مسجد عاجز شده ام لذا به الاغى نياز دارم ، پس به ميدان الاغ فروشها رفتيد و خرى را انتخاب كرديد و در
ركعت دوم در خيال تدارك خوراك و تعيين جاى او بوديد. بدين سبب من عاجز شدم و ديدم بيش از اين سزاوار
نيست با شما باشم ، لذا نماز خود را فرادا تمام كردم . اين را بگفت و برفت .پدرم بر سر خود زد و ناله كرد و گفت : اين مرد بزرگى است ، او را نزد من بياوريد، با او كار دارم ، مردم
رفتند كه او را بياورند اما او ناپديد گرديد و ديگر ديده نشد.(29)
نماز را با حضور قلب بخوانيم
(( سيد نعمة الله جزائرى )) در (( انوار نعمانيه )) مى نويسد: شخصى برايم نقل كرد كه من يك روز نزد خودخيال كردم كه در حديث دارد هركس كه دو ركعت نماز با حضور قلب بخواند، خداوند او را عذاب نمى كند لذا
با خود گفتم من هم مى روم و در مسجد كوفه دو ركعت نماز با حضور قلب مى خوانم . به همين قصد مشغول نماز
شدم ناگهان به اين فكر افتادم كه چرا مسجد به اين بزرگى بايد مناره و گلدسته نداشته باشد؟ و به اين
خيال بودم كه اگر بانى هم پيدا شود، گچ و آجرش بايد از كجا بياورند؟ بنّا چه كسى و اندازه اش چقدر
باشد؟ يك وقت سلام نماز را دادم و ملتفت شدم كه هنوز در نقشه و طرح مناره مسجد هستم ! اما اگر كسى در
نماز در انديشه آخرت باشد، موجب فضيلت بيشتر نماز است .(30)
اخلاص على (ع ) در نماز
به پيامبر ( صلّى اللّه عليه و آله ) دو شتر هديه دادند، پيامبر ( صلّى اللّه عليه و آله ) يكى از دو شتررا هديه قرار داد براى كسى كه دو ركعت نماز بجاى آورد و از امور دنيا چيزى را به خاطر نياورد و به فكر
چيزى از دنيا نيفتد. كسى جز على ( عليه السّلام ) به پيامبر اكرم ( صلّى اللّه عليه و آله ) پاسخ مثبت
نداد. پيامبر( صلّى اللّه عليه و آله ) هر دو شتر را به على ( عليه السّلام ) مرحمت فرمود.(31)
در عبادت به ياد خدا باشيم
فيلسوف شهير (( حاج ملاهادى سبزوارى )) مى نويسد: گويند عابدى در بن غارى عبادت مى كرد و گاهى در ميانعبادت ، ريش خود را با انگشت ، شانه مى كرد، از هاتفى آوازى شنيد كه مشغول ريش خودى ، نه مشغول به ما.آن دلريش ، دلش به درد آمد و شروع كرد به ريش كندن و در اثناى ريش كندن آوازى شنيد كه باز مشغول ريش .عارفى گويد:
ريش اگر بگذاشت در تشويش بود
ورهمى بركند هم در ريش بود (32)
ورهمى بركند هم در ريش بود (32)
ورهمى بركند هم در ريش بود (32)
صدقه دادن بستان جهت كسب اخلاص در نماز
منقول است كه (( ابن طلحه )) در بستان خود نماز مى گزارد، در اثناى نماز نظرش به مرغى افتاد كه بر درختبود و مى خواست از وسط درخت خارج شود، به آن مرغ سرگرم شد به قسمى كه ندانست چند ركعت نماز بجاى آورده
است .خدمت رسول خدا ( صلّى اللّه عليه و آله ) آمد و حالش را بيان نمود و عرض كرد: (( بستانم را صدقه قرار
دادم ، به هر مصرفى كه صلاح مى دانيد به مصرف برسانيد )) .(33)
شب زنده دارى براى ريا!
در حالات يك نفر نوشته اند كه شبى با خود گفت : به مسجد بروم و شبى را با اخلاص تا صبح به عبادت بپردازم. در تاريكى گوشه مسجد سرگرم نماز و ذكر و دعا بود كه صدايى از گوشه ديگر مسجد به گوشش خورد، با خود
گفت : لابد ديگرى نيز مثل من اينجا آمده است تا عبادت كند، پس خوب شد چون مرا مى بيند و فردا براى مردم
تعريف مى كند كه فلانى براى خدا شب زنده دارى مى كرد، لذا نشاطش بيشتر شد و صدايش را نازكتر و با حزن
بيشترى به راز و نياز پرداخت تا اينكه صبح شد، وقتى كه هوا روشن شد، ديد گوشه مسجد سگى بوده كه از
سرما به مسجد پناهنده شده است ؛ معلوم شد تمام شب را به خاطر سگى به عبادت گذرانده ! يعنى در حقيقت او
را پرستيده است .(34)