روشنفکری در ایران نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

روشنفکری در ایران - نسخه متنی

محمدرضا فلاح

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اشاره

کارنامة فعاليت‌ها و آراي حوزويان در سده‌هاي معاصر، طيف وسيعي از اقدامات و نظريات را در بر مي‌گيرد که مي‌توان آنها را در مقطع زماني خودش روشنفکرانه ناميد. در يک سوي اين جريان، افرادي چون حاج شيخ عبد الکريم حائري يزَدي را مي‌توان ديد و در سوي ديگر، کساني ديگر را که از همين پايگاه برخاسته‌اند. ويژگي مشترک همة اين موارد، وفادار نبودن به راه و رسم گذشته و به نقد کشاندن وضع موجود است.اگر چه ديدگاه عالمان دين باوري همچون شيخ عبد الکريم حايري در تغيير شرايط و حرکت دادن جامعه به سمت جلو، با نگاه روشنفکران ضد دين در ترويج تجدد و ترقي و توسعه،‌ به صورت عميق، تفاوت و تضاد جدي دارد؛ تفاوتي که از پاي‌بندي و اعتقاد محکم عالمان دين باور به مباني شريعت و قرآن از يک سو و انکار خدا و دين و قرآن از سوي منور الفکران غرب باور به خوبي نمايان است. شايد موارد پيش رو خود را چون جزايري پراکنده بنماياند که نتوان آنها را در چارچوبي خاص، ساماني منطقي بخشيد؛ چه اين که توقع اين است هر بندي در بخش خود با بخش‌هاي قبل و بعد خود، پيوند داشته باشد، ولي يادآوري اين نکته چه بسا سودمند باشد که نوشتار پيش رو، تنها بر آن است تا فهرستي نه چندان بلند از اين دست فعاليت‌ها را که روشنفکرانه ناميده شده است، از کنج منابع، در معرض نظر خوانندگان نهاده و قضاوت دربارة کژي يا راستي هر کدام را به ايشان وا ‌نهد.

محاكمه وضعيت موجود

محمدرضا فلاح

وحدت مسلمانان

روشنفکران براي پايان دادن به نزاع دامن‌گير جامعه، ايده وحدت را طرح کردند. آنان براساس اصول و مباني معرفت شناختي خود، يعني مطلق نکردن ديدگاه‌ها و نظريات و عدم ادعاي وصل تام و تمام به حقيقت، از همه خواستند تحمل را به جاي تعصب بنشانند و جامعه را با نزاع‌هاي فرقه‌اي به آتش نکشند.1 هر چند انديشمندان و مصلحان جهان اسلام اين مبنا را نپذيرفتند، اما در صدد برآمدند ابزار وحدت را در رويارويي با تهديدات داخلي و خارجي به کار گيرند.

تا پيش از پيدايش استعمار نوين و فرانوين، مردم کشورهاي اسلامي عمدتاً از نالايقي و بي‌کفايتي حاکمان خويش رنج مي‌کشيدند؛ اما پس از آن، جبهه‌اي جديد و به مراتب خطرناک‌تري به روي جهان اسلام گشوده شد و مقابله با آن، راهکارهاي جديدي را مي‌طلبيد. در اين ميان از روشنفکران، انتظار خاصي مي‌رفت.حضرت امام «قدس سره» خطاب به روشنفکران به اهميت پيدا نمودن راه مناسب و عملي براي زمينه سازي وحدت جهان اسلام اشاره نموده و آن را اينگونه ترسيم فرمودند: «روشنفکران اسلامي همگي با علم و آگاهي بايد راه پرفراز و نشيب دگرگون کردن جهان سرمايه‌داري و کمونيزم را بپيمايند و تمام آزادي خواهان بايد با روشن‌بيني و روشن‌گري راه سيلي زدن بر گونة ابر قدرت‌ها و قدرت‌ها خصوصاً آمريکا را بر مردم سيلي خوردة کشورهاي مظلوم اسلامي و جهان سوم ترسيم کنند.»2 اين همان شيوه و راهي بود که علماي راستين و روشنفکران دين باور جهان اسلام طي دو قرن اخير بر آن واقف بوده براي رساندن قشرهاي اجتماعي جهان اسلام به وحدت و يکپارچگي در برابر استعمارگران، راهي جز آن در پيش رو نداشتند. طي دو قرن گذشته در جوامع اسلامي و ايران، روشنفکراني بوده‌اند که مسئله وحدت ميهني و ملي را مطرح نموده‌اند، اما همواره عالمان راستين دين پيشتاز وحدت جامعه اسلامي بوده‌اند. ايدة وحدت اسلامي در جهان اسلام به صورت جدي براي اولين بار توسط «سيدجمال‌الدين اسد آبادي» مطرح شد و سال‌ها بعد «آيت ا... بروجردي» آن را پيگيري نمودند. وحدت اسلامي سيلي سختي را بر چهره عوامل استعمار مي‌نواخت و يکي از موانع اصلي حضور قدرت‌هاي استعمارگر در جوامع اسلامي مي‌شد، اما نبايد از نظر دور داشت که تفرقه‌ها واختلافات فکري و سليقه‌اي فرقه‌هاي مختلف مسلمان که در دنياي اسلام پراکنده بودند مانع از نواخته شدن محکم اين سيلي بر چهره استعمار مي‌شد. بيماري تفرقه و گسست‌ جامعه اسلامي که جز با وحدت درمان نمي‌يافت، خود، جهاد و تلاش مضاعفي را از سوي عالمان ديني مي‌طلبيد. از همين رو بايد تئوري وحدت اسلامي را انديشه‌اي روشنفکرانه به شمار آورد. چرا که در جوامع اسلامي به صورت کاملاً جدي از سر ناآگاهي و يا بعضاً هدايت استعمارگران، بازار تکفير (کافر دانستن) رونق داشت. هر فرقه‌اي گروه ديگر را کافر مي‌دانست و اين روند در هر دو دستة شيعه و سني طرفدار داشته و متأسفانه تا زمان حاضر نيز ادامه دارد؛ تا آنجا که در حادثه چند سال پيش در زمان سرکوبي مسلمانان توسط هندوها، شخصي با ادعاي نمايندگي يکي از مراجع، اظهار مي‌دارد: «وظيفه ماست که شيعيان را از معرکة مسجد بابري دور نگه داريم.» و در ادامة آن، وحدت شيعه و سني را مورد انتقاد قرار داده مي‌نويسد: «کفار و هندوها بر اهل تسنن ترجيح دارند.»3

هنوز هم اين نوع نگاه را مي‌توان در گوشه و کنار حوزه‌ها مشاهده کرد. اين دسته هر چند معدودند، ولي به ظاهر رواياتي که مخالفان شيعه را تکفير کرده است، تمسک کرده‌اندو توجه نداشته‌اند که منظور از تکفير در روايات اين است که مخالفت با اهل بيت‌«عليه السلام» جرم بسيار بزرگي است.4 اين دسته از مخالفان براي اين که از وحدت اسلامي، مفهومي غير منطقي و غير عملي بسازند، آن را به نام وحدت مذهبي مطرح مي‌کنند؛ گويا طرفداران وحدت از شيعيان مي‌خواهند سني شوند يا بالعکس!! اينان طرفداران وحدت را به سني‌گري نيز متهم مي‌سازند؛ در حالي که منظور علماي روشنفکر از وحدت اين است که فرقه‌ها و مذاهب اسلامي با حفظ کيان و ماهيت خويش به يکديگر نزديک شوند و در عين حال که از عقايد فرقة مقابل آگاهي دارند با پرهيز از نزاع و درگيري، تنها واکنش عقلاني نشان دهند.

کشف حجاب

روشنفکران ضرورتاً آدم‌هايي نيستند که بخواهند تيشه به ريشة دين بزنند؛ بلکه گاه مي‌خواهند دين را با جهان جديد مطابق سازند و از اين روست که نظرات خاصي را ابراز مي‌کنند؛ نمونه‌اش قاسم امين مصري (1865 ـ 1908) است. شايد او نخستين مسلماني باشد که حکم حجاب را نفي کرد. مصري در سال 1899 کتاب کوچکي دربارة آزادي زن نوشت و در آن، انحطاط جامعة اسلامي را نه به خاطر موقعيت جغرافيايي يا اقتضائات اسلام، بلکه به خاطر زوال فضيلت‌هاي اجتماعي و قدرت معنوي در پرتو جهل به دانش بشري دانست و يکي از نمودهاي آن را مناسبات نادرست ميان مرد و زن و مادر و فرزند در جوامع اسلامي برشمرد و راه اصلاح آن را در تعليم و تربيت زنان ديد. اين تربيت بايد به قادر ساختن زنان بر کسب درآمد معطوف باشد و نيز حجاب و پوشش بايد به حد مصرّح در شريعت برگردد که در نظر او فاقد تحريم عام و نامحدود بي‌حجابي است.5 در جريان کشف حجاب در ايران نيز مشابه همين موضع از سوي برخي روحانيون اتخاذ شد.

کشف حجاب به صورت سازمان يافته از دوران رضاخان آغاز شد. رضاخان مدت کوتاهي پس از تاجگذاري، شروع به حمايت و گسترش کانون‌ها و انجمن‌هاي بانوان کرد. اين انجمن‌ها محل مناسبي براي تبليغ و ارائه بي‌حجابي بود؛ اما مهم‌ترين زمينه براي کشف حجاب، تغيير لباس مردان در سال 1304، 1307 و 1314 شمسي بود. رژيم مي‌دانست که مردان نسبت به وضع پوشش زنان خود بسيار اهميت مي‌دهند و يکباره حاضر نمي‌شوند به کشف حجاب تن در دهند. از اين رو بهتر ديد اول از تغيير لباس مردان شروع کند. اين کار دو نتيجة مهم در پي داشت: اول اينکه مي‌توانست ذهن و روح جامعه را نسبت به تغييرات عمده آماده نمايد و در مرحله دوم عکس العمل اقشار مختلف مردم را بسنجد و چنانچه واکنش‌ها عادي و معمولي بود، به کار خود ادامه دهد. رژيم بر اساس ارزيابي خود، بالاخره در روز 17 دي 1314 کشف حجاب را علني کرد. رضا شاه به همراه تاج الملوک (ملکه) و دو دخترش (شمس و اشرف) در حالي که بدون حجاب بودند، براي انجام مراسم فارغ التحصيلي در دانشسراي مقدماتي حاضر شد و بعداً اين پديده را به سراسر کشور گسترش داد.6

جامعة روحانيون ايران در مقابل اين موضوع واکنش نشان دادند و در سخنراني‌ها و رساله‌هاي خود به فوايد حجاب و آثار سوء بي‌حجابي پرداختند؛ اما برخي روحانيون راهي ديگر پيمودند. امام خميني «قدس سره» دربارة موضع روحانيان مي‌فرمايند: «[براي شرکت در مجالس جشن بي‌حجابي] پيش علماي شهرها مي‌رفتند و مي‌گفتند. هر کدام ضعيف بود و ضعيف‌القلب بودند، شرکت مي‌کردند و هر کدام قوي بودند، [شرکت] نمي‌کردند.»7

اسناد به جا مانده ازآن دوران، اين واقعيت را بيشتر مي‌نماياند که به برخي ازآنها اشاره مي‌شود: «از بوشهر در 28 دي 1314 گزارش شده که در مجلس جشني به مناسبت تربيت نسوان، از طرف آقاي شيخ محمد حسين مجتهد، نطقي در زمينة آزادي نسوان و فوايد آن براي جامعه بيان گرديده است. يکي از کساني که در مجالس جشن‌هاي اختلاط به مناسبت کشف حجاب حضور فعالي داشته فردي به نام «افتخار الاسلام» مي‌باشد. مطابق سندي به تاريخ 29/10/1314 او در مدت اقامت دو ماهه در مشهد، شب‌هاي ماه رمضان در مسجد گوهرشاد منبر رفته و پيرامون محسّنات اقدامات دولت، ترقيّات کشور و نهضت تجدّد نسوان موعظه کرده و من‌ جمله گفته که منظور از حجاب، نه پوشانيدن سر و صورت، بلکه داشتن عفت و اخلاق زنان است.»8 و يا «عصر روز 23 دي ماه، مجلس کنفرانسي در ادارة معارف [گناباد] تشکيل، رؤساي ادارات و خانم‌هاي آنها که چند نفر از خانم‌ها بدون حجاب وعده[اي] ازاهالي زن و مرد حضور داشتند، چند لايحه تهيه شده بود [که] به وسيلة دو نفر محصل مدرسه قرائت [شد] و بعداً نيز آقاي عبادي که يک نفر از محدثين برجستة اين محل است، شرحي مبني بر لزوم و فوايد تحصيل تربيت نسوان ايراد [کرد].»9 در سندي ديگر آمده است: «حاج ميرمنصور... که يکي از علماي «محال اجارود» است نطق مفصلي داير به تشويق بانوان و اجراي اوامر شاهانه ايراد [کرد].»10 و سرانجام در منطقة کرمانشاه «روز 30 بهمن ماه [1314] عده‌اي از علماي طراز اول، امام جمعه، شيخ هادي از بانوان خود رفع حجاب نمودند.»11

پروتستانيسم اسلامي

وضعيت نابسامان کليسا در دوران قرون وسطي سبب شد که عده‌اي به اعتراض برخيزند. به نظر آنان نه تنها اعمال کليسا مردود بود، بلکه هر اصلي از اصول الاهياتي نيز که منجر به آن اعمال نادرست مي‌شد، مردود بود. «مارتين لوتر» اصل سلطه و حجيت پاپي را رد کرد. به نظر او و همفکرانش تمام مشکلات از اين اصل سرچشمه مي‌گرفت و اين اصل به تحقير انسان مي‌انجاميد.12 اين تفکر در دوره‌هاي بعد امواجي از انسان‌گرايي در اروپا به راه انداخت و کم‌کم انسان جاي دين را گرفت و دين به جاي آنکه در جامعه نقش بازي کند و سرنوشت جامعه را تعيين نمايد، به حوزة زندگي خصوصي افراد رانده شد. اين ايده در ايران نيز مطرح شد و عده‌اي به دنبال تکرار تجربة غرب بودند. طراحان اين ديدگاه باور داشتند که دين در ذهن فرد يا جامعه بايد به مرحلة تعيين تکليف با مدرنيته برسد و فرد و جامعه بايد با تجديد نظر در باورهاي خود بتوانند تا حد امکان مهياي پذيرش شرايط زيست در دنياي مدرن باشند. از همين رو مي‌بايست دين موجود در باورهاي افراد جامعه مورد چالش قرار بگيرد و عرصة حضور آن در جامعه محدود گردد و سرانجام به زيست دين در عرصة خصوصي ختم شود.13 يکي از مروجان اين نظريه ميرزا آقا خان کرماني است. «وي تحصيلات اصلي خود را در کرمان تمام کرد. ادبيات فارسي و عربي، تاريخ اسلامي، ملل و نحل، فقه و اصول و احاديث، رياضيات و منطق، حکمت و عرفان و طب قديم را به شيوة آن زمان آموخته.»14 او با زبان‌هاي خارجي نيز آشنا شد و آثار روشنفکران غربي را مطالعه کرد. «ديدگاه‌هاي وي در پيدايش دولت، فلسفة قانون و اصول حقوق طبيعي، متأثر از روسو و منتسکيو است.»15

جلوة ديگري از اين تفکر که در حوزه ما نيز وجود دارد، تفکر «جدايي دين از سياست» است. حضرت امام در پيام خود به روحانيون روي اين مسأله انگشت گذاشته به طلاب دربارة خطر اين گروه هشدار داده‌اند. امام مي‌فرمايد: «استکبار وقتي که از نابودي مطلق روحانيت و حوزه‌ها مأيوس شد، دو راه براي ضربه زدن انتخاب نمود؛ يکي راه ارعاب و زور و ديگري راه خدعه و نفوذ در قرن معاصر. وقتي حربة ارعاب و تهديد چندان کارگر نشد، راه‌هاي نفوذ تقويت گرديد. اولين و مهم‌ترين حرکت، القاي شعار جدايي دين از سياست است که متأسفانه اين حربه در حوزه و روحانيت تا اندازه‌اي کارگر شده است؛ تا جايي که دخالت در سياست، دون شأن فقيه و ورود در معرکة سياسيون، تهمت وابستگي به اجانب را به همراه مي‌آورد.»16

ادعاي پيامبري

آيا دين پاسخگوي نيازهاي انسان معاصر است؟ اين پرسش دغدغة بسياري از انديشمندان و از جمله روشنفکران است. برخي آن را پاسخگو مي‌دانند و برخي چنين ظرفيتي را براي دين نمي‌پذيرند و خود چه بسا داعيه‌دار ديني جديد مي‌شوند. مدعيان پيامبري در طول تاريخ از قشرهاي متفاوتي بوده‌اند و در ميان حوزويان مي‌توان از «علي محمد باب» نام برد؛ اما از بين روشنفکران حوزوي، احمد کسروي جايگاه ويژه‌اي دارد. او در سال 1269 ش در حکم آباد تبريز و در يک خانوادة روحاني متولد شد؛ در مدرسة طالبية تبريز به تحصيل علوم قديم و در مدرسة آمريکايي‌ها به تحصيل علوم جديد پرداخت. کسروي در زمان رضا شاه لباس روحانيت را کنار نهاد و به استخدام دادگستري درآمد و پس از چندي رئيس عدلية خوزستان شد.او با نوشتن کتاب‌هايي به تمسخر عقايد شيعه پرداخت و در اول دي ماه جشني به نام «کتاب سوزي» بر پا مي‌کرد و کتاب‌هاي عرفاني و دعا مانند «مفاتيح‌الجنان» را به آتش مي‌کشيد. او کم‌کم خود را پيامبري جديد معرفي کرد که مذهبي به نام «پاکديني» را بنيان نهاده است.17 زيرا او معتقد بود «پيامبر و اهل‌البيت«عليه السلام» مال1400 سال پيش هستند؛ حرف‌هايشان براي آن روز خوب بود؛ نه الان که عصر اتم و برق، پيشرفت و‌... است.»18

يکي از پر سر و صداترين کتاب‌هاي کسروي، کتاب «شيعي‌گري» است. اين کتاب در چهار گفتار تنظيم شده بود: نخست، شيعي‌گري چگونه پيدا شده؟ دوم، خرده‌هايي که به شيعي‌گري مي‌توان گرفت. سوم، زيان‌هايي که از اين کيش برمي‌خيزد. چهارم، زورگويي‌هايي که ملايان مي‌کنند.»

کسروي در اين نوشته بيان اشکالاتي را که زماني «شيخ ابراهيم زنجاني» در روزگار مشروطه به ولايت فقيه گرفت، مطرح کرد. کسروي به همه چيز نگاهي پوزيتيويستي و علم‌گرايانه از نوع قرن نوزدهم آن داشت. او مسأله زيارت و عزاداري و مراسم عاشورا و‌... را مورد انکار و استهزا قرار مي‌داد19 و سرانجام به دست گروه فدائيان اسلام کشته شد.

روحاني سرخ

دو هفته بعد از کناره‌گيري رضاخان در اواخر شهريور 1320، حزب توده با شرکت عده‌اي از روشنفکران معتقد به سوسيال ـ دموکراسي و افکار کمونيستي در تهران تأسيس شد. هستة اصلي اين حزب، اعضاي گروه 53 نفري بودند که در دورة رضاخان به فعاليت فکري و فرهنگي چپ گرايانه پرداخته بودند،20 ولي به زندان افتاده بودند و پس از رضاخان آزاد شدند. اساس مبارزه از نظر روشنفکران توده‌اي در چند سال اول، دفاع از دموکراسي، اصلاحات سياسي، آزادي و مقابله با امپرياليسم و استبداد بود. حزب در اين راه، خود را متعلق به همة طبقات معرفي و با تشديد اختلافات طبقاتي مخالفت مي‌کرد.21

حزب توده در حوزة علمية قم نيز نماينده داشت که نامش «سيدعلي اکبر برقعي» است. برقعي از خاندان برقعي قم و متولد سال 1317 ق است. او در همين شهر نزد مرحوم آيت ا... حائري و شماري ديگر از عالمان تحصيل کرد و مدتي در مسجد امام حسن عسکري‌«عليه السلام» به اقامة نماز جماعت مي‌پرداخت.22 برقعي در مجلة «همايون» مقاله مي‌نوشت و در مقاله خود از رضا شاه ستايش مي‌کرد و ظاهراً مورد اعتماد رژيم بود و هنگام سرکشي مدارس توسط وزير معارف (حکمت) همراه او به مدارس مي‌رفت. همچنين ديگر رجال سياسي و فرهنگي که از تهران يا خارج به قم مي‌آمدند به منزل او وارد مي‌شدند و با او مجالست داشتند. او با طلبه شدن ديگران مخالفت مي‌کرد؛23 به مسأله آزادي حجاب معتقد بود و به دنبال وارد کردن برنامه‌هاي ديني در مدارس بود. در انتخابات دورة هفدهم، برقعي کانديداي حزب توده در تهران بود. از اين رو روزنامه‌هاي ضد توده، او را «آيت‌ا... برقعي توده‌اي» مي‌خواندند. او در خرداد 1331 در اجلاس بين المللي حمايت از کودکان که در وين منعقد شده بود، شرکت کرد. «شاهد» يکي از روزنامه‌هاي آن دوران، موارد نامسلماني برقعي در سفر خارج او را که شامل «دست دادن با زنان نامحرم و کافره» مي‌شد، توضيح داد.24 هنگامي که به قم بازگشت مورد اعتراض علما و طلاب قم قرار گرفت؛ طوري که ميان طرفداران و مخالفانش درگيري پيش آمد واو در نهايت از قم تبعيد شد.25

نفي تشيع سنتي

روشنفکران کساني هستند که در هر زمينه از چارچوب‌هاي سنتي فراتر مي‌روند؛ ‌ارزش‌هاي جديد ايجاد مي‌کنند يا به ارزش‌هاي قديم، جامه‌اي نو مي‌پوشانند.26 وقتي طلبه‌ا‌ي لباس روشنفکري به تن مي‌کند، تشيع سنتي را نفي مي‌کند. آموزه‌‌هاي اصلي تشيع در گذر زمان، آشکار و تبديل به ضروريات اين مذهب شده است. ساليان گذشته جرياناتي در حوزه پديد آمد که با عقايد سنتي تشيع به مخالفت برخاست. يکي از آنها «علي‌اکبر حکمي زاده» است. حکمي‌زاده از طلاب تجدد‌گرا و حامي انديشه‌هاي کسروي بود که مجلة همايون رااز مهرماه 1313 منتشر ساخت. مقالاتش در اين مجله، هماهنگ با سياست‌هاي فرهنگي رژيم و هم آوا با القائات کسروي و مجلة پيمان او بود. او در يکي از مقالات خود تلويحاً احترام به مراقد ائمة اطهار و امامزادگان و توسل به آنان را مورد مذمت قرار داده و در مقالة ديگري تحت عنوان داستان‌هاي شيرين مي‌نويسد: «از پير مردي پرسيدند اصول دين چند تاست؟ گفت: شما را به خدا دست از اين حرف‌هابرداريد. از وقتي که اين حرف‌ها درآمد، نان گران شد.»

حکمي‌زاده در شمارة 7 مجله در مقاله‌اي تحت عنوان «اختلافات ديني» معتقد است «موضوع تبري را که از فروع دين به شمار مي‌رود، بنابر مصلحت‌هاي مهم‌تري بايد کنار گذاشت» و يا در مقالة «اين ره که تو مي‌روي به ترکستان است» مراسم سوگواري و عزاداري سيد الشهدا‌«عليه السلام» را کاري زشت و نامشروع و خلاف عقل و حتي بدعت شمرد.27

اصلاح‌طلبي حکمي‌زاده به تدريح مسير او را به سمت بي‌اعتقادي پيش برد؛ تا جايي که تقريباً همزمان با کسروي، او نيز پاي از مذهب بيرون نهاد. کتاب «اسرار هزار ساله» که شاهد اين مرحله از زندگي اوست در شهريور و مهر 1322 تأليف شد و همراه با نشرية 12 پرچم، متعلق به کسروي در پانزدهم مهرهمان سال انتشار يافت.28 امام خميني در پاسخ به مطالب اين کتاب، «کشف الاسرار» را نگاشتند. علي‌اکبر حکمي‌زاده پس از رها کردن لباس روحانيت به مرغداري پرداخت.29

نمونة ديگري از اين دست، «نعمت‌ا... صالحي نجف‌آبادي» است. او در کتاب «شهيد جاويد» به تقويت اين نظريه پرداخت که امام حسين‌«عليه السلام» در پي تشکيل حکومت بوده است. همچنين از اين نظريه حمايت کرد که امام حسين‌«عليه السلام» گرچه به طور کلي خبر از شهادت خود داشته است، اما از اين که شهادت در اين سفر خواهد بود يا نه، آگاهي نداشت. بسياري از علما با اين کتاب مخالفت کردند. آيت‌ا... گلپايگاني دربارة اين کتاب فرمودند: «حکم کتب ضلال معلوم است. اين کتاب را مطالعه نکنيد! خداوند همه را از فتن و شرور آخر الزمان حفظ فرمايد.» به نظر ايشان و بزرگان ديگري چون امام خميني و علامه جعفري و علامه طباطبايي، امام معصوم‌«عليه السلام» به همه چيز آگاهي دارد و حتي امام حسين‌«عليه السلام» مي‌دانست که در آن سفر به شهادت مي‌رسد. ايشان معتقدند براي توجيه حرکت امام با وجود اين که از شهادت خود آگاهي داشتند بايد راه ديگري را پيمود.30

آخرين نمونه‌اي که در اين جا ذکر مي‌کنيم، نظر «محسن کديور» است. او در مقاله‌اي تحت عنوان «قرائت فراموش شده؛ بازخواني نظرية علماي ابرار، تلقي اوليه اسلام شيعي از اصل امامت» که در فصلنامة «مدرسه» منتشر شد، اعتقاد به عصمت را نظريه‌اي مي‌داند که از قرن پنجم وارد شيعه شده است. او همچنين دلايلي آورده است که اين نظر تا پيش از آن، نظرية علماي ابرار در مورد امامان حاکم بوده است. بنا بر نظرية علماي ابرار، امامان به وصيت يا نص از امام قبل يا پيامبر «صلي الله عليه و آله» در مورد امام علي‌«عليه السلام» و بااختيار و امتحان علماي شيعه تعيين مي‌شده‌اند. ثانياً ائمه‌«عليه السلام» فاقد علم غير اکتسابي هستند؛ بلکه معارف ديني را به شيوة اکتسابي از امام قبل به دست آورده‌اند و همانند ديگر آدميان، خطاپذيرند؛ اگرچه کم خطاترين مي‌باشند. ثالثاً اگرچه ائمه‌«عليه السلام» از مهذب‌ترين و پاکيزه‌ترين افراد بشر به لحاظ دوري از معاصي هستند، اما عصمت در ميان آدميان منحصر به شخص پيامبر‌ «صلي الله عليه و آله» است.31

در واکنش به اين اظهارات، نقدهاي بسياري در رسانه‌هاي جمعي منتشر شد. از دلايلي که در رد گفته‌هاي کديور مطرح شد، اين است که وجود نظريه‌اي و غلبة نظريه‌‌اي بر ديگر نظريه‌ها در يک مقطع زماني دليلي بر صحت آن نيست؛ يک نظريه در گذر زمان تصحيح مي‌شود و مي‌توان به خطاهاي آن در طول زمان پي برد. نظريه علماي ابرار نيز چنين بوده است.

خرافه ستيزي علما

از نظر ادوارد سعيد، افراد دو دسته‌اند: از يک طرف کساني که به جامعه، به همان صورتي که هست تعلق دارند؛ کساني که بدون احساس ناموزوني يا اختلاف عقيده در آن جامعه شکوفا مي‌شوند. کساني که مي‌توان آنها را «هوراکشان» يا «آري گويان» ناميد و در طرف ديگر «نه گويان». اينها افرادي هستند که با جامعة خود در تضادند و در نتيجه، نا فرمان و تبعيدي‌هاي جامعه به شمار مي‌آيند.32 اين ويژگي تبعيدي بر انديشمندي همچون «امين» کاملاً منطبق بود. «سيدمحسن امين» را همه با «اعيان‌الشيعه» که دايرة‌المعارف بزرگي دربارة بزرگان شيعه است، مي‌شناسند؛ امااين شخصيت در کنار فعاليت‌هاي علمي خويش به آيين‌هاي انحرافي که در ميان شيعيان رواج داشت، واکنش نشان مي‌داد و هر کدام را که نمي‌پذيرفت، به صراحت اعلام مي‌کرد؛ مثلاً دربارة مراسم نقاره زني در حرم امام رضا‌«عليه السلام» مي‌گويد که اين کار از کارهاي جاهلان است؛33 ولي آنچه بيش از هر کار ديگري اعتراضات را عليه او بر‌انگيخت، موضع‌گيري او دربارة زنجير زني، قمه‌زني و شکافتن سر با شمشير و... بود. استاد سيدحسن امين در اين باره مي‌گويد: «در دمشق همه ساله اين نوع مراسم در اطراف حرم حضرت زينبr انجام مي‌شد و هنگامي که ايشان به دمشق رفتند، سال اول از شرکت دراين مجالس امتناع کرد. سپس در سال بعد افرادي را روانه نمود تا از برگزاري اين مراسم جلوگيري نمايند و پيغام داد که اگر کسي امتناع ننمايد، با زور و قوه قهريه رو برو خواهد شد.

اين مسأله باعث بروز سر و صداهايي شد. ايشان هنگام حضورشان در لبنان فتوا به حرمت اين کارها دادند. اين فتوا باعث شد که يکي از علماي شهر «نبطيه» کتابي را در رد ايشان تأليف نمايد و در آن کتاب تصريح نمود که اين مراسم از قديم الايام بوده و بر اين مسأله اجماع شده است. ايشان در پاسخ به اوکتابي به نام «التنزيه» نوشت که باز مخالفت با ايشان را تشديد نمود؛ تا آنجايي که در مراسم عاشورا در شهر بصره، زني فاحشه را به عنوان بازيگر نقش سيدمحسن امين در خيابان‌هاي شهر به گردش درآوردند. مخالفين ايشان استدلال مي‌کردند که شمشير زني و قمه‌زني با اين که اذيت نفس است، ليکن اين مانعي ندارد؛ زيرا حضرت عباس‌«عليه السلام» نيز اين اذيت راتحمل نمودند. ايشان پاسخ دادند که اگر اين خبر صحيح باشد، اولاً حضرت عباس‌«عليه السلام» معصوم نبوده و فعل ايشان براي ديگران حجت نمي‌باشد و ثانياً اين بزرگوار در راه اسلام و امام حسين‌«عليه السلام» آن شکنجه و اذيت را تحمل نمود، نه در راه باطل. اين پاسخ، آن هم دربارة حضرت ابوالفضل‌«عليه السلام» که عوام الناس، آن بزرگوار را در رتبة امامان معصوم قرار مي‌دهند، طوفاني از مخالفت در عراق و ايران و حتي هند برپا ساخت و حوزة نجف را به دو گروه تقسيم کرد: گروهي موسوم به امويين که همان طرفداران مرحوم امين بودند و گروهي به نام علويين که مخالف او بودند؛ اما سيدمحسن امين ايستاد و عقيدة باطل عوام را تخطئه کرد.»34

اصلاحات در برنامة آموزشي حوزه

هر جا اصلاحاتي در حوزه‌هاي علميه رخ مي‌دهد، در پس آن يک عالم رباني بيدارگر قراردارد. اصلاح‌گر رباني است که از چارچوب‌هاي رايج در انديشه، فرهنگ، علم و هنر بيرون مي‌رود و چون بيرون رفت و از بيرون به مجموعه نگاه کرد، کاستي‌هاي آن را مي‌بيند و آنگاه در صدد اصلاح بر‌مي‌آيد. نظام آموزشي حوزه هم کاستي‌هايي داشت. زماني مرحوم آيت ا... حاج شيخ عبد الکريم حائري يزدي، مؤسس حوزه علمية قم به فکر افتادند يک عده از طلاب را به زبان خارجي و بعضي علوم مقدماتي مجهز کنند تا بتوانند اسلام را در محيط‌هاي تحصيل کردة جديد، بلکه در کشورهاي خارج، تبليغ نمايند. وقتي اين خبر منتشر شد، گروهي از عوام و شبه‌عوام تهران به قم رفتند و اولتيماتوم دادند که اين پولي که مردم به عنوان سهم امام مي‌دهند براي اين نيست که طلاب زبان کفر را ياد بگيرند. اگر اين وضع ادامه پيدا کند، چنين و چنان خواهيم کرد. آن مرحوم، مهم ديد ادامة‌ اين کار موجب انحلال حوزة علميه و خراب شدن اساس کار است؛ موقتاً از منظور عالي خود صرف نظر کرد.35

آنچه مي‌توان از اين اندک برداشت نمود اين است که روشنفکري در فضاي دين و حوزه، چارچوب‌هاي خودش را مي‌طلبد و بايد در هر اقدامي، آن را از جهات گوناگون سنجيد؛ حتي بايد شرايط زماني و مکاني را در نظر گرفت تا مبادا اگر در حرکتي اصلاحي خواستيم ابرويي را درست کنيم، چشمي را کور سازيم؛ ولي اگر به اين نتيجه رسيديم که انجام کاري ضرورت دارد و بايد آن را انجام داد، نترسيم و با توکل به خدا کار را ادامه دهيم و دلخوش از آن باشيم که «ان الذين قالوا ربنا‌الله ثم استقاموا تنزل عليهم الملائکة».

در پايان، بار ديگر بر اين نکته تأکيد مي‌کنيم که اگرچه شعار روشنفکري به معناي عام، وفادار نبودن به راه و رسم گذشته و به نقد کشاندن وضع موجود است، اما آنچه باعث شکاف بين روشنفکران دين‌باور از روشنفکري غير ديني يا ضد ديني مي‌شود، ارتزاق از سرچشمه‌هاي اصيل ديني است که مدعيان روشنفکري ضد ديني بر آن باور ندارند يا فقط در ظاهر به آن اقرار دارند. پرواضح است از پايگاه مقدسي چون حوزه‌هاي علميه انسان‌هاي دين‌باور و صاحب فکري متولد شدند که تمام موضع‌گيري‌هاي سياسي، فرهنگي و اجتماعي‌شان و اعتراض‌شان بر اوضاع و حمايت ايشان از اوضاع، ريشه‌اي عميق در دين و منابع اصلي آن، قرآن و روايات و کتب معتبر ديني، به ويژه منتخب حقه شيعه اثني عشري دارد؛ و اگرچه افرادي ديگر نيز مدعي روشنفکري‌اند و خود را برخاسته از حوزه معرفي مي‌کنند، اما راهي جز راه دين و اصول اصلي الهي را طي نکردند، نمي‌توان فرزندان خلف حوزه دانست؛ اين مهم بر هيچ اهل نظر و انديشه‌اي مخفي نيست.

1 . محمدعلي زکريايي، جامعه‌شناسي روشنفکري ديني، ص 143.

2 . آيين انقلاب اسلامي (گزيده‌اي از انديشه و آراء امام خميني) ص 252.

3 . مجلة حوزه، شمارة 22، ص 64.

4 . شرف الدين، اجوبه مسائل جارا...، ص 48، مطبعه عرفان، صيدا، چاپ دوم، 1393 ق.

5 . حميدرضا شريعتمداري، سکولاريزم در جهان غرب، ص 99، مرکز مطالعات «تحقيقات اديان و مذاهب».

6 . تغيير لباس و کشف حجاب به روايت اسناد، مرکز بررسي اسناد تاريخي وزارت اطلاعات، ص 81 ـ 82.

7 . صحيفة نور، ج 13، ص 152.

8 . علما و رژيم رضاشاه، ص 511 ـ 512.

9 . تغيير لباس و کشف حجاب به روايت اسناد، سند 64.

10 . همان، سند 86.

11 . همان، سند 97.

12 . عبد الرحيم سليماني اردستاني، مسيحيت، ص 203.

13 . تقي رحماني، روشنفکران مذهبي و عقل مدرن، ص 206، نشر قلم، 1384.

14 . فريدون آدميت، انديشه‌هاي ميرزا آقا خان کرماني، ص 14، نشر پيام، 1357.

15 . همان، ص 251.

16 . منشور روحانيت، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني.

17 . روح ا... حسينيان، نقش فداييان اسلام در تاريخ معاصر ايران، ص 10، نشر شاهد، 1384.

18 . ويژه نامة حديث رويش، ص 14، مصاحبه با اسد ا... صفا.

19 . امير جهاندار، روشنفکري و سياست، مرکز اسناد انقلاب اسلامي، ص 156.

20 . همان، ص 165.

21 . رسول جعفريان، جريان‌ها و سازمان‌هاي مذهبي ـ سياسي ايران، ص 719.

22 . رسول جعفريان، داستان حجاب در ايران پيش از انقلاب، ص 103.

23 . علما و رژيم رضا شاه، ص 288.

24 . علي رهنما، نيروهاي مذهبي بر بستر حرکت نهضت ملي، ص 761.

25 . جريان‌ها و سازمان‌هاي مذهبي ـ سياسي ايران، ص 721.

26 . علما و رژيم رضاشاه، ص 286.

27 . جريان‌ها و سازمان‌هاي مذهبي ـ سياسي ايران، ص 721.

28 . حسين بشيريه، جامعه‌شناسي سياسي، ص 247.

29 . نقش فدائيان اسلام در تاريخ معاصر ايران، ص 10.

30 . ر.ک سرگذشت کتاب شهيد جاويد، تأليف آيت ا... رضا استادي.

31 . خردنامه همشهري، شماره 85، ص 5.

32 . سايت، محسن کديور.

33 . سيدمحسن امين، اعيان الشيعه، ج اول، ص 74، دارالتعارف للمطبوعات، بيروت.

34 . مجلة حوزه، شمارة 27، ص 180.

35 . شهيد مطهري، بحثي دربارة مرجعيت و روحانيت، نرم افزار بلاغ.


/ 1