شهید مطهری و آفات احیاگری نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شهید مطهری و آفات احیاگری - نسخه متنی

محسن الویری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

شهيد مطهري و آفات احياگري

محسن الويري

چكيده:

از نگاه جامعه شناختي مي توان جنبشهاي احياگري ديني را به دو دسته خلوص گرا و كارآمدگرا تقسيم كرد. هريك از اين دو جريان به آفاتي دچار آمده اند. مهمترين آفت جريان خلوص گرا جمود و عوام زدگي و فاصله گرفتن از قشر تحصيل كرده و نيازهاي دنياي جديد و محدود نگه داشتن دين به حيطه فردي است

احياگري يعني تلاش براي زنده كردن و زنده‎ نگاه داشتن انديشة ديني. دو تلقي مختلف در بارة اين اصطلاح وجود دارد: يك تلقي درون ديني كه از مفهوم، امكان، چگونگي، آفاق و آفات احياگري و معيارهاي سنجش درست و نادرست در اين حوزه سخن مي گويد و ديگري تلقي جامعه شناختي كه به بررسي همة حركتها و جنبشها و نحله هايي كه چنين داعيه اي را در سر مي پرورانند مي ‎پردازد، بي اين ‌كه در مقام داوري در باره مباني فكري و روش شناختي انديشه اي باشد. در اين نگاه، همه جبنشها و صاحبان انديشه اي كه داعية احياگري ديني و ارائة چهرة حقيقي دين را دارند، مشروط بر آنكه موجد يك جريان فكري يا اجتماعي شده باشند، شايستگي قرار گرفتن در بوته بررسي را دارند. از نگاه جامعه شناختي حركتهاي احياگري را به گونه هاي مختلف دسته بندي كرده اند. بر پايه يكي از اين تقسيم بنديها، مي توان اين جنبشها را به دو دسته مختلف تقسيم كرد:

1 - نخست حركتهايي كه نگران آميخته شدن آموزه هاي ديني با آموزه هاي غيرديني و از دست رفتن دين سره بوده اند و همة تلاش خود را معطوف به انگيزه حقيقت نمايي و نماياندن گوهر دين، صرف حفظ خلوص دين به هر قيمت ممكن نموده اند،‌رهروان اين جريان اصالت را به دين مي دهند و توجه اي بايسته به توان انديشه هاي منسوب به دين براي گره گشايي از زندگي مسلمانان يا زندگي بشر ندارند.

2 - دسته ديگر افراد و حركتهايي است كه با نگاهي به بيرون و با ارج نهادن به يافته هاي دانش بشري، نگران از متهم شدن دين به ناكارآمدي، در پي يافتن راههايي براي امروزي كردن دين و پيوند بين آموزه هاي ديني و آموزه هاي بشر بوده اند. دغدغه اصلي رهروان اين جريان اثبات كاركرد و كارآمدي دين بوده است.

طبيعي است هر دو جريان متصف به دين داري هستند، اما جريان نخست نگران گنجينة ارزشمندي است كه در درون قرار دارد و جريان دوم نگران نماي دين. اگر هر دو چشم به بيرون داشته باشند،‌جريان نخست نگران هجمة بيرون به درون دين است و جريان دوم در پي يافتن راه حلي براي كشاندن درون به بيرون.

اصطلاح احياگري گرچه در سدة اخير متداول شده است، اما مصاديق چنين حركتي را در دوره هاي نزديك به حيات پيامبر نيز مي توان يافت. در گزارشها و اظهار نظرهاي مورخان و محدثان سده هاي نخست اسلامي پيرامون عملكرد عثمان بن عفان خليفة سوم از ميراندن سنت ( اماته السنه ) از سوي خليفه و ضرورت احياي آن سخن به ميان آمده است. وشايد بر همين پايه، اميرالمؤمنين علي عليه السلام يكي از اهداف خود را در دورة كوتاه مدت خلافت، احياي معالم جامعة نبوي شمرد. امام حسين عليه السلام نيز در آغاز دهه شصت قرن اول هجري، در تبيين و تحليل اهداف قيام خود از احياي سنت نبوي سخن گفت.

قرن اول و دوم قرن بالندگي علوم ديني و شكل گيري دانشهاي سرة ديني مانند تفسير و حديث ( علوم اصيل ) بود ولي در قرن سوم هجري و پس از آن كه دانش هاي غيرديني ( علوم دخيل ) نيز در ميان مسلمانان رواج يافت و از سوي ديگر عالمان مسلمان در معرض رويارويي با انديشه هاي رايج در سرزمينهاي تازه فتح شده قرار گرفتند، شاهد شكل گيري حركت سنت گرايي و نگارش و پراكندن كتابها و رساله هايي با عنوان سنت هستيم كه رويكرد حاكم بر اغلب آنها، زنده نگاهداشتن سنت پيامبر و دور داشتن آموزه هاي سره و خالص ديني از آفت آميختن با انديشه ها و برداشتهاي غيرديني است.

در قرن پنجم امام محمد غزالي ( 505ق. ) كتاب ارزشمند خود را كه برترين اثر او به شمار مي‎آيد با عنوان احياء علوم الدين نگاشت و آشكارا از زنده كردن دانشهاي ديني سخن گفت. در همين قرن جنبش مرابطون به رهبري عبدالله بن ياسين و يحيي بن ابراهيم و يوسف بن تاشفين و نيز جنبش موحدان به رهبري محمد بن تومرت و علي بن عبدالمؤمن، هر دو در غرب جهان اسلام آن روزگار در واكنش به برداشتهاي ديني سائد در آن منطقه و با هدف احياگري ديني صورت بست.

در قرن هفتم ابن تيميه نيز كه لبة تيز حملات خود را متوجه انديشه هاي شيعي كرده بود، ظاهرا چنين هدفي را تعقيب مي كرد. تحت تاثير انديشه هاي ابن تيميه، جنبش سلفيه كه از موثرترين حركتهاي فكري معاصر جهان عرب و اسلام است زنده نگاه داشتن سنت پيامبر و بازگشت به سنت سلف را شعار خود قرار داده است و حركت قشري وهابيت نيز در همين چارچوب قابل بررسي است.

با وجود پديدار شدن صبغه ها و رويكردهايي جديد در اين گرايش همچنان گرايش اصلي حاكم بر آن، شعار حقيقت نمايي و حفظ خلوص انديشة ديني است.

‌در پي تحولاتي كه از نيمة هزارة دوم ميلادي در غرب ‎‎آغاز شد و رشد مادي غرب و سيطرة آن بر شرق را به دنبال داشت، تغييراتي ژرف در همة ابعاد زندگي شرقيها به ويژه شرق مسلمان پديد آمد و با توجه به زرق و برق ظاهر تمدن غرب و پندار كارآمدي آن براي همة ابعاد زندگي، رفته رفته شبهه ناكارآمدي دين براي ادارة دنياي انسانها، نخست در غرب و سپس به دنبال آن در شرق اسلامي در پاره اي اذهان شكل گرفت. آن دسته از انديشمندان دين باور و دردمند كه به چنين داوري در بارة دين رضا نمي دادند و در عين حال تلقي موجود از دين را نادرست و در نتيجه ناكارآمد مي دانستند، گونه اي نو از اصالت گرايي را مطرح ساختند و سخن از باز زنده سازي انديشة ديني به ميان آوردند. پيش فرض همة آنها اين بوده است كه دين جوهره اي زنده و پويا دارد و اكنون كه زنگارهايي اين رخ زيبا را نهان كرده، بايد با زدودن اين زنگارها بار ديگر دين كارآمد را زنده كرد. معمولا آغاز اين حركت به سيد جمال الدين اسدآبادي منسوب داشته مي شود.

اگر همة جنبشها و حركتهاي جهان اسلام را در دو سدة معاصر كه تحت لواي احياگري و ذيل دو جريان پيش گفته صورت بسته است، يكجا در نظر بگيريم مي توانيم در هر دو جريان شاهد افراط و تفريط هايي باشيم. افراد و جنبشهايي كه با حفظ جوهره و محور و روح حاكم بر جريان گاه ميل به جريان ديگر يافته اند و گاه از آن فاصله گرفته اند . اين افراط و تفريط را مي توان به عنوان دو سر يك طيف به صورت زير نشان داد :

جريان خلوص گرا :

اگر اين دو جريان را در كنار هم در نظر بگيريم، مي توانيم يك طيف دو سويه تشكيل دهيم كه وجه مشترك آن تمايل به دين خالص و كارآمد است:

يعني اگر حفظ دين خالص و كارآمد را _ صرفنظر از تقدم و تأخر خلوص و كارآمدي _ در نقطة مياني اين طيف در نظر بگيريم ، هر چه از اين نقطه فاصله بگيريم به آفتهايي دچار مي شويم كه مهمترين آفت جريان نخست دست كشيدن از باور به يك دين كارآمد است و مهمترين آفت جريان دوم نيز دست كشيدن از جوهرة خالص و حقيقي دين است.

در اين مختصر نمي توان با ذكر نمونه ها و به تفصيل از آفات اين دو جريان سخن گفت، ولي مي توان آنها را نام برد.

آفات جريان نخست را مي توان به شرح زير برشمرد:

تحجر و جمود

عوام زدگي

فاصله‎ گرفتن از قشر تحصيل‎كرده

بي توجهي به انبوه نيازهاي مردم و فاصله گرفتن از دنياي جديد

محدود نگاه داشتن دين به حيطة فردي و عبادي

و آفات جريان دوم را نيز مي توان چنين برشمرد :

جهل و ناداني نسبت به جوهر ناب انديشه ديني

التقاط و به هم‎آميختن انديشه هاي ديني با انديشه هاي بشري بي اينكه مرز مشخص و تعريف شده اي بين آنها وجود داشته باشد.

فاصله گرفتن از توده هاي مردم و منحصر ماندن به قشر تحصيل‎كرده ديني و روشنفكر ديني

غرق شدن در جنبه هاي اجتماعي دين و غفلت از جوهره عبادي دين و آموزه هاي دين در بخش عبادات.

ميل به نقطة مركزي اين طيف، همان رويكردي است كه مي توان آن را همان رويكرد ائمة اطهار عليهم السلام دانست، و علماي بزرگ شيعه نيز در طول تاريخ بر همين مدار حركت كرده اند. اين رويكرد كه در سده هاي مياني رونق خود را از دست داده بود، در دوران معاصر جاني دوباره گرفت و انديشمنداني همچون شهيد بهشتي و شهيد مطهري به تبعيت از بزرگاني همچون امام خميني رحمه الله عليه، در نقطة اوج اين حركت قرار دارند كه كوشيدند خود را از دام آفتهاي هر دو جريان دور نگاه دارند. مجموعة فعاليت هاي شهيد مطهري چنين جهت گيري را دنبال كرده‎است. گرچه به بهانه ضيق مجال، بناي بررسي تفصيلي موضوع را نداريم، اما به عنوان نمونه، چند جمله زير را به نقل از استاد شهيد گواه مي آوريم:

امت و قوم و جمعيتي كه واقعاً و حقيقتاً دست پرورده قرآن كريم باشند، از افراط و تفريط، از كندروي و تندروي، از چپ روي و راست روي، از همه اينها بركنارند. تربيت قرآن هميشه ايجاب مي كند اعتدال و ميانه روي را. در مساله اي كه در اين شبها عنوان بحث قرار داده ايم يعني انطباق با مقتضيات زمان، يك فكر افراطي وجود دارد و يك فكر تفريطي و يك فكر معتدل. بعضي از جريانات فكري در عالم اسلام از همين نظر وجود پيدا كرده است كه بعضي افراطي و بعضي تفريطي يعني يا تندروي بيجا و يا كندروي بيجا بوده. من اسم آن تندرويها را جهالت گذاشته ام و اسم اين كندرويها را جمود گذاشته و مي گذارم ( اسلام و مقتضيات زمان ، ج 1 ، صص 69 _ 70 )

» اينجور دخل و تصرفها است كه بايد جلوي آنها گرفته بشود. معلوم شد اينهايي كه اين حرفها را به حساب مقتضيات زمان و انطباق با زمان و احتياجات روزگار مي زنند و مي گويند اگر در زمان پيغمبر مردم روزه مي گرفتند اينقدر احتياج به كار نبود و امروز جامعه احتياج زيادي به كار دارد پس زمان فرق كرده است و حالا كه زمان فرق كرده است مقتضيات زمان عوض شده پس بايد رزوه را برداريم‌، افراطي و جاهل مي‌باشند. تفريط كارها بر عكس، جمود و خشكي به خرج مي دهند و روي مسائلي كه اسلام هيچ راضي نيست ايستادگي مي كنند. خطر جمود از خطر جهالت كمتر نيست. دين اعتدال لازم دارد. در مساله انطباق با مقتضيات زمان همانطور كه نبايد ... در دين دخل و تصرف كرد به بهانه اينكه زمان اينجور و آنجور شده است، همچنين نبايد به نام دين روي موضوعاتي كه اساساً ريشه‌ي ندارد تكيه كرد.« ( اسلام و مقتضيات زمان ، ج 1 ، صص 79 _ 80 )

»اگر بخواهيد بفهميد جمود با دنياي اسلام چه كرده است، همين موضوع را در نظر بگيريد كه علي بن ابي طالب را چي كشت؟ يك وقت مي گوييم علي را كي كشت؟ البته عبدالرحمن بن ملجم و اگر بگوييم علي را چي كشت، بايد بگوييم جمود و خشك مغزي و خشكه مقدسي. همينهايي كه آمده بودند علي را بكشند از سر شب تا صبح عبادت مي كردند ابن ابي الحديد مي گويد : اگر مي خواهيد بفهميد كه جمود و جهالت چيست، به اين نكته توجه كنيد كه اينها وقتي كه قرار گذاشتند اين كار را بكنند. مخصوصاً شب نوزدهم رمضان را انتخاب كردند. گفتند ما مي خواهيم خدا را عبادت بكنيم و چون مي خواهيم امر خيري راانجام بدهيم پس بهتر اين است كه اين كار را در يكي از شبهاي عزيز قرار بدهيم كه اجر بيشتري ببريم.« (اسلام و مقتضيات زمان، ج 1، ص 122)

گاهي پيروان خود مكتب به علت ناآشنايي درست با مكتب، مجذوب يك سلسله نظريات و انديشه هاي بيگانه مي گردند و آگاهانه يا ناآگاهانه آن نظريات را رنگ مكتب مي دهند و عرضه مي نمايند. نمونه اين جهت در نيز در جريانات قرون اوليه اسلاميه ديده مي شود كه مثلا مجذوب شدگان به فلسفه يوناني و آداب و رسوم ايراني و تصوف هندي، نظريات و انديشه هايي را به عنوان خدمت نه به قصد خيانت وارد انديشه هاي اسلامي كردند... من به عنوان يك فرد مسئول به مسئوليت الهي به رهبران عظيم الشان نهضت اسلامي كه براي همه شان احترام فراوان قائلم هشدار مي دهم و بين خود و خداي متعال اتمام حجت مي كنم كه نفوذ و نشر انديشه هاي بيگانه به نام انديشه اسلامي و با مارك اسلامي اعم از آنكه از روي سو‌ء نيت و يا عدم سوء نيت صورت گيرد خطري است كه كيان اسلامي را تهديد مي كند.( نهضتهاي اسلامي در صد ساله اخير ، ص 89)

»اگر مجتهدي به مسائل و مشكلات روز توجه نكند او را بايد در صف مردگان به شمار آورد. افراط و تفريط در همين جا پيدا مي شود. برخي آنچنان عوام زده هستند كه تنها معيارشان سليقه عوام است و عوام هم گذشته گرا است و به حال و آينده كاري ندارد. برخي ديگر كه به مسائل روز توجه دارند و در باره آينده مي انديشند متاسفانه سخاوتمندانه از اسلام مايه مي گذارند، سليقه روز را معيار حق و باطل زمان قرار مي دهند ... تجددگرايي افراطي _ كه هم در شيعه وجود داشته و هم در سني - و در حقيقت عبارت است از آراستن اسلام به آنچه از اسلام نيست و پيراستن آن از آنچه از اسلام هست، به منظور رنگ زمان زدن و باب طبع زمان كردن، آفت بزرگي براي نهضت است. (نهضتهاي اسلامي در صد ساله اخير، صص 91-92)

/ 1