علت نامگذارى علم عقايد به «كلام»
عزالدين رضانژاد پس از رحلت پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله و سلم، مسلمانان براى حفظ دين و عقايد و احكام اسلامى به مسايل اصول و فروع دينى توجه پيدا كرده، براى آن مقررات و قوانينى در پيش گرفتند وباب استدلال و استنباط را گشودند. در مسايل عملى، علم فقه تدوين شد و آنچه مربوط به اصول عقايد بود «فقه اكبر» (1) نام گرفت . عدهاى ديگر از صاحبان فكر و انديشه، آن دسته از احكام دينى را كه مربوط به عمل است را «فقه» ناميدند و دستهاى كه مربوط به اعتقادات است را «علم توحيد و صفات» نام نهادند، البته اين نامگذارى از باب تسميهى كل به اشهر و اشرف اجزايش بود. گويا در اواخر قرن اول و اوايل قرن دوم هجرى، بحث پيرامون عقايد اسلامى از طريق دليل و برهان در ميان مسلمانان رواج بيشترى گرفت و اين نوع مباحث، «علم كلام» ناميده شد. در كتابهاى كلامى، در علت نامگذارى علم عقايد به كلام، وجوه گوناگونى ذكر شده است (2) كه بسيارى از آنها حدسهاى ضعيف و فاقد ارزش است. در اين مقال سعى شد كه اكثر وجوه را يادآورى كنيم و سپس با انتخاب نظريهى برگزيده، توضيح و دلايل لازم را ارايه دهيم. 1- عنوان گذارى مباحث اعتقادى×
آنچه را كه «كلام» مىناميم، در ابتدا مباحثى بود كه در طرح آن از لفظ «الكلام» بهره مىگرفتند، مثلا مىگفتند: «كلام فى الحدوث و القدم» ، «كلام فى علم البارى» ، «كلام فى النبوة» ، «كلام فى المعجزة» و «كلام فى حشر الاجساد» و... . اين روش در برخى از كتابهاى كلامى مثل «الملل و النحل» ابن حزم به كار رفته است. از اين رو، نام اين علم، كلام خوانده شد. صاحب مواقف به اين وجه اشاره كرده، چنين گفته است: «... او لان ابوابه عنونت اولا ب «الكلام فى كذا». (3) چنان كه تفتازانى، همين مطلب را، به عنوان يكى از علل نامگذارى اين علم به «كلام» ذكر كرده است: «...و بعلم الكلام، لان مباحثه كانت مصدرة بقولهم: الكلام فى كذا وكذا». (4) تحليل و بررسى
1. تعليل نامگذارى علم عقايد به «كلام» به خاطر عنوان گذارى در نوشتار، بيش از يك احتمال نيست و هيچگونه دليلى بر آن اقامه نشده است. 2. تعليل مذكور، بر فرض صحت، گوياى اين نكته است كه پس از تدوين علم الاهيات و عقايد، به خاطر به كارگيرى روش مزبور، چنين نامى بر آن علم نهاده شد; ولى چنان كه خواهيم گفت پيش از تدوين اين علم به صورت كتاب، عالمانى كه در اين رشته سخن مىگفتهاند «متكلم» خوانده مىشدهاند; در نتيجه پيش از تدوين آن به صورت «الكلام فى كذا و...» نامگذارى صورت گرفته است. 3. اگر چنين تعليلى صحيح باشد، پس بايد علم فقه و اصول را هم «كلام» ناميد; چون بعضى از نويسندگان، مطالب و مباحث اصولى و فقهى را با «الكلام فى...» آغاز مىكردند. مثلا ابن زهره (محمد حمزه الحسنى) متوفاى سال 585 هجرى قمرى در كتاب «الغنية» چنين روشى را به كار گرفته است. وى عناوين كلى مباحث كتاب را چنين ذكر كرده است: «الكلام فى اصول الفقه» ; «باب الكلام فى الخصوص و العموم» ; «باب الكلام فى الاخبار» و «الكلام فى التكليف السمعى» و.... 2- شباهتبه علم منطق
از آنجا كه علم كلام ملكهاى در انسان پديد مىآورد كه بتوان در مقام بحث و جدل، مسايل اعتقادى و شرعى را بهتر به بحث كشيد و از آن سخن گفت، آن را «كلام» ناميدند. در حقيقت كلام، منطق شرعيات است همچنان كه علم «منطق» مقدمهاى براى آموختن فلسفه است. به عبارت ديگر، علم كلام شبيه علم منطق است. همان گونه كه «فلسفه» نيازمند «منطق» استساير علوم اسلامى نيز به علم عقايد و الاهيات نياز دارند; از اين جهت نامى را براى آن برگزيدند كه با «منطق» يكسان باشد. «منطق» و «كلام» از نظر معنى مساوىاند. 3- رويارويى با فلاسفه
گاهى هم گفته مىشود كه عالمان دين و دانشمندان علم عقايد، براى رويارويى با فلاسفه، نام اين علم را «كلام» نهادند; زيرا فيلسوفان براى تبيين مباحث فلسفى، از علم منطق ومسايل منطقى بهره مىگرفتند و از آنجا كه منطق، علمى وارداتى از يونان بود كه همزمان با ورود فلسفه، به جهان اسلام راه پيدا كرد; انديشمندان علم عقايد براى آن كه از علم منطق اعلان بىنيازى كنند نام «كلام» را برگزيدند. شهرستانى با اشاره به اين مطلب آورده است: «...و اما لمقابلتهم الفلاسفة، فى تسميتهم فنا من فنون علمهم بالمنطق، والمنطق و الكلام مترادفان». (5) تحليل و بررسى در باره اين دو وجهى كه ذكر شده، نكات زير را يادآورى مىكنيم: 1. «كلام» نسبتبه ساير علوم شرعى، همواره حالت مقدمهاى ندارد بلكه چنان كه خواهد آمد گاهى موضوع ساز براى علمى و گاهى تبيين كنندهى مسايل يك علم و گاهى هم براى مدلل سازى بعضى از علوم به شمار مىرود. بر خلاف علم منطق كه جنبهى ابزارى دارد و روش درست انديشيدن را ارايه مىكند. 2. بر فرض كه دو تعليل مذكور صحيح باشند، به زمانى باز مىگردند كه كتابهاى منطقى و فلسفى به عربى ترجمه شده (در زمان مامون) و وارد جهان اسلام شدند; ولى كاربرد «كلام» و «متكلم» به پيش از اين زمان بر مىگردد; لذا تشبيه به علم منطق و يا مساله رويايى با فلاسفه نمىتواند سبب نامگذارى گرديده باشد. 3. از سوى ديگر علم كلام، جداى از علم عقايد و يك علم مستقل نيست تا مقدمه براى علم عقايد قرار گيرد، چنان كه منطق علم مستقل و مقدمه براى فلسفه است. 4. علم منطق فقط براى فلسفه جنبهى مقدمى ندارد، بلكه براى همهى علوم به ويژه علوم نظرى و عقلى از جمله علم كلام جهت مقدمى دارد و متكلم در مباحث كلامى از به كارگيرى علم منطق بىنياز نيست. (6) 4- قديم يا حادث بودن كلام الاهى
يكى از مهمترين مبحث اعتقادى مورد اختلاف، بحث پيرامون «تكلم خدا» و حدوث يا قدم كلام الاهى بود. و از طرفى اين بحث از مسايل آغازين اين علم بود (كه در تاريخ سرگذشتشنيدنى و قابل توجه دارد). (7) آراى گونهگون متكلمان و اهتمام حاكمان عباسى مانند مامون، معتصم و واثق به مساله حدوث كلام الاهى و از سويى موضعگيرى خلاف بعضى ديگر مانند متوكل و هماهنگى با اهل حديث كه قايل به قدم كلام الاهى بودهاند، صحنهى درگيريهاى كلامى را به نزاعهاى سياسى كشانيد به طورى كه عدهاى به قتل رسيدهاند; از اين رو، از باب نامگذارى «نوع» به اسم «فرد» علم عقايد را «كلام» ناميدند. چنان كه بعضى در اين باب آورده اند: «اما لان اظهر مسالة تكلموا فيها و تقاتلوا عليها، هى مسالة الكلام، فسمى النوع باسمها». (8) قريب به همين مضمون را ابن خلدون آورده است: «...به علت آن كه سبب وضع علم كلام و تحقيق و تتبع در آن، تنازع ايشان در كلام نفسانى است». (9) اين نظريه طرفداران چندى دارد كه از نويسندگان معاصرى كه طرفدار اين نظريهاند، مىتوان از دكتر فيصل بديرعون (10) و عبدالرحمان بدوى نام برد. عبدالرحمان بدوى، اين وجه در نامگذارى را نسبتبه ساير وجوه موجهتر مىداند و مىنويسد: «علم كلام از آن رو، بدين نام خوانده شد كه «مساله كلام [الاهى] از مشهورترين و اختلاف برانگيزترين مباحث اين علم بود تا آنجا كه برخى از حكمرانان بسيارى از اهل حق را به دليل عقيده نداشتن به خلق قرآن [حادث و مخلوق بودن آن] به قتل رساندند» . واقعيت آن است كه ما تقريبا قبل از كتب جاحظ (... 255ه. ق) كه در بحبوحه بحثخلق قرآن مىزيست اثرى از كاربرد واژهى «كلام» و لقب «متكلم» به معنى اصطلاحى آن نمىيابيم و به همين سبب بر اين عقيدهايم كه استعمال اين دو واژه در معنى اصطلاحى به نيمه اول قرن سوم هجرت بر مىگردد. در كتب شافعى (...204ه.ق) نيز استعمال اين دو واژه را نمىبينيم و همين امر نخستين مرز زمان كاربرد اين واژه در معنى اصطلاحى آن را مشخص مىسازد. ناگزير چنين بوده است كه مساله خلق قرآن و موضع معتزله در اين مساله و نيز پشتيبانى مامون، معتصم و واثق از آنان در اين موضعگيرى و در مقابل ابن حنبل و هم چنين ستم، آزار و شكنجهاى كه در نتيجه دامنگير كسانى كه به مخلوق بودن قرآن عقيده نداشتند، شد، اين ضرورت را به وجود آورد كه نامى متناسب با اين گونه مباحثبراى آن و همچنين براى دست اندركاران آن تعيين و نهاده شود». (11) نقد و بررسى
1. گرچه بحث قديم يا حادث بودن كلام الاهى از مباحث مهم اعتقادى در قرن دوم و سوم بوده است و پيش از عباسيان هم در ميان مسلمانان مطرح بود (12) ; ولى چنان نبود كه مبدا نامگذارى براى علم عقايد گردد. 2. قراينى در دست است كه كاربرد واستعمال «كلام» و «متكلم» را به اواخر قرن اول و اوايل قرن دوم هجرى مىرساند و لذا ادعاى عبدالرحمان بدوى (مبنى بر اين كه تا پيش از كتب جاحظ و شافعى، اثرى از اين دو واژه ديده نمىشود) به صواب نزديك نيست. 5- دانش گفتگو نه عمل
وجه ديگرى كه براى نامگذارى علم عقايد به «كلام» ذكر شده، اين است كه: در طرح مباحث اعتقادى و اثبات آن، در هنگام بحث وجدال سخن بسيار گفته مىشد و نقض و ايراد زيادى وارد مىگرديد و از طرفى هم مسايل مطروحه ارتباطى به عمل نداشت و مربوط به گفتگو و عقيده بود، نام آن را «كلام» گذاشتهاند. 6- برخوردارى از دلايل متقن و يقينى
از آن جهت كه در اين فن، از نيروى دليل و سخن و بحث، بهرههاى فراوان گرفته مىشود به گونهاى كه گويا نفس كلام است از باب «زيد عدل» ; چنان كه در مثل به سخنى كه از لحاظ استوارى متكى به دلايل و براهين قوى باشد، گفته مىشود: «اين است كلام» و «اين استسخن» و يا «كلام اين است» ; يعنى كلام محكم و قوى و قابل قبول اين است. پس به ادعاى اين كه كاربرد دليل و قدرت و استحكام ادلهاى كه در اين علم آمده، آن را در موقعيتى قرار داده كه گويا تنها اين علم «همهى سخن» است و نه ديگر علوم، آنسان كه در مقايسهى دوگفته به آن كه قوىتر است گفته مىشود: «اين است كلام» . تفتازانى با اشاره به همين مطلب آورده است: «...ولانه لقوة ادلته صار كانه هو الكلام دون ماعداه، كما يقال للاقوى من الكلامين: هذا هو الكلام». (13) به عبارت ديگر : اين علم به علت مبتنى بودن بر ادلهى قطعى كه اكثر آن با ادلهى نقلى مورد تاييد قرار گرفته بيش از هر علم ديگرى در ذهن و انديشه رسوخ كرده، در آن تاثير مىگذارد و به همين سبب نيز علم كلام مشتق از «كلم» به معنى مجروح كردن و شكافتن نام گرفته است. نقد و بررسى
1. برخوردارى كلام متكلم از دلايل يقينى، دايمى و هميشگى نيست; زيرا متكلم از همهى روشهاى استدلال كه در علم منطق آمده بهره مىگيرد و اين روشها، بعضى يقينآور، و بعضى ديگر ظن و حدس را به دنبال دارند. 2. اگر بنا باشد كه برخوردارى از دلايل يقينى و متقن، وجه نامگذارى علمى باشد، مىبايست «فلسفه» و «رياضى» را علم كلام ناميد، چون اين علوم از دلايل قوى ويقينى برخوردارند. (14) 7- علم مناظره و مباحثه
گروهى بر اين عقيدهاند كه علم عقايد از آن جهت «كلام» ناميده شد كه قوىترين سلاح و افزار اين علم، تكلم، مناظره و مباحثه است. و به تعبير ابن خلدون: «...بدين سبب كه در آن علم از مناظره بر خلاف بدعتها گفتگو مىشود و اين مناظرات كلام صرف است و به علمى باز نمىگردد». (15) 8- سكوت!!
علم عقايد را از آن جهت «كلام» ناميدهاند كه سخن در اطراف مباحثى بود كه به عقيدهى اهل حديث دربارهى آنها بايد سكوت كرد و هرگاه از آنان چيزى سؤال مىشد، مىگفتند: «نهينا عن الكلام فى هذا العلم» . صاحب كتاب «تمهيد لتاريخ الفلسفة الاسلامية» يكى از دو دليلى كه مسايل اعتقادى به «كلام» و صاحب نظران در اين مباحث «متكلم» نام گرفتهاند، را چنين آورده است: «به دليل آنچه از مالك (... 179ه.ق) روايتشده است كه گفت: «از بدعتها دورى گزينيد» ، گفته شد: «اى ابو عبد الله! بدعتها چيستند؟» گفت: «اهل بدعت كسانى هستند كه در اسماى خداوند، صفات او، كلام او، قدرت او و علم او تكلم مىكنند و دربارهى آنچه صحابه و تابعان در مورد آن سكوت گزيدند، سكوت اختيار نمىكنند» .از همين قبيل است آنچه از ابو حنيفه (... 150ه ق) روايتشده كه گفت: «خداوند، عمرو بن عبيد× را لعنت كند، زيرا او براى مردم راه سخن راندن در سخنانى كه سودى برايشان ندارد و به آنان مربوط نمىشود گشود» . وى، سپس نتيجهگيرى مىكند كه: «بنابر اين، كلام ضد سكوت است و متكلمان كسانى هستند كه در آنجا كه شايسته بود به پيروى از صحابه و تابعان كه از سخن گفتن در مسايل اعتقادى سكوت مىكردند و بدان دامن نمىزدند، سكوت اختيار كنند، سكوت اختيار نمىكردند و سخن مىگفتند». (16) نقد و بررسى
1. چنان كه يادآورى شد، در قرن اول هجرى، كاربرد «كلام» و «متكلم» در ميان مسلمانان رواج داشت. 2.گرچه در روايات ما اشاره به اين مطلب شد و آمده است: «ويل لاصحاب الكلام» (17) ; ولى مقصود از آن، نهى از پخش اعتقادات غلط است، نه آن كه از هرگونه سخن گفتن در باب اعتقادى و مسايل مربوط به صفات الاهى، نهى كرده باشند. علاوه بر آن سيرهى عملى و روايى پيشوايان معصوم عليهم السلام و صحابهى آنان حكايت از سخن گفتن در باب اعتقادات است. 9- عمل آرى، سخن نه
مقصود از «علم كلام» ، سخن گفتن در دين است. آنچه بايد مورد اهتمام باشد، عمل به دين استشايد از اين رو باشد، سخنى را كه ابن عبدالبر (...463ه.ق/1070م) به مالك بن انس نسبت داده و آن را در كتاب «مختصر جامع بيان العلم و فضله» (ص 155) چنين ذكر كرده است: «مالك بن انس مىگفت: من كلام را در دين خوش نمىدارم ومردم سرزمين ما نيز (مقصود وى مدينه منوره است) هنوز هم آن را خوش نمىدارند و از آن نهى مىكنند و از اين قبيل استسخن راندن در عقيدهى جهم×، دربارهى قدر و در بارهى مسايلى مشابه آن. من دوست ندارم سخن گفتن در مقولهاى را مگر آنچه عملى در ذيل آن قرار مىگيرد» . شيخ مصطفى عبدالرزاق پس از نقل اين مطلب مىگويد: «بنابراين وجه، كلام در مقابل فعل [عمل] قرار مىگيرد، آن سان كه گفته مىشود: «فلانى قوال» (پر سخن) است نه فعال (اهل عمل) . پس متكلمان كسانى هستند كه در باب امورى كه سخن مىگويند فعل و عملى بر آن مترتب نمىشود; در مقابل آنها فقها قرار دارند كه در احكام شرعى عملى به بحث مىپردازند. [بنابراين نظر] علم كلام علمى است كه در مباحث مربوط به عقايد كه مسايل غير عملى هستند بحث مىكند. به عقيدهى من برگرداندن دليل نامگذارى علم كلام بدين نام به يكى از دو وجه پيش×، گزيدهتر است و اين به سبب مناسبتى است كه اين دو وجه با واقعيت دارد، چه اين كه، بنابراين دو وجه ، نامگذارى علم [عقايد] بدين نام مقدم بر دوران تدوين علوم است، در صورتى كه در ديگر وجوه اين نامگذارى بعد از پديدار شدن علوم مختلف و تدوين آنها دانسته شده است» . (18) نويسندهى معاصر، عبدالرحمان بدوى پس از نقل مطلب مذكور مىنويسد: «اين نظريه، نظريه درستى است، اما مشروط به آن كه بتوانيم به اين امر پى ببريم كه براى نخستين بار واژهى «كلام» بر بحث نظرى در عقايد دينى و واژهى «متكلم» بر كسى كه به نظر و استدلال در عقايد دينى مىپردازد، دلالت داشته است. اما اين تنها يك «فرض» است، بى آن كه هيچ دليلى ما را بدان رهنمون سازد، بلكه حتى واقعيت، چنين فرضى را نقض مىكند; زيرا واصل بن عطاء كه ولادت او در سال 80ه. ق و وفات او در سال 131ه. ق (748، 749م) بوده، كتبى در علم كلام داشته است كه منابع مختلفى آنها را ذكر كردهاند، اما آيا او و معاصر و هم فكرش عمرو بن عبيد (... 142ه. ق/759، 760م) هرگز متكلم نام گرفتهاند ويا مباحث آن دو در عقايد، «كلام» به شمار آمده است؟ اگر گفتهى شيخ مصطفى را مبنى بر آن كه به كارگيرى واژهى كلام در همين معنى اصطلاحى قبل از دوران تدوين علوم بوده استبپذيريم، معنى اين سخن آن خواهد شد كه اصطلاح «كلام» و «متكلم» [در معانى مورد بحث] قبل از آغاز قرن دوم هجرى (هشتم ميلادى) پديدار شده و اين چيزى است كه ثابت نشده است».× (19) 10- خطابه و سخنرانى
برخى گفتهاند: متوليان علم عقايد، در نيمهى اول قرن دوم، معتزله يعنى واصل بن عطا و عمرو بن عبيد و شاگردان و هم فكران آنان بودند. آنان در خطابه و سخنرانى از هر نظر، سرآمد روزگار و در جامعه به عنوان متكلم و اهل سخن معروف بودند. لذا، اين علم به نامى موسوم شد كه فن بارز آنها بود، و هرگاه مىگفتند: اهل كلام، مقصود معتزله و همفكران آنان بوده است. 11- سخن گفتن با مخالفان
بعضى پنداشتهاند كه اين علم بيش از هر علم ديگرى محل اختلاف و تقابل آرا قرار گرفته و به همين سبب نيز نياز آن به سخن گفتن با مخالفان و رد آنها شدت يافته است. 12- گفتگوى طرفينى
برخى ديگر گفتهاند: اين علم از طريق گفتگوى طرفينى و مباحثه به دست مىآيد، در شرايطى كه ديگر علوم مىتواند از طريق تامل و يا مطالعهى كتب حاصل شود. 13- فراگيرى علم از طريق بحث و سخن گفتن
عدهاى هم گفتهاند: اين علم در ميان علومى كه از طريق بحث و سخن گفتن (كلام) دانسته و فراگرفته مىشود، نخستين علم است و به همين سبب نيز نام كلام بر آن [ و بر ديگر علوم نقلى] اطلاق شده، اما بعدها به خاطر جدا كردن اين علم [از ديگر علوم مبتنى بر گفتار] اين نام تنها بدين علم اختصاص داده شده و در مورد ديگر علوم به كار نرفته است. 14- قدرت بر سخن گفتن در باب الاهيات
و بالاخره برخى ديگر معتقدند كه علم عقايد، به آدمى قدرت زيادى در بخش مناظره با مخالفان و سخن گفتن دربارهى اعتقادات و الاهيات، عطا مىكند و عالم دين، نيروى كافى جهت تبيين و پاسخگويى به شبهات و پرسشها دارد; از اين رو ، علم عقايد را «كلام» ناميدهاند. صاحب مواقف در اين باره، يادآور شده است: «...او لانه يورث قدرة على الكلام في الشرعيات، و مع الخصوم». (20) و نيز تفتازانى آورده است: «...ولانه يورث قدرة على الكلام فى تحقيق الشرعيات كالمنطق فى الفلسفيات و لانه كثر فيه من الكلام مع المخالفين والرد عليهم ما لم يكثر في غيره». (21) تحليل و بررسى
نظريهى برگزيده چنان كه ملاحظه شد، وجوه مختلفى براى علت نامگذارى علم اصول دين و عقايد اسلامى به كلام، ذكر شده است. گويا اكثر وجوه مذكور، بافتههاى ذهنى كلام نويسان است كه دلايلى براى اثبات آن اقامه نكردند. به نظر مىرسد وجوهى كه به مساله تكلم و سخن گفتن در مباحث اعتقادى اشاره داشت اقرب به صواب است، ولى نه از آن جهت كه شروع تسميهى «علم كلام» و «متكلم» از معتزله باشد (22) ، بلكه از اين رو كه هرگاه شخصى مباحث اعتقادى را مطرح مىكرد، دربارهى وى مىگفتند: «تكلم فلان فى كذا» . به نظر ما، استعمال الفاظى مانند: «و كلمهم فى ذات عقولهم» (23) ، «...حتى اكلم كلاما منكم بكلامه» (24) ، «و انى متكلم لعدة الله وحجته» (25) ، «...يا يونس لو كنت تحسن الكلام كلمته» (26) ، «ويل لاصحاب الكلام...» (27) ، «...اخرج الى الباب فانظر من ترى من المتكلمين فادخله» (28) ، «... و ادخلت قيس بن الماصر و كان عندي احسنهم كلاما، وكان قد تعلم الكلام من على بن الحسين عليمها السلام ...»; (29) در كلام امير مؤمنان عليه السلام و روايات اهل بيت عليهم السلام در قرن اول و دوم سبب نامگذارى علم عقايد به «كلام» و صاحبان آن علم به «متكلم» گرديده است. اصولا در اواخر قرن اول و اوايل قرن دوم به كسانى كه در مسايل اعتقادى اظهار نظر كرده، به بحث و مناظره مىپرداختند «متكلم» گفته مىشد. توضيح آن كه: بعد از رحلت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم بخشى از مباحث كلامى كه دربارهى جانشينى آن حضرت و امامت امتبود، مطرح گرديد. حضرت على عليه السلام وحضرت فاطمهعليها السلام با انجام مناظرات و سخنرانى در پيرامون امامت و خلافت، فدك و ميراث... اولين سنگ طرح مسايل كلامى را بنا نهادند و مباحث كلامى امير بيان على عليه السلام در زمان زمامدارى، در ضمن خطبهها و نامهها به اوج ظهورش رسيد. علاوه بر آن، عدهاى از صحابهى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مانند: عبدالله بن عباس (حبر الامة) و ام المؤمنين ام سلمه، قيس بن سعد بن عباده، احنف بن قيس، ابوالطفيل، عامر بن واثله، صعصعة بن صوحان و ابوذر و ... در بخشهايى از مسايل كلامى سخن گفته به مناظره پرداخته بودند. (30) طرح مباحث كلامى استمرار داشت تا آن كه در زمان امام باقر و امام صادق عليمها السلام رونق بيشترى يافت و ياران و صحابهى آنان در مدينه، بصره و كوفه و ساير شهرها به بحث و مناظرههاى كلامى مىپرداختند. آنچه كه مسلم است، اين است كه اطلاق «متكلم» بر صاحبان اين علم در آن عصر رواج داشته است. يونس بن يعقوب (يكى از ياران امام صادق و امام كاظم عليمها السلام) مىگويد: مردى از شام كه مدعى برخوردارى از علم كلام، فقه وفرايض بود، جهت مناظره حضور امام صادق عليه السلام رسيد، امام چند جملهى كوتاه با وى سخن گفت و او را مغلوب ساخت; سپس به من فرمود: با او تكلم كن. من عذر خواستم... به من فرمود: از خانه بيرون رو، و هر كس از «متكلمان» را ديدى بياور...، من حمران بن اعين و احول (مؤمن الطاق) و هشام بن سالم و قيس بن ماصر را خدمت امام آوردم. هر يك از آنان با آن مرد شامى مناظره كردند تا آن كه هشام بن حكم وارد شد.... يونس ضمن ستايش از حسن كلام آنان، مىگويد: به نظر من قيس بن ماصر در سخن گفتن بهترين آنان بود. وى كلام را از امام على بن الحسين عليه السلام آموخت. (31) طبق اين روايت، قيس بن ماصر دانشجوى كلامى امام چهارم عليه السلام بود كه تا زمان امام صادق عليه السلام زنده بود. وى آموختههاى خويش را به ديگر يارانش انتقال مىداد و گويا ياران وى نيز اهل كلام و آمادهى دريافت مباحث كلامى بودند. چه اين كه در روايتى آمده است كه امام صادق عليه السلام بحثى مربوط به «تفويض امر دين به رسول الله و ائمه عليهم السلام» را براى عدهاى از ياران قيس بن ماصر بيان فرمود. (32) از ديگر شواهدى كه نشان مىدهد پيش از معتزله، به عالمان مباحث اعتقادى «متكلم» گفته مىشد، استعمال كلمهى «يتكلم» در نوشتهى ابن قتيبه است كه وى در ارتباط با بحث مسالهى آزادى به توسط غيلان دمشقى آن را آورده است . و مىدانيم كه غيلان پيش از معتزله مىزيسته است. در ترجمهى غيلان دمشقى هم آمده است: «و هو ثانى من تكلم فى القدر و دعا اليه». (33) شاهد ديگر، وجود كلامى پيش از معتزله را شايد بتوان نتيجهاى از استعمال اصطلاح «متكلمون» به توسط ابن سعد (متوفاى 231) دانست كه وى اين كلمه را در مورد كسانى به كار برده است كه دربارهى وضع گناهكاران در اسلام بحث مىكردند، و اين بحثى بود كه فرقهى پيش از معتزلى، مرجئه به آن پرداخته بودند. (34) ×. اين سلسله مقالاتى كه با عنوان «گذرى بر علم كلام» در پيش روى داريد، به جاى سلسله مقالات «برهان وجودى» براى مجله «كلام اسلامى» به نگارش درآمد.با پوزش از خوانندگانى كه مقاله مذكور را دنبال مىكردند، به عللى، چاپ ادامهى مقاله «برهان وجودى» به فرصتى ديگر واگذار شد. 1. در مقاله آينده، توضيح بيشترى در بارهى اهميت علم عقايد و «فقه اكبر» ارايه خواهيم داد. ان شاء الله. 2. بخشى از منابع و مصادر اين اقوال عبارت است از: شوارق الالهام ، لاهيجى، ص 4; شرح المقاصد، تفتازانى: 1/164; شرح المواقف، جرجانى: 1/60 61; مذاهب الاسلاميين: 1/28 32; كشاف اصطلاحات الفنون: 1/24; شرح العقائد النسفيه، تفتازانى، ص 14 16; فى علم الكلام، دكتر محمود صبحى، ص 20 18; مقدمهى ابن خلدون، ترجمه محمد پروين گنابادى: 2/947 946; تحقيقى در مسايل كلامى، دكتر اسعد شيخ الاسلامى، ص 8 7; فرهنگ معارف اسلامى، دكتر سيد جعفر سجادى: 3/1587; مجموعه آثار شهيدمطهرى (بخش كلام) : 3/63; تمهيد الاصول، شيخ طوسى، مقدمه مترجم (عبدالمحسن مشكوة الدينى)، ص 24; تمهيد لتاريخ الفلسفة الاسلامية، شيخ مصطفى عبدالرزاق، ص 267 268; تاريخ انديشههاى كلامى در اسلام، عبدالرحمان بدوى، ترجمه حسين صابرى: 1/45; ما هو علم الكلام، على ربانى گلپايگانى ص 20 17. 3. المواقف فى علم الكلام، قاضى عبدالرحمن ايجى، ص 9. 4. شرح المقاصد، مسعود بن عمر بن عبدالله تفتازانى: 1/164. 5.الملل و النحل: 1/36. 6.ر.ك: ما هو علم الكلام، على ربانى گلپايگانى، ص 1819. 7. با طرح بحث مخلوق بودن يا مخلوق نبودن «كلام الله» صف آرايى شديدى در ميان مسلمانان به وجود آمد و مردم زيادى هم كشته شدند و به همين مناسبت آن دوره را «دورهى محنت» ناميدهاند. 8. الملل و النحل: 2/36. 9. مقدمه ابن خلدون (عبدالرحمان)، ترجمه محمد پروين گنابادى: 2/947، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، تهران. 10.ر.ك: علم الكلام ومدارسه، دكتر فيصل بديرعون، ص 55، دار الثقافة للنشر والتوزيع، القاهرة، مصر. 11. تاريخ انديشههاى كلامى در اسلام، عبدالرحمان بدوى، ترجمه حسين صابرى: 1/46، انتشارات آستان قدس رضوى، مشهد. 12. ر.ك: توحيد صدوق، باب 30، حديث 3و7. 13. شرح المقاصد: 1/164165. 14. ر.ك: ما هو علم الكلام، ص 20. 15. مقدمه ابن خلدون: 2/947. ×. عمرو بن عبيد بن بابالتيمى (80 144ه . ق) از بزرگان و مفتى معتزله در زمان خود و يكى از زهاد مشهور بود. از وى كتابهايى نقل شد كه از جمله آن «الرد علىالقدرية» است. ر.ك: الاعلام، خيرالدين زركلى: 5/81. 16. ر.ك: تمهيد لتاريخ الفلسفة الاسلامية، شيخ مصطفى عبد الرزاق، ص 267، قاهره، چاپ سوم 1966م. 17. اصول كافى: 1/171. ×. جهم بن صفوان سمرقندى (... 128ه .ق) رييس فرقه «جهميه» ، از عقايد آنان اين است كه ايمان فقط معرفت است نه ساير طالاعات و..ر.ك: الاعلام، زركلى: 1412 به نقل از: المغرب، مطرزى: 1011. ×. مقصود وى، وجه 7و13 است. 18. ر.ك: تمهيد لتاريخ الفلسفة الاسلامية، ص 268. ×. در همين مقال، با تحليل ديگر، ثابتخواهد شد كه اصطلاح «كلام» و «متكلم» در قرن اول هجرت هم وجود داشته است. 19. تاريخ انديشههاى كلامى در اسلام: 1/45. 20.المواقف، ص 8. 21. شرح المقاصد: 1/164. 22. در ترجمهى «تمهيد الاصول» ، مقدمهى مترجم (عبدالمحسن مشكوة الدينى) صفحهى بيست و چهار، چنين آمده است: «واصل بن عطا و عمرو بن عبيد از شاگردان حسن بصرى بودند كه گروه جداگانهاى براى خود تشكيل دادند، و به نام معتزله شهرت پيدا كردند، و نام متكلم و علم كلام از اين هنگام بر سر زبانها افتاد» . 23. نهج البلاغه، صبحى، خطبه 222. 24. همان، خطبه 122. 25. همان، خطبه 176. 26، 27و28. اصول كافى: 1/171. 29. همان مدرك. 30.ر.ك: اعيان الشيعة: 1/132 133. 31. اصول كافى: 1/171. 32. همان مدرك: 1/266. 33. ر.ك: المعارف، ص 212. 34. الاعلام (زركلى) : 5/124.