فرقه اباضيه       
دكترمحمدجوادمشكور  به كسر همزه پيروان عبدالله بن اباض تميمىاند كه مردى خارجى بوده، و از ديگر خوارج انشعاب پذيرفت. پيدايش اين فرقه هنگامى صورت گرفت كه عبدالله بن اباض از خوارج افراطى كناره گرفت، و مانند فرقه «صفريه» راه اعتدال برگزيد.   ابو بلال مرداس بن اديه تميمى از پيشوايان نخستين اين فرق بوده و در سال 62 ه. كشته شد. پس از او عبد الله بن اباض رياست آن فرقه را به دست گرفت. وى در سال 65 ه. بكلى از خوارج ازرقى جدا شد و در بصره بر ضد زبيريان خروج كرده و چون مردى فقيه بود و در منابع اباضيه او را امام اهل التحقيق و امام القوم و امام المسلمين خواندند. سبب قعود و اعتدال عبد الله بن اباض ظاهرا سازش او با عبدالملك بن مروان خليفه اموى و همراهى با وى بر ضد عبدالله بن زبير بود. سياستى را كه عبدالله بن اباض در برابر خلفاى اموى پيش گرفت، جانشين وى ابو الشعثاء جابر بن زيد ازدى همچنان ادامه داد.   اصل وى از عمان بود، و در حدود يكصد هجرى چند سال پس از مرگ عبدالله بن اباض درگذشت. ابو الشعثاء جابر با حجاج بن يوسف ثقفى روابطى دوستانه داشت، ولى اين حسن رابطه ديرى نپاييد و حجاج به كشتن اباضيه مانند ديگر خوارج پرداخت، و در زمان او بيشتر بزرگان اباضى به عمان تبعيد شدند.   جابر را شاگردى ايرانى الاصل بود كه ابو عبيده مسلم بن كريمه تميمى نام داشت و از فقها و دانشمندان آن فرقه بشمار مىرفت و پس از مرگ وى جانشين او گشت و اباضيه از سراسر عالم اسلام براى تحصيل علم در بصره به نزد او مىآمدند.   هنگامى كه خلافت اموى به عمر بن عبدالعزيز رسيد، اميد بزرگان اباضى به جلب تاييد آن خليفه پرهيزكار افزايش يافت.   ابو عبيده مسلم بن كريمه، سفارتى نزد اين خليفه فرستاد. شايد در نتيجه همين سفارت بود كه عمر بن عبدالعزيز اجازه داد كه اياس بن معاويه اباضى قاضى بصره شود، و در بصره يك مركز تعليمى تاسيس شد، كه طلاب خوارج براى تحصيل بدانجا مىآمدند.   ابو عبيده پس از فارغ التحصيل شدند ايشان، آنان را براى تبليغ به بلاد اسلامى مىفرستاد. پس بصره مركز پنهانى تبليغات اباضى هم گرديد.   پس از سقوط بنى اميه و روى كار آمدن عباسيان، منصور دوانقى مدتى نسبتبه اباضيان نظر مساعد داشت. بعد از مرگ ابوعبيده انحطاط طايفه اباضيه در بصره آغاز شد، و مراكزى از جماعات آن قوم در كوفه، حجاز، حضرموت، يمن و عمان ايجاد گشت.   از پايان قرن اول هجرى خوارج عمان رنگ اباضى پيدا كردند، عامل مؤثر در اين امر «جابر بن زيد» و تاثير ديگر فقهاى اباضى بصره بود، كه حجاج بن يوسف آنان را به عمان تبعيد كرده بود. پس از آن شورشى در آنجا رخ داد، كه پيشواى ايشان جلندى بن مسعود بود. اين شورش تا به حضرموت و يمن كشيده شد، ولى سرانجام در سال 134 ه. بر اثر رسيدن سپاهيان عباسى به فرماندهى خازم بن خزيمه برافتاد. درباره نقش مهم عمان در تاريخ اباضيه اين ضرب المثل رايج گشت:   باض العلم بالمدينه و فرخ بالبصره و طار الى عمان. يعنى علم در مدينه تخم گذارى كرد و در بصره جوجه برآورد و به سوى عمان پرواز كرد.   بعضى از رؤساى اباضى عمان لقب والى يا متقدم (پيشوا) داشتند.   مهمترين جماعتهاى اباضى در ميان شهرهاى صحار و توام مىزيستند، و بيشتر در ناحيه باطنه و حوالى رستاق زندگى مىكردند، و پايتختسابق ايشان شهر «نزوى» بود. در عصر حاضر مذهب اباضى كيش قبايل عمانى غافرى و هناست.   سپس فرقه اباضى به افريقاى شرقى و خليج فارس از جمله قشم و سواحل كرمان و ايران گسترش يافت. داعيان ايشان كه «حملة العلم» ناميده مىشدند و يكى از آنان «هلال بن عطيه خراسانى» - از دعاة ابو عبيده مذكور - بود كه با تبليغات خود آن مذهب را در بعضى از نقاط آن استان رواج داد. از بزرگان اباضى در خراسان مىتوان از ابو غانم بشر بن غانم خراسانى صاحب كتاب «المدونه» نام برد، كه از دانشمندان آن طايفه در قرن سوم هجرى است.   اباضيه در مغرب: نخستين داعى كه به دعوت مذهب خوارج اباضى در مغرب پرداخت «سلامة بن سعيد» سلمة بن سعد از مشايخ بصره بود، كه در اوايل قرن دوم هجرى اين مذهب را در شمال آفريقا تبليغ مىكرد. پس از آن به نام شخصى به اسم عبدالله بن مسعود تجيبى برمىخوريم، كه در ليبى و طرابلس غرب آن مذهب را رواج مىداد، و قبيله بربر (هواره) را به اين مذهب تبليغ مىكرد.   پس از آن اسماعيل بن زياد نفوسى به توسط قبايل بربر اباضى طرابلس با عنوان «امام الدفاع» برگزيده شد و در حدود سال 132 به قتل رسيد، و با مرگ او حكومت زيادى طرابلس منقرض گشت.   پس از آن عبدالرحمن بن رستم كه اصل ايرانى داشت، در قيروان حكومت اباضى تشكيل داد، سپس شهر تاهرت را تسخير كرد، و در سال 160 ه. به امامت اباضيه در شمال افريقا برگزيده شد.   در زمان دو جانشين ابن رستم، عبدالوهاب بن عبدالرحمن و افلح بن عبدالوهاب اباضيت در مغرب به اوج خود رسيد، و از قرن ششم هجرى پس از غلبه فاطميان بر شمال افريقا انحطاط دولت اباضيه در آن ناحيه آغاز شد، و اباضيان افريقاى شمالى در چند ناحيه دور گوشهگيرى اختيار كردند و تا زمان حاضر در آن ناحيهها بر جاى ماندهاند.   فرق اباضى: مهمترين شاخههاى مذهبى اباضى معروف به اباضيه «وهبيه» مغرب است، كه خود را «اهل المذهب» و نيز «اهل الدعوة» مىخوانند.   فرقه ديگر حارثيه هستند كه مؤسس آن مذهب حمزه كوفى بود، و در مساله «قدر» پيرو عقايد «معتزله» شد، و آن فرقه منسوب به عالمى اباضى موسوم به حارث بن مزيد هستند.   فرقه ديگر «طريفيه» هستند كه از ياران عبدالله بن طريف از اصحاب امام طالب الحق مىباشند، كه در حدود سال 129 هجرى در عربستان جنوبى تاسيس شد.   ديگر از فرق اباضى: نكار، نفاثيه، خلفيه، عمريه، حسنيه، سكاكيه، حفصيه و يزيديه هستند كه ذكر غالب ايشان در اين فرهنگ خواهد آمد.   عقايد اباضيه: ايشان مانند «صفريه» شاخه معتدل خوارج را تشكيل مىدادند، آنان بر خلاف ازارقه كه از خوارج تندرو بودند، مخالفان خود را از اهل قبله كافر مىدانستند نه مشرك   (1)   ، حتى ازدواج با ايشان و ميراث بردن از آنان را روا مىشمردند، و مىگفتند مرتكبان كبائر موحدند نه مؤمن، استطاعت را عرضى از اعراض مىدانستند كه با افعال عباد تحقق مىيابد. بر خلاف ديگر خوارج، امامشان را اميرالمؤمنين و خودشان را «مهاجرين» نمىخواندند، و مىگفتند كه هرگاه تكليف ساقط شد عالم نيز فانى خواهد شد.   شهادت مخالفانشان را بر دوستانشان جايز مىدانستند، و مىگفتند هر كه مرتكب «گناه كبيره» شود كافر نعمت است نه كافر ملت.   درباره منافقان مىگفتند كه: ايشان در زمان رسول خدا(ص) موحد بودند، و كافر به گناه كبيره شدند نه كافر به شرك و گفتند: اوامر خداوند در قرآن «عام» است نه «خاص»، و گفتند كه جايز استخداوند رسولى را بدون دليل و معجزه برانگيزد، و بندگان را به آنچه را كه بر وى وحى مىشود مكلف فرمايد.   ايشان در مورد ائمه خود به دو حالت كتمان و ظهور قايل بودند، و مىگفتند ممكن است امامى مدتها در حال كتمان باشد، و در موقع مناسب علنا اظهار امامت كند، در آن هنگام او را «امام البيعه» و امام الظهور خوانند.   عقايد «اباضيه» جز در بعضى از موارد غالبا موافق «اهل سنت و جماعت» است. ايشان مانند آنان معترف به قرآن و سنتباشند، و ليكن به جاى «اجماع» قايل به «راى» هستند. گويند خداوند از گناهان صغيره در مىگذرد، ولى از صاحبان گناهان كبيره جز به توبه در نمىگذرد، و بهشت و دوزخ فانى نگردند.   الفرق بين الفرق، ص 61.   مقالات الاسلاميين، ج 2، ص 126، 170.   مذاهب الاسلاميين، ج 1، ص 89، ج 2، ص 126، ج 3، ص 145.   مختصر تاريخ الاباضيه.   الاباضيه فى موكب التاريخ، دو جلد، قاهره، 1946.   ملل و نحل، شهرستانى، ج 1، ص 121.   E-I (N.E) vol III p 648 Al - Ibadiyya  .   Al - Ibadiyya  .   (1) مراد از كفر، كفر نعمت است كه خوارج «مرتكب كبيره» را كافر نعمت مىدانند، نه كافر ملت (كافر مطلق)، زيرا از اعتقاد آنان است كه: دار مخالفينا من اهل الاسلام دار توحيد. يعنى مسكن و ديار مخالفين ما از ساير فرق مسلمين ديار اسلامى است. نيز در عقايد آنان آمده: اجازوا شهادة مخالفيهم على اوليائهم، شهادت مخالفين خود را عليه اهل مذهب خويش روا دانند. كتاب: فرهنگ فرق اسلامى، ص 6