حجه الاسلام صادقى رشاد امروزه سه جريان دين پژوهى در عرصه مطالعات دينى به طور مشخص قابل تعريف است: 1. جريان و نوع اول دين پژوهى, جريان سنتى دين پژوهى است. برداشت ها و ذخاير كسانى كه شاخصه تلاش و روش مطالعه آنان سنتى و عمدتا متصلب است, باز مانده از پيشينيان است. اين گروه از نوآورى استقبال نمى كنند و از آن نگرانند. 2. جريان دوم جريانى است كه در مقابل اين دسته با ادعاى تجدد وارد عرصه مطالعات دينى شده است. اگر جريان نخست را ((متصلب)) بناميم, اين گروه را مى توان ((متجدد)) خواند. 3. جريان سوم نه متصلب است و نه متجدد, نه مقلد است و نه مردد. شاخصه دو جريان پيشين اين است كه هر دو به نحوى مقلدانه برخورد مى كنند. اولى مقلد سنت است و ميراث ارزنده اى را كه در دست دارد, حق مطلق مى داند, و دومى مقلد است به تقليدى مدرن . جريان سوم مى كوشد در عين اين كه به گذشته و ذخائر پيشين نظر دارد, دچار آفات ((اصالت تجدد)) نشود; يعنى مى كوشد مجدد باشد نه متجدد به معناى مصطلح آن. در اين جريان بازپژوهى و بازيابى گذشته ها و داشته ها وجود دارد و سعى بر نوآورى و در كنار آن تحقيق وحفظ استقلال فكرى مى شود, تا در نتيجه با آنچه داريم و با آنچه از وراى مرزها وارد كشور مى شود, با بصيرات مواجه شويم. ((آسيب شناسى)) (پوتولوژى) يك اصطلاح پزشكى است. آسيب شناسى به آن نوع مطالعه اطلاق مى شود كه عوارض بيمارىها را مشاهده مى كند و سعى دارد ريشه هاى آن را بكاود و پيدا كند كه در نهايت به تشخيص بيمارى مى انجامد و راه درمان را آسان مى كند. طبعا آسيب شناسى به معناى برخورد علمى با مسإله است و باطرد و رد متفاوت است.
نكته نخست
طبقه بندى علوم و مرز بندى دانش ها, واقعيتى است كه از ديرباز متفكران و دانشمندان به اهميت آن پى برده اند. امروز در قلمرو دين پژوهى, دانش هاى مختلفى ظهور كرده اند هر چند ممكن است اين دانش ها مثلا در كشور ما به تعاريف يكسانى دست نيافته باشند; (اين كه دين پژوهى چه نسبتى با فلسفه دين دارد؟ اين دو چه نسبتى با كلام دارند؟ و...), ولى تلقى من اين است كه دين پژوهى اعم از فلسفه و كلام است. دين پژوهى نوعى مطالعه دينى است اما مطالعه از درون و بيرون. فلسفه دين, مطالعه فرا دينى و بيشتر عقلانى است; گرچه بيشتر مى گويند كلام مطالعه دين است از درون. در آثار محققان معاصر, نوعى در آميختگى بين رشته هاى مختلف دين پژوهى ديده مى شود كه پيامدهاى منفى ويژه خود را داشته است.
نكته دوم
حالتى انفعالى در مطالعات دينى هست كه البته هميشه منفى نيست و يك نوع هم نيست. منظور ما از انفعال, ديگرگرايى مولعانه و افراطى است. من احساس مى كنم موج ترجمه اى كه در ايران رواج پيدا كرده است, فرهنگ واره و دستگاه واره فرهنگ و ادبيات دينى ديگر ملل را به نحوى عاريتى به كشور ما منتقل مى كند; تكثرگرايى بى دليل و بى منطق, به خصوص وقتى كه ژورنالى شود بدون اين كه در فضايى علمى مطرح شده باشد, سبب حيرت آفرينى و ابهام است. رسالت دين و دين پژوهى ((تبيين)) است كه بايد به ((تبين)) منتهى شود نه اين كه ((تحير)) بيافريند. حيرت افزايى, نقض غرض خواهد بود. آفت ديگر, سياست زدگى, جوآلودگى و نگاه ابزار- نگارانه به مطالعه دينى است كه عملا الهياتى به وجود مىآورد كه ما مى توانيم آن را ((الهيات ژورنالى)) بناميم. نكته ديگر افراط و تفريط است: گاه بعضى اقلى گرايانه به دين نگاه مى كنند و آن را به اخلاق فرو- مى كاهند; آن هم به شكلى كه با هر منش و كنش بسازد, گاه نيز كسانى آن قدر آن را گسترش مى دهند كه مثلا مى گويند گوش اسلامى داريم. هيچ يك از اين دو گرايش, مقبول و بر صواب نيست.