علم كلام، فلسف ة دين و ال ا هيات
(وجوه تشابه و تمايز ) رمضان علىتبار فيروزجايى • چكيده
ميان علوم گوناگون به ويژه در عرصه دينپژوهى، برخى علوم در عين اينكه عنوان مشخص و مستقلى دارند، از نظر موضوع يا روش، همچنين از لحاظ قلمرو، ارتباط تنگاتنگى به هم داشته تا جايى كه برخى، آنها را يك علم تلقى مىكنند. در حوزه دينپژوهى، علومى نظير علم كلام، فلسفه دين و الاهيات، از اين امر مستثنا نيست و گاهي در تحقيقات و مباحث مربوط به آنها خلط صورت مىگيرد؛ از اين رو در تحقيق حاضر سعى شده مرز ميان اين علوم تعيين، و نقاط افتراق و اشتراك آنها نيز مشخص شود. براى تعيين قلمرو هر يك از اين علوم، ابتدا، علم كلام و مسائل مرتبط با آن محوريت قرار گرفته و در ادامه، تشابه و تفاوت آن با الاهيات و فلسفه دين تبيين شده است. افزون بر اينكه در هر يك از علوم، تفاوت هر علم با زير شاخهها و زير مجموعههاى آن نيز مطرح شده است . واژگان كليدى : كلام، كلام جديد، فلسفه كلام، كلام فلسفى، فلسفه دين، الاهيات. مقدمه
در دين پژوهى، به ويژه در انديشه اسلامى، علومى نظير علم كلام، فلسفه دين و الاهيات از مباحث مهم و اساسى به شمار مىآيد كه تمييز آنها از همديگر و بازشناسى قلمرو آنها، نيازمند شناسايى موضوع، روش و غايت و همچنين تعريف است. همانگونه كه در علم منطق آمده، هدف از تعريف يك واژه يا يك مفهوم، يكى از دو چيز است: 1 . شناختن و تبيين ذات و ماهيت معرَّف؛ 2 . باز شناختن و تمييز معرَّف از ساير مفاهيم و واژهها. هدف نخست، مربوط به مفاهيم ماهوى است و امورى كه واقعيت عينى نداشته يا از سنخ ماهيات نيستند و مفاهيم مربوط به آنها مفاهيم اعتبارى (معقولات ثانيه) هستند، در هدف مزبور متصور نيست. گذشته از اين، در مورد ماهيات عينى نيز دست يافتن بر هدف نخست كارى دشوار است و بدين جهت غالب تعاريف، برآورنده هدف دوم هستند؛ بنابر اين، در تعريف واژگانى از قبيل «كلام»، «فلسفه»، «دين»، «فلسفه دين»، «الاهيات» و... كه از مفاهيم اعتبارىاند، بر اساس هدف دوم (باز شناختن معرَّف از امور ديگر) از تعريف است. همچنين عالمان منطق، تعريف را به اقسام چهارگانه حد تام، حد ناقص، رسم تام و رسم ناقص تقسيم مىکنند؛ اما اين حصر به امورى مربوط ميشود كه داراى ماهيت (ما يقال فى جواب ما هو) باشند. به عبارت ديگر، پيش فرض اين تقسيم، آن است كه معرَّف از مفاهيم ماهوى باشد؛ زيرا در تمام، تعاريف منطقى، حداقل يكى از اجزاى ماهوى معرّف (جنس و فصل) به كار مىرود؛ از اين رو در مقام تعريف امورى همچون كلام، فلسفه دين و... كه از مفاهيم ماهوى نيستند، ناچار بايد به شيوهاى ديگر عمل کرد تا هدف باز شناختن معرَّف از امور ديگر (تمييز علوم از همديگر) حاصل آيد. علم كلام، چيستى و ساختار آن
كلام در لغت و اصطلاح
كلام در كتابهاي لغت آمده است: اصواتٌ متتابعة لمعنى مفهوم (فيومى ، 1405: ماده كلم). سخن گفتن به منظور افاده مقصود. الكلام فى اصل اللغة الاصوات المفيده (ابراهيم انس و...، 1372: ج2، ص 796). كلام در علم نحو عبارت است از: ما تَركَّبَ من مُسنَدٍ و مُسندٍ اليه يا ما افاد المستمع فائدةً تامةً يصحّ السكوت عليها« (فيومى، همان: واژه علم). آنچه از مسند و مسنداليه تشكيل شود و براى شنونده فايده بخش باشد؛ بهگونهاى كه سكوت بر آن روا باشد و اگر متكلم و صاحب سخن، سكوت اختيار کرد، مخاطب و مستمع منتظر ادامه سخن نباشد. مقصود از كلام در اصطلاح، دانش خاصى است كه براى تبيين آن بايد ابتدا موضوع، روش و غايت آن بحث، و بعد تعريف اصطلاحى آن طرح شود؛ چرا كه بيشترين جهت در تفاوت علم كلام با علوم ديگر نظير فلسفه دين و الاهيات در موضوع، روش و غايت است. موضوع علم كلام
درباره موضوع علم كلام، آراي گوناگوني وجود دارد كه به برخى از آنها اشاره مىشود. برخى از صاحبنظران و متكلمان، موضوع علمكلام را ٍ«موجود بما هو موجود» دانستهاند (تفتازانى، 1409: ج 1، ص 176). در اين ديدگاه براى اينكه موضوع علم كلام از فلسفه اولى ممتاز شود، قيد «على سبيل قانون الاسلام» به آن افزوده شد؛ زيرا مباحث علم كلام به شيوهاى هماهنگ با عقايد اسلامى كه از ظواهر كتاب و سنت به دست مىآيد، انجام مىگيرد (لاهيجى، بىتا: ص 8 ؛ ربانى گلپايگانى، 1376: ص 27) . گروهى از متكلمان معتقدند كه موضوع علم كلام «معلوم از جنبه خاص است»؛ يعنى از اين جهت كه اثبات عقايد دينى به آن مستند مىشود. (الايجى، بىتا: ص 7). صاحب مواقف يكى از طرفداران اين نظريه است. بر اين نظريه اشكالاتى وارد است؛ چنان كه شارح مواقف مىنويسد: قيد و حيثيت اينكه معلوم از عقايد دينى باشد يا عقايد دينى به آن مستند گردد، هيچ گونه دخالتى در اينكه محمولات مسائل كلامى بر موضوع آن يعنى معلوم حمل شود، ندارد؛ براي مثال وقتى مىگوييم خداوند قادر است، حمل قادر بر مفهوم خداوند، به اين نيست كه معلوم باشد (جرجانى، 1373: ج 1 ص 42). عدهاى ديگر از متكلمان از جمله قاضى تاج الدين ارموى شافعى (م 656 ق) موضوع علم كلام را ذات خداوند دانستهاند. آنان در توضيح اين ديدگاه به اين نكته اشاره دارند كه بحث در علم كلام مربوط به صفات ثبوتيه و سلبيه و افعال الاهى است اعم از امور دنيايى كه متعلَّق صفات خداوند هستند از قبيل حدوث عالم و صدور آن از خداوند، خلق افعال بشر، كيفيت نظام عالم و بحث درباره نبوت و توابع آن و امور آخرتى و آنچه به آخرت مربوط است؛ مانند بحث معاد و مسائل ديگر (ايجى، بىتا: ص 7 ، تفتازانى، همان: ص 180). بر اساس اين ديدگاه كه موضوع علم كلام، ذات خداوند است، تمام آنچه به ذات و صفات ثبوتيه و سلبيه خداوند مربوط ميشود تحت علم كلام قرار مىگيرد؛ يعنى در علم كلام، درباره ذات و صفات خداوند بحث مىشود. اين نظريه در مقابل دو ديدگاه پيشينى، قابل قبولتر است. چهارمين ديدگاه درباره موضوع علم كلام، اين است كه موضوع آن ذات خداوند من حيث هى و ذات ممكنات از آن جهت است كه به خداوند نياز دارند، و جهت وحدت ميان آن دو، وجود است (لاهيجى، همان: ص 9 ؛ تفتازانى، همان). اشكال بر اين نظريه روشن است ؛ زيرا بحث از وجود ممكنات از جهت نيازمندى آنها به خداوند در حقيقت بحث درباره دلالت آنها بر وجود خداوند و صفات كمال او است و به تعبير قرآن، هستىهاى امكانى، آيات و نشانههاى وجود و كمالات خداوند هستند ؛ بنابر اين، در اين نظريه، موضوع يا مسأله علم كلام با دليل آن به يكديگر اشتباه شده است (ربانى گلپايگانى، 1373: ص 31). محقق لاهيجى، كلام قدما را چنين تعريف كرده است: صناعتى باشد كه قدرت بخشد بر محافظت اوضاع شريعت به دلايلى كه مؤلف باشد از مقدمات مسلّم و مشهوره در ميان اهل شرايع، خواه منتهى شود به بديهيات و خواه نه (لاهيجى، 1373: ص 42). منظور از«اوضاع شريعت» آرا و عقايد مسلّم دينى است كه متكلم از آنها دفاع مىكند (ربانى گلپايگانى، همان: ص 31). ابن خلدون نيز موضوع علم كلام را «عقايد ايمانى» مىداند (ابن خلدون، 1400: ص 466). محقق طوسى، علم كلام را در شمار علومى مىداند كه موضوع آن امور متعدد است (طوسى، 1367: ص 393). استاد شهيد مطهرى نيز بر اين عقيده است كه علم كلام داراى موضوع واحدى نيست؛ بلكه موضوع آن اصول دين و عقايد اسلامى است (مطهرى، 1374: ج 3 ص 63). در بررسى ديدگاههاى ياد شده توجه به يك نكته ضرورت دارد و آن اينكه آيا موضوع علم كلام امرى واحد است يا امور متعدد، و در صورتى که موضوع علم كلام، امور متعدد است. آيا آن موضوعات به امر واحدى كه جامع آنها باشد بر مىگردند؟ محقق طوسى، جامع آنها را انتساب موضوعات متعدد به مبدأ واحد (خداشناسى) دانسته است. در اين صورت، جامع، امرى خارج از موضوعات علم كلام نيست. همه موضوعات علم كلام سر انجام به خداشناسى منتهى مىشوند ؛ از اين رو وحدت موضوعات علم كلام امرى ذاتى و حقيقى است، نه اعتبارى و عرضى ؛ زيرا همه آنها به موضوع واحدى كه ذات الاهى است باز مىگردند (طوسى، همان: ص 393 و 394). بر اساس اين ديدگاه مىتوان نتيجه گرفت كه نظريه قاضى ارموى در اينكه موضوع علم كلام ذات خداوند است، نظريهاى درست شمرده ميشود و در حقيقت، جهت جامع موضوعات مسائل علم كلام مورد توجه است. تا اين جا مشخص شد كه اگر جهت جامع مسائل كلامى را در نظر بگيريم، موضوع علم كلام، ذات الاهى است و اگر موضوعات مختلف مسائل كلامى را مورد توجه قرار دهيم، موضوع علم كلام، اوضاع شريعت و عقايد دينى است. بر اساس نظر اوّل كه موضوع علم كلام، ذات الاهى است، از آن جا كه موضوع هر علمى از مسائل مورد بحث در آن علم نيست و در آن علم، بر وجود موضوع آن اقامه دليل نمىشود و در علم كلام، اصل وجود خداوند، امرى مسلِّم، مفروغ عنه و بديهى به شمار مىآيد. به عبارت ديگر، اصل وجود خداوند هم از بديهيات عقل نظرى و هم از فطريات روحى بشر است و هدف از ادلّهاى كه در علم كلام يا فلسفه بر اثبات وجود خداوند اقامه ميشود، كسب معرفت تفصيلى، تقويت اذهان و ايمان و دفع شبهات است (ربانى گلپايگانى، 1372: ص 28). متكلم از اين جهت كه وجود خدا، موضوع علم كلام است، بر وجود خدا اقامه دليل و برهان نمىكند تا اشكال شود در صورت بديهى بودن وجود خداوند، چرا در علم كلام براى آن اقامه دليل ميشود. اهداف و غايات علم كلام
اهداف و غايات علم كلام را مىتوان به صورت ذيل فهرست کرد: 1 . غايت و هدف علم كلام درباره متكلم كه دو جنبه دارد: يكى جنبه نظرى و علمى، و ديگرى جنبه عملى و تربيتى؛ 2 . غايت و هدف مربوط به انسانهاى ديگر كه به دو صورت ارشاد و الزام تحقق مىپذيرد؛ 3 . غايت مربوط به عقايد دينى كه عبارت از تبيين، اثبات و دفاع آنها است. 4 . غايت مربوط به علوم دينى ديگر كه اساس و مبناى آنها به شمار مىرود. أ . دينشناسى تحقيقى
محقق لاهيجى در اين باره گفته است: اولين فايده علم كلام كه به خود متكلم باز مىگردد، اين است كه از مرز تقليد گذشته و به مرتبه تحقيق ارتقا مىيابد (لاهيجى، بىتا: ص 11 ؛ ربانى گلپايگانى، 1370: ص 37). ب . نتيجه تربيتى علم كلام
علم كلام، براى متكلم غايت و نتيجه تربيتى نيز دارد؛ زيرا در سايه غايت نخست، معرفت وى به خداوند رشد مىكند و اين رشد معرفتى، اعتقاد او را به خدا و احكام دينى راسختر مىكند و در پرتو چنين اعتقاد راسخ و پايدارى به نيتى پاك و عبادتى خالص دست مييابد. (لاهيجى، همان: ص 12). ج . ارشاد و هدايت
يكى از اهداف و فوايد علم كلام، ارشاد و هدايت جاهلان و منحرفان فكرى و عقيدتى است. متكلم با بهرهگيرى از شيوههاى گوناگون بحث و استدلال، افراد مستعد را ارشاد، و گمراهان را هدايت مىكند (ايجى، بىتا: ص 8). د . پاسدارى از عقايد دينى
از اهداف ديگر علم كلام، حفظ عقايد دينى در برابر شبهات اهل باطل است. محقق لاهيجى در اين باره مىنويسد: الثالث بالنسبة الى الاصول الاسلام و هو حفظ عقايد الدين عن اَن يزلزلها شبه المبطلين (لاهيجى، همان: ص 12). سومين فايده علم كلام به اصول اسلامى مربوط ميشود كه حفظ عقايد دينى در برابر شبهات اهل باطل است. مهمترين فايده علم كلام و عمدهترين انگيزه ظهور اين علم در جايگاه يكى از علوم اسلامى، دفاع از عقايد دينى، مبارزه با انديشهها و تفكرات الحادى و پاسخگويى به شبهات معترضان است. ه . نيازمندى علوم دينى به كلام
همة علوم دينى در اثبات موضوع خود نيازمند علم كلام هستند ؛ زيرا تا وجود و صفات كمال الاهى، بعثت، عصمت پيامبران *و رهبران آسمانى و... اثبات نشود، موضوع علومى مانند تفسير، حديث، فقه و غيره اثبات نخواهد شد. محقق طوسى، اساس همه علوم دينى را علم اصول دين دانسته و معتقد است که ورود به ساير مباحث علوم دينى بدون آگاهى بر مسائل مربوط به اصول دين مانند سقف بدون ستون و پايه است (ايجى، همان ؛ طوسى، 1405: ص 1). روش علم كلام
در علم كلام، روش استدلالهاى متنوع و گوناگون وجود دارد و چه از نظر صورت و چه از نظر ماده، در روش خاص منحصر نيست. همان گونه كه گفته شد، موضوع علم كلام داراى غايت و رسالتهاى گوناگوني است كه عبارتنداز: 1 . شناخت يقينى در زمينه اصول عقايد؛ 2 . اثبات موضوعات و مبادى ساير علوم دينى؛ 3 . ارشاد مسترشدان و الزام معاندان؛ 4 . دفاع از اصول و عقايد دينى. با توجه به موضوع و غايات علم كلام، در رابطه با غايت اوّل و دوم، روش استدلال از روشهاى مفيد يقين است. روش استدلال در اينجا اعم از روش استدلال مباشر، روش قياس و استقراء معلّل است. در روش قياس بايد از روش برهان بهره گرفت. درباره دو غايت ديگر، بهرهگيرى از همه روشهاى استدلال مجاز خواهد بود و انتخاب روش، بر عهده متكلم است كه با در نظر گرفتن تفاوتهاى فكرى و روحى مخاطبان و طرفهاى بحث و... شيوه استدلال مناسب را برگزيند. با توجه به مطالب ياد شده، انحصار روش استدلالهاى كلامى در روش جدل درست نيست (ربانى، 1370: ص 55 ؛ همو، 1376: ص 47-51) از قرآن كريم نيز برخى از روشهاى كلامى به دست مىآيد كه عبارتند از: 1. روش حكمت (برهان)؛ 2. روش موعظه پسنديده(خطابه)؛ 3. روش جدال احسن؛ چنانكه مىفرمايد: ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ ( نحل(16)، 125). از آنجا كه دعوت شوندگان به راه خدا، از نظر افكار و روحيات متفاوت و داراى اهداف و موضعگيرىهاى مختلف در برابر مناديان توحيد هستند، بر دعوت كنندگان لازم است تا به روشهاى گوناگون دعوت آشنا بوده، در هر مقام، روش مناسب با آن را به كار گيرند كه مهمترين اين شيوه، شيوههاى ياد شده در آيه كريمه است؛ البته اين به معناى انحصار روش به روش مذكور نيست. همچنين به معناى مانعة الجمع بودن اين روش هم نيست؛ بلكه اشاره بهاين سه روش به جهت جنبه غالبى و اكثرى بوده، با موارد ديگر منافات ندارد (ربانى، 1370: ص 57). از آيه پيشين استفاده مىشود كه همه مصاديق حكمت و برهان نيكو است؛ ولى در روش خطابه، خطابه نيكو مطلوب است و در روش جدل نيز مىتوان سه قسم در نظر گرفت: جدل غير نيكو، جدل نيكو و جدل نيكوتر كه فقط قسم اخير يعنى جدل نيكوتر (جدال احسن) مطلوب است (طباطبايى، 1391: ج 12، ص 371-374)؛ بنابر اين، علم كلام، علمى چند روشى است كه از تمام روشهاى علمى شناخته شده بشرى استفاده مىکند. هم در مقام فهم و استنباط معارف دينى و هم در مقام ارزيابى عقلانى و دفاع از روشهاى علمى مختلف استفاده مىشود. در مقام فهم، از روشهاى عقلى، نقلى، تفسيرى (هرمنوتيكى) و اجتهادى بهره برده، در مقام توجيه و دفاع عقلانى نيز از روشهاى عقلى، نقلى و تجربى بهره مىجويد. تعريف علم كلام
از آنجا كه پيكره علم را مسائل آن علم تشكيل مىدهد و مسائل علم مجموعه قضايايى است كه از عوارض و احوال ذاتى موضوع علم سخن مىرانند، بهترين تعريفى كه مىتوان ارائه داد، تعريفى است كه متضمن موضوع آن علم باشد. در نتيجه چنين تعريفى، هم حقيقت علم آشكار، و هم از ساير علوم ممتاز مىشود؛ اما گاهى يافتن موضوعى واحد براى يك علم و قدر جامع ذاتى براى مسائل آن، متعسّر بلكه متعذر است و آن در جايى است كه علم ياد شده از جمله علوم اعتبارى ( در مقابل علوم حقيقى ) باشد. در علوم اعتبارى چون عامل وحدت بخش مسائل، غرض مترتب بر آنها است، از اين رو در تعريف علم، غرض نقش اساسى را ايفا مىكند. در سايه چنين تعريفى افزون بر آن كه حقيقت علم تا حدودى آشكار مىشود، از ساير علوم نيز متمايز مىشود. يكى ديگر از شيوههايى كه براى تعريف دانشها، مفاهيم و تمايز آنها از يكديگر ارائه شده ، تعريف علم به واسطه روش و متد (method) آن است ؛ زيرا هر علمى بهطور معمول براى تبيين و اثبات مسائل خود، اسلوب خاصى را دارا است. يكى از دستاوردهاى اين رهيافت، تولد معرفت و دانشى پربار به نام »متدولوژى« (methodology) است؛ بنابر اين، مهمترين اضلاع معرفتى يك علم، موضوع و مسائل، روش و غايت آن است. باتوجه بهآنچه گفته شد، در تعريف علمكلام افزون بر سه خصوصيت ياد شده، سه مسأله ديگر نيز بايد مورد توجه جدى قرارگيرد: 1 . در تعريف ارائه شده بايد تصويرهاى عمده و رايج از كلام نزد پيشينيان، قابل ارجاع به آن باشد؛ 2 . شامل كلام در مقام تحقيق نيز بشود؛ يعنى پژوهشهاى كلامى رايج در سنت تفكر كلامى را در برگيرد؛ 3 . تعريف بايد جامع مشترك كلام سنتى و كلام جديد باشد. ارائه چنين تعريفى مىتواند جامع افراد و مانع اغيار (فلسفه، فلسفه دين، الاهيات و...) باشد. دانشمندان مسلمان در بيان چيستى علم كلام، تعريفهاى گوناگونى ارائه كردهاند. در اين قسمت به مهمترين تعريفها به ترتيب تاريخى از سده سوم قمرى تا عصر حاضر گزارش مىشود: 1 . ابو نصر فارابى (260-339 ق) علم كلام را چنين تعريف كرده است: كلام، صناعتى است كه انسان به وسيله آن مىتواند به اثبات آرا و افعال معيّنى بپردازد كه شارع مقدس به آنها تصريح كرده است و نيز به وسيله آن مىتواند ديدگاههاى مخالف آرا و افعال ياد شده را باطل نمايد (فارابى، 1348: ص 124). 2 . برخى معتقدند كه كلام، توانايى و تخصصى است كه بهوسيله آن، مخالفان انديشههاى دينى را مىتوان از طريق آيات قرآن و سنت معصومان *و يا صرفاً از طريق تحليل آن آرا، رد و ابطال کرد. شيخ صدوق، اين ديدگاه را مطرح کرده و معتقد است : رد كردن مخالفان از طريق كلام خدا و حديث پيامبر* و امامان * و يا از طريق تحليل معانى گفتههاى ايشان، از وظيفه اصلى متكلم است (شيخ صدوق، 1371: ص 45). اين تعريف صرفاً به دو نقش عمده در تعريف فارابى از علم كلام ناظر است. 3 . شيخ مفيد ( 336-4 13 ق ) كلام را چنين تعريف مىكند: كلام دانشى است كه از طريق استدلال، برهان و جدال به طرد باطل مىپردازد (مكدرموت، 1372: ص 10). تمايز تعريف شيخ مفيد با بيان شيخ صدوق فقط در روش علم كلام است. در ديدگاه شيخ مفيد بر روش عقلى، تأكيد شده است. نقطه اشتراك تعريف شيخ مفيد و شيخ صدوق به غايت دفاعى علم كلام مربوط ميشود. 4 . شيخ طوسى (358 - 460 ق ) كلام را چنين تعريف مىكند: كلام دانشى است كه در آن از ذات خداوند متعال و صفاتش و مبدأ و معاد بر طبق قانون شرع بحث مىشود (طوسى، 1351: ج 2 ص 237). 5 . ابو حامد محمد غزالى ( 450-505 ق ) درباره علم كلام مىنويسد: كلام علم كلى است و بقيه علوم دينى مانند فقه، تفسير و حديث، علوم جزئى هستند. معناى كلى بودن علم كلام اين است كه به اعم الاشياء يعنى وجود (موجود بما هو موجود) مىپردازد (غزالى، 1417: ج 1، ص5 و6). در اين تعريف به موضوع علم كلام توجه شده است. 6 . قطب الدين شيرازى (634 - 711/16 ق) در تعريف دانش كلام آورده است: هر آنچه از تعاليم دينى كه به دلايل عقلى اثبات مىشود، علم اصول ناميده مىشود. (قطب الدين شيرازى، 1317: ص 85 و 86). 7 - علامه حلى (648 - 726 ق) علم كلام را طريق تحصيل علم به واجب الوجود مىداند (علامه حلى، 1372: ص 11). 8 - ابن ميثم بحرانى (م 679 ق) معتقد است علم كلام، علمى است كه درباره اصول عقايد يا اصول دين بحث مىكند و به همين جهت آن را علم اصول دين يا اصول عقايد نيز مىنامند (بحرانى، 1406: مقدمه كتاب). 9 . قاضى عضد الدين ايجى (710 - 756 ق ) علم كلام را چنين شناسانده است: هو علم يقتدر معه على اثبات العقايد الدينية بايراد الحُجج و دفع الشبهه (ايجى، بىتا: ص7)؛ يعنى علم كلام علمى است كه به واسطه آن انسان بر اثبات عقايد دينى بر پايه استدلال توانا مىشود. اين تعريف از سه جهت به مسأله پرداخته است: يكى اينكه تعريف به موضوع (عقايد دينى). دوم اينكه در آن به هدف و غايت علم كلام (اثبات عقايد دينى و دفع شبهات) اشاره شده و سوم اينكه به شيوه بحث كلامى نيز توجه کرده است. 10 . سعد الدين تفتازانى (713 - 793 ق) موجزترين بيان را در تعريف كلام آورده است: علم به عقايد دينى از طريق ادله يقين (تفتازانى، 1409: ج 1 ص 163). اين تعريف نيز از نظر جامع بودن داراى مشكل است ؛ زيرا صرفاً به جنبه قلمرو علم كلام و روش آن اشاره دارد؛ ولى در مورد جنبه اهداف و غايات آن، همچنين جنبه دفاعى كه اساساً الزامى يا اقناعى است، ساكت است. 11 . عبدالرحمن بن خلدون (733- 808 ق) علم كلام را چنين تعريف كرده است: علمى كه شامل اثبات عقايد ايمانى به وسيله ادله عقلى و رد بدعت آوران گمراه....است (ابن خلدون، 1400: ص 405). ابن خلدون در تعريف علم كلام از رسالت، موضوع، روش و غايت علم كلام بهره جسته است.ويس موضوع علم كلام را عقايد دينى معرفى، و روش آن را منحصر در استدلال عقلى كرده و رسالت و غايت را نيز در اثبات عقايد دينى و دفاع و رد شبهات دانسته است. 12 . مير سيد شريف جرجانى (740- 816 ق) سه تعريف عمده براى علم كلام ذكر كرده است: ِأ . علمى كه از ذات و صفات خداوند و احوال ممكنات مانند مبدأ و معاد طبق قانون اسلام بحث مىكند؛ ب . علم ناظر به امورى كه معاد و متعلقات آن مانند بهشت، دوزخ، صراط، ميزان، ثواب و عقاب را معلوم مىسازد؛ ج . گفتهاند: كلام علم به قواعد شرعى اعتقادى است كه از طريق ادله به دست مىآيد (جرجانى، 1306 ق: ص 80). از سه تعريف مذكور، تعريف سوم مربوط به جرجانى نيست؛ بلكه او از ديگرى نقل مىكند و دو تعريف اوّل و دوم، جامع نيستند. 13 . عبدالرزاق لاهيجى (م 1050 يا 1072) مىگويد: شايستهتر آن است كه گفته شود: كلام، صناعت نظرى است كه با آن مىتوان عقايد دينى را اثبات كرد (لاهيجى، بىتا: ج 1، ص 5). او در جاى ديگر بيان متفاوتى دارد: ...اين قسم كلام، يعنى تحصيل معارف به دليل كه منتهى مىشود به گفتار معصوم * كلام مؤدى به طريق صواب باشد و مشاركت بود با طريقه حكمت در افاده يقين (لاهيجى، 1372: ص 24) 14 . استاد شهيد علامه مرتضى مطهرى (1298 - 1358 ش) دانش كلام را چنين تعريف كرده است: در تعريف علم كلام اسلامى كافى است كه بگوييم: علمى است كه درباره اصول دين اسلام بحث مىكند به اين نحو كه چه چيزى از اصول دين است و چگونه و با چه دليلى اثبات مىشود و جواب شكوك و شبهاتى كه در مورد آن وارد مىشود چيست (مطهرى، 1374: ج 3، ص58- 62). وي در جاى ديگر ياد آور مىشود: علم كلام، علمى است كه درباره عقايد اسلامى يعنى آنچه از نظر اسلام بايد بدان معتقد بود و ايمان داشت، بحث مىكند؛ به اين نحو كه آنها را توضيح مىدهد و درباره آنها استدلال مىكند و از آنها دفاع مىنمايد (همان، ص 57). برترى اين تعريف نسبت به تعاريف گذشته اين است كه توضيح و تبيين عقايد اسلامى را نيز از وظايف كلام و متكلم دانسته است ؛ زيرا چه بسا منشأ شبهات و اعتراضات مخالفان عقايد دينى، تفسيرهاى نادرست آنان نسبت به عقايد و مفاهيم مىباشد. ... بديهى است راه دفاع از دين و پاسخگويى به اين قبيل شبهات، توضيح و تفسير صحيح مفاهيم و عقايد دينى است (ربانى، 1370: ص 39)؛ بنابر اين، كار علم كلام، تبيين اصول و عقايد دينى، اثبات آنها از روشهاى مختلف و پاسخگويى به شبهات و اعتراضات مخالفان است. به عبارت ديگر، «تفقه در اصول و عقايد دينى اعم از اثبات، تبيين و دفاع در مقابل شبهات علم كلام است» ؛ از اين رو گاهى متكلم كار تفسيرى انجام مىدهد؛ البته تفسير آيات و رواياتِ مرتبط با اصول و عقايد دينى كه هر چند اين مفسّر شناخته مىشود و كار، كار كلامى است و او نيز متكلم است. استاد مطهرى، قيد اسلامى بودن را هم در عنوان كلام و هم در تعريف آن تصريح كرده است. مقصود وي از اين قيد (اسلامى بودن) اين است كه «علم كلام، يك علم صد در صد اسلامى است ؛ زيرا مربوط است به تحقيق در اصول عقايد اسلامى و دفاع از آنها....» (مطهرى، همان: ج 14 ص 453). استاد در اين بيان به كسب هويت علم كلام از مضافٌ اليه (اسلام) توجه دارد و كلام را مفهوماً علم دفاع از عقايد اسلامى مىداند، نه عقايد دينى به طور كلى و عام. برخى انديشهوران معاصر نوشتهاند: علم كلام از روز نخست، به عنوان دفاع از عقايد پىريزى شده است و اين علم، اختصاص به مسلمانان ندارد؛ بلكه مسيحيان نيز براى دفاع از عقايد و كتابهاى خود كلامى دارند كه در فارسى به آن الاهيات و در عربى «علم اللّاهوت» و در انگليسى تئولوژى مىگويند (سبحانى،1375: ص5). اينكه همه اصحاب اديان، علم دفاع از باورهاى دينى تأسيس كردهاند، مسأله قابل بحث ديگرى است و اينكه علم كلام همان الاهيات، علم اللاهوت يا تئولوژى باشد، محل تأمل است ؛ زيرا الاهيات اعم از علم كلام، فقه و... است و تئولوژى نيز در غرب مفهومى اعم از علم كلام دارد. همان گونه كه در بحث تمايز علم كلام، فلسفه دين، الاهيات و... خواهد آمد، اسلامى بودن علم كلام به اين معنا است كه فقط عقايد و مسائل مربوط به عقايد اسلامى موضوع علم كلام است اعم از اينكه اين مسائل اسلامى مشترك بين اديان ديگر باشد يا نه. از تعاريف متعدد، بيشترين و رايجترين تصوير از علم كلام، هويت دفاعى آن است. چنين تصويري از علم كلام از زمان فارابى تا امروز تغيير فراوانى يافته است. دومين تصوير عمده، معرفتزا دانستن علم كلام است كه برخى صرفاً به اين جنبه و برخى نيز صرفاً به جنبه اوّل اشاره داشتند. كلام جديد
تلقىهاى متفاوتى از اصطلاح «كلام جديد» وجود دارد كه در اين بخش به نقل و بررسى آن خواهيم پرداخت. 1 . برخى كلام جديد را معادل الاهيات جديد مىدانند كه در ترجمه «new theology » يا «modern theology» به كار مىرود. در اين ديدگاه، ابهام هايى وجود دارد و قدر مسلّم آن است كه كلام جديد معادل الاهيات جديد نيست؛ همانگونه كه علم كلام غير از الاهيات است ؛ زيرا الاهيات اعم از مسائل اعتقادى، احكام عملى (فقهى) و مسائل مرتبط با علم اخلاق است. بحث مفصل در اين باره، در قسمت فرق علم كلام و الاهيات خواهد آمد. 2 . برخى از دانشمندان معاصر معتقدند: به جاى آنكه علم كلام را به قديم و جديد تقسيم كنيم، متكلمان را به قديم و جديد تقسيم کنيم (جوادى آملى، قبسات، سال اول، ش 2، ص 63). طبق اين ديدگاه، معيار تجدد، به زمان است و چنين معياري هميشه در حال تحول است و چنين وضعى، نسبى خواهد بود. 3 . برخى تجدد علم كلام را به تعيين مرزهاى شريعت مربوط مىدانند بدين معنا كه حريم و مرزهاى شريعت به تدريج كشف و شناخته مىشود (سروش، 1375: ص 85). اين نظريه مشخص نمىكند كه مقصود از مرزهاى شريعت كدام است. اگر مقصود، مجموعه آموزههاى اعتقادى باشد، در اين صورت چيز جديدى كشف نمىشود و اگر مقصود تفسيرهاى متفاوتى است كه از عقايد دينى مىشود، اين نيز كشف مرزهاى جديد شريعت نيست؛ بلكه تفسيرهاى تازه، از آموزههاى پيشين است، مگر اينكه گفته شود گر چه مرزهاى اوليه دين از قبل شناخته شدهاند تفسيرهايى كه از مرزهاى اوليه مىشود، خود مرزهاى ثانوى شريعت خواهد شد. در اين صورت احتمال دوم قابل قبولتر است (ربانى، 1378: ص 36). 4 . تجدد در هويت علم كلام: در اين نظريه، ادّعا شده است كه به سبب تجدد كلام در مسائل، روش، زبان و مبادى و مبانى باعث شده است، علم كلام هويت نو به خود گيرد و تغيير هويت دهد. أ. تجدد در مسائل؛ يعنى مسائلى وارد حوزه علم كلام شده كه پيشتر وجود نداشته است. ب. تجدد در روش به اينكه با توجه به نو شدن شبهات و تجدد در فهم مخاطبان، روش تكلم نيز تغيير يافته و روشهايى از قبيل قياسى و جدلى، جاى خود را به روشها و ابزارهاى جديدى مثل روش تجربى، روش آمارى و... داده است . ج. تجدد در زبان: در علم كلام، زبان خاصى وجود ندارد و متكلم، متناسب با مخاطبان خود زبان خاصى را اتخاذ مىكند. د. تجدد در مبانى و مبادى: پيشتر برخى مبانى خاصى در علم كلام مطرح بود ؛ اما امروزه افزون بر مبانى پيشين از قبيل مبانى معرفت شناختى، مبانى هستى شناختى، مبانى جديدى همانند مبانى انسان شناختى، طبيعت شناختى، متن شناختى و.... در علم كلام مورد بحث واقع شده است. با توجه به ابعاد ياد شده در تجدد، علم كلام هويت جديدى به خود گرفته كه امروزه به نام «كلام جديد» مطرح است (قراملكى، 1373: ص 27 - 23). نظريه پيشين به صورت موجبه جزئيه صادق است ؛ اما در مورد محورهاى ياد شده، پذيرفته نيست ؛ زيرا مسائل كلامى هميشه در حال نو شدن است و در هر عصرى يكسرى مسائل و شبهات جديد مطرح است كه در گذشته مطرح نبوده و در آينده نيز از رونق مىافتد و اين در مبانى، روش و زبان نيز صادق است. بديهى است علمى كه چند روشى باشد، هميشه در حال نو شدن است. به اضافه اينكه با تجدد در ابعاد ياد شده، تغيير هويت يك علم روى نخواهد داد ؛ چرا كه هويت يك علم صرفاً مبتنى بر روش، مبانى و مسائل نيست. آنچه در تغيير هويت نقش دارد، تجدد در موضوع و اهداف است (ربانى گلپايگانى، 1378: ص 40 و 41). مشابه رويكرد پيشين، نظريهاى است كه معتقد است ميان كلام جديد و قديم، فقط اشتراك لفظى حاكم است و تفاوت آن دو نيز تفاوت جوهرى است (مجتهدشبسترى، 1375: ص 172به بعد). در اين ديدگاه، هيچ توجهى نشده است كه موضوع، اهداف و غايات و روش كلام جديد و كلام قديم يكى است؛ در حاليكه در هر دو علم، وجود واجب تعالى و صفات آن به جايگاه موضوع و روش هر دو نيز دارى تكثير و تنوع بوده و در هر دو حوزه نيز اهداف تربيتى، آموزشى و دفاعى مورد نظر است. 5 . ديدگاه ديگر، تجدد را به موضوع كلام نسبت مىدهد و بر اين باور است كه كلام سنتى، فقط به برخى از گزارههاى دينى ناظر به واقع پرداخته و به تبيين و دفع شبهات آنها اقدام، و از گزارههاى ناظر به ارزش يعنى گزارههاى اخلاقى و حقوقى و نيز پارهاى از گزارههاى ناظر به واقع غفلت كرده است ؛ به همين دليل، فقط مسأله خداشناسى و صفات و افعال بارى و نبوت و معاد، به حوزه كلام اختصاص داده مىشود (ملكيان، نقد و نظر، سال اول، ش 2، ص 35). در اين ديدگاه، خلط بين موضوع و مسائل صورت گرفته است. در ابتدا، تجدد را وصف موضوع مىداند ؛ اما در توضيحات از تجدد مسائل ياد مىكند ؛ زيرا غفلت از برخى گزارههاى ناظر به ارزش مثل اخلاق و حقوق و... به معناى غفلت از برخى مسائل كلامى است نه تغيير موضوع؛ از اين رو در موضوع علم كلام تغييرى رخ نداده؛ بلكه مسائل آن چهره جديدى به خود گرفته است. 6 . برخى انديشهوران معاصر، تجدد را وصف مسائل كلامى معرفى مىكنند. اين نظر معتقد است که پيشتر، كلام با مسائلى در حوزه خداشناسى نظر داشته ؛ ولى امروزه، مباحث بيشتر به قلمرو انسانشناسى و دينشناسى نظر دارد (سبحانى، 1375: ص 10). در اين نظر، تجدد وصف مسائل كلامى معرفى شده است؛ در حاليكه كليت اين نظر اشكال دارد؛ زيرا برخى از مسائل جديد كه امروزه تحت عنوان مسائل كلامى جديد مطرح است، پيشتر نيز وجود داشته، از جهاتى مورد بحث قرار مىگرفت ؛ براي مثال در قرن هفتم مسأله خاتميت مطرح بوده و امروزه نيز در كلام جديد از جهات ديگر بحث مىشود. 7 . برخي از معاصران ديگر نيز براى روشن کردن بحث، مقام «تحقق كلام» را از مقام «تعريف كلام» تفكيك کردهاند. در مقام تعريف كلام، تمام گزارههاى دينى را موضوع كلام معرفى کردهاند. در اين ديدگاه، دفاع عقلانى از تمام گزارههاى دينى، غايت كلام در مقام تعريف معرفى شده است و در اين مقام، مسائل و مبانى كلام نيز به تدريج نو مىشود؛ اما در مقام تحقق، كلام از نظامهاى هندسى گوناگوني تشكيل شده است كه بسيارى از آنها با يكديگر و با كلام قديم هيچ سنخيتى ندارد (خسرو پناه، 1379: ص 19). مشكل اين ديدگاه در جهات جامع و مانع بودن آن است. اينكه در مقام تعريف كلام، تمام گزارههاى دينى، تحت عنوان موضوع علم كلامند، با اين بيان، گزارههاى دينى از نوع فقه، حقوق، سياست را نيز شامل مىشود؛ براي مثال فقيه در افتا و دفاع از نظر فقهى خودش، كارى فقهى انجام مىدهد، نه كلامى؛ در حالي كه در ديدگاه ياد شده، چنين مسألهاى از مسائل كلامى خواهد بود، مگر گفته شود تمام گزارههاى دينى از جهتى كه با اعتقادها و باورها مرتبطند، نه از جنبه عملى كه در اين صورت، ادعاى فوق قابلپذيرش است. نكته ديگر اين كه ادّعاى نو شدن و تجدد در مبانى، جاى تأمل است ؛ زيرا مبانى علم ثابت و مطلقند و تجددى در آن وجود ندارد؛ اما اين كه در زمانى، از برخى مبانى غفلت شده و مبانى خاصى رونق دارد، دليل بر تجدد و نو شدن مبانى نيست؛ بلكه چنين تجددى برخاسته از عوامل ديگرى است. 8 . در ديدگاه ديگر، ابتدا جهت مقايسه كلام جديد و قديم دو محور كلى ثبات و تغيير از همديگر تفكيك شده است. محورهاى ثبات در علم كلام، سه چيز معرفى شد: موضوع، اهداف و روشهاى كلى علم كلام. موضوع علم كلام، عبارت از معتقدات دينى و بازگشت آنها به اعتقاد به وجود خداوند و صفات جمال و جلال او است. اهداف و رسالتهاى علم كلام عبارت است از: 1 . معرفت جويى؛ 2 . تعليم، آموزش، ارشاد، هدايت؛ 3. تبيين، تحكيم، اثبات و دفاع. قسم اول مربوط به خود متكلم، دومى مربوط به ديگران و قسم سوم نيز مربوط به آموزهها و معتقدات دينى است. روشهاى كلى بحث و استدلال در علم كلام همان روشهاى منطقىاند. علم كلام از جهت محورهاى ياد شده، هيچ گونه تغييرى نمىكند و در هر زمانى، موضوعهاى مذكور با بهرهگيرى از روشهاى منطقى جهت رسيدن به اهداف مورد نظر مورد بحث قرار مىگيرد. ممكن است برخى مسائل در زمان خاص اولويت داشته يا روش خاصى كارايى بيشترى داشته باشد يا پارهاى اهداف ضرورت بيشترى يابد؛ اما كليت موضوع، اهداف و روش ثابت است. در مورد محورهاى تجدد در علم كلام، سه محور معرفى شده است: تجدد در مسائل، تجدد در روش و تجدد در زبان (ربانى، 1378: ص 33 - 38). نقطه قوت اين ديدگاه در جامعيت آن است ؛ زيرا با تفكيك محورها و تعيين حد و مرز كلام قديم و جديد رابطه آنها نيز تا حدودى مشخص شده است. مزيت ديگر اين بيان، در اين است كه معيارهاى تجدد در علم كلام، امرى ثابت و مطلقند؛ ولى مصاديق آنها متغير و نسبى هستند؛ يعنى «پيوسته چنين است كه تحول درمسائل، روش و زبان، مايه تجدد در علم كلام مىشود» (همان، ص50). با توجه به مزاياى اين ديدگاه و جامعيت آن، نظريه برگزيده نيز همين است. نمونههايى از مسا ئ ل جديد كلامى
با توجه به قلمرو و رسالت علم كلام، مسائل جديد كلامى قلمروي گسترده دارد و با تمام حوزههاى دين اعم از اصول و فروع دين در ارتباط است ؛ از اين رو اينجا فهرست برخى از مهمترين اين مسائل مطرح خواهد شد: 1 . تعريف و چيستى دين؛2 . انتظار بشر از دين يا نياز انسان به دين؛
3 . قلمرو دين و گستره شريعت؛
4 . كاركردهاى دين؛
5 . منشأ دين؛
6 . گوهر و صدف دين؛
7 . زبان دين؛
8 . رابطه علم و دين؛
9 . تحقيق پذيرى گزارههاى دينى؛
10. معنادارى مفردات و گزارههاى دينى؛
11 . پلوراليسم دينى و دعوى صدق انحصارى اديان؛
12 . رابطه عقل و دين ؛
13 . ايمان و حقيقت و ماهيت آن؛
14 . مسأله شر و عدالت الاهى؛
15 . ادله اعتقاد به خدا؛
16..جاودانگى نفس؛
17 . تجربه دينى و تفاوت آن با فطرت، وحى، تجربه عرفانى
؛18 . رابطه دين و دنيا؛
19 . رابطه دين و اخلاق؛
20 . معرفتشناسى دينى؛
21. روششناسى دين شناسى؛
22. رابطه خداوند و جهان؛
23 . فطرت و دين؛
24. وحى و شريعت؛
25. دين و معجزه؛
26 . خاتميت و كمال دين؛
27. ابزارهاى معرفت دين
28. تكامل معرفت دينى؛
29 .رابطه معرفت دينى با ديگر معرفتهاى بشرى؛
30. بررسى نظريه نسبيت فهم در معرفت دينى؛
31. حجيت و اعتبار در معرفت دينى؛
32 . قداست معرفت دينى؛
33. نقدپذيرى معرفت دينى؛
34 . بحث هرمنوتيك درباره متون دينى؛
35. و... (همان، ص 65 - 52 ؛ خسروپناه، همان: ص 20). اين يادآورى لازم است كه مسائل ياد شده در حوزه فلسفه دين نيز مطرح بوده و از مسائل مشترك فلسفه دين و كلام جديد هستند؛ اما اينكه با چه معيارى مرز فلسفى و كلامى اين مسائل مشخص مىشود، از مباحث مهمى است كه در بحث تفاوت كلام جديد و فلسفه دين و مرز بين آن دو مطرح خواهد شد.