از نخجوان تا نجف نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

از نخجوان تا نجف - نسخه متنی

محمد حسین اصفهانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

از نخجوان تا نجف

اصفهاني، محمد حسين

ديار نخجوان و آذربايجان از ديرباز سرزميني مسلمان نشين و عالم خيز بوده است و ما تاريخ قفقاز و نخجوان را بيشتر با شخصيتهاي سرشناس و درخشان آن مي شناسسيم . خاندان محقق غروي از آن خانواده هاي متديني بودند که نسل در نسل در آن ناحيه سکونت داشتند و هميشه ميان مردم جايگاه ممتازي را دارا بودند. از اجداد و نياکان محقق ، تنها نام نيکي در تاريخ مانده است که به ترتيب و اجمال نام برده مي شوند:

پدرش ((حاج محمد حسن )) که تاجري درست کار و ديندار بود فرزند ((علي اکبر)) و نواده ((حاج محمد حاتم نخجواني )) است .(168)

پس از آنکه در سال 1243 ق . قرارداد ترکمانچاي با دستهاي خيانت پيشه قاجاريان امضا شد و در نتيجه شوم آن ، بخشي از سرزمين پاک ايران (قفقاز و نخجوان و قسمتي از آذربايجان ) از پيکر پاک ايران عزيز جدا گشت ، مسلمانان آن سوي رود ارس دچار بلاهاي بزرگ و درد و رنجهاي سنگيني گشتند و در زير فوج فاجعه ها و در حصار حادثه ها خرد شدند. گروهي مردند، گروهي ساختند و سوختند و گروهي ديگر هجرت را برگزيده ، از خانه و کاشانه چشم پوشيده ، تنها جان به سلامت بردند. حاج محمد اسماعيل نخجواني (پدر بزرگ محقق غروي ) از اين گروه اخير بود که به همراه خانواده اش به شهر قهرمان خيز تبريز کوچيد.

اما در تبريز هم اوضاع را مساعد نديد و پس از چند صباحي به شهر اصفهان روي آورد. سالياني را در آن شهر سپري ساخت تا آنجا که خود و فرزندانش ‍ به (( اصفهاني )) شهرت يافتند. ولي ديري نپاييد که خاندان نخجواني از اصفهان هم کوچ کردند تا بالاخره به شهر زيارتي و مذهبي کاظمين پناه بردند و همانجا را براي خود وطن اختيار کردند و در آنجا حاج محمد حسن اصفهاني (پدر غروي اصفهاني ) براي خود اسم و رسمي يافت .

حاج محمد حسن ديگر آن مرد غريب نبود که روزي پس از روزگاري آوارگي روي به شهر کاظمين آورد. اکنون همه او را مردي محترم ، پر خير و با کفايت مي شناختند. بگذريم از اينکه او در ميان مردم و تاجران سرشناس ‍ عراق به نيک مردي و کارسازي پرآوازه بود و در حوزه بزرگ آن روز نجف هم تاجري صاحب نام و آبرومند بود و همگان وي را با شهرت ((معين التجار)) گرامي مي شمردند.(169)

مولود کاظمين

اقبال خوش معين التجار، بيش از همه آنگاه به اوج رسيد که از لطف خدا، او صاحب پسري سالم و کامل گشت .

روز دوم محرم سال 1296 ق . آسمان کاظمين هم مانند ديگر شهرهاي مسلمان نشين ، بوي کربلا و عطر عشق و عاشورا مي داد. همزماني اين تولد مبارک با ماه حماسه هاي هميشه جاويد حسيني ، سبب شد که کودک کاظمين و مولود محرم ((محمد حسين )) ناميده شود.

حديث اشتياق

حاج محمد حسن معين التجار تنها همان يک پسر را داشت و دلخوش بود که وي مي تواند پس از مرگش راه او را در جهان تجارت دنبال کند. اما پسرش محمد حسين در سر سودايي ديگر و فکري فراتر از فکر پدر داشت . جوان پر جنب و جوش کاظمين تنها آرزويش اين بود که پدرش اجازه دهد تا راه کمال طلبي و دانشجويي پيش گيرد.

محمد حسين هر گاه فرصت را مناسب مي ديد، آرزوي خود را با پدر در ميان مي نهاد و با اصرار از او مي خواست که رضايت دهد تا وارد حوزه معارف اسلامي شود. اما پدر که پسري جز او نداش ، راضي به اين کار نمي شد.

اما هر چه زمان پيشتر مي رفت اشتياق محمد حسين به تحصيل علوم اسلامي بيشتر مي شد و پدر خود را بيشتر از پيش پيرتر احساس مي کرد و با جديت از پسر مي خواست که فن تجارت را ياد گيرد و فکر طلبه شدن را از سر بيرون کند. چيزي که اين مشکل را از سر راه جوان کمال جوي کاظمين برداشت تنها يک توسل به حضرت باب الحوائج امام موسي کاظم عليه السلام بود. او خود مي گويد:

((آن روز هم مثل هر روز با پدرم در نماز جماعتي که عصرها در صحن مطهر کاظمين برپا مي شد شرکت جسته بودم . نماز تمام شده بود اما صفوف نمازگزاران هنوز به هم نخورده بود. من در حالي که زانوي غم در بغل گرفته بودم ، با فاصله اندکي پدرم را مي پاييدم که ديدم با يکي از تجار بغداد گرم صحبت است . همچنانکه نشسته بودم داشتم در آتش اشتياق مي سوختم . چشمم در گنبد زيباي امام کاظم عليه السلام بود که ... عنان از کف هر صاحب دلي مي ربود. در اين حال از دلم گذشت که اي باب الحوائج ، اي موسي بن جعفر، تو عبد صالح و از بندگان برگزيده خدايي و در پيش ‍ حضرت حق آبروداري ، تو را چه مي شد اگر از خدا مي خواستي دل پدرم را به من نزديکتر مي کرد تا با تصميم من - که چيزي جز تحصيل علم و کمال در مکتب شما نيست - راضي مي شد... در همين انديشه ها بودم که ديدم پدرم صدايم مي کند:

محمد حسين ! محمد حسين ، پسرم ! اگر هنوز هم آرزومندي که به حوزه بروي تا دروس اسلامي بخواني برو! از طرف من خاطرت جمع باشد، ناراحت نمي شوم ... اگر دلت مي خواهد به نجف اشرف بروي برو!(170)

از آن روز زندگاني محقق غروي آغازي ديگر داشت که خشنودي پدر را نيز همراه داشت با خيالي آسوده راه نجف اشرف در پيش گرفت تا روح تشنه اش را از چشمه هاي جوشان علم و حکمت و عرفان علوي سيراب سازد.

استادان و سرچشمه هاي نور

کودک کاظمين هنوز در فصل بهاران زندگي بود. تازه در باغ خرم حيات ، نونهالي سرسبز بود که توانست هنر ظريف خط و خوشنويسي را - آن هم در انواع گوناگون آن - ياد گيرد. از آنجا که آن روزها هم چون روزگاران گذشته ، صنعت خط از هنرهاي بديع و چشمگير بود، مهارت محمد حسين ، آن هم در دوران کودکي وي را در ميان آشنايان زبانزد ساخت . پدر هم که به استعداد درخشان فرزندش پي برده بود، با تمام توان وسايل تحصيل و ترقي او را در حوزه علميه نجف فراهم ساخت تا اين استعداد زلال و جوشان هر چه بهتر و بيشتر شکوفا گردد.

محمد حسين در دهه دوم زندگي (در سال 1314 يا1315 ق ) بود که پا به حوزه بزرگ نجف نهاد و چيزي نگذشت که مراحل کمال را در دروس ‍ مقدماتي يکي پس از ديگري پشت سر گذاشت و بزودي در حلقه درس ‍ بزرگترين اساتيد حوزه آن روز شرکت جست . استادان او در مرحله سطح و خارج ، به ترتيبي که در تاريخ و کتابهاي تراجم نوشته اند، عبارت بودند از:

1. شيخ حسن تويسرکاني (متوفاي 1320 ق .)

محمد حسين غروي ، پيش از همه ، پله هاي نخست ترقي و تعالي را به پيروي از او پيمود، درس تلاش و تقوا را از او ياد گرفت و بيست و چهار بهار از عمرش مي گذشت که استادش تويسرکاني رحلت کرد.

2. آية الله سيد محمد طباطبايي فشارکي (1253 - 1316 ق .)

محقق غروي نتوانست بيش از دو سال از محضر پرفيض اين استاد خليق و بزرگوار بهره مند گردد. آية الله فشارکي تا سال 1312 ق . در سامرا سکونت داشت .

3. حاج آقا رضا همداني (1250 - 1322 ق .)

حضور در درس و بحث آية الله همداني که بيشتر با اثر بزرگش کتاب ((مصباح الفقيه )) شناخته مي شود، چندان طولي نکشيد و محقق غروي بيست و ششمين سال از زندگاني را سپري مي ساخت که اين استاد بزرگوارش هم به ديار باقي شتافت .

4. آية الله آخوند خراساني (1255 - 1329 ق .)

آقا محمد حسين جواني بيست ساله بود که به حوزه درس آخوند خراساني راه يافت و تا آخر عمر آخوند، که سيزده سال پس از آن به درازا کشيد به طور مرتب در حلقه درس اصول آخوند شرکت جست و در همين سالها بود که بيشترين بخش از شرحش بر کفاية الاصول را نگاشت . او از شاگردان طراز اول آخوند بود و تا ايشان زنده بود به احترام او از تدريس مستقل و متشکل اجتناب مي کرد و روزي که آخوند در گذشت آقا محمد حسين مردي بزرگ سرشناس شده بود و در حالي که تنها سي و سه سال از عمرش مي گذشت پس از وفات آخوند در جاي وي نشست و از مدرسان بنام و پرآوازه نجف گشت .

محقق غروي در نزد اين چهار استاد بزرگوارش بيشتر علم فقه و اصول خواند. اما استادان وي در حکمت و فلسفه عبارتنداز:

5. حکيم محمد باقر اصطهباناتي شيرازي (متوفاي 1326 ق .)

حکيم اصطهباناتي تنها تا سال 1319 ق . در نجف بود و آقا محمد حسين در حدود چهار يا پنج سال از محضر اين استاد فرزانه ، استفاده کرده است .(171)

6. شيخ احمد شيرازي (متوفاي 1322 ق .)

با عنايت به تاريخ وفات وي مي توان گفت که محقق غروي بيشترين بهره را از اين استاد حکيم مي توانست ببرد ولي عجيب اين است که حتي بيشتر کساني که زندگاني علامه غروي را نوشته اند از اين استاد نام نبرده اند!(172)

روايت ياران

داستان دوستان حکايتي بس دلکش و آموزنده است و کارساز بودنش در شناخت شخصيتها چنان پر اهميت است که سعدي مي گويد:




  • تو اول بگو با کيان زيستي
    من آنگه بگويم که تو کيستي



  • من آنگه بگويم که تو کيستي
    من آنگه بگويم که تو کيستي



اما از ياران علامه غروي چيزي ننگاشته اند تنها از چند شخصيت يادي شده است که نام مي بريم :

1. بزرگ عارف معاصر آية الله ميرزا جواد آقا ملکي تبريزي .

2. ميرزا علي اصغر ملکي تبريزي .

3. ميرزا حبيب ملکي تبريزي .

ميرزا علي اصغر و ميرزا حبيب دو برادر و پسر عموهاي ميرزا جواد آقا ملکي تبريزي بودند.

آية الله غروي با هر سه بزرگوار رفت و آمد داشت اما بيش از همه با ميرزا علي اصغر ماءنوس بود(173)... رفاقت و مصاحبت با عارف واصل ميرزا جواد آقا ملکي هم از دير باز برقرار بود. علامه غروي و ميرزا جواد آقا هر دو از شاگردان حاج آقا رضا همداني بودند و تا سال 1320 ق که ميرزا جواد آقا از نجف به ايران بازگشت با هم ماءنوس بودند. پس از آن نيز توسط نامه از حال همديگر با خبر مي شدند.(174)

4. فقيه اصولي ميرزا محمد حسين ناييني (1277 - 1355 ق .)

ميرزاي ناييني و غروي اصفهاني ارتباط تنگاتنگي با هم داشتند و در مواقع دشوار ياور و ياور يکديگر بودند.

5. آية الله سيد احمد کربلايي تهراني (م 1322 ق .)

مشايخ

بزرگان بسياري براي علامه غروي اجازه نامه روايتي نوشته اند که براي نمونه دانشمندان و انديشوران زير را مي توان نام برد:

1. بزرگ محدث معاصر حاج ميرزا حسين نوري طبرسي ، گردآورنده مجموعه روايتي شيعه ، مستدرک الوسائل(175)

2. آية الله سيد حسن صدرالدين موسوي معروف به صدر کاظمي نويسنده کتاب تاءسيس الشيعه و...(176)

3. ميرزا محمد باقر اصطهباناتي شيرازي

4. شيخ احمد شيرازي مشهور به ((شانه ساز))

5. شيخ ‌الشريعه اصفهاني .(177)

شاگردان

مکتب علامه غروي را چه در علم اصول و فقه و چه در حکمت و فلسفه بايد از مکتبهاي بسيار پربرکت شيعه به حساب آورد. بر طبق تحقيقي حدود يکصد و پنجاه بزرگوار افتخار شاگردي در مکتب علامه غروي را داشته اند. عجيب اينکه در ميان شاگردان ، از مرجع تقليد و فقيه و فيلسوف گرفته تا مفسر و محدث و متفکمر و نويسنده و عارف و واعظ و... را مي توان ديد که همگي به نوعي به شاگردي غروي اصفهاني مباهات مي کرده اند. اکنون ما تنها از بعضي از آنان نام مي بريم ،(181)حضرات آيات :

سيد محمد حجت کوه کمري (1310 - 1372 ق )،

سيد حسين طباطبايي بروجردي (1292 - 1380 ق )،

سيد محمد هادي ميلاني (1313 - 1395 ق )،

سيد ابوالقاسم خويي (1317 - 1413 ق )،

سيد عبدالاعلي سبزواري 1328 - 1414 ق )،

سيد محمد کاظم موسوي حسيني (1322 - 1405 ق )،

شيخ سلمان خاقاني (1331 - 1408 ق )،

شيخ محمد تقي بهجت فومني رشتي (متولد 1332 ق )،

سيد محمد باقر طباطبايي سلطاني بروجردي (متولد 1332 ق )،

شيخ ابوالفضل خوانساري (متولد 1334 ق )،

سيد علي بهشتي بابلي (متولد 1324 ق )،

ميرزا غلامحسين جعفري همداني (1324 - 1416 ق )،

شيخ علي خوزاني اصفهاني معروف به ((آية الله مشکات ))،

حاج شيخ علي محمد بروجردي (1315 - 1395 ق )،

شيخ عبداللطيف سمامي حائري (1330 - 1400 ق )،

شيخ ابوالحسن شيرازي ،

آقا ميرزا کاظم دينوري تبريزي (1320 - 1416 ق )،

سيد مهدي اشکوري نجفي (متولد 1336 ق )،

شيخ احمد اهري (1305 - 1388 ق )،

علامه سيد محمد حسين طباطبايي (1321 - 1402 ق )(182)

سيد محمد حسن الهي طباطبايي(183)

علامه شيخ عبدالحسين اميني تبريزي (1320 - 1390 ق )،

محمد علي اردوبادي (1312 - 1380 ق )،

شيخ محمد رضا مظفر (1322 - 1384 ق )،

شيخ محمد حسين مظفر (1312 - 1381 ق )،

ميرزا شيخ نجم الدين جعفر عسکري (1313 - 1381 ق )،

سيد عبدالحسين طيب (1312 - 1412 ق )،

سيد محمد حسيني همداني (1322 - 1417 ق )،

شيخ محمد حسين اعلمي (1320 - 1393 ق )،

سيد ميرزا محمود موسوي زنجاني (1309 - 1374 ق )،

سيد امير محمد کاظمي قزويني (1335 - 1414 ق )،

شيخ محمد جواد يثري (1330 - 1415 ق )،

سيد محمد تقي آل بحرالعلوم (1318 - 1393 ق )،

شيخ عبدالرحيم سامت قزويني (متولد 1281 ش )،

شيخ محمود شريعت مهدوي (متولد 1335 ق )،

شيخ محمد رضا غراوي (1303 - 1385 ق )،

سيد نورالدين ميلاني حائري (متولد 1336 ق )،

سيد صدرالدين شوشتري جزايري (1313 - 1385 ق )،

سيد محمد شبر (متولد 1330 ق )،

محمد طاهر آل شيخ راضي (1322 - 1400 ق )،

شيخ کاتب طريحي (1303 - 1390 ق )،

محمد طه کرمي هويزي (1317 - 1388 ق )،

شيخ محمد امين زين العابدين بصري (متولد 1333 ق )،

شيخ عبدالمهدي مطر (1318 - پس از 1390 ق )،

حاج شيخ حسين انواري همداني ، توسلي شيرازي ،

سيد سجاد علوي گرگاني (1322 - 1407 ق )،

حاج سيد علي مولانا تبريزي (1320 - 1392 ق )،

حاج شيخ نصرالله شبستري (متولد 1330 - ق ) و...

شاگردان برگزيده عرفان

حکيم غروي اصفهاني ، مدت زمان طولاني حوزه درس عرفاني خصوصي داشتند که در خانه خود برگزار مي کرد. بزرگمرداني که در اين حلقه حال و اشراق ، گرد هم مي آمدند، عبارت بودند از:

1. علامه سيد محمد حسين طباطبايي تبريزي

2. آية الله سيد محمد هادي ميلاني

3. آية الله سيد ابوالقاسم خويي

4. آية الله ميرزا يوسف ايرواني

5. آية الله امام زنجاني

6. آية الله اعتماد رشتي(184)

از ديدگاه ديده وران

در تجليل و تمجيد از مقام علمي و معنوي آية الله غروي اصفهاني داستانهاي گويا و سخنان رسايي از بزرگان و صاحبنظران نقل شده است که همه حاکي از اخلاص و نبوغ فکري اوست . اينک براي نمونه به چند سخن توجه مي کنيم :

1. آية الله سيد محمد هادي ميلاني :

((شيعه در دويست سال اخير، فردي به جامعيت مرحوم (غروي ) اصفهاني به خود نديده است .))(185)

پس از وفات ميرزاي ناييني اعلاميه اي به امضاي مرحوم ملکي (ميرزا جواد آقا ملکي تبريزي ) و حضرات آيات آقاي ميلاني و آقاي خويي به اين مضمون انتشار يافت که :

((بعد از مرحوم شيخ انصاري در اين اواخر نظير آية الله غروي اصفهاني در روحانيت تشيع پيدا نشده و در حوزه نجف اشرف نظير ايشان نيست ...))(186)

2. علامه سيد محمد حسين طباطبايي :

((استاد بزرگ ، حکيم خداشناس و فقيه پارسا و دايرمدار آسمان پژوهش و تحقيق ، و سالک و مرزبان سرزمين دانش و تدقيق ، شيخ محمد حسين اصفهاني غروي است که خدا مقام بلندش را بلندتر سازد.))(187)

3. علامه اديب محمد علي اردوبادي :

((... استاد بزرگ ما، يکه سوار هر ميدان بود از هر نظر بي نظير مي نمود. و نسبت به هر فضيلت به او مانند نسبت دندانه هاي شانه به شانه است ... .

او در هر يک از دانشهاي حکمت ، کلام ، فقه ، اصول ، تفسير، حديث ، شعر و ادب ، تاريخ ، معارف ، اخلاق و عرفان به طور مساوي وارد بود و در هر کدام از ملکات برتري بخش و روحيات کريمانه و کارهاي نيکو و گسترده و فضيلتهاي توصيف شده ، از جديت شديد در عبادت و خطر کردن در زهد، و شب زنده داري گرفته تا سجده هاي طول و دراز و رياضت و تهذيب و محاسبه نفس ، همه و همه براي او يکي و مساوي بود... و به هيچ وجه براي خدا، مشکل نيست که جهان را در يک فرد جمع کند و حکمت نوري است که خدا در دل هر کس که سزاوار باشد مي اندازد...))(188)

4. استاد و محقق بزرگوار علامه سيد عبدالعزيز طباطبايي يزدي .

((من در تاريخ تشيع ، فيلسوفي متعبدتر از آية الله شيخ محمد حسين اصفهاني نمي شناسم . او عاشق دعا و عبادت و شيفته نماز و زيارت بود. به اهل بيت اطهار عليهم السلام ارادت ويژه اي داشت ...))(189)

5. متفکر شهيد استاد مرتضي مطهري :

((حاج شيخ محمد حسين غروي اصفهاني ، در تقوا و علم منقولا و معقولا يگانه بود... و انديشه اش هم اکنون جزو انديشه هاي زنده اي است که در ميان علما و فضلاي حوزه هاي درس فقه و اصول مطرح است ...))(190)

فصل فراق و هجران

پنجم ماه ذيحجه سال 1361 ق . روز دوشنبه بود که از فراز بارگاه قدس مولا علي عليه السلامخبر وفات بزرگ استاد نجف به گوش همگان رسيد. اين خبر چنان نابهنگام بود که فضلا و دانشوران حوزوي را دچار تحير غمبار کرد. بزرگ اديب شيعي ، علامه اردوبادي ، سوگ سروده اي را که در گراميداشت استادش گفته بود ورد زبان همگان ساخت مردم بويژه شاگردان و ياران و نزديکان استاد که سخت از اين فاجعه اندوهبار، آزرده و آشفته بودند بيتي از آن سوگواره دلسوز را به هم مي خواندند و ناله مي کردند. اديب اردوبادي در آن بيت گفته بود:

حق ان تبکي من بعدالحسين آري تشييع پيکر نابغه نجف و خادم صادق امام حسين عليه السلام با نام و ياد حسين عليه السلام برگزار شد و در آستان قدس علوي ، زير ايوان طلاي مولا جنب مناره شمالي مقبره کوچکي در کنار مقبره علامه حلي به خاک سپرده شد.(191)




  • عاکفان حرمت قبله اهل کرمند
    خاکساران تو ماه فلک ملک حدوث
    ((مفتقر)) دست تو و دامن آنان که همه
    خضر جانند و مسيحا نفس و روح دمند



  • واقف از نکته سربسته لوح و قلمند
    جان نثاران تو شاه ملکوت قدمند
    خضر جانند و مسيحا نفس و روح دمند
    خضر جانند و مسيحا نفس و روح دمند



/ 1