گزیده رساله (الفت نامه) فیض کاشانی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

گزیده رساله (الفت نامه) فیض کاشانی - نسخه متنی

علی خالقی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

گزيده رساله (الفت نامه ) فيض كاشانى

على خالقى(1)

محمد بن مرتضى بن محمود مشهور به ملامحسن فيض كاشانى يكى از عالمان بزرگ عهد صفوى است. او در سال 1007 قمرى در كاشان به دنيا آمد و پس از تحصيلات اوليه در كاشان, به تكميل دانش و فضل خود در مهاجرت به اصفهان, شيراز و قم پرداخت. فيض از عالمان فعال در عرصه هاى اجتماعى, سياسى و فرهنگى اين دوره بود. در اين راستا با تصدى امامت جمعه و جماعت به پيشنهاد شاه عباس دوم و شاه صفى, در ترويج احكام دين و امور اجتماعى و فرهنگى مردم اهتمام مى ورزيد و با تإليف آثارى در زمينه هاى فقهى, فلسفى, اخلاقى و تفسيرى خدمت ارزشمندى به فرهنگ تشيع كرد.

اهتمام به وحدت و الفت ميان مومنان و احتراز از اختلاف و تفرق, يكى از موضوعات مورد تإكيد فيض كاشانى در اكثر آثار سياسى و اخلاقى اوست. او در رساله (آئينه شاهى) كه خطاب به شاه عباس دوم نگاشته است, هدف اساسى سياست و صفحه (199)

حكومت را انتظام و الفت اجتماعى دانسته و معتقد است ضرورت حكومت در زندگى اجتماعى انسان ها براى آن است (تا جمعيت ايشان نظام گيرد و اسباب تعيش ايشان انتظام يابد).(2)

فيض در رساله (الاعتذار), ضرورت حفظ انتظام و وحدت اجتماع مومنان را به سيره امام على(ع) در واگذارى امر حكومت به خليفه اول مستند كرده, بر اين باور است كه امام (شفقه على بيضه المسلمين) اين امر را به آنها واگذار كرد, (لكيلا يتفرق كلمتهم و لاينشق عصاهم و يكون شملهم جمعا); تا وحدت كلمه مسلمانان فرو نپاشد و اختلاف در ميان آنان پديد نيايد و اجتماع آنها فراهم گردد و احكام در ميان آنها جارى و پياده شود. بنابراين اگر چه تسليم شدن امام به اين امر خالى از مفسده نبود, اما در برابر فساد اعظم يعنى فروپاشى وحدت مسلمانان و بروز پراكندگى در ميان آنها, بسيار خرد مى نمود, از اين رو امام به آن مبادرت كرد. پس ما بايد به طريق اولى در امور جزئى تر خود, حفظ وحدت و اجتماع مسلمانان را بر هر چيز ديگر ترجيح بدهيم.(3)

فيض در رساله (الفت نامه) ـ كه گزيده آن را پيش رو داريم ـ (4) بر اهتمام شارع مقدس به جمعيت و حصول الفت و يگانگى در ميان مسلمانان و احتراز از اختلاف و انشقاق, تإكيد كرده و غرض شارع را در اكثر تكاليف شرعيه, تحصيل الفت و يگانگى و حفظ نظام اجتماعى در ميان انسان ها دانسته است. اگر چه گفته مى شود فيض اين رساله را بر اثر تمايل به تصوف نگاشته, ولى در عين حال (الفت نامه) گامى است در جهت ايجاد و تحكيم وحدت در ميان مومنان كه به نوعى مى توان آن را زمينه ساز آيين نامه ملى - دينى وفرا گروهى تلقى كرد. البته اساس آن نه گروه بندى سياسى بلكه ايجاد الفت و موانست در ميان اجتماع و رعايت حقوق اعضاى آن و معاونت بر تدبير معيشت و انضمام ابدان جهت اتحاد اهوا و مقاصد است.

به نظر مى رسد مطالعه اين رساله در زمان ما براى همه گروه ها و افراد راه گشا و آموزنده باشد.

(اهميت وحدت و الفت)

ربنا الف بين قلوبنا و قلوب اخواننا بحبل طاعتك و طاعه الرسول و إعنا و اياهم على

إدإ الحقوق التى إوجبت علينا جميعا ثم تقبل ذلك بحسن القبول و صل على المصطفين من عبادك و خصوصا محمد و على و إهل بيتهما من ذريه البتول. و بعد فيتول الساعى فى جمع شمل الاخوان فى الله تعالى و نظم سلسله الالفه فى رضإ الله تعالى (محسن بن مرتضى)... كه محقق است كه جناب حق - سبحانه و تعالى - و حضرت خاتم النبيين و اهل بيت نبوت را - صلوات الله عليه و عليهم اجمعين - اهتمام تمام هست به جمعيت مومنان و حصول الفت و مودت و اخوت ميان انسان و اداى حقوق آن از تعاون و تناصح و مواساه و غير آن و احتراز عقوق چون تباين و اختلاف و تفريق كلمه و مانند آن. قال الله تعالى فى معرض الامتنان: (لو إنفقت ما فى الارض جميعا ما إلفت بين قلوبهم و لكن الله الف بين قلوبهم),(5) و قال الله عز و جل: (فاصبحتم بنعمته اخوانا)(6) اى بالالفه. ثم ذم التفرقه و زجر عنها فقال: (واعتصموا بحبل الله جميعا و لاتفرقوا)(7), و قال سبحانه: (ولاتكونوا كالذين تفرقوا و اختلفوا),(8) و قال النبى(ص): (إقربكم منى مجلسا يوم القيامه إحسنكم إخلافا الموطوون إكنافا الذين يإلفون و يولفون),(9) و قال صلى الله عليه و آله: (المومن إلف مإلوف و لاخير فيمن لايإلف و لايولف)(10) و قال صلى الله عليه و آله فى الثنإ على الاخوه فى الدين: (من إراد به خيرا رزقه خليلا صالحا ان نسى ذكره و ان ذكر إعانه...)(11) و قال صلى الله عليه و آله: (لاتباغضوا و لاتحاسدوا و لاتدابرو و كونوا عباد الله اخوانا و لايحل لمسلم إن يهجر إخاه فوق ثلث)(12), و قال اميرالمومنين: (إعجز الناس من عجز عن اكتساب الاخوان و إعجز منه من ضيع من ظفر به)(13), و حكما گفته اند: بعد از محبت الهى كه ذروه مقامات واصلان و غايت مراتب كاملان است, محبت اهل خير است با يكديگر كه منشإ آن ارتباط روحانى و اتحاد جانى است, نه عارضه نفع عاجل و لذت زايل, و لهذا از شايبه مخالفت و منازعت منزه و از عروض كلال و ملال مبراست, چنان كه كريمه (الاخلا يومئذ بعضهم لبعض عدو الا المتقين)(14) به آن ناطق است, و نيز گفته اند كه كمال هر چيزى در ظهور خاصيت اوست و چون انس طبيعى از خواص انسان است, پس كمال انسان در اظهار اين خاصيت باشد با ابناى نوع خود. و اين خاصيت مبدإ نوع محبتى است كه به مقتضاى تإلف و تمدن است و اين محبت با وجود آن كه نزد عقل مستحسن و پسنديده است, شرع نيز در اين باب مبالغه تمام دارد, چون غايت اكثر تكاليف شرعيه

حصول اين محبت و الفت است. و لهذا شارع امر فرموده كه هر شبانه روزى پنج نماز جماعت گذارند تا به بركت آن اجتماع, ميانه اهل محله, الفت و موانست پديد آيد, و باز امر فرموده كه در هر هفته يك نوبت همه اهل شهر, در يك موضع جمع شوند و نماز به جماعت ادا نمايند تا موالفت و موانست ميان تمام اهل شهر حاصل گردد,(15) و باز فرموده كه در هر سال دو نوبت اهل شهر و رساتيق تمام در صحراى وسيع مجتمع گردند و نماز عيد به جماعت ادا كنند تا به واسطه آن اجتماع عام, ميانه اهل شهر و رساتيق, انس و الفت پيدا شود و با يكديگر آشنا شوند, و باز براى حصول اين محبت و مودت ميانه اهل و ارباب بلاد بعيده و اقاليم مختلفه, حكم فرموده كه همه مكلفين, ذكرا كان إو انثى, بايد كه در مدت عمر خود در وقتى معين يك بار در شريف ترين امكنه كه عبارت از بقعه تواند بود كه مولد و منشإ حضرت خاتم است, جمع شوند تا ميان جميع افراد امت موانست حاصل شود و تخصيص آن بقعه شريفه از براى حصول اين غرض, بنابرآن است كه از مشاهده آن موطن, افراد امت تذكر شارع و ازدياد محبت و مودت اهل بيت آن سرور كه به فحواى كريمه (قل لاإسئلكم عليه إجرا الاالموده فى القربى)(16), مزد رسالت تواند بود, حاصل شود و عظمت و احترام سيد الانام نزد ملك علام ايشان را متيقن گردد.

و از اين جا بر لبيب متفطن ظاهر مى شود كه غرض شارع در جميع تكاليف شرعيه, تحصيل اين نوع الفتى است كه مستحفظ نظام كل عالم تواند بود و لهذا بعضى از حكما گفته اند كه همچنان كه دعوت جميع انبيا از حيث علم, اثبات توحيد پروردگار است و نفى شريك از او, از روى عمل نيز به حصول وحدت راجع مى گردد.

(آثار وحدت و الفت)

و اين امر عظيم مهم, اعنى طريقه جمعيت و الفت و مرافقت و اخوت در دين, در زمان ما مندرس شده و قلوب اكثر اهل ايمان را با يكديگر تنافرى و تخالفى روى داده و نفاق و ريا در ميان اكثر مردم شايع شده به حيثى كه سه كس بلكه دو نيز نادر يافت مى شود كه ميان ايشان مصادقتى بى ريا و نفاق باشد از براى خدا و به جهت امر دينى, و اين باعث شده بر آن كه اهل ايمان را بسيارى از خصال و ملكات پسنديده فوت مى شود و در

بسيارى از طاعات و عبادات تقصير واقع مى شود خصوصا طاعتى كه مشروط و موقوف باشد بر اجتماع, مثل جمعه و جماعات و صله و مواسات و مانند آن.

و معلوم است كه هر چند جمعيت و الفت بيشتر باشد, طاعت و عبادت بيشتر به ظهور مى تواند آمد و بسا خيرات در جمعيت ميسر است كه در انفراد ميسر نيست و آنچه به دست جماعت جارى مى تواند شد عشر عشير آن بردست منفرد جارى نمى توان شد. قال بعض الحكمإ: (اجتماع الجماعات فى بيوت العبادات بصدق النيات و صنعإ الطوبات تحل ما عقدته الافلاك الدائرات), و تهذيب اخلاق كه مدار نجات آخرت موقوف بر آن است, بى جمعيت صورت نمى توان بست و بسا كار كه به تذكير و اعانت اخوان ساخته مى تواند شد و بسا راه كمال كه به معاونت اعوان طى مى تواند گرديد و مى بينيم كه از منافست تنها كه يكى از فروع اجتماع است, حرارتى و شوقى و وجدى و طلب دست مى دهد كه سلوك راه بسى آسان و اعباى تكاليف و گوارا مى گردد.

(طريق ايجاد وحدت و الفت)

... تودد موجب الفت است و الفت اتفاق آرا است در معاونت بر تدبير معيشت و انضمام ابدان جهت اتخاذ اهوا و مقاصد. و الفت مقتضى صداقت است و صداقت محبت حقيقى است كه مبتنى بر تناسب ارواح و تشاهد قلوب باشد و آن موجب اخوت يا نفس اخوت است; پس اگر اسباب تودد بى تكليف رو داد و الا به تكلف اندك اندك به فعل بايد آورد تا شايد به تدريج طبيعى گردد; پس بياييد اى ياران دينى و اى طالبان رضاى الهى, تا اسباب تودد را بر خود ببنديم و به حسن بشر و طلاقت وجه و اظهار سرور به لقا و تصافح و تواضع و خدمت و اغماض عين از عيوب و عشرات و قصور و تقصيرات, با يكديگر معاشرت كنيم, شايد آهسته آهسته مودتى طبيعى به حصول پيوندد و به تدريج مستحكم شود...

و بايد كه بعد از تعيين جماعت اخوان و ضبط عدد ايشان, قواعد و قوانينى چند در ميان ايشان مقرر گردد بر وفق شريعت و طريقت كه از آنها تجاوز جايز نشمرند و بر تجاوز از آنها يكديگر را مواخذه نمايند و بر عدم مواخذه بر آن نيز مواخذه نمايند تا ايشان را اكتساب خيرات, عادت و اخلاق حسنه ملكه شود:

اولا آن كه راه غيبت بر خود ببندند و هيچ مسلمانى را غيبت جايز ندارند;

و ديگر آن كه با يكديگر حسد نورزند;

و سخن چينى نكنند;

و گمان بد به يكديگر نبرند;

و تجسس عيب يكديگر نكنند. آنچه بر سبيل ضرورت معلوم شود در ابطال و مواخذه آن كوشند, و آنچه به اين منابت نباشد از پى آن نروند و به تزكيه نفس خود مشغول شوند. نهى منكر فرض است, اما تجسس منكر تا نهى كنند, فرض نيست. اگر بى تفحص و تكلف و تعمق بر منكرى اطلاع يابند, منع لازم است و ما سوى ذلك فامره الى الله, بلكه تا مى توانند محملى صحيح از براى آن پيدا كنند. حسن ظن به مسلمانان, اصلى است ثابت در دين و تكلف تصرف فساد, منهى عنه است, بلكه متشابهات را نيز بر يكديگر محكم نگيرند, بلكه به اشاره تنبيه كنند, اگر باز ايستد و الا بگذرانند مگر آن كه از او فهميده باشند كه اين مواخذه را مى خواهد تا بر يكديگر ثقيل نباشند;

و ترك جمعه و جماعت بى عذرى واضح نكنند;

و ديگر آن كه دروغ, مگر آن كه مصلحتى ضرورى داعى آن باشد ... تنطق ننمايند;

و از يكديگر به چيزهاى سهل مضايقه نكنند;

ديگر آن كه اصرار بر هيچ معصيتى ننمايند;

و تجاهر بر هيچ معصيتى نكنند;

و از احترام شرع, دقيقه فرو نگذارند;

و سخن بد در حق يكديگر نشنوند مگر آن كه از او دفع كنند و در اين امر تا مى توانند مبالغه نمايند;

ويكديگر را حرمت بدارند با كمال بى تكلفى و انبساط;

و به سببى از اسباب دنيا از يكديگر متغير نشوند;

و بر مطيع و عاصى شفقت يكسان برند;

و كتمان اسرار يكديگر نمايند;

و وفا به عهد و وعد يكديگر واجب دانند;

و با يكديگر به حسن خلق وسعت صدر معاشرت كنند. ففى الحديث (ان الله يبغض المعبس فى وجه اخونه...);(17)

و ديگر كه بايد در راه حق از ملامت نترسند و به قول ديگران بر نگردند بلكه (اشدإ على الكفار رحمإ بينهم)(18) باشند;

ديگر بايد كه مراعات انفاس و اوقات كنند تا ضايع نشود كه گفته اند (وقتك اعز الاشيإ فاشتغله باعز الاشيإ);

ديگر بايد كسى كه ايشان را خواهد قبول كنند و كسى كه ايشان را نخواهد و از ايشان تخلف ورزد نخواهند و مريد را به زلات رد نكنند و اجنبى را به حسنات قبول ننمايند و بايد كه قدر هر كس را بدانند و با هر كس به قدر مقدار او سلوك نمايند;

و مبادرت به قضاى حاجت اخوان نمايند به قدر الطاقه;

و بار يكديگر بكشند و بر يكديگر بار ننهند;

و هر چه به خود پسندند به برادر مومن پسندند و هر چه براى خود خواهند براى او نيز خواهند;

و يكديگر را به اعتذار مضطر نگردانند;

و با يكديگر مصابرت نمايند;

و استبدال جايز نشمرند.

(مراتب وحدت و الفت)

و چون عدد اين سلسله بسيار شود, هر يك را احقاق همه حقوق دشوار گردد, بايد كه هر پنج و شش كه با يكديگر محشور مى باشند اداى حقوق يكديگر را لازم شمرند و با ديگران, بعضى حقوق كه متعسر است اسقاط نمايند تا كار به حرج و ضيق نيانجامد, بلكه هر دو كس را كه با هم مناسبتى تام و اتحادى كامل باشد, ايفاى جميع حقوق لازم است و با بقيه پنج و شش آنچه ميسر شود, به فعل بايد آورد. بنابر اين مراتب الفت سه مى شود:

يكى الفت اخص و آن در ميان دو كس متحقق مى تواند شد و بس, و اشاره به اين مرتبه است. آنچه حكما گفته اند: دوست تو آن نيست كه در حقيقت عين توباشد و در صورت غير;

دوم, الفت خاص و آن در ميان پنج و شش مى توان بود نه زياده;

سيم, الفت عام و آن در ميان مجموع سلسله تحقق مى تواند يافت و هر چند عدد كمتر مى شود. حقوق بيشتر شود و از حق الله بحث چيزى كم نمى تواند شد و حقوق ديگر را در مراتب ثلث اخوان خود تعيين خواهند فرمود و از جمله حقوقى كه ما ذكر كرديم و اگر بر آن نيز چيزى افزايند مختارند... .

خاتمه

در ذكر غزلى كه مولف را رو داده د رمعنى الفت و ترغيب بدين امر شريف بعد از انقضاى مدتى از زمان تإليف و هو هذا:




  • بيا تا مونس هم, يارهم, غمخوارهم باشيم
    شب آيد شمع هم گرديم و بهر يكديگر سوزيم
    دواى هم, شفاى هم, براى هم, فداى هم
    به هم يكتن شويم و يكدل و يك رنگ و يك پيشه
    جدايى را نباشد زهره اى تا در ميان آيد
    حيات يكديگر باشيم و بهر يكديگر ميريم
    به وقت هوشيارى, عقل كل گرديم بهر هم
    شويم از نغمه سازى عندليب غم سراى هم
    به جمعيت پناه آريم از باد پريشانى
    براى ديده بانى خواب بر يكديگر بنديم
    جمال يكديگر گرديم و عيب يكديگر پوشيم
    غم هم, شادى هم, دين هم, دنياى هم گرديم
    بلاگردان هم گرديده, گرد يكديگر گرديم
    يكى گرديم در گفتار و در كردار و در رفتار
    نمى بينم به جز توهمدمى اى فيض در عالم
    بيا دمساز هم گنجينه اسرارهم باشيم



  • انيس جان غم فرسوده بيمار هم باشيم
    شود چون روز, دست پاى هم, در كار هم باشيم
    دل هم, جان هم, جانان هم, دلدار هم باشيم
    سرى در كار هم آريم و دوش بارهم باشيم
    به هم آريم سر, بر گرد هم, پرگارهم باشيم
    گهى خندان ز هم, گه خسته و افكار هم باشيم
    چه وقت مستى آيد ساغر سر شار هم باشيم
    به رنگ و بوى يكديگر شده گلزار هم باشيم
    اگر غفلت كند آهنگ ما, هوشيار هم باشيم
    زبهر پاسبانى, ديده بيدار هم باشيم
    قبا و جبه و پيراهن و دستار هم باشيم
    بلاى يكديگر را چاره و ناچار هم باشيم
    شده قربان هم ازجان و منت دار هم باشيم
    زبان و دست و پا يك كرده خدمتكار هم باشيم
    بيا دمساز هم گنجينه اسرارهم باشيم
    بيا دمساز هم گنجينه اسرارهم باشيم




1ـ دانش آموخته حوزه علميه قم و كارشناس ارشد علوم سياسى.

2 ـ فيض كاشانى, آئنيه شاهى, چاپ شده در مجموعه ده رساله للحكيم... فيض كاشانى, (اصفهان: انتشارات مركز تحقيقات علمى و دينى امام اميرالمومنين على(ع), 1371), ص 160.

3 ـ فيض كاشانى, الاعتذار, چاپ شده در مجموعه ده رساله للحكيم, پيشين, ص 285.

4 ـ فيض كاشانى, الفت نامه, چاپ شده در مجموعه ده رساله للحكيم, پيشين, ص 205. شايان ذكر است كه تمامى اين رساله در اين گزيده آورده شده است غير از چندين سطر كه ربط چندانى نداشت. اين رساله در صفحات 205 تا 219 كتاب (ده رساله) مذكور چاپ شده است.

5 ـ انفال / 63.

6 ـ آل عمران / 103

7 ـ همان.

8 ـ آل عمران / 105.

9 ـ الكافى, ج 2, ص 102.

10 ـ مجمع الزوائد, ج8, ص 87.

11 ـ المحجه البيضإ, ج3, ص 285.

12 ـ الخصال, ص 183.

13 ـ نهج البلاغه, كلمات قصار, شماره 12.

14 ـ زخرف / 67.

15 ـ ايشان با اعتقاد به همين فلسفه وجودى نماز جمعه است با اين كه معتقد به وجوب عينى نماز جمعه در عصر غيبت بود در رساله اعتزار مى نويسد: (فان عقيدتى ان تركها جائز فى البلاد التى يغضى اقامتها فيها الى الفساد و العناد و الى تفريق و الى تفريق الكلمه و شق عصا المسلمين و الى التدابر و التباغض بين المومنين و ان تاركها حينئذ معذور و لمثل هذه الامور تركها ائمه الهداى ـ صلوات الله عليهم ـ فيما مضى من الدهور اذ المطلوب منها تحصيل تإليف القلوب و ازاله العيوب و سلامه الغيوب و باقامتها حينئذ يحصل ضد المطلوب) ـ (رساله الاعتذار, پيشين, ص 286).

16 ـ شورى / 23.

17 ـ مستدرك الوسائل, ج2, ص 61.

18 ـ فصلت / 35.

/ 1