اشاره
از آغاز رويارويي جامعه ايران با پديده تجدد، مفهوم روشنفکر و هنرمند با نوعي سياست زدگي همراه شد. انگار تنها کساني به جرگه ادبيات و هنر روشنفکري راه مييافتند که آثار سياسي هم مينوشتند و ملاحظات طبقه بورژوا محور بارز آثارشان بود. هرگونه تلاش اجتماعي نيز به ناچار به نوعي راديکاليسم ميانجاميد که تسخير قدرت سياسي هدف نهايي آن بود. ريشه تاريخي مفهوم روشنفکر، آن چنان که جامعه ما از آن مراد ميکند، بيشتر در سنت تفکر روسيه جاي ميگيرد. متفکران روس مفهوم روشنفکر را از عصر روشنگري اروپا وام گرفتند و اين مفهوم را که خود پيرنگي از پرومته پرستي داشت، به نجات طلبي اجتماعي خود آراستند و اديب و هنرمند روشنفکر به صورت نماد منجياي درآمد که ميبايست پيام نجات بخش خود را به گوش تودهاي برساند که سازندگان بي اختيار تاريخاند. اين نوشتار بررسي کوتاهي است از تاثيرات روشنفکران شرق و غرب بر ادبيات فارسي. ادبيات داستاني و روشنفكران عصر مشروطه
منور الفكران موطلاييها را ترجيح ميدهند
حسين عميد ...در بررسي تاريخ ادب فارسي تا دهههاي پاياني قرن سيزدهم قمري که سيطره ادبيات مدرن تدريجاً پديدار شد و ميراث ادبيات کلاسيک به حاشيه رانده شد، ادبيات نيز به همراه تطور تمدن ايران، فراز و فرودهاي متعددي را تجربه کرد. در جهانبينيهاي مختلف رسوب يافته در آثار ادبي، ميتوان سرشت تاريخي مردم اين سرزمين را که با عناصري از تعاليم قدسي و برخي رهآوردهاي فرهنگ يوناني و مرده ريگي به جاي مانده از ايران باستان و عرب جاهلي آميخته است، مشاهده کرد. اما ادبيات در پيشينه تاريخي ـ فرهنگي مردم ايران بيشتر داراي مضامين حِکمي، تعليمي، ديني و عرفاني است و از زباني تمثيلي و يا نمادين بهره گرفته است. ادبيات کلاسيک فارسي پس از روزگار صفويه گونهاي افول را تجربه نمود. و شاعران و نويسندگان عصر بازگشت اگر چه کوشيدند تا دوره شکوفايي ادبيات کلاسيک را احيا نمايند، اما هرگز موفق به انجام آن نشدند. در چنين وضعيت بحران زده و رو به زوالي، تمدن و ادب کلاسيک، تبديل به ادبياتي مبتني بر مشهورات مدرنيستي و به صورت غالباً تقليدي و با جوهري اساسا سطحي شد که در افواه و مقالات ژورناليستي و ادبيات رسانهاي، ادبيات معاصر ايران نام گرفت. اگر چه معدود چهرههاي متعهد و آرمان گرايي بودهاند که در زمان سيطره اين ادبيات، رها از آفات روشنفکرانه و تجدد گرايانه آن، به گونهاي آرمان طلبانه به حيات ادبي خود ادامه دادهاند. نخستين دوره ادبيات غرب زده و مدرن ايران که مبدا تقريبي آغازش را ميتوان سالهاي دهه 1280 ق قرار دارد، ادبيات مشروطه ناميده ميشود. ادب مشروطه تقريبا اندکي پس از اصلاحات مدرنيستي ميرزا جعفر خان مشير الدوله و در نيمه اول دهه هفتاد هجري قمري آغاز گرديد و شايد بتوان تاليف حکايت «ستارگان فريب خورده» توسط آخوند زاده به سال 1273 ق و يا با دقت نظر بيشتر، برخي اشعار دساتيري شاعري چون يغماي جندقي و يا برخي اشعار ميرزا علي اکبر طاهر زاده صابر را نخستين جلوههاي خام آن دانست. بنابراين ميتوان زمان تقريبي ادب مشروطه را از حدود 1280 ق تا 1324 ق (1240 ش تا 1285 ش) عنوان کرد. اين ادبيات که بيشتر در ميان گروههاي مختلف کاست1 [طبقه] روشنفکري ايران و طيف اصلاح طلبان مدرنيست دربار قاجاري و نيز بخش هايي از طبقه متوسط شهري و سرمايه داران نو ظهور اين دوره نفوذ و مخاطب داشت، از عوامل زمينه ساز ايجاد هژموني کاذب منورالفکران بر نهضت مشروطه بوده است. ويژگيهاي کلي ادبيات مشروطه
در ادبيات مشروطه نخستين کوششها در تقليد از مدل رمان نويسي اروپايي صورت گرفته است. به لحاظ محتوايي نيز تا حدود زيادي رويکرد انتقادي نسبت به مظاهر فساد و انحطاط قاجاري در اين دوره ديده ميشود. اما نويسندگان به گونهاي تعمدّي و يا سهل انگارانه، بين سنتهاي قدسي و تعاليم ديني از يک سو و رسوم منجمد و ساختار فرتوت استبداد کلاسيک ايران تفاوتي نگذارده و تحت لواي مبارزه با مظاهر فساد و انحطاط قاجاري، به سنت ستيزي و دين گريزي روي آوردند. ادبيات مشروطه درونمايههاي آشکار سياسي و ناسيوناليستي را نيز در خود دارد. اين ناسيوناليسم در آراء اصليترين نمايندگانش يعني آخوند زاده, طالبوف، ميرزا آقاخان کرماني، اديب الممالک فراهاني و نيز در آراء تئوري پرداز اصلي خود ميرزا ملکم خان ناظم الدوله، صبغه ضد استعماري جدي ندارد و در بسياري موارد از کانال ترويج تجدد گرايي سطحي، مبلغ سيطره استعمار سرمايه داري مدرن ميگردد. اين ناسيوناليسم باستانگراي شووينيستي [برتري طلبانه] بر مجموعهاي از ادعاهاي مستشرقين فراماسونر و اغلب مامور دولتهاي استعماري بريتانيا و فرانسه قرن نوزدهم بنا شده است. گيرشمن و گلدزيد مورخ به همراه ديپلمات دست نشاندهاي چون سرجان ملکم، بر پايه مجموعهاي از مفروضات نژاد پرستانهاي که چمبرلين و گوبينو و برخي از شرق شناسان اوايل قرن نوزدهم فراهم کرده بودند، تئوري شووينيستي ناسيوناليسم باستان گرا را تدوين نمودند تا از آن به عنوان محملي تئوريک جهت رقابت با ميراث اسلاميو رگههاي فرهنگ و تمدن کلاسيک ايران استفاده نمايند. ادبيات مشروطه به لحاظ شيوه نگارش، ميل به ساده نويسي داشت و تلاش ميکرد گروه عوام را به عنوان مخاطب خود در نظر بگيرد. منور الفکران مشروطه با اين عمل ميخواستند يک پايگاه ارتباطي بين خود و اکثريت مردم برقرار نمايند. آثار ادبي اين دوره عمدتا تقليدي از رمانها يا رسالههاي سياسي و مقالات ژورناليستي غربي است. منور الفکران ايراني از ميرزا ابوالحسن خان ايلچي و ميرزا صالح شيرازي گرفته تا ميرزا ملکم و ميرزا آقاخان و ميرزا حبيب اصفهاني، آشنايي عميقي با مباني تمدن غربي نداشتند و يکسره دعوت به تقليد مظاهر و صفات و شؤون عيني يا جلوههاي ايدئولوژيک آن تمدن مينمودند. همچنين در آثار داستانياي چون حکايت يوسف شاه، کتاب احمد يا خلسه، ضعف مفرطي در تکنيک داستاني، شخصيت پردازي، روايت گري و توصيف وقايع و حوادث و در کل، رعايت مؤلفههاي وجودي ساختار رمان ديده ميشود. هيچ يک از آثار داستاني اين دوره در معناي دقيق کلمه، مصداق رمان يا نوول نيستند. زمينه سازان ادبيات مشروطه
ميرزا فتحعلي آخوند زاده
آخوند زاده افسر ارتش تزاري و يکي از چهرههاي معروف روشنفکري زمينهساز مشروطه است که آراء او توسط رهبران فراماسونر مشروطه ايران دنبال ميشده است. او گرايشهاي شديد ضد اسلاميو ضد روحاني داشت و از تحقق نوعي رژيم سکولار ـ ليبرال مدرنيستي در ايران دفاع ميکرد. از آثار مهم او ميتوان رساله الفباي جديد و مکتوبات کمال الدوله را نام برد. آخوند زاده در فاصله سال هاي 1266 تا 1273 ق مجموعه شش نمايشنامه کمدي و يک داستان به نام ستارگان فريب خورده يا حکايت يوسف شاه را تاليف کرد که چند سال بعد توسط جعفر قراچه داغي به فارسي ترجمه و منتشر شد. او اشعاري نيز به زبان ترکي در اهانت به عزاداري محرّم سروده است. آخوند زاده ديدگاههاي فاجعه باري درباره تغيير الفبا و خط فارسي مطرح کرده بود که در صورت تحقق، منجر به قطع کامل ارتباط مردم با پيشينه فرهنگي و ادبيشان ميگرديد. تنها اثر داستاني آخوند زاده به گونهاي بسيار ساده و سطحي نوشته شده و به لحاظ روايي و شخصيت پردازي داستاني، بسيار ضعيف و ابتدايي است. ستارگان فريب خورده، داستان يک زنداني محکوم به اعدام به نام يوسف سراج است که تصادفي و براي مدتي کوتاه به جايگاه پادشاه به قدرت ميرسد. اين حکايت از ماجرايي واقعي در عالم آراي عباسي اقتباس گرديده است. در حکايت يوسف شاه، شخصيت روحاني داستان فردي رياکار و ضد مردميتصوير ميگردد و يوسف سراج که نقش قهرمان مثبت اثر را بر عهده دارد، عامل اجراي ايدههاي مدرنيستي آخوند زاده است. با اين که به نظر، ماجرا مربوط به دوران صفويه است، اما فضا و حوادث به گونهاي انتخاب شده است که تداعيگر عقايد ليبرال ـ ناسيوناليستي آخوند زاده و تجدد گرايي سطحي مورد نظر اوست. او دشمني جدّي و ويژهاي با ميراث ادبي و عرفاني زبان فارسي دارد و از ميان شاعران بزرگ ايران، فقط فردوسي را از تيغ انتقادات بيرحمانه خود در امان گذاشته است. آخوندزاده ضمن انتقاد از گلستان سعدي و برخي ديگر از آثار ادبي فارسي، به ستايش از فن درام و رمان مي پرداخت و خود را طرفدار رئاليسم ميدانست و در شعر و نثر، مقلّد بلينسکي و دابروليوبوف، از روشنفکران روسي معاصر خود بود. عبدالرحيم طالبوف تبريزي
در دل روشنفکري دوره مشروطه، شاخه ديگري هم وجود داشت که مبلغ الحاد صريح نبود و آراء مدرنيستي خود را در چارچوب روشنفکري التقاطي ترويج ميکرد. طالبوف يکي از چهرههاي مهم کاست روشنفکري ايران و همچنين يکي از نويسندگان رمانواره هاي اين دوره است. او گرايشهاي ليبراليستي و سوسيال دموکراتيک را نمايندگي ميکرد؛ در حالي که صراحتاً به نفي اسلام و دين نميپرداخت و ظاهراً به برخي از باورهاي ديني اعتقاد داشته و پاي بند مناسک نيز بوده است، اما به دليل جوهر انديشه خود، تفسيري غير اصيل ناسيوناليستي و مبتني بر مفروضاتي چون انديشه مترقي و اصالت مدرنيته ، از اسلام و احکام آن ارائه ميداد؛ به گونهاي که شيخ فضلالله نوري به تکفير او پرداخت. طالبوف در آثاري چون ايضاحات و مسائل الحيات به ترويج مفهوم ليبرالي آزادي و تمدن مدرن غربي ميپردازد. نوشته هاي داستاني او شامل کتاب احمد2 و مسالک المحسنين3 است. کتاب احمد يک اثر آموزشي جهت ترويج مفاهيم علوم تجربي و فيزيکي جديد به زبان ساده و در قالبي شبه داستان است که اساس آن بر ديالوگ مؤلف کتاب با فرزند هفت سالهاش احمد قرار دارد. کتاب، نثري ساده دارد و از بار ضعيف داستاني رنج ميبرد. طالبوف مدعي است کتاب احمد تحت تاثير کتاب اميل اثر ژان ژاک روسو است. روسو از نويسندگان عصر روشنگري فرانسه و از بانيان انديشه دموکراسي و تعليم و تربيت مدرن است. بينش حاکم بر کتاب احمد، پوزيتيويسم معرفت شناختي است که از لابلاي توضيحات راوي در خصوص مفاهيم و تئوري هاي علوم جديد به مخاطب القا ميگردد. اثر اصلي داستاني طالبوف، کتاب مسالک المحسنين است که در مقايسه با کتاب احمد از ساختار داستاني مناسبتري برخوردار است. موضوع مسالک المحسنين، مسافرت علميچهار جوان آشنا با علوم جديد متشکل از دو مهندس، يک پزشک و يک معلم شيميبه سرپرستي راوي و به ماموريت از يک اداره موهوم به نام اداره جغرافياي مظفري، جهت صعود به قله دماوند است. اين داستان از عنصر حادثه (تقريبا) بيبهره است و بنيان آن بر ديالوگهاي شخصيتهاي داستان استوار است. شخصيتهاي مختلف داستان، به ويژه محسن ـ راوي ـ انعکاسي از ايدهاي طالبوف هستند. او در اين کتاب به ستايش از کشورهاي اروپايي، به ويژه انگلستان ميپردازد و به تبعيت از آخوند زاده و ميرزا ملکم خان، سعي در ترويج نظريه اصلاح الفبا ميکند و صراحتاً ميگويد: «علت عقب ماندگي کشور، الفباي مندرس ما است.» او مدعي است که احکام شرعي نسبت به زمان او که هيچ، حتي نسبت به صد سال قبل نيز نامناسب است و اگر چه اعتقادات و پايبنديهاي بسياري به احکام اسلام دارد، اما اساسا دين اسلام را در پرتو مشهورات و اعتبارات مدرنيستي تعريف ميکند. زين العابدين مراغهاي
مراغهاي از منور الفکران ناسيوناليست و مروّج تجدد گرايي در دوران مشروطه است. سياحت نامه ابراهيم بيگ او که در سه جلد منتشر شده، اصلي ترين اثر داستاني دوره مشروطه به حساب ميآيد. او ميگويد: «غرض از نگارش سياحت نامه همين بود که افکار بيدار شود.» ابراهيم ـ شخصيت اصلي داستان ـ پسر يک بازرگان ايراني است که از تجارت در مصر ثروتي اندوخته است. پدر، فرزند خود را سفارش به آموختن از طريق سياحت و سفر ميکند. ابراهيم دختري به نام محبوبه را دوست دارد، اما علاقه و مهر او به ايران موجب ميشود از محبوبه دور شده و به سياحت و سفر بپردازد. سياحت نامه ابراهيم بيگ در جلد اول مضمون صريح انتقادي اجتماعي و سياسي دارد، اما در جلد دوم و سوم به مايههاي عاشقانه و تصاوير فانتزي شبه سوررئال نزديک ميگردد. مراغهاي مثل ديگر روشنفکران هم دورة خود گمان ميکرد راه غلبه بر مفاسد و انحطاط عصر قاجاري، در پيش گرفتن طريق تجددگرايي است و آشکارا مخاطبان را به پيروي از ناسيوناليسم و ليبراليسم دعوت ميکرد. مراغهاي به شيوه ديگر منورالفکران تحت لواي مخالفت با خرافات، به تخطئه موجوديت علما و ماهيت آن ميپردازد: « الاّ در ايران، در هيچ گوشه دنيا رؤساي روحاني به امور سياسي مداخله ندارند. در هيچ نقطه روي زمين مقامات متبرک و خانه هاي علما و آخورهاي بزرگان، مأمن و ملجأ مردمان دزد و دغل و خوني نيست، مگر در ايران.»4 نثر ساده مراغهاي در سياحت نامه را ميتوان برجسته ترين وجه آن دانست. محمد علي سياح
سفرنامه حاج سياح، نوشتة محمد علي سياح است. او روستا زادهاي بود که پس از آموختن اندکي از دروس حوزه، ميل به سفر و جهانگردي پيدا کرد و به بسياري از شهرهاي اروپا و هند و عثماني سفر کرد. حاج سياح با برخي روشنفکران آن دوره و نيز بعضي از شاهزادگان تجددگراي قاجاري و همچنين با شاهزاده سنگدل ظل السلطان در ارتباط بود. حاج سياح اگر چه الحاد آشکار و مغرضانهاي نداشت، اما با تجدد طلبان و جريان مدرنيستي ايران همسو و همراه بود. سياح در بخشهايي از اثر خود به ستايش چهرههاي ناسيوناليست اروپايي نظير گاريبالدي ميپردازد و در ستايش از مردم انگليس صراحتاً ميگويد: « ما بايد انسانيت و مال بيني را از انگليسيها بياموزيم.» سياح، نثر جذّابي دارد و کثرت و تنوع مشاهدات و ماجراهايي که از تجربيات او برخاسته است، خواندني شدن کتاب را باعث شده است. ادبيات مشروطه
با فعال شدن مطبوعات پس از اعلام فرمان مشروطيت توسط مظفرالدين شاه، ادبيات مدرنيستي ايران فعال و صريح تر از قبل وارد ميدان گرديد. اين دوره با انتشار رمان سه جلدي شمس و طغرا و انتشار روزنامه صور اسرافيل و به صحنه آمدن شاعراني چون عارف قزويني، اشرف الدين نسيم شمال و ايرج ميرزا آغاز گرديد. در دوره مذکور که ميتوان آن را دوره «دوم ادبيات مدرن» ناميد، شاهد شکل گيري و تکوين رمان نويسي و نيز جريان شعر تجددگرا در صورتي صريح و گسترده هستيم. ويژگيهاي دوره دوم ادبيات مشروطه
ادبيات اين دوره به صورتي گسترده به طرح درونمايهها و مشهورات مدرنيستي درباره مفهوم ناسيوناليستي ملت، ميهن و پارلمانتاريسم به عنوان يگانه راه نجات کشور ميپرداخت. رويکرد آن آشکارا سياسي و انتقادي بود، اما وجه انتقادي آن عموماً متوجه ارزشها و مفاهيم ديني و ساختارها و نهادهاي معنوي يا سنتي بود. ادبيات اين دوره ژانر رمان تاريخي را براي اولين بار در ايران عرضه کرد و از مرز داستان هاي دوره قبل فراتر رفت. زبان آثار ادبي اين دوره به ويژه در اشعار مطبوعاتي به سمت سادگي ميل ميکند و ديگر اثري از فضل فروشيهاي اديبانه نثر منشآت نويسان و ويژگي هاي شعر دوره بازگشت نيست. در اين زمان بود که انجمن هاي ادبي و محفل هاي روشنفکرانه و بعضا مرتبط با حزب اجتماعيون ـ عاميون و حتي سوسيال دموکرات هاي قفقاز به طور گستردهاي تشکيل شدند و با استفاده از تريبون مطبوعاتي به جريان سازي هاي ادبي، فرهنگي و سياسي پرداختند. رمانهاي اين دوره به لحاظ ساختار ادبي به ژانر رمان نزديکتر شدند. با مبنا قرار دادن آثار داستاني الکساندر دوما و رمانهايي چون ژوف بالسامو و سه تفنگدار و کنت مونت کريستو، ميتوان آثاري چون شمس و طغرا، عشق و سلطنت و دام گستران را نمونهاي از رمانهاي تقليدي از رمانتيسم نيمه اول قرن نوزدهم اروپا دانست. اگر چه حوادث و روايت داستاني رمانهاي اين دوره در ادوار پيشين تاريخ ايران ميگذرد، اما روح کلي حاکم بر رفتار و قضاوتها و انديشه هاي اشخاص داستاني، متاثر از ويژگي هاي فرهنگي و شخصيتي مدرنيسم است و اين به لحاظ ساختار داستاني، ضعفي اساسي و عمده به شمار ميآيد. شمس و طغرا
نويسنده اين داستان سه جلدي، محمد باقر ميرزا کرمانشاهي، متخلص به خسروي است. او از نوادگان فتحعلي شاه قاجار و فردي داراي تمايلات غربزدگي معتدل، مشروطه خواه و از طرفداران آزادي خواهي مدرن و ناسيوناليسم تقليدي بود. شمس و طغرا رماني عاشقانه و داراي خصايص رمانسهاي قرون وسطايي است و بر پس زمينهاي از تاريخ دوره ايلخانان مغول و قرون هفتم و هشتم روايت ميگردد. زمان وقوع حوادث جلد اول، سال هاي حکومت آبش خاتون آخرين اتابک سلغري فارس و در شهر شيراز است. البته به تبع سير داستان و حوادث آن، برخي وقايع در شهرهاي کرمان، ساوه، گيلان، آتن، دمشق و بغداد نيز رخ ميدهد. شخصيت ماري ونيزي در جلد دوم بيانگر درک غرب گراي نويسنده و مجذوبيت وي نسبت به مظاهر تمدن غربي است: گفتوگويي بين ماري ونيزي و قهرمان داستان در ميگيرد، توصيفات ماري ونيزي از تمدن و نظام سياسي در غرب ـ که مربوط به دوران مدرنيته و پس از رنسانس است و با زمان وقوع داستان همخواني ندارد ـ به گونهاي جذاب و ايدهآلي روايت شده و واکنش قهرمان داستان به گونهاي شيدايي و مجذوبانه است که آشکارا پرده از تمايلات مدرنيستي نويسنده برميگيرد. خسروي در اين اثر عناد يا اهانت صريحي نسبت به دين اسلام و شوؤنات و شعائر آن روا نميدارد و انديشه ناسيوناليستي او به گونهاي صراحتاً ضد ديني مطرح نميگردد.او در بخشي از داستان، قهرمان خود را به يونان ميبرد و به ستايش از دموکراسي برده داري يونان به عنوان مهد تمدني غرب ميپردازد.نويسنده، اين رمان را در سال هاي پر تنش نهضت مشروطه و پيامدهاي پس از آن نوشته است. جلد اول شمس و طغرا، جلد دوم ماري ونيزي و جلد سوم طغرل و هماي نام دارد. عشق و سلطنت
عشق و سلطنت يا فتوحات کوروش کبير، نوشته موسي دستجردي معروف به موسي نثري همداني است. او روزنامهنگار و داستان نويس و از اهالي بخش کبودرآهنگ همدان بود و سال 1278 ش به جمع منور الفکران مشهور به انجمن آزادي خواهان همدان پيوست. نثري به دليل تمايلات مدرنيستياش مورد توجه رژيم رضاخان قرار گرفت و سالها رئيس اداره معارف شهرهاي همدان، کرمانشاه، کردستان و قزوين بود. او مقالات متعددي در ترويج آراء ناسيوناليستي در مطبوعات آن زمان به رشته تحرير در آورد. نثري همداني عشق و سلطنت رادرسال 1334 ق نگاشت و در سال 1337 ق (1296 ش) جلد اول آن را منتشر کرد. جلد اول با نام عشق و سلطنت يا فتوحات کوروش در وجه غالب خود، رماني تاريخي است و ظاهراً دستمايه اصلي قصه از افسانه سراييهاي هرودوت، مورخ يونان باستان گرفته شده است. دو جلد ديگر با نامهاي ستاره ليدي و شاهزاده خانم بابلي منتشر گرديده است. در حالي که ستاره ليدي رماني نيمه تاريخي ـ نيمه عاشقانه است، اساساً شاهزاده خانم بابلي مايههاي افراطي عاشقانه و ساختاري مغشوش دارد. اين رمان به شدت درونمايه ناسيوناليستي دارد و به اسطوره سازي از شخصيت کوروش هخامنشي ميپردازد و او را همچون يک ليبرال ـ ناسيوناليست قرن بيستميتصوير ميکند. ديگر شخصيت هاي اصلي رمان نيز ـ سياکزار و هرمزـ که همگي از شاهزادگان ايراني هستند، مراتبي از شوکت و عظمت کوروش را در خود ظاهر ميسازند. چهرهاي که نثري همداني از کوروش ميسازد، تصوير منجي ناسيوناليستي است که روشنفکران ايراني از آخوند زاده و ميرزا ملکم تا تقي زاده و فروغي در آرزوي ظهور آن بودهاند تا رويکرد غربزدگي مدرن را تحت لواي ناسيوناليسم باستان گرا در ايران حاکم نمايد. اين رمان بازتاب خواست جريان روشنفکري ناسيونال ـ ليبرال و ناسيونال ـ سلطنت طلب ايران آن دوران است.او در جايي ديگر از رمان به ستايش از بي حجابي زنان و زندگي مردم غرب ميپردازد؛ از سولون قانون گذار باستاني يونان نام ميبرد و به ستايش او ميپردازد. نويسنده نگرش منفي خود را نسبت به حکومت ديني در قالب انتقاد از حکومت مغان ابراز ميکند. موسي نثري همداني از منظر گرايش فکري در زمره طرفداران مدرنيسم ميانه رو قرار ميگيرد.رمان عشق و سلطنت بر پايه روايت داناي کل نگارش يافته و در نقاط مختلف اثر، حضور و دخالت نويسنده آشکار است. داستان باستان
داستان باستان يا سرگذشت کوروش تاليف محمد حسن خان شيرازي نصرتالوزرا معروف به محمد حسن خان بديع در سال 1299 شمسي ـ و يک سال قبل از پايان مقطع اصلي ادبيات مشروطه که از سال 1284 ش آغاز گرديده بود ـ منتشر گرديد. بديع از ايرانيان ساکن عراق بود که در سال 1251 ش در کاظمين به دنيا آمد. او سي و چهار ساله بود که نهضت مشروطه شکل گرفت و به جريان روشنفکري مدرنيست ايران پيوست.محمد حسن خان تحت تاثير آرا و مشهورات تجدد مآبانه در اوايل مشروطيت جمعيت ايرانيان را در بصره تشکيل داد و به انتشار اشعار ناسيوناليستي و مقالات تجدد طلبانه در نشريه حبل المتين پرداخت. همچنين از او ترجمه اي از يک رمان فرانسوي و چند اثر ديگر به جاي مانده است. داستان باستان، شرح تولّد و نشو و نماي کوروش هخامنشي و ماجراي رسيدن او به پادشاهي ـ بر اساس داستان سراييهاي هرودوت که امروز ديگر مشخص شده که بي پايه و اساس استـ و شکست آژي دهاک، واپسين پادشاه قوم ماد و ماجراهاي پس از آن ميباشد که با برخي قصهها و شخصيت هاي شاهنامه همانند سازي شده است. زمان آغاز رمان، هنگام تولد کوروش است که با شخصيت کيخسرو در شاهنامه آميخته شده است و تا سي سال از عمر و مقطعي از دوره سلطنت او را در بر ميگيرد. در بخش هاي مختلف اين اثر ستايش ناسيوناليستي از ايران و به ويژه ايران باستان موجود است. جالب اين است که آراء مدرنيستي نويسنده درباره مشروعيت مردميحکومت و يا حاکميت قانون ـ که در مقطع مشروطه و مدتي پس از آن به عنوان دستاويزي جهت نفي نفوذ و محوريت شريعت اسلام عنوان ميگرديد ـ و دفاع از رويکرد ليبراليستي تجارت آزاد، از زبان شخصيت هايي چون کيخسرو و کيکاوس مطرح ميگردد. رمان داستان باستان مملو از توصيف ـ صحنه هاي بزم و عشرت است که البته از وجه روايي پر رنگ و قدرتمندي برخوردار است. در ساختار کلي اثر، انبوهي از حوادث متعدد و بيشمار و حتي غير منطقي وجود دارد. همچنين در جاي جاي آن دخالت آشکار و صريح نويسنده ديده ميشود. مشابه اين دوره، نويسنده استفاده گستردهاي از عنصر گفت و گو براي تداوم روايت داستان ميکند و در بسياري از موارد اساساً تداوم داستان از طريق گفتوگوهاي متعدد و طولاني دنبال ميگردد. در اين اثر همچنين به صورتي اغراق آميز از عنصر تشبيه، به ويژه براي توصيف عظمت لشگر ايرانيان باستان استفاده شده است. به نظر ميرسد داستان باستان در مقايسه با عشق و سلطنت از اغلاط دستوري کمتري برخوردار است. دقيقاً در همين دوره جوانان تجدد خواه نظير جمالزاده و کاظمزاده ايرانشهر حول محور فراماسونر کار کشتهاي چون تقيزاده در برلين جمع شدند و دوره دوم نشريه کاوه را از سال 1299 تا 1301ش منتشر کردند و کمي بعد، نشريات ايرانشهر، سپس فرنگستان و پارس به آنها ملحق شدند. اين نشريات مبلّغ مستقيم مدرنيسم با محوريت ناسيوناليسم باستانگرا بودند. دام گستران
عبدالحسين صنعتي زاده کرماني ـ متوفي سال 1352 ش ـ بازرگاني ثروتمند و تجدد خواه بود. او در سالهاي جواني، تحت تاثير آراء روشنفکر سکولار دوره مشروطه، ميرزا آقاخان کرماني قرار گرفت. اثر معروف او در دوره دوم ادبيات مدرنيستي ايران، دام گستران يا انتقام خواهان مزدک نام دارد که در دو جلد منتشر شده است. موضوع داستان، وضعيت به هم ريخته و انحطاط فراگير آخرين سالهاي سلطنت ساسانيان و يزد گرد سوم در سالهاي 634 تا 652 ميلادي است. حوادث داستان عمدتاً در شهرهاي جلولا، ري، نهاوند، قادسيه، مرو و مدينه رخ ميدهد. در اين اثر فضاي پر از دسيسه، توطئه و روابط ناسالم، توطئه آميز و برخي وقايع عاشقانه تصوير ميشود. طرح داستاني دام گستران را ميتوان اين گونه توصيف کرد: يزد گرد ساساني از دعوت خليفه مسلمانان نگران ميشود و با آگاهي از نفوذ تشکيلات مزدکيان در دربار، بر شدّت اضطراب او افزوده ميشود. او براي محافظت از خود قصري مخفي ميسازد و سازندگان قصر را به منظور مخفي ماندن راز آن به قتل ميرساند. رئيس تشکيلات مزدکيان، دختر زيبايي را که پدرش به دست يزدگرد اعدام شد، به عنوان معشوقه وليعهد به دربار ميفرستد و بدين سان وليعهد را از يزدگرد جدا ميکند... در لابلاي صفحات و نحوه توصيفات صنعتي زاده، رويکرد مدرنيستي او تدريجاً ظاهر ميگردد. او مسير حوادث و سير ديالوگ هاي داستان را به گونهاي پيش ميبرد که مخاطب احساس ميکند گويا مزدکيان به طور غير مستقيم همکار و همراه اعراب مسلمان بودهاند و زمينههاي شکست ساسانيان از سپاه مسلمانان توسط آنها فراهم شده است. اگر چه صنعتي زاده در توصيفات خود به عمق انحطاط ويرانگر رژيم ساسانيان اشاره ميکند، اما رويکرد ناسيوناليستي حاکم بر انديشه نويسنده، او را وادار ميکند تا با ترسيم تصويري وحشي و وهن آلود از اعراب مسلمان و شايعه آتش زدن کتابخانه سلطنتي ساسانيان توسط مسلمانان ـ که مورخان غربي نظير ويل دورانت آن را مردود دانستهاند ـ حس همراهي و همدلي رژيم ساسانيان را در خواننده ايجاد نمايد. صنعتي زاده در اين رمان شديداً گرايش مدرنيستي و سکولار دارد؛ روحانيون را مورد حمله شديد قرار داده و آنان را عامل زوال استقلال وطن ميداند؛ اگر چه توصيف نويسنده ظاهراً از موبدان زرتشتي است، اما لحن او جنبه کلي و فراگير دارد و جهان بيني مدرنيستي حاکم بر داستان بر اين احتمال ميافزايد که غرض اصلي، ترويج روحانيت ستيزي معطوف به شرايط ايران در آستانه کودتاي رضاخان بوده است. او در بخش ديگري از رمان با بياني تمثيل گونه، سمت غربي شهر را زيبا، با شکوه و مرفه و سمت شرقي را محله بينوايان و صيادان معرفي ميکند. در صفحات آغازين رمان، ظهور اسلام را به نائرة عالم سوز تشبيه ميکند؛ در صفحات بعد در توصيف سپاه مسلمانان تعابيري چون هيولاي غريب، طوايف وحشي و وحشيان بيابانگرد را به کار ميگيرد و در جايي ديگر مينويسد: «سپاه مسلمانان بدون آن که ذرّهاي به شرافت انساني پي برده باشند، منتظر آن بودند که چون جنگ مغلوبه شد، مشغول چپاول و قتل نفس و بي ناموسي شوند و از ظلم و تعدّي نسبت به اخلاف سيروس و کيخسرو کوتاهي نورزند.» سخن گفتن درباره سپاهياني که برخي از آنها در رکاب حضرت رسول ـ صليالله عليه و آله ـ شمشير زده و هنوز زمان درازي از مبدأ وحي فاصله نگرفته بودند، کاملاً خلاف گزارش هاي تاريخي است. نويسنده در بخشي ديگر صحنههايي دردناک از کشتي اسيران ايراني در مدينه و يا نقض پيمان توسط مسلمانان را تصوير ميکند و به نقل از يکي از مسلمانان چنين ميآورد: «هرگاه کسي خواه ايراني، خواه از ملل ديگر اسير ما شود، آل او را به آيين اسلام دعوت ميکنيم. اگر امتناع نمود، سر او را از تنش جدا ساخته و تحفه پيش زن و اطفال ميفرستيم.»5 صنعتي زاده هشت سال پس از انتشار دام گستران و در سال 1312ش داستاني به نام سلحشور را منتشر کرد و در آن تعلقات ناسيونال ـ شووينيستي خود را بيشتر بروز داد. او در اين رمان که داستان انقراض سلسله اشکانيان و به قدرت رسيدن اردشير ساساني است، به نوعي از اشکانيان و ساسانيان را نماد قاجاريه و پهلوي ميگيرد و به ستايش آن ميپردازد. با نظر به شرايط و جغرافياي فرهنگي انتشار داستان سلحشور و حال و هواي حاکم بر آن، به روشني ميتوان ديد که ظهور رضاخان و سرنگوني قاجاريه در هيأت ظهور اردشير ساساني و انقراض اشکانيان توصيف شده است. ميزان علاقه صنعتي زاده به ناسيوناليسم شووينيستي به حدي است که تنسر زرتشتي را که نماد سرکوب و نژاد پرستي رژيم ساسانيان است، به عنوان باني استقلال و عظمت ايران معرفي ميکند. جالب است که رويکرد اردشير در اين داستان نسبت به سلطنت هخامنشي و آئين زرتشت، مبتني بر تفسير ناسيوناليستي مورد نظر صنعتي زاده تنظيم شده است. مجمع ديوانگان، ماني نقاش، فرشته صلح يا فتانّه اصفهاني و اتوبيوگرافياي تحت عنوان روزگاري که گذشت، از ديگر آثار اوست. ادبيات داستاني اين دوره نسبت به دوره پيش از مشروطه به لحاظ ساختاري به ژانر رمان و نگارش حرفهاي نزديکتر است و ايدههاي سياسي آن مانند قبل آشکار و با صراحت بيان نميشود. برجستهترين وجه آثار روشنفكري عصر مشروطه، ضديت آشکار با عرب و عربيت و دشمني پنهان با اسلام و طبقه علما با محوريت و تحت نام نژاد آريايي است. قهرمانان اين آثار اغلب از ميان طبقه اشراف و درباريان انتخاب ميشدند و از مشکلات اجتماعي، فقر و بيعدالتيهاي اجتماعي، اثري ديده نميشود. تبلور عيني ايدئولوژي ناسيوناليسم شووينيستي در ادبيات، خود را در استبداد خشن و متمرکز رضاخاني عيان کرد و آن رژيم نيز تمام توان تبليغاتي خود را به تقويت اين رويکرد در ادبيات داستاني معطوف ساخت. نهضت اصلاح ديني در ايران با توجه به هرج و مرج فکري و فرهنگي منورالفکران و تأثير شديد اغراض سياسي در آنان و عدم خودآگاهي نسبت به ماهيت اصيل دين و تفکر غربي، نتوانست در مسيري که روشنفکران غربي آن را تجربه کرده بودند، قرار گيرد؛ در نتيجه، رنسانس غربي با تمام ويژگيهاي گوناگون و تلقي فکري جديدش در ايران تحقق نيافت. منابع:
آخوند زاده، فتحعلي، سه نمايشنامه و يک حکايت، تهران، بي نا، 1327 آرين پور، يحيي، از صبا تا نيما، ج 1 و 2، تهران، کتاب هاي جيبي، 1357 الگار، حامد، ميرزا ملکم خان، ترجمه جهانگير عظيما، تهران، مدرس 1370 خسروي، محمد باقر، شمس و طغرا، تهران، بي نا، 1335 راوندي، مرتضي، تاريخ اجتماعي ايران، ج 7، تهران، اميرکبير، 1368 زرشناس، شهريار، ادبيات معاصر ايران، تهران، امير کبير، 1383 سياح، محمد غلي، سفر نامه حاج سياح، تهران، سخن، 1378 صنعتي زاده، عبدالحسين، دام گستران يا انتقام خواهان مزدک، بمبئي، مطبعه شرافت، 1337 طالبوف، عبدارحيم، مسالک المحسنين، تهران، شادگان، 1379 طبري، احسان، کژ راهه، تهران، امير کبير، 1366 مدد پور، محمد، سير تفکر معاصر، تهران، تربيت، 1372 مراغهاي، زين العابدين، سياحت نامه ابراهيم بيگ، تهران، هژير، 1378 ميلاني، عباس، تجدد و تجدد ستيزي در ايران، تهران اختران، 1382 نثري همداني، موسي، عشق و سلطنت، تهران، بي نا، 1327 1 . Caste؛ گونهاي از طبقه و پايگاه اجتماعي. 2 . منتشر شده در استانبول به سال 1312 ق. 3 . منتشر شده در قاهره به سال 1323 ق. 4 . سياحت نامه ابراهيم بيگ، ص 127. 5 . دام گستران، ج 2، ص 107.