كثرتگرايي ديني
حسن معلمي چكيده:
كثرتگرايي ديني از جمله مباحث مطرح در فضاي فرهنگي جامعه امروز ماست و مطالب متنوع و متفاوتي در باب تبيين و نقد و بررسي آن مطرح شده است. مباحث مذكور جهات مختلف بحث را روشن و آشكار كرده و به مقدار زيادي جهات مثبت و منفي نظريه مذكور را ارائه نموده است. ولي هنوز عليرغم مباحث مذكور جهات مبهم در اين بخش وجود دارد. سعي مقاله حاضر توضيح بعضي از جهات مبهم و نقد و بررسي نظريه مذكور است. در اين نوشته ابتداء معاني كثرتگرايي ديني و سپس نقد و بررسي معاني مذكور و در ادامه اشاره به زمينهها و علل پيدايش اين نظريه و در نهايت نگاهي از منظر قرآن مجيد به اين بحث ارائه خواهد شد. معاني كثرتگرايي ديني
1. حقيقت دين واحد، اما راههاي منتهي بدان متفاوت است. اديان و مذاهب گوناگون راههاي رسيدن به آن حقيقت واحدند. پس همه اديان حق و منتهي به حق هستند. درواقع، اديان عليرغم اختلاف سطحي و ظاهري خود، داراي حقيقت متعالي واحدي هستند و اختلافات اديان نيز به تكثر و تنوع فهم انسان از حقايق ديني و گوناگوني تجارب و تفاسير ديني باز ميگردد; يعني از آنجا كه فهم و برداشت ما از متون ديني متفاوت و متحول است و از طرف ديگر تجارب ديني و تفاسير مربوط بدان تجارب متفاوت و متنوع است، اين دو عامل باعث تكثر اديان و مذاهب شده است ولي همه اين كثرات به يك وحدت رهنمون است. 2. حقايق متكثر است و اديان و مذاهب گوناگون نيز هر كدام سهمي از اين حقايق دارند و هر دين و مذهب بخشي از حق را به همراه خود دارد گرچه ممكن استبه دليل دشمني دشمنان و عناد معاندين داراي بخشهاي باطل نيز باشد. هميشه حق و باطل با همديگر ممزوج هستند. 3. حقايق متعدد و حتي متضاد و متعارض هستند و اديان عليرغم تناقضات داخلي حق هستند. 4. همه اديان و مذاهب و يا اكثر آنها ميتوانند با مسالمت و صلح و صفا در كنار يكديگر زندگي كنند; يعني اختلافات نظري و فكري و عقيدتي نبايد موجب اختلافات عملي و برخورد فردي و اجتماعي گردد و حتي ميتوان با بحثهاي منطقي و نظري و تاكيد بر نقاط مشترك به همديگر نزديك شد و در مقابل كفر و الحاد و ظلم و ستم ايستاد. روشن است كه معناي چهارم مورد قبول اسلام و قرآن مجيد و انديشمندان مسلمان است و سيره رسول اكرم (ص) در مدينه در برخورد با اديان مختلف (مسيحي - يهودي) گواه صادق اين مدعاست. معناي سوم نيز به دليل امتناع اجتماع نقيضين كه از بديهيات اوليه است، مردود و باطل است و لازمه قبول آن صحت نقيض همين ادعاست. ولي معناي دوم و سوم به يك معنا درست و به يك معنا باطل است. يعني حاوي بخشي از حق است و همه حقيقت در آن بيان نشده است. توضيح مطلب اينكه: 1. در اين كه همه انبياي الهي به دنبال حقيقت واحدي بودهاند و در اصول دين و مباني آن (توحيد، نبوت، معاد، عبوديت، ايمان، عمل صالح و...) اختلافي نداشتهاند شكي نيست و آيات مختلف قرآن مجيد بر اين حقيقت دلالت دارند. ولي اين مطلب در دين حقيقي و تحريف نشده و تعاليم واقعي انبياء الهي قطعي است ولي لازمه منطقي آن حقانيت اديان تحريف شده فعلي دنيا نخواهد بود. 2. در اين كه اختلاف اديان حقيقي و تحريف نشده، اختلاف ريشهاي و اصولي نيست و اختلاف در بخشي از شرايع و راههاي وصول به حقيقت اصلي اديان است، شكي نيست ولي اين مطلب به اين معنا نيست كه با وجود دين بعدي و نسخ اديان گذشته، هنوز شرايع و اديان قبلي حق و قابل اطاعت هستند، بلكه برعكس بدليل حقانيت اسلام، جامعيت آن و نسخ شرايع قبلي توسط آن، بعد از بعثت رسول اكرم (ص)، تنها دين و شريعت قابل اطاعت اسلام است. 3. در اين كه معمولا پارهاي از اديان و مذاهب مخلوطي از حق و باطل هستند شكي نيست، يعني نه باطل محض هستند و نه حق محض، ولي اين بدان معنا نيست كه دين و مذهب حق مطلقا قابل شناسائي و فهم و قبول نيست. به تعبير ديگر هم علل و عوامل مخلوط شدن حق و باطل در طول تاريخ وجود داشته است و هم راههاي تشخيص حق و باطل را خداي متعال در اختيار بشر گذاشته است. البته اين بدان معنا نيست كه انسان عادي در رسيدن به حق هيچ خطائي مرتكب نميشود ولي راههاي كم كردن خطا و دسترسي به حقايق بيشتر و برتر باز است و تعابير مختلف قرآن مجيد در باب تعقل، تفكر، تدبر، هدايتسبيل، تبيان حق و مناظره انبياء الهي و اهل بيت عصمت (ع) با اهل باطل و امثال آن گواه صادق اين حقيقت است. 4. هيچگاه نبايد وجود اهل باطل و انگيزههاي خلط حق و باطل مانع حقيقتطلبي انسان گردد، چنان كه در علومي همچون فيزيك، رياضيات و امثال آن نيز عالمان به دنبال حقايق هستند و اكتفا به حداقل نميكنند. و ميتوان گفت چون درباب اديان عناد معاندين و شيطنتشياطين بيشتر است، سعي در رسيدن به حق بايد بيشتر و جديتر باشد. 5. خداي متعال وعده داده است كه اگر انسان اهل تقوي باشد و حق را در عمل و نظر رعايت كند و بدنبال حق باشد، راه رسيدن به حق را به او نشان خواهد داد. 6. هر كس بدنبال حق باشد و از باطل گريزان باشد و در اين مسير تقصير و عناد نداشته باشد، به هر مقدار از حق برسد مورد قبول حق است و همان مقدار براي او حجت است و در مابقي معذور است، ولي اين حجيت و معذوريت نبايد مانع حقطلبي و عدم قناعتبه هر دين و مذهب باشد. زيرا اخذ هر دين و مذهب بدون ملاكهاي حق و باطل نزد شرع و عقل نه مقبول است و نه مسموع و نه مطابق با فطرت حقطلب انسان. 7. بحثحق و باطل را بايد از عذاب و ثواب جدا كرد; يعني اينگونه نيست كه هر كس به حق نرسيد اهل عذاب باشد، زيرا اگر كسي تقصير و عناد در نرسيدن به حق نداشته باشد و به آنچه حق ميداند و يقين دارد عمل كند، همان يقين براي او حجت است و رحمت و عدل الهي مبين اين مطلب است. 8. هدايت و حكمت الهي اقتضاء ميكند كه زمينه هدايت و رسيدن به حق و كمال حقيقي را براي همه انسانها فراهم كند، ولي رساندن جبري انسان به حق و هدايت جبري، مخالف اختيار بشر است و ارزشي ندارد، لذا اگر انسانها با اختيار خود و تقصير و عناد و يا اطاعت از هواي نفس به باطل گرويدند، منافات با صفت هادي و حكيم بودن خداوند نخواهد داشت. به عبارت ديگر هدايت و حكمت الهي نبايد بهانه عدم حقيقتطلبي انسانها و سعي در رسيدن به حق و فهم اين حق باشد، مخصوصا با توجه به اين كه خداوند متعال به انسانهاي حقيقتطلب و ساعي در اين راه كمك ميكند و آنها را رها نخواهد ساخت. 9. در اين كه حقايق متكثر و متنوع است و قرآن مجيد داراي بطون فراوان است و حقايق نيز مراتبي دارد شكي نيست ولي لازمه منطقي اين مطلب اين نيست كه قرآن كريم و روايات رسول اكرم و اهل بيت (ع) حاوي همه حقايق لازم براي هدايت و كمال انسان نباشد، بلكه برعكس به دليل حقانيت و خاتميت و كمال دين اسلام، بايد همه حقايق لازم در آن باشد. و هر كس هر مقدار از حقيقت را طلب كند امكان رسيدن بدان را داشته باشد. 10. قول به حقانيت همه اديان و مذاهب منجر به جمع نقيضين ميگردد زيرا دعاوي ضد و نقيض اديان و مذاهب كم نيست و جمع مشتركات و حذف موارد اختلاف نيز مورد انكار همه اديان است و مورد قبول هيچ يك از اديان نيز نخواهد بود و خود همين كار دليل بر بطلان همه اديان خواهد بود. پس بايد بدنبال دين حق بود (كامل - نهايي - جامع) كه جامع همه حقايق اديان قبل و حقايق جديد و كمالات نهايي است و اسلام همان حقيقت نهايي و ناسخ شرايع سابق و تنها ملاك حق و باطل و معيار ثواب و عقاب است. پارهاي از زمينهها و ريشههاي كثرتگرايي ديني در غرب
1. محدود كردن دايره نجات و ثواب و عقاب به دين خاص و اعمال خاص مسيحيتبهگونهاي كه راه نجات براي همه انسانها (جز مسيحيان) بسته است هرچند تقصير و عنادي نداشته باشند. اين نظريه افراطي باعثيك نظريه تفريطي شد كه قائل به حقانيت همه اديان و مذاهب ميشد. درحالي كه اگر مساله نجات و مساله حق و باطل از همديگر تفكيك ميشد اين افراط و تفريط پديد نميآمد. 2. بعد از هيوم و كانت، معرفتشناسي در غرب به سمتشكاكيت و به دنبال آن عدم امكان رسيدن به واقع حركت كرد و واقعيت پديداري (آنچه بهنظر ما ميرسد) به جاي واقعيت فينفسه (آنچه فينفسه حق است) نشست و درباب اديان نيز گفتهاند حق فينفسه يك مطلب است ولي كسي را بدان راهي نيست و اديان حقيقت و واقعيت پديداري هستند و همين مقدار كافي است. (1) 3. پيدايش اين گرايش كه گوهر دين، تجربه ديني است و تجارب ديني نيز تفاسير و تعابير متفاوت دارند و اين تفاسير گوناگون نيز موجب گوناگوني اديان و مذاهب شده است و اين اختلاف در تجارب ديني و تعدد تفاسير آن شامل انبياء الهي نيز ميگردد. درحالي كه طبق حكمت الهي و رحمت او انبياء در تلقي و دريافتحق و ابلاغ آن بايد معصوم باشند تا هدايتحقيقي الهي تحقق پيدا كند. 4. پيدايش ليبراليسم سياسي كه به آزاديخواهي سياسي معتقد است و به نوعي تساهل و تسامح در دين و تفكرات ديني قائل است و سعي در حذف دين از قلمرو مسائل اجتماعي دارد. كثرتگرايي ديني از منظر قرآن مجيد
آيات قرآن مجيد درباب حقانيت اديان را ميتوان به چهار دسته تقسيم كرد: 1. آياتي كه حقانيت اديان الهي را بهطور مطلق مطرح كردهاند و جهات مختلف حقانيت اديان (از طرف خدا بودن - مطابق با فطرت بودن - مطابق با نيازهاي روحي و جسمي بودن - موجب رسيدن انسان به كمال حقيقي شدن و...) را مطرح كردهاند. (2) 2. آياتي كه دلالتبر حقانيت دين اسلام دارند و بعد از بعثت رسول اكرم (ص) پذيرش و تدين به هيچ ديني غير از اسلام را حق نميدانند. (3) 3. آياتي كه اديان انبياء الهي را در زمان خود و قبل از بعثت رسول اكرم (ص) حق ميدانند. (4) 4. آياتي كه اديان تحريف شده در دست مسيحيان و يهوديان را باطل و مردود ميشمارند. آنچه در اين نوشتار ضرورت دارد ذكر پارهاي از آيات دسته دوم، سوم و چهارم است. 1. آياتي كه دلالتبر حقانيت دين اسلام دارند و بعد از بعثت رسول اكرم (ص) پذيرش اديان ديگر را حق نميدانند عبارتند از: 1. هو الذي ارسل رسوله بالهدي و دين الحق ليظهره عليالدين كله. (5) (و آيات مشابه) 2. قاتلوا الذين لا يومنون بالله و لا باليوم الآخر و لا يحرمون ما حرم الله و رسوله و لا يدينون دين الحق من الذين اتوا الكتاب حتي يعطوا الجزية عن يد و هم صاغرون. (6) 3. و من يبتغ غيرالاسلام دينا فلن يقبل منه. (7) 4. ان الدين عند اللهالاسلام و ما اختلف الذين اوتوا الكتاب الا من بعد ما جائهم العلم بغيا بينهم» . (8) 5. .... و رضيت لكمالاسلام دينا. (9) 6. يا اهل الكتاب قد جائكم رسولنا يبين لكم كثيرا مما كنتم تخفون من الكتاب و يعفوا عن كثير قد جاءكم من الله نور و كتاب مبين، يهدي به الله من اتبع رضوانه سبل السلام و يخرجهم من الظلمات الي النور باذنه و يهديهم الي صراط مستقيم. (10) 7. يا اهل الكتاب قد جاءكم رسولنا يبين لكم علي فترة من الرسل ان تقولوا ما جائنا من بشير و لا نذير فقد جاءكم بشير و نذير و الله علي كل شي قدير. (11) 8. يا اهل الكتاب لم تلبسون الحق بالباطل و تكتمون الحق و انتم تعلمون. (12) 9. يا اهل الكتاب لم تكفرون بآيات الله و انتم تشهدون. (13) 10. و لن ترضي عنك اليهود و لا النصري حتي تتبع ملتهم قل ان هدي الله هو الهدي و لئن اتبعت اهوائهم بعد الذي جاءك من العلم مالك من الله من ولي و لا نصير. (14) 11. فمن حاجك فيه من بعد ما جائك من العلم فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائكم و نساءنا و نساءكم و انفسنا و انفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنت الله علي الكاذبين. (15) 12. و من يشاقق الرسول من بعد ما تبين له الهدي و يتبع غير سبيل المومنين نوله ما تولي و نصله جهنم و ساءت مصيرا. (16) 13. الذين آتيناهم الكتاب يعرفونه (رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم) كما يعرفون ابنائهم هم الذين خسروا انفسهم فهم لا يؤمنون. (17) 14. و اذ قال عيسي بن مريم يا بنياسرائيل اني رسول الله اليكم مصدقا لما بين يدي من التوراة و مبشرا برسول ياتي من بعدي اسمه احمد فلما جائهم بالبينات قالوا هذا سحر مبين. (18) 15. الذين يتبعون الرسول النبي الامي الذي يجدونه مكتوبا عندهم في التوراة و الانجيل... فالذين آمنوا به و عزروه و نصروه و اتبعوا النور الذي انزل معه اولئك هم المفلحون. (19) 16. ...و اوحي الي هذا القرآن لا نذركم به و من بلغ... (20) 17. ان هو الا ذكر للعالمين. (21) 18. تبارك الذي نزل الفرقان علي عبده ليكون للعالمين نذيرا. (22) 19. يا ايها الذين آمنوا لا تتخذوا اليهود و النصاري اولياء بعضهم اولياء بعض و من يتولهم منكم فانه منهم ان الله لا يهدي القوم الظالمين. (23) 20. فان آمنوا بمثل ما آمنتم به فقد اهتدوا و ان تولوا فانما هم في شقاق فسيكفيكهم الله و هو السميع العليم. (24) آيات دسته اول بر حقانيت دين اسلام و غلبه و تفوق آن بر همه اديان دلالت دارند و آيه رديف دوم طريق كساني كه (از اهل كتاب) دين اسلام را نپذيرفتهاند، باطل و مردود ميداند و آيات دسته 3- 4- 5- حقانيت اسلام را مطرح كردهاند كه منظور از اسلام در آيات مذكور يا اسلام اصطلاحي است و يا اسلام به معناي تسليم محض خدا و رسول خدا بودن، در هر صورت تسليم محض رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم بودن لازم قطعي اين آيات است. و آيات دسته 6- 7- 8- 9- 10- 11- 12- 13- 14- 15- دعوت اهل كتاب استبه اسلام و مباهله كردن با اهل كتاب براي اثبات حقانيت اسلام و اطاعت صددرصد از اسلام را مطرح كردهاند. و آيات رديف 16- 17- 18- بر جهاني بودن دين مبين اسلام دلالت دارند و آيات رديف 19 و 20، نهي از دوستي و رهبري اهل كتاب كردهاند و ايمان به اسلام را ملاك هدايت و رستگاري معرفي كرده است. 2. آياتي كه اديان انبياء الهي را در زمان خود و قبل از بعثت رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم حق ميدانند: 1. آمن الرسول بما انزل اليه من ربه و المؤمنون كل آمن بالله و ملائكته و كتبه و رسله لا نفرق بين احد من رسله و قالوا سمعنا و اطعنا غفرانك ربنا و اليك المصير. (25) 2. و الذين آمنوا بالله و رسله و لم يفرقوا بين احد منهم اولئك سوف يوتيهم اجورهم و كان الله غفورا رحيما. (26) 3. يا ايها الذين آمنوا آمنوا بالله و رسوله و الكتاب الذي نزل علي رسوله و الكتاب الذي انزل من قبل و من يكفر بالله و ملائكته و كتبه و رسله و اليوم الآخر فقد ضل ضلالا بعيدا. (27) و آيات ديگري كه بر همين مضمون دلالت دارند. (28) اين آيات به قرينه آيات دسته اول دلالتبر اين دارند كه همه كساني كه اسلام را پذيرفتهاند بايد به حقانيت همه انبياء و كتب آسماني قبل از اسلام نيز ايمان بياورند; يعني همه انبياء الهي و كتب آنها را از طرف حق بدانند و در آن تشكيك نكنند گرچه دين فعلي و مورد عمل آنها اسلام است. 3. آياتي كه دلالتبر تحريف اديان قبل از اسلام دارند: 1. يا اهل الكتاب لم تلبسون الحق بالباطل و تكتمون الحق و انتم تعلمون. (29) 2. افتطمعون ان يومنوا لكم و قد كان فريق منهم (يهوديان) يسمعون كلام الله ثم يحرفونه من بعد ما عقلوه و هم يعلمون. (30) 3. فويل للذين يكتبون الكتاب بايديهم ثم يقولون هذا من عند الله.... (31) 4. يا اهل الكتاب لا تغلوا في دينكم و لا تقولوا علي الله الا الحق انما المسيح عيسي بن مريم رسول الله و كلمته القاها الي مريم و روح منه فامنوا بالله و رسله و لا تقولوا ثلاثه انتهوا خيرا لكم انما الله اله واحد سبحانه ان يكون له ولد له ما في السموات و ما في الارض و كفي بالله وكيلا. (32) 5. قل يا اهل الكتاب هل تنقمون منا الا ان آمنا بالله و ما انزل الينا و ما انزل من قبل و ان اكثركم فاسقون. (33) 6. و قالت اليهود يدالله مغلولة غلت ايديهم و لعنوا بما قالوا... (34) 7. لقد كفر الذين قالو ان الله هو المسيح بن مريم و قال المسيح يا بنياسرائيل اعبدوا الله ربي و ربكم... (35) 8. قل يا اهل الكتاب لا تغلوا في دينكم غير الحق و لا تتبعوا اهواء قوم قد ضلوا من قبل و اضلوا كثيرا و ضلوا عن سواء السبيل. (36) 9. يحرفون الكلم عن مواضعه و نسوا حظا مما ذكروا به. (37) 10. يا اهل الكتاب قد جاءكم رسولنا يبين لكم كثيرا مما كنتم تخفون من الكتاب و يعفوا عن كثير قد جاءكم من الله نور و كتاب مبين. (38) اين آيات و آيات ديگري از قرآن مجيد دلالت دارند بر تحريف اديان قبل از اسلام و انحراف آنها از مسير حقي كه انبياء آن اديان پايهريزي كرده بودند، و پس از بعثت رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم دين حق و قابل عمل و نجات بخش اسلام است. 1) رجوع كن به: نگاهي به معرفتشناسي در فلسفه غرب، حسن معلمي، بخش كانت و هيوم. 2) فتح - 28; انفال - 23; صف - 8- 9; روم - 30 و . . . 3) فتح - 28; توبه 29; آل عمران - 20- 61- 70- 71- 85; مائده - 3- 16- 19; بقره - 120; انعام - 19- 20; نساء - 115; صف - 6; اعراف - 157; تكوير - 27; فرقان - 10. 4) بقره - 136- 137- 285; نساء - 136- 152- 162; آل عمران - 84; مائده - 44. 5) فتح - 28. 6) توبه - 29. 7) آل عمران - 85. 8) آل عمران - 19. 9) مائده - 3. 10) مائده: 16- 15. 11) مائده - 19. 12) آل عمران - 71. 13) آل عمران - 70. 14) بقره - 120. 15) آل عمران - 61. 16) نساء - 115. 17) انعام - 20. 18) صف - 6. 19) اعراف - 157. 20) انعام - 19. 21) تكوير - 27. 22) فرقان: 1. 23) مائده: 51. 24) بقره: 137. 25) بقره: 285. 26) نساء: 152. 27) نساء - 136. 28) آل عمران - 84; نساء - 162; بقره - 136- 137; آل عمران - 179; نساء - 150; نساء - 170; حديد - 19- 43- 44- 45 و آيات ديگر. 29) آل عمران - 71. 30) بقره - 75. 31) بقره - 79. 32) نساء - 171. 33) مائده: 59. 34) مائده: 64. 35) مائده: 72. 36) مائده: 77. 37) مائده: 13. 38) مائده: 15.