معجزه و پديدههاي خارق العاده و فرا روان شناختي
حسن رضايي مهر (1) چكيده
وجود امور خارق العاده امري غير قابل انكار است . هرچند خوارق عادت عموما در داشتن غايتي كه همان اثبات امر غير معتاد و يا نفي امر معتاد است، با هم مشتركند . اما وجوه افتراقي، آنها را از جهت نوع غايت و برخورداري از مقبوليت الهي و عدم آن از هم جدا ميكند . اين تنوع موجود در خوارق عادت امري استبا پيشينهاي طولاني در مسير زمان، كه رغبت اهل انديشه، خصوصا متكلمين را نسبتبه تحقيق درباره كيفيت و نحوه تحقق آنها جلب كرده است . معجزه به عنوان مهمترين و اصيلترين امر خارق العاده، كه روايتهاي تاريخي موثق وقوع آن را اثبات ميكند، يكي از اين امور است . كرامت، سحر، جادو و اموري از قبيل «تله پاتي» و «هيپنوتيزم» از خوارق عادت محسوب ميشود . آنچه كه بحث مورد نظر ما است، تعريف و تبيين اين امور و نيز تفاوت آنها با معجزه است كه از نظر ميگذرانيم . يكي از واقعيات هستي كه هيچ شك و ترديدي در آن نيست، خوارق عادت است . ازآنجا كه تحقق امور خارق العاده با تحقق امور عادي فرق دارد; به گونهاي كه - امور خارق العاده - با پيش فرضهاي عرفي و عادي، قابل تصور و تحقق نيستند و از اين روست كه ديگران از آوردن مثل آن ناتوانند، از ديرباز توجه به چنين اموري ونيز كيفيت تحقق آنها، سيره عملي متكلمان اسلامي و اهل انديشه بوده است . اهل عرف نيز به جهتبرجستگي اين امور نسبتبه ساير افعال عادي و خارقالعاده بودن آنها در مرحله تحقق و عينيتيافتن، از التفات خاص به آنها غافل نبودهاند . تنوع موجود در خوارق عادت، امر ديگري است كه انگيزه انديشمندان اسلامي و غيراسلامي را در كنكاش، تحقيق و تفحص در كيفيت و نحوه تحقق اين امور برانگيخته است . در اين كه خوارق عادت به منظور اثبات امري واقع ميشوند و مشتمل بر غايتي هستند، بحثي نيست ; ولي از آن روي كه در نوع غايت و مشروعيت (به معناي الهي بودن) و عدم مشروعيتبا هم مختلفند، شناخت اين امور، امري لازم و ضروري به نظر ميرسد . آنچه در پي ميآيد، تبيين بعضي از اين امور، از قبيل معجزه، كرامت، سحر، جادو و بعضي از امور فرا روان شناختي مانند تله پاتي و هيپنوتيزم و تفاوت آنها با معجزه است كه از نظر ميگذرانيم: معجزه
پرداختن به مبادي تصوري هر واژه و مفهومي، قبل از بررسي معنايي و تصديقي آن، امري لازم و مطابق با اصول تحقيق است . از اين روي، نوشته حاضر از اين اصل منطقي و عقلاني، در ذيل هر عنواني كه پيرامون آن بحث ميشود، بهره ميبرد . معناي لغوي معجزه
در معناي لغوي معجزه اين گونه آوردهاند: «معجزه به اصطلاح اهل ادب، اسم فاعل از اعجاز است و معناي اعجاز به فارسي، ناتوان كردن است; يعني كسي سخني بگويد، يا عملي انجام دهد، كه هر كس نتواند چنان سخني بگويد يا مثل آن عمل را انجام دهد . از اين رو، بنا بر معناي لغوي ميتوان امور بسياري را يافت كه از بعضي اشخاص ظاهر ميشود و ديگران مانند آن را نميتوانند بياورند، مانند سحر، كهانت و تسخير (مثل اين كه از جن كمك ميگيرد و خبر ميدهد) معجزهاند و البته تمام اينها متحقق به اسباب و علل خفيهاي است كه افرادي كه از اين امور خفيه و صنايع بيبهرهاند، نميتوانند مثل آن را بياورند و چه بسا خيال ميكنند كه اينها معجزه حقيقي است .» (2) معناي اصطلاحي معجزه
در تعريف اصطلاحي معجزه آوردهاند: «معجزه ايناست كه پيغمبري به اجازه و امر خداوند كار خارقالعادهاي را كه ممكن و مطابق با عقل است و بر اساس علتي نامريي صورت ميگيرد و افراد ديگر هرچند دانشمند و متفكر و نابغه باشند، نميتوانند انجام دهند; براي اثبات نبوت خويش از خود نشان ميدهد .» (3) محقق طوسيرضي الله عنه ميفرمايد: معجزه ثبوت امر غير معتاد يا نفي امر معتاد است و علاوه بر خارق العاده بودن، بايد مطابق با دعواي كسي كه معجزه ميآورد نيز باشد . (4) ايشان در توضيح اين تعريف آوردهاند: ثبوت امر غير معتاد مثل امر منقلب كردن عصا به مار است (چنانكه حضرت موسي عليه السلام انجام داد) و نفي چيزي كه معتاد است مثل منع كردن شخص قادر و توانا، از برداشتن حتي كوچكترين اشيا . قيد خارقالعاده به جهت آن است كه فعل معتاد (يعني فعلي كه طبق عادت است) يا نفي فعل غير معتاد، دلالتبر صدق پيغمبري نميكند; چراكه فعل معتاد يا نفي فعل غير معتاد را به هر كس ميتوان نسبت داد و قيد مطابق با دعوي بودن بدين منظور كه مدعي نبوت، اگر براي اثبات نبوت خويش، بر بينا كردن شخص نابينا معجزه جاري كند، ولي آن معجزه مطابق با مدعاي او نباشد; مثلا نه تنها شخص نابينا، بينا نشود، بلكه ناشنوا هم گردد، معلوم ميشود كه در ادعايش صادق نبوده است . (5) چنان كه در قضيه «مسيلمه كذاب» آمده است كه براي اثبات مدعاي خويش، آب دهان در چاه انداخت تا آب آن زياد شود، ولي آب چاه به جاي فزوني، خشكيد . اكنون، با توجه به معنا و محتواي اصطلاحي معجزه ميتوان شرايط آنرا اينگونه بيان كرد: 1 - مردم از آوردن مثل آن عاجز باشند . 2 - از جانب خداوند تعالي يا به امر او باشد . توضيح آن كه گاه صدور معجزه از جانب خداست و از مدعي نبوت عمل محسوسي صادر نميشود، بلكه پيامبر صلي الله عليه و آله، تنها وقوع آن را از خدا طلب ميكند، مانند شقالقمر، تسبيح سنگريزه و ... ولي گاه صدور معجزه كه به امر خداوند است و از شخص مدعي نبوت و پيغمبري، عمل محسوسي صادر ميشود; يعني خود پيامبر فعل خارقالعاده را انجام ميدهد . ولي فعل خارقالعاده او، به اذن الهي است . مانند خبر دادن از غيب، تبديل كردن عصا به مار و ... 3 - خارق العاده باشد . 4 - مقارن دعواي نبوت و مطابق با ادعاي او باشد . پس هر فعلي كه واجد شرايط مذكور باشد، معجزه بوده و دليل بر صدق دعواي مدعي نبوت است . كرامت
كرامت، عبارت است از امر خارقالعادهاي كه به عنوان دليل بر ادعاي امامت (يا بدون ادعاي امامت) انجام يابد . (6) و بدين ترتيب، «اصطلاح كرامت اختصاص مييابد به ساير خارقالعادههاي الهي كه از اولياي خدا صادر ميشود .» (7) اكنون، با توجه به تعريف هريك از معجزه و كرامت و توضيحات ارائه شده، به بيان تفاوت آنها ميپردازيم . تفاوت معجزه با كرامت
فرق بين معجزه با كرامت دراين است كه معجزات نبويه به ادعاي نبوت از جانب نبي هستند، ولي كرامات اوليا، مشروط به ادعاي امامت از جانب كسي نيست . بلكه گاهي با دعواي امامت مقارن است و گاهي بدون دعواي امامت انجام ميگيرد . (8) ديگر آن كه كرامات اولياء الله با تحدي صورت نميپذيرد، اما معجزات با تحدي (9) مقارن و همراه است . به تعبير ديگر، معجزه و كرامات از اين جهت كه هر دو بر اساس ولايت تكويني نبي و يا امام انجام ميشوند، همانند يكديگرند ولي با اين تفاوت كه معجزه همراه با تحدي نبوت است; يعني نبي دعواي نبوت نموده و با انجام معجزه، مبارز ميطلبد ولي كرامت همراه با ادعا و تحدي نميباشد . (10) (تحدي مبارزه طلبيدن جهت اثبات دعوي است . به اين بيان كه مدعي نبوت هنگام معجزه آوردن از كساني كه موافق با دعواي او نيستند و او را تصديق نميكنند، ميخواهند تا آنها هم مثل آنچه را كه او آورده است، بياورند و چون نتوانند، محكوم گردند). در اينجا شايسته استبه بعضي از اهم مناقشاتي كه در باره كرامات اوليا شده است، اشاره و پاسخ داده شود . مناقشات در كرامات اوليا و پاسخ آنها
در ظهور كرامت از اوليا از جهاتي مناقشه شده است كه پس از بيان مهمترين آنها به نقد و بررسي آنها ميپردازيم . مناقشه اول
اگر چيزي مانند معجزه (11) از غير نبي صادر شود، معجزه خصوصيتخود را از دست داده و فرقي بين نبي و غير نبي باقي نميماند و در نتيجه تشخيص نبي ميسور نخواهد بود . پاسخ آن كه: «فرق بين اين دو به تحدي و دعواي نبوت است و اين فرق ثابت است; زيرا آن كسي كه به ولايت نرسد، فاقد كرامت است، ولي نيز جز از طريق عمل به دستورات نبي، نميتواند به ولايتبرسد . پس آن كسي كه صاحب كرامت است، مطيع پيامبر و مقر به او بوده و هرگز دعوي و تحدي ندارد . در نتيجه ظهور كرامت از غير نبي ممكن است و بهترين دليل بر امكان آن، وقوعش است; زيرا جريان تاريخ، چنان كه مستفاد از روايات و احاديث است، شاهد زندهاي استبر ظهور كرامات فراواني كه توسط اولياي الهي كه پيامبر نبودهاند، انجام شده است .» (12) مناقشه دوم
اگر روا داريم كه معجزه در حق بعضي اوليا جايز شود، در حق همه جايز ميشود . پس خوارق عادت بسيار ميشود و چون چنين شود، خرق عادت، خود عين عادت شود و در اين صورت نه دليل استبر نبوت نبي و نه بر كرامت ولي . (13) پاسخ آن است كه: اولا: اين اشكالي كه در كرامات بر ما وارد كردهايد، در معجزات بر شما لازم ميآيد (يعني همين مطلب شما شامل معجزات هم ميشود) ; زيرا بر آن تقدير كه خداي تعالي پيامبران بسيار فرستد و بر دست هر يك معجزه ظاهر كند، لازم ميآيد خرق عادت موافق عادت شود، از اين رو، قدح در معجزه پديد ميآيد و اين جايز نيست . ثانيا: اگر بگوييد كه هر چند تكثير معجزات روا باشد، ليكن بايد به حدي نرسد كه عادت شود، ميگوييم جواب در ظهور خوارق اوليا عين اين است (14) ; يعني درباره ظهور خوارق عادت از اوليا ميگوييم امكان داشته و تكثير آن هم رواست و به گونهاي هم كه به حد عادت برسد و عادي شود، نخواهد رسيد . ثالثا: مدار در معجزه بر نادر الوقوع بودن آن نيست تا كثرت وقوع آن موجب خروج آن از اعجاز شود . بلكه ملاك معجزه دو امر است: يكي خارق العاده بودنش (يعني مستند به اسباب و علل عاديه نبوده باشد) و ديگري ناشي بودن آن از عنايتخاصه الهيه . بنابراين، قلتالوقوع يا كثرتالوقوع بودن فعلي، تاثيري در معجزه بودن آن ندارد . (15) مناقشه سوم
وجود معجزه در غير انبيا، موجب كم شدن رغبت مردم به انبيا و متفرق شدن از آنهاست; چراكه علت وجوب اطاعت مردم از انبيا، ظهور معجزه از جانب آنهاست . از اين رو، هرگاه غير انبيا كه اطاعت از آنها واجب نيست، در اعجاز شريك انبيا باشند، موقعيت انبيا از بين رفته و موجب قلت رغبت مردم به آنها ميشود . پاسخ آن است كه وجود اعجاز در غير انبيا موجب تحقير انبيا نيست; چراكه انبيا غير از اعجاز داراي صفات و ملكاتي (خاص خود) هستند كه موجب عظمت آنها در نزد مردم ميشود و مشاركت اوليا با انبيا در اعجاز، دليل بر اين نميشود كه در همه چيز با انبيا مشترك هستند . پس انبيا به جهت فزوني ملكاتي كه دارند، مورد بي رغبتي مردم واقع نميشوند (16) . بلكه ميتوان گفت اين امر موجب جلالت قدر آنان ميگردد; زيرا مشعر استبه اين كه امم و پيروان آنها به بركت اقتدا به آنان به اين درجه رسيدهاند . مناقشه چهارم
اگر ظهور معجزه از انسان صادقي كه نبي نباشد، جايز باشد، هر آينه اظهار معجزه بر هر كسيكه صادق است، جايز خواهد بود . حتي اگر نسبتبه قول خودش كه «من گرسنه هستم» صادق باشد، باز اظهار معجزه بر او جايز خواهد بود . پاسخ آن است كه ملاك اعجاز تنها صادق بودن صاحب معجزه نيست . بلكه ملاك ديگري نيز دارد و آن اين است كه انسان صالح، متعبد و صاحب منزلت زيادي پيش خداوند باشد و اين براي هر مخبر صادقي صحيح نميآيد . بلكه در حق پيامبران و اولياي الهي صادق خواهد بود . (17) اعمال مرتاضان
در تعريف افعالي كه مرتاضان هندي انجام ميدهند، آوردهاند: «اموري هستند كه اسباب و علل عادي نداشته، اما اسباب غير عادي آنها كمابيش در اختيار بشر قرار ميگيرد و ميتوان با آموزشها و تمرينهاي ويژهاي به آنها دستيافت .» (18) سحر
«در فارسي، به معناي جادويي و افسون است . به عبارت ديگر، نمايش دادن باطل استبه صورت حق» (19) و از نظر مفهوم عام كه شامل كهانت نيز ميباشد، عبارت است از: «الفاظ و اوراد خاص يا اعمال مخصوصهاي كه با تكرار و تمرين آنها، انجامدهنده آن بر بعضي از قواي طبيعي و غيرطبيعي تسلط مييابد و به نفع خود، آنها را قبضه ميكند . با توجه به اين كه تاثير آن عبارات و كلمات يا رياضت و اعمال، كاملا محدود است و در تحتشرايط خاص از زمان و مكان معين، داراي تاثير است .» (20) يا ميتوان چنين آورد: «سحر، كاري است كه آدمي ميتواند با دميدن و تكرار بعضي كلمات يا انجام بعضي اعمال، قواي فوقالعاده عظيم جهان را به نفع خود قبضه كند .» (21) در كتاب «تاريخ جامع اديان» در بيان اموري كه وسيله تسخير يا غلبه بر قواي غيبي هستند، آمده است: «سه موضوع كه بدويان آن را وسيله غلبه بر قوه و نيروي غيبي ميدانند، عبارتند از: 1 - عقيده به فتيش ; ( fetishism ) يعني استفاده و استمداد از قوه مخفي و مستور در اشياي بيجان . 2 - دومين طريقه سحري، شمينيزم است و مقصود ازآن، تصرف در قواي روحي و غيبي جهان است . دراين طريق، يك نفر «شمن» كه داراي اين چنين قوه غيبي است، در بدن انسان ديگر تاثير ميكند; يعني روحي معين را از بدن او خارج يا به جسم او داخل ميكند . 3 - سومين طريقه، سحر عوامانه است كه منحصرا به دست كاهن يا ساحر نيست . بلكه در نزد تمام افراد قبيله يا گروه معمول است كه به كمك صاحبان ارواح غيبي و فتيشها يا شمنها، يا بدون آنها، ولي همواره با تركيباتي معين، با وسايلي ساده و بسيار ابتدايي به خيال خود سعي ميكنند از مضرات و شرور ارواح موذي جلوگيري كنند يا ارواح مفيد را به نفع خود به كار وادارند .» (22) كهانت
صاحب كتاب «تقويم المعارج» در بيان كهانت آورده است: عملي بود كه سابقا در ميان مردم بود و خلق در زمان فترت كه پيامبري نبود، رجوع به كاهن ميكردند و ايشان بعضي اخبار ميدادند يا راستيا دروغ . وجه اطلاعشان بر غيوب، چند وجه بود: يكي فراست; يعني به واسطه شعوري كه داشتند، حدس ميزدند كه چنين و چنان ميشود . يا از جهت ذكاي قلب، خبر ميدادند; زيرا كه از طبع بشر است كه هر گاه فيالجمله رياضتي بكشد، قلب او صاف ميشود و از بعضي چيزها اطلاع به هم ميرساند و بعضي هم از وسوسه شياطين بود; چرا كه اگر انسان مرتاض شد و از اهل حق نباشد و خداوند او را حفظ نفرمايد، شياطين به او تعلق ميگيرند و بعضي اخبار هم براي او ميآورند واخبار شياطين به چند وجه بود كه بعضي از زمين بود كه ميديدند، اتفاقات عالم را خبر ميآوردند . بعضي هم از اخبار آسمان بود و قبل از بعثتخاتم صلي الله عليه و آله شياطين ميرفتند بالا و استراق سمع ميكردند و بعد از آن خبر ميآوردند براي اولياي خود و اما الان از بالا رفتن ممنوعند و خداوند ايشان را منع ميفرمايد بواسطه شهب . چنان كه در كتاب مجيد خود ميفرمايد: «و انا كنا نقعد منها مقاعد للسمع فمن يستمع الان يجد له شهابا رصدا» (23) ; يعني و بعد از آن كه شياطين كلمهاي ميشنيدند، بعضي اخبار هم از خود داخل ميكردند و ميگفتند .» (24) با توجه به مطالب ياد شده، ميتوان گفت: كهانت نزديك سحر يا اخص از آن است . شعبده
در تعريف آن آوردهاند «تردستي و نيرنگهايي است كه حقهبازها انجام ميدهند و اين نيست مگر يك نحوه بازي كه با سرعت انجام ميگيرد، به گونهاي كه ناظرين ملتفت نميشوند .» (25) اكنون، پس از تعريف امور فوق، نوبتبه بيان تفاوت معجزه با آنها ميرسد . تفاوت معجزه با امور مذكور
«به طور مقدماتي بايد دانست كه امور خارقالعاده، اموري هستند كه نميتوان كليه اسباب و علل آنها را به وسيله آزمايشهاي حسي شناخت . بلكه شواهدي يافت ميشود كه در پيدايش اينگونه پديدهها نوع ديگري از عوامل مؤثر است و متخصصان علوم مختلف گواهي ميدهند كه اين كارها بر اساس قوانين علوم مادي و تجربي انجام نمييابد .» (26) امور خارقالعاده به دو بخش كلي تقسيم ميشوند . اموري كه هر چند اسباب و علل مادي ندارند، اما اسباب غيرعادي آنها كمابيش در اختيار بشر قرار ميگيرد و ميتوان با آموزشها و تمرينهاي ويژهاي به آنها دستيافت . مانند كارهاي مرتاض، سحر و ... . بخش ديگر، كارهاي خارق العادهاي است كه تحقق آنها مربوط به اذن خاص الهي است ... اينگونه خوارق عادت مخصوص بندگان برگزيده خداست . ولي اختصاص به پيامبران ندارد . بلكه گاهي ساير اولياي خدا هم از آنها برخوردار ميشوند كه به اصطلاح كلامي، در حق غير انبيا، كرامتخوانده ميشوند و در حق انبيا، معجزه . (27) بنابراين، ميتوان تفاوت معجزه را با اموري از قبيل سحر، كهانت، شعبده و اعمال مرتاضان، چنين دانست: الف) كارهاي ساحران و مرتاضان با وسائل مادي و يك سلسله تمرينات عادي انجام ميشود . ولي معجزه بدون وسيله مادي و مقدمه و تمرين صورت ميگيرد . ب) كارهاي جادوگران و مرتاضان از ديگران آموخته شده و به ديگران نيز آموزش داده ميشود . ولي معجزه نه از كسي آموخته شده و نه قابل آموزش دادن به افراد ديگر است . ج) كارهايي كه ساحران و يا مرتاضان (يا غير اينها از شعبده بازان و كاهنان و . .). انجام ميدهند، از هر كس صادر ميشود . هر چند، شخص كافر يا فاسد باشد . ولي معجزه فقط از پيامبراني كه پاك و صالح و شايستهترين بندگان خدا هستند، ظاهر ميشود; چراكه آنان معجزه را فقط در ارتباط با خدا و به عنوان رهبر ديني انجام ميدهند و ناگفته پيداست كه خدا افراد نادرست را رهبر جامعه نميكند . د) ساحران و مرتاضان آنچه را انجام ميدهند، از خود و هنر خويش ميدانند . ولي كارهاي خارق العادهاي را كه پيامبران انجام ميدهند، صرفا از طرف خدا دانسته و به اذن و اراده خدا انجام ميدهند . ه) كارهاي ساحران و مرتاضان اغلب براي مطامع دنيوي و سودجويي و هوسهاي پست انجام ميگيرد . ولي معجزه فقط براي اثبات رسالت و ابلاغ دين الهي و هدفهاي مقدس تربيتي است و هيچ هدف مادي از آن ندارند . و) كارهاي ساحران و مرتاضان محدود به بعضي مكانها و شرايط معين و قيود خاصي انجام ميشود . ولي معجزات انبيا مقابله به مثل نميشود . پس شخص ديگري كه پيامبر نيست، هرگز نميتواند انجام دهد . (28) حكم فقهي سحر، شعبده و كهانت عمل سحر و تكسب به آن فيالجمله حرام است و تعليم و تعلم آن نيز هرگاه منجر به عمل سحر شود، حرام است . (29) دراين خصوص، به استفتايي از حضرت امام خميني رحمه الله اشاره ميشود: «كسيكه سحر ساحر را باطل ميكند و شخص را نجات ميدهد، آيا حرام است و گناه دارد اين كار يا خير؟ اگر سحر ميكند، جايز نيست و اگر حفظ نفس يا واجب ديگري بر آن موقوف باشد، با ملاحظه اهميت واجب ديگر مانع ندارد .» (30) اما شعبده:
شعبده و تكسب به آن نيز به اجماع فقها حرام است . (31) از حضرت امام خميني رحمه الله استفتا شده است كه: دانش شعبده و تردستي را فرا گرفتن يا ديدن آنچه صورت دارد؟ ايشان در پاسخ فرمودهاند كه: «تعليم و تعلم شعبده و اعمال آن حرام است .» (32) اما كهانت: در كتاب «جواهر الكلام» آمده است: علم كهانت و تعليم و تعلم و اجرت بر آنها به قصد ياد گرفتن و عمل به آن و اخذ برآن به اجماع فقها و دلالت اخبار، حرام است . (33) اعمال مرتاضان از نظر شرع مقدس اسلام: اعمالي كه مرتاضان هندي انجام ميدهند، از آنجا كه مقرون به اضرار بدن و نفس است، از غير طريق شرعي و اضرار به نفس هم از نظر شرع مقدس اسلام، منفي و باطل است; چنان كه حديثشريف نبوي «لا ضرر ولا ضرار في الاسلام» بر اين مطلب دلالت دارد . پس اينگونه اعمال از نظر اسلام جايز نيست و در متون ديني و يا كلمات فقها هيچ مطلبي كه مؤيد اينگونه اعمال باشد، ديده نميشود . نكته قابل توجه آن كه، اموري از قبيل سحر، كهانت و ... ، از جهت نفسالامري و يا اين كه يادگيري آنها ميتواند به عنوان علمي براي شخص بوده باشد، بدون توجه به زواياي ديگر آن كه مورد تاييد شرع مقدس نيست، ممنوعيتشرعي ندارد بلكه آنچه مورد نهي شرع مقدس است، استفاده و تكسب به آنها و عمل كردن به مفاد آنهاست . تله پاتي
يكي از امور فرا روان شناختي كه مورد سخن ماست، تله پاتي است . در تعريف آن، تعابير مختلفي ارائه شده است . بعضي گفتهاند: «تله پاتي از دو كلمه «تله» به معني «دور» و «پاتوس» به معناي «احساس» گرفته شده است; يعني احساس از دور و آن ارتباط روان انسان با ديگري از راهي بجز حواس معمولي است .» (34) بعضي هم گفتهاند: «تله پاتي عبارت از اين است كه شخصي از فاصلهاي، رابطهاي فكري با شخص ديگري برقرار سازد; آنچه را او فكر ميكند، بفهمد و چيزي را كه خود ميانديشد، او درك كند، يا واقعهاي را كه در محلي دور دست اتفاق ميافتد، بدون آن كه رابطههاي مادي بين او و آن محل برقرار باشد، آن واقعه را ببيند و از آن با خبر گردد .» (35) بعضي هم تعريفي نزديك به اين معنا ذكر كردهاند و آن اين كه: «تله پاتي به معناي انتقال فكر و رابطه معنوي و ارتباط فكري ميان دو نفر از راه دور و همچنين به معناي القاي مطلبي از راه دور از طرف كسي براي كس ديگر از طريق انتقال فكر است .» (36) دراين كه آيا قدرت و نيروي تله پاتي در همه افراد انسان وجود دارد يا خير، نظرات مختلفي وجود دارد. در كتاب «حقيقت روح» آمده است: «قدرت خواندن افكار ديگران براي همه كس امكان ندارد . به طوري كه عده بسياري از انسانها داراي اين قدرت نيستند . لكن وجود آن يك حقيقتي است كه علم روان شناسي جديد در صحت آن ترديد ندارد ... در نتيجه آزمايشات مكرر، ثابتشده كه «مديومهاي» تلهپاتي بعضي از اوقات مؤفق ميشوند و گاهي هم مؤفق نميشوند . حتي با نزديك بودن مسافت، مديوم نميتواند افكار طرف مقابل را بخواند . ولي گاهي از مسافت دور هم ميتواند بخواند .» (37) در عين حال، بعضي معتقدند كه همه افراد انساني از نيروي تله پاتي بهرهمندند . در كتاب «نيروي ناشناخته در انسان» چنين آمده است: «همه، قدرت و نيروي تله پاتي را دارند، منتهي بسياري از افراد از وجود چنين نيرويي در خود بي خبرند و از اين رو كمتر از آن بهره گرفته ميشود . همان طور كه شخص ميتواند با ورزش اندام را قوي كند، به همان طريق ميتوان به تدريجبا تمرينات مداوم نيروي تله پاتي را در خود پرورش داد .» (38) «براي تقويت و شكوفايي نيروي تله پاتي، روشهاي مختلفي وجوددارد كه يكي از آنها هيپنوتيزم است . دراويش و مرتاضان، اكثرا از طريق خود هيپنوتيزم به خلسه رفته، حقايقي را كشف ميكنند .» (39) از نظر نگارنده، از آنجا كه انسان داراي قوا و استعداد هايي است كه از سوي خداوند تعالي در نهاد او قرار داده شده است و نوع انساني از اين موهبت الهي بهرهمند است، پس نظر اخير اقرب به صواب است و در همه افراد انسان اين قوه و نيروي تله پاتي وجود دارد . بعضي در صدد شكوفايي آن برميآيند و بعضي خير . هيپنوتيزم
هيپنوتيزم، از لفظ يوناني گرفته شده و به معناي خواب است . در چيستي و كيفيت آن تعابير مختلفي وجود دارد . در كتاب «راز درون» آمده است كه اولين بار، اين نام را دكتر «جيمز بريد» به كار برده است و آن خوابي است كه در اثر تلقين اشخاص مخصوصي به نام عامل يا «هيپنوتيزور» به معمول دست ميدهد و به عبارت ديگر، هيپنوتيزم، حاصل القائات ممتد عامل در معمول است . (40) بعضي ديگر، در تعريف هيپنوتيزم آوردهاند: «هيپنوتيزم عبارت است از خواب مصنوعي كه در اثر تمركز نگاه طولاني به يك نقطه روشن و نوراني و يا در اثر توجه خاص سبتبه يك موضع براي انسان حاصل ميشود .» (41) پس ميتوان گفت: «هيپنوتيزم، يك حالت القايي ارادي است كه درآن هوشياري و آگاهي سوژه، فوق العاده افزايش مييابد . اين آگاهي عمدتا بر روي مطالبي تمركز ميكند كه توسط هيپنوتيزور به او ارائه ميشود . اگر اين تمركز بسيار شديد باشد ... ، معمولا سوژه پس از بيدار شدن كوچكترين خاطرهاي از وقايع و حوادث زمان هيپنوتيزم ندارد .» (42) پيدايش هيپنوتيزم
در باب پيدايش هيپنوتيزم بايد گفت: «گر چه موضوع خواب مصنوعي در ميان اقوام گذشته قديم مانند كلدانيها، آشوريها، مصريها، هنديها، ايرانيها و نظاير اينها كم و بيش شهرت داشته و برخي از كاهنان در گوشه و كنار مشغول تداوي بيماران از راه خواب مصنوعي بودهاند، ولي تا اواسط قرن هيجدهم اثري از اين علم در اروپا ديده نميشد و براي نخستين بار، پزشك مشهور اتريشي «فرانسوا آنتوان مسمر» در حدود سال 1775 اظهار كرد كه در آدمي نيروي سيال مغناطيسي وجود دارد كه ميشود از راه اراده، آن را بر ديگران نفوذ داد .» (43) آيا هيپنوتيزم يك خواب است؟
در اين كه آيا هيپنوتيزم ميتواند خواب محسوب شود يا خير، بايد گفتبا توجه به تعريف و كيفيت آن معلوم ميگردد كه هيپنوتيزم نميتواند خواب باشد . هر چند ظاهر فرد هيپنوتيزم شده به فردي كه در حال خواب است، شباهتهايي دارد . ولي در هيپنوتيزم، علاوه بر قدرت تفكر، امكان صحبت، قضاوت، راه رفتن و ... ، وجود دارد . به گونهاي كه فكر سوژه بر روي موضوع خاص (صحبتهاي هيپنوتيزور) تمركز فوق العادهاي پيدا ميكند و بين او و فرد هيپنوتيزور، ارتباط عاطفي خاصي برقرار ميشود كه در حالتخواب نميتوان نظير آن را مشاهده كرد و شايد به همين دليل آنرا خواب مصنوعي ناميدهاند . (44) تفاوت معجزه با تله پاتي و هيپنوتيزم
با توجه به آنچه در تعريف معجزه، تله پاتي و هيپنوتيزم و كيفيت و شرايط تحقق آنها بيان شد، ميتوان تفاوت آنها را در امور ذيل بر شمرد: 1 - دو عنصر تله پاتي و هيپنوتيزم در اثر يك سلسله تمرينات براي شخص حاصل ميشود . ولي معجزه بدون هيچ مقدمه و تمريني صورت ميپذيرد . 2 - تله پاتي و هيپنوتيزم قابل تعليم و تعلم هستند; يعني آموخته ميشوند و به ديگران نيز آموزش داده ميشوند . ولي تعليم و تعلم در معجزه راه ندارد . 3 - اين دو از هر كس، چه كافر، چه فاسق، چه مؤمن، ميتواند حاصل آيد . ولي معجزه فقط از پيامبران و اولياء الله كه پاك و صالح و شايستهترين بندگان خدا هستند، ظاهر ميشود; چرا كه معجزه به جهت اثبات رهبري امت است و معلوم است كه خداوند افراد غير صالح را رهبر جامعه نميكند . 4 - اين دو ممكن استبه اغراض مختلف شيطاني انجام گيرد، ولي معجزه فقط براي اثبات رسالت و ابلاغ دين و مقدسات الهي به وقوع ميپيوندد و هيچ غرض شخصي و شيطاني در آن راه ندارد . 5 - تحقق اين دو، مقيد به بعضي مكانها و زمانها و شرايط خاص و محدود است، ولي معجزات پيامبران چنين محدوديتهايي ندارد و در هر شرايطي كه پيغمبر صلاح دانست، به اذن الهي از او صادر ميشود . 6 - گاهي مديوم و هيپنوتيزور در كار خود موفق نيستند، ولي در معجزه چنان نيست كه هر گاه پيغمبر آن را به اذن خدا اراده كند، انجام نگيرد . در خاتمه، اشاره به حكم آنها از نظر شرع مقدس اسلام، خالي از فايده نيست و آن اين كه، اين امور في حد نفسه و به عنوان حكم اولي، در شرع مقدس منهي عنه نيست . آري با توجه به لحاظهاي ديگر، مثل تعلق مفاسد و ضرر و اضرار به سبب آنها و القا در حرام و گناه به واسطه آنها است كه به عنوان ثانوي متعلق نهي شرع مقدس قرار ميگيرند . 1) مدرس حوزه، محقق و نويسنده . 2) ر . ك: علي اكبر مروج الاسلام، كرامات رضويه، نشر مشهد، چاپ چهارم، ج1، صص 9 - 7 . 3) غلامحسين رحيمي اصفهاني، درسهايي از اصول عقايد اسلامي، حكمت، قم، 1362، صص 268 - 264 . 4) علامه حلي، كشف المراد، تعليقه استاد حسنزاده آملي، مؤسسه نشر اسلامي، چاپ هفتم، 1417ق . ، ص474 . 5) همان، صص 475 - 474 . 6) ر . ك: شرح المواقف، ج8، صص 225 - 223 . 7) محمد تقي مصباح يزدي، آموزش عقايد، سپهر، سازمان تبليغات اسلامي - واحد فرهنگي، تهران چاپ اول، 1367، ص 90 . 8) ميثم بحراني، قواعد المراد في علم الكلام، تحقيق: سيد احمد حسين، به اهتمام سيد محمود مرعشي، كتابخانه آيت الله مرعشي نجفي، چاپ دوم، 1406ق . ، ص 182 . 9) تحدي مبارزه طلبيدن جهت اثبات دعوي است . به اين بيان كه مدعي نبوت هنگام معجزه آوردن از كساني كه موافق با دعواي او نيستند و او را تصديق نميكنند، ميخواهند تا آنها هم مثل آنچه را كه او آورده است، بياورند و چون نتوانند، محكوم گردند . 10) عبدالله جوادي آملي، ولايت در قرآن، مركز نشر فرهنگي رجا، چاپ اول، بهار 1367، ص 312 . 11) در اين قسمت از بحث هر جا كه در حق اوليا تعبير معجزه آورده شده مراد، كرامت است . 12) عبد الله جوادي آملي، پيشين، ص313 . 13) محمد بن عمر فخر رازي، البراهين في علم الكلام، دانشگاه تهران، 1342، ج2، ص 110 . 14) همان، ص 143 . 15) شرح المقاصد، ج5، ص76 . 16) علامه حلي، كشف المراد، تعليقه: جعفر سبحاني، مؤسسه امام صادق عليه السلام، چاپ اول، 1375، صص 161 - 160 . 17) همان، صص 163 - 162 . 18) محمد تقي مصباح يزدي، پيشين، صص 89 - 88 . 19) علي اكبر مروج الاسلام، پيشين، صص 9 - 7 . 20) سيد ابوالقاسم حسيني، در جست و جوي دين طبيعي و جاوداني، ص 206 . 21) جان بي ناس، تاريخ جامع اديان، يا اديان بشر; ترجمه علي اصغر حكمت، چاپ چهارم، 1370، ص 15 . 22) همان، صص 15 - 7 . 23) جن/9 . 24) محمد كريم خان كرماني، تقويم المعارج، صص 88 - 82 . 25) همان . 26) محمد تقي مصباح يزدي، پيشين، ص 90 . 27) همان، با تلخيص، ص 89 . 28) ر . ك: غلامحسين رحيمي اصفهاني، پيشين، صص 265 - 264 . 29) محمد حسن نجفي، جواهر الكلام، كتابفروشي اسلامي، ج22، صص 79 - 75 . 30) امام خمينيرضي الله عنه، استفتائات، دفتر انتشارات اسلامي، چاپ اول، بهار 1372، ج2، ص 21، س 54 . 31) محمد حسن، نجفي، پيشين، ج 22، ص 94 . 32) امام خميني، پيشين . 33) محمد حسن نجفي، پيشين . 34) ر . ك: احمد زمرديان، حقيقت روح، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ اول، 1368، صص 132 - 131 . 35) زين الدين قرباني، به سوي جهان ابدي، شفق، قم، 1363، ج1 و 2، ص 152 . 36) احمد زمرديان، پيشين . 37) همان . 38) محمد مهدي عليخواه، نيروهاي ناشناخته در انسان، انتشارات جمال الحق، چاپ اول، 1371، ص 73 . 39) همان، ص 74 . 40) ر . ك: احمد زمرديان، پيشين . 41) زين الدين قرباني، پيشين . 42) اورماند مك گيل، دائرة المعارف هيپنوتيزم، جمال الحق، تهران، 1372، ص 150 . 43) زين الدين قرباني، پيشين، ص 138 . 44) اورماند مك گيل، پيشين، صص 150 - 149 .