار گرفته و رأي دكتر سيدجواد طباطبايي در باب غفلت صدرالمتألهين از «تأمل در معاش انسانها» مورد نقد و ارزيابي واقع شده است. در ادامه دو مكتب در عرصه سياست مورد تجزيه و تحليل قرار گرفته است؛ يكي مكتب اصالت قدرت كه معتقد به اصالت دنيا است و ديگري مكتب هدايت كه دنيا را مزرعة آخرت ميداند. به نظر نگارنده ملاصدرا در عرصه سياست داراي مكتب ويژهاي است كه ميتوان نام مكتب حكمت سياسي متعاليه را به آن داد. تامل در امر معاش انسانها آيا صدرالمتألهين به «تأمل در معاش انسانها» پرداخته است؟ اين پرسش كليدي اين پژوهش است. برخي اظهار نظرها در پاسخ به سؤال مذكور چنان قاطع و صريح و بهصورت قضيه سالبه ايراد شدهاند كه پژوهشگرِ انديشة سياسي ملاصدرا را از رفتن باز ميدارد، بهعنوان مثال دكتر سيدجواد طباطبائي، پژوهشگر پرآوازة انديشه سياسي در ايران در پاسخ به سؤال فوق، چنين اظهار نظر كرده است: «در قلمرو انديشة سياسي، صدرالدين شيرازي، تنها از ديدگاه زوال و انحطاط آن اهميت دارد. او كه همة كوشش خود را به «اثبات معاد جسماني» مصروف داشته بود، از تأمل در معاش انسانها، بهطور كلي، غافل ماند. صدرالدين شيرازي، تنها يكبار در بخش پاياني كتاب مبدأ و معاد، خلاصهاي دربارة سياست آورده است.»() بر اهل مطالعه پوشيده نيست كه ملاصدرا به تأمل در زندگي سياسي انسانها و به تعبير آقاي طباطبائي به «تأمل در معاش انسانها» پرداخته است و چنانكه از اين پس خواهيم آورد دنيا را مزرعة آخرت دانسته است و از جمله در فقرهاي كه طباطبائي نيز به آن توجه داشته چنين آورده است: «نفوس و اموال» ابزار و وسايل رسيدن به معرفت خداوند و تقرب به او هستند و لازم است كه امور مربوط به «اموال و نفوس» تدبير شود. «پس به تحقيق دانسته شد كه مقصود شرايع نيست، مگر معرفتا و صعود بهسوي او، به سُلم معرفت نفس به ذلت، و بودنش لمعهاي از لمعات نور پروردگار، و بودنش مستهلك در آن، پس اين است غايت قصوي در بعثت انبيا - صلواتا عليهم - ولكن اين مقصود حاصل نميشود مگر در حيات دنيا، زيرا كه نفس در اول تكونش ناقص و بالقوه است، چنانكه دانستي، و ارتقا از حال نقص به حال تمام نميتواند بود مگر به حركت و زمان و مادة قابله، و وجود اين اشيأ از خصايص اين نشأه حسيه است. و قول رسول خدا6: «الدنيا مزرعة الاخرة» اشاره به همين معني است. پس گرديده است حفظ دنيا كه نشأه حسيه است براي انسان نيز مقصود ضروري تابع ديني، زيرا كه وسيله است بهسوي آن، و از امور دنيا آنچه متعلق ميباشد به معرفت حق اول و تقرب به او و تحصيل نشأة آخرت و قرب بهسوي آن دو چيز است. نفوس و اموال. [...] پس افضل اعمال دنيويه آن چيزي است كه حفظ شود به آن معرفت بر نفوس يا به تعليم و هدايت و يا به تعلم و دراست. و تالي آن است آنچه نفع بخشد در اين باب، و آن چيزي است كه موجب حفظ حيات بر ابدان باشد، و بعد از آن، آن است كه موجب حفظ اموال بر اشخاص گردد. پس اين سه مرتبه ضروري است در مقصود شارع به حسب عقل.»بهراستي، اگر آنچه آمد تأمل در امر معاش انسانها نيست، پس چيست؟ مگر اينكه توجه به «امر معاش» متضمن و ملازم با عدم توجه و بلكه بيتوجهي به امور غيرمعاشي باشد. ملاصدرا تا آنجا پيش رفته است كه بيتوجهي به نفوس و اموال را در رديف گناهان كبيره قرار داده است. چنانكه بيتوجهي به معرفت حق و ممانعت از آن را نيز در زمرة بزرگترين معصيتهاي كبيره قرار داده است. «پس اكبر كبائر آن است كه سد باب معرفت [خدا نمايد]، و بعد از آن، آن است كه سد باب حيات نفوس نمايد، و بعد از آن، آن است كه باب معيشتي كه حيات نفوس است مسدود گرداند. پس از اين معلوم شد كه فعل معاصي مثل فعل طاعات بر سه مرتبه مقرر است: و اول آنها آن چيزي است كه منع كند از معرفتا و معرفت رسل و ائمه: و آن كفر است. [...] و مرتبه دوم نفوس است، زيرا كه به بقاي آنها و حفظ آنها حيات باقي ميماند و معرفت به خدا و يوم آخر حاصل ميشود. پس قتل نفس لامحاله از جمله كبائر است، و اگرچه از كفر پستتر است، زيرا كه آن از مقصود بازميدارد و اين از وسيله به مقصود بازميدارد، زيرا كه حيات دنيا قصد نميشود مگر به جهت آخرت و توسل بهسوي آن به معرفتا. و تالي اين كبيره است قطع اطراف و آنچه به هلاك كشاند حتي به زدن، و بعضي از بعضي اكبر است.»() اين نهايت توجه به امر معاش است. نهتنها كشتن ممنوع است بلكه هر نوع خشونتي كه منجر به هلاكت شود، جزء كباير قرار ميگيرد. وي در ادامه، تحريم زنا و لواط را نيز در همين مرتبه قرار داده است. ملاصدرا معتقد است كه دليل تحريم لواط جلوگيري از انقطاع نسل و دليل تحريم زنا جلوگيري از تشويش نسل و توارث و جلوگيري از ابطال «اموري ديگر كه معيشت به آنها منظم است.» بوده و ميباشد. پس از تبيين كبيره بودن كفر و قتل، به توضيح گناهان مربوط به تدبير اموال ميپردازد و علت تحريم سرقت و استيلا و تصرف غصبي و... را نشان ميدهد. «مرتبة سيم اموال است كه معيشت خلق به آن منوط است، پس جايز نيست كه مردم بر آن مسلط باشند كه هر نحو كه خواهند در آن تصرف نمايند حتي به استيلا و سرقت، بلكه بايد آن را حفظ نمود تا آنكه باقي ماند به بقال نفوس. اين قدر هست كه اموال چون اخذ شود استرداد ميتوان كرد، و اگر خورده شود غرامتش ميتوان فرمود، پس امرش بهقدر آن دو مرتبه عظيم نيست. بلي هرگاه تناولش بهطريقي باشد كه تداركش آسان نباشد از كبائر خواهد بود. و آن منحصر در چهار طريق است كه خفي است: اول سرقت، دويم اكل مال يتيم، يعني در حق ولي، زيرا كه مخفي است، پس واجب است تعظيم امر در آن، بهخلاف غصب كه ظاهر است. سيم فوت كردن مال به شهادت دروغ. چهارم اخذ وديعه و غير آن به يمين كاذبه. پس اين چهار طريقه كه تداركپذير نيست در هيچ شريعت اينها را حلال نكردهاند [...] و اين چهار مرتبه سزاوار است كه از كبائر باشد، [...] و تأثيرش در مصالح دنيوي عظيم باشد.» معياري كه ملاصدرا درباب كبيره بودن گناهان آورده است، معيار بديعي است، بهنظر وي آنچه در همة شرايع حرام شده باشد، از كبائر است. در غير اين صورت از كبائر نيست. فيالمثل وي احتمال ميدهد كه ربا از گناهان كبيره نباشد، زيرا ربا كه اكل مال «غير» به تراضي است، در بعضي از شرايع حلال است. «و اما اكل ربا، پس نيست در آن مگر اكل مال غير به تراضي. با اخلال به شرايطي كه قرار داده است آنها را شارع. و شايد كه در شريعتي جايز باشد، اگرچه شارع منع از آن را شديد كرده است، چنانكه منع از غصب و ظلم را. و گشتن بهسوي آنكه خوردن دانگي از مال غير به خيانت و غصب از كبائر است، در آن نظر است و واقع به موقع شك است و اكثر ميل ظن بهسوي آن است كه داخل در تحت كبائر نيست، بلكه سزاوار است كه كبيره مختص بوده باشد به آنچه جايز نبوده باشد اختلاف شرايع در آن تا آنكه بوده باشد ضروري در دين.»() جدول مراتب طاعات و معاصي
رديف فعل طاعات به ترتيب مرتبه فعل معاصي بهترتيب مرتبه 1 معرفت خدا سد باب معرفت خدا (كفر) معرفت انبيأ: سد باب معرفت انبيأ: معرفت ائمه: سد باب معرفت ائمه: 2 بقا و حفظ انسانها قتل انسانها وجوب تعليموهدايت ودانش ارواح زدن انسانها كه منجر به هلاك شود وجوب تعلم و دراست تحريم لواط وجوب دانش ابدان (مثل پزشكي و...) تحريم زنا 3 تحريم سرقت تحريم اكل مال يتيم وجوب حفظ اموال و مالكيت تحريم شهادت دروغ كه منجر به س مالكيت شود تحريم اخذ وديعه و... به قسم دروغ
با اين اوصاف، به چه دليلي و يا به چه علتي آقاي طباطبائي بهطور قطع عنوان كرده است كه صدرالمتألهين «از تامل در معاش انسانها، بهطور كلي، غافل مانده است.»؟ بهنظر ميرسد اختلاف را بايد در جاي ديگري جستوجو كرد. صدرالمتألهين در پارادايمي به تأمل در امر معاش انسانها پرداخته است، كه اين پارادايم مورد قبول آقاي طباطبائي نيست. اين پارادايم چيست؟ دكتر طباطبائي در كتاب ديگر خويش، آنجا كه از امتناع ابتناي انديشه سياسي بر انديشه عرفاني، سخن گفته، پاسخ اين پرسش را داده است.() بهنظر طباطبائي از آنجا كه در سياست اصالت با دنيا و در عرفان اصالت با آخرت است، نميتوان انديشه سياسي مبتني بر انديشة عرفاني ارائه كرد. از منظر انديشه سياسي غرب، انديشه سياسي ايرانشهري و انديشه سياسي يوناني در «سراي طبيعت» اصل بر بقا است،() در حالي كه در انديشه عرفاني «دنيا» همچون مسافرخانهاي است كه انسان نبايد به آن دل ببندد. بنابر اين غايت سفر عارف «آخرت» و «دنياي پس از مرگ» است. از همينرو است كه در معرفت سياسي با دو مكتب پارادايم روبهرو هستيم: مكتب هدايت و مكتب قدرت. در دانش سياسي مبتني بر پارادايم قدرت همة هستي در همين جهان مادي خلاصه ميشود، در حالي كه در معرفت سياسي مبتني بر پارادايم هدايت، تمام جهان مادي مقدمهاي است براي رسيدن به جهان آخرت. اگر منظور و مراد طباطبائي اين باشد كه ملاصدرا به امر معاش انسانها، آنگونه كه مورد توجه مكتب قدرت ميباشد، نپرداخته است اين را ميپذيريم. اما اگر ادعاي ايشان اين باشد كه ملاصدرا اساساً واجد هيچ نوع تفكري در عرصه سياست و زندگي سياسي نيست، از نظر نگارنده مورد قبول نيست و در ادامه همين فصل نشان داده خواهد شد كه ملاصدرا واجد مكتب خاصي در عرصه معرفت سياسي است كه ما با عنوان مكتب حكمت سياسي متعاليه از آن ياد ميكنيم. مكتب حكمت سياسي متعاليه در چارچوب مكتب هدايت در عرصه سياست قابل تفسير و تحليل است انديشه سياسي متعاليه نهتنها بر انديشه عرفاني مبتني است، بلكه بر غير آن ممتنع است. از تفاوتهاي اساسي سياست در مكتب هدايت و قدرت ميتوان به بحث رابطه دين و سياست اشاره كرد. در پارادايم قدرت، بر تفكيك امور سياسي از امور ديني و اخروي تأكيد و پافشاري ميشود، اما در پارادايم هدايت، دين و سياست نهتنها از هم جدا نيستند، بلكه مدغم در هماند. براساس نظريه رئاليستي سياست، در امور اجتماعي، سياست اصالت دارد و نه دين؛ بنابراين تمامي امور دنيوي اعم از دولت و حكومت، اقتصاد، قضاوت، هنر، آموزش و پرورش و ساير جنبههاي زندگي از امور ديني و مقدس تهي ميشود. در اين مكتب اگر جايي براي دين بماند، عرصههاي فردي خواهد بود. برعكس، در مكتب هدايت تمامي امور محفوف به دين و در خدمت اهداف دين است به دولت و حكومت، اقتصاد، قضاوت، هنر، آموزش و پرورش و ساير جنبههاي زندگي پرداخته ميشود، اما بهعنوان تكليف و وظيفة ديني و بهگونهاي كه رضايت شارع تأمين شود و همه اينها نزديككنندة انسانها به خداوند باشد. براي توضيح مطالب مذكور ناگزير از توضيح دو مطلب هستيم: اول: جايگاه دنيا در انديشه ملاصدرا؛ دوم: مفهوم سياست در انديشه ملاصدرا. دنيا در انديشه ملاصدرا
با توجه به آنچه پيش از اين، در گفتوگو با دكتر طباطبائي آورده شد، تأكيد اين بخش از پژوهش بر نشان دادن جايگاه دنيا در انديشه عرفاني ملاصدرا خواهد بود. همينجا اين نكته را بايد گفت كه دنيا لفظي است مشترك ميان دو محتوا. در ادبيات اسلامي، آن گاه كه از «دنيا» مذمت و بدگويي شده است، مراد دل بستن به ارزشهاي غيرالهي، پست، شهواني و غيرانساني است. اما در مواردي كه از دنيا بهعنوان مزرعة آخرت و مسافرخانه ياد شده است، منظور همين طبيعت محسوس است كه مخلوق خدا است و براي انسانها آفريده شده است. اين تمايز و تفكيك، كه جاي پرداختن به آن در اينجا نيست، گاهي از ديد برخي پژوهشگران پنهان ميماند و مشكلساز ميشود. در ادعاهاي آقاي دكتر طباطبائي اين خلط مبحث وجود دارد. عارف به سه چيز معتقد است: شريعت، طريقت و حقيقت.باطن شريعت «راه» است كه آنرا «طريقت» ميخوانند. پايان اين راه حقيقت است، يعني توحيد() و توحيد عارف يعني «جز خدا هيچ چيز نيست.» به همين دليل عارف كسي است كه ضمير خود را از توجه به غير حق بازداشته است و متوجه عالم قدس و ربوبي كرده است تا نور حق بدان بتابد.() از نگاه ملاصدرا كسي به اين مقام ميرسد كه چهار سفر را طي كند. اين چهار سفر، كه در آغاز كتاب اسفار به آنها تصريح شده است و درواقع منظومة فكري ملاصدرا بايد براساس همين چهار سفر مورد توجه قرار گيرد، عبارتند از: 1. سفر از خلق به حق؛ 2. سفر به حق در حق؛ 3. سفر از حق به خلق به استعانت حق؛ 4. سفر به استعانت حق در خلق.() نتيجة چهار سفر اين است كه عارف حكيم از خلق جدا ميشود تا به انسان كامل تبديل شود و دوباره به ميان مردم بازميگردد تا آنها را نيز به راه راست هدايتگر شود. بنابراين قرب حق تعالي هدف و غايت زندگي انسان است. بر همين اساس تمام هستي بايد رنگ و بو و صبغه و جهت الهي داشته باشد، چنانكه تمام افعال انسان نيز لازم است روبهسوي حق داشته باشد، حتي علوم و معارفي كه بشر كسب ميكند نيز داراي مراتب خاصي ميشود. از همينرو است كه آن علمي مقصود اصلي و كمال حقيقي است و موجب قرب حق تعالي است، علم الهي و علم مكاشفات است، نه علم معاملات و يا ساير علوم.() از اينرو در انديشه سياسي متعاليه «ميان كارِ دل و كارِ گِل فرق بسيار است و تفاوت بيشمار.»() و بدينگونه است كه «عمارت دنيا كه راهگذار سراي عقبي و دار بقاست باصناف گران جانان و غليظ طبعان برپاست.»() ملاصدرا در جايي ديگر مقصود اصلي از وضع قوانين الهي را سوق دادن آفريدگان به جوار ا تعالي و رساندن آنان به معرفت ذات او و رهاسازي ايشان از صفات نكوهيده و خويهاي ناپسند كه موجب وابستگي ذات آنان به امور پست و ايستائيشان در مراتب دوري و حرمان و خذلان ميگردد و خلاصة سخن، متحقق گشتن به زهد حقيقي از دنيا و دنياداران و مال و مقام آن دانسته است.() حفظ دنيا ضرورت دارد، ما بهخاطر آخرت. بهنظر ملاصدرا، غرض از وضع شرايع و وجوب اطاعت از دستورهاي خدا آن است كه غيب، شهادت را خدمت كند و شهوات، عقول را خدمت نمايند و جزو به كل و دنيا به آخرت برگردد و محسوس معقول شود و از عكس اين امور پرهيز شود تا آنكه ظلم و ستم لازم نيايد و موجب وخامت عاقبت و سوء مآل نشود.() ملاصدرا به سخن يكي از حكما استناد كرده است كه «هرگاه عدل قائم گردد شهوات عقول را خدمت كنند و هرگاه جور برپا شود عقول شهوات را خدمت ميكنند، پس طلب آخرت اصل هر سعادت است.»() و معتقد است كه هدف تمامي اديان و شرايع رسانيدن خلق به جوار حق تعالي بوده است. «به شواهد شرع و بصائر عقل، محقق و مبين شده است كه مقصود همة شرايع رسانيدن خلق است به جوار باري تعالي و به سعادت لقاي آن حضرت و ارتقاي از حضيض نقص به زروة كمال و از هبوط اجساد دنيه به شرف ارواح عليه.»() نتيجه اينكه دنيا در انديشه ملاصدرا «هدف» نيست و از اين جهت اصل بر آخرت است، اما از باب مقدمه، چون دنيا وسيله رسيدن به آخرت است، بايد به آن توجه كرد، اما از حيث وسيله بودن رهرو راه آخرت بايد متوجه باشد كه هيچگاه راه را منزل نپندارد. دنيا راه است و آخرت منزل. ملاصدرا در جملهاي، كه در الشواهد الربوبيه آورده است، بهخوبي مطلب مذكور را بيان كرده است. «دنيا منزلي است از منزلهايي كه روندگان بهسوي خدا بايد از آنها بگذرند و نفس انساني مسافر بهسوي خداي تعالي است و براي اين نفس منزلها و مراحلي تعبيه شده است كه بايد از آنها بگذرد.»() در ادامه، اين پرسش مورد بحث قرار خواهد گرفت كه راهنما و هادي انسانِ مسافر بهسوي خدا، در زندگي اجتماعي و سياسي كيست؟ بنابراين ميتوانيم بگوييم انديشه كساني چون ملاصدرا نميتواند انديشه سياسي مبتني بر اصالت دنيا باشد. اين هم نه به دليل اين است كه عارفان و فيلسوفاني چون ملاصدرا از چنين سياستي باخبر نيستند، بلكه به اين دليل است كه اينان براي دنيا و انسان هدف و انجامي قائلند و بر همين اساس سياست مبتني بر اصالت دنيا را نقد ميكنند و سياست مبتني بر آخرتگرايي را پيشنهاد مينمايند. اينان طالب حسنات در دنيا و آخرت هستند. ربنا آتنا في الدنيا حسنةٌ و في الاخرة حسنة و قنا عذاب النار. بقره/ 201 مفهوم سياست در انديشه ملاصدرا
دربارة مفهوم سياست نظرگاههاي مختلفي ارائه شده است، اما در كل ميتوانيم همه تعاريف ارائه شده را در چارچوب دو پارادايم «قدرت محوري» و «هدايت محوري» دستهبندي كنيم. آنچه در زبان فارسي و عربي از آن با عنوان «سياست» ياد ميشود، در واژگان لاتين و غربي با عنوانPolitics مشهور است. آيا «سياست» مترادف و هممعنايPolitics است؟ بهنظر ميرسد كه چنين نيست. اصطلاح پليتيك، در مورد كل سازمان حكومت بهكار ميرود و به اين معنا است كه هيئت حاكمه موظف به برقراري نظم براساس قانون در جامعه هستند تا امكان زندگي آسوده و سعادتمندانه براي شهروندان فراهم گردد. اما تربيت و هدايت فكري و معنوي و رشد و تعالي انسان از حدود مسئوليت سازمان حكومت خارج است. اصطلاح «سياست» كه بهجاي «پليتيك» در زبان عربي و فارسي بهكار رفته مفهومي وسيعتر از پليتيك دارد، زيرا اين كلمه در آغاز در مورد تربيت اسب بهكار ميرفت و به همين مناسبت در مفهوم اجتماعي خود نيز رسانندة نوعي معناي تربيت و هدايت و اصلاح ميباشد. البته در غرب نيز تا كنون تلاشهايي صورت گرفته است تا به نوعي مفهوم اصلاح و هدايت به پليتيك افزوده شود، اما تاكنون موفق نبوده است. آنچه توسط ماركس و ماركسيستها صورت گرفت يكي از تلاشهاي ناموفق است. در فرهنگ اسلامي رهبري و امامت، عبارت از سياستي است كه اساس آن متكي بر وحي است و شامل كلية روابط انساني ميگردد و بنيادها، نهادها، روابط اجتماعي، آرأ، عقائد، فرهنگ، اخلاق، بينشها، سنتها، خواستهها و بهطور كلي روابط فرد با فرد، فرد با خدا، فرد با خود و فرد با طبيعت را جهت و سمت و سوي الهي ميدهد. امام و رهبر، انسانِ كامل و متعهد و مسئولي است كه حكومتش براساس مكتب، بهمنظور ايجاد تحول و تكامل هرچه سريعتر فرد و جامعه و هدايت آنها بهسوي كمال شكل ميگيرد. در اينجا به ذكر برخي از تعاريف ارائه شده براي سياست پرداخته، سپس تعريف مورد نظر براي سياست از ديدگاه، ملاصدرا را استنباط خواهيم كرد. 1. علم كسب و حفظ قدرت؛ 2. علم و هنر راهبري يك دولت؛ 3. هنر حكومت بر نوع بشر از طريق فريفتن يا گول زدن؛ 4. علم فرمانروايي؛ 5. فن حكومت كردن دولت و رهبري روابط آن با ساير دولتها؛ 6. بررسي كاركردهاي حكومت و مديريت امور عمومي؛ 7. خط مشي، تعيين شكل، وظيفه و مضمون فعاليت دولت؛ 8. شكل مسلط مالكيت و مناسبات ناشي از آنكه سياست را بهدنبال ميكشد؛ 9. كاربرد قدرت به اشكال مختلف در ابعاد گوناگون جامعه بشري؛ 10. علم قدرت، كه توسط دولت به شكلي به كار ميرود تا نظم اجتماعي را در جهت مصالح عمومي يا طبقهاي خاص تأمين كند؛ 11. اخذ تصميم درباره مسائل ناهمگون؛ 12. علمي كه ميآموزد چه كسي ميبرد، چه چيزي را ميبرد، كجا ميبرد، چگونه ميبرد و چرا ميبرد؟() تقريباً تمامي تعاريف ارائه شده واجد جنبة ايستا و فاقد جنبة پويايي و هدايتگري بود. در حالي كه سياست در انديشه اسلامي و بهويژه ديدگاه ملاصدرا واجد جنبة پويايي و هدايتگري است. از نظر ملاصدرا سياست عبارت است از: تدبير و هدايت جامعه از دنيا بهسوي آخرت بهمنظور تقرب به خداوند متعال، حركت از خودپرستي به خداپرستي، از شرك به توحيد. بديهي است كه اين سياست مختص به انبيأ، ائمه و علماي واجد شرايط است. براساس ديدگاه ملاصدرا انسانها دو راه در پيش دارند: راه خدا و راه طاغوت. راه خدا همان راه مستقيم الهي است كه ولي و رهبر آن خدا و پيامبران و ائمه و علماي واجد شرايطاند و مقصد آن خدا و نور و بهشت است. راه طاغوت، راه كفر و تفرقه و شرك است و پايان اين راه فساد و جهنم است. معرفت، جهتدهندة انسان به يكي از اين دو مسير خواهد بود. «مقام و منزلت هر انساني در بلندي و پستي و بهقدر مقام و مرتبة ادراك اوست؛ و اين همان معنا و مقصود اميرالمؤمنين علي7 است كه ميفرمايد: الناس ابنأ ما يحسبون (هركس در بند انديشهاي است كه دارد). پس انسان در همين صورت انسانيه، همواره مابين يكي از اين امور قرار خواهد داشت. يعني يا در درجه و مرتبة كرمي است در جوف زمين و يا در درجه و مرتبة حيوان درنده و بيشعوري است از قبيل شير و ببر و پلنگ و يا گاو و گوسفند و يا در درجه و مرتبة حيواني است مفترس و يا بنده مانند اسب و يا در درجه و مرتبة شيطاني است اغواكننده و سپس اگر از اين درجات و مراتب گذشت از سنخ ملائكه ميگردد. و براي ملائكه نيز درجات و مقاماتي است [...] گروهي از اين ملائكه، ملائكه ارضيهاند [...] گروهي از آنها ملائكه سماويهاند [...]. و دستهاي از آنان مقربين درگاه الهياند [...] و اين عوالم نامبرده از ابتدا تا به انتها همگي منازل مسافرت انساناند از عالمي به عالم ديگر؛ و از جهاني به جهان ديگر؛ تا بدين وسيله از حضيض درجة بهيمي به اوج درجة ملكي ارتقا يابد و از درجة ملائكه به درجة عشاق الهي [...] ارتقا يابند و اين غايت و منتهي و آخرين درجات كمال انساني است.»() در تمام منظومة فكري ملاصدرا، و از جمله فهم وي از سياست و رابطه آن با شريعت، لازم است جايگاه انسان، دنيا و آخرت و منازلي كه انسان بايد از دنيا بهسوي آخرت طي كند، مورد توجه قرار گيرد. مراتب، منازل و مراحلي كه براي انسانها وجود دارد، بهنظر ملاصدرا، از اين قرار است: (نمودار) غرض نهايي خلقت و آفرينش سوق دادن كلية افراد بشر به جوار الهي، دار كرامت، عنايت و رحمت اوست. تشكيل دولت نيز بدان جهت ضروري است كه امكان عبادت براي خلق ا فراهم گردد و بندگان خدا بتوانند با آرامش به عبوديت پروردگارشان بپردازند. «انسان موجودي است كه حب تفرد و خودخواهي و غلبه بر ديگران بر وي غالب گشته است، هرچند خودخواهي و حب غلبه منجر به هلاكت و نابودي ديگران گردد. پس اگر امر حيات و زندگاني در افراد بشر مهمل و معطل گذاشته شود و سياست عادلانه و حكومت آمرانه و زاجرانهاي مابين آنان در مورد تقسيمات اراضي و اماكن و اموال و تخصيص دادن هر قسمتي از آنها به شخص خاصي طبق حقوق و قوانين موضوعه وجود نداشته باشد، هرآينه امر حيات و معيشت بر آنان دشوار و مشوش ميگردد و كار به جنگ و جدال و قتل ميكشد و اين مسئله آنان را از سير و سلوك و عبوديت پروردگار منحرف ميسازد و آنان را از ذكر خدا غافل ميكند.»() با توجه به آنچه آمد بهنظر ميرسد سياست و شريعت در انديشه ملاصدرا مترادف باشند، زيرا هردو ميخواهند دست انسان را بگيرند و او را از منازل و مراحل سفر بگذرانند تا به قرب حق تعالي برسد. مراجعه به آثار ملاصدرا در اظهار نظر ما خلل وارد ميكند، زيرا وي در كتاب شواهد الربوبيه چهار فرق ميان شريعت و سياست ذكر كرده است. ملاصدرا با استناد به گفتار افلاطون در كتاب نواميس معتقد است كه ميان شريعت و سياست از نظر مبدأ، غايت، فعل و انفعال تفاوت وجود دارد.() تفاوت سياست و شريعت از نظر مبدأ: سياست حركتي است كه مبدأ آن از ناحية نفس جزئيه (نه نفس كلية الهيه) است و اين حركت تابع اختيار افراد بشر است. حكام به اعتقاد خويش افراد بشر را در يك نظامي جمع ميكنند، اما شريعت حركتي است كه مبدأ آن نهايت سياست است، زيرا پس از آنكه سياستمداران موفق به استقرار يك نظام اجتماعي شدند، شريعت دست به كار ميشود و نفوس را از ارتكاب برخي اعمال نهي و به انجام برخي كارها امر ميكند. به اين ترتيب شريعت انسانها را بهسوي خدا دعوت ميكند و از انحطاط به جانب شهوت و غضب و مفاسدي كه بر آن دو نيرو مترتب ميگردد برحذر ميدارد. تفاوت سياست و شريعت از نظر نهايت و غايت: نهايت و غايت سياست اطاعت از شريعت است. سياست براي شريعت مانند عبد است نسبت به مولاي خود كه گاهي از وي اطاعت ميكند و گاهي معصيت و نافرماني ميكند. پس اگر سياست از شريعت اطاعت كرد ظاهر عالم مطيع باطن عالم ميگردد. حال انسان در اين هنگام، آسايش و ايمني از امور رنجدهنده و احراز فضيلتي است كه او را به جانب خيرات و كمالات ميكشاند و هر روزي كه با داشتن اين موهبت بر وي ميگذرد بهتر از روز گذشته است. ولي هرگاه سياست از شريعت پيروي نكند و در برابر آن عصيان ورزد، احساسات انسان بر آراي كليه و ادراكات عقليه چيره خواهد گشت و بر آنها حكومت خواهد كرد. پادشاهان و زمامداران نميدانند كه اگر اقامه سنن و نواميس و قوانين سياسي خود را بدانگونه كه خود وضع كردهاند ادامه دهند، خداي متعال خشمگين ميگردد و مظاهر قهر و سلطان خويش را فرمان ميدهد تا آنچه را از نظام عالم فاسد و تباه شده است بهجاي اصلياش برگردانند. تفاوت سياست و شريعت از نظر فعل: افعال سياست افعالي است جزئي، قابل زوال و ناقص كه بقا و استكمال آنها بهوسيلة شريعت خواهد بود. ولي افعال شريعت، افعالي كلي و تام و بينياز از سياستاند. تفاوت سياست و شريعت از نظر انفعال: امر شريعت امري است لازم ذات شخص مأمور؛ ولي امر سياست عرضي است مفارق و غير لازم ذات شخص مأمور، زيرا براي منظور ديگري است. ملاصدرا براي فهم بهتر مطلب مثال زده است؛ مثلاً شريعت شخص را به نماز و روزه امر ميكند و آن شخص ميپذيرد و بنفسه انجام ميدهد و بالنتيجه نفع و سود آن عايد خود او ميگردد ولي هرگاه سياست شخصي را به انجام كاري مأمور كند «او را به تزيين و رنگين كردن جامة خويش و الصاق نشانههاي افتخار و سمت مأموريت و ساير اصناف تجملات به آن مأمور ميكند و اين كار تنها نظار و جلب توجه آنان است نه براي ذات لباس.»() سؤالي كه در اينجا مطرح ميشود اين است كه اگر پيامبران و ائمه: پرچمداران سياست هستند، پس اين تفاوتها ميان شريعت و سياست چيست؟ اگر مفهوم سياست، همان چيزي باشد كه در مكتب هدايت بيان شد با آنچه ملاصدرا در تفاوت سياست و شريعت آورده است تعارض پيدا ميكند. بهنظر ميرسد كه مراد ملاصدرا از سياستي كه تفاوتهاي آن با شريعت را برشمرده است، سياست در مكتب قدرت باشد. چه پيش از اين گفتيم در سياست قدرت محور بحث هدايت انسانها بهسوي جوار حق تعالي مطرح نيست، بلكه صرفاً ادارة جامعه، آن هم در جهت اهداف غيرالهي مطرح است. دكتر داوري همين برداشت را، البته از زاويه ديگري، ارائه كرده است. وي در جمع بين دو نوع سياست در كلام ملاصدرا چنين اظهار كرده است: «ظاهراً نويسندة رسالة منسوب به افلاطون و فيلسوف ما [ملاصدرا] كه عباراتي از رساله را نقل كرده است، شريعت را بهمعنايي كه اكنون در اين زمان ما درمييابيم مراد نميكرده و چهبسا وقتيكه سياست را با شريعت ميسنجيده نظرشان به سياستهاي مرسوم و متداول بوده است. چنانكه غزالي هم با نظر به سياست ملوك زمان سياست را نتيجه شريعت تلقي كرده يا درست بگويم متابعت سياست از شريعت را لازم دانسته است.»() اگر مراد ملاصدرا از سياست، در بحث مذكور كه تفاوتهاي آن با شريعت را برشمرده است، سياست مرسوم زمان خودش نيز بوده باشد، باز هم آن نوع سياست در پارادايم قدرت قرار ميگيرد و نه هدايت و بنابر اين تحليل ما معتبر خواهد بود. آنچه آمد نشان ميدهد كه ملاصدرا به دقيقترين وجهي به سياست و انواع آن توجه داشته است. اما اندكي در ابهام و اجمال سخن گفته است، ولي اين ابهام چنان نيست كه در موشكافي و دقت محققان مجال رخ نماياندن نداشته باشد. بنابراين سياست در نظر ملاصدرا دوگونه است: يكي سياستي كه به چهار وجه از شريعت متفاوت است و اين سياستي است كه مطيع شريعت نيست و ديگر سياستي كه از شريعت قابل تفكيك نيست و درهم مدغماند و اين سياستي است كه تابع شريعت است. ملاصدرا در جملهاي كوتاه بر همين مدعا تأكيد كرده است: «نسبة النبوة الي الشريعة كنسبة الروح الي الجسد الذي فيه روح و السياسة المجردة عن الشرع كجسدٍ لا روح فيه؛ نسبت نبوت به شريعت مانند نسبت روح است به جسدي كه در روح باشد و سياست عاري از شريعت مانند جسدي است كه روح در وي نباشد.»() ديني هدايت محور مدغم در هم ك انواع سياست ط غرابطه سياست و شريعت ك غيرديني قدرت محور منفك از هم ژ بعد از اين بحث خواهيم كرد كه از نظر ملاصدرا، سياست چگونه ميتواند ديني باشد. اگر بخواهيم مفهوم سياست را در يك عبارت كلي تعريف كنيم، بهگونهاي كه شامل گونههاي متفاوت آن نيز بشود، ميتوانيم از طريق ارائه اركانِ سياست اين كار را انجام دهيم. سياست داراي چهار ركن است:
-1 قانون؛ (= امر= دستور= فرمان) -2 قانونگذار؛ (=امردهنده=دستوردهنده=فرمان دهنده) -3 مجري قانون؛ (=امربرنده= دستوربرنده= فرمانبرنده) -4 هدف. سياست در جامعهاي متولد ميشود كه عناصر و اركان چهارگانة مذكور وجود داشته باشند؛ اعم از اينكه ديني باشند يا غيرديني. درصورتي كه عناصر چهارگانه بهطور كامل حضور نداشته باشند، جامعه، جامعهاي خواهد بود پيش از سياست.() با توجه به اركان چهارگانه مذكور، عناصر ديگري از انديشه سياسي ملاصدرا مورد تجزيه و تحليل قرار خواهد گرفت. آنچه تاكنون گفته شد عمدتاً در بخش هدف نيز قرار ميگيرد. در عين حال غايت نظام سياسي مجدداً و از زاويهاي ديگر در ادامه مورد تجزيه و تحليل قرار خواهد گرفت. اجتماع و قانون
منشأ زندگي اجتماعي چيست؟ ويژگيهاي ژنتيكي و رواني يا نيازهاي اقتصادي يا تلاش براي زندگي بهتر يا... ملاصدرا به عوامل مختلف اشاره كرده است. بهنظر وي هم انسان مدنيالطبع است؛ يعني زندگياش رونق و نظم نميگيرد مگر به تمدن و تعاون و اجتماع. از آنجا كه زندگي انفرادي ممكن نيست، پديد آمدن شهرها و گروههاي مختلف در امكان گذران زندگي اقتصادي انسان نيز ضروري است. پس هم منشأ رواني و دروني براي زندگي اجتماع وجود دارد و هم نيازهاي اقتصادي انسانها بدون تشكيل اجتماع برآورده نميشود. «انسان مدنيالطبع است، يعني حياتش منتظم نميگردد مگر به تمدن و تعاون و اجتماع، زيرا كه نوعش منحصر در فرد نيست و وجودش به انفراد ممكن نيست، پس اعداد متفرقه و احزاب مختلفه و انعقاد بلاد در تعيش ضروري است.»() از طرف ديگر رسيدن به كمال نيز در گرو تشكيل اجتماع است. «شكي در اين نيست كه براي انسان ممكن نيست كه برسد به كمالاتي كه براي آن مخلوق شده است مگر به اجتماع جمعي كثير كه هر يك يكديگر را در امري كه به آن محتاج است معاونت نمايد و از مجموع آنها همة آنچه در بلوغ انسان به كمال ضرور است، مجتمع گردد.»() چرا زندگي اجتماعي داراي ريشههاي متفاوتي است؟ زيرا انسان از نظر ذات و حقيقت خود موجود پيچيدهاي است. انسان حقيقتي است تأليفي از جسم و عقل و نفس و طبع و... كه هر يك از اينها آثار و لوازم خاص خود را دارند، عقل دنبال كمالطلبي است. نفس دنبال آرامش، جسم دنبال رفع نيازهاي غذايي و... . «حقيقت انسان حقيقتي است جمعي و تأليفي [...] همچنين ذات و حقيقت انسان [...] مشتمل است بر يك چيزي مانند عقل و چيزي مانند نفس و چيزي مانند طبع كه براي هريك از اين امور سهگانه آثار و لوازمي است و كمال انسان در اين است كه در نتيجة سعي و كوشش از مرتبه و حد طبع به مرتبه و حد عقل ارتقا يابد تا كه يكي از ساكنان حريم حضرت الهيه گردد.»() اما زندگي اجتماعي بدون قانون ممكن نيست. انسانها اگر در يكجا مجتمع شوند و قانوني نباشد كه هر كس را در جاي خود قرار دهد، حقوق و تكاليف هر كس را مشخص سازد، فساد و هرج و مرج و ناامني بر آن جمع حكمفرما خواهد شد. «پس اگر امر را در افراد مهمل واگذارده بود، بدون قانوني مضبوط در تخصيصات و تقسيمات، هرآينه در منازعه و مقاتله ميافتادند و آن، ايشان را از سلوك طريق و سير به حق بازميداشت و امر به فساد و افساد منجر ميشد.»() در جاي ديگر آورده است: «به قانوني محتاج ميباشند كه عامة خلق به آن رجوع نمايند و بر طبق آن قانون به عدل حكم نمايند، و الا جمع فاسد و نظام مختل ميگردد، زيرا كه هر احدي مجبور است به جلب آنچه رغبت و احتياج به آن دارد و بر كسي كه در آن چيز مزاحم او گردد، غضب كند.»() اين قانون داراي چه ويژگيهايي است؟ از چه منبعي صادر ميشود؟ مشروعيتش را از كجا بهدست ميآورد؟ و چه اهدافي را تعقيب ميكند؟ بهنظر ملاصدرا قانون مورد بحث «قانون شرع» است، قانون شرع منشأ مشروعيتش انسانها نيستند، بلكه خداوند متعال است. خدا از طريق وحي اين قوانين را در اختيار انسانها قرار ميدهد. قانون شرع متضمن اهداف زير است:
1. تنظيم معيشت انسانها در دنيا؛ 2. نشان دادن طريق وصول به جوار خدا؛ 3. يادآوري آخرت و معاد؛ 4. هدايت مردم به صراط مستقيم. «و ناچار شارعي ميخواهد كه معين نمايد از براي مردم منهجي را كه به سلوك آن منهج معيشت ايشان در دنيا منتظم گردد، و سنت قرار دهد از براي ايشان طريقي را كه وصول به جوار خدا بهواسطة آن حاصل شود، و بهياد آورد ايشان را امور آخرت و رحيل بهسوي پروردگار خود، و انذار كند ايشان را به روزي كه «ينادون من مكان قريب» و «تنشق الأرض عنهم سراعاً» و هدايت كند ايشان را به طريق مستقيم.»() آيا هيچ جايي خارج از قلمرو قانونگذاري شريعت ميماند؟ پاسخ مثبت است. فقط يك شرط دارد و آن هم اين است كه حدود اختيار انسان در برنامهريزي و قانونگذاري تا جايي است كه مخالف قانون الهي نباشد. توضيح اينكه از يك نظر احكام و قوانين شريعت در پنج حوزه قابل تقسيم است: 1. قوانين لازمالاجرا كه اصطلاحاً به آنها «واجبات» گفته ميشود؛ 2. قوانيني كه اجراي آنها خوب است، گرچه واجب نيست، كه اصطلاحاً به آنها «مستحبات» گفته ميشود؛ 3. قوانيني كه ترك آنها لازم است، كه اصطلاحاً «محرمات» گفته ميشود؛ 4. قوانيني كه ترك آنها بهتر است و يا به عبارت ديگر انجام آنها خوب نيست، كه اصطلاحاً «مكروهات» ناميده ميشود؛ 5. قلمروي كه خارج از چهار حوزة مذكور باقي ميماند. در اين محدوده انسانها مختارند آنگونه كه ميخواهند عمل كنند كه اصطلاحاً «مباحات» گفته ميشود. دايره زير همين مطالب را نمايش ميدهد. واجبات محرمات مستحبات مباحات مكروهات از آنرو خداوند متعال حوزهاي را در اختيار انسانها قرار داده است كه انسانها بر طبق عقل و اختيار خود ميتوانند براي خود برنامهريزي كنند. لطف خداوند در زمينههايي است كه اگر صورت نميگرفت، انسان به گمراهي دچار ميشد. «ثم اعلم ان كل ما في عالم الملك و الملكوت له طباع خاص [...] الا الانسان فانه مسخر للاختيار، [...] فالمختارية مطبوعةٌ فيه، اضطرارية له؛ بدان كه هرچه در عالم ملك و ملكوت است، داراي طبع ويژهاي است. [...] بهجز انسان؛ زيرا انسان در اختيار نيروي اختيار خويش است، [...] بنابراين، مختاريت در طبع انسان قرار داده شده و اضطراري وجود او گشته است.» انسان مجبور است كه مختار باشد، فرستادن پيامبران و شريعتها تماماً لطف پروردگار نسبت به انسانها است. «و چنانكه در عنايت باري ارسال باران مثلاً براي انتظام نظام عالم ضرور است و باران ميفرستد، همچنين در نظام [عالم] كسي كه صلاح دنيا و آخرت را به ايشان بشناساند ضرور است. پس نظر كن به لطف و رحمت باري كه چگونه جمع نموده است در ايجاد آن شخص ميان نفع عاجل در دنيا و خير آجل و آخرت. بلي، كسي كه انبات شعر بر حاجبين و تقعير اخمص قدمين را مهمل نگذارده است، چگونه وجود رحمت عالمين و سائق عباد بهسوي رحمت و رضوان را در نشأتين مهمل گذارد؟ پس اين شخص خليفة خدا است در زمينش.»() براساس آنچه آمد روشن شد كه صدرالمتألهين به «تأمل در امر معاش انسانها» پرداخته است، اما نه در مكتب قدرت، بلكه از منظر مكتب هدايت، كه در اين پژوهش نام حكمت سياسي متعاليه را به آن داديم. كارويژة اساس حكومت ديني در حكمت سياسي متعاليه آن است كه امكانات عبوديت حق تعالي را براي انسانها فراهم آورد تا هر كس ميخواهد به جوار قرب خداوند متعال نائل گردد، دچار مشكل نشود. اين همان اقدامي است كه از حكومتهاي غيرديني نميتوان انتظار انجام آن را داشت. . سيدجواد طباطبائي، زوال انديشه سياسي در ايران (تهران: كوير، 1373) ص 271. . صدرالدين شيرازي، مبدأ و معاد، ترجمة احمدبن محمد اردكاني، بهكوشش عبدا نوراني (تهران: مركز نشر دانشگاهي، 1362) ص 3 - 572. . همان، ص 574 - 573. . همان، ص 574. . همان، ص 575. . سيدجواد طباطبائي، درآمدي بر تاريخ انديشه سياسي در ايران (تهران: دفتر مطالعات سياسي و بينالمللي، 1367) فصل ششم با عنوان «امتناع تأسيس انديشه سياسي بر مبناي انديشه عرفاني» ص 159 - 137. . همان، ص 138. . مرتضي مطهري، آشنايي با علوم اسلامي [بخش عرفان]، (قم: انتشارات اسلامي، 1362) ص 193. . همان، ص 193. . همان، ص 188. . همان، ص 226. . ملاصدرا، الحكمة المتعاليه في الاسفار الاربعة العقليه، ج 1، ص 13، «واعلم ان للسلاك من العرفأ و الاوليأ اسفاراً اربعة: احدها السفر من الخلق الي الحق و ثانيها السفر بالحق في الحق و السفر الثالث يقابل الاول لانه من الحق الي الخلق بالحق و الرابع يقابل الثاني من وجه لانه بالحق في الخلق. ملاصدرا پس از بيان مطالب مذكور آورده است كه «كتاب خويش را براساس همين چهار سفر تنظيم كردهام و به همين دليل اسفار اربعه ناميدهام.» . ملاصدرا، رساله سه اصل، ص 74. . همان، ص 75. . همان، ص 8. . ملاصدرا، عرفان و عارفنمايان، ص 131 - 130. . ملاصدرا، مبدأ و معاد، ص 568. . همان، ص 9 - 568. . همان، ص 571. . ملاصدرا، الشواهد الربوبيه، به اهتمام و مقدمه جلالالدين آشتياني (تهران: مركز نشر دانشگاهي) ص 361. . فرهنگ علوم سياسي تهران، مركز اطلاعات و مدارك علمي ايران، 1376، ويرايش سوم، ص 330 - 329. . ملاصدرا، ترجمه و تفسير الشواهد الربوبيه، به قلم دكتر جواد مصلح (تهران: سروش، 1375) ص 470 - 469. . همان، ص 493. . همان، ص 494. . همان، ص 5 - 494. . به گفته دكتر رضا داوري كتاب النواميس از آثار منسوب به افلاطون است كه به تصحيح عبدالرحمن بدوي در جزء دوم كتاب افلاطون فيالاسلام، انتشارات مؤسسه مطالعات اسلامي مك گيل كانادا با همكاري دانشگاه تهران، سال 1353 ه'.ش. 1974 م. در ذيل افلاطون المنحول به چاپ رسيده است. بنابراين مطالب مذكور در كتاب مشهور نواميس افلاطون و يا تلخيص النواميس كه توسط فارابي انجام شده است وجود ندارد. نك: رضا داوري اردكاني، رئيس اول مدينه در نظر ملاصدرا منتشر شده در مجله نامه فرهنگ، شماره 31، ص 69. . ترجمه و تفسير الشواهد الربوبيه، ص 498 - 496. . رضا داوري، همان، ص 69. . ترجمه و تفسير الشواهد الربوبيه، ص 496؛ متن عربي الشواهد الربوبيه، ص 364. . محمدعلي كاتوزيان در كتاب اقتصاد سياسي ايران، سياست را با معيار قانون تعريف كرده است. بهنظر وي اگر در جامعهاي «قانون»، مستقل از اشخاص وجود داشته باشد، آن جامعه وارد عرصة سياست شده است والا بايد گفت جامعهاي است پيش از سياست. . ملاصدرا، مبدأ و معاد، ص 557. . همان، ص 560. . ترجمه و تفسير شواهدالربوبيه، ص 498. . مبدأ و معاد، ص 577. . همان، ص 557. . همان، ص 577. . ملاصدرا، تفسير القرآن الكريم، ج 7، ص 1 - 180. . مبدأ و معاد، ص 558. هدف نهايي قرب به حق تعالي س ملكوتيت داراي مراتب بسيار است انسانيت داراي مراتب بسيار است حيوانيت داراي مراتب شهويه، غضبيه، احساس، تخيل و توهم است نباتيت جماديت جسميت هيولائيت مراحل، منازل و مراتب سير انسان بهسوي حق تعالي