اعتبار مآخذ فقهي و نقد نظريه انسداد
عباس ظهيري نوشته حاضر نقدي استبر مقاله كاربرد مآخذ فقهي، نوشته آقاي دكتر عليرضا فيض، كه در شماره پيشين مجله نقد و نظر به چاپ رسيده بود. در آن مقاله آقاي فيض نظريه انسداد را تقويت كردهبودند. اين مقاله كه با نگرش نظريه انفتاح به نگارش درآمده است، نظريه انسداد را بررسي قرار كرده است. نويسنده بر اين باور است كه دست ناپاك جعالان حديث از نفوذ در احاديث معتبري كه فقها در فقه بدان تمسك ميجويند، به دور بوده است و انسدادي نميتواند با چنگ زدن به مطالب ظني و وهمي، مدعاي خود را به كرسي نشاند; بنابراين ظواهر قرآن و خبر واحد، حجتند و باب علمي همچنان بر فقها گشودهاست. از ديرزمان اين بحث در ميان اصوليان مطمح نظر بود كه آيا در عصر غيبت كه طريق به دست آوردن علم به احكام بر ما يقينا منسد و ناگشوده است مطلق ظن حجت است و يا اينكه تنها ظنون خاصي، چون اخبار آحاد و ظواهر كتاب، قابل اعتماد است؟ اغلب اصوليان بر اين باورند و جمعي از آنان به حجيت مطلق ظن اعتقاد دارند كه يكي از دلايل آن، دليلي است معروف به دليلانسداد. از آن رو كه عمدهترين مقدمات دليل انسداد را انسداد باب علم و علمي تشكيل ميدهد، اين نظريه به مسلك انسدادي شهرت يافته و در مقابل ،نظريه مشهور اصوليان به مسلك انفتاحي معروف شده است. بحث و گفتگو بين انسداديان و انفتاحيان از ديرزمان كمو بيش مطرح بود تا آنكه رشته بحث و سخن به دست ميرزاي قمي ميرسد. او بيشتر از همه در باب انسداد غور كرده و بر حقانيت نظريه انسداد اصرار فراوان ورزيده است. همه اصوليان متاخر از او، چون شيخ اعظم انصاري، محقق خراساني، ميرزاي نائيني، محقق اصفهاني، آقاضياء، شيخ عبدالكريم حائري، امام راحل، محقق خوئي قدس الله اسرارهم و ديگر اعاظم اصولي به اتفاق نظريه انسدادي را مفصلا نقد كرده و مفري براي آن باقي نگذاردهاند. مقاله كاربرد مآخذ فقهي، اثر جناب آقاي دكتر فيض، يك مورد از آن همه مباحث عميق و دقيق ميرزاي قمي را كه انسداد باب علم و علمي است گرفته و با زرق و برق بسيار و با ادعاهاي بياساس، همان مسلك انسداد را دنبال كرده است. دورنمايي از دليل انسداد
نظم منطقي بحث ايجاب ميكند در آغاز با دورنمايي از نظريه انسداد آشنا شويم و سپس به نقد اين مقاله بپردازيم. دليل انسداد بر چهار مقدمه استوار است: 1. باب علم و يقين به احكام و نيز طريق علمي (طريق ظني كه حجيت و اعتبار آن برگرفته از دليلي است قطعي) بر ما بسته است. 2. مهمل گزاردن احكام معلوم بالاجمال از نظر امتثال جايز نيست. 3. امتثال احكام به طريق احتياط از آن رو كه مستلزم عسر و حرج است واجب نيست; چنانكه مراجعه به اصول عمليه و نيز تقليد از عالم انفتاحي جايز نيست. 4. از آنجا كه ترجيح مرجوح بر راجح عقلا قبيح است و از طرفي امتثال احكام مشكوك و موهوم، مرجوح است و امتثال مظنونات راجح، قهرا واجب استبه احكام مظنون عمل شود. و اين درست همان هدفي ميباشد كه در دليل انسداد به عنوان حجيت مطلق الظن مطرح ميگردد. (1) ضمنا برخي، چون محقق خراساني، گرچه خود انفتاحي است، ولي در ترسيم دليل انسداد مقدمه ديگري (علم اجمالي داريم كه تكاليف فعلي بسياري در شريعت ثابت است) افزوده است كه بسياري از محققين لزوم افزودن اين مقدمه را منكر شدهاند. هريك از مقدمات يادشده بحثها و اشكالات و نقض و ابراماتي دارد كه در كتب اصولي مطرح است و از حوصله و هدف اصلي اين مقال به دور است. چنانكه اشارت رفت، عمدهترين مقدمه دليل انسداد اثبات ناگشوده بودن باب علم و علمياست. آقاي فيض در مقاله خود عهدهدار اثبات اين مهم است. محور گفتار او رد حجيتخبر واحد و ظواهر كتاب شريف است و هدف به كرسي نشاندن حجيت مطلق ظن. ايشان اين بحث را خدمتبزرگي به عالم فقه و حلال بسياري از مشكلات اقتصادي و سياسي دانستهاست. دور از هرگونه مبالغهگويي، نقاط خدشهپذير و قابل نقد مقاله فاضل ارجمند آقاي دكتر فيض بسيار است، ولي هدف نگارنده بررسي و نقد نقاط اساسي و اصولي است كه حجيت مطلق ظن را بر آن استوار ساخته، ميباشد. 1. آقاي فيض در بخش آغازين سخن خود به سراغ اثبات يكي از مهمترين مقدمات دليل انسداد كه همان انسداد باب علم و علمي است ميروند وبه منظور تثبيت آن ميگويد: «سنتيكي از مآخذ فقه و پس از كتاب از مهمترين مآخذ فقه به شمار ميرود، ولي متاسفانه در دست ما نيست و ما در واقع در اكثر قريب به كل مباحث فقهي، راه علم و علمي به سنت نداريم». در ادامه پا فراتر مينهد و اصل ظني بودن مفاد اخبار را زير سؤال برده و بر اين مدعا چنين استدلال ميكند: «دستهاي خيانتكاري كه در اخبار رفته و دسيسههاي ناروايي كه در اخبار شده و جعل و وضع و خلق و اختلاق و دروغپردازيها و دروغكاريها كه به وسيله دشمنان در اين اخبار به عمل آمده، چنان ضعف و سستي در آنها و شك و ترديد در ما به وجود آورده كه راه ظن را هم بروي ما بستهاست. بدون شك هركس كتابهايي را كه در زمينه دروغسازي دشمنان نوشته شدهاند مطالعه كند درمييابد كه اخبار ساختگي چندين برابر اخباري است كه از معصومين عليهم السلام به ما رسيدهاند و معالاسف همه با هم در هم آميختهاند; قطع نظر از جعليات در اخبار، رواتي كه احاديث را به ما رساندهاند، خيليهاشان در مذهب نبودهاند و بسياري از آنان مجهولالهويه هستند. جمع كثيري از آنان فاسق بوده و به هر حال احراز عدالت در مورد هيچ يك از آنان براي ما امكانپذير نيست». ايشان در بخش ديگر از مقاله خود، اكثر روايات كافي كليني را مرسل معرفي ميكنند و ميگويند «سلسله سندها را ولو از زمان كليني تا زمان امام عليه السلام در نظر بگيريم سلسلههايي كامل و پيوسته به امام بسيار كم هستند و اغلب در ميانهها راوي يا راوياني از قلمافتادهاند و حديثبه ارسال و رفع تنزل كرده است. براي ما مشخص نيست كه اين همه افرادمذاهب ديگر غير اماميه كه دوروبر امامان ما را گرفته و نزد آنان رفت و آمد داشته و درسحديث ميخواندهاند، از فطحيان، طاطريان، ناووسيان، كيسانيان، سنيان و غيره كه احاديثبسياري از قول امامان ما نقل كردهاند، چه هدفي داشتهاند؟ آيا اين وسيلهاي نبوده براياينكه احاديث ديگري به آنچه از امام شنيدهاند بيفزايند و به خورد شيعيان امامان بدهند و دركتب حديثي ما وارد كنند؟... شيخ انصاري دررسائل نام بعضي از اين خبرسازان از خدا بيخبر و زنديق را ذكر ميكند كه اخبار بسياري در كتب احاديث ما وارد كردهاند; از جمله ابن ابي العوجاء كه در پاي ميز محاكمه اعتراف كرد كه من چهارهزار حديث در كتابهاي حديثي شما واردكردهام». آقاي فيض، چنانكه قبلا اشارت رفت، در اين فراز درصدد اثبات عمدهترين مقدمات دليلانسداد، كه همان انسداد باب علم و علمي است، ميباشد. سابقه حديثنگاري و نقلوضبطحديث را از روزگار معصومين تا عصر قدما، چون كليني و از آن زمان به بعد را به گونهاي براي مخاطبين خود ترسيم كردند كه تو گويي حديث هيچ حافظ و نگاهدار و امينيازمياناصحاب الحديث و فقهاي عظام در هيچ دورهاي نداشته است و هيچ گونه انگيزهايمبنيبرنقل حديث و حفظ اخبار از دسيسههاي شيطاني جعالان و دروغگوييها در مياناصحابمعصومان و دردمندان دين نبوده است و پيوسته حديث دستخوش تحريفبودهاست.واگر هم افرادي موثق و راستگو در ميدان حديثنگاري و نقل اخبار بودند،ايبساگولدسيسهگران جعال را خورده و بدون فحص و جستجو از وضعيت راوي و مرويعنه،متنروايت و كتابي را كه از آن روايتبرگرفتند، از هركس و از كاغذ پارهاي نقل ميكردندوغالباهم رجال سلسله سندها را حذف نموده و درست مانند نقالان قصهها و افسانههامشيداشتند تا آنجا كه چنانكه تصريح نمودند اكثر احاديث نزديك به كل نه تنها مفيدعلمنيست، بلكه ظن آور نيز نميباشد و ارمغاني بجز شك و احتمال به همراه نخواهدداشت. براستي اين سخنان از فاضلي چون ايشان، بخصوص كه سالياني را در حوزه تلمذ كردهاند، خيلي عجيب و غريب مينمايد. ويژگيهاي حديث و حديثنگاران
قبل از هرچيز به نظر ميرسد براي نقد ادعاهاي يادشده تحقيقي داشته باشيم درباره خصوصيات محدثين امامي و حديثنگاران و جمعآورندگان اخبار معصومين و جايگاه حديث در ديد آنان و بالاخره وضعيت اخبار از نظر مسند و مرسل بودن. اين مسائل را در ضمن چند محور پي ميگيريم: 1. گرچه افراد جعال و خلاقان حديث در عصر معصومان وجود داشتند و اصل اين واقعيت تلخ و دردآور را هرگز نميتوان انكار كرد، ولي وجود آنان مساوي با نفوذشان در همه شاگردانائمه و اصحاب حديث و دستبردن در اخبار ثقات، نيست. زيرا يقينا امامان معصوم لااقل برحسب جريان عادي امور، از آن رو كه آثارشوم بدعتها و اخبار دروغين ساخته انديشهناپاكجعالان را مشاهده ميكردند و با افكار مختلف مذهبي تماس داشتند، بيشك ازوجود چنين جرياني باخبر بودند و قهرا شاگردان و دريافتكنندگان احاديث را از اين توطئهمطلعميساختند و اجتناب از آنان و نيز مواظبتشديد بر احراز وثاقت و اطمينان به ناقلاناخبار رابشدت تاكيد مينمودند. معقول به نظر نميرسد كه ما پس از هزار و چند سالازوجود جاعلانحديثباخبر باشيم و اظهار تاسف كنيم، ولي امامان معصوم و پرورشيافتگان آنانوبالاخره دينشناسان ديندار، كه مقارن با آن روزگار بودند، بياطلاع باشندوچارهاي نينديشند. شاهد اين مدعا اخبار متواتري است (2) كه بيانگر اين حقيقت است كهامامان معصوم، مسلمين را از دريافت احكام از اهل بدعت و قياس و جعالان حديث، بلكه از معاشرت و همزيستي با آنان برحذر ميداشتند و حتي خود برخي از جعالان را با نام معرفيمينمودند.چنانكه امام صادق(ع) برحسب روايات مستفيضي مغيرة بن سعيد را به عنوانكذاب و كسي كه احاديث غلوآميزي در ضمن اخبار امام باقر(ع) وارد ساخته معرفي ميكند. هشام بن حكم ميگويد: انه سمع اباعبدالله (ع) يقول كان المغيرة بن سعيد يتعمد الكذبعلي ابي ... فكل ماكان في كتب اصحاب ابي من الغلو فذاك مما دسه المغيرة بن سعيد فيكتبهم.» (3) و باز زراره روايت مي كند قال يعني اباعبدالله(ع) ان اهل الكوفة قدنزل فيهم كذاب المغيرة فانه يكذب علي ابي يعني اباجعفر...» (4) در روايت ديگر امام صادق(ع) پرده از چهره ننگين و جعال ابوالخطاب (محمد ابن زينب) برداشته و با ذكر مورد جعل و دروغسازي او به اصحاب خود، او را چنين معرفي ميكند: «واما ابوالخطاب فكذب علي وقال اني امرته ان لايصلي هو واصحاب المغرب حتي يروا كواكب كذا...» (5) البته اثبات اين مدعا نيازي به چنگ زدن به روايات نخواهد داشت. چه اينكه خيلي طبيعي مينمايد رهبران معصوم كه از رسالتهاي آنان انقلاب فرهنگي و گسترش احكام الهي است، خطرجعالان حديث را گوشزد كرد. و ابزار صحيح و مطمئن فراگيري دين را معرفي مينمايند وآنان را از نفوذ جعالان و دروغگويان برحذر دارند. اصحاب حديث نيز از معرفي وضاعان حديث كوتاهي نميكردند; تا آنجا كه در كتب رجالي نجاشي، كشي و شيخ طوسي افرادي را ميبينيم كه ضعيف معرفي شدهاند. مثلا: سلمة بن الخطاب البراوستاني... كان ضعيفا في حديثه (6) . علي بن عبدالله عمران القرشي كان غاليا ضعيفا فاسد المذهب والرواية (7) . عبدالله بن قاسم الحضرمي واقفي يعرف بالبطل كذاب غال يروي عن الغلاة لاخير فيه ولايتعمد بروايته (8) . وهب بن وهب ابوالبختري القرشي المدني... كان كذابا وله احاديث مع الرشيد في الكذب (9) . محمد بو فرات بن احنف... ضعيف ابن ضعيف لايكتب حديثه... اورد الكشي اخبارا متعدده فيزمه (10) . 2. بناي عملي اصحاب حديث هرگز بر اين نبود كه از هر كس در كوچه و بازار ديثبشنوندو بدون اطمينان به صدور آن از معصوم براي ديگران نقل كنند، بلكه بسيار در استماع و نقلو كتابتحديث دقت ميورزيدند و مقيد بودند از كساني كه مورد اطمينان و وثوقند يا خبرآنانبرحسب شواهد و قرائن موثوق الصدور است، احاديث را فراگيرند. حتي گاهاحتياطميكردند و از خود امام معصوم ميخواستند فقيه و محدثي كاملا امين به آنها معرفيكند تااحكام و وظايف ديني خويش را از او اخذ كنند. روايات حكايتگر اين معنا فراوان است. (11) الف. عبدالله بن ابي يعفور قال قلت لابي عبدالله(ع) انه ليس كل ساعة القاك ولايمكن القدوم ويجيئ الرجل من اصحابنا فيسالني وليس عندي كل مايسالني عنه فقال مايمنعك من محمد بن مسلم الثقفي فانه سمع من ابي وكان عنده وجيها (12) . ب. عن علي بن المسيب الهمداني قال قلت للرضا(ع) شقتي بعيدة ولست اصل اليك في كل وقت فممن اخذ معالم ديني؟ قال من زكريا بن آدم القمي المامون علي الدين والدنيا قال علي بن المسيب فلما انصرفت قدمنا علي زكريا بن آدم فسالته عما احتجب الله (13) . ج. عبدالعزيز المهتدي والحسن علي بن يقطين جميعا عن الرضا(ع) قال قلت لااكاد اصل اليك اسالك عن كل مااحتاج اليه من معالم ديني افيونس بن عبدالرحمن ثقة اخذ عنه مااحتاج اليه من معالم ديني فقال نعم (14) . نگارنده هرگز در پي اثبات صحت و صدق همه اخبار نيست، بلكه غرض نقض و نقد ادعاي شتابآميز و دور از تحقيق آقاي دكتر فيض است كه با استناد به وجود جاعلان حديث و خلاقان دروغپرداز، روايات موجود در منابع روايي، حتي صحيح السند آنها را، نه تنها از مرحله علم و علمي بودن دور ميداند، بلكه مفيد ظن و گمان نيز ندانسته و تا سرحد شك و احتمال تنزل داده است. راستي نويسنده از كجا اين مطلب را احراز كرده كه دستخيانتكاران جعالان و خلاقان حديث (با آن همه احتياط و دقت محدثين) حتي در اخبار ثقات و روايات معتبرالسند نيز به طور گسترده نفوذ كرده است; تا آنجا كه فقيه نميتواند ظن به صدق آنها بيابد و بر بوته احتمال همچنان باقي است. متتبع پژوهشگر با مطالعه تاريخ حديث همين قدر ميتواند ادعا كند كه در روزگار معصومان، جعل و وضع حديثبوده است، اما اينكه در ميان اخبار معتبري كه سلسله رجال سندش را افراد موثق تشكيل ميدهد و فقها در مقام استنباط احكام الهي بدان روي ميآورند، اخبار مجعول وجود دارد، هرگز راهي براي اثبات آن نيست، بلكه شواهد و قرائني كه اينك مورد بررسي ما است; برخلاف آن گواهي ميدهد. 3. يكي ديگر از ويژگيهاي ارباب حديث، كه تاثير عمدهاي در سالم نگاهداشتن احاديث از خطاها و دخالت دستهاي ناپاك جعالان داشته است، مساله كتابت و تدوين آنهاست. اين خصيصهمختص حديثنگاران عصر غيبت امام زمان، چون كليني و صدوقين، نبوده است، بلكهپيش از آن، تا روزگار معصومان(ع) استمرار داشته است. اصحاب و شاگردان ائمه هرگزبهذهن و حافظه خود اعتماد نميكردند، بلكه به كتابت و تدوين دريافتهاي روائي خويشهمت فراوان ميورزيدند. روايات بسياري از اين حقيقتحكايت ميكند كه ائمه(ع) نيزآنها را به اين مهم دستور ميدادند از امام صادق(ع) روايتشده است: اكتبوا فانكم لاتحفظونحتي تكتبوا (15) . يعني بنويسيد، چه اينكه احاديث را جز با نوشتن نميتوانيد حفظ كنيد.همچنين روايتشده است: احتفظوا بكتبكم فانكم سوف تحتاجون اليها. (16) يعني كتابهايروائي خود را حفظ كنيد كه بزودي بدانها نيازمند خواهيد شد. و نيز از آن حضرت روايتشده است: اكتب و بث علمك في اخوانك. (17) يعني احاديث را بنويس و در ميان برادران خود بگستران. نگارش حديث و اكتفا نكردن به حفظ ذهني در ميان محدثان و راويان آنقدر رايجبوده كه در كتب رجالي كشي، نجاشي و شيخ طوسي درباره اكثر راويان اين تعبير كه «له كتاب في...» به چشم ميخورد و در موارد متعددي براي يك راوي دهها كتاب در ابواب مختلف فقه نام ميبرند. شيخ طوسي كتابي را به نام الفهرستبه اين جهت اختصاص داده است. از مقدمه اين كتاب به دست ميآيد كه پيش از خود شيخ گروهي از مشايخ اماميه اقدام به ثبت و ضبط اسامي كتب روائي كردهاند; آنجا كه مينويسد: «فاني لما رايت جماعة من شيوخ طائفتنا من اصحاب الحديث عملوا فهرست كتب اصحابنا وماصنفوه من التصانيف ورووه من الاصول ولماجد احدا استوفي ذلك ولاذكر اكثره بل كل منهم كان غرضه ان يذكر مااختص بروايته واحاطتبه خزانته من الكتب....» (18) نكته جالب اينكه اصحاب حديث، از جمله راويان عصر ائمه معصومين(ع)، از هر نوشته و كتابي استنساخ نميكردند، بلكه با كيفيتخاص و خيلي بااحتياط از نوشتههاي يكديگر استفاده ميكردند. به اين صورت كه يا صاحب كتاب املا ميكرد بر ديگري و او مينوشت و يا از روي كتاب مينوشت و سپس نوشته خود را با صاحب كتاب مقابله مينمود. متتبع پژوهشگر در لابلاي اخبار به مواردي برميخورد كه چون راوي كلمه يا جملهاي را فراموش كرد. و يا ترديد در آن داشته، گويد: والسهو مني يا: والترديد مني. و در مواردي ميبينيم: والترديد من الراوي. حتي برخي از راويان به منظور اطمينان بيشتر كتاب حديث را خدمت امام معصوم ارائه داده و وضعيت آن را جويا ميشدند; چنانكه اسماعيل بن فضل هاشمي گويد: سالت اباعبدالله(ع) عن المتعة فقال الق عبدالملك بن جريح فسله فان عنده منها علما فلقيته فاملي علي شيئا كثيرا في استحلالها وكان فيما روي فيها ابن جريح انه ليس لها وقت ولاعدد الي ان قال فاتيتبالكتاب اباعبدالله(ع) فقال صدق واقربه» (19) . اين امر آنچنان بين ارباب حديث رايج و جدي بود كه سيد مرتضي در الذريعه (20) فصلي را تحت عنوان «باب صفة المتحمل للخبر والمتحمل عنه وكيفية الفاظ الرواية عنه» گشوده و در ضمن آن فصل گويد: «فاما الراوي للحديث فلايجوز ان يروي الا ماسمعه ممن حرك عنه او قراه عليه فاقر له به...» (21) سپس بحث دامنهداري درباره موارد به كارگيري اصطلاحات روائي، همانند حدثني، اخبرني، حدثنا، اخبرنا، سمعت، روي لي، حكي لي، قرئت عليه، حدثني بما فيها، وهذا كتابي، وفرق بين منادله و مكاتبه و اجازه را مطرح كرده است. (22) 4. روايات كتب اربعه (كافي، تهذيب، من لايحضره الفقيه و استبصار) غالبا به صورت مسند نقل شده و از سلسله رجال حديث تا معصوم(ع) نام برده شده است. واقعا جاي بسي تعجب است كه آقاي دكتر فيض ميگويد: «سلسله سندها را، ولو از زمان كليني تا زمان امام(ع) در نظر بگيريم سلسلههاي كامل و پيوسته به امام بسيار كم هستند و اغلب در ميانهها، راوي يا راوياني از قلم افتادهاند». اين قضاوت شتابانه بياساس بيشتر درباره كافي كليني، كه در عصر غيبت صغرا، تدوين يافته،و نگارش آن بيست و پنجسال بطول انجاميده است، مايه تعجب و تاسف و نشانگر عدمآگاهي از علم الحديث و تاريخ آن است. زيرا روش كليني در كافي، چنانكه سيد بحرالعلوم متذكر شده (23) اين است كه تمام رجال سند، حتي مشايخ خود را، ذكر كند و بندرت رجال اول سندبرخي روايات را چون در روايت قبل از آن آورده ستحذف ميكند. اخبار مرسل و مرفوع كافي تحقيقا در مقايسه با مسندات آن مانند قطرهاي است در برابر دريا و فقها نيز هرگز به مرسلات به عنوان دليل چنگ نميزنند و تنها به عنوان مؤيد از آنها بهره گيرند; مگر در مورد آن دسته از مرسلاتي كه در حكم مسند است كه اين موضوع خود بحث مفصلي ميطلبد. مرحوم شيخ صدوق هم در من لايحضره الفقيه به منظور اختصار سند، بخشي از سند را حذف ميكند، ولي در پايان كتاب فصل مستقلي را تحت عنوان «مشيخه» اختصاص داده كه در ضمن آن همه واسطههاي حذف شده را نام ميبرد. در كتاب تهذيب و استبصار، چنانكه سيد بحرالعلوم و محققين ديگر فرمودند، مرحوم شيخ طوسي در مواردي تمام سلسله رجال سند را ذكر نموده و در پارهاي از اخبار، صدر سند را حذف ميكند، ولي در مشيخهاي كه در پايان هر دو كتاب ترتيب داده آنها را نيز نام ميبرد. ناگفته نماند برخي از خبرگان فن رجال، همچون فقيه نامور مرحوم آيتالله بروجردي، بر اين نظرند كه مشيخه صدوق و شيخ طوسي تنها به منظور تيمن و تبرك و صرفا براي اينكه احاديثبه صورت مرسل نمودار نگردد، بوده است والا اصل صحت استناد كتبي كه از آن روايات را برميگرفتند به مؤلفانش مسلم بود و هيچگونه جاي شك نداشته است. (24) راستي چقدر فاصله استبين نظريه متخصص و رجالشناسي عميق و خبيري چون مرحوم آيتالله بروجردي كه ذكر مشيخه را وسيلهاي براي اثبات طرق دسترسي مرحوم صدوق و شيخ طوسي به كتب راويان ندانسته، بلكه آن را تيمن و تبرك ميشمارد، و بين نظر كسي كه بر اثر كمآگاهي به مطالب واضح و ضروري علم الحديث اكثر روايات را، با اينكه يقينا مسندند، مرسل ميپندارد. 5 يكي از ويژگيهاي محدثين، كه در حفظ آثار روائي و تشخيص صحيح از سقيم آن تاثير فراواني دارد، اين است كه وضعيت اكثر آنان در كتب رجالي روشن شده است. متخصصان اين امر، از ديرزمان سلسله رجال سندهاي اخبار را شناسايي كرده و در كتابهاي مستقلي ثبت نمودند. اين حركت نه تنها در روزگار نجاشي و كشي و شيخ طوسي انجام يافت، بلكه از سخن شيخ در آغاز الفهرستبه دست ميآيد كتب رجالشناسي پيش از آنان رايجبوده است. اصحاب حديث درباره راوياني كه از آنها حديث ميگرفتند، كتاب مستقلي مشتمل بر اسامي و خصوصياتشان، تدوين مينمودند. نكته قابل توجه اينكه در كتب رجال تنها به ذكر اسم و لقب و كنيه راويان بسنده نميشود، بلكه علاوه بر آن وضعيتبسياري از آنان از نظر وثاقت و عدم وثاقت، امامي بودن، غلو، جعال، كذاب بودن، كتاب داشتن و برخي ديگر از خصوصيات، كه در هايتبر اخبار حسي استوار است، روشن گرديده است. تعبيراتي كه درباره معرفي اشخاص به كار رفته، نشاندهنده نهايت دقت و احتياط رجالشناسان است. درباره بسياري از راويان نوشتهاند: ثقة. و در مورد جماعتي: ثقة جليلالقدر، و درباره گروهي: ثقة عظيمالمنزله، يا: فاضلون خيار ثقاة. و باز تعبيراتي مانند «ثقة مصنف»، «كوفي واقفي»، «جعال كذاب» و «لايلتفت اليه حديثه»، «كان فاسد المذهب ضعيف الروايه» و... (25) . مانند اين تعبيرات كمال دقت و احتياط رجالشناسان در معرفي رجال روائي است. اينك با توجه به نكات يادشده آيا ميتوان ادعا كرد كه اكثر روايات نه تنها علمآور نيست، بلكه ظني هم نيست و يك سلسله ابزاري است كه احكام الهي را در حد احتمال و خيال و شك حكايت ميكنند؟ تمسك به وهم و ظن براي اثبات انسداد علمي
عجيب اينكه آقاي فيض با اينكه انسدادي است، بلكه اخبار را حتي مفيد ظن هم نميداندبراي اثبات نفوذ جعالان حديث در اخباري كه به دست ما رسيده، به خبر واحد فاسقملحدي همچون ابن ابي العوجاء چنگ ميزند كه به قول ايشان «در پاي ميز محاكمه اعترافكرد كه من چهارهزار حديث در كتابهاي حديثي شما وارد كردهام» در اينجا چند سؤال مطرح است: 1 شما از كجا احراز كردهايد، بخصوص بر مبناي خودتان، كه خبر ابن ابي العوجاء راست است؟ 2برفرض صحت اين خبر به چه دليل اخبار مجعول او به احاديث فقهي معتبري كه فقها بدان تمسك ميجويند مربوط است؟ 3 به چه دليل همان كتابهايي كه دست در آنها برده باقي مانده است و اصحاب متعهد و آگاه ائمه در آنها تجديدنظر نكرده و به تحقيق و بررسي درباره تفكيك اخبار صحيح از مجعول نپرداختند. در ادامه آقاي فيض در تضعيف اخبار آحاد فرمودهاند: «براي ما مشخص نيست كه اين همه افراد مذاهب ديگر غير اماميه كه دوروبر امامان ما را گرفته و نزد آنان رفت و آمد داشته و درس حديث ميخواندهاند، از فطحيان، طاطريان، ناووسيان، كيسانيان، سنيان و غيره كه احاديثبسياري از قول امامان ما نقل كردهاند، چه هدفي داشتهاند؟ آيا اين وسيلهاي نبوده براي اينكه احاديث ديگري به آنچه از امام شنيدهاند بيفزايند و به خورد شيعيان امامان بدهند و در كتب حديثيما وارد كنند؟ » پاسخ اين است كه راويان غيرامامي در علم رجال شناخته شدهاند; برخي توثيق شده (26) و جمعي تضعيف (27) و پارهاي از آنان تنها به ذكر مذهب (واقفي، كيساني، عامي و...) معرفي شدهاند. و فقهاي عظام جز به حديث دسته اول عمل نميكنند. و بالاخره نفوذ راويان غيرامامي جعال در احاديث كه مورد عمل فقهاست، هيچگونه شاهدي بر آن نيست و لذا خود آقاي دكتر نيز به صورت معلوم نيست و «آيا» از آن ياد كردند و صرف احتمال هم كه قابل اعتنانيست. آقاي فيض در بخش ديگر پس از قرائن و شواهدي كه مبني بر تضعيف اخبار موجود و شكي بودن آنها اقامه كرده چنين اظهار داشتهاند: «در اين ميان ملاك دقيقي در دست نيست كه بتوان به وسيله آن اخبار صحيح و سقيم را از يكديگر بازشناخت; چنان كه شيخ انصاري در رسائل خود بدان اشاره دارد». اولا با توجه به نكتهاي كه ضمن بند پنجم گفته شد، بر اين حقيقت دستيازيديم كه ملاك بسيار دقيق و روشني در دست فقها به نام كتب رجال است كه در پرتو آن رجال معتبر از ضعيف و مجهول و اخبار مسند از مرسل و مرفوع تفكيك مييابند و بدين سان صحيح از سقيم شناخته ميشود. ثانيا شيخ انصاري خود از طرفداران قرص و محكم مسلك انفتاحي است و شديدا به علم رجال پايبند بوده و بر همين اساس اخبار صحيح را از سقيم جدا ساخته و الي ماشاءالله در كتب فقهي خود اصطلاح صحيح، معتبر، حسن و ضعيف را به كار برده است. اين مطلب چندان واضح است كه منكر آن يقينا بيگانه با كتب فقهي، اصولي شيخ اعظم است. دلايل حجيتخبر واحد
1. آيات
قبلا اشاره شد كه عمدهترين مقدمات دليل انسداد اثبات انسداد باب علم و علمي در عصر غيبت است. به اين معنا كه هم دست ما از طرق و راههايي كه مفيد علم و يقين به احكام است كوتاه ميباشد و هم طرق ظنيه و گمانآوري كه دليل حجيت آنها قطعي است. همه انفتاحيها، كه مشهور اصحاب را تشكيل ميدهند، خود تصريح دارند كه رواياتي كه حكايتگر احكامند، بجز موارد اندكي كه به حد تواتر ميباشند، هرگز مفيد علم و جزم به محتويات خود نميباشند; ولي دليلي كه آنها را حجيتبخشيده، دليلي است قاطع و صددرصد يقيني كه به هيچ وجه شك و خدشه در آن راه نيابد. آقاي دكتر فيض در بخش ديگري از مقاله خود بشدت بر اين سخن تاخته و در آغاز با جملاتيهمچون «اين علم كه مورد ادعاي شماست از كجا آمده؟ و چگونه است كه آن را سيدمرتضي و علماي بزرگ و بسياري كه پيروان او بوده اند و هستند آن علم را نتوانستهاند ببينندودرك كنند؟» وجود دليلي قطعي را به استناد انكار سيد مرتضي و برخي ديگر، مستبعد شمرده است. با اينكه فقهاي بزرگ و انديشمندان بسياري چون شيخ طوسي، علامه، فخرالمحققين، محقق حلي، محقق اردبيلي، شهيد اول، ثاني، شيخ انصاري، فقيه جواهري، آخوند خراساني و اعاظم و مفاخر ديگر فقه و اصول آن را پذيرفت، بلكه اصرار فراوان بر آنورزيدهاند. آقاي فيض در ادامه دلايل حجيتخبر واحد را مطرح ساخته و آنها را نقد كرده است. شايستهاست قبلا با متن سخن او مبني بر نقد دلالت آيات بر حجيتخبر واحد آشنا شويم: «شيخو طرفداران او ميگويند آن آيات (آيه نبا، آيه نفر، آيه كتمان، آيه ذكر و... ) هستند. اينآياتدر همه كتب اصولي مطرح هستند و بر حجيتخبر واحد بدانها استناد شده است. چه درمعالم، قوانين، رسائل، و كفايه و بيش از همه جا در رسائل، شيخ به كيفيت استدلال به آنهاخدشه وارد كرده و برخي از ايرادهاي قوي بر كيفيت استدلال به آيه را غيرقابل دفع معرفيفرموده است. حالا ما از اشكالاتي كه مانند سد سكندر جلوي استدلال به آيات راگرفتهاندبياييد چشمپوشي كنيم و يا طرفداران استدلال هماواز شويم و بگوييم آن آيات،ظهوردرمطلوب آنان دارد و كيفيت است دلال به آنها بسيار خوب و قوي و عالي است. خوب اينچيزي را حل نميكند. زيرا اين آيات فرضا ظهور در مطلوب دارند، به اصطلاح، ظاهرهستندو ظواهر خود ظني ميباشند و شما چگونه ميتوانيد اخبار ظني را با آيات ظنيالظواهراثبات كنيد. خود آن ظواهر چون ظني هستند زير سؤال هستند كه دليل بر حجيت آنهاچيست؟ و همان اشكالي كه در امارات خبري هست در امارات كتابي نيز هست والكلامالكلام». به نظر ميرسد آقاي دكتر در اين فراز نيز دچار لغزش، بلكه از واقعيت فاصله گرفتهاند. زيرا: اولا در ميان آيات يادشده آيه نفر را ميتوان به گونهاي تبيين كرد كه دلالت آن بر حجيتخبر واحد، روشن و از همه اشكالاتي كه بر آن وارد آمده، مصون باشد. بيشك طرح اين بحث مجالي واسع ميطلبد كه از حوصله اين مقال به دور است. به ناچار شما را به تقريرات نائيني (اجود التقريرات، ج2، ص112-110) و مقاله نگارنده در كيهان انديشه شماره61 ارجاع ميدهم. ثانيا عمدهترين اشكال آقاي فيض اين است كه دلالت آيات فراتر از ظهور نيست و ظواهر به طور كلي ظني است و حجيت اخبار ظني را هرگز نميتوان با آيات ظني الظواهر اثبات كرد. اين اشكال قابل نقد است. زيرا برفرض پذيرش انعقاد ظهور براي آيات، مجالي براي خدشه در حجيت آن نيست و هيچيك از اصوليين در اين امر مخالفتي ندارد; تا آنجا و نائيني به «لاريب» (29) و امام راحل به «هذا واضح» تعبير نمودهاند. حتي بسياري از اخباريها كه بر اين باورند كه دلالت آيات حجت نيست، از آن رو چنين گفتند كه معتقدند آيات سبتبه غير مشافهين ظهوري نخواهد داشت و يا اينكه بدون فحص از اخبار مفسره اعتباري ندارد; والا در فرض انعقاد ظهور و فحص از اخبار مفسره هرگز ابائي از پذيرش حجيت آن نخواهند داشت. شيخ اعظم انصاري در رسائل بر اين نكته تصريح دارد. «ثم انك قدعرفت مما ذكرنا ان خلاف الاخباريين في ظواهر الكتاب ليس في الوجه الذي ذكرنا من اعتبار الظواهر اللفظية في الكلمات الصادرة لافادة المطالب واستفادتها وانما يكون خلافهم في ان خطابات الكتاب لميقصد بها استفادة المراد من انفسها بل بضميمة تفسير اهل الذكر او انها ليستبظواهر.» (30) باري از اصوليان ميرزاي قمي بر آن است كه ظواهر آيات تنها درباره مقصودين بالافهام، كه در حال نزول حضور داشتند، حجت است; ولي اين نظر را همه محققان اصولي متاخر از او نقد و اشكالات فراواني بر آن وارد كردهاند. هم مرحوم شيخ در رسائل (31) و آخوند در كفايه (32) و محقق نائيني در اجود التقريرات (33) و امام راحل در تهذيب (34) و انوار الهدايه (35) و محقق خوئي ره در مصباح الاصول (36) . به هر حال دو دليل محكم و اشكالناپذير بر حجيت ظواهر كتاب ميتوان ارائه كرد: 1. بناي عقلا هماره در طول تاريخ در همه ملل بر اين استقرار داشته كه به ظهورات گفتار و نوشتار يكديگر عمل كنند. اين واقعيت هر صبح و شام در روابط عقلا بخوبي ملموس و مشهوداست. و از طرفي اين سيره تا روزگار معصومان ادامه داشته و هرگز از آن ردعي صورت نگرفته است و شارع طريق ديگري براي تفهيم مقاصد خود برنگزيده است; چنانكه محقق خراساني گويد: «لاشبهة في لزوم اتباع ظاهر كلام الشارع في تعيين مراده في الجمله لاستقرار طريقة العقلاء علي اتباع الظهورات في تعيين المرادات مع القطع بعدم الردع عنها... كما هو واضح». (37) محقق خراساني پا فراتر مينهد و ادعا ميكند حتي در صورتي كه مخاطب ظن شخصي داشته باشد به اينكه ظاهر سخن متكلم مراد او نيست، باز سيره عقلائي بر حجيت ظهور درباره اوهمچنان محرز است. زيرا در روابط عبيد و موالي هرگاه عبد با ظاهر كلام مولا مخالفت كند وچنين عذر آورد كه ظن من اين بود كه ظهور كلام مولا مرادش نيست، در پيشگاه عقلا چنينعذري مقبول نيست. همچنين از جانب مولا هرگاه عليه عبد احتجاج شود كه من خلاف ظاهر اراده كرده بودم و تو بدان گمان داشتي، باز چنين توجيهي از ديد عقلا پذيرفته نيست: «والظاهر ان سيرتهم علي اتباعها من غير تقييد بافادتها للظن فعلا ولابعدم الظن كذلك علي خلافهاقطعا». (38) پيش از آخوند، شيخ اعظم انصاري نيز در رسائل اين مطلب را پذيرفته است: «ثم انك قدعرفت ان مناط الحجية والاعتبار في دلالة الالفاظ هو الظهور العرفي وهو كون الكلام بحيثيحمل عرفا علي ذلك المعنا ولو بواسطة القرائن المقامية المكتنفة بالكلام فلافرق بين افادته الظن بالمراد وعدمها». (39) محقق نائيني نيز بناي عقلا را مبني بر اخذ به ظواهر كلام پذيرفته، ولي حجيت آن را در فرضي كه مخاطب ظن به خلاف داشته تنها در باب احتجاجات و روابط عبيد و موالي كه مورد بحث ما نيز همين است تصديق كرده است. (40) امام راحل ره نيز در انوار الهداية، قيام بناي عقلا را بر حجيت ظواهر امري واضح شمرده و انكار آن را خروج از طريق عقلا ناميده است: «يدل عليها بناء العقلاء في محاوراتهم والخروج عنها خروج عن طريقتهم ويحتجون بها علي غيرهم في كل من تلك المراحل ولايصغون الي دعوي المخالفة وهذا واضح». (41) 2. دليل ديگر بر حجيت ظواهر كتاب اخبار متواتري است كه از دستور معصومان به اصحاب خود مبني بر استدلال به ظواهر كتاب و نيز كيفيت استظهار، پرده برميدارد. و ناگفته بر آشنايان پيداست كه جواز استدلال به ظواهر كتاب مساوي استبا حجيت آنها. شيخ اعظم انصاري در فرازي كه سخنان محقق ميرزاي قمي درباره حجيت ظواهر را نقد ميكند، ميگويد: «توضيح النظران العمدة في حجية ظواهر الكتاب غير خبرالثقلين من الاخبار المتواترة الامرة باستنباط الاحكام من ظواهر الكتاب وهذه الاخبار تفيد القطع بعدم ارادة الاستدلال بظواهر الكتاب بعد ورود تفسيرها من الائمة...» (42) شيخ انصاري در بخش ديگر بيش از ده مورد از احاديث متواتر يادشده را ذكر كرده كه چون بيان همه آنها از حوصله اين مقاله به دور استبه ذكر دو نمونه بسنده ميشود: 1. معتبرة عبدالاعلي مولي آل سام قال قلت لابي عبدالله(ع) عثرت فانقطع ظفري فجعلت علي اصبعي مرارة فكيف اصنع بالوضوء قال يعرف هذا واشباهه من كتاب الله عزوجل قال الله تعالي ماجعل عليكم في الدين من حرج امسح عليه». (43) 2. معتبره معاوية بن عمار قال سالت اباعبدالله(ع) عن طائر اهلي دخل الحرم حيا فقال لايمس لان الله تعالي يقول ومن دخله كان امنا». (44) راستي آقاي فيض چگونه اين نصوص را كه بيشك از نظر صدور متواتر است و از نظر دلالتبه طور صريح دلالتبر حجيت ظواهر آيات دارد، تا آنجا كه امام صادق(ع) فرموده: «يعرف هذا واشباهه من كتاب الله عزوجل» ناديده گرفته و دلالت آيات را از آن رو كه ظني است از حيز حجيتبه دور دانسته و با جرات فراوان و شتابان ميگويد: «شما چگونه ميتوانيد اخبار ظني را با آيات ظني الظواهر، اثبات كنيد. خود آن ظواهر چون ظني هستند زير سؤال هستند». 2. سنت:
نويسنده مقاله با عجله به سراغ اخبار ميروند و استدلال اصوليان را به آنها بر اثبات حجيتخبر واحد اينچنين نقد ميكنند: «با آن اخبار كه طبعا خبر واحد هستند و ظني، ميخواهيم حجيتخبر واحد را ثابت كنيم. آن اخبار داراي همان ماركي است كه بر روي ساير اخبار خورده است، خبر متواتر كه نيستند. خبر متواتري در اين زمينه نداريم كه حجيتخبر واحد را اثبات كند. تازه ولو فرض كنيد خبر متواتر داشته باشيم آن هم نميتواند اعتبار خبر واحد را ثابت كند. زيرا خبر متواتر در اثر تواتري كه دارد تنها موجب علم به صدور آن ميشود; يعني مسلما و قطعا آن خبر متواتر را امام(ع) فرموده است، ولي اين تواتر در ظهور آن تغييري ايجاد نميكند و خلاصه خبر متواتر مانند ظواهر كتاب ميشود كه گفتهايم قطعي الصدور و ظني الدلاله هستند. يعني دلالتخبر متواتر بر مؤداي آن دلالتي ظني است، پس آن هم چون ظني است نميتواند ظني ديگر را به حجيت ارتقا دهد. پس اين هم هيچ. ذات نايافته از هستي بخش/ كي تواند كه شود هستي بخش». آقاي دكتر در اين بخش از مقاله خود در هر دو مدعا به خطا رفته است: زيرا اولا رواياتي كه بالملازمه يا بالمطابقه حكايت از حجيتخبر واحد ميكند، فراوانند كه آنها را شيخ اعظم در رسائل از صفحه 84 تا 88 آورده است و در وسائل الشيعه جلد18 از صفحه 53 تا 115 ذكر شده و از آن ميان حداقل پانزده روايت تام الدلاله ميباشد. اين تعداد روايت را ممكن است كافي براي احراز تواتر ندانيم، ولي چنانكه محقق نامدار علامه شهيد صدر فرموده معيار حجيت، اطمينان است نه احراز عنوان تواتر. و در موضوع مورد بحثبا در آميختن اخبار يادشده با برخي قرائن موجود، ميتوان اطمينان به صدور برخي از آن اخبار يافت كه چون تفصيل آن مجمل در اين مختصر نميگنجد به همين مقدار بسنده و حقيقت جريان را به بيان مرحوم علامه شهيد صدر ارجاع ميدهيم. (45) ثانيا اينكه آقاي فيض در اين بخش از مقاله خود مجددا ادعاي عدم حجيت ظواهر كتاب رابهاستناد اينكه ظني الدلاله است، تكرار كردند پاسخ روشن و متقن آن در بخش پيشين تقديمشد. 3. سيره عقلا
عمدهترين دلايل اصوليان بر حجيتخبر واحد سيره عقلاست. بناي عملي عقلاي عالم در هر عصر و در تمام زواياي زندگي خويش بر اين است كه به خبر واحد ثقه، هرچند با چندين واسطه، عمل كرده و ترتيب اثر دهند. در روابط عبيد و موالي، هرگاه عبدي دستور مولاي خود را كه از طريق خبر ثقه به او رسيده عصيان كند، عقلا او را شايسته عقاب ميدانند. اين سيره مسلم بيشك تا عصر معصومان ادامه داشته و هرگز از آن ردعي صورت نگرفته است. چه اينكه هرگاه مقبول شارع نميبود با توجه به قوت و استحكام و گسترش آن در همه زواياي زندگي عقلا، لازم بود با اهتمام هرچه بيشتر (آنچنان كه در باب ردع از قياس معهود است) از آن ردع كرده و دهها خبر به صورت متواتر پيام ردع شارع را براي ما حكايت كند. شيخ اعظم در رسائل اين دليل را براي ما چنين تبيين ميكند: «الرابع استقرار العقلاء طرا علي الرجوع بخبر الثقة في امورهم العادية ومنها الاوامر الجارية من الموالي الي العبيد فنقول ان الشارع ان اكتفي بذلك منهم في الاحكام الشرعية فهو والاوجب عليه ردعهم وتنبيههم علي بطلان سلوك هذا الطريق في الاحكام الشرعية كما ردع في مواضع خاصة وحيث لميردع علم منه رضاه بذلك». (46) همه اصوليان متاخر، بجز طرفداران مسلك انسدادي چون ميرزاي قمي، سيره عقلا را به عنوان قويترين دليل حجيتخبر واحد معرفي كردهاند. بسياري از محققان اصولي كه در دلالت آيات و سنت و اجماع و عقل بر حجيتخبر واحد اشكالات متعددي وارد ساختهاند، با تكيه بر همين دليل (سيره) انفتاحي گشته و بالاخره باب انسداد را براي هميشه بر خويش منسد كردهاند. فرقي هم بين اخبار بيواسطه و يا باواسطه (هرچند زياد) نگذاردهاند، بلكه دامنه سيره را فراگير به هرگونه خبر ثقهاي كه علم به عدم صدور آن در ميان نيست، دانستهاند. ولي آقاي دكتر فيض ضمن پذيرش اصل سيره در مورد اخبار بيواسطه يا كمواسطه درباره اخبار آحادي ثقهاي كه در مجامع روائي است تشكيك كرده و تنها به اين چند جمله بسنده نمودهاند: «ميگوييم ولو اين خبر مشمول مروز زمان شده باشد و بيش از دوازدهسيزده قرن از آن گذشته باشد و دستكاري شده باشد، باز چنين عرفيتي در ميان مردم وجود دارد كه به چنين خبري عمل كنند؟» هرگز روا نبود ايشان درباره عمدهترين دليل حجيتخبر واحد با آن قوت و استحكامي كه در ديد اصوليان دارد، اينچنين بياعتنا از آن بگذرد. لازم بود آقاي دكتر لااقل در اين موقف اندكي توقف روا ميداشتند. براستي مشكل لاينحل شما درباره شمول سيره عقلائي نسبتبه اخبار باواسطهاي كه بيش از سيزده قرن بر آن گذشته چيست؟ شما ادعا ميكنيد رواياتي كه در دست ماست از آن رو كه سيزده قرن از زمان صدور آنها گذشته و دستكاري شده، مشمول سيره عقلا نخواهد بود. سؤال ما اين است كه موضوع سيره عقلا، خبر ثقه است و مدعاي اصوليين انفتاحي نيز شمول سيره است نسبتبه اخبار ثقهاي كه در كتب اربعه و احيانا در غير آنهاست. گذشت زمان از نظر عقلا چه تاثيري در حجيتخبري كه سلسله روات آن ثقه و از هر جهت امينند دارد؟ شما از كجا كشف كرديد اخبار ثقاتي كه در دسترس استحتما دستكاري شده است; با وجود وثاقت ارباب حديث و نهايت احتياطي كه در اخذ احاديث و نقل و كتابت آن روا ميداشتند. تا آنجا كه نه تنها مقيد به تابتبودند، بلكه اخبار را يا به صورت املاي صاحب كتاب دريافت نموده و يا پس از استنساخ مقابله مينمودند; آن هم يا صاحب كتاب بر استنساخكننده قرائت ميكرد و يا به عكس و گاه چنانكه رواياتي گواهي ميدهد اصل كتاب را به خدمت امام معصوم(ع) ارائه ميدادند و او تاييد ميفرمود. در شناخت صاحب كتب روائي هم تنها به نام و نشان صرف بسنده نميكردند و از هر رهگذري در كوچه و خيابان و بيابان آن را اخذ نمي نمودند، بلكه در اين باره نيز مقيد بودند كتب روايي را از طريق اخبار ثقات يدا بيد و به تعبير برخي خبرگان فن «كابر عن كابر» دستبيازند. حتي برخي از محدثان چون احمد بن محمد بن عيسي قمي از خوف اينكه مبادا اخبار ضعيف با صحيح خلط شود و در جامعه شيعي نفوذ كند. احمد بن محمد بن خالد را كه از اخبار ضعاف نقل ميكرد، از قم خارج ميكند. آخرين سخني كه ميتوان مطرح كرد و در اذهان برخي نيز خلجان ميكند و يا بدان چنگ ميزنند اين است كه بالاخره با همه دقتها و احتياط ثقات و راويان موثق باز احتمال اين را نميتوان انكار كرد كه ممكن است دستهاي ناپاك جعالان در كتب روائي از ديرزمان نفوذ كرده وبرخي اخبارثقات را كه محور بحث ميباشد كم و زياد كردهاند. ولي بر آشنايان پوشيده نيست كه اولااين گونه احتمالات درباره بسياري از اخبار موثقان كمواسطه هم مطرح است. ثانيا در ديدعقلا كه سيره يادشده برگرفته از مشي عملي آنان استبه اين گونه احتمالات هرگز اعتنايينميشود و به اصطلاح اصل عدم درباره آنها جاري ميكنند. وانگهي مسلك انسداد را نميتوان با دلايل ظني به اثبات رسانيد بلكه بايد بر ادله قطعي و نفوذناپذير استوار كرد وگرنه دور لازم ميآيد زيرا احراز انسداد متوقف بر دليل ظني گرديده، حال آنكه اعتبار دليل ظني متوقف بر اثبات انسداد است. براين اساس آقاي فيض ناگزير است در اثبات مقدمات برهان خود از هرگونه امور وهميوظني پرهيز كند و تنها به مقدمات و دلايل قطعي تمسك جويد. از اين روي ايشان اگرخبرمتواتري داشت مبني بر اينكه در اخبار ثقاتي كه به دست ما رسيده دستخيانتكار جعالانحديث نفوذ كرده و يا شواهد و قرائن قطعي براين معنا ميتوانست ارائه دهد، قهرا براياوروا بود ادعا كند كه سيره عقلا اين گونه اخبار را نميگيرد و بيشك ادعايي صحيح وبجابود. ولي نه تنها خبر متواتر و نه مستفيض، بلكه خبر ثقهاي هم در اين باره وجود نداردوشاهد مورد قبولي نيز در ميان نيست، بلكه ميتوان از اين واقعيت كه خود اصحاب حديثو رجالشناسان افرادي را در علم رجال به عنوان وضاع و كذاب معرفي كردند و فقها نيزدرهر عصر و زمان به اخبار آنان اعتنايي نداشتند، اين حقيقت را كشف كرد كه ارباب حديثبخوبي مواظب جعالان حديثبوده و از همان روزگار زيست آن زشتسيرتان، پردهازچهره ننگين آنان برداشتهاند. بدينسان، گرچه دست ما در عصر غيبتبه علم و يقين كوتاهاستو اين راه بر ما منسد است ولي راه علمي كه همان ظواهر كتاب و روايات معتبري استكهحداقل سيره عقلا بر حجيت آنها مستقر است همچنان بر فقها و دينشناسان منفتح بودهوهست. راز راه يافتن ظن نوعي در اصول
آقاي دكتر فيض در ادامه مقاله خود گذري بر اصطلاح ظن نوعي كرده و بر راه يافتن آندركلمات اصوليان چنين اشكال كرده است: «اساسا ظن نوعي ديگر چه صيغهاي است.اگرتحقق ظن براي حجيتيك خبر شرط باشد، بايد آن ظن كه صفتي است نفساني از يكخبر درنفس مجتهد پيدا شود و اگر شرط نيست كه بسيار بعيد به نظر ميرسد ديگر چيزي جزهمان خبركارساز نخواهد بود و به هر حال ظن نوعي مفهومي صحيح نميتواند داشته باشد.» به نظر نگارنده اين ايراد ناشي از توجه نداشتن از فلسفه و رمز جعل اصطلاح ظن نوعي وراهيافتن آن در قاموس اصوليان است. توضيح اينكه معقد سيره عقلا، كه عمدهترين دليلاصوليينانفتاحي استبر حجيتخبر واحد، خبر واحدي نيست كه مفيد ظن شخصي باشد،بلكهخبري است كه براي نوع مردم مظنهآور باشد. شاهد اين مدعا آن است كه در روابطعبيد و موالي، كه باب احتجاج در آن مفتوح است، هرگاه عبدي به بهانه اينكه چونخبريكه حاكي دستور مولاستبراي شخص من ظني بوده و آن را مخالفت كردم، عذر اوهرگز از ديد عقلا پذيرفته نيست. عقلا ميزان استحقاق عقوبت را ابليتخبر ثقه براي افادهظننوعي و عرفي ميدانند و از آن رو كه عمدهترين دليل اصوليان بر حجيتخبر واحدسيرهعقلاست، خبر واحدي را حجت ميدانند كه مفيد ظن نوعي باشد. اين است رمز ورازراهيافتن اصطلاح ظن نوعي به اصول كه از آن گاهي به ظن خاص و ظن معتبر نيز تعبيرميكنند. انحلال علم اجمالي
آقاي فيض در ادامه ايرادي بر انحلال علم اجمالي به وجود احكام در شريعت از نظر اصوليان مطرح ميسازد. توضيح اينكه اصوليين انفتاحي، كه اكثريت ارباب اصول را تشكيل ميدهند، برآنند كه گرچه ما علم اجمالي به وجود احكامي در شريعت داريم كه اگر منحل نشود مستلزم وجوب احتياط در موارد شبهات وجوبيه و تحريميه ميباشد، ولي با توجه به حجيتخبر واحد ثقه و ظاهر كتاب اين علم اجمالي منحل ميشود به يك سلسله احكامي كه معلوم بالتفصيل است و پارهاي از شبهات بدويه كه بيشك مجراي اصول عمليه خواهد بود و نيازي به چنگ زدن به ظن انسدادي نميباشد. ايشان براين مبنا ايرادي دارند «ما هم ميگوييم شما اگر فرض كنيد كه دليل قاطع بر حجيت تمام اخبار كتب اربعه و غيره داشته باشيد و اگر فرض كنيد كه مجتهد به وسيله تمام آن خبرها احكام بسياري را بيابد و به آنها فتوا دهد، باز هم آن علم اجمالي منحل نميشود و باز هم شما نميتوانيد به اصول عمليه روي بياوريد چراكه ما در دورهاي زندگي ميكنيم كه براي هر نهادي از نهادهاي سياسي و اجتماعي و غيره خودمان صدها و هزارها قانون و حكم لازم داريم كه چون اين نهادها و ادارهها در صدر اسلام وجود نداشتهاند از اخبار مربوط قانوني را نميتوانيم در اين راستا استنباط كنيم و كليات و اطلاقات كه احيانا در مواردي از كتاب و سنت وجود دارند اگر با ديده انصاف به آنها بپردازيد خواهيد ديد كه جوابگوي شما نيستند... احكام اقتصادي، احكام درياها، احكام فلات، احكام سياست و سياستمداري، احكام جرائمي كه در درياها و در سرزمينهاي ديگران و در جو بالاي زمين ارتكاب ميشوند و...همه اينها براي جامعه ما لازم هستند و فوريت دارند آيا جواب آنها را در كجا ميتوانيد بيابيد در خبرهاي واحد يا در اصلهاي عملي؟ ...بنابراين علاوه بر اخبار آحاد كه داريم بايد دست نياز به سوي دليل انسداد نيز دراز كنيم و براي آن ارج و بها قائل شويم». ايراد ايشان نقدپذير است. زيرا قوانين و احكامي كه در مورد موضوعات گوناگون سياسي، اجتماعي و اقتصادي، مانند قوانين درياها، فلات، پست و مخابرات، بانكها، و... از سوي حكومتها تقنين يافته و هماره در بستر تمدن جديد شتابان در حال گسترش است، از چند بخش خالي نيست. 1 بخشي از اين قوانين، از آن رو كه حفظ نظام جامعه بر آن استوار است و سرپيچي از آنهامساوي با هرج و مرج و اختلال نظام ميباشد، احراز مشروعيتشان هرگز نيازمند روآوردن بهدليل انسداد و استمداد از غايةالقصواي آن (حجيت مطلق ظن) نيست. چه اينكه حفظ نظامواجب و هرج و مرج حرام ميباشد و براين اساس از يكسو تقنين قوانيني كه مانع بروز هرجومرج استبر اولياي حكومت عقلا و شرعا واجب و از سوي ديگر رعايت آن بر آحاد جامعهواجب ميباشد. اين مطلب (حرمت ايجاد هرج و مرج) چندان واضح است كه حتي فقهايي كه ولايت فقيه را منحصر به امور حسبيه چون امور غيب و قصر ميدانند، آن را انكارنكردهاند. 2 مشروعيت دستهاي ديگر از قوانين مجعول درباره موضوعات مستحدثه را، همانندقوانينپست و مخابرات، ميتوان از طريق اندراج در شروط ارتكازيه ضمنيه كه بيشكوفاي به آنها به حكم آيه شريفه «اوفوا بالعقود» و حديث نبوي «المؤمنون عند شروطهم»واجب است، به دست آورد. به اين معنا كه دولت هنگامي كه اين گونه ابزار را به صورت بيع و اجاره در اختيار متقاضي قرار ميدهد ارتكازا مشروط به رعايت قوانيني است كه در كنار آن تقنين كرده است.همچنانكه خيار غبن را برخي از فقهاي عظام از طريق شرط ارتكازي ضمني استنباطنمودهاند. زيرا در ديد عقلا و عرف وقتي كالايي را شخصي مثلا به صدهزار تومان ميخرد، ارتكازا مشروط استبه اينكه غبن و گول فاحشي در ميان نباشد. خط تلفني را هم كه دولتبه كسي واميگذارد پيداست ارتكازا مشروط به رعايت قوانيني است كه در كنار آن جعل كرده است. 3 پاره اي از موضوعات كه بر اثر گسترش تمدن و به هم گره خوردن روابط جوامع بشري، پديد آمده، معاهدات بينالمللي است كه در زمينههاي سياسي و اقتصادي بين دو دولتيا چندين دولتبه امضا ميرسد. مشروعيت اين گونه امور و لزوم پايبندي به آن (در صورتي كه خلاف شرع نباشد) بخصوص در موقعيتي كه مصلحت نظام و امت ايجاب كند، امري است روشن. چه اينكه روايات بسيار و آيات صريحي ما را بر وجوب رعايت و پايبندي به معاهدات، حتي با كفار، راهنمائي ميكند. (47) پس درباره اين دسته از مسائل مستحدثه نيز فقيه دچار شك و ترديد نيست و از مدار احكام معلوم بالاجمال خارج است و در حوزه احكام معلوم بالتفصيل وارد ميباشد و قهرا هيچگونه نيازي به چنگ زدن به دليل انسداد نخواهد داشت. 4 بخش ديگري از موضوعات جديد به امور اقتصادي و دادوستدها مربوط ميشود كه عمومات و اطلاقات، چون آيه شريفه «اوفوا بالعقود» و نيز آيه «يا ايها الذين لاتاكلوا اموالكم بينكم بالباطل الا ان تكون تجارة عن تراض منكم» بر آنها صحه گذاشته است; بجز مواردي كه ادله مانعه آن را فراگيرد. زيرا آيات يادشده قضيه خارجيه نيست تا تنها ناظر به عقود و معاملات موجود در عصر نزول باشد و فقيه براي احراز صحت عقود مستحدث ناگزير باشد درباره هر يك از آنها، روايتي بيابد; بلكه آيات مذكور بر سبيل قضيه حقيقيه همه عقود و معاملاتي را كه در طول تاريخ بشر پديد ميآيد امضا نموده و بر آنها صحه گذارده است. و بر همين اساس فقهاي عظام عقد بيمه و مانند آن را صحيح ميشمارند. صبغه فقهي همه مسائل مستحدث سياسي، اجتماعي و اقتصادي را ميتوان در شكل كليچنين ترسيم كرد كه همه قوانين از سه حال خارج نيست: 1 يا مندرج است در عموم و اطلاقي از آيات و اخبار كه حكايت از مشروعيت آن ميكند; 2يا ادله اجتهادي اولي ممنوع كنندهآن را فراگيرد; 3يا از مواردي به حساب آيد كه هيچگونه بياني حتي اطلاق و عمومي دربارهآن به دست فقيه نرسيده و به اصطلاح از موارد «فقدان النص» به شمار ميرود كه بيشكدراين تقدير به اصل عملي مناسب با آن ميبايد مراجعه كرد; به اين معنا كه اگر مورد مشكوك از نوع شبهه حكميه تكليفيه است، مجراي اصلي برائت ميباشد و هرگاه از باب شكدرحكم وضعي صحت و فساد است، به اصالة الفساد، كه برگرفته از مثل استصحاب عدمنقل و انتقال است، بايد پناه برد. و بالاخره هيچ موردي كه حكم آن روشن نبوده و فقيه ناگزيرشود به دليل انسداد روي آورد و بدان چنگ زند در ميان نخواهد بود. و با توجه به اينكهحكماكثر اين موارد با مراجعه به عمومات و اطلاقات كتابي و روائي روشن ميگردد، علماجمالي انحلال يافته به احكام معلوم بالتفصيل و شبهات بدويه و اين انحلال همچنان پابرجاست. كوتاه سخن اينكه همان فقيه دقيقالنظر چون امام راحل ره كه توانسته استبيش از سي سال پيش موضوعات حادثي را چون بيمه، سرقفلي، سفته، تشريح، تلقيح، ترقيع، تغيير جنسيت، بليط بختآزمايي و... از ادله اولي اجتهادي و فقاهتي استخراج كند و در كتاب فتوائي خود (تحريرالوسيله) درج نمايد، بيآنكه گوشه چشمي به دليل انسداد كند، همو ميتواند قوانين درياها، فلات، پست، مخابرات و تازهتر از آنها را از ادله اجتهاد نمايد و هرگز علم اجمالي منحل نشدهاي به وجود تكاليفي در ميان آنها نخواهد داشت تا مجبور شود از دليل انسداد استمداد جويد. ناگفته نماند آقاي دكتر در ادامه مقاله خود مطالبي درباره رهآورد دليل انسداد و كاربرد سيره عقلا و عرف ادعاي تازه و بيسابقه ميكنند كه قهرا خود نقد مستقلي ميطلبد كه در مجال ديگري بدان خواهيم پرداخت. 1. رسائل، ص111; كفايه، ج2، ص115-114; مصباح الاصول، ج2، ص219; نهاية الاصول، ج2، ص545; اجود التقريرات، ج2، ص127; انوار الهداية في التعليقة علي الكفاية، ج1، ص345. 2. وسائل الشيعه، ج18، باب6 از ابواب صفات قاضي. 3. رجال قهپائي، ج6، ص119. 4. همان، ص119. 5. همان، ج6، ص121. 6. جامع الرواة، ج1، ص372. 7. همان، ج1، ص591. 8. همان، ج1، ص500. 9. همان، ج1، ص302. 10. همان، ج1، ص172. 11. ر. ك: وسائل الشيعه، ج18، ص105، ح23 و ص106، ح27 و ص107، ح33. 12. همان، ج18، باب11، ح23 از ابواب صفات قاضي،ص105. 13. همان، خبر27، ص106. 14. همان، خبر33، ص107. 15. وسائل الشيعه، ج18، باب8 از ابواب صفات قاضي، جز16، ص59. 16. همان، جز17، ص59. 17. همان، جز18، ص59. 18. الفهرست، ص1. 19. وسائل، ج18، ص100. 20. الذريعة الي اصول الشريعة، ج2، ص555. 21. همان، ص556. 22. ر.ك: حسين بن عبدالصمد عاملي، وصول الاخيار الي اصول الاخبار، ص148 به بعد. 23. رجال السيد بحرالعلوم، ج4، ص74. 24. ر.ك: كليات في علم الرجال از آيتالله سبحاني. 25. جامع الرواة، ج1، ص493. 26. جامع الرواة به نقل از نجاشي، ج1، ص568و569. 27. همان، ص547. 28. كفاية الاصول، ج2، ص58. 29. اجود التقريرات، ج2، ص95. 30. رسائل، ص31. 31. همان، ص40. 32. كفايه، ج2، ص6160. 33. اجود التقريرات، ج2، ص92. 34. تهذيب الوصول، ج2، ص164. 35. انوار الهدايه، ج1، ص242. 36. مصباح الاصول، ج2، ص119. 37. كفاية الاصول، ج2، ص58. 38. كفاية الاصول، ج2، ص59. 39. رسائل، ص44. 40. اجود التقريرات، ج2، ص94. 41. انوار الهداية في التعليقة علي الكفايه، ج1، ص240. باز هم براي اطمينان و تحقيق بيشتر آقاي دكتر فيض ميتوانند مراجعه كنند به: رسائل (ص3445)، تهذيب الاصول (ج2، ص161-162) و بحوث في علم الاصول از آيتالله شهيد صدر (ج4، ص295-249). 42. رسائل، ص43. 43. وسائل الشيعه، ج1، ص27. 44. همان، ج1، ص. 45. بحوث في علم الاصول، ج4، ص389. 46. رسائل، ص10. 47. رجوع شود به سوره توبه، آيه4و7.