علت نام گذاری علم عقاید به کلام نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

علت نام گذاری علم عقاید به کلام - نسخه متنی

عزالدین رضانژاد

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

علت نامگذارى علم عقايد به «كلام‏»

عزالدين رضانژاد

پس از رحلت پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله و سلم، مسلمانان براى حفظ دين و عقايد و احكام اسلامى به مسايل اصول و فروع دينى توجه پيدا كرده، براى آن مقررات و قوانينى در پيش گرفتند وباب استدلال و استنباط را گشودند.

در مسايل عملى، علم فقه تدوين شد و آنچه مربوط به اصول عقايد بود «فقه اكبر» (1) نام گرفت . عده‏اى ديگر از صاحبان فكر و انديشه، آن دسته از احكام دينى را كه مربوط به عمل است را «فقه‏» ناميدند و دسته‏اى كه مربوط به اعتقادات است را «علم توحيد و صفات‏» نام نهادند، البته اين نامگذارى از باب تسميه‏ى كل به اشهر و اشرف اجزايش بود.

گويا در اواخر قرن اول و اوايل قرن دوم هجرى، بحث پيرامون عقايد اسلامى از طريق دليل و برهان در ميان مسلمانان رواج بيشترى گرفت و اين نوع مباحث، «علم كلام‏» ناميده شد. در كتابهاى كلامى، در علت نامگذارى علم عقايد به كلام، وجوه گوناگونى ذكر شده است (2) كه بسيارى از آنها حدسهاى ضعيف و فاقد ارزش است. در اين مقال سعى شد كه اكثر وجوه را يادآورى كنيم و سپس با انتخاب نظريه‏ى برگزيده، توضيح و دلايل لازم را ارايه دهيم.

1- عنوان گذارى مباحث اعتقادى×

آنچه را كه «كلام‏» مى‏ناميم، در ابتدا مباحثى بود كه در طرح آن از لفظ «الكلام‏» بهره مى‏گرفتند، مثلا مى‏گفتند: «كلام فى الحدوث و القدم‏» ، «كلام فى علم البارى‏» ، «كلام فى النبوة‏» ، «كلام فى المعجزة‏» و «كلام فى حشر الاجساد» و... . اين روش در برخى از كتابهاى كلامى مثل «الملل و النحل‏» ابن حزم به كار رفته است. از اين رو، نام اين علم، كلام خوانده شد. صاحب مواقف به اين وجه اشاره كرده، چنين گفته است:

«... او لان ابوابه عنونت اولا ب «الكلام فى كذا». (3)

چنان كه تفتازانى، همين مطلب را، به عنوان يكى از علل نامگذارى اين علم به «كلام‏» ذكر كرده است:

«...و بعلم الكلام، لان مباحثه كانت مصدرة بقولهم: الكلام فى كذا وكذا». (4)

تحليل و بررسى

1. تعليل نامگذارى علم عقايد به «كلام‏» به خاطر عنوان گذارى در نوشتار، بيش از يك احتمال نيست و هيچ‏گونه دليلى بر آن اقامه نشده است.

2. تعليل مذكور، بر فرض صحت، گوياى اين نكته است كه پس از تدوين علم الاهيات و عقايد، به خاطر به كارگيرى روش مزبور، چنين نامى بر آن علم نهاده شد; ولى چنان كه خواهيم گفت پيش از تدوين اين علم به صورت كتاب، عالمانى كه در اين رشته سخن مى‏گفته‏اند «متكلم‏» خوانده مى‏شده‏اند; در نتيجه پيش از تدوين آن به صورت «الكلام فى كذا و...» نامگذارى صورت گرفته است.

3. اگر چنين تعليلى صحيح باشد، پس بايد علم فقه و اصول را هم «كلام‏» ناميد; چون بعضى از نويسندگان، مطالب و مباحث اصولى و فقهى را با «الكلام فى...» آغاز مى‏كردند. مثلا ابن زهره (محمد حمزه الحسنى) متوفاى سال 585 هجرى قمرى در كتاب «الغنية‏» چنين روشى را به كار گرفته است. وى عناوين كلى مباحث كتاب را چنين ذكر كرده است:

«الكلام فى اصول الفقه‏» ; «باب الكلام فى الخصوص و العموم‏» ; «باب الكلام فى الاخبار» و «الكلام فى التكليف السمعى‏» و....

2- شباهت‏به علم منطق

از آنجا كه علم كلام ملكه‏اى در انسان پديد مى‏آورد كه بتوان در مقام بحث و جدل، مسايل اعتقادى و شرعى را بهتر به بحث كشيد و از آن سخن گفت، آن را «كلام‏» ناميدند. در حقيقت كلام، منطق شرعيات است هم‏چنان كه علم «منطق‏» مقدمه‏اى براى آموختن فلسفه است.

به عبارت ديگر، علم كلام شبيه علم منطق است. همان گونه كه «فلسفه‏» نيازمند «منطق‏» است‏ساير علوم اسلامى نيز به علم عقايد و الاهيات نياز دارند; از اين جهت نامى را براى آن برگزيدند كه با «منطق‏» يكسان باشد. «منطق‏» و «كلام‏» از نظر معنى مساوى‏اند.

3- رويارويى با فلاسفه

گاهى هم گفته مى‏شود كه عالمان دين و دانشمندان علم عقايد، براى رويارويى با فلاسفه، نام اين علم را «كلام‏» نهادند; زيرا فيلسوفان براى تبيين مباحث فلسفى، از علم منطق ومسايل منطقى بهره مى‏گرفتند و از آنجا كه منطق، علمى وارداتى از يونان بود كه همزمان با ورود فلسفه، به جهان اسلام راه پيدا كرد; انديشمندان علم عقايد براى آن كه از علم منطق اعلان بى‏نيازى كنند نام «كلام‏» را برگزيدند. شهرستانى با اشاره به اين مطلب آورده است:

«...و اما لمقابلتهم الفلاسفة، فى تسميتهم فنا من فنون علمهم بالمنطق، والمنطق و الكلام مترادفان‏». (5)

تحليل و بررسى در باره اين دو وجهى كه ذكر شده، نكات زير را يادآورى مى‏كنيم:

1. «كلام‏» نسبت‏به ساير علوم شرعى، همواره حالت مقدمه‏اى ندارد بلكه چنان كه خواهد آمد گاهى موضوع ساز براى علمى و گاهى تبيين كننده‏ى مسايل يك علم و گاهى هم براى مدلل سازى بعضى از علوم به شمار مى‏رود. بر خلاف علم منطق كه جنبه‏ى ابزارى دارد و روش درست انديشيدن را ارايه مى‏كند.

2. بر فرض كه دو تعليل مذكور صحيح باشند، به زمانى باز مى‏گردند كه كتابهاى منطقى و فلسفى به عربى ترجمه شده (در زمان مامون) و وارد جهان اسلام شدند; ولى كاربرد «كلام‏» و «متكلم‏» به پيش از اين زمان بر مى‏گردد; لذا تشبيه به علم منطق و يا مساله رويايى با فلاسفه نمى‏تواند سبب نامگذارى گرديده باشد.

3. از سوى ديگر علم كلام، جداى از علم عقايد و يك علم مستقل نيست تا مقدمه براى علم عقايد قرار گيرد، چنان كه منطق علم مستقل و مقدمه براى فلسفه است.

4. علم منطق فقط براى فلسفه جنبه‏ى مقدمى ندارد، بلكه براى همه‏ى علوم به ويژه علوم نظرى و عقلى از جمله علم كلام جهت مقدمى دارد و متكلم در مباحث كلامى از به كارگيرى علم منطق بى‏نياز نيست. (6)

4- قديم يا حادث بودن كلام الاهى

يكى از مهم‏ترين مبحث اعتقادى مورد اختلاف، بحث پيرامون «تكلم خدا» و حدوث يا قدم كلام الاهى بود. و از طرفى اين بحث از مسايل آغازين اين علم بود (كه در تاريخ سرگذشت‏شنيدنى و قابل توجه دارد). (7)

آراى گونه‏گون متكلمان و اهتمام حاكمان عباسى مانند مامون، معتصم و واثق به مساله حدوث كلام الاهى و از سويى موضعگيرى خلاف بعضى ديگر مانند متوكل و هماهنگى با اهل حديث كه قايل به قدم كلام الاهى بوده‏اند، صحنه‏ى درگيريهاى كلامى را به نزاعهاى سياسى كشانيد به طورى كه عده‏اى به قتل رسيده‏اند; از اين رو، از باب نامگذارى «نوع‏» به اسم «فرد» علم عقايد را «كلام‏» ناميدند. چنان كه بعضى در اين باب آورده اند:

«اما لان اظهر مسالة تكلموا فيها و تقاتلوا عليها، هى مسالة الكلام، فسمى النوع باسمها». (8)

قريب به همين مضمون را ابن خلدون آورده است:

«...به علت آن كه سبب وضع علم كلام و تحقيق و تتبع در آن، تنازع ايشان در كلام نفسانى است‏». (9)

اين نظريه طرفداران چندى دارد كه از نويسندگان معاصرى كه طرفدار اين نظريه‏اند، مى‏توان از دكتر فيصل بديرعون (10) و عبدالرحمان بدوى نام برد. عبدالرحمان بدوى، اين وجه در نامگذارى را نسبت‏به ساير وجوه موجه‏تر مى‏داند و مى‏نويسد:

«علم كلام از آن رو، بدين نام خوانده شد كه «مساله كلام [الاهى] از مشهورترين و اختلاف برانگيزترين مباحث اين علم بود تا آنجا كه برخى از حكمرانان بسيارى از اهل حق را به دليل عقيده نداشتن به خلق قرآن [حادث و مخلوق بودن آن] به قتل رساندند» .

واقعيت آن است كه ما تقريبا قبل از كتب جاحظ (... 255ه. ق) كه در بحبوحه بحث‏خلق قرآن مى‏زيست اثرى از كاربرد واژه‏ى «كلام‏» و لقب «متكلم‏» به معنى اصطلاحى آن نمى‏يابيم و به همين سبب بر اين عقيده‏ايم كه استعمال اين دو واژه در معنى اصطلاحى به نيمه اول قرن سوم هجرت بر مى‏گردد. در كتب شافعى (...204ه.ق) نيز استعمال اين دو واژه را نمى‏بينيم و همين امر نخستين مرز زمان كاربرد اين واژه در معنى اصطلاحى آن را مشخص مى‏سازد. ناگزير چنين بوده است كه مساله خلق قرآن و موضع معتزله در اين مساله و نيز پشتيبانى مامون، معتصم و واثق از آنان در اين موضعگيرى و در مقابل ابن حنبل و هم چنين ستم، آزار و شكنجه‏اى كه در نتيجه دامن‏گير كسانى كه به مخلوق بودن قرآن عقيده نداشتند، شد، اين ضرورت را به وجود آورد كه نامى متناسب با اين گونه مباحث‏براى آن و همچنين براى دست اندركاران آن تعيين و نهاده شود». (11)

نقد و بررسى

1. گرچه بحث قديم يا حادث بودن كلام الاهى از مباحث مهم اعتقادى در قرن دوم و سوم بوده است و پيش از عباسيان هم در ميان مسلمانان مطرح بود (12) ; ولى چنان نبود كه مبدا نامگذارى براى علم عقايد گردد.

2. قراينى در دست است كه كاربرد واستعمال «كلام‏» و «متكلم‏» را به اواخر قرن اول و اوايل قرن دوم هجرى مى‏رساند و لذا ادعاى عبدالرحمان بدوى (مبنى بر اين كه تا پيش از كتب جاحظ و شافعى، اثرى از اين دو واژه ديده نمى‏شود) به صواب نزديك نيست.

5- دانش گفتگو نه عمل

وجه ديگرى كه براى نامگذارى علم عقايد به «كلام‏» ذكر شده، اين است كه: در طرح مباحث اعتقادى و اثبات آن، در هنگام بحث وجدال سخن بسيار گفته مى‏شد و نقض و ايراد زيادى وارد مى‏گرديد و از طرفى هم مسايل مطروحه ارتباطى به عمل نداشت و مربوط به گفتگو و عقيده بود، نام آن را «كلام‏» گذاشته‏اند.

6- برخوردارى از دلايل متقن و يقينى

از آن جهت كه در اين فن، از نيروى دليل و سخن و بحث، بهره‏هاى فراوان گرفته مى‏شود به گونه‏اى كه گويا نفس كلام است از باب «زيد عدل‏» ; چنان كه در مثل به سخنى كه از لحاظ استوارى متكى به دلايل و براهين قوى باشد، گفته مى‏شود: «اين است كلام‏» و «اين است‏سخن‏» و يا «كلام اين است‏» ; يعنى كلام محكم و قوى و قابل قبول اين است.

پس به ادعاى اين كه كاربرد دليل و قدرت و استحكام ادله‏اى كه در اين علم آمده، آن را در موقعيتى قرار داده كه گويا تنها اين علم «همه‏ى سخن‏» است و نه ديگر علوم، آن‏سان كه در مقايسه‏ى دوگفته به آن كه قوى‏تر است گفته مى‏شود: «اين است كلام‏» .

تفتازانى با اشاره به همين مطلب آورده است:

«...ولانه لقوة ادلته صار كانه هو الكلام دون ماعداه، كما يقال للاقوى من الكلامين: هذا هو الكلام‏». (13)

به عبارت ديگر : اين علم به علت مبتنى بودن بر ادله‏ى قطعى كه اكثر آن با ادله‏ى نقلى مورد تاييد قرار گرفته بيش از هر علم ديگرى در ذهن و انديشه رسوخ كرده، در آن تاثير مى‏گذارد و به همين سبب نيز علم كلام مشتق از «كلم‏» به معنى مجروح كردن و شكافتن نام گرفته است.

نقد و بررسى

1. برخوردارى كلام متكلم از دلايل يقينى، دايمى و هميشگى نيست; زيرا متكلم از همه‏ى روشهاى استدلال كه در علم منطق آمده بهره مى‏گيرد و اين روشها، بعضى يقين‏آور، و بعضى ديگر ظن و حدس را به دنبال دارند.

2. اگر بنا باشد كه برخوردارى از دلايل يقينى و متقن، وجه نامگذارى علمى باشد، مى‏بايست «فلسفه‏» و «رياضى‏» را علم كلام ناميد، چون اين علوم از دلايل قوى ويقينى برخوردارند. (14)

7- علم مناظره و مباحثه

گروهى بر اين عقيده‏اند كه علم عقايد از آن جهت «كلام‏» ناميده شد كه قوى‏ترين سلاح و افزار اين علم، تكلم، مناظره و مباحثه است. و به تعبير ابن خلدون: «...بدين سبب كه در آن علم از مناظره بر خلاف بدعتها گفتگو مى‏شود و اين مناظرات كلام صرف است و به علمى باز نمى‏گردد». (15)

8- سكوت!!

علم عقايد را از آن جهت «كلام‏» ناميده‏اند كه سخن در اطراف مباحثى بود كه به عقيده‏ى اهل حديث درباره‏ى آنها بايد سكوت كرد و هرگاه از آنان چيزى سؤال مى‏شد، مى‏گفتند: «نهينا عن الكلام فى هذا العلم‏» .

صاحب كتاب «تمهيد لتاريخ الفلسفة الاسلامية‏» يكى از دو دليلى كه مسايل اعتقادى به «كلام‏» و صاحب نظران در اين مباحث «متكلم‏» نام گرفته‏اند، را چنين آورده است:

«به دليل آنچه از مالك (... 179ه.ق) روايت‏شده است كه گفت: «از بدعتها دورى گزينيد» ، گفته شد: «اى ابو عبد الله! بدعتها چيستند؟» گفت: «اهل بدعت كسانى هستند كه در اسماى خداوند، صفات او، كلام او، قدرت او و علم او تكلم مى‏كنند و درباره‏ى آنچه صحابه و تابعان در مورد آن سكوت گزيدند، سكوت اختيار نمى‏كنند» .از همين قبيل است آنچه از ابو حنيفه (... 150ه ق) روايت‏شده كه گفت: «خداوند، عمرو بن عبيد× را لعنت كند، زيرا او براى مردم راه سخن راندن در سخنانى كه سودى برايشان ندارد و به آنان مربوط نمى‏شود گشود» .

وى، سپس نتيجه‏گيرى مى‏كند كه:

«بنابر اين، كلام ضد سكوت است و متكلمان كسانى هستند كه در آنجا كه شايسته بود به پيروى از صحابه و تابعان كه از سخن گفتن در مسايل اعتقادى سكوت مى‏كردند و بدان دامن نمى‏زدند، سكوت اختيار كنند، سكوت اختيار نمى‏كردند و سخن مى‏گفتند». (16)

نقد و بررسى

1. چنان كه يادآورى شد، در قرن اول هجرى، كاربرد «كلام‏» و «متكلم‏» در ميان مسلمانان رواج داشت.

2.گرچه در روايات ما اشاره به اين مطلب شد و آمده است: «ويل لاصحاب الكلام‏» (17) ; ولى مقصود از آن، نهى از پخش اعتقادات غلط است، نه آن كه از هرگونه سخن گفتن در باب اعتقادى و مسايل مربوط به صفات الاهى، نهى كرده باشند.

علاوه بر آن سيره‏ى عملى و روايى پيشوايان معصوم عليهم السلام و صحابه‏ى آنان حكايت از سخن گفتن در باب اعتقادات است.

9- عمل آرى، سخن نه

مقصود از «علم كلام‏» ، سخن گفتن در دين است. آنچه بايد مورد اهتمام باشد، عمل به دين است‏شايد از اين رو باشد، سخنى را كه ابن عبدالبر (...463ه.ق/1070م) به مالك بن انس نسبت داده و آن را در كتاب «مختصر جامع بيان العلم و فضله‏» (ص 155) چنين ذكر كرده است:

«مالك بن انس مى‏گفت: من كلام را در دين خوش نمى‏دارم ومردم سرزمين ما نيز (مقصود وى مدينه منوره است) هنوز هم آن را خوش نمى‏دارند و از آن نهى مى‏كنند و از اين قبيل است‏سخن راندن در عقيده‏ى جهم×، درباره‏ى قدر و در باره‏ى مسايلى مشابه آن. من دوست ندارم سخن گفتن در مقوله‏اى را مگر آنچه عملى در ذيل آن قرار مى‏گيرد» .

شيخ مصطفى عبدالرزاق پس از نقل اين مطلب مى‏گويد:

«بنابراين وجه، كلام در مقابل فعل [عمل] قرار مى‏گيرد، آن سان كه گفته مى‏شود: «فلانى قوال‏» (پر سخن) است نه فعال (اهل عمل) . پس متكلمان كسانى هستند كه در باب امورى كه سخن مى‏گويند فعل و عملى بر آن مترتب نمى‏شود; در مقابل آنها فقها قرار دارند كه در احكام شرعى عملى به بحث مى‏پردازند.

[بنابراين نظر] علم كلام علمى است كه در مباحث مربوط به عقايد كه مسايل غير عملى هستند بحث مى‏كند. به عقيده‏ى من برگرداندن دليل نامگذارى علم كلام بدين نام به يكى از دو وجه پيش×، گزيده‏تر است و اين به سبب مناسبتى است كه اين دو وجه با واقعيت دارد، چه اين كه، بنابراين دو وجه ، نامگذارى علم [عقايد] بدين نام مقدم بر دوران تدوين علوم است، در صورتى كه در ديگر وجوه اين نامگذارى بعد از پديدار شدن علوم مختلف و تدوين آنها دانسته شده است‏» . (18)

نويسنده‏ى معاصر، عبدالرحمان بدوى پس از نقل مطلب مذكور مى‏نويسد:

«اين نظريه، نظريه درستى است، اما مشروط به آن كه بتوانيم به اين امر پى ببريم كه براى نخستين بار واژه‏ى «كلام‏» بر بحث نظرى در عقايد دينى و واژه‏ى «متكلم‏» بر كسى كه به نظر و استدلال در عقايد دينى مى‏پردازد، دلالت داشته است. اما اين تنها يك «فرض‏» است، بى آن كه هيچ دليلى ما را بدان رهنمون سازد، بلكه حتى واقعيت، چنين فرضى را نقض مى‏كند; زيرا واصل بن عطاء كه ولادت او در سال 80ه. ق و وفات او در سال 131ه. ق (748، 749م) بوده، كتبى در علم كلام داشته است كه منابع مختلفى آنها را ذكر كرده‏اند، اما آيا او و معاصر و هم فكرش عمرو بن عبيد (... 142ه. ق/759، 760م) هرگز متكلم نام گرفته‏اند ويا مباحث آن دو در عقايد، «كلام‏» به شمار آمده است؟ اگر گفته‏ى شيخ مصطفى را مبنى بر آن كه به كارگيرى واژه‏ى كلام در همين معنى اصطلاحى قبل از دوران تدوين علوم بوده است‏بپذيريم، معنى اين سخن آن خواهد شد كه اصطلاح «كلام‏» و «متكلم‏» [در معانى مورد بحث] قبل از آغاز قرن دوم هجرى (هشتم ميلادى) پديدار شده و اين چيزى است كه ثابت نشده است‏».× (19)

10- خطابه و سخنرانى

برخى گفته‏اند: متوليان علم عقايد، در نيمه‏ى اول قرن دوم، معتزله يعنى واصل بن عطا و عمرو بن عبيد و شاگردان و هم فكران آنان بودند. آنان در خطابه و سخنرانى از هر نظر، سرآمد روزگار و در جامعه به عنوان متكلم و اهل سخن معروف بودند. لذا، اين علم به نامى موسوم شد كه فن بارز آنها بود، و هرگاه مى‏گفتند: اهل كلام، مقصود معتزله و هم‏فكران آنان بوده است.

11- سخن گفتن با مخالفان

بعضى پنداشته‏اند كه اين علم بيش از هر علم ديگرى محل اختلاف و تقابل آرا قرار گرفته و به همين سبب نيز نياز آن به سخن گفتن با مخالفان و رد آنها شدت يافته است.

12- گفتگوى طرفينى

برخى ديگر گفته‏اند: اين علم از طريق گفتگوى طرفينى و مباحثه به دست مى‏آيد، در شرايطى كه ديگر علوم مى‏تواند از طريق تامل و يا مطالعه‏ى كتب حاصل شود.

13- فراگيرى علم از طريق بحث و سخن گفتن

عده‏اى هم گفته‏اند: اين علم در ميان علومى كه از طريق بحث و سخن گفتن (كلام) دانسته و فراگرفته مى‏شود، نخستين علم است و به همين سبب نيز نام كلام بر آن [ و بر ديگر علوم نقلى] اطلاق شده، اما بعدها به خاطر جدا كردن اين علم [از ديگر علوم مبتنى بر گفتار] اين نام تنها بدين علم اختصاص داده شده و در مورد ديگر علوم به كار نرفته است.

14- قدرت بر سخن گفتن در باب الاهيات

و بالاخره برخى ديگر معتقدند كه علم عقايد، به آدمى قدرت زيادى در بخش مناظره با مخالفان و سخن گفتن درباره‏ى اعتقادات و الاهيات، عطا مى‏كند و عالم دين، نيروى كافى جهت تبيين و پاسخگويى به شبهات و پرسشها دارد; از اين رو ، علم عقايد را «كلام‏» ناميده‏اند. صاحب مواقف در اين باره، يادآور شده است:

«...او لانه يورث قدرة على الكلام في الشرعيات، و مع الخصوم‏». (20)

و نيز تفتازانى آورده است:

«...ولانه يورث قدرة على الكلام فى تحقيق الشرعيات كالمنطق فى الفلسفيات و لانه كثر فيه من الكلام مع المخالفين والرد عليهم ما لم يكثر في غيره‏». (21)

تحليل و بررسى

نظريه‏ى برگزيده چنان كه ملاحظه شد، وجوه مختلفى براى علت نامگذارى علم اصول دين و عقايد اسلامى به كلام، ذكر شده است. گويا اكثر وجوه مذكور، بافته‏هاى ذهنى كلام نويسان است كه دلايلى براى اثبات آن اقامه نكردند. به نظر مى‏رسد وجوهى كه به مساله تكلم و سخن گفتن در مباحث اعتقادى اشاره داشت اقرب به صواب است، ولى نه از آن جهت كه شروع تسميه‏ى «علم كلام‏» و «متكلم‏» از معتزله باشد (22) ، بلكه از اين رو كه هرگاه شخصى مباحث اعتقادى را مطرح مى‏كرد، درباره‏ى وى مى‏گفتند: «تكلم فلان فى كذا» .

به نظر ما، استعمال الفاظى مانند: «و كلمهم فى ذات عقولهم‏» (23) ، «...حتى اكلم كلاما منكم بكلامه‏» (24) ، «و انى متكلم لعدة الله وحجته‏» (25) ، «...يا يونس لو كنت تحسن الكلام كلمته‏» (26) ، «ويل لاصحاب الكلام...» (27) ، «...اخرج الى الباب فانظر من ترى من المتكلمين فادخله‏» (28) ، «... و ادخلت قيس بن الماصر و كان عندي احسنهم كلاما، وكان قد تعلم الكلام من على بن الحسين عليمها السلام ...»; (29) در كلام امير مؤمنان عليه السلام و روايات اهل بيت عليهم السلام در قرن اول و دوم سبب نامگذارى علم عقايد به «كلام‏» و صاحبان آن علم به «متكلم‏» گرديده است.

اصولا در اواخر قرن اول و اوايل قرن دوم به كسانى كه در مسايل اعتقادى اظهار نظر كرده، به بحث و مناظره مى‏پرداختند «متكلم‏» گفته مى‏شد.

توضيح آن كه: بعد از رحلت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم بخشى از مباحث كلامى كه درباره‏ى جانشينى آن حضرت و امامت امت‏بود، مطرح گرديد. حضرت على عليه السلام وحضرت فاطمه‏عليها السلام با انجام مناظرات و سخنرانى در پيرامون امامت و خلافت، فدك و ميراث... اولين سنگ طرح مسايل كلامى را بنا نهادند و مباحث كلامى امير بيان على عليه السلام در زمان زمامدارى، در ضمن خطبه‏ها و نامه‏ها به اوج ظهورش رسيد.

علاوه بر آن، عده‏اى از صحابه‏ى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مانند: عبدالله بن عباس (حبر الامة) و ام المؤمنين ام سلمه، قيس بن سعد بن عباده، احنف بن قيس، ابوالطفيل، عامر بن واثله، صعصعة بن صوحان و ابوذر و ... در بخشهايى از مسايل كلامى سخن گفته به مناظره پرداخته بودند. (30)

طرح مباحث كلامى استمرار داشت تا آن كه در زمان امام باقر و امام صادق عليمها السلام رونق بيشترى يافت و ياران و صحابه‏ى آنان در مدينه، بصره و كوفه و ساير شهرها به بحث و مناظره‏هاى كلامى مى‏پرداختند. آنچه كه مسلم است، اين است كه اطلاق «متكلم‏» بر صاحبان اين علم در آن عصر رواج داشته است.

يونس بن يعقوب (يكى از ياران امام صادق و امام كاظم عليمها السلام) مى‏گويد: مردى از شام كه مدعى برخوردارى از علم كلام، فقه وفرايض بود، جهت مناظره حضور امام صادق عليه السلام رسيد، امام چند جمله‏ى كوتاه با وى سخن گفت و او را مغلوب ساخت; سپس به من فرمود: با او تكلم كن. من عذر خواستم... به من فرمود: از خانه بيرون رو، و هر كس از «متكلمان‏» را ديدى بياور...، من حمران بن اعين و احول (مؤمن الطاق) و هشام بن سالم و قيس بن ماصر را خدمت امام آوردم. هر يك از آنان با آن مرد شامى مناظره كردند تا آن كه هشام بن حكم وارد شد....

يونس ضمن ستايش از حسن كلام آنان، مى‏گويد: به نظر من قيس بن ماصر در سخن گفتن بهترين آنان بود. وى كلام را از امام على بن الحسين عليه السلام آموخت. (31)

طبق اين روايت، قيس بن ماصر دانشجوى كلامى امام چهارم عليه السلام بود كه تا زمان امام صادق عليه السلام زنده بود.

وى آموخته‏هاى خويش را به ديگر يارانش انتقال مى‏داد و گويا ياران وى نيز اهل كلام و آماده‏ى دريافت مباحث كلامى بودند. چه اين كه در روايتى آمده است كه امام صادق عليه السلام بحثى مربوط به «تفويض امر دين به رسول الله و ائمه عليهم السلام‏» را براى عده‏اى از ياران قيس بن ماصر بيان فرمود. (32)

از ديگر شواهدى كه نشان مى‏دهد پيش از معتزله، به عالمان مباحث اعتقادى «متكلم‏» گفته مى‏شد، استعمال كلمه‏ى «يتكلم‏» در نوشته‏ى ابن قتيبه است كه وى در ارتباط با بحث مساله‏ى آزادى به توسط غيلان دمشقى آن را آورده است . و مى‏دانيم كه غيلان پيش از معتزله مى‏زيسته است.

در ترجمه‏ى غيلان دمشقى هم آمده است:

«و هو ثانى من تكلم فى القدر و دعا اليه‏». (33)

شاهد ديگر، وجود كلامى پيش از معتزله را شايد بتوان نتيجه‏اى از استعمال اصطلاح «متكلمون‏» به توسط ابن سعد (متوفاى 231) دانست كه وى اين كلمه را در مورد كسانى به كار برده است كه درباره‏ى وضع گناهكاران در اسلام بحث مى‏كردند، و اين بحثى بود كه فرقه‏ى پيش از معتزلى، مرجئه به آن پرداخته بودند. (34)


×. اين سلسله مقالاتى كه با عنوان «گذرى بر علم كلام‏» در پيش روى داريد، به جاى سلسله مقالات «برهان وجودى‏» براى مجله «كلام اسلامى‏» به نگارش درآمد.با پوزش از خوانندگانى كه مقاله مذكور را دنبال مى‏كردند، به عللى، چاپ ادامه‏ى مقاله «برهان وجودى‏» به فرصتى ديگر واگذار شد.

1. در مقاله آينده، توضيح بيشترى در باره‏ى اهميت علم عقايد و «فقه اكبر» ارايه خواهيم داد. ان شاء الله.

2. بخشى از منابع و مصادر اين اقوال عبارت است از:

شوارق الالهام ، لاهيجى، ص 4; شرح المقاصد، تفتازانى: 1/164; شرح المواقف، جرجانى: 1/60 61; مذاهب الاسلاميين: 1/28 32; كشاف اصطلاحات الفنون: 1/24; شرح العقائد النسفيه، تفتازانى، ص 14 16; فى علم الكلام، دكتر محمود صبحى، ص 20 18; مقدمه‏ى ابن خلدون، ترجمه محمد پروين گنابادى: 2/947 946; تحقيقى در مسايل كلامى، دكتر اسعد شيخ الاسلامى، ص 8 7; فرهنگ معارف اسلامى، دكتر سيد جعفر سجادى: 3/1587; مجموعه آثار شهيدمطهرى (بخش كلام) : 3/63; تمهيد الاصول، شيخ طوسى، مقدمه مترجم (عبدالمحسن مشكوة الدينى)، ص 24; تمهيد لتاريخ الفلسفة الاسلامية، شيخ مصطفى عبدالرزاق، ص 267 268; تاريخ انديشه‏هاى كلامى در اسلام، عبدالرحمان بدوى، ترجمه حسين صابرى: 1/45; ما هو علم الكلام، على ربانى گلپايگانى ص 20 17.

3. المواقف فى علم الكلام، قاضى عبدالرحمن ايجى، ص 9.

4. شرح المقاصد، مسعود بن عمر بن عبدالله تفتازانى: 1/164.

5.الملل و النحل: 1/36.

6.ر.ك: ما هو علم الكلام، على ربانى گلپايگانى، ص 1819.

7. با طرح بحث مخلوق بودن يا مخلوق نبودن «كلام الله‏» صف آرايى شديدى در ميان مسلمانان به وجود آمد و مردم زيادى هم كشته شدند و به همين مناسبت آن دوره را «دوره‏ى محنت‏» ناميده‏اند.

8. الملل و النحل: 2/36.

9. مقدمه ابن خلدون (عبدالرحمان)، ترجمه محمد پروين گنابادى: 2/947، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، تهران.

10.ر.ك: علم الكلام ومدارسه، دكتر فيصل بديرعون، ص 55، دار الثقافة للنشر والتوزيع، القاهرة، مصر.

11. تاريخ انديشه‏هاى كلامى در اسلام، عبدالرحمان بدوى، ترجمه حسين صابرى: 1/46، انتشارات آستان قدس رضوى، مشهد.

12. ر.ك: توحيد صدوق، باب 30، حديث 3و7.

13. شرح المقاصد: 1/164165.

14. ر.ك: ما هو علم الكلام، ص 20.

15. مقدمه ابن خلدون: 2/947.

×. عمرو بن عبيد بن باب‏التيمى (80 144ه . ق) از بزرگان و مفتى معتزله در زمان خود و يكى از زهاد مشهور بود. از وى كتابهايى نقل شد كه از جمله آن «الرد على‏القدرية‏» است. ر.ك: الاعلام، خيرالدين زركلى: 5/81.

16. ر.ك: تمهيد لتاريخ الفلسفة الاسلامية، شيخ مصطفى عبد الرزاق، ص 267، قاهره، چاپ سوم 1966م.

17. اصول كافى: 1/171.

×. جهم بن صفوان سمرقندى (... 128ه .ق) رييس فرقه «جهميه‏» ، از عقايد آنان اين است كه ايمان فقط معرفت است نه ساير طالاعات و..ر.ك: الاعلام، زركلى: 1412 به نقل از: المغرب، مطرزى: 1011.

×. مقصود وى، وجه 7و13 است.

18. ر.ك: تمهيد لتاريخ الفلسفة الاسلامية، ص 268.

×. در همين مقال، با تحليل ديگر، ثابت‏خواهد شد كه اصطلاح «كلام‏» و «متكلم‏» در قرن اول هجرت هم وجود داشته است.

19. تاريخ انديشه‏هاى كلامى در اسلام: 1/45.

20.المواقف، ص 8.

21. شرح المقاصد: 1/164.

22. در ترجمه‏ى «تمهيد الاصول‏» ، مقدمه‏ى مترجم (عبدالمحسن مشكوة الدينى) صفحه‏ى بيست و چهار، چنين آمده است: «واصل بن عطا و عمرو بن عبيد از شاگردان حسن بصرى بودند كه گروه جداگانه‏اى براى خود تشكيل دادند، و به نام معتزله شهرت پيدا كردند، و نام متكلم و علم كلام از اين هنگام بر سر زبان‏ها افتاد» .

23. نهج البلاغه، صبحى، خطبه 222.

24. همان، خطبه 122.

25. همان، خطبه 176.

26، 27و28. اصول كافى: 1/171.

29. همان مدرك.

30.ر.ك: اعيان الشيعة: 1/132 133.

31. اصول كافى: 1/171.

32. همان مدرك: 1/266.

33. ر.ك: المعارف، ص 212.

34. الاعلام (زركلى) : 5/124.

/ 1