مباحثه با جان هیک نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مباحثه با جان هیک - نسخه متنی

مصاحبه شوندگان: علی اکبر رشاد، جان هیک

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مباحثـه بـا جـان هيـك

علي‌اكبر رشاد•

چكيد ه

در تاريخ 3/11/83: بنا به دعوت قبلي، پروفسور جان هيك، در جمع اعضاي هيأت علمي پژوهشگاه و شماري از استادان فلسفه و الاهيات دانشگاه حضور يافت. در اين نشست، نخست حجت‌الاسلام والمسلمين علي‌اكبر رشاد، ضمن خوش‌آمدگويي به پروفسور هيك و دانشوران حاضر در جلسه، طي بحثي فشرده به نقد اجمالي نظريه پلوراليسم ديني پرداخت. سپس جان هيك ضمن پاسخ‌گويي به برخي نقدها, مقاله‌اي را با عنوان پلوراليسم ديني و اسلام قرائت كرد كه در همين شماره قبسات درج شده است. در آخر سخنراني پروفسور جان هيك، اساتيد حاضر نقدها و نظريه‌هاي خود را در باب تكثرگرايي ديني مطرح كردند و جان هيك نيز به اختصار به پاسخ‌گويي آنها مبادرت كرد.

ابتناي نظريه پلوراليسم ديني بر مدل معرفت‌شناختي كانت و طبعاً تسري نقد و نقض‌هاي وارد بر كانت به نظريه هيك؛ بيهودگي دغدغه حقيقت دين و دين حقيقي با فرض پذيرش تكثرگرايي ديني؛ ناسازگاري پلوراليسم ديني با مواضع انحصارگرايانه اديان و ناروا بودن تمسك به شواهدي در اديان براي توجيه نظريه؛ چالش معيار در دايرة شمول پلوراليسم ديني؛ خلط سنت ديني و حقيقت ديني؛ ناكارآمدي تكثرگرايي ديني در تأمين دغدغه همزيستي مسالمت‌آميز پيروان اديان؛ . . ازجملة كاستي‌هاي نظريه است كه آقاي رشاد آنها را در اين نشست، مورد تأكيد قرار داده است.

پيش از اين در تاريخ 22/9/81 نيز مباحثه‌اي ميان آقاي رشاد و آقاي جان هيك در دانشگاه بيرمنگام، رخ داده بود كه براي تتميم بحث گزارش فشرده آن مباحثه نيز به صورت پيوست اين مطلب, تقديم خوانندگان فرهيخته مي‌شود.

بنا به درخواست پروفسور جان هيك، مبني بر ارسال كامل مقاله جناب آقاي رشاد، جهت پاسخ‌گويي از سوي وي؛ به محض وصول پاسخ آقاي هيك، آن را به همراه پاسخ‌هاي احتمالي آقاي رشاد در شماره‌هاي بعدي فصلنامه درج خواهيم كرد.

اينك نظر خوانندگان فرهمند را به خلاصة متن مقالة آقاي رشاد جلب مي‌كنيم: واژگان كليدي: جان هيك, پلوراليسم ديني, دين, حقيقت دين, انحصارگرايي ديني, كانت.

مقدمه

خيرمقدم عرض مي‌كنم به محضر استادان و دانشوران ارجمند به ويژه فيلسوف دين برجسته معاصر پروفسور جان هيك؛ و از ايشان به خاطر پذيرش دعوت ما به رغم كسالت و كهولت سن تشكر مي‌كنم.

جان هيك براي فرهيختگان كشور ما نامي آشنا است؛ طي نيمة دوم قرن بيستم او از جمله چهره‌هاي فعال قلمرو فلسفة دين و دين‌شناسي تطبيقي بوده كه در اين عرصه‌ها قلم زده‌اند و نظريه‌پردازي كرده‌اند. به نظر من جان هيك يك مصلح برجسته ديني در عالم مسيحيت است و او را بايد با مرداني چون كالوين و ولتر مقايسه كرد، زيرا او دينداري دانشمند و دانشمندي منصف است و با اينكه او يك مسيحي مومن است، با دقت و انصاف علمي پاره‌اي از مشهورترين و مهم‌ترين باورداشت‌هايي را كه از مسلمات سنت مسلط مسيحي قلمداد مي‌شد به نقد كشيد و تاوان اين نقدها را هم پرداخت و براي عدول از اين مشهورات ديني، طي دهه‌هاي اخير رنج‌ها كشيد و سختي‌ها چشيد. به رغم آنكه من در دنيا دوستان غيرمسلمان فراواني دارم و با اينكه سالهاي طولاني است كه در نقاط مختلف جهان در كنفرانس‌هاي گوناگون، خصوصاً هم‌انديشي‌ها و گفت‌وگوهاي بين‌ادياني حضور يافته‌ام و با ارباب اديان گوناگون مواجه شده‌ام پس از ملاقاتي كه دو سال پيش در دانشگاه بيرمنگام اتفاق افتاد و پس از بحثي كه بين ما و پروفسور هيك گذشت به او علاقه‌اي خاص يافتم و اكنون تصور مي‌كنم هيچ مسيحي را به اندازه او دوست نمي‌دارم.

نام جان هيك، نظرية پلوراليسم ديني را تداعي مي‌كند و كاملاً طبيعي بود كه در جلسه‌اي كه به انگيزة حضور ايشان تشكيل يافته است نظراتي در پيرامون اين نظريه مطرح شود. نياز به توضيح نيست كه علاقه و احترام علمي و اخلاقي به پروفسور جان هيك و توجه به اهميت علمي و ديني نظريه پلوراليسم ديني، نمي‌تواند مانع طرح پرسش‌ها و ابهاماتي گردد كه پيرامون اين نظريه وجود دارد؛ بلكه طرح اشكالات و مشكلات نظريه حاكي از اهميت آن است و قطعاً ايشان نيز علاقه‌مند هستند كه هرچه بيشتر به رخنه‌هاي نظريه خويش آگاه بشوند و از چالش‌هاي پيش روي اين نظريه اطلاع بيشتري به دست آورند و از نظر و نگاه ديگران به ديدگاه خود مطلع گردند. طي كم‌تر از ده سال گذسته در ايران، حدود سي جلد كتاب و شمار معتنابهي، مقاله دربارة پلوراليسم ديني كه طبعاً تحليل ديدگاههاي پرچمدار اين نظر كه آقاي جان هيك بوده است، تأليف و انتشار يافته است. رويكرد عمدة اين كتابها و مقالات نقادانه است و بنده هم اين‌جا ضمن كمال احترام و علاقه به پروفسور جان هيك و اذعان به اينكه ايشان نظريه پلوراليسم ديني را با نيتي خيرخواهانه و به قصد كمك به همزيستي مسالمت‌آميز اصحاب اديان طرح كرده‌اند، برخي از اشكالات و ابهامات را كه به خاطرم خطور كرده، در حد مجال ملحوظ, فهرست‌وار عرض مي‌كنم، چه بسا ايشان در ضمن سخنراني و پس از سخنراني به برخي از آنها پاسخ بدهند. همچنين به ايشان حق مي‌دهيم در صورت ميل و علاقه حتي بعدها هم از طريق اينترنت پاسخ اين پرسش‌ها را ارائه بفرمايند.

پلوراليسم ديني، پيش از جان هيك، اگر تنها يك مسأله يا نظريه در الهيات، عرفان، فلسفه دين و معرفت‌ديني، قلمداد مي‌گشت؛ به اهتمام و اصرار او به مبنايي براي تأسيس يك مكتب در زمينه فلسفه دين بدل شد. تكثرگرايي ديني جان هيك پارادايم فلسفه دين او است.

ابعاد نقدپذير نظريه

اگر پلوراليسم ديني را حتي همچنان يك نظريه بينگاريم (با نظر داشت اركان يك نظريه يعني: مباني و دلائل، منطق و روش‌شناسي، درون‌مايه و مدعيات، كاركردها و پياوردها) اين نظريه از جهات گوناگوني دچار كاستي و كژي است.

پروفسور هيك، نظريه خويش را بر پاره‌اي مباني فلسفي، معرفت‌شناختي و ديدگاه‌هاي فلسفة ديني و كلامي، استوار ساخته است كه سخت آسيب‌پذيرند. آقاي جان هيك در تبيين نظريه خويش، از حيث روش‌شناسي نيز دچار خبط و خطاهاي بسياري گشته است.

چنان‌كه به لحاظ كاركرد و دست‌آورد نيز پلوراليزم ديني چندان قابل دفاع نيست و نظريه نتائج متوقع را برآورده نمي‌كند! همچنين مدعيات و درون‌مايه آن درخور تأمل بسيار است كما اين‌كه دلائل اقامه شده نتوانسته است نظريه‌هاي رقيب را حذف كند؛ من بناچار به لحاظ رعايت ضيق وقت فشرده‌اي از نقد و نقض‌هاي وارد را اينجا مطرح مي‌كنم.

نظرية پلوراليسم ديني با مدل معرفتي كانت گره خورده است. مدل معرفتي كانت كه مبتني بر تفكيك نومن از فنومن است مي‌تواند، در معرض نقدهاي بسياري باشد و ابتناي نظريه بر اين مدل معرفتي، خواه و ناخواه موجب مي‌شود هر نقدي كه بر آن مبنا وارد باشد، مستقيم و غيرمستقيم متوجه اين نظريه ـ به عنوان بناء ـ نيز بشود. نظرية معرفتي كانت مطلقاً راه را بر تماس با حقيقت مي‌بندد، او هيچ گزاره‌اي را واقع‌نما نمي‌داند از آنجا كه اين نگرش در مورد فرآيند تحقق معرفت اصلي بشر, شامل و استثناناپذير قلمداد مي‌شود، نظريه كانت خودشكن است, لاجرم خود گزاره‌هايي كه اركان و اجزاي نظريه كانت را تشكيل مي‌‌دهند نيز مشمول همين رخنه و خدشه خواهند شد. همچنين گزاره‌هاي حاكي از تكثرگرايي ديني نيز از حيث واقع‌نمايي مخدوش خواهند شد, گزاره‌هاي «همة اديان داراي ارزش يكسان هستند»،« همة‌ تجربه‌هاي ديني حاكي از حقيقت واحدي هستند»، «همة‌ سنت‌هاي ديني بشر را از خودمحوري به حق‌محوري راه مي‌برند»، «انحصارگرايي خطا است»، «طبيعت‌گرايي باطل است»، همه و همه, گزاره‌هايي مخدوش خواهند بود. اصولاً طي دو قرن گذشته اين پرسش بزرگ بي‌پاسخ مانده است كه اگر همه آحاد انساني در تمام تاريخ و در گستره خاك، مسافر قطار معرفتي خطاي روش‌منداند، و هركس و هر گروهي در درون يكي از واگن‌هاي اين قطار نشسته است اما همه مسافران اين قطار به سوي ناكجاآباد در حركت هستند، چه‌سان كانت و فقط كانت سر از يكي از پنجره‌هاي اين قطار بيرون آورد و فهميد بشريت مبتلا به چنين معضلي است؟ اما خود كانت از خطاي ازلي وابدي و فراگير بشري مستثنا شده و به چند گزاره طلايي استثنايي دست يافته است كه محكوم به حكم عام مزبور نيستند! گزاره‌هاي طلايي كه بر تمام گزاره‌هاحاكمند! هر چند پروفسور در كتاب مباحث پلوراليسم، امكان علم به شيئي في‌ذاته را براساس پاره‌اي از نظريه‌هاي فيزيكي پذيرفته‌اند و گفته‌اند ممكن است ما به واقع پي ببريم! از ايشان مي‌پرسم: آيا احكام معرفتي كانت تنها دربارة گزاره‌هاي قدسي و معنوي جاري است يا همة گزاره‌هاي معرفتي و علمي را دربر مي‌گيرد؟ به رغم اينكه گاه پروفسور توصيه مي‌كند كه چندان دغدغه حقيقت نداشته باشيد(هيك, مباحث پلوراليسم: ص126). اما خود البته به شدت دغدغه‌مند حقيقت است! عمر سراسر مبارزة علمي ايشان كه بس پرفراز و نشيب بوده است براي طرح و ترويج و دفاع از ديدگاه‌هايي كه خود ايشان به آن رسيده‌اند، حكايت از اين دارد كه دغدغة‌ حقيقت دارند و فقط آن‌چه را خود فراچنگ آورده‌اند حقيقت مي‌دانند و طبعاً براي ابطال ديدگاه‌هاي رقيب تلاش مي‌كنند! شكي نيست كه معرفت‌هاي متهافت و متفاوتي در چنگ آحاد آدمي است و شكي نيست كه بسياري از معرفت‌ها با هم متعارض هستند و آيا اين حكايت از آن نمي‌كند كه پاره‌اي از معرفت‌ها باطل و خطا هستند و ارباب و اصحاب آن نظرات خاطي هستند؟ آيا روا است كه تاوان خطاي خطاپويان و فهم غلط خاطيان را، «حقيقت» بپردازد؟ يا بگوييم: اصولاً حق و باطلي مطرح نيست، حتا در نفس‌الامر نيز حق و باطلي نيست!، يا اينكه نبايد دغدغه حق و باطل داشت حتي اگر در واقع حق و باطلي وجود داشته باشد و يا اينكه لزوماً دايرة حق را آن‌چنان وسيع قلمداد كنيم كه همه باورها هرچند يكسر خطا يا آميخته به خطا نيز در آن بگنجد! من تصور مي‌كنم لازم نيست بر همه حقاني‌انگاري اصرار كنيم, كه در اين صورت از حق صيانت نكرده‌ايم كه باطل را بر كرسي‌ حق نشانده‌ايم.

وانگهي همه اديان و اكثر اشخاصي كه به عبارات و گزاره‌هايي از آن‌ها بلكه براي اثبات پلوراليسم ديني استشهاد شده است، خود صريحاً پلوراليسم ديني را انكار مي‌كنند! اديان عموماً خود را حق مطلق و منحصر مي‌دانند. قرآن اولين و معتبرترين مدرك ديني ما مسلمانان است و معتقديم واژه به واژة آن از سوي خدا فرود آمده است؛ و حيي زباني است و تمام الفاظ آن وحياني است، آنچنان كه حتا در عهد نزول در تلفظ بعضي واژگان قرآني اختلاف بوده ثبت شده است. دهها آيه در همين قران به شدت تكثرگرايي ديني و يك‌سان‌انگاري اديان را مردود ميداند و يا بر انحصار حقيقت در اسلام تأكيد مي‌ورزد، يا حداقل اسلام را حق شامل مي‌داند و اديان ديگر ممسوخ و منسوخ مي‌انگارد, با اين حال چگونه مي‌توان به پاره‌اي آيات آن جهت اثبات اصالت‌ كثرت در اديان و يكساني اسلام با سنت‌هاي ديني ديگر استشهاد كرد؟ و ديگر اديان از جمله مسيحيت نيز همين‌گونه است.

اشخاصي كه به كلماتي از آنها براي تبيين و اثبات پلوراليسم ديني استشهاد مي‌شود خود بر شمول‌گرايي يا انحصارگرايي تصريح مي‌كنند. مولوي از جمله كساني است كه گاه به كلمات و اشعار او از زبان پروفسور تمسك شده است، در حالي‌كه در ابيات فراواني در سراسر مثنوي مولوي بر انحصارگرايي يا شمول‌گرايي تأكيد و تصريح مي‌كند، از جمله:




  • نـام احمــد نام جملـه انبياسـت
    چون كه صد آمد نود هم پيش ماست



  • چون كه صد آمد نود هم پيش ماست
    چون كه صد آمد نود هم پيش ماست



اين يعني شمول‌گرايي. او مي‌گويد: «اسلام صد است و باقي اديان زير صدند، وقتي اديان و مكاتب، نظرات روشني برخلاف پلوراليسم ديني ارائه كرده باشند آيا مي‌توان براي اثبات پلوراليسم و از سر خيرخواهي حتا براي سهيم كردن آنها در حقانيت مشاع و به نفع آنها، به بعضي گزاره‌ها پاره‌اي عبارات استشهاد كرد؟

اصولاً روشن نيست كه دايرة پلوراليسم تا كجاست؟ ايشان گاهي مي‌فرمايند: «سنت‌هاي بزرگ ديني مشمول دائره پلوراليسم ديني‌اند». ملاك سنت بزرگ قلمداد شدن يك سنت ديني چيست؟ آيا داشتن متن وحياني اصيل است؟ آيا قدمت تاريخي آن است؟ آيا كثرات پيروان آن دين است؟ پراكندگي جغرافيايي يا گستره نفوذ آن است؟ چه چيزي است؟ و اصولاً چرا سنت‌هاي بزرگ؟ اگر ما دغدغه حقيقت داشته باشيم چه بسا حقيقت از آن يك سنت كوچك ديني و يك مذهب كوچك باشد، بي‌آنكه چندان شناخته و از پيروان بسيار و گسترش جغرافيايي قابل توجهي برخوردار باشد. پس دليلي وجود ندارد كه دائره پلوراليسم را به سنت‌هاي بزرگ منحصر كنيم, زيرا اين خود نوعي انحصارگرايي است! و اين در حالي است كه سنت‌هاي بزرگ نيز با هم به شدت در تعارض هستند. وقتي سنت‌هاي بزرگ در اصلي‌ترين مسئله كه كانون معارف ديني است مانند وجود خدا و چگونگي وجود خدا و عدد خدايان با هم در تعارضند، آيا مي‌توانيم آنها را زير يك چتر بگنجانيم؟ آنكه قائل به وجود خدا نيست مانند بوديسم، (هرچند كه بعضي از گرايش‌هاي بودايي عقايدي را طرح مي‌كنند كه ما به نحوي آنها را عقيده به امر قدسي و وجود متعالي تفسير مي‌كنيم.) و آنكه سنگ و چوب را به عنوان خدا مي‌پرستد و آنكه به خدا معتقد است اما به يك خدا، و آن ديگري كه به خدا عقيده دارد اما به ثنويت قائل است و آنكه به سه مبدأ و خدا معتقد است و آنكه به بي‌شمار خدا باور دارد! همه اين‌ها چسان مي‌توانند حق و واقع‌نما باشد؟ چگونه مي‌توان همگي اين سنت‌هاي متعارض را جلوه‌هاي حقيقت واحد قلمداد كرد؟ نفي و اثبات, هرگز حكايت از يك حقيقت نمي‌كنند. انكار خدا با اعتقاد به خدا، عقيده به خداي واحد با باور به دو يا سه خدا چگونه ممكن است كنار هم بنشيند، برابر باشند و از يك واقعيت حكايت كنند؟ اصرار بر چنين ديدگاهي چيزي جز مكابره نيست.

من نگرانم پلوراليسم ديني ما را به ورطه‌اي كه خود پروفسور به شدت با آن مخالف هستند بكشاند، به نسبيت دين يا ناواقعي‌انگاشتن گزاره‌هاي ديني! از زبان ايشان من شخصاً در بيرمنگام شنيده‌ام كه هرگز دان كيوپيت را- كه به الاهيات ناواقع‌گرا معتقد است- مومن نمي‌دانند، چون او خدا را واقعي نمي‌داند در حاليكه دان كيوپيت خود مدعي است كه يك مسيحي مؤمن است.

در شواهدي كه آقاي جان هيك براي اثبات مدعاهاي خود مي‌آورند، از نوع مناسك ديني و عادات و رسوم شبه‌ديني نوعاً محقق و رايج در بين توده‌ها است و خوب است حين مطالعه اديان به واقع اديان توجه كنيم و به منابع اصيل آنها ـ اگر همه دارا باشند ـ مراجعه كنيم؛ بسا كه در مقايسه ميان صورت اصولي و اصيل اديان بسادگي بتوان به ترجيح دين حق يا برتر دست يافت. دين حقيقي و حقيقت دين نيز قابل شناخت است و اگر معتقد باشيم: بشر مطلقاً نمي‌تواند به واقع دين و دين‌واقعي دست پيدا كند و آنچه را كه خدا اراده فرموده است، كه به صورت يك دين در دست‌رس بشر قرار گيرد, دور از دست‌رس اوست يا فهم‌پذير نيست، خدا را متهم كرده‌ايم. زيرا يا تصور مي‌كنيم خدا بشر را آنچنان آفريده است كه نمي‌تواند حقيقت را درك كند و يا دين را آنچنان فرستاده است كه بشر نمي‌تواند با واقع او تماس بگيرد هر دو بدين معنا است كه خدا قصد هدايت بشر را نداشته! شايد به جز طبيعت‌گرايي, انحصارگرايي و تكثرگرايي, راه چهارمي نيز باشد(كه ايشان نيز گاه بدان اشاره كرده‌اند) كه همة مزاياي كثرت‌گرايي را داشته مضار آن را نداشته باشد. به نظر ما آن شمول‌گرايي است. شمول‌گرايي بي‌آنكه انكار كند كه بسياري از افكار و مكاتب، اديان و دينواره‌ها (كه خود نيز معتقد نيستند دين هستند) مي‌توانند حائز سهمي از حقيقت باشند، ولي مي‌گويد به هرحال جامع حقيقت يك دين است و اين نگاه با همزيستي مسالمت‌آميز نيز هيچ منافات ندارد.

دغدغه اصلي پروفسور جان هيك همزيستي مسالمت‌آميز اصحاب اديان است و اين دغدغه‌ ارزشمندي است و مصلحان و فرهيختگان بشريت امروز، همگي اين دغدغه را دارند، ولي راه حل اين مشكل اجتماعي و عرفي اين نيست كه ما حقيقت را نسبي كنيم و حق و باطل را برابر بنشانيم. من فكر مي‌كنم نزاع‌ها و كشمكش‌هاي ميان ملل واقوام, بيش از آن‌كه امري حقوقي باشد و راه‌حل حقوقي داشته باشد معضلي اخلاقي است و با تعاليم اخلاقي و روش‌هاي اخلاقي نيز قابل حل است. هيچ منافاتي ندارد كه گروه‌ها و افرادي هر يك بر حقانيت خويش پاي بفشارند اما جز خود را تحمل كنند. و كم نيست آموزه‌هاي اخلاقي در متن سنت‌هاي بزرگ ديني و معنوي انحصارگرا كه همه انسان‌ها را به جد به همزيستي مسالمت‌آميز فرا مي‌خوانند. تاريخ نيز حاكي از آن است كه بيش از آنكه افرادي با سوء استفاده، از دين و با تمسك به احساسات ديني مردم، آنان را به جان هم بياندازند و نزاع‌ها و جنگ‌هايي را پديد آورند-كه گاه چنين نيز بوده است- دين و تعاليم معنوي موجب وحدت و مايه صلح و عامل همزيستي انساني بوده است؛ و اين افتراء بزرگي است كه بعضي غيرمومنان آگاه و مومنان ناآگاه به دين و دينداري مي‌بندند كه دين موجب اختلاف است. مگر كفر مايه ائتلاف بشر بوده كه دين باعث اختلاف بشريت گردد؟ هر عقيده و انگيزه‌اي، از جمله كفر، دين، وطن‌پرستي و . . . مي‌توانند حربه اختلاف و سوءاستفاده مفسدان قرار گيرند، اما همةعامل‌‌هايي كه موجب نفاق و شقاق هستند نمي‌توانند باعث وداد و وفاق باشند؛ در حالي‌كه دين اين امكان را به بشر مي‌دهد، پس به جاي اينكه به قصد حل نزاع بين اجتماعات ديني انساني از اديان تفاسيري ارائه بدهيم كه مطابق واقع آن اديان نيست و طبعاً موجب تحريف حقيقت و باعث جريحه‌دار شدن عواطف پيروان اديان مي‌گردد كه اثر معكوس خواهد داشت, بياييد به تعاليم صلح‌آميز اديان تمسك كنيم كه مي‌تواند بسيار كارآمد باشد. والا پلوراليسم ديني نيز خود يك گرايش خاص و يك ايدئولوژي ويژه در عرض گرايش‌ها و ايدئولوژي‌هاي رقيب است و اصرار بر آن خلاف تكثرگرايي است و بدين‌جهت پلوراليسم يك نظريه خودبرانداز و خودشكن است، چرا كه پلوراليسم ديني در مقام نفي انحصارگرايي ديني و نيز شمول‌گرايي ديني و طبيعت‌گرايي است, يعني در عرض آن نظريه‌ها و ناقض آنها است، لذا هرگز يك فرد پلورال بر مبناي نگاه پلوراليستيك تا جايي پيش نمي‌رود كه حقيقتاً و در عمل همه اديان و سنت‌هاي ديني را برابر بداند و به بهانه اينكه تفاوتي بين سنت‌هاي ديني نمي‌داند از سنت ديني كه به آن معتقد است دست بردارد به سنت ديني ديگر معتقد و ملتزم گردد؛ آيا خود پروفسور حاضر است از مسيحيت دست برداشته مثلاً به اسلام بگرود؟ اگر ايشان امتيازي براي مسيحيت نسبت به ديگر اديان قائل است و از آن دست بر نمي‌دارد پس پلوراليسم ديني نقض مي‌شود و اگر به تفاوت و تمايزي ميان اديان قائل نباشد چرا به اعتقاد و التزام به دين خاصي اصرار مي‌ورزد؟!

من پروفسور را خسته كردم ايشان مهمان ما هستند بحث را تمام مي‌كنم؛. بگذاريد به عنوان يك مسلمان باز تكرار كنم كه تصويري نامناسب از پروفسور جان هيك در ذهن ايرانيان پديد آمده است، من وقتي با او مواجه شدم ديدم كه آن جان هيكي كه گاه در مقالات نويسندگان ايراني مطرح مي‌شود با آقاي جان هيكي كه با او آشنا شده‌ام متفاوت است! او مرد انصاف و خيرخواهي است و خيرخواهانه نظريه‌اي را مطرح كرده است و آن‌گاه كه نظريه او نقد مي‌شود بسيار عالمانه و منصفانه نقدها را مي‌پذيرد، بسيار از اين خصلت ايشان خوشم آمد، به همين جهت بود كه در آغاز سخن گفتم به رغم اينكه دوستان مسلمان و مسيحي فراواني در سطح جهان دارم هيچ مسيحي را به اندازه جان هيك دوست نمي‌دارم و اين نيست مگر به خاطر خصلت علمي و خيرخواهانه و حقيقت‌جويانه ايشان.

پروفسور جان هيك : از آقاي رشاد تشكر مي‌كنم. ايكاش از قبل متن سخنراني ايشان را داشتم و مي‌توانستم نكاتي را در پاسخ به آن ارائه كنم، اين مقاله را قبلاً قصد داشتم كامل بخوانم اما يك بخش‌هايي از آن را خدمت حضار محترم ارائه مي‌دهم و بخشي از نقدها را نيز پاسخ مي‌دهم؛ بعضي از انتقادهايي كه به نظرية من شده انتقادات واردي نيست. اشتباهي انتقاد شده، من مي‌خواهم مطالب خود را به سوي پاسخ نقدها جهت بدهم و آماده هستم كه انتقادات را بشنوم. تقاضا مي‌كنم آقاي رشاد متن كامل مقاله‌شان را در اختيار من قرار دهند تا در حد مقدور پاسخ آنها را بنويسم.

ضميمه:

پلوراليسم دينى و چالش معيار در تاريخ 22/9/81 برابر 2002.Dec.13، در حاشيه‏ى كنفرانسى كه در دانشگاه بيرمنگام انگليس برگزار گرديده بود، ميان آقاي رشاد و آقاي جان هيك John Hick گفت‌و گوى يك ساعته‏اى صورت بست كه چكيدة آن را در زير ملاحظه مى‏كنيم:

رشاد: چندى است جناب عالى نظريه‏ى پلوراليسم دينى را مطرح كرده‏ايد. من مترصد فرصتى بودم پرسش‏هايى را كه پيرامون اين نظريه قابل طرح است با شما عنوان كنم. اينك كه اين فرصت پيش آمده است اگر آمادگى داشته باشيد پاره‏اى از آن‏ها را طرح مى‏كنم. با اين كه كسالت داريد امّا از آن جا كه مدتهاست من در انتظار چنين مجالى بوده‏ام، ساعتى نيز شما حوصله بفرماييد.

هيك: من اين ديدگاه را مطرح نكرده‏ام، در گذشته‏ها كسانى، چوم رومى آن را عنوان كرده بودند.

ر شاد: اخيراً با دوست شما آقاى آلوين پلانتينگا در تهران جلسه‏ى بحثى داشتيم، ايشان مى‏گفت: آقاى هيك، پلوراليسم دينى را مطرح كرد كه همه را راضى كند امّا اين نظريه باعث شد همه از او ناراضى بشوند!

هيك: (همراه با خنده) آرى، با او اختلاف نظر داريم.

رشاد: نگاه عرفانى را با نگرش كلامى يا فلسفة دين نبايد خلط كرد، مولوى در ذيل همان ابياتى كه مورد نظر جناب‏عالى است، صريحاً بر شمولگرايى تأكيد مى‏كند با اين بيت كه




  • نام احمد نام جمله‏ى انبياست‏
    چون كه صد آمد نود هم پيش ماست‏



  • چون كه صد آمد نود هم پيش ماست‏
    چون كه صد آمد نود هم پيش ماست‏



در هر حال اگر تكثرگرايى به معنى حقانيت متساوى مكاتب، اديان و آراى متعارض و متناقض باشد يا بايد حقيقت را اعتبارى و غيرحقيقى انگاشت يا به امكان اجتماع نقيضين يا ارتفاع نقيضين تن در داد؛ زيرا مثلاً (با فرض پذيرش پلوراليسم دينى) اگر گزاره‏هاى «خدا هست» و «خدا يكى است» معنادار، واقع نما و صادق باشند با گزاره‏هاى «خدا نيست»، «خدا دوتاست» و «خدا سه تاست» سازگار نخواهند بود، در نتيجه يا بايد همه‏ى اين گزاره‏ها كاذب باشند كه در اين صورت خدا كه بزرگ‏ترين حقيقت است اعتبارى و غيرحقيقى خواهد بود، و همچنين به ارتفاع نقيضين نيز تن در داده‏ايم، و اگر اين گزاره‏ها، صادق باشند اجتماع نقيضين را پذيرفته‏ايم! جناب‏عالى در قبال اين چالش‏هاى عقلى و فلسفى كه نظريه‏ى شما با آن مواجه است چه پاسخى داريد؟

هيك: من نمى‏گويم حقيقتى نيست، بلكه مى‏گويم حقيقت چندگانه است، حقيقت متعدد است و هر كس به يكى از آن‏ها پى مى‏برد و از آن گزارش مى‏كند.

رشاد: آيا هر كس هرچه مى‏گويد از حقيقت سخن مى‏گويد؟ آن كه مى‏گويد: خدا يكى است با آن كه مى‏گويد: خدا دوتاست و با آن كه مى‏گويد: خدا سه تاست، چگونه از يك حقيقت گزارش مى‏كنند؟ اين كه مى‏شود نسبيت گرايى بلكه نيست انگارى!

هيك : من از نسبيت دفاع نمى‏كنم، من مى‏گويم حقيقتى هست كه همه تلاش مى‏كنند آن را كشف كنند امّا آن حقيقت بسيار متعالى است و فراتر از حد فهم بشر است هر كسى چيزى دربارة او مى‏گويد.

رشاد: آيا اين كه بودائيان مى‏گويند: «خدايى نيست» و بت‏پرستان سنگ و چوب و اشياء را خدا مى‏نامند و اديان ديگر به يك يا دو يا سه خدا باور دارند، همه از يك حقيقت سخن مى‏گويند؟ چگونه ممكن است بودائيان كه معتقد به خدا نيستند با ديگران كه عقيده به وجود خدا دارند و تفاوت اين دو نظر، نفى و اثبات است، چگونه از يك حقيقت خبر بدهند!

هيك: بودائيان معتقد به امر نهايى و متعالى‏اند، آن‏ها هم خدا را قبول دارند، خدا را نفى نمى‏كنند. اصلاً اگر گروهى به خدا معتقد نباشند دين‏دار محسوب نمى‏شوند.

رشاد: بودا كه از خدا سخن نگفته است، آن‏ها مى‏گويند: خود انسان تعالى پيدا مى‏كند و پس از طى مراحل مختلف تناسخ بودا مى‏شود و جاودانه مى‏گردد.

هيك: يكى از دو فرقه‏ى عمده‏ى بوديسم مشخصاً به امر قدسى و غايت كه همان خدا است اعتقاد دارد، در هر حال من نمى‏گويم هر گروهى مدعى دينى بودن است دين‏دار است، مثلاً ديدگاه‏هاى دان كيوپيت(Don Cupitt) را من صحه نمى‏گذارم، به نظر من دان كيوپيت ديندار نيست، كسى كه حقايق دينى را ناواقعى مى‏پندارد نمى‏تواند متدين قلمداد شود.

رشاد: كارى به گروه خاصى مانند بودائيان نداريم كه قايل به وجود خدا هستند يا نه، اگر گروهى مدعى دين‏دارى بود امّا صريحاً خدا را انكار كرد، بر اساس پلوراليسم دينى بايد گفت آن‏ها نيز درست فكر مى‏كنند، سخنشان حق و صادق است، خداپرستان نيز كه اثبات خدا مى‏كنند درست فكر مى‏كنند، دراين صورت اجتماع نقيضين را پذيرفته‏ايم!

هيك: من پلوراليسم دينى را مطرح كرده‏ام براى تبيين نسبت اديان با همديگر، اگر كسى خدا را قبول ندارد ديندار نيست، چگونه ممكن است اصل وجود خدا را نفى كنيم دين را كه آموزه‏هاى الاهى است قبول داشته باشم؟

رشاد: پس پلوراليسم مطلق را نمى‏توانيم قبول كنيم، امّا تا كجا مى‏توانيم تن به تكثر بدهيم: چندخدايى؟ يك خدايى؟ آيا تكثر حد يقف دارد؟

هيك: بله حد يقف را دارد، كسانى را كه معتقد به خدا نباشند داخل در دائره‏ى پلوراليسم دينى نمى‏دانيم.

رشاد: اين معيار از كجا آمده مگر معيارگذار ما هستيم؟ ما چه حقى داريم كه خط كشى كنيم و به ديگران بگوييم از اين خط به آن سوتر نرويد! اگر كسى معيار ما را قبول نداشت با او چه مى‏كنيم؟ مثلاً همان آقاى دان كيوپيت را كه الهيات ناواقع‏گرا را مطرح مى‏كند چگونه مى‏توانيم از دائرة‏ پلوراليسم دينى خارج كنيم؟

هيك : تجربه‏هاى دينى مختلف وجود امر متعالى را اثبات كرده است، كسى نمى‏تواند آن را انكار كند، حتى كسانى كه خيال مى‏كنند معتقد به خدا نيستند ناخودآگاه خداپرستند، من عقايد دان كيوپيت را داخل در ديندارى نمى‏دانم. واقع‏گرايى و اعتقاد به خداى واقعى شرط ديندارى است.

رشاد: شما كه فيلسوف دين هستيد نبايد دغدغه‏ى درون دينى داشته باشيد و چونان يك متألّه سخن بگوييد، دان كيوپيت هم ممكن است به ما بگويد: من هم شماها را ديندار نمى‏دانم، زيرا دين همان‏گونه است كه من مى‏گويم، اين حاصل تجربه‏ى دينى من است! وانگهى پلوراليسم، بر مبناى فلسفى عامى مانند ديدگاه معرفت‏شناختى كانت مبتنى است اگر آن مبانى را بپذيريم نمى‏توانيم در هيچ جا متوقف بشويم، پلوراليسم دينى مانند ساير شاخه‏هاى تكثرگرايى، بر پلوراليسم معرفتى بنا شده است، لذا هر چه را به عنوان معيار معرفى كنيم پلوراليسم مى‏رود سراغ همان معيار، يعنى يك فرد پلورال به معيارها نيز پلورالستيك مى‏نگرد! به چه دليلى بايد يكى از معيارها را بپذيريم و معيارهاى ديگر را كنار بگذاريم، اين ترجيح بلامرجح است.

هيك: من پلوراليسم دينى را مطرح كرده‏ام براى حوزة دين، من مطلق پلوراليسم را طرح نمى‏كنم و با نسبيت‏گرايى نيز مخالفم.

رشاد: مبانى و دلايل پلوراليسم، معطوف به اعم از مقوله‏ى دين و ساير مقوله‏ها است، اگر به مبانى آن تن در دهيم بايد همه‏ى لوازم آن را بپذيريم، اين جا شروع بازى با ماست امّا اتمام آن در اختيار ما نيست.

• دانشيار پژوهشگاه فرهنگ و انديشة اسلامي

سال دهم / پاييز 1384

/ 1