ماهیت و معیارهای گفت و گوی تمدنی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ماهیت و معیارهای گفت و گوی تمدنی - نسخه متنی

طوبی‌ کرمانی‌

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

‌ ‌ماهيت‌ و معيارهاي‌ گفت‌وگوي‌ تمدني‌

‌ ‌دكتر طوبي‌ كرماني‌

‌ ‌الف: پيشينة‌ طرح‌ تمدنها و علل‌ اقبال‌ به‌ آن‌

غرب‌ در دوران‌ جنگ‌ سرد به‌ بهانه‌ نفوذ كمونيسم، همه‌ كشورهاي‌ غربي‌ و ضد كمونيسم‌ را زير چتر واحد خويش‌ جمع‌ و بدين‌ ترتيب‌ حاكميتي‌ را براي‌ خويش‌ ترسيم‌ نموده‌ بود، اما با برطرف‌ شدن‌ تهديد جدي‌ كمونيسم‌ به‌ صورت‌ فروپاشي‌ شوروي‌ و خارج‌ شدن‌ نظم‌ بين‌المللي‌ از حالت‌ دو قطبي‌ مطلق‌ خود، اين‌ سؤ‌ال‌ گزنده‌ براي‌ سياستمداران‌ غربي‌ به‌ سردمداري‌ آمريكا و همچنين‌ برخي‌ انديشمندان‌ پيدا شد كه‌ دوام‌ حاكميت‌ و سيطره‌ آمريكا به‌ چه‌ طريق‌ ديگري‌ امكان‌پذير است‌ و اكنون‌ چالش‌ جدي‌ در بين‌ كدام‌ گروهها صورت‌ مي‌گيرد؟ طبيعي‌ است‌ كه‌ فروپاشي‌ نظام‌ شوروي‌ به‌ يكه‌ تازي‌ آمريكا در عرصه‌ جهاني‌ انجاميد و اوج‌ تجلي‌ اين‌ حالت‌ فرعوني‌ را در كتاب‌ معروف‌ «پايان‌ تاريخ» كه‌ سقوط‌ نظام‌ شوروي‌ را به‌ معناي‌ پيروزي‌ ليبرال‌ - دموكراسي‌ به‌ طور عام‌ و آمريكا به‌ طور خاص‌ مي‌داند، مي‌توان‌ ديد. اما براي‌ تكميل‌ اين‌ پيروزي، نظريه‌اي‌ اگر چه‌ نه‌ با مباني‌ نظري‌ محكم‌ اما از سوي‌ يكي‌ از چهره‌هاي‌ برجسته‌ آمريكايي‌ به‌ نام‌ ساموئل‌ هانتينگتون‌ تحت‌ عنوان‌ «جنگ‌ تمدنها» مطرح‌ مي‌شود و سعي‌ مي‌گردد تا دكترين‌ جديدي‌ به‌ جهانيان‌ القأ گردد مبني‌ بر اين‌ كه:

اولاً‌ دشمن‌ جديد و معارض، اسلام‌ است‌ و ثانياً، مفاهيمي‌ چون‌ آزادي، حق‌ انتخاب‌ حكومت، دموكراسي، حقوق‌ بشر، حق‌ انتخاب، برابري‌ زن‌ و مرد، آزادي‌ بيان‌ و انديشه‌ كه‌ مباني‌ فرهنگ‌ و تمدن‌ غرب‌ را تشكيل‌ مي‌دهد جايگاهي‌ در اسلام‌ و در انديشه‌ ديني‌ مسلمانان‌ ندارد و از نظر مباني‌ حقوقي‌ و رويكردهاي‌ اقتصادي‌ هم‌ ميان‌ اسلام‌ و غرب‌ وحدتي‌ ديده‌ نمي‌شود و لذا برخورد اصلي‌ در قرن‌ بيست‌ و يكم‌ ميان‌ دو تمدن‌ غرب‌ و اسلام‌ خواهد بود. به‌ اين‌ ترتيب‌ كاشتن‌ بذر كينه‌ و نفرت‌ همراه‌ با تهديد و خطر و تهاجم‌ اسلامي، در برنامه‌ريزي‌ سياستمداران‌ غربي‌ يك‌ سياست‌ جدي‌ مطرح‌ مي‌شود. وي‌ همچنين‌ معتقد است‌ نظريه‌اش‌ بر روش‌ شناسي‌ علمي‌ تدوين‌ نيافته‌ بلكه‌ براساس‌ تجربه‌گرايي‌ تاريخي‌(Historical Empisicism) طراحي‌ گشته‌ است‌ و شواهدي‌ چون‌ جنگهاي‌ صليبي، مناقشه‌ ميان‌ اعراب‌ و اسرائيل، تراژدي‌ بوسني‌ و هرزگوين‌ و ضديت‌ غرب‌ به‌ ويژه‌ آمريكا عليه‌ ايران‌ اسلامي‌ و موارد ديگر را بيان‌ مي‌دارد. بدين‌ ترتيب‌ روشن‌ مي‌شود نظريه‌ برخورد تمدنها از آن‌ رو در غرب‌ مطرح‌ مي‌شود كه‌ پس‌ از فروپاشي‌ شوروي‌ و كمونيسم‌ در اروپاي‌ شرقي‌ چون‌ پيمان‌ نظامي‌ ناتو زائد به‌ نظر مي‌رسيد غرب‌ اين‌ بار با ترساندن‌ غربيان‌ از اسلام‌ و تمدن‌ اسلامي‌ بتواند همچنان‌ به‌ حيات‌ خود ادامه‌ دهد و حضور ناوگانهاي‌ آمريكا و انگليس‌ در خليج‌ فارس‌ را توجيه‌ نمايد. در يك‌ كلام‌ در طرح‌ برخورد تمدنها نوعي‌ انگيزه‌ سياسي‌ نهفته‌ است‌ چرا كه‌ با افول‌ ارزشهاي‌ الحادي‌ ماركسيستي‌ زمينه‌ تعارضهاي‌ قبلي‌ منتفي‌ گرديده‌ است، لذا برخي‌ محافل‌ براي‌ حفظ‌ و استمرار جايگاه‌ فعلي‌ خود مايلند مقدمات‌ تعرض‌ ديگري‌ را فراهم‌ نمايند و آن‌ برخورد ارزشهاي‌ مذاهب‌ سنتي‌ است‌ كه‌ در چهارچوب‌ برخورد تمدنها مطرح‌ مي‌شود.

از اينرو آرأ هانتيگتون‌ در حقيقت‌ ابزاري‌ مي‌گردد در دست‌ جريانهاي‌ سياسي‌ براي‌ پيشبرد اهداف‌ سياسي‌ و وسيله‌اي‌ مي‌شود براي‌ تأمين‌ منافع‌ و مصالح‌ خاص‌ برخي‌ در عرصه‌ منازعات‌ و رقابتهاي‌ بين‌المللي.

اما سؤ‌ال‌ اين‌ است‌ كه‌ پس‌ چرا دنياي‌ غرب‌ از اعلام‌ سال‌ 2001 به‌ عنوان‌ سال‌ گفت‌وگوي‌ بين‌ تمدنها، استقبال‌ نمود. قطعاً‌ علت‌ اقبال‌ اروپا با آمريكا متفاوت‌ است. اروپا به‌ منظور كاستن‌ استيلا و سيطره‌ آمريكا به‌ اين‌ طرح‌ تن‌ مي‌دهد ولي‌ آمريكا از نگاه‌ ديگري‌ به‌ قضيه‌ مي‌نگرد كه‌ در ادامة‌ بحث‌ خواهد آمد.

‌ ‌ب: ماهيت‌ تمدن‌ و گفت‌وگوي‌ بين‌ تمدنها

يكي‌ از واژه‌هايي‌ كه‌ بر سر مصداق‌ و تعريف‌ آن‌ مشاجرات‌ دامنه‌داري‌ از قرن‌ هيجدهم‌ تاكنون‌ بوجود آمده‌ واژه‌ «تمدن» و به‌ دنبال‌ آن‌ واژه‌ «فرهنگ» است. واژه‌ تمدن‌ نخستين‌بار در سال‌ 1835 در واژه‌نامه‌ رسمي‌ فرانسوي‌ به‌ كار رفت. تمدن‌ از ريشه‌ مدن‌ به‌ معناي‌ شهرنشيني‌ و محل‌ تجمع‌ است‌ و خو گرفتن‌ به‌ اخلاق‌ و آداب‌ شهريان‌ و نيز همكاري‌ افراد يك‌ جامعه‌ در امور اجتماعي، اقتصادي، ديني، سياسي‌ و غيره. در اصطلاح، فرهنگ‌ وجه‌ معنوي‌ و غير مادي‌ زندگي‌ بشر را تشكيل‌ مي‌دهد و تمدن‌ به‌ جنبه‌هاي‌ مادي‌ زندگي‌ اطلاق‌ مي‌شود. از آنجا كه‌ انسان‌ علت‌ اصلي‌ همه‌ رويدادهاي‌ تاريخي‌ و تمامي‌ پديده‌هاي‌ مربوط‌ به‌ خويش‌ است، تمدن‌ را محصول‌ روح‌ خلاق‌ انسان‌ دانسته‌اند كه‌ با عقل‌ نظري‌ و عملي‌ خويش‌ اينهمه‌ جلوه‌ها آفريده‌ است‌ و مي‌آفريند. بنابراين‌ در واقع‌ تمدن‌ شرقي‌ و غربي‌ به‌ بياني‌ وجود ندارد و تمدن‌ انساني‌ مطرح‌ است. بدين‌ ترتيب‌ آنگاه‌ كه‌ خلاقيتهاي‌ انساني‌ در شرق‌ و جهان‌ اسلام‌ ظهور و نمود داشته، تمدن‌ شرقي‌ و اسلامي‌ پرچمدار تمدن‌ بوده‌ است‌ و امروز كه‌ خلاقيتها، بسترش‌ بيشتر در غرب‌ فراهم‌ است، غربيان‌ خود را متمدن‌ مي‌نامند و عناصر اصلي‌ تمدن‌ يعني‌ خط، هنر و موسيقي‌ و نهادهاي‌ اجتماعي.... كه‌ امروز به‌ صورت‌ تكنولوژي‌ پيشرفته‌ در غرب‌ شكوفا گشته، غرب‌ را مظهر تمدن‌ موجود ساخته‌ است.

در دانشنامه‌ آمريكاييThe Encyclopedia ) Americana) تمدن‌ بشري‌ به‌ شش‌ دوره‌ تقسيم‌ شده‌ است‌ كه‌ دورة‌ ششم‌ عصر بحران‌ ناميده‌ شده‌ و با قرن‌ بيستم‌ آغاز مي‌شود و عصر دانش‌ فن، تكنيك‌ و تحولات‌ عظيم‌ صنعتي‌ مي‌باشد.

بي‌مناسبت‌ نيست‌ در اينجا بر مبناي‌ اين‌ نظريه‌ اسپنسر كه‌ ظهور تمدن‌ هنگامي‌ امكان‌پذير است‌ كه‌ هرج‌ و مرج‌ و ناامني‌ پايان‌ پذيرفته‌ باشد، اين‌ سؤ‌ال‌ را مطرح‌ نمود كه‌ آيا با اين‌ ديدگاه، اساساً‌ جهان‌ غرب‌ كنوني‌ را كه‌ خاستگاه‌ ناامني‌ و تعارضات‌ است‌ مي‌توان‌ متمدن‌ ناميد؟!

و باز بي‌مناسبت‌ نيست‌ اشاره‌ كنيم‌ اگر تمدن، نيازمند به‌ فرهنگ‌ است‌ و بر همين‌ مبنا، تمدني‌ مي‌تواند پايدار و سازنده‌ باشد كه‌ استوار بر فرهنگ‌ غني‌ ملتي‌ باشد، در نتيجه‌ اگر ملتي‌ را از غناي‌ فرهنگي‌اش‌ خارج‌ سازيم‌ وي‌ را از تمدن‌ شايسته‌اش‌ محروم‌ ساخته‌ايم‌ و ايجاد خلأ در فرهنگ‌ ملتي، مساوق‌ با القأ و تحميل‌ هر آنچه‌ ناخودي‌ است‌ و روي‌ نمودن‌ به‌ مظاهر و جلوات‌ فرهنگها و تمدنهاي‌ غيري‌ به‌ شمار مي‌آيد. هانتينگتون‌ نيز با قبول‌ اين‌ تعريف‌ كه‌ تمدن،فرهنگي‌ است‌ كه‌ در طول‌ زمان، تداوم، گسترش‌ و نوآوري‌ داشته‌ تا به‌ يك‌ حيات‌ معقول‌ اخلاقي‌ جديد ارتقأ يافته‌ است، تقسيم‌بندي‌ اخير جهان‌ را برحسب‌ تمدن‌ و فرهنگ‌ و نه‌ براساس‌ دولت‌ و كشور مي‌داند و نتيجه‌ مي‌گيرد چون‌ در حال‌ حاضر، تمدن‌ صنعتي‌ و مصرفي‌ غرب‌ چارچوب‌ مسلط‌ و داير و پذيرفته‌ شده‌ و مطلوب‌ در جهان‌ است‌ و از سويي‌ اسلام‌ نيز مدعي‌ و خواهان‌ تمدن‌ سازي‌ است، مي‌بايد انتظار برخورد ميان‌ اين‌ دو تمدن‌ داشت.

اما قبل‌ از پرداختن‌ به‌ بخش‌ ديگر سخن، بايد به‌ اين‌ واقعيت‌ اذعان‌ داشت‌ كه‌ صرفنظر از اين‌ حقيقت‌ كه‌ توفيق‌ كنوني‌ مردم‌ غرب‌ مرهون‌ استفاده‌ آنها از علوم‌ و ابتكارات‌ شرقي‌ بوده‌ است‌ و تمدن‌ كنوني‌ فرآيند تكامل‌ پيوسته‌ و مداومي‌ است‌ كه‌ از شرق‌ شروع‌ شده، اما متأسفانه‌ در دوران‌ نوعي‌ توقف‌ نسبي‌ تاريخي‌ بر شرق‌ و در فرصت‌ به‌ دست‌ آمده‌ براي‌ غرب‌ پس‌ از رنسانس‌ و انقلاب‌ صنعتي، علمي‌ و تكنولوژي‌ و فراتر از همه، انقلاب‌ ارتباطات، زمينه‌ يك‌ تمدن‌ به‌ اصطلاح‌ جهان‌ شمول‌ غربي‌ فراهم‌ آمده‌ است‌ كه‌ به‌ ظاهر راهي‌ جز گفت‌وگو و همكاري‌ را ميسور نمي‌سازد، اما نكته‌ آن‌ است‌ كه‌ در اين‌ تعامل‌ و گفت‌وگوي‌ في‌ مابين‌ از آن‌ جا كه‌ روند تطورات‌ فرهنگي‌ از تغييرات‌ پي‌ در پي‌ تمدن‌ كندتر است‌ يعني‌ با وجود ظهور نوع‌ تمدن‌ جهاني، فرهنگها كماكان‌ تنوعات‌ نسبي‌ خود را حفظ‌ كرده‌اند، حق‌ آن‌ است‌ كه‌ صحبت‌ و گفت‌وگو بين‌ فرهنگها باشد تا تمدنها و بايد در گفت‌وگو روح‌ تمدن‌ را كه‌ فرهنگ‌ ملتهاست‌ به‌ گفت‌وگو گذاشت‌ زيرا فرهنگ‌ نيازمند يكتانگري‌ و تمدن‌ نيازمند يكتاسازي‌ است. به‌ نظر مي‌رسد كه‌ در گفت‌وگوي‌ بين‌ فرهنگها، فرهنگ‌ غني‌ اسلامي، پيروز ميدان‌ است! درحالي‌كه‌ با تبيين‌ و قرائت‌ جديد غرب‌ از تمدن‌ و پررنگ‌ نمودن‌ آن‌ به‌ عنوان‌ تكنولوژي‌ بيم‌ آن‌ مي‌رود كه‌ جوامع‌ شرقي‌ و بخصوص‌ ممالك‌ اسلامي‌ هشياري‌ لازم‌ را نداشته‌ باشند در اين‌ معادله، برگ‌ برنده‌ را از دست‌ دهند. مبناي‌ اين‌ سخن‌ آن‌ است‌ كه‌ فرهنگ‌ مبتني‌ بر فطرت‌ سالم‌ و نيازهاي‌ دروني‌ است‌ و هر اندازه‌ اين‌ مبنا قوي‌تر باشد انسانهاي‌ آن‌ جامعه، فرهنگي‌ترند.

بنابراين‌ هر چه‌ بيشتر اركان‌ فطري‌ حقيقت‌ جويي‌ و مبدأيابي، نيكي، زيبايي‌ و كمال‌طلبي‌ و علم‌ جويي‌ بنيان‌ گيرد، فرهنگ‌ ماندني‌تر و سالم‌تر است‌ و از آن‌ جا كه‌ اين‌ مباني‌ در دين‌ اسلام‌ بخصوص‌ لايتخلف‌ از ذات‌ انساني‌ معرفي‌ شده‌ و بر تقويت‌ آن‌ توصيه‌ مي‌شود، لذا پرداختن‌ دوباره‌ به‌ اين‌ مباني‌ و پالايش‌ آنها، پيروزي‌ دوباره‌ و قطعي‌ تمدن‌ اسلام‌ را نويد مي‌دهد و به‌ همين‌ مناسبت‌ است‌ كه‌ در گفت‌وگوي‌ بين‌ فرهنگها، پرورش‌ يافتگان‌ حوزه‌ معرفت‌ ديني‌ براي‌ پرچمداري‌ اين‌ گفت‌وگو شايسته‌ترند، چه‌ در گفت‌وگوي‌ تمدنها - آن‌ چنان‌ كه‌ اشاره‌ شد - تنها، آنچه‌ كه‌ بعنوان‌ تمدن‌ غرب‌ پي‌درپي‌ بر سر تمدنهاي‌ ديگر كوفته‌ خواهد شد ظواهر تمدن‌ غرب‌ خواهد بود كه‌ هجمه‌ نهايي‌ را براي‌ غرب‌ و احياناً‌ پيروزيشان‌ را رقم‌ خواهد زد. بقول‌ «دكتر الكك» استاد دانشگاه‌ بيروت، اكثريت‌ قريب‌ به‌ اتفاق‌ مردم، نمونه‌هاي‌ مادي‌ را مي‌بينند و بيش‌ از جنبه‌هاي‌ معنوي‌ به‌ آن‌ هم‌ اهتمام‌ مي‌ورزند لذا بايد شناسنامه‌ قومي‌ هر جامعه‌اي‌ را به‌ فرهنگ‌ آن‌ نسبت‌ داد و نه‌ به‌ ظواهر آن‌ زيرا تمدنها غالباً‌ در فراز و نشيب‌اند اما فرهنگها عمدتاً‌ ماندگار.

‌ ‌ج: عوامل‌ بازدارندة‌ گفت‌وگوي‌ بين‌ تمدنها

1 - دريافت‌ غلط‌ كشورها از ايده‌ها و رفتارهاي‌ يكديگر كه‌ مي‌تواند منشأ بسياري‌ از سوء تفاهم‌ها شود و زمينه‌ تنش‌ را در ميان‌ ملتها و حكومتها فراهم‌ آورد.

2 - عدم‌ تبيين‌ و تعريف‌ هدف‌ گفت‌وگو و شفاف‌ نبودن‌ آن‌ كه‌ به‌ نظر مي‌رسد بزرگترين‌ مانع‌ اين‌ تفاهم‌ باشد.

3 - نظم‌ ناعادلانه‌ جهان‌ كه‌ فقر و بيچارگي‌ بخش‌ بزرگي‌ از نوع‌ بشر را رقم‌ مي‌زند. كتمان‌ شدني‌ نيست‌ كه‌ امروزه‌ ايالت‌ متحده‌ به‌ وسيله‌ شوراي‌ امنيت‌ سازمان‌ ملل‌ به‌ اراده‌ خويش‌ بر گرسنگي‌ و ناامني‌ و تخريب‌ ملتهايي‌ ادامه‌ مي‌دهد و تحت‌ نام‌ حقوق‌ بشر هر آنگونه‌ كه‌ مي‌خواهد سرنوشت‌ ملتها را رقم‌ مي‌زند. جهاني‌ كه‌ 20 % از ثروتمندترين‌ افراد، 85% عايدات‌ جهان‌ را در اختيار دارد، جهاني‌ كه‌ مالكيت‌ واحد اطلاعاتي‌ آمريكا و كنترل‌ جريان‌ اطلاعات‌ تنها به‌ غرب‌ اين‌ امكان‌ را مي‌دهد كه‌ جهان‌ را آن‌گونه‌ كه‌ خود مي‌خواهد بسازد نه‌ آن‌ چنان‌ كه‌ حق‌ است‌ و با كاميابي‌ از طريق‌ رسانه‌هاي‌ قدرتمند خويش‌ همه‌ سلايق‌ و خواستهاي‌ مردم‌ جهان‌ را به‌ خواستهاي‌ خود نزديك‌ سازد به‌ گونه‌اي‌ كه‌ جوامع‌ ديگر اساساً‌ اين‌ القائات‌ را بيگانه‌ ندانند و بلكه‌ زبان‌ برتر را زبان‌ غرب، موسيقي‌ برتر را موسيقي‌ غربي‌ و آداب‌ و سنن‌ غرب‌ را زيباترين‌ روشها را به‌ حساب‌ آورند، زمين‌ ناهمواري‌ را براي‌ گفت‌وگو فراهم‌ مي‌سازد.

4 - اعلام‌ از پيش‌ به‌ اينكه‌ در تمدن‌ اسلامي، نشاني‌ از آزادي، دموكراسي، حق‌ انتخاب‌ و غيره‌ وجود ندارد.

5 - اعلام‌ از پيش‌ كه‌ تعارض‌ ذاتي‌ بين‌ تمدن‌ غرب‌ و اسلامي‌ وجود دارد.

6 - طالب‌ جهان‌ وطني‌ بودن‌ آنهم‌ با يك‌ فكر و شكل‌ مورد پسند غرب.

7 - ناديده‌ انگاشتن‌ و سخيف‌ جلوه‌ دادن‌ آداب‌ و رسوم‌ و باورها و هنر جوامع‌ ديگر و غير خود را درجه‌ دو دانستن. اينكه‌ مدتي‌ است‌ در نايروبي، كپنهاك، قاهره‌ و پكن‌ و هلند عليرغم‌ فريادهاي‌ جهان‌ اسلام‌ و متأسفانه‌ گاه‌ غفلت‌ و يا تغافل‌ برخي‌ از حاكمان‌ كشورهاي‌ اسلامي‌ از آنچه‌ كه‌ در اين‌ مجامع‌ مي‌گذرد، آموزش‌ روابط‌ جنسي‌ به‌ كودكان‌ بدون‌ نظارت‌ والدين‌ صورت‌ مي‌گيرد يا زدودن‌ و تحريف‌ تعريف‌ خانواده‌ به‌ هر دو نفري‌ - دو مرد و يا دو زن‌ كه‌ زير يك‌ سقف‌ زندگي‌ مي‌كنند - در جريان‌ است‌ و قانوني‌ كردن‌ و محترم‌ شمردن‌ فاحشگي‌ و نظاير آن‌ نيز در دستور كار قرار دارد و بيم‌ آن‌ مي‌رود به‌ تصويب‌ نهائي‌ برسد و آنگاه‌ جزو حقوق‌ بشر گردد، آيا جز اين‌ است‌ كه‌ ديگران‌ آرأشان‌ به‌ ثمن‌ بخس‌ هم‌ خريدار ندارد؟!

8 - رابطه‌ تمدن‌ غرب‌ و تمدن‌ اسلامي‌ را از مقوله‌ رابطه‌ ابر فرهنگ‌ با فرهنگهاي‌ دون‌ ديدن.

9 - بي‌خبري‌ از تحولات‌ دروني‌ جوامع‌ و داشتن‌ دركي‌ ايستا نسبت‌ به‌ همه‌ چيز.

10 - صلح‌ را ابزار سياست‌ ساختن‌ و با نام‌ فريبندة‌ صلح‌ به‌ هستي‌ ديگران‌ تاختن.

11 - سوداي‌ سيادت‌ جهاني‌ و مرجعيت‌ فكري‌ جهان‌ را داشتن‌ و از چشم‌انداز تنگ‌نژادي‌ و قومي‌ به‌ جهان‌ نگريستن‌ و بقول‌ خانم‌ دكتر «ايرمگارد پين» استاد مدرسه‌ عالي‌ آخن، قوم‌ گرايان‌ تمام‌ جهان‌ را از ديد فرهنگ‌ و تمدن‌ خود مي‌بينند و مشكل‌ مي‌توانند درك‌ كنند كه‌ ديگران‌ چگونه‌ مي‌انديشند.

12 - راضي‌ نشدن‌ جز به‌ جهاني‌ شدن‌ تمدن‌ و خواستهاي‌ تمدن‌ غرب.

‌ ‌د: شاخصه‌ها و معيارهاي‌ گفت‌وگو

1 - اصل‌ لزوم‌ شناخت‌ ديگران‌ و آگاهي‌ از مواضع‌ خود و ديگران‌ و شناخت‌ درست‌ از فرهنگها و ويژگيهاي‌ فرهنگها و تمدنهايي‌ كه‌ زمينه‌ را براي‌ صلح‌ جهاني‌ آماده‌ مي‌سازد چرا كه‌ در واقع‌ مفاهمة‌ تمدني‌ مستلزم‌ درك‌ هويت‌ ويژگيهاي‌ هر تمدن‌ و قبول‌ آن‌ هويت‌ است.

2 - بلوغ‌ فكري‌ متكي‌ بر استدلالات‌ عقلاني‌ در اين‌ گفت‌وگوها.

3 - اصل‌ پذيرفتن‌ وجود آرأ و عقائد و فرهنگهاي‌ متفاوت‌ و مباني‌ و اصول‌ آنها و به‌ رسميت‌ شناختن‌ تمدنهاي‌ ديگر.

4 - اصل‌ امكان‌ حصول‌ وحدت‌ و دستيابي‌ به‌ مواضع‌ مشترك‌ و پرداختن‌ به‌ امر گفت‌وگوي‌ تمدنها پس‌ از كشف‌ مشتركات.

5 - اصل‌ آزادي‌ در فكر و انديشه‌ و انتخاب‌ براي‌ ديگران‌

6 - اصل‌ احترام‌ به‌ مواضع‌ ديگران‌

7 - اصل‌ وثوق‌ به‌ رفتارها و تصميمات‌ ديگران‌

8 - جايگزيني‌ اصل‌ تعاون‌ به‌ جاي‌ از ميدان‌ خارج‌ ساختن‌ قطب‌ مقابل‌ و در نظر گرفتن‌ منافع‌ هر يك‌ از طرفين‌ گفت‌وگو.

9 - فهم‌ اصل‌ ضرورت‌ گفت‌وگو بجاي‌ برخورد و تعارض.

10 - افق‌ تمدنها را به‌ سوي‌ هم‌ باز ديدن‌ و ساختن‌ پلي‌ بين‌ فرهنگها.

11 - درك‌ متقابل‌ ارزشهاي‌ مشترك.

12 - داد و ستد انديشه‌ ميان‌ نخبگان‌ فكري‌ و نه‌ سياسي‌ براي‌ تبادل‌ آرأ و نظرات‌ و شناخت‌ عميق‌ از ميراثهاي‌ كهن‌ و رويكردها و نگرشهاي‌ جديد.

‌ ‌ه'''': پيشنهادات‌ و هشياري‌

ضمن‌ اقرار به‌ اينكه‌ از طريق‌ هم‌ سخني، حقيقت‌ تازه‌اي‌ به‌ دست‌ مي‌آيد و ارتباط‌ متقابل‌ را تسهيل‌ مي‌سازد و پاسخ‌يابي‌ به‌ مسائل‌ مشترك‌ حال‌ و آينده‌ جوامع‌ را آسان‌ مي‌سازد، ضمن‌ اقرار به‌ اينكه‌ مي‌توان‌ شور و آگاهي‌ و طرحهاي‌ نو درافكند و شيوه‌هاي‌ خردمندانه‌اي‌ براي‌ بهينه‌سازي‌ روابط‌ بشر ارائه‌ داد و بيم‌ها و اميدهاي‌ آينده‌ بشري‌ را بگونه‌اي‌ صميمي‌ پاسخگو بود، ضمن‌ اقرار به‌ اينكه‌ در اين‌ گفت‌وگو مي‌توان‌ ارزشهاي‌ برگرفته‌ از تمدنهاي‌ ديگر را با اصول‌ قانوني‌ و ديدگاههاي‌ فرهنگي‌ خودي‌ سازماندهي‌ كرد كه‌ ضمن‌ اقرار به‌ اينكه‌ در مواردي‌ تمدنها با گفت‌وگو صيقل‌ مي‌خورند و پالايش‌ مي‌شوند، اما هرگز نبايد هشياري‌ و بيداري‌ سازنده‌ - نه‌ منفي‌ - را از نظر دور داشت‌ كه‌ بيدارها برندة‌ ميدانند، هرگز نبايد از هدف‌ احتمالي‌ استيلاي‌ غرب‌ غفلت‌ ورزيد، هرگز نبايد از يادآوري‌ ديرينه‌ غني‌ فرهنگي‌ ملي‌ اسلامي‌ خود به‌ نسل‌ موجود غفلت‌ ورزيد تا كه‌ در برابر تمدن‌ غرب‌ و ظواهر آن‌ بنام‌ فن‌آوري‌ منفعل‌ شوند، هرگز نبايد با ذهنيت‌ خود كه‌ «فبشر عبادي‌ الذين‌ يستمعون‌ القول‌ و يتبعون‌ أحسنه» است‌ و مورد توصيه‌ اسلام، از حيله‌هاي‌ احتمالي‌ غرب‌ غافل‌ گشت، هرگز نبايد از اين‌ نكته‌ كه‌ محتمل‌ است‌ غرض‌ از گفت‌وگو شناخت‌ بيشتر تمدن‌ اسلامي‌ و كنترل‌ و مبارزه‌ با آن‌ باشد غافل‌ بود، هرگز نبايد بدون‌ مسلح‌ شدن‌ به‌ تكنولوژي‌ گفت‌وگو، بدون‌ نهادينه‌ كردن‌ جامعه‌ مدني‌ خويش، بدون‌ دست‌يابي‌ به‌ شناخت‌ جامع‌ و كامل‌ از خودمان‌ و موقعيتمان‌ و بدون‌ عمق‌ بخشيدن‌ به‌ گفت‌وگوهاي‌ داخلي‌ وارد مراحل‌ اجرايي‌ گفت‌وگوي‌ تمدنها شد كه‌ بدون‌ اين‌ آمادگيها، احتمال‌ و بيم‌ آن‌ مي‌رود كه‌ مغلوب‌ اين‌ نامعادله‌ باشيم‌ و جهان‌ غرب‌ به‌ آمال‌ خود كه‌ ديكته‌ كردن‌ رسمي‌ داشته‌ها و مطلوبهاي‌ خويش‌ به‌ ديگران‌ است‌ توفيق‌ يابد.

هرگز نبايد در اين‌ گفت‌وگو بدون‌ اعتماد لازم‌ به‌ داشته‌ها در فرهنگ‌ اسلامي‌ حاضر شد چرا كه‌ بقول‌ آقاي‌ دكتر «چاندرا مظفر» استاد دانشگاه‌ مالاياي‌ مالزي، سلطه‌ جهاني‌ غرب‌ را از طريق‌ اقتصاد، تكنولوژي‌ اطلاعاتي، روابط‌ بين‌الملل‌ و نظامي‌گري‌ بر ما اعمال‌ شده‌ است، لذا براي‌ مقابله‌ بايد بكوشيم‌ كه‌ آن‌ را درك‌ كنيم‌ و در برابرش‌ پايداري‌ نمائيم‌ و بالاخره‌ هرگز فراموشمان‌ نشود روح‌ تمدن‌ اسلام‌ كه‌ به‌ هيچ‌ قوم‌ و نژادي‌ تعلق‌ ندارد و رنگ‌ و طبقه‌ نمي‌شناسد مي‌تواند به‌ صورت‌ تمدن‌ برتر و امپراطوري‌ عظيم‌ جهاني‌ معرفي‌ گردد آنگاه‌ كه‌ تمدن‌ مقابل‌ ادعاي‌ برتري‌ داشته‌ باشد. مخلص‌ كلام‌ اينكه‌ اگر احتمال‌ مي‌دهيم‌ قصد استكبار از اين‌ گفت‌وگو مبارزه‌ با تمدن‌ اسلام‌ است‌ مي‌بايد بخوبي‌ اين‌ ابزار گفت‌وگو را به‌ عنوان‌ وسيله‌ مبارزه‌ با جهان‌ استكبار به‌ مسلمين‌ آموزش‌ داد.

/ 1