نقد و معرفی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نقد و معرفی - نسخه متنی

محمداسماعیل نباتیان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نقد و معرفى «قدرت، گفتمان و زبان»(1)

محمداسماعيل نباتيان(2)

رويكرد گفتمانى به جريان قدرت در جمهورى اسلامى، تطبيق مؤلفه هاى نظريه تحليل گفتمان بر تك تك رويدادها و پديده ها و چگونگى انتقال قدرت در بين جناح هاى سياسى در دو مقطع سال هاى اوليه پس از انقلاب اسلامى و پس از دوم خرداد 1376، و به ويژه تحليل متون مطبوعات وابسته به جناح ها براى دست يابى به اهداف مورد نظر، ويژگى هايى است كه كتاب قدرت، گفتمان و زبان را قابل توجه مى نمايد.

نويسنده در اين پژوهش در پى پاسخ به اين پرسش مبنايى راجع به جريان قدرت در ايران و ساز و كار آن است كه «قدرت چگونه در مطبوعات جريان پيدا مى كند؟». در حقيقت تحليل جريان قدرت را بر تحولات و سير مطبوعات به مثابه ركن چهارم دموكراسى، بنيان مى نهد تا با تحليل متون مطبوعات، چگونگى ظهور و سقوط جناح ها را به تصوير بكشد. در اين راستا زبان شناسى را به كار مى بندد و با استفاده از نظريه گفتمان ارنستولاكلا و شنتال موف و نيز نظريه تحليل انتقادى گفتمان فركلاف، سعى مى كند اين فرضيه را به اثبات برساند كه «قدرت پنهان در گفتمان هاى سياسى به واسطه فرايندهاى دوگانه برجسته سازى و حاشيه رانى به طور كلى در اجتماع و به طور خاص در مطبوعات جريان مى يابد». به عبارت ديگر، اين كتاب بر آن است تا به انقلاب اسلامى، به مثابه پديده اى فرهنگى، از زاويه زبان و زبان شناسى بنگرد.

از آن جا كه زبان و فرهنگ از يك جنس اند و زبان در فرهنگ است و فرهنگ در زبان، اين سؤالات فرعى در راستاى تبيين سؤال اصلى و آزمون فرضيه مطرح شده است كه رابطه اين انقلاب فرهنگى با زبان چگونه است؟ زبان چه نقشى در اين انقلاب داشته است؟ و انقلاب چگونه زبان را دست خوش تغيير كرده است؟ در حقيقت در اين پژوهش، مسأله اين است كه انقلاب اسلامى ايران چه نظام معنايى را ايجاد كرده است و اين نظام معنايى در گذر زمان، چه تحولاتى را از سر گذرانده است؟ در چارچوب اين مسأله، به طور خاص چگونگى تكوين گفتمان اصلاح طلب و كشمكش هايى كه اين جنبش با گفتمان محافظه كار داشته است نيز پرداخته شده است تا در قالب تحليل گفتمانى نشان داده شود كه چرا جنبش اصلاحات شكل گرفت؟ چگونه استمرار يافت؟ و چرا افول كرد؟ و ساز و كارهاى مقابله دو گفتمان اصلاح طلب و محافظه كار با يكديگر و بازتاب اين تحولات در مطبوعات اين دوره، چه بوده است.

نويسنده براى آزمون فرضيه، پژوهش را در دو بخش و هفت فصل سامان داده است. بخش اول با عنوان «قدرت، گفتمان و زبان» به مباحث نظرى، مفاهيم و چارچوب نظرى پژوهش اختصاص يافته و بخش دوم تحت عنوان «تحليل گفتمانى شكل گيرى و تحولات انقلاب اسلامى» به تطبيق چارچوب نظرى پژوهش بر تحولات و جريان قدرت در جمهورى اسلامى و تحليل گفتمانى از اين تحولات پرداخته است.

بخش اول: قدرت گفتمان و زبان

اين بخش به بيان نظريه هاى مختلف گفتمان و تبيين الگوى تحقيق پرداخته است و در چهار فصل، مطالعات و نظريات متفكرانى بررسى شده كه انديشه ها و تلاش هايشان به تدريج راه را براى مباحث كنونى درباره نقش هاى سياسى - اجتماعى زبان گشوده و منتهى به تكوين رويكردهاى مختلف تحليل گفتمان شده است. ريشه هاى اين رويكردهاى جديد را بايد در دو نوع نگرش ساخت گرا و پساساخت گرا به زبان و گفتمان جست و جو كرد.

فصل اول، گفتمان هاى قياس ناپذير: در اين فصل، روند تكاملى نظريه هاى گفتمان و گسترش آنها به حوزه تحليل تحولات سياسى و قدرت و چگونگى تركيب نظريه هاى مختلف گفتمان براى اثبات فرضيه پژوهش، تبيين گرديده است در اين راستا ابتدا به نظريه زليگ هريس اشاره مى كند كه نخستين بار اصطلاح تحليل گفتمان را براى تحليل متن بالاتر از سطح جمله به كار برد. از نظر او، از ميان واحدهاى سازنده متن يعنى تكواژه ها، عبارت ها، بندها و جمله ها، واحدهاى كوچك تر از جمله را دستور زبان مورد مطالعه قرار مى دهد و مطالعه واحدهاى بزرگ تر از جمله را تحليل گفتمان. مؤلف در ادامه، به نظريه هايى مى پردازد كه گفتمان را «زبان به هنگام كاربرد» تعريف مى كنند.

نظريات بالا، گفتمان را كوچك تر از زبان مى دانند. براى رفع كاستى ها و محدوديت هاى اين نظريه ها، تحليل انتقادى گفتمان شكل گرفت كه مفاهيمى چون قدرت و ايدئولوژى را نيز وارد تحليل گفتمان كردند. و بافت كاربرد زبان را با بافت هاى وسيع تر اجتماعى و فرهنگى ربط داد تا بدين طريق بتواند نابرابرى هاى اجتماعى خلق شده در زبان و منعكس شده در آن را نشان دهد.

در ادامه اين فصل، به نقش انديشه ها و نظريات ميشل فوكو در زبان شناسى به ويژه بايگانى شناسى (ديرينه شناسى) پرداخته شده است. بر اساس نظر فوكو، قدرت صرفاً سركوبگر نيست، آن طور كه امثال ماكس وبر مى گفتند، بلكه قدرت نيرويى مولد است كه «سازنده گفتمان، دانش، بدن ها و ذهنيت هاست». قدرت مدنظر فوكو، هم نيرويى مولد و هم نيرويى انقيادآور است.

حضور نظريه فوكو در مورد قدرت در زبان شناسى، تغييرات عميقى را در تحليل گفتمان سبب شد كه نظريه لاكلا و موفِ از ثمرات آن به شمار مى رود. نظريه اخير، گستره تحليل گفتمان را به تحولات سياسى - اجتماعى گسترش داد.

به طور خلاصه، در اين فصل نظريه هاى مربوط به گفتمان و قدرت از دو زاويه و نگرش متفاوت بررسى شده است: نگرش اول، اساساً ريشه در زبان شناسى ساخت گرا و نقش گرا دارد و بر اساس آن، گفتمان به مثابه زبان، بالاتر از جمله يا زبان به هنگام كاربرد است و بالطبع كوچك تر از زبان به حساب مى آيد؛ نگرش دوم مبتنى بر ديدگاه پساساخت گرايانه به زبان است كه بر اساس آن معانى محصول شرايط فرهنگى و اجتماعى است و در زبان به واقعيت مى پيوندد.

در اين نگرش، گفتمان بزرگ تر از زبان است و گفتمان ها نظام هايى خود بنيادند كه براى دست يابى به قدرت، زبان و همه پديده هاى اجتماعى ديگر را در سيطره خود مى گيرند.

فصل دوم، رويكردهاى تحليل انتقادى گفتمان: از آن جا كه چارچوب نظرى تحقيق حاضر تركيبى از تحليل انتقادى گفتمان و نظريه گفتمان لاكلا و موفِ است، لذا در اين فصل رويكردهاى تحليل انتقادى گفتمان و در فصل سوم، نظريه گفتمان لاكلا و موفِ تبيين شده است.

در فصل دوم، ابتدا پنج اصل بنيادى به عنوان مبانى تشكيل تحليل انتقادى گفتمان - على رغم وجود رويكردهاى مختلف در آن - ذكر شده است كه عبارتند از: زبان - گفتمانى بودن بخشى از ساختارها و فرايندهاى اجتماعى و فرهنگى، گفتمان هم سازنده و هم ساخته شده است، لزوم تجزيه و تحليل كاربرد زبان در بافت اجتماعى اش، كاركرد ايدئولوژيك داشتن گفتمان، و تحليل انتقادى.

در ادامه، سه رويكرد اصلى مطرح در تحليل انتقادى گفتمان تبيين شده است. ابتدا رويكرد جامعه - زبان شناسى گفتمان مورد بررسى قرار گرفته كه بر اساس آن همه اطلاعات پس زمينه اى در دسترس براى تحليل و تعبير لايه هاى گوناگون يك متن گفتارى يا نوشتارى به هم گره مى خورد. وجه تمايز اين رويكرد از ديگر رويكردهاى تحليل انتقادى گفتمان، تمركز بر تمامى بافت هاى تاريخى گفتمان در فرايند تبيين و تعبير است. رويكرد دوم، رويكرد اجتماعى - شناختى ون دايك است. او با برقرارى پيوند ميان مفاهيم سه گانه گفتمان، شناخت و اجتماع، رويكرد متمايزى را بنا نهاد كه با تكيه بر شناخت از رويكردهاى ديگر متمايز مى شود. سومين رويكرد، الگوى سه لايه فركلاف است كه بر اساس آن گفتمان نوعى كردار اجتماعى پنداشته مى شود. در اين الگو كه در مقايسه با رويكردهاى ديگر قرابت بيشترى با تحليل سياسى مدنظر كتاب حاضر دارد، براى تحليل يك رويداد ارتباطى از سه نوع تحليل به طور همزمان بهره گرفته مى شود: تحليل متن، تحليل كردار گفتمانى و تحليل كردار اجتماعى.

فصل سوم، نظريه گفتمان لاكلا و موفِ: نويسنده در اين فصل به شق اصلى چارچوب نظرى تحقيق يعنى نظريه لاكلا و موفِ پرداخته است. بر اساس اين نظريه، امور اجتماعى به مثابه ساخت هاى گفتمانى قابل فهم اند و در واقع، همه پديده هاى اجتماعى را مى توان با ابزارهاى تحليل گفتمانى تحليل و بررسى كرد. لاكلا و موفِ در نظريه اى پساساخت گرايانه، كل حوزه اجتماع را نظامى تصور مى كنند كه در آن معنا توليد و باز توليد مى شود. نظريه معنايى لاكلا و موفِ ارتباطى تنگاتنگ با نظريه اجتماعى شان دارد. حوزه اجتماع از نظر آنها همانند نظامى نشانه شناختى است كه حول مبارزه بر سر تعريف نشانه ها و تلاش براى تثبيت معناى آنها مى گردد. نظام هاى نشانه شناختى اجتماعى در تلاش براى تعريف جهان به شيوه خود، به سوژه ها و گروه هاى اجتماعى هويت مى بخشند و حوزه اجتماع را به قطب هاى متخاصم تقسيم مى كنند. در حقيقت، اجتماع عرصه مبارزه براى تعريف و تثبيت معناست.

فصل چهارم، تحليل گفتمان بر اساس برجسته سازى و حاشيه رانى: نويسنده در اين فصل با تركيب دو نظريه تحليل انتقادى گفتمان فركلاف و تحليل گفتمان لاكلا و موفِ، چارچوب نظرى مناسبى براى تحليل جريان قدرت در جمهورى اسلامى ايران به دست داده است. به اعتقاد او، اگر چه نظريه پساساخت گراى لاكلا و موفِ كارآيى بسيار بالايى براى تبيين چگونگى ظهور، استمرار و افول گفتمان ها و بررسى تعامل ميان آنها، و در واقع قابليت توجيه كنندگى شگفت انگيزى براى تحولات اجتماعى دارد، اما چون اين نظريه، نظريه اى سياسى - اجتماعى و خارج از حوزه زبان شناسى است، فاقد ابزارهاى تحليل زبانى لازم است؛ لذا در تحليل متون مورد نظر پژوهش با مشكل مواجه مى شود؛ از اين رو از نظريه تحليل انتقادى فركلاف براى تحليل متون خبرى و مطبوعاتى - كه هر دو گفتمان محافظه كار و اصلاح طلب با اين ابزار به هويت يابى و غيريت سازى در قالب كردارهاى برجسته ساز و حاشيه ران در رفتار و گفتار و سوژه ها و نهادها مى پردازند - استفاده شده است.

در اين فصل، ابتدا چارچوب نظرى تحقيق مركب از دو نظريه لاكلا و موفِ و فركلاف تبيين شده و نحوه بهره گيرى از آن در تحليل روابط قدرت و انعكاس آن در مطبوعات در جمهورى اسلامى بررسى شده است. در ادامه، براى بررسى پيدايش و تحولات دو گفتمان متخاصم محافظه كار و اصلاح طلب، چگونگى و روند تحليل گفتمان بر اساس برجسته سازى و حاشيه رانى مورد مطالعه قرار گرفته است. در اين راستا به برجسته سازى و حاشيه رانى در زبان پرداخته شده، و عناوين مختلفى از متون خبرى با استناد به مطبوعات وابسته به گفتمان هاى اصلاح طلب و محافظه كار تحليل و بررسى گرديده است.

به طور خلاصه در اين فصل، تحليل گفتمان بر اساس برجسته سازى و حاشيه رانى با دو چهره نرم افزارى (در قالب زبان مثل متون مطبوعاتى) و سخت افزارى (در قالب توقيف، حبس، ترور و تظاهرات خيابانى) تبيين شده تا مرزبندى و غيريت سازى ميان گفتمان هاى موجود در نظم گفتمانى سياسى در ايران بين سال هاى 1357 - 1382 به ويژه پس از انتخابات دوم خرداد 1376، مشخص شود و محل هاى نزاع ميان اين گفتمان ها و دال هاى شناور شناسايى شوند.

بخش دوم: تحليل گفتمانى شكل گيرى و تحولات انقلاب اسلامى

در اين بخش سعى شده در چارچوب نظرى تحقيق (مركب از نظريه گفتمان لاكلا و موفِ و بخشى از ابزارهاى تحليل زبانى تحليل انتقادى گفتمان مبتنى بر برداشت گسترده اى از برجسته سازى و حاشيه رانى)، چگونگى ظهور و افول گفتمان اصلاح طلب و تعامل و تقابل آن با گفتمان محافظه كار طى سال هاى 76 تا 82، به ويژه با تمركز بر دو انتخابات رياست جمهورى در دوم خرداد 76 و مجلس شوراى اسلامى در اسفند 82، مورد بررسى قرار گيرد.

فصل پنجم: ين فصل در واقع مقدمه اى براى ورود به مسأله اصلى پژوهش در فصل ششم است. در اين جا تحليلى كلى از تحولات گفتمان كلان انقلاب اسلامى از 1357 تا 1376 بر مبناى نظريه لاكلا و موفِ بدون ارائه تحليل متنى صورت گرفته است. نويسنده ابتدا فضاى استعارى گفتمان انقلاب اسلامى را كه در سال هاى اوليه پس از انقلاب اسلامى شكل گرفته بود و نيز نيروهاى تعامل كننده در آن يعنى سكولارها و مذهبى ها را تبيين كرده و مفصل بندى هر گروه (گفتمان) را در اين فضاى استعارى بيان نموده است. در فضاى استعارى گفتمان انقلاب اسلامى، گفتمان تجددگرايى، دال هاى مردم، قانون و آزادى را حول دال مركزى جمهورى مفصل بندى كرده، و گفتمان سنت گرايى، دال هاى روحانيت، ولايت و فقه را حول مفهوم مركزى اسلامى مفصل بندى نموده بود كه امام خمينى(ره) به دليل جايگاه و شأن سياسى، مذهبى و اجتماعى اى كه داشت حلقه واسط اين دو گفتمان به شمار مى رفت.

با اضمحلال فضاى استعارى، تقابل ميان دو گفتمان ياد شده عينى تر گرديد و شدت يافت و سرانجام گفتمان سنت گراى روحانيت هژمونيك شد. به ويژه در چهار سال دوره پس از انقلاب اسلامى، شديدترين حاشيه رانى هاى گفتمان انقلاب اسلامى روى داد كه از حاشيه رانده شدن دولت موقت شروع شد و تا بركنارى بنى صدر و طرد جبهه ملى، سازمان مجاهدين خلق، چريك هاى فدايى خلق، و سرانجام دستگيرى سران حزب توده در سال 1362 ادامه يافت. در هژمونيك شدن گفتمان سنت گرا، نقش سيادت كاريزماتيك امام خمينى بسيار تأثيرگذار بود.

نويسنده در ادامه، به روند حاشيه رانى گفتمان در جمهورى اسلامى و زمينه هاى تكوين گفتمان اصلاح طلب پرداخته است. به اعتقاد او، با رحلت امام(ره) و پايان رهبرى كاريزمايى ايشان در سال 1368، اختلافات راست سنتى و چپ سنتى نيز بروز عينى يافت و در ادامه، جدا شدن كارگزاران سازندگى از راست سنتى و پيگيرى روند اصلاحات اقتصادى در قالب خصوصى سازى و آزادى هاى اقتصادى، منجر به گسترش آزادى هاى مدنى و به تبع، افزايش تقاضا براى آزادى هاى سياسى شد و فضاى سياسى و اجتماعى به سمتى پيش رفت كه دال مركزى گفتمان محافظه كار به تدريج ساختارشكنى شد و هژمونى اش را از دست داد و زمينه هاى تكوين و هژمونيك شدن گفتمان اصلاحات فراهم گرديد.

فصل ششم: در اين فصل، مؤلف مدعاى اصلى بحث را آورده و بر آن استدلال كرده است. وى ابتدا مفصل بندى گفتمان هاى اصلاح طلب و محافظه كار را بيان كرده است. گفتمان اصلاح طلب دال هاى اصلاحات، جامعه مدنى، آزادى، توسعه سياسى و قانون را حول دال مركزى مردم مفصل بندى كرده و گفتمان محافظه كار دال هاى روحانيت، ارزش ها، عدالت، تهاجم فرهنگى و توسعه اقتصادى را پيرامون مفهوم مركزى ولايت مفصل بندى نمود.

در مقطع زمانى بين سال هاى 1376 تا 1382، هر دو گفتمان سعى در برجسته سازى خود و حاشيه رانى رقيب براى حفظ و استمرار قدرت از طريق مبارزه براى تثبيت معناى دال هاى شناور مركزى و ديگر دال ها داشتند. در حقيقت به كمك نرم افزارها و سخت افزارهايى كه در اختيار داشتند تلاش مى كردند با ساختارشكنى دال مركزى گفتمان رقيب، آن را طرد سازند و خود برجسته و هژمونيك شوند.

نويسنده براى تبيين تقابل دو گفتمان، به تحليل متون مطبوعاتى وابسته به هر دو گفتمان بر اساس نظريه تحليل انتقادى گفتمان فركلاف پرداخته است. نقطه تمركز تحليل متون مطبوعاتى، دو مقطع انتخابات رياست جمهورى در دوم خرداد 76 و انتخابات مجلس هفتم در اول اسفند 1382 است. در اين راستا براى بيان متون نرم افزارى محافظه كاران، عناوين خبرى، سرمقاله ها و گزيده هايى از متن خبرهاى روزنامه رسالت بيان شده و براى اصلاح طلبان در خرداد 76، روزنامه سلام و در اسفند 82، روزنامه شرق در نظر گرفته شده است. از اصلاح طلبان متون متعددى از سخنرانى هاى آقاى سيد محمد خاتمى در مراسم و مناسبت هاى مختلف و نيز سخنان آقاى كروبى و ديگر رهبران جناح اصلاح طلب و تحليل زبان شناختى از اين متون را آورده است. همچنين از محافظه كاران، سخنانى از آيةاللَّه مهدوى كنى، آقاى ناطق نورى و ديگر رهبران اين جناح و نيز بيانيه هاى حمايت از آقاى ناطق نورى و تحليل زبان شناختى اين سخنانان و بيانيه ها را ذكر كرده است.

به اعتقاد مؤلف، دوم خرداد 76 نقطه ظهور گفتمان اصلاح طلب و اسفند 82 نقطه افول آن است. در اين راستا قسمتى از اين فصل به روند افول و به حاشيه رفتن گفتمان اصلاح طلب و شالوده شكنى دال مركزى آن اختصاص يافته است. وى در نتيجه گيرى، بيان مى كند كه «بررسى مفصل بندى از گفتمان ها در سال هاى 1357، 1376 و 1382 نشان مى دهد كه احتمالاً جامعه ايران در حال گذار از سنت گرايى محض به سوى نوعى سازگارى ميان سنت گرايى و تجددگرايى است. اگر چه تجددگرايى سكولار در سال هاى اوليه انقلاب اسلامى به حاشيه رانده شد، ولى در سياستى جديد در گفتمان اصلاح طلب دوباره ظهور كرد و در مدت حضور دوباره اش در تحولات اجتماعى تأثيراتى عميق بر سنت گرايى بر جاى گذاشت».

فصل هفتم: در اين فصل، نويسنده ضمن گذرى كوتاه بر شش فصل گذشته، دست آوردهاى خود به ويژه در آزمون فرضيه و نيز نتايج حاصله از بررسى منازعات معنايى ميان گفتمان هاى محافظه كار و اصلاح طلب را بيان كرده است. همچنين روند تحول نظام معنايى و دال هاى شناور گفتمان هاى محافظه كار و اصلاح طلب در سال هاى 1357 تا 1382 را به طور خلاصه و گويا آورده است. در پايان كتاب، سه ضميمه آمده كه شامل برخى عناوين خبرى روزنامه هاى سلام و رسالت و تحليلى راجع به اصلاح طلبان در روزنامه رسالت است.

ملاحظات

1. تقسيم بندى و فصل بندى مباحث بسيار مناسب و متناسب با بحث و تطبيق چارچوب نظرى بر موضوع پژوهش انجام يافته است. در حقيقت فصل بندى منطقى را مى توان مشاهده كرد.

2. ادغام چارچوب نظرى با تحولات سياسى - اجتماعى و روند جا به جايى قدرت در جمهورى اسلام به نيكى و روشنى مشاهده مى شود؛ بر خلاف بسيارى از تحقيقات كه چارچوب نظرى در همان قامت نظر باقى مى ماند و در بحث از موضوع فراموش مى شود.

3. ارائه «مقدمه» و «خلاصه» در صدر و ذيل هر فصل، مخاطب را در كمترين زمان با دورنما و نيز ثمرات و نتيجه بحث آن فصل آشنا مى كند.

4. يك نكته قابل تأمل در كتاب - كه بر مخاطب پوشيده نمى ماند - اين است كه در تحليل گفتمان لاكلا و موفِ، دو گفتمان متخاصم با دو دال مركزى مختلف سعى در معنا دهى به دال شناور واحدى در حوزه گفتمان گونگى دارند و هر يك تلاش مى كند رابطه اى ميان مدلول مورد نظر خود با دال شناور برقرار كند و در عين حال، رابطه آن دال با مدلول گفتمان رقيب را نيز شالوده شكنى كند. پس نزاع دو گفتمان رقيب بر سر توليد معنا و مدلول براى دال واحدى است و نه دال هاى متعدد و مختلف. چون در صورت تباين بين دال هاى شناور - همان طور كه در كتاب حاضر آمده است - نزاعى بين دو گفتمان متخاصم نخواهد بود و دال مركزى هر گفتمان در پى معنا دهى به دال هاى خود خواهد بود؛ براى مثال در كتاب آمده است كه گفتمان اصلاح طلب دال هاى جامعه مدنى، آزادى، توسعه سياسى، قانون و اصلاحات را حول دال مركزى مردم مفصل بندى كرده و گفتمان محافظه كار دال هاى روحانيت، ارزش ها، عدالت، توسعه اقتصادى و تهاجم فرهنگى را پيرامون دال مركزى ولايت مفصل بندى نموده است؛ بدين ترتيب هر دال مركزى در پى معنا دهى به دال هاى خاص خود است كه متفاوت و متباين از يكديگرند؛ حال نزاع و رقابت دو گفتمان بر سر چيست؟ در واقع نقطه تلاقى و تداخلى بين دال هاى شناورى كه دو گفتمان در صدد جذب آنها براى مدلول خودشان هستند، وجود ندارد تا نزاعى در توليد معنا و ايجاد رابطه بين دال و مدلول و نيز شالوده شكنى رابطه دال و مدلول گفتمان رقيب، صورت گيرد، زيرا هم دال و هم مدلول دو گفتمان متفاوت هستند.

1) على اصغر سلطانى، قدرت، گفتمان و زبان، (ساز و كار)، (تهران: نشر نى، 1384).

2) دانش آموخته حوزه علميه قم و كارشناسى ارشد علوم سياسى.


/ 1