حاکمیت در اسلام نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حاکمیت در اسلام - نسخه متنی

محمد مهدی موسوی خلخالی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حقايق و گسترش عدالت اجتماعى و جلوگيرى از هرگونه فساد و رذايل اخلاقى بهترين دستور بوده و براى
ارتقاء به مقام والاى انسانيّت ، كاملترين و آخرين برنامه مى باشد؛ چنانچه مى فرمايد: ( وَ مَنْ
يَبْتَغِ غَيْرَ الاِْسْلامِ ديناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِى الا خِرَةِ مِنَ
الْخاسِرِينَ).(3)
و نيز فرمود: ( اِنَّ الدّينَ عِنْدَ اللّهِ الاِْسْلامُ...).(4)
و نيز مى فرمايد: ( فَمَنْ يُرِدِ اللّهُ اءنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلاْ سْلام ...).(5)
سلام بى حد و تحيات وافر بر اهل بيت عصمت و طهارت و رهبران مقرّب الهى كه مفتخر به حق حاكميت و ولايت
مطلقه از مقام قدس ربوبى گشته تا با اجراى حدود و سنن الهى ، جوامع مختلف بشرى را از نابودى و سقوط
نجات داده و براى حيات ابدى و سعادت سرمدى ، آماده و مهيا گردانند.
روشن است كه در تمام ادوار گذشته ، حكومتهاى گوناگون با شكلهاى متفاوت در اين جهان به وجود آمده كه
با توجه به هدف اصلى آنها، به دو گروه تقسيم مى شوند:
1- حكومتهاى برانگيخته از هواها و اميال و قدرت طلبيهاى فردى و گروهى و طبقاتى كه عموماً آنها را
حكومتهايى غير الهى و دنيايى مى توان ناميد كه غالباً هدفى جز كسب منافع شخصى و حكومت بر محرومان و
مستضعفان نداشته اند و با كوبيدن و درهم شكستن شخصيتهاى مخالف ، ميدان جولان شهوات و اميال نفسانى
خود را وسيع تر ساخته تا بتوانند در دوران حيات ، بدون مزاحمت ديگران ، سير انحطاطى و آلوده به فساد
خود را ادامه دهند.
ترديدى نيست كه اين قبيل حكومتها هيچ گاه نمى توانند جامعه انسانى را به كمال مطلوب خود رسانده
ودرتهذيب اخلاق ونشر اصول وحقايق انسانيت ، قدمى مثبت بردارند.
2- حكومتهاى منبعث از فرمان و احكام الهى كه پيامبران سازمان دهنده آن بودند.
از اين دو دسته ، بر حكومتهاى نوع اول (غير الهى ) بايد خط بطلان كشيد؛ زيرا چنين حكومتهايى با توجّه
به اسناد محقَّق تاريخى ، اساس و شالوده وجوديشان بر مبادى مادى و اميال نفسانى و فردى و گروهى
استوار بوده و هدفى جز خودپرستى نداشته اند و طبعاً نمى توانسته اند فطرت حقيقت جوى انسانى را قانع
ساخته و راه سعادت واقعى را براى انسان روشن سازند. از علل واقعى و درونى چنين نقصى در حكومتهاى غير
الهى مى توان اين خصيصه را شناخت كه عمدتاً روشهاى سياسى مدنى و كاربردى اين حكومتها و اهداف مورد
توجّه آنان زاييده فكر انسانى و آميخته با شهوات و تخيّلات باطل بوده است و لذا سازمان هاى حكومتى
مُبتنى بر اين خطوط عملى و فكرى ، قادر به انتخاب راه صحيح و صواب و وصول به واقعيّات و اعمال عدل و
انصاف نبوده اند.
طبيعى است با وجود چنين مشخّصه اى كه حكومتهاى غير الهى از آن برخوردارند، تنها اميد به سوى
حكومتهاى الهى است و تنها اين حكومتها هستند كه مى توانند بر مبناى حقِّ با الهام از وحى الهى ، جارى
كننده عدالت و سازمان دهنده نظامى متين و راستين در عالم باشند. ولى متاءسفانه هيچيك از حكومتهاى
الهى نتوانست و يا مقدّر نبود كه جهانى شود، بلكه اكثراً شرايط تشكيل حكومت براى انبيا ميسّر نمى شد
و صرفاً به رهبرى عقايد مردم بسنده كردند. هرچند به آسانى از عهده چنين نقشى نيز برنمى آمدند چه آنكه
بسيارى از آنان توسّط طاغوتهاى زمان ، كشته يا ناچار به ترك وطن اصلى مى گرديدند و يا در محدوديتهاى
سختى بسر مى بردند.
از ميان انبياى برگزيده خداوند، تنها رسول اكرم حضرت محمّدبن عبداللّه صلّى اللّه عليه و آله كه دين
او جامع جميع اديان و حاوى احكام جزئى و كلى است ، با تقدير الهى توانست حكومت حقيقى را در زمين
استوار كرده و اساس چنين حكومتى را در حجاز پى ريزى نمايد و بدين ترتيب ، رهبرى مزدوج الهى سياسى
تحقق پذيرفت .
ولى اين درخشش تابناك ، دولتى مستعجل بود كه با رحلت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله با وجود نصوص
متعدد در چگونگى ادامه حكومت و مساءله رهبرى حكومت اسلامى اگرچه از بُعد صورت و ظاهر، توسعه و گسترش
يافت ، ولى به لحاظ فقدان رهبرى منصوب از جانب خدا از لحاظ محتوا و مضمون رو به اضمحلال نهاد و معنويت
والايى را كه دوران حاكميت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله به آن بخشيده بود از دست داد.

/ 228