چیستی هویت ملی‏ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

چیستی هویت ملی‏ - نسخه متنی

علیرضا زهیری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

چيستى هويت ملى‏

عليرضا زهيرى 1

پرسش از كيستى و هويت افراد و ملت‏ها، از دغدغه‏هاى فكرى بشر در طول تاريخ است. صاحب نظران در قالب‏هاى گوناگون و از زواياى متفاوت با اين پرسش مواجه بوده و پاسخ‏هاى متفاوتى نيز به آن داده‏اند. هويت ملى از مفاهيم بنيادين علوم اجتماعى و فراتر از ساير هويت‏ها، به ايجاد پيوستگى و همانندى در سطح اجتماعى سياسى مبادرت مى‏ورزد.

واژه‏هاى كليدى:

هويت، هويت ملى، هويت ايرانى - اسلامى، بحران هويت.

مقدمه‏

مفهوم پر رمز و راز «هويت»( ldentity ) سبب شده است تا صاحب نظران علوم اجتماعى نتوانند تعاريف روشنى از آن ارائه كنند. اغلب مفهوم هويت را پاسخى به «چه كسى بودن» و «چگونه شناسايى شدن» مى‏دانند و بر خويشتن‏شناسى در برابر ديگران تكيه دارند.

طرح جدّى بحث هويت ملى، زمانى وارد مطالعات جامعه شناختى گرديد كه بحران‏هايى در جوامع پديد آمد. در اروپا، رنسانس و انقلاب‏هاى علمى، سياسى هويت‏هاى قبلى انسان اروپايى را به طور كامل فرو ريخت و بحران پديد آمده، مسأله «ملت سازى» را براى كسب هويت جديد، مطرح ساخت.

در جامعه ايرانى نيز بحث هويت از زمانى با جدّيت آغاز شد كه احساس بحران پديد آمد. مطالعات بسيارى كه سال‏هاى اخير درباره هويت ملى ايرانيان صورت گرفته است، بيش از آن كه به شناسايى آن بپردازد به بحران، آشفتگى و نيز سازوكارهاى حل بحران اشاره دارد.

مفهوم‏شناسى هويت ملى‏

اهميت مفهوم هويت ملى نسبت به ساير انواع هويت در تأثير بسيار آن بر حوزه‏هاى متفاوت زيست اجتماعى است. بدين ترتيب مباحث مربوط به آن از نظر روش‏شناسى در رشته‏هاى مختلف علمى مورد توجه قرار مى‏گيرد و از اين جهت بحثى بين رشته‏اى است.

روان شناسان تلاش بسيارى براى تبيين مفهوم هويت انجام داده‏اند. اغلب آنان، هويت را مترادف با شخصيت، اصليت و خود قلمداد مى‏كنند. بنابراين «شناسايى هويت خويشتن» هسته مركزى نظريه‏هاى روان شناختى است. مورفى در تعريف مفهوم «خود» به احساسات و ادراكاتى اشاره دارد كه هر كسى از كل وجود خويشتن دارد. اين مفهوم سبب مى‏شود آدمى با وجود تغييرات و تحولاتى كه در طول زمان روى مى‏دهد، پيوسته احساس دوام و استمرار نمايد. آلفرد آدلر نيز معتقد است «خود» چيزى جز سبك مخصوص زندگى هر فرد نيست.2

اين كه هر فرد بداند كه كيست و چه نقشى دارد، خود را قادر مى‏سازد بر نيازمندى‏ها، تمايلات، توانايى‏ها، ضعف‏ها، استعدادها و مسؤوليت‏هايش معرفت يابد. اين معرفت او را از سردرگمى‏ها، آشفتگى‏ها و رنج‏هاى روانى رها مى‏سازد.

هويت تعريفى است كه فرد از خود و وجود خود مى‏كند و به پرسش‏هايى چون چيستم و چه مى‏خواهم پاسخ مى‏دهد. از طريق هويت به ابعاد شخصيت خود، نوعى هماهنگى و انسجام نسبى مى‏بخشد و از نظر روانى و رفتارى در زمان و مكان، موضع‏يابى مى‏كند.3

انسان‏ها در كنار هويت فردى خويش، داراى هويت جمعى نيز بوده‏اند كه آنها را به جمع بزرگ‏ترى پيوند مى‏داده است. اين هويت جمعى با شكل سياسى زندگى انسان هم‏ساز بوده است. زمانى كه انسان‏ها در قالب قبيله‏اى زندگى مى‏كردند، هويت جمعى خويش را در پيوند با قبيله و ارزش‏هاى آن تعريف مى‏كردند. تحول زندگى قبيله‏اى به واحدهاى سياسى جديد، مفهوم هويت جمعى انسان را نيز متحول كرد. شكل‏گيرى امپراتورى‏ها، مفهوم جديدى از هويت جمعى را ايجاد نمود كه هويت‏هاى فردى و قبيله‏اى تا حد زيادى در درون آن مستحيل شدند.

بى‏گمان، پيشينه مسأله هويت به آغاز تاريخ انسان باز مى‏گردد. از ديرباز، انسان‏ها به دنبال تعريف و شناسايى خويش، قبيله، قوم و مليت و نيز كشف تمايزات خود از ديگران بوده‏اند. مفهوم هويت، در حقيقت پاسخى به سؤال چه كسى بودن و چگونه شناسايى شدن است. پاسخ به اين سؤالات است كه يك فرد انسانى را از همنوع خود متمايز مى‏نمايد، ارزش‏هاى او را از ارزش‏هاى ديگرى ممتاز مى‏كند، تعلق فرد به گروه خاصى را نشان مى‏دهد و بالأخره اين كه هويت جمعى او را تعريف نموده و نشان مى‏دهد كه او كيست؟ به چه جامعه‏اى و به چه ارزش‏هايى تعلق دارد؟ سؤالات فوق در درون چارچوب‏هاى سياسى و اجتماعى مختلف، پاسخ‏هاى متفاوتى را دريافت مى‏كند. براين اساس، هويت فردى و جمعى انسان‏ها تا حد زيادى محصول شرايط اجتماعى و سياسى آنهاست و اين زيست اجتماعى و سياسى انسان‏هاست كه پرسش‏ها و نيز پاسخ‏هاى آنها را درباره خودشان شكل مى‏دهد.

مفهوم هويت و تفسيرى كه از آن شده است، همواره در معرض تغيير بوده و تحولات مفهومى آن با تحولات سياسى، اجتماعى جوامع بشرى هماهنگ بوده است. بحث راجع به هويت ملى نيز محصول تحولات سياسى و اجتماعى عميق در اروپا بود. اين تحولات را مى‏توان از دو بعد اصلى در نظر گرفت: از سويى، با وقوع حوادثى در اروپا هويت‏هاى قبلى انسان اروپايى فروريخت و آنان را دچار حيرت و سرگشتگى ساخت؛ از سوى ديگر، پيدايش واحدهاى سياسى جديد تحت عنوان «دولت‏هاى ملى»، موجب شكل‏گيرى مفهوم جديدى از هويت جمعى، تحت عنوان هويت ملى شد. در اين دوران، عنصر اصلى هويت، «خودآگاهى» بود كه موجب بحران‏هاى عميقى در هويت پيشين گشت. از اين جا بود كه مسأله هويت، به عنوان مسأله‏اى فرهنگى و اجتماعى، يك نگرش آگاهانه يافت، به گونه‏اى كه در دهه‏هاى اخير جنبه‏اى خاص پيدا كرده و وارد حوزه علوم سياسى و جامعه شناسى شده است و هم اكنون نيز مورد توجه مجامع علمى جهان است. اين آگاهى، محصول توسعه صنعت چاپ و گسترش آموزش و پرورش بوده است؛ چرا كه اين پديده، به فهم و درك فرهنگ بومى و ملى يارى رساند و در تقويت و ترويج و معرفى آن به ديگران همت گمارد.

دائرةالمعارف علوم اجتماعى در باره هويت اجتماعى مى‏گويد:

هويت اجتماعى در كلى‏ترين مفهوم آن به خودآگاهى يك شخص در رابطه با ديگرى اشاره دارد. باوجود اين در روان‏شناسى اجتماعى، با يك مفهوم خاص‏تر، يعنى خودآگاهى در چارچوب عضويت يك فرد در گروه‏هاى اجتماعى مختلف، دلالت مى‏كند. اين مفهوم از واژه هويت، بيشتر مرهون [مطالعات ]«جى.اچ.ميد» است كه بر مفهوم اجتماعى «خود» تأكيد كرده و استدلال مى‏كرد كه تجربه افراد از خودشان، از منظر اجتماعى است كه به آن تعلق دارند. اين مسأله براى تشخيص جنبه عمومى (يا اجتماعى) هويت از جنبه خصوصى‏تر آن (يا شخصى)، اهميت دارد.4

هويت، فرآيند پاسخ‏گويى آگاهانه هر فرد يا قوم يا ملت به پرسش‏هايى از خود است؛ از گذشته خود كه چه كسى بوده و چه هست؟ به عبارت ديگر، متعلق به كدام قوم، ملت و نژاد است؟ خاستگاه اصلى و دايمى‏اش كجاست؟ داراى چه فرهنگ و تمدنى بوده و چه نقشى در توسعه تمدن جهانى داشته و امروزه صاحب چه جايگاه سياسى، اقتصادى و فرهنگى در نظام جهانى است؟ و بالاخره، ارزش‏هاى ملهم از هويت تاريخى او تا چه حد در تحقق اهداف اجتماعى، سياسى و فرهنگى جامعه مورد بحث كارساز خواهد بود؟5

بنابراين هويت ملى زمانى به عنوان يك مفهوم برجسته خودنمايى كرد كه احساسات نهفته در جوامع ملى، براساس يك اراده معطوف به قصد و آگاهى، پايه‏اى براى يك طرح سياسى، فرهنگى و يا اقتصادى قرار گرفت. اسباب اين آگاهى و ظهور شعور ملى، توسط تمدن جديد فراهم شد. بدين ترتيب، آگاهى به عنصر ذهنى هويت يعنى «احساس ملى» كه از آن به «روح جمعى» يا «وجدان جمعى» نيز ياد مى‏كنند، به خلق هويت‏ها يارى رساند.

همچنين طرح جدى هويت ملى را بايد به دوران شكل‏گيرى سياسى نظام بين‏الملل، در يكى دو قرن گذشته محدود ساخت؛ آن زمان كه دولت‏ها براى برقرارى انسجام و اتحاد داخلى و فرونشاندن بحران‏هاى داخلى، از طريق مطالعات جامعه‏شناختى به ملت سازى همت گماردند و يا به تعبير برخى صاحب نظران، در چارچوب تئورى توازن قدرت، نياز به تضعيف دول رقيب يا متخاصم را احساس نموده و به تحريك ملت‏ها و اقوام ساكن در كشور مورد نظر پرداختند.

در يك جمع بندى مى‏توان گفت هويت ملى، معنا سازى بر مبناى مجموعه‏اى به هم پيوسته از ويژگى‏هاى فرهنگى، تاريخى، سياسى و جغرافيايى است كه طى آن افراد در چارچوب عضويت در يك جامعه سياسى، در قبال آن احساس همبستگى، تعهد و وفادارى مى‏يابند.

هويت ملى دو نوع رابطه پديد مى‏آورد. يكى، رابطه ميان ملت و دولت، كه ساخت دولت ملى باتأكيد بر پيوند ملت و دولت، بنيان فلسفى جديدى براى دولت ترسيم مى‏كند. به تعبير ديگر، ملت گرايى نوعى ايدئولوژى فراهم ساخت كه اصطلاح هويت ملى را پديد آورد؛ دوم، رابطه ميان ملت‏ها. از اين جهت، هويت ملى به عنصر «آگاهى ملى» و عناصرى كه در انگيختن احساس هويت مشترك در يك ملت در مقابل بيگانگان دخالت دارند، اشاره مى‏كند. دولت‏ها با استخدام نمادهاى هويت ملى (دين، زبان، پرچم، سرود ملى، ميراث مشترك تاريخى و...) به بسيج مردم براى پيشرفت ملى و مقابله با بيگانگان دست مى‏يازند.

هويت ملى پديده‏اى چند وجهى‏

الف) ابعاد هويت ملى‏

اهميت سخن گفتن از هويت ملى آن است كه در اين سطح هويت در همه حوزه‏هاى فرهنگ، سياست، اجتماع و حتى اقتصاد نقش تعيين كننده دارد يا به تعبيرى، هويت ملى برآيند هويت در همه حوزه‏هاى پيش گفته است. هويت ملى فراگيرترين و در عين حال مشروع‏ترين سطح هويت در تمامى نظام‏هاى اجتماعى مى‏باشد. هويت ملى مجموعه‏اى از گرايش‏ها و نگرش‏هاى مثبت به عوامل، عناصرو الگوهاى هويت بخش و يكپارچه كننده در سطح يك كشور به عنوان يك واحد سياسى است. بر اساس اين تعريف، هويت ملى به عنوان مفهومى مركب و چند ركنى در نظر گرفته شده است كه در سطح ذهنيت و رفتار يكايك شهروندان قابل بررسى و جست و جو است. برخى از محققان بر اين عقيده‏اند كه هويت ملى را مى‏توان مترادف «خلق و خوى» طبيعت ثانوى يا ويژگى يا منش ملى دانست.6

ابعاد هويت ملى را از لحاظ تحليلى، مى‏توان در موارد زير مطالعه كرد:7

1. بُعد اجتماعى هويت ملى. هر شخصى از طريق محيط اجتماعى‏اى كه به آن متعلق است يا بدان رجوع مى‏كند، هويت خود را مى‏سازد و توسعه مى‏دهد. بُعد اجتماعى هويت ملى در ارتباط با كيفيت روابط اجتماعى فرد با نظام كلان اجتماعى است. در صورت تقويت مناسبات و روابط فرد با جامعه، هويت جمعى فرد در سطح ملى شكل مى‏گيرد. هويت ملى تا حد وسيعى به كم و كيف روابط اجتماعى فرد با نظام كلان اجتماعى، يعنى كشور، بستگى دارد. به عبارت ديگر، نشانه قوّت بُعد اجتماعى هويت ملى، به افزايش تعداد كسانى كه در يك كشور داراى احساس تعهد مشترك هستند، بستگى دارد.8

2. بُعد تاريخى هويت ملى. آگاهى مشترك افراد يك جامعه از گذشته تاريخى و احساس دلبستگى به آن و احساس هويت تاريخى است. «هم تاريخ پندارى» پيوند دهنده نسل‏هاى مختلف به يكديگر و مانع جدا شدن يك نسل از تاريخش مى‏شود؛ از اين رو هر جامعه‏اى با هويت تاريخى خود تعريف و ترسيم مى‏شود.9 هويت تاريخى را مى‏توان آگاهى و دانش به پيشينه تاريخى و احساس تعلق خاطر تاريخى و اهتمام تاريخى دانست.10

3. بُعد جغرافيايى هويت ملى. هويت ملى هر ملت در درجه نخست زاييده محيط جغرافيايى آن ملت است، محيط جغرافيايى تبلور فيزيكى ،عينى، ملموس و مشهود هويت ملى به حساب مى‏آيد. براى شكل‏گيرى هويت واحد ملى، تعيين محدوده و قلمرو سرزمين مشخص ضرورت تام دارد.

4. بُعد سياسى هويت ملى. تعلق به يك واحد سياسى به عنوان يك عنصر ملى مستلزم تعلق به دولت، نظام سياسى و ارزش‏هاى مشروعيت بخش حكومت در هويت ملى است.11 عضويت افراد در يك نظام سياسى و پذيرش ارزش‏ها و قوانين آن، شاخصه مقبوليت نظام سياسى و مشروعيت آن است. اين امر علاوه بر پيوند ملى ميان اعضاى نظام سياسى، عامل همبستگى ملى نيز مى‏شود.

5. بُعد دينى هويت ملى. دين مهم‏ترين منبع براى هويت و معنابخشى است، چرا كه به پرسش‏هاى بنيادين پاسخ مى‏دهد، به زندگى جهت مى‏بخشد، روابط اجتماعى را تحكيم مى‏بخشد و وحدت اعتقادى ايجاد مى‏كند. ساموئل هانتينگتون معتقد است دين براى كسانى كه با پرسش‏هايى از اين دست رو به رو هستند كه«من كيستم؟» و «به كجا تعلق دارم؟» پاسخ‏هاى قانع كننده‏اى دارد.12

6. بُعد فرهنگى هويت ملى. پيوند ميان فرهنگ و هويت چنان عميق است كه اغلب هويت را پديده‏اى فرهنگى مى‏دانند و براى فرهنگ، شأن مستقلى در هويت قائلند. در جهان معاصر، هويت فرهنگى در مقايسه با ديگر ابعاد هويت، اهميت فزاينده‏اى يافته است.

نسبت ميان ابعاد گوناگون هويت، پرسشى در خور است كه چنانچه از آن غفلت شود، پيامدهاى ناگوارى در پى خواهد داشت. هر كسى مى‏تواند داراى چندين هويت باشد كه گاه با هم در رقابت‏اند و گاه در همزيستى تقويت كننده‏اى به سر مى‏برند. براى ايجاد يك هويت منسجم، اشتراكات فرهنگى بسيار كارساز است. ابعاد فرهنگى هويت مى‏تواند بر ساير ابعاد تأثيرگذار باشد و از طريق ايجاد يك بينش و فهم مشترك به سازگارى ميان ديگر بخش‏هاى هويت يارى رساند.

ب) سازه‏هاى هويت ملى‏

بديهى است هويت، پديده‏اى ثابت و تغيير ناپذير نيست، بلكه از آن جا كه جوامع انسانى از يك سو در برخورد و تعامل دايم با شرايط و تغييرات محيط طبيعى و از سوى ديگر، در برخورد و ارتباط مستمر با جوامع ديگرند، هرگونه تغيير هويت ممكن مى‏نمايد. بنابراين، فرآيند ناشى از تعاملات اين دو روند در طول زمان، تعيين كننده نسبى خصوصيات قومى، اجتماعى و ملى يك جامعه و يا به عبارت ديگر، بيان كننده ويژگى‏ها و مشخصه‏هاى مشترك هويت جمعى آنهاست. به نظر برخى از جامعه شناسان نخستين نطفه‏هاى تمدن، در چگونگى واكنش و پاسخ بعضى از جوامع در قبال چالش‏هاى محيط طبيعى به ويژه تغييرات فاحش اقليمى پديدار گشته است.

على الطايى با اشاره به عناصر سازنده هويت، تعريف زير را ارائه مى‏كند:

هويت عبارت از مجموعه خصوصيات و مشخصات اساسى اجتماعى، فرهنگى، روانى، فلسفى، زيستى و تاريخى همسان است كه به رسايى و روايى بر ماهيت يا ذات گروه، به معناى يگانگى يا همانندى اعضاى آن با يكديگر، دلالت كند و آنها را در يك ظرف زمانى و مكانى معين به طور مشخص و قابل قبول و آگاهانه از ساير گروه‏ها و افراد متعلق به آنها متمايز سازد.13

بنابراين هويت به مثابه پديده‏اى سيال و چند وجهى، حاصل يك فرآيند مستمر تاريخى است كه تحت تأثير شرايط محيطى، همواره در حال تغيير است. اين كه عناصر تشكيل دهنده هويت چيست، موضع مطالعات گسترده‏اى است كه در باب شناسايى ملت‏ها صورت مى‏گيرد.

داشتن زبان مشترك، بستگى‏هاى جغرافيايى و بستگى‏هاى مشترك اقتصادى، عواملى هستند كه مردمى را كه زمانى طولانى با هم زندگى كرده‏اند، داراى تجربياتى يكسان، ميزانى از جهان‏بينى و آرمان‏هاى مشترك مى‏كند. به طور معمول، اين مردم با هم زندگى كرده‏اند، با هم احساس خوشبختى و شادمانى داشته‏اند و با هم رنج برده‏اند. اين همان چيزى است كه مى‏توان آن را «تركيب روان شناختى» مشترك يا شخصيت و هويت ملى ناميد. اين شخصيت براى مردم ثابت است. اشاره به شخصيت ملى، كه ثابت و ايستا است، تغيير پذيرى فرد را ناديده نمى‏گيرد، بلكه حاكى از گرايش و تمايلى در ميان مردم همبسته براى اعتلاى هويت جمعى است.14

در برخى پژوهش‏ها، از چهار دسته ارزش‏هاى ملى، دينى، جامعه‏اى و انسانى به عنوان عناصر تشكيل‏دهنده هويت ملى، سخن به ميان آمده است. ارزش‏هاى ملى، تمامى مشتركات فرهنگى اعم از سرزمين، زبان، نمادهاى ملى، سنت‏ها و ادبيات ملى را شامل مى‏شود. مراد از ارزش‏هاى دينى، تمامى مشتركات فرهنگ دينى است كه در جامعه ايران، اسلام به ويژه با قرائت شيعى مد نظر است. ارزش‏هاى جامعه‏اى به اصول و قواعد اجتماعى كه جهت استحكام جامعه بايد رعايت گردد، توجه دارد و ارزش‏هاى انسانى نيز عبارت است از كليه اصول و قواعد انسانى كه فارغ از هرگونه محدوديت اجتماعى و جغرافيايى، جهت بقاى بشر بايد رعايت گردد. نكته حايز اهميت در تركيب اين ارزش‏هاى چهارگانه، مقدار سهمى است كه در اين تركيب دارند. گاه يك امتزاج همطراز ميان آنان برقرار است و گاه سهم برخى از ارزش‏ها بيش از سايرين است.15

به عقيده برخى جامعه شناسان، حس شناسايى مشترك كه نشان دهنده هويت مشترك هر يك از جوامع انسانى است، از ارزش‏هاى معنوى، شخصى، مدنى، سنتى و بدوى سرچشمه مى‏گيرد. در ارزش‏هاى بدوى، علاقه‏هاى اوليه كه بر اساس روابط زيستى و سكونت، پايه‏گذارى شده‏اند، مورد نظر قرار مى‏گيرد. مردمى كه با ديگران ارتباطات خانوادگى و وابستگى‏هاى نژادى و قومى دارند، غالباً يك شناسايى مشترك و ارزشى بين خود و ساير اعضاى خانواده‏شان تصور مى‏كنند. ارزش‏هاى معنوى شامل عقايد و ايدئولوژى‏هايى مى‏شود كه اساس محكمى براى شناسايى مشتركند. از نظر تاريخى، حس شناسايى اجتماعى، غالباً از مذاهب و مسؤوليت‏هاى مشترك ناشى از آن سرچشمه مى‏گيرد.

اما ارزش‏هاى شخصى، به وجود آورنده حس شناسايى عمومى و ملى از طريق علاقه مشترك به يك رهبر يا قهرمان ملى و يا شخصيت‏هاى فرهمند (كاريزما) است.

در مورد ارزش‏هاى مدنى، اعضاى يك جامعه ممكن است علاقه‏اى عمومى و مشترك به چارچوب سياسى و نقش سياسى افراد كشور نشان دهند؛ اگر چه ممكن است كه آنها داراى اختلافات ارزشى ناشى از اختلافات نژادى، قومى، زبان و اختلافات مذهبى و يا منطقه‏اى بسيار قوى باشند. هدف اين جامعه مختلط، برقرارى «وحدت در پراكندگى» و ايجاد يك حس شناسايى جديد است كه جوامع مدرن به دنبال ايجاد چنين هويت مشتركى هستند.16

در درجه نخست، شمارى از انديشمندان سنتى در علوم سياسى، علوم اجتماعى و جغرافيا، هر كدام عنصر ويژه‏اى از عناصر تشكيل دهنده هويت ملى را اصل دانسته‏اند. جغرافيا، «سرزمين مشترك» و «تاريخ مشترك» را در اين مورد اصل تلقى مى‏نمايد، علوم اجتماعى بر «زبان مشترك» و «دين مشترك»، علوم سياسى بر «ساختار سياسى مشترك»، «مليت و ملت» و «جامعه مدنى» تكيه مى‏زند. مسلم اين كه هويت، پديده‏اى مركب از همه اين عناصر، به اضافه ديگر عناصر فرهنگى مشترك همانند هنرها و آداب و سنن است.17

برخى از صاحب نظران، بر عنصر «اراده با همزيستن در طول تاريخ» تكيه كرده‏اند. بنابراين آنچه مردم را در طول تاريخ در رنج و شادى و جنگ و صلح با هم شريك كرده و در كنار هم قرار داده و از طريق يك سرنوشت مشترك تاريخى به آنان هويت خاصى بخشيده است، «اراده با همزيستن» آنان بوده است.18 در اين ديدگاه، عناصر مشترك زبانى، قومى، مذهبى و ... انكار نمى‏شوند، اما به تنهايى نيز قابل اعتنا نيستند، بلكه احساس تعلق مردم يك سرزمين، به يك گروه بزرگ‏تر مانند ملت و احساس وفادارى به عضويت در آن گروه بزرگ‏تر است كه باعث دوام مليت‏ها مى‏شود.

تجزيه و تحليل مفهوم ملت، امرى بس پيچيده و مشكل است. سرچشمه اين اشكالات را بايد در تعدد عواملى كه عملاً در آفرينش يك ملت و در پيدايش حس ملى دخالت داشته‏اند، جست و جو كرد. سرزمين، نژاد، زبان، خاطرات تاريخى، سنت‏ها، تمدن و مذهب، هر يك عواملى هستند كه نمى‏توان به آنها بى‏اعتنا بود؛ ولى هيچ يك از آنها هم نمى‏تواند تفسير نهايى در مورد ملت باشد.

متفكران آلمانى عقيده داشتند كه ملت موجود زنده‏اى است كه در اثر نيروى برترى كه به طور ناخودآگاه عمل مى‏كند، رشد مى‏نمايد. از طريق علايم خارجى مثل اشتراك زبان، وابستگى به عادات و رسوم، تجليل و ستايش سنت‏هاى كهن و همچنين قرابت نژادى، مى‏توان به اين نيروى برتر پى برد. عده‏اى ديگر، تعلق به يك ملت را امرى وجدانى و داراى جنبه معنوى مى‏دانند. فوستل دوكولانژ مى‏نويسد: «نه نژاد و نه زبان، مليت را به وجود نمى‏آورند، [بلكه‏] ميهن آن است كه انسان دوست مى‏دارد».19

بنابراين عناصر هويت آنهايى هستند كه فرد را به يك مجموعه وسيع‏تر به نام ملت يا مليت متصل مى‏كنند، و مليت «شكلى از احساسات مشترك برآمده از شور و شوق، صميميت و شكوه خاص مربوط به ميهن» است. پس مى‏توان گفت كه اولين عنصر هويت، آگاهى است و دومين عنصر آن، علاقه‏مندى به مجموعه‏اى كه او به آن تعلق دارد. بنابراين چون هويت جنبه ذهنى پيدا مى‏كند، لاجرم از مقوله فرهنگى هم جدا نيست.20

در مجموع مى‏توان هويت ملى را بر دو عنصر ذهنى و عينى استوار ساخت. عنصر ذهنى، بر وجود «باورها» تأكيد مى‏كند و هويت را محصول باور يك جامعه انسانى به داشتن تعلقات و ويژگى‏هاى مشترك مى‏داند. با اين ديد، وجود باور ذهنى فارغ از واقعيت‏هاى عينى، مبناى شكل‏گيرى هويت‏هاى ملى و قومى واحد مى‏گردد. حال آن كه عنصر عينى بر نقش واقعيت‏هاى عينى در شكل‏گيرى اين هويت‏ها تأكيد مى‏كند. عنصر ذهنى همان گونه كه پيشتر نيز به آن اشاره شد، تمايل افراد يك جامعه براى زيستن در كنار يكديگر است و به تعبير اميل بوترو، «عرق يا حس ملى از ميل و علاقه مردم به زندگى با يكديگر، به تجليل و ستايش خاطرات مشترك و به تلاش در راه هدف‏هاى مشترك سرچشمه مى‏گيرد»؛21 اما عنصر عينى از دو نگرش فرهنگى (فرهنگ محور) و سياسى (دولت محور) تشكيل شده است.

كارويژه‏هاى هويت ملى‏

1. انسجام و همبستگى ملى. هويت‏ها فقط در جوامع وجود دارند و زمانى كه افراد از جايگاه خود در جامعه مى‏پرسند، در واقع از هويت خود سؤال كرده‏اند. باميتسر مى‏گويد:

جست‏وجوى هويت، شامل اين مسأله است كه ارتباط صحيح فرد و جامعه به عنوان يك كل چه مى‏باشد.22

اين كارويژه در تعريف دوركيم از ميهن‏پرستى نيز وجود دارد:

حسى كه افراد را به جامعه سياسى ملحق مى‏كند، به شكلى كه كسانى كه از شكل‏دهندگان آن به شمار مى‏روند، خودشان را با پيوندى از احساسات وابسته به آن احساس نمايند.23 در جوامعِ در حال نوسازى كه در حال تجربه فرايند تغييرات اجتماعى‏اند، شكاف‏هاى اجتماعى فعّال بوده و فرايند نوسازى را دچار چالش مى‏سازد. براى حل و رفع بحران‏هاى حاصل از اين گسيختگى‏ها در سطح اجتماعات ملى، بايد به ابزار لازم جهت برانگيختن حسّ همبستگى ملى تجهيز شد. هويّت ملّى با بهره‏گيرى از توانايى‏هاى نمادين، مانند زبان، دين، گذشته تاريخى و منافع مشترك، مى‏تواند به وفاق اجتماعى و همبستگى ملّى يارى رساند. مراد از همبستگى، به هم پيوستن و مجتمع‏ساختن اجزاى يك جامعه و واحدهاى كوچك آن به يك كل همبسته‏تر است؛ به گونه‏اى كه توان و نيروى آن اجزا و واحدهاى كوچك و پراكنده و مختلف، انباشته و متمركز شود و از طريق هميارى و همكارى آحاد جامعه و حمايت آنان از نظام سياسى، بحران‏هاى حاصل از دوران گذار را حل كند. بدين ترتيب هويّت ملّى به دليل نقش تعيين‏كننده‏اى كه در حوزه فرهنگ، اجتماع، سياست و حتى اقتصاد دارد، از مفاهيم بسيار فراگير و در عين حال مشروعيت‏دهنده به نظم سياسى - اجتماعى است و پيوستگى و انسجام درونى يك واحد سياسى را در پى دارد.

ملّت‏گرايى نيز كه پيوند وثيقى با هويّت ملّى دارد، براى حفظ پيوستگى يك ملّت و ابقاى نيروى حيات‏بخش نمادهايش، به‏رغم اين كه اين نمادها ريشه در گذشته دارد، مى‏بايست افزون بر احياى نمادهاى قديمى، نمادهاى جديدى نيز پديد آورد تا اين پيوستگى، حفظ و تداوم يابد.

2. ايجاد آگاهى ملّى و جهت‏دهى به زندگى اجتماعى. هويّت ملّى علاوه بر ايجاد همبستگى ميان افراد جامعه، مسير و هدف جمعى آنان را نيز مشخص مى‏كند. دولت‏ها با تكيه بر «هويّت ملّى»، نظام ارزشى مورد نظر خود را از طريق آموزش، تبليغات و ساير ابزارهاى جامعه‏پذيرى به افراد جامعه القا مى‏كنند. در اين ميان، هويّت ملّى، متغيرى محورى در تعريف ارزش‏ها و هنجارهاى جمعى افراد يك جامعه است. در واقع، هدف اوليه هويّت ملّى نيز كه همبستگى و انسجام ملّى است، بدون كارويژه جهت‏دهى هويّت ملّى ممكن نيست، چرا كه انسجام و همبستگى ملّى لزوماً بايد بر محور «هدف مشترك» باشد و بدون هدف و جهت مشترك نمى‏توان همبستگى اعضاى يك گروه و به طور كلى جوامع قومى و ملّى را حفظ كرد. همان طور كه دوركيم مى‏گويد:

با برآوردن يك صدا، اداى يك كلمه، يا اجراى يك حالت و ژست در قبال يك هدف است كه [افراد] با هم متحد مى‏گردند و خود را متحد مى‏بينند.24

ولى اين هدف كه اتّحاد ملّى بر محور آن شكل مى‏گيرد، خود از چه چيزى ناشى مى‏شود؟ بى‏گمان در تعيين اهداف ملّى يك جامعه، زنجيره‏اى از عوامل مختلف تأثيرگذارند؛ اما تأثير اساسى و نهايى از آنِ هويّت جمعى افراد جامعه اعم از هويّت ملّى و هويّت دينى است. تعريفى كه افراد يك جامعه از خود دارند، تعيين‏كننده اهداف جمعى آنهاست و اين تعريف كه همان هويّت ملّى است، در نتيجه عوامل مختلف همواره در معرض دگرگونى است. در نتيجه اهداف جامعه نيز با دگرگونى در هويّت ملّى متحوّل مى‏گردد. البته اين امر به مفهوم فقدان عناصر ثابت در هويّت ملّى يك جامعه نيست، بلكه بدين معناست كه علاوه بر عناصر جديدى كه در طول زمان به عوامل تشكيل‏دهنده هويّت ملّى - در زمينه وقايع سياسى اجتماعى مختلف - افزوده مى‏شود، تفاسيرى هم كه نسل‏هاى مختلف از هويّت ملّى و عناصر تشكيل‏دهنده آن مى‏كنند، متغير است و همه اين تحولات، با تأثيرگذارى بر مفهوم هويّت ملّى، جهت‏گيرى و هدف زندگى جمعى افراد يك جامعه را تحت‏الشعاع خود قرار داده و اهداف جديدى را بر آنان ديكته مى‏كند. بنابراين احساس تعلّق يك گروه به مليّت خود و تعصب به آن، همبستگى و انسجام ملّى را تداوم بخشيده، همواره آن را با واردكردن عناصر جديدتر، بازسازى مى‏كند. بدين ترتيب، يكى از كارويژه‏هاى مهم هويّت ملّى، نقش آن در تعيين مسير زندگى جمعى و تعيين اهداف ملّى است.

از نكات مهم در هويّت‏سازى، مراجعه به ذخيره تاريخى و ملّى و جست‏وجو و بازتعريف عناصر هويّت قبلى، مطابق با مصالح و شرايط جديد است. در بسيارى از جوامع، نظير فرانسه و ايتاليا با برگرفتن عناصرى از گذشته تاريخى خود و تلفيق آن با عناصر جديد، فرايند هويّت‏سازى تجربه شده است. اين همان تجربه ناسيوناليسمِ تجدّدخواه است.25

3. تعيين سازوكارهاى فرهنگ سياسى. ف رهنگ سياسى جنبه‏هايى خاص از فرهنگ عمومى جامعه است كه به بيان نوع رابطه جامعه با نظام سياسى مى‏پردازد. در حقيقت، زمانى كه از فرهنگ سياسى يك جامعه سخن مى‏گوييم، به نظام سياسى خاصى اشاره مى‏كنيم كه بر اساس نگرش‏ها و ارزش‏هاى مردم آن جامعه، درونى شده است. محيط نظام سياسى را مجموعه‏اى از ارزش‏ها، هنجارها و نمادهايى فراگرفته است و آگاهى در باره نظام سياسى تا اندازه بسيارى به ميزان شناخت ارزش‏هاى حاكم بر آن محيط بستگى دارد. بر اين اساس، درك صحيح كنش‏هاى سياسى در جوامع مختلف بشرى، نيازمند كوشش‏هايى است كه در فهم بسترهاى فرهنگى اين جوامع صورت مى‏گيرد. در اين ميان، هويّت ملّى كه در بر گيرنده عناصر فرهنگ ملّى جوامع است، مى‏تواند ميان ارزش‏هاى فرهنگى محيط اجتماعى و اقدامات سياسى دولت‏ها، رابطه برقرار كند. همان‏طور كه كامروا (1993) تأكيد مى‏كند:

نگرش مردم به هويّت، عاملى است كه جهت‏گيرى سياسى مردم و نظر آنها را در مورد محيط سياسى خود تعيين مى‏كند.26

نوسازى و بحران هويت ملى‏

در سال‏هاى اخير در بسيارى از محيطهاى علمى و تعداد زيادى از نشريات، مباحث آسيب‏شناسانه در جمهورى اسلامى طرح گرديده است. در مباحث آسيب‏شناسى، محققان به دنبال شناسايى آن دسته از عوامل مهم و مؤثرى هستند كه به وجود آمدن و تداوم حيات آنها مى‏تواند فرآيند تحقق اهداف هر نظامى (سيستمى) را متوقف و يا به صورت محسوس، كُند نمايد. آسيب‏شناسى گذار جوامع به دوران جديد (مدرن) موضوع مطالعات روان شناختى و جامعه شناختى است. در اين ميان محققان علوم سياسى تغييرات اجتماعى و روانى در اين جوامع را به عنوان يك رشته تغييرات مؤثر در حوزه سياست، از قبيل مشاركت بيشتر مردم در امور سياسى و نظاير آن، مورد توجه قرار مى‏دهند. هنگامى كه تغييرات اجتماعى به وقوع مى‏پيوندد، نيازها و انتظارات جديدى شكل مى‏گيرد. گسترش شهرنشينى، تغييرات جمعيتى، افزايش سطح آموزش و آگاهى‏هاى اجتماعى و... نيازهاى تازه‏اى را پديد مى‏آورد. پديده‏هاى اجتماعى مولود اين نيازها و انتظارات هستند؛ به طور مثال در جوامع رشد يافته‏تر نياز به اطلاعات، امرى ضرورى تلقى مى‏شود. نياز به اطلاعات نيز پديده رسانه‏ها و يا گسترش آن را در پى دارد. اين پديده جديد به خودى خود آسيب به شمار نمى‏آيد بلكه نوع مواجهه با آن مى‏تواند به يك مسأله اجتماعى يا بحران اجتماعى تبديل شود و يا اين كه يك سنت اجتماعى و تسهيل دهنده امنيت و توسعه در جامعه باشد. برخورد خصمانه و غيردوستانه با پديده جديد و يا مواجهه منطقى با آن مى‏تواند يكى از دو نتيجه فوق را در بر داشته باشد.27

بنابراين چنانچه پديده اجتماعى به مسأله اجتماعى تبديل شود موضوع مطالعات آسيب شناختى قرار مى‏گيرد.

از ديدگاه مرتن مسأله اجتماعى زمانى موجوديت مى‏يابد كه تفاوت قابل توجهى بين ايده‏آل‏هاى جامعه و دست يافته‏هاى واقعى آن وجود داشته باشد.28 يكى از مهم‏ترين مسائل اجتماعى كه ناشى از تغييرات دوران نوسازى به شمار مى‏آيد، بحران هويت مى‏باشد. جدى‏ترين بحرانى كه يك شخص با آن مواجه مى‏شود، در خلال شكل‏گيرى هويت رخ مى‏دهد. اين بحران بدان جهت جدى است كه عدم موفّقيت در رويارويى با آن پيامدهاى بسيارى دارد. شخصى كه فاقد هويت متشكل است، در خلال زندگى بزرگسالى‏اش با مشكلات متعددى مواجه خواهد شد. اريكسون خاطر نشان مى‏سازد كه براى هر فرد امكان دارد بحران هويت روى دهد و منحصر به دوره نوجوانى يا جوانى نيست.29

اين مفهوم مترادف مفاهيمى چون آشفتگى هويت، گم گشتگى و از خودبيگانگى است. چنانچه اين بحران در سطح اجتماع بروز كند، نظم اجتماعى دچار اختلال مى‏گردد. واژه بحران هويت از روان‏شناسى وام گرفته شده است.

در رويكرد سيستمى، يك بحران عبارت است از وضعيتى كه نظم اصلى يا قسمت‏هايى از آن را مختل سازد. به وجود آمدن شرايط غير معمول يا غير متعارف در روند حركت يك سيستم، بحران ناميده مى‏شود.

بحران هويت، اساسى‏ترين بحرانى است كه گريبانِ جوامع در حال نوسازى را مى‏گيرد؛ زيرا در اين جوامع، احساسات ملى توده‏ها در تعارض با نخبگان حامل نوسازى قرار مى‏گيرد. آنان در مقابل خود، طرز تفكر جديدى را مشاهده مى‏كنند كه ارزش‏هاى سنتى آنان را تهديد مى‏كند. از سوى ديگر نوسازى، وفادارى ملى را جايگزين وفادارى‏هاى قومى و منطقه‏اى مى‏كند. بنابراين براى عبور از اين بحران بايد براى ايجاد يك نگرش عام گرايانه تلاش كرد كه در آن ،اعضاى جامعه - علاوه بر احساس بومى بودن - خود را در خصوصيات فرهنگى عام‏ترى سهيم بدانند.

لوسين پاى معتقد است چهار شكل اصلى از بحران هويت وجود دارد. اولين نوع بحران مزبور به احساسات مربوط به سرزمين و رابطه فضاى جغرافيايى با احساسات ناسيوناليستى ارتباط مى‏يابد؛ دومين شكل آن وقتى رخ مى‏دهد كه ساختار اجتماعى و به ويژه تقسيمات طبقاتى چنان گسترش يابد كه مانع وحدت ملى كارآمد گردد؛ سومين صورت آن با تعارض بين هويت‏هاى قومى يا ديگر هويت‏هاى فرو ملى و تعهد به يك هويت ملى مشترك سر و كار دارد. چهارمين شكل بحران هويت در اثر پيامدهاى روان‏شناسانه تغيير اجتماعى سريع و احساسات دوگانه در قبال بيگانگان ايجاد مى‏شود. اين نوع از بحران هويت، عموماً شكل احساسات عميقاً مختلط راجع به جهان مدرن و سنت‏هاى تاريخى يك فرد را به خود مى‏گيرد.30

برخى نظريه‏پردازان معتقدند كشورهاى در حال توسعه داراى تراكم بحران هستند. منظور از تراكم بحران اين است كه چون فرآيند مدرنيزاسيون يكباره وارد اين كشورها شد، در نتيجه انواع بحران‏ها به صورت متراكم در اين كشورها ظاهر شد؛ يعنى با ورود اين كشورها به دايره بازار جهانى و مرحله نوسازى و با توجه به ويژگى‏هاى ساختار سنتى اين كشورها، بحران‏هاى هويت، مشروعيت و مشاركت به عنوان اساسى‏ترين و مهم‏ترين بحران‏ها به يك باره رخ نمودند. اين سه بحران را مى‏توان بحران‏هاى اوليه و اصلى تلقى نمود كه داراى بيشترين ارتباط با يكديگر مى‏باشند.31

در جوامع در حال نوسازى، نوعى تقسيم كار بر اساس هنجارهاى غير بومى انجام مى‏گيرد كه به سختى جايگاهى براى پذيرش و درونى شدن در فرد و اجتماع خواهد يافت. همين امر باعث اختلال در شؤون جامعه، سرخوردگى، نابسامانى و بى‏هويتى افراد مى‏گردد. به تعبير ديگر توسعه نامتوازن باعث پس افتادگى فرهنگى مى‏شود. بدين معنا كه جنبه مادى و تكنولوژيكى فرهنگ تغيير كرده، ولى جنبه غير مادى آن كه شامل هنجارها، ارزش‏ها، باورها و نهادهايى از قبيل خانواده و مذهب است تغيير نمى‏كند و يا نمى‏تواند فرهنگ جديدى را با كاركرد و تعادل جديد جايگزين آن كند.32 در اين حالت تطابق و سازگارى اجتماعى از بين مى‏رود. دانش‏ها و نگرش‏هاى مردم صدمه مى‏بيند و انتقال ميراث فرهنگى از نسلى به نسل ديگر دچار اختلال و ناهماهنگى مى‏گردد و بحران هويت رخ مى‏نمايد.

در مجموع بحران هويت ممكن است در يكى از حالت‏هاى زير ظاهر شود: اين بحران مى‏تواند ناشى از بيگانگى از هويت خودى و مسحور شدن در مقابل پيشرفت و شكوفايى ديگران باشد. جوامعى كه در توانايى‏هاى فرهنگى، اجتماعى و فكرى خود دچار ترديد مى‏شوند، شاهد اختلالاتى در سيستم هويتى خود خواهند شد. اين حالت به گسستن و بيگانه شدن انسان از اصل و جوهر خاص و پيوستن به اصل و جوهرى ديگر اشاره مى‏كند كه مترادف از خودبيگانگى( Alienation ) است. بدين ترتيب گسستن از خدا در اديان الهى و نيز پشت كردن به تمدن و فرهنگ ملى به معناى بيگانگى و گسستن انسان از خويشتن خويش است. در چنين معنايى حل بحران هويت در بازگشت به خويشتن جست و جو مى‏شود.

حالت ديگر بحران زمانى حاصل مى‏شود كه ارزش‏هاى تازه‏اى وارد جوامع داراى ارزش‏هاى سنتى شود و بدين ترتيب در حد فاصل تضعيف ارزش‏هاى مستقر سنتى و عدم استقرار كامل ارزش‏هاى جديد بحران هويت ظاهر مى‏شود؛ به طور مثال عناصرى از هويت گذشته توسط اين جوامع حفظ خواهد شد، اما از سوى ديگر، تحت تأثير عوامل زندگى جديد، تلقى‏ها و خودفهمى‏هاى تازه‏ترى نيز به دست مى‏آيد كه با خود فهمى‏هاى گذشته يا به تعبير ديگر عناصر هويتى پيشين در تعارض قرار مى‏گيرد. در حال حاضر نيز ارزش‏هاى عصر جديد، جوامع سنتى را مورد تهديد قرار مى‏دهد.33

اين معنا در رهيافت‏هاى نوسازى مورد تأكيد است. جوامع سنتى از طريق فرآيند نوسازى تغيير مى‏يابند. در دوره گذار ترك الگوهاى رفتار سنتى و افول ارزش‏ها و باورهاى سنتى و تلاش براى كسب الگوى مدرن، اين جوامع را دچار بحران هويت مى‏سازد. جدال ميان سنت و تجدد و عبور از سنت و دست نيافتن به تجدد، سرشت انسان سرگشته اين دوران است. انسانى كه موزائيكى از ارزش‏ها را در خود دارد.

حالت سوم كه توضيح دهنده بحران هويت است، مربوط به تعدد و تنوع تعارض‏آميز هويت‏هاى خاص‏گرايانه مى‏باشد كه هويت جمعى در درون يك جامعه را به مخاطره مى‏اندازد. در اين معنا مى‏توان به تضاد ميان وفادارى‏هاى فرو ملى - قومى، قبيله‏اى و منطقه‏اى - و وفادارى‏هاى ملى و شكاف‏هاى درهم شكننده وحدت ملى اشاره كرد. گاهى هويت ملى توسط دولت‏ها در مقابل هويت‏هاى فرو ملى تكوين مى‏يابد. اين تقابل در فرآيند نوسازى به تضعيف هويت‏هاى فروملى از سوى دولت ملى مدرن منجر مى‏شود كه سبب شكل‏گيرى بحران‏هاى هويتى مى‏گردد.

بنابراين براى عبور از اين بحران بايد براى ايجاد يك نگرش عام‏گرايانه تلاش كرد كه در آن، اعضاى جامعه علاوه بر احساس بومى بودن، خود را در خصوصيات فرهنگى عام‏ترى سهيم بدانند. گى روشه براى حل اين بحران مى‏گويد:

براى آن كه توده مردم فعالانه در جنبش صنعتى وارد شده و هدفى را دنبال نمايند، معمولاً بايد به وسيله يك ايدئولوژى سياسى به تحرك درآيند. در كشورهاى در حال توسعه، اين فونكسيون را ناسيوناليسم بر عهده دارد... در حقيقت، ناسيوناليسم در عين حال به توسعه اقتصادى، معنايى جمعى‏تر و روشن‏تر مى‏دهد. بدين ترتيب، محتواى توسعه را وسيع و پرقدرت ساخته و بدان مجموعه‏اى از ارزش‏ها و سمبول‏هايى را مى‏دهد كه قادر است باعث تهييج و تحريك جهش‏هاى جمعى يا استعدادهاى فردى شود.34

سخن فوق به خوبى رابطه ميان نوسازى و ملت‏گرايى و تأكيد بر ويژگى‏هاى هويتى ملت‏ها را نشان مى‏دهد. حتى برخى از صاحب‏نظران سياست مقايسه‏اى، جامعه‏پذيرى را به عنوان واسطه‏اى قرار مى‏دهند كه از طريق آن، ملت‏گرايى، محرك و انگيزه‏اى ايدئولوژيك براى نوسازى و توسعه فراهم مى‏سازد. رونالد چيلكوت معتقد است:

ملت‏گرايى انگيزه‏اى ايدئولوژيك براى توسعه همه جانبه سياسى، اقتصادى، اجتماعى، فرهنگى و روانى فراهم مى‏سازد؛ هر چند برخى از انواع ملت‏گرايى ممكن است تأثير بيشترى بر توسعه ملى بگذارد.35

هويت ايرانى - اسلامى‏

بازشناسى هويت ايرانى در سپهر گفتمان‏هاى متعدد و متنوعى كه به تبيين هويت ملى ايرانيان پرداخته‏اند، با چالش‏هاى معرفتى بى‏شمارى رو به رو است. عده‏اى با رويكرد تاريخى تلاش دارند با تأكيد بر ميراث فرهنگى و سياسى ايران باستان، حضور اعراب مسلمان را به پرسش گيرند و اسلام را يك آيين بيگانه كه از آن سوى مرزها آمده است، معرفى نمايند. از نظر آنان نه همه ايرانيان مسلمانند و نه همه مسلمانان، ايرانى. بنابراين آيين اسلام را ويژگى هويت ايرانى نمى‏دانند. اسلام در متن گفتمان ناسيوناليست‏هاى راديكال، به مثابه عنصر بيرونى و تحميلى به فرهنگ اين سرزمين تلقى مى‏شد و نتيجه‏اى جز آلوده كردن هويت و اصالت اين كشور نداشته است. در نتيجه برخى از آنان به پالودن اين آلودگى‏ها، اهتمام ورزيدند و به شدت با عناصر فرهنگ اسلامى در افتادند كه اوج آنها را در آثار صادق هدايت شاهد هستيم.

در مقابل، كسانى هستند كه چنان بر هويت دينى - شيعى ايرانيان تأكيد مى‏كنند كه يكسره ارزش‏هاى تمدن ايرانى را به سُخره مى‏گيرند و به آنها وقعى نمى‏گذارند. گفتمان اسلام‏گرا به ويژه پس از انقلاب اسلامى، به رويارويى با ارزش‏هاى ملى گرا و غربى پرداخت و هر آنچه رنگ غير اسلامى داشت مطرود و محكوم ساخت. ترويج ايرانى گرايى به منظور پيراستن جامعه ايرانى از نمادهاى مذهبى كه در رژيم پيشين اتفاق افتاد سبب شد پس از انقلاب، گروهى از سنت گرايان ايدئولوژيك در واكنشى طبيعى به ارزش‏هاى مقبول نزد رژيم گذشته، اركان غير دينى هويت ايرانى را يكسره تهديد يا انكار كنند.

دسته ديگرى براى تبيين هويت ايرانى، به سپهر مدرنيته توجه دارند. اين دسته، گونه‏هاى متفاوتى هستند. برخى تحولات دوران مدرن را واقعيتى مى‏دانند كه زيست بشرى را از خود متأثر ساخته است. اينان در قبال پديده‏هاى جديد، اقتباسى آگاهانه داشته و كوشش مى‏كنند كه ارزش‏هاى دينى را با مظاهر فكرى، سياسى و فرهنگى تمدن غربى آشتى دهند. در اين رويكرد جايگاه مدرنيسم در كنار «ايرانيت» و «اسلاميت» به يك واقعيت تاريخى مبدل گشته است. اين امر حاصل آشنايى ايرانيان با علم و فلسفه و ارزش‏هاى غربى و نهادهاى تمدن جديد است. نهضت مشروطيت اين وضعيت را آشكارا به رخ كشيد. هرچند اينان نيز طيف گسترده‏اى را تشكيل مى‏دهند كه ناشى از ميزان توجه و تعلق آنان به مذهب يا پديده‏هاى مدرن مى‏شود.

در اين دسته گروه ديگرى نيز هستند كه بسيارى از عناصر و لوازم مدرنيته را مى‏پذيرند. افكار و انديشه‏هاى تمدن جديد، آنان را متقاعد ساخته است كه كليد حل معماى پيشرفت جامعه ايرانى را بايد در «اخذ ترقيات فرنگستان» جست و جو كرد. نظر مثبت و مؤكدانه تجددگرايان در مورد برترى تمدن غرب و لزوم قبول آن سبب شد واژه غرب‏گرايى( westernization ) با نوگرايى( modernization ) مترادف شود. با مراجعه به آرا و نوشته‏هاى كسانى نظير ملكم خان، آخوندزاده، آقاخان كرمانى و طالبوف تبريزى، مدنيت غربيان راه حل خروج از عقب ماندگى جامعه ايران و پيمودن مدارج پيشرفت و ترقى دانسته شده است.

به هر تقدير بايد توجه داشت كه ايرانيان در طول تاريخ حيات خود به دليل موقعيت خاص جغرافيايى كه آنان را در ميان اقوام و مليت‏هاى گوناگونى قرار داده بود، در يك داد و ستد دايم فرهنگى با ديگران به سر مى‏برده‏اند. همين امر سبب شده است تا فرهنگ ايرانى، آميزه‏اى از فرهنگ‏هاى مختلف بشرى باشد.

اسلامى ندوشن معتقد است چنان كه اين فرهنگ را به درختى مانند كنيم، آن را داراى چند پيوند مى‏يابيم: سومرى، بابلى، مصرى، يونانى، هندى، چينى، رومى، عرب و سرانجام فرنگى.36 هركدام از اين فرهنگ‏ها، رسوباتى بر فرهنگ ايران بار كرده است. اين‏بار سنگين بر پشت ايرانى، هويت او را ساخته و بدون آن كه گسستى در مليت او پديد آورد، بدان پويايى بخشيده است.

مهم‏ترين رويداد تاريخ كهن ايرانيان كه نقطه عطفى در تحولات سياسى و اجتماعى اين سرزمين به شمار مى‏آيد، ظهور اسلام و ورود همسايگان عرب با بيرق دين جديد به سرزمين ايران بود. اين رخداد، اولين تصادم ميان فرهنگ ايرانى - آريايى با فرهنگ اسلامى بود.

بنابراين هويت ايرانى در قرون اوليه اسلامى از دو آيين مايه گرفت: آيينى از گذشته باستانى‏اش كه آميزه‏اى از ادبيات، فرهنگ و روح ايرانى بود، و دين جديد كه دگرگون ژرفى در فكر، فرهنگ و هويت ايرانى به وجود آورد.

بدين سان با رويكرد ايرانيان به اسلام،37 آيين جديد بخشى از هويت ايرانى شد و پيوند وثيقى ميان ايرانيت و اسلاميت برقرار گرديد. اين پيوند آنچنان بود كه بسيار طبيعى جزء سرشت فرهنگى ايرانيان گرديد؛ به گونه‏اى كه اغلب به اين دو گانه انديشى آگاه نبودند. هرچند زمانى كه ايرانيان با دو روايت از اسلام رو به رو مى‏شوند: اسلام خلافت و اسلام امامت، تشيع يعنى اسلام امامت را با روح خود سازگارتر مى‏بينند. همين امر سبب شد بسيارى از خاورشناسان، گرايش اغلب ايرانيان به مذهب شيعه را شكل «ايرانى شده دين اسلام» قلمداد كنند و تشيع را واكنش روح ايرانى در مقابل روح عربى بدانند. پاسخ به كسانى كه تشيع را اسلام ايرانى شده قلمداد مى‏كنند، از چند منظر قابل دريافت است. نخست اين كه بايد به فقر كلامى و عدم آشنايى آنان با زيرساخت‏هاى نظرى انديشه‏هاى شيعى اشاره كرد. اين زير ساخت‏ها با درون مايه‏هاى عقلى، استدلالات كلامى را به استخدام گرفته است و با استفاده از نصوص دينى، امامت شيعى را اسلام حقيقى معرفى مى‏كند. نظريه امامت شيعى مبتنى بر قضاياى منطقى است كه برخى از مقدمات آن بر اصول عقلى و برخى ديگر بر نصوص شرعى تكيه دارد و ارتباطى به نظريه شرق‏شناسان درباره تأثير روح ايرانى در شكل‏گيرى تشيع ندارد. از منظر ديگر، اين معنا كه تشيع واكنش روح ايرانى در برابر روح عربى است، قابل دفاع نيست. در طول تاريخ هيچ‏گاه نه همه ايرانيان شيعه بوده‏اند و نه همه شيعيان ايرانى. از سوى ديگر، تا زمان صفويان، مذهب رسمى و غالب در ايران، مذهب اهل سنت بوده است و حتى بسيارى از انديشمندان ايرانى كه مرجعيت علمى و دينى داشته‏اند، از اهل سنت بوده‏اند. افزون بر آن بسيارى از نهضت‏هاى ايرانى مخالف خلافت نيز غير شيعى بوده‏اند. در اين ميان بايد به حضور قدرتمند شيعه در ساير نقاط جهان از جمله جبل عامل (لبنان) اشاره كرد. صفويان با اعلام رسميت مذهب تشيع و گسترش آن در كل كشور، توانستند پس از چند قرن گسستگى سياسى، وحدت و هويت سياسى - ملى را به ايرانيان باز گردانند.

در اين زمان هويت ملى، تركيبى نيرومند از عناصر ايرانى و آموزه‏هاى شيعى بود، اما با ظهور و گسترش تمدن جديد و مواجهه ايرانيان با ارزش‏هاى اروپايى، هويت ايرانى نيز چالش‏هاى تازه‏اى را به چشم ديد. بدين ترتيب يكى از مسائل سده اخير ايرانيان، اختلالاتى بود كه از سوى مدرنيته، هويت ايرانى را آماج خود ساخت و اين مسأله تا امروز گريبان جامعه ايرانى را گرفته است. بى‏شك مواجهه منطقى و عقلانى با اين پديده، به سامان هويت ايرانى يارى مى‏رساند.

فرجام سخن‏

هويت ملى، نسبت و نوع مناسبات اعضاى جامعه سياسى را در يك مجموعه منسجم به نام ملت از يك سو و نوع رابطه‏اى كه با ساير جوامع سياسى دارد از سوى ديگر، تبيين مى‏كند. بنابراين آگاهى و سامان بخشيدن به آن يك ضرورت بشمار مى‏آيد. اگرچه هويت ملى پديده‏اى چند وجهى است و ماهيتى غير ثابت و سيّال دارد، اما فراگيرترين سطح هويت در تمامى نظام‏هاى اجتماعى است. بدين ترتيب هويت ملى بر آيند فرهنگ، سياست، اجتماع، اقتصاد و تاريخ مى‏باشد.

در مطالعات هويت ملى دو نگرش فرهنگى (فرهنگ محور) و سياسى (دولت محور) به كار گرفته شده است. نگرش فرهنگ محور، ناظر بر متغيرهاى فرهنگى، مثل زبان، دين، فرهنگ، ادبيات، هنر، آداب و رسوم و اعتقادات يك ملت است كه زاييده دوران طولانى (تاريخ) است. حال آن كه نگرش دولت محور، زمينه ورود به متغيرهاى سياسى را فراهم مى‏سازد. در اين نگرش هويت ملى، امرى است كه تا حد زيادى ساخته مى‏شود و در اين ميان، نقش دولت در توليد و باز توليد هويت و ارائه تفسيرهاى مختلف از آن، نقش مهمى را ايفا مى‏كند. دولت در چارچوب حاكميت ملى خود در درون واحد سياسى و سرزمين خاص، ايده‏هاى فرهنگى و هويتى را به مردم و شهروندان خود القا مى‏كند تا با بهره‏گيرى از اين احساس نيرومند به ايجاد همبستگى ملى بپردازد. بنابراين ملت‏ها فرآورده‏هاى مهندسى سياسى‏اند كه در دوران جديد و زمانى كه انسان تعريف تازه‏ترى از پديده‏هاى زيستى ارائه مى‏دهد، بنا به درخواست خود تعريف و تفسير مى‏كند.

نوشتار حاضر اگرچه پيش شرطهاى فرهنگى و تاريخى شكل‏گيرى هويت ملى را ناديده نمى‏گيرد، امامعتقد است هويت براساس علايق سياسى تعيين مى‏شود و از همين جهت براى فهم بحران هويت در جوامع، در كنار عوامل گوناگون، مى‏بايست به ناكامى‏هاى نظام‏هاى سياسى در تأسيسات هويتى نظر انداخت.

به هرروى هويت ملى به عنوان مفهومى فراگير و چند ركنى، بالاترين سطح هويت در يك واحد سياسى است. به نظر مى‏رسد مهم‏ترين عاملى كه هويت ملى را با بحران مواجه مى‏سازد در هم ريختگى لايه‏هاى هويتى در يك جامعه است؛ به طور مثال در جوامع چند پاره و ناهمگن كه سخن از چندين لايه هويتى مانند هويت‏هاى نژادى، دينى و قومى متفاوت مى‏رود، چنانچه هويت ملى قدرتمندى كه برآيند هويت‏هاى چندپاره باشد، ايجاد نشود، بحران هويت حاصل خواهد شد.

بحران هويت، اساسى‏ترين بحرانى است كه گريبان جوامع در حال نوسازى را مى‏گيرد. جوامع سنتى از طريق فرآيند نوسازى تغيير مى‏يابند. در دوره گذار تغيير الگوهاى رفتارى و باورهاى ارزشى به فعال شدن شكاف‏هاى اجتماعى و درهم ريختگى هويت‏هاى فروملى مى‏انجامد و تجربه بحران هويت آغاز مى‏گردد. جامعه ايرانى نيز قرن‏ها بود از همزيستى هويت ايرانى و اسلامى خود در آرامش بود تا اين كه با تمدن جديد آشنا شد. شكوفايى عصر نوزايى و تحولات شگرفى كه در اروپا رخ داد، زمانى كه به ساير جوامع رسيد، شرايطى پديد آورد كه اسباب دگرديسى در هويت آنان را رقم زد و به طور غافلگيرانه بحران هويت را به ارمغان آورد.

انقلاب اسلامى در ايران تا حد زيادى به اين بحران پاسخ گفت و هويت ملى را بر بنيادهاى شيعى استوار ساخت و منبع فزاينده‏اى از مشروعيت را ايجاد كرد، هرچند در سال‏هاى اخير سطوحى از بحران هويت خودنمايى مى‏كند كه مى‏بايست براى آن چاره انديشيد.

1. كارشناس ارشد علوم سياسى و پژوهشگر پژوهشكده علوم و انديشه سياسى.

2. على‏اكبر سياسى، نظريه‏هاى شخصيت (تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم، 1356) ص 174-175.

3. داور شيخاوندى، ميزگرد وفاق اجتماعى و همبستگى ملى، فصلنامه مطالعات ملى، سال نخست، شماره 1، پاييز 1378.

4. Adam Kuper and Jessica Kuper, The Social Science Encyclopedia, 2nd Edition )London and Newyork: Routledge, 1996(, P.789.

5. «هويت ايرانى و چالش‏هاى موجود»، گفت و گو با دكتر باوند، روزنامه خراسان، 30/5/78.

6. داور شيخاوندى، پيشين.

7. براى اطلاع بيشتر، ر.ك: ابراهيم حاجيانى، «تحليل جامعه‏شناختى هويت ملى در ايران و طرح چند فرضيه»، فصلنامه مطالعات ملى، ش 5، (پاييز 1379).

8. مسعود چلبى، جامعه‏شناسى نظم (تهران: نشر نى، 1374) ص 118.

9. رحمت‏اللَّه معمار، سنجش گرايش به هويت تاريخى (تهران: مركز تحقيقات و سنجش برنامه‏اى سازمان صدا و سيما، 1378) ص‏17.

10. همان، ص 302.

11. داور شيخاوندى، پيشين، ص 28.

12. ساموئل هانتينگتون، برخورد تمدن‏ها و بازسازى نظم جهانى، ترجمه محمدعلى حميد رفيعى (تهران: دفتر پژوهش‏هاى فرهنگى، 1378) ص 153.

13. على الطايى، بحران هويت قومى در ايران (تهران: شادگان، 1378) ص 139.

14. عبدالرحمان عالم، بنيادهاى علم سياست (تهران: نشر نى، چاپ سوم، 1376) ص 157.

15. افسر رزازى‏فر، «الگوى جامعه‏شناسى هويت ملى در ايران»، فصلنامه مطالعات ملى، ش 5 (پاييز 1379) صص 120-121.

16. چارلز.اف.آندرين، زندگى سياسى و تحولات اجتماعى: مقدمه‏اى بر علم سياست، ترجمه مهدى تقوى (تهران: مؤسسه عالى علوم سياسى و امور حزبى، بى‏تا، فصل سوم).

17. پيروز مجتهدزاده، «هويت ايرانى در آستانه سده بيست و يكم»، اطلاعات سياسى و اقتصادى، ش 129-130، (1377) ص 124.

18. حسين بشيريه، «هويت ملى»، مجله دريچه، ش 5 (بهار 1370) ص 113 - 116.

19. پير رونون و ژان باتيست دوروزل، مبانى و مقدمات تاريخ روابط بين‏الملل، ترجمه احمد ميرفندرسكى، (تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1354) ص 168.

20. «بحران هويت مشروعيت سياسى را به خطر مى‏اندازد»، روزنامه خراسان، 11/5/78.

21. پير رونون و ژان باتيست دوروزل، پيشين، ص 169.

22. محمدعلى اسلامى ندوشن، ايران و تنهائيش (تهران: شركت سهامى انتشار، 1376) ص 223 به بعد.

23. براى آشنايى بيشتر با دلايل گرايش ايرانيان به اسلام، ر. ك: عليرضا زهيرى، انقلاب اسلامى و هويت ملى (قم: انجمن معارف اسلامى ايران، 1381) ص 61 به بعد.

24. مونتسرات گيبرنا، مكاتب ناسيوناليسم: ناسيوناليسم و دولت - ملت در قرن بيستم، ترجمه امير مسعود اجتهادى (تهران: مركز چاپ و انتشارات وزارت خارجه، 1378) ص 120.

25. همان، ص 45.

26. همان، ص 137.

27. ميزگرد «سير تحول تاريخى هويت ملّى در ايران از اسلام تا به امروز»، فصلنامه مطالعات ملى، ش 5 (پاييز 1379)، ص 46.

28. Jeff Haynes, Third World Politics )London: Blackwell Publisher, 1996( P. 98.

29. محمد جواد ناطق‏پور، اطلاع‏رسانى و مسائل اجتماعى، مسائل اجتماعى ايران (مجموعه مقالات) - (تهران: انجمن جامعه‏شناسى ايران، 1383) ص 391.

30. همان، ص 384.

31. سعيد شاملو، مكتب‏ها و نظريه‏ها در روانشناسى شخصيت (تهران: انتشارات رشد) ص 65-66.

32. بحران‏ها و توالى‏ها در توسعه سياسى، ص 171.

33. حسين بشيريه، «توسعه سياسى و بحران هويت ملى» (گفت‏وگو)، فصلنامه مطالعات ملى، ش 5، (پاييز 1379)، ص 292.

34. محمدحسين فرجاد، آسيب‏شناسى اجتماعى و جامعه‏شناسى انحرافات (تهران: بدر، 1375) ص 126.

35. حسين بشيريه، توسعه سياسى و بحران هويت ملى(گفت‏وگو)، فصلنامه مطالعات ملى، ش 5 (پاييز 1379) ص 293.

36. گى روشه، تغييرات اجتماعى، ترجمه منصور وثوقى، چاپ هشتم، تهران، نشر نى، 1377، ص 299.

37. رونالد چيلكوت، نظريه‏هاى سياست مقايسه‏اى، ترجمه وحيد بزرگى و عليرضا طيب، (تهران: نشر رسا)، 1377، ص 422-423.


/ 1