بايستههاي آموزشي در حوزه كلامي
هادي صادقي براي روشن شدن برنامه آموزش كلام در حوزه، ابتدا بايد انتظارات خود را از علم كلام مشخص كنيم و بگوييم چه وظايفي را بر دوش متكلمان ميگذاريم و ضرورت وجود رشته كلام، بلكه حوزه كلامي، چيست. اما اين مطلبي است كه در اينجا نمي توانيم به تفصيل بدان بپردازيم; به ناچار به اشارههايي كوتاه بسنده كرده، تفصيل بيشتر را به مجالي ديگر وامينهيم. به محض اين كه از ضرورت علم كلام سخن به ميان ميآيد، ذهن متوجه وجود شبهاتي ميشود كه معارف ديني را مورد هجوم قرار دادهاند. اين امر چندان هم بيدليل نيست; گذشته علم كلام شاهد صادقي استبر اين مدعا كه به ظن قوي منشا پيدايش اين علم، مبارزههاي فكري گروههاي متخاصم در جامعه اسلامي پس از رحلت پيامبر اسلام(ص) عليه يكديگر بوده است. در چنين حالتي هر يك از طرفين ناچار مي شده كه از تفكر و نوع برداشتخود از دين دفاع كند. بتدريج اشخاصي در جهان اسلام پيدا شدند كه در دفاع از عقايد خود تخصص يافتند و بعدها به يكي از دلايل ذيل مانند اين كه ايشان درباره كلام خدا يعني قرآن و يا در مورد مسائل اعتقادي بحث ميكردند كه خود آن بحثها از جنس كلام بودند، يا به دليل اين كه متكلمان سخن خود را با عبارت «كلام في...» آغاز ميكردند و...، نام اين دسته افراد را متكلم و نام علم آنها را كلام گذاشتند. اما مدافعهگري تنها يكي از وظايف متكلم است، گرچه شايد مهمترين و آخرين آنها نيز باشد. درست است كه نياز به علم كلام زماني احساس ميشود كه كيان معارف دين و مذهب در معرض تهاجم قرار گيرد، چنان كه در عصر حاضر دقيقا همين مساله رخ داده است، اما استخراج، تبويب، تحليل مفهومي و تبيين عقلاني معارف دين نيز جزء وظايف اصلي متكلمان است. اگر قرار است كه حوزه ما كلامي باشد، كه بايد باشد، پس بايد نسبتبه گسترش كمي و كيفي علم كلام و مقدمات لازم براي آن توجه جدي داشت. البته اين حقيقت تلخي است كه كلام در حوزه اهل بيت فراموش و منسوخ شده است; «در حالي كه امروز بيشترين تهاجم از سمت مباحث كلامي است.» (1) اما بايد در نظر داشت كه دستيافتن به حوزه كلامي امر محالي نيست و بحمدالله برخي از مقدمات كار جهتحركتبه سمت اين هدف آماده شده است، يكي از اساسيترين پيشنيازهاي اين امر، دستيابي به نظام آموزشي بهينه در حوزه است. در چنين نظامي اهداف اصلي آموزشهاي كلامي را ميتوان در سه محور زير خلاصه كرد: 1. تربيت فضلايي كه با ورود به قلمرو دانشهايي جديد مرتبط با حوزه دينپژوهي، و شناخت نقاط حساس و نحوه تاثير و تاثر اين دو حوزه، بتوانند راههاي تازهاي براي تبيين و تفسير و تبليغ دين بيابند و از كيان معتقدات ديني، عالمانه دفاع كند. امروز كه موجهاي هائل برخاسته از فلسفه، جامعهشناسي، روانشناسي، معرفتشناسي، منطق، فلسفه اخلاق، فلسفه دين، فرهنگ سكولار غرب، اومانيسم، مكتبهاي جديد تفسيري هرمنوتيك و... از همه طرف بسوي ساحل امن و صخرههاي مستحكم باورهاي ديني هجوم آوردهاند، بر عالمان دين است كه با شناخت اين دانشها و شيوه عملشان، از آنها بهره جسته، آثار تخريبي آنها را بازشناسند و درمان كنند. دانشهاي جديد به دو گونه ميتوانند با باورهاي ديني عمل كنند; تخريب و تهذيب، در اين ميان متكلمان ميتوانند با هوشياري و چشمان باز به آن حوزهها وارد شوند و با استحكام بخشيدن به صخرههاي ساحل نجات و آرامش معارف و ايمان ديني و پوشاندن رخنهها و لغزشگاههاي محتمل، از آن امواج پرفشار در جهت صيقل دادن به معارف دين و زدودن اعوجاجات و ناراستيهاي عارضي از آن استفاده كنند و محكمات معارف دين را، بنمايه تفسير متشابهات آن، و نصوص و ظواهر دانشهاي ديني را قرينه تبيين محملات آن قرار دهند. اگر حوزههاي علميه تاخير كنند و بسرعتبه فكر درمان و دفاع برنيايند، هرآينه آن امواج خروشان، كه همه چيز را اين جهاني ميخواهد، پايههاي اعتقاد به ماوراي طبيعت را سستخواهد كرد. اين جريان، همه چيز را از سياست و اقتصاد و مديريت گرفته تا حقوق و قوانين مدني و... را غير ديني (سكولار) ميپسندد و نه تنها كلام، كه اخلاق و فقه نيز در معرض هجوم سيلآساي آن قرار دارند و آنچه بر جاي ميماند فقهي است كاملا فردي كه تنها به كار عبادات خلوتخانه افراد ميآيد و بس; عرفاني استبريده از اجتماع و اعتقاداتي است غير عقلاني شده و صرفا مبتني بر پايههاي احساس. بخشي از اين آموزشها ميتواند در رشتهاي به نام «كلام بين الايمان والكفر» يا «كلام جديد» تدوين گردد. 2. تربيت متخصصاني كه با اطلاع از ديگر اديان جهان، توانايي شركت فعال و تاثيرگذار در مباحثات ميان اديان را داشته باشند. علاوه بر اين، شناخت اديان زنده جهان بويژه اديان ابراهيمي به عالم دينشناس قدرت و وسعت نظر در شناخت عميقتر دين خودش را نيز ميدهد. همچنين در فهم پارهاي از متون كتاب و سنت، آنجا كه به اديان ديگر ميپردازد، آگاهي و اطلاع از موضوع و زمينه بحث، قرينه خوبي براي فهم و تفسير نزديك به صواب است. كشف راههاي مشترك براي مقابله با حملات تمدن مادي جديد نيز از اهداف ديگري است كه بر آموزشهاي كلامي گونه دوم مترتب ميشود. اطلاع از نحوه دفاع متكلمان ديگر اديان از معتقدات ديني، اين امكان را در اختيار دينشناس ميگذارد. تا از تجربههاي ديگران بهره گيرد و همواره بهترين شيوه را براي دفاع انتخاب كند. بنابراين ضروري مينمايد كه در حوزه كلامي، رشتهاي وجود داشته باشد به نام «كلام بين الاديان» يا «اديان» تا هدف مزبور را جامه عمل بپوشاند. 3. پرورش دانشمنداني كه فرق و مذاهب اسلامي را بشناسند و تمام ابزار و مقدمات لازم براي دفاع از حقانيت مكتب اهل بيت عصمت و طهارت(ع) را در مقابل فرقههاي ديگر در اختيار داشته باشند. آگاهي از مشتركات و رسيدن به آرمان وحدت مسلمانان نيازمند اطلاع از آرا و افكار مختلف در حوزه فرهنگ اسلام است. تنها پس از شناخت صحيح و متقابل مذاهب اسلامي از يكديگر است كه ميتوان اميد داشت كه آن آرمان بزرگ روزي جامه عمل بپوشاند. همچنين طرد فرقههاي مبتدع و ضاله و مبارزه با عقايد انحرافي آنها نيازمند دانشوران پرمايه و آگاه از فنون بحث و جدال احسن است. بدين ترتيب تاسيس سومين رشته كلامي به نام «كلام بين المذاهب» «فرق و مذاهب اسلامي» ضرورت مييابد. البته با توجه به تنوع و تعدد مكتبهاي غير ديني، و نيز اديان و فرقههاي اسلامي، مناسب بود كه هر كدام از اين سه رشته نيز به شاخههاي فرعيتري تقسيم شوند. اما به نظر ميرسد كه شروع كار با همين سه رشته (1. كلام بين الايمان والكفر;2. كلام بين الاديان;3. كلام بين المذاهب)مطلوبتر است. پس از طي چند دوره آموزشي ميتوان بتدريج، با فراهم شدن امكانات بيشتر، گرايشهاي مختلف را به وجود آورد و رشتههاي كلامي را افزايش داد. نيمنگاهي به آموزش كلام در حوزه
تا ششهفتسال پيش علم كلام در حوزه تقريبا فراموش شده و منسوخ بود. از آن پس حركتهايي در زمينه آموزشهاي كلامي آغاز گرديد. در حوزه علميه قم رشته تخصصي كلام تاسيس شد و زير نظر يكي از استادان برجسته حوزه علميه آغاز به كار كرد. عليرغم انتظاراتي كه ميرفت، اين رشته در طول اين مدت نتوانست جايگاه واقعي خويش را پيدا كند. يكي از دلايل آن، نوع نگرش برنامهريزان شوراي مديريتحوزه بود كه، جايگاه اين رشته را در جنب فقه و اصول قرار دادند و تقريبا يك سوم حجم برنامه تخصصي رشته كلام را به درسهاي فقه و اصول اختصاص دادند. اين در حالي است كه پيش شرط ورود به اين رشته، گذراندن دوره عالي سطح فقه و اصول و حتي دو سال شركت در درس خارج بود. دلايل ديگري هم وجود دارد كه از جمله ميتوان به مساله اعتبارات حوزوي و اجتماعي اشاره كرد. آيتالله جعفر سبحاني در اين باره بحق ميگويد: «در حوزه به فقه و اصول بها داده ميشود، اما اگر كسي متكلم يا فيلسوف شد، به او بها داده نميشود. مادامي كه فقط فقه و اصول جنبه رسمي دارد و مورد اعتناي تام است و به علوم ديگر بهاي لازم داده نميشود در طلاب انگيزه براي فراگيري اين علوم ايجاد نميشود.» (2) از اين كه بگذريم برنامه تدوين شده جهت رشته تخصصي كلام نيز قابل تامل است. در اين برنامه حدود يك هزار و پانصد ساعت آموزش در نظر گرفته شده كه طي يك دوره چهار ساله اجرا ميگدرد. از اين تعداد حدود پانصد ساعت آن به فقه و اصول اختصاص دارد و دو سوم بقيه به كلام. در ذيل مواد درسي رشته تخصصي كلام را به نقل از نشريه پيام حوزه، شماره 4، زمستان 73، ميآوريم: با توجه به منابع و سرفصلهايي كه براي هر يك از اين درسها تعيين شده است (3) ميتوان گفت كه گرايش اصلي و غالب اين برنامه، به سوي كلام سنتي است. از مكتبهاي جديد فلسفي و كلامي، منطق جديد و فلسفه منطق، فلسفه اخلاق، معرفتشناسي جديد، جامعهشناسي دين، روانشناسي دين، پديدار شناسي، فلسفه ذهن، تاريخ فلسفه، فلسفه علم و.. . در اين برنامه خبري نيست. براي مثال در سرفصلهاي درس منطق، آمده است:1)انواع استدلال مباشري;2)انواع استدلال غير مباشري و3)صناعات خمس (4) .در حالي كه مسائل منطقي در زمينههاي نحو زبان منطق، معناشناسي و فلسفه منطق بسيار گسترده و اساس است. درباره مسائل جديد علم كلام ميگويد: «اخيرا برخي از دانشمندان غربي در زمينه عقايد ديني اشكالها و شبهههايي مطرح كردهاند...» (5) در حالي كه صدها سال از عمر اين اشكالها و شبههها ميگذرد و غرب اكنون راه بازگشتبه معنويت را ميپيمايد و نهضتها و مكتبهاي ديني بزرگي به راه افتاده است. درباره معرفتشناسي ميگويد: «ريشه مسائل كلام جديد همين معرفتهاي روز است كه سرچشمه آن نظريةالمعرفة است... لذا ما تمام مباحث مربوط به شناخت اسلامي را استخراج كرديم، چه از كتب كلامي و فلسفي، چه كتب كلامي ديرينه، و به عنوان كتابي مستقل... جزء مواد درسي قرار داديم. هر نوع رخنهاي كه به مسائل ديني از طريق معرفتشناسي وارد شود، كسي كه اين كتاب را بخواند و خودش هم اهل فهم و ذوق و درك باشد، مي تواند به شبهات پاسخ گويد...، با توجه به مسائل شناخت كه در غرب مطرح است، مسائلي كه در فلسفه اسلامي مطرح است توانستيم كتابي جامع تدوين كنيم...» (6) تا آنجا كه بنده اطلاع دارم هنوز حتي يك كتاب مستقل نسبتا جامع در زمينه معرفتشناسي در زبان فارسي تدوين يا ترجمه نشده است. پرواضح است كه حل مسائل فلسفي و معرفتشناختي متوقف بر شناخت انديشههاي جديد است. از طرف ديگر اگر قرار باشد رشته تخصصي كلام، جامع آموزشهاي كلامي با تمام گرايشهايش باشد بايد حجم برنامه آن سه برابر گردد تا اين كه بتواند شامل «كلام بين الاديان» و «كلام بين المذاهب» نيز بشود. شناخت تاريخ و عقايد اديان زنده جهان و مذاهب و مكاتب فكري مهم در پنج واحد درسي حاصل نميآيد; اين مقدار درس در اين موضوعات براي دورههاي عمومي الهيات و معارف اسلامي مناسبتر است تا دوره تخصصي كلام. از نكات مثبت اين برنامه نيز يكي توجه به امر تدريج در آموزش است مدخل علم كلام، كلام مختصر، كلام مبسوط و... و ديگري، ماده درسي الهيات در قرآن و حديث ميباشد. موسسات ديگري هم در حوزه وجود دارند كه به كار كلام ميپردازند. براي نمونه ميتوان به دارالشفا و موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره) اشاره كرد. اما به دليل اين كه برنامههاي آنها به افراد محدود و ويژهاي اختصاص مييابد و فراگير نيست، به آنها نميپردازيم. برنامه رشته كلام
براي تاسيس سه رشته:1) كلام بين الايمان والكفر;2)كلام بين الاديان و3) كلام بين المذاهب،اولين قدم داشتن برنامه آموزشي است. در كلام بينالاديان و كلام بينالمذاهب مشكل كمتري وجود دارد; زيرا اين رشتهها يا چيزي نزديك به آن در دانشگاهها و يا حوزههاي علميه بطور منظم يا پراكنده وجود داشته است. بنابراين براحتي ميتوان برنامهاي مناسب براي آنها تدوين كرد. اما در كلام بين الايمان والكفر كه از تازگي بيشتر و حساسيت افزونتري برخوردار است كار كمي مشكلتر است. به همين دليل نگارنده بر آن است كه حاصل تجربههايي را كه در چند سال اخير از محضر استادان گرانقدر آموخته است در قالب برنامهاي منظم، متناسب با شش تا هشت نيمسال سه تا چهار سال تحصيلي، را جهت رشته كلام بين الايمان و الكفر عرضه كند. (در اينجا از ذكر جزئيات، سرفصلها، منابع درسي و پيشنيازهاي دروس مثلا زبان عمومي، منطق سنتي، فلسفه، عقايد... خودداري ميشود و در صورت نياز به مسؤولان امر تقديم ميگردد): در بيان ضرورت اين مواد درسي به اختصار ميتوان گفت كه درسهاي فلسفه دين و كلام كانونيترين مواد درسي در رشته كلام بين الايمان والكفر، و محور اساسي بحثهاست، بطوري كه ميتوان گفتساير مواد درسي، اعم از اصلي، پايه و عمومي بنحوي در ارتباط با اين دو درس قرار ميگيرند. مثلا نتايجبحثهاي جامعهشناسي دين، روانشناسي دين و پديدارشناسي دين هر كدام از يك بعد در فلسفه دين و كلام ظاهر ميشود و رويكرد خاصي را برمي انگيزد. دينشناسي مقايسهاي نيز به فهم بهتر مدعيات كلامي همراه با ابعاد جديدتري از مسائل اعتقادي ميانجامد. از طرفي، يافتن راهحلهاي مشترك ميان اديان در معارضه با الحاد ميتواند نتيجه مورد انتظار اين بحثباشد. از ميان درسهاي پايه، نقش منطق و معرفتشناسي از همه واضحتر است. زيرا در هيچ يك از شاخههاي علوم عقلي بينياز از منطق نيستيم. همچنين براي به دست آوردن ارزش معرفتي قضاياي علوم و نتايج استدلالهاي آنها به معرفتشناسي حاجت ميافتد. فلسفه علم نيز در برخي جهات همچون معرفتشناسي لازم است، خصوصا كه نظريههاي برخي نحلههاي فلسفي پيوند وثيقي با مباحث فلسفه علم دارد و آثار و نتايج نظريههاي فلسفه علم در فلسفه دين بسرعت نمايان ميشود. لزوم پرداختن به فلسفههاي جديد غرب از گرايشهاي تحليلي تحليل زباني و تحليل منطقي تا رويكردهاي اگزيستانسياليستي الهي و الحادي نيز با توجه به نقش آنها در عرضه مباني الهيات و بعضا موضعگيري الهياتي خاصشان، كاملا آشكار است. فلسفه و عرفان اسلامي نيز همين كاركرد را دارند. بلكه ميتوان فلسفه اسلامي را از جهتي نوعي كلام به حساب آورد و در متن اصلي كار قرار داد. پيوند پارهاي از مباحث فلسفه دين و كلام جديد با فلسفه ذهن و فلسفه اخلاق نيز بر اهل فن پوشيده نيست. از ميان درسهاي عمومي نقش زبان تخصصي همچنين زبان عمومي نقشي ابزاري است كه بدون آن نميتوان از آخرين دستاوردهاي فلسفي و كلامي جديد آگاه شد و همواره نوعي تاخير فرهنگي در اين زمينهخواهيم داشت. مضافا به اين كه در صورت سرعت گرفتن كار ترجمه و انتقال سريع انديشههاي جديد نيز اعتمادي بر ترجمهها نيست. البته ترجمهها را ميتوان پلي براي بازيافتسريعتر متن اصلي به حساب آورد، اما جايگزين آن نميشود. بقيه درسهاي عمومي در دو بخش تاريخ تفكر الهي شامل: تاريخ اديان، تاريخ فلسفه اسلامي، تاريخ عرفان، تاريخ علم كلام و تاريخ فرق و مذاهب اسلامي، و تاريخ تفكر الحادي شامل: تاريخ سكولاريسم و تاريخ فلسفه جديد غرب خلاصه ميشوند و پرواضح است كه آشنايي با تاريخ هر انديشهاي، همراه با انديشه مقابل آن، كمك مؤثري در شناخت آن انديشه ميكند. البته جا داشت كه با ذكر نمونهها و موارد تاثيرگذاري اين مواد در حوزه كلام و فلسفه دين، ضرورت هر يك از آنها را بنحو مبسوطتري بيان كنيم. اما به دليل ضيق مجال و اين كه اغلب خوانندگان اين نشريه، خود از اهل دانش و پژوهشند و از دور يا نزديك دستي بر آتش علم كلام دارند و اين كه غرض، صرفا طرح يك نظر بود نه اثبات آن، تفصيل مطلب را به مسؤولان برنامهريزي حوزه كلامي واميگذاريم و عند اللزوم حاضر به دفاع از طرح مذكور نيز هستيم. 1. مقام معظم رهبري، منشور ولايت، قم: روابط عمومي دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، 1374، ص26و27. 2. پيام حوزه، شماره8، زمستان 1374، ص57. 3. ر.ك: پيام حوزه، شماره4، زمستان 1373، ص. 4. همان. 5. همان. 6. پيام حوزه، شماره1، بهار 1373، ص.