تأثيرگذارى و تأثرپذيرى فقه و حقوق از يكديگر
مصطفى ميراحمدى زاده فصل دوم: تأثيرگذارى و تأثرپذيرى فقه و حقوق از يكديگر
يكى از موضوعات مهم، رابطه فقه و حقوق بررسى اثرهايى است كه اين دو علم بر يكديگر داشتهاند. فقه اسلامى چنانكه معلوم است در ساختن قواعد حقوقى در كشورهاى اسلامى نقش بسيار مهمى دارد و منظور ما از تأثير فقه در حقوق بررسى اين نوع از تأثير نيست، بلكه مراد آن است كه بدانيم فقه به عنوان يك مكتب حقوقى در مقابل ديگر مكاتب و نظامهاى حقوقى در جهان چه تأثيراتى داشته و چه تأثراتى را قبول كردهاست در اينجا دو نظريه كلّى ارائه شده است:1 - تأثير پذيرى فقه از حقوق خصوصاً از حقوق رومانى؛2 - تأثيرگذارى فقه در حقوق؛اين بخش از تحقيق، نقل اقوال ايشان و نقد گوشههايى از نظريات هر گروه را نشان مىدهد و در نهايت سعى بر آن است كه نشان دهيم فقه در مقابل حقوق چه درصدى از استقلال را دارد؟ البته اين گفتار فقط بخش كوچك از اصل بحث را ترسيم كرده است. الف - نظريات قائلين به تأثير حقوق در فقه
دى بوير، مستشرق هلندى مىگويد:بعد از فتح بلادى كه داراى تمدن قديمى بودند به دست مسلمانان حاجاتى پديد آمد كه در اسلام سابقهاى نداشت و جامعه ساده عرب دچار مسائلى شد كه در شرع، ارشاد دقيقى نسبت به آن نبود... و قانون رومانى تأثير زيادى در برداشتهاى حقوقى مسلمانان در سرزمين شام و عراق كه از ولايات امپراطورى رومانى در قديم بودهاند، داشتهاست. (18) كارادى فو اهل فرانسه مىگويد:چون دمشق مركز خلافت بود فقه در معرض تأثير پذيرى از قوانين بيزانسى بود. (19) محمد صدر مىگويد:اولين كسى كه ادعا كرد فقه اسلامى از قانون رومانى اقتباس شده «دو مىنى كوكاتيسكى» مىباشد. وى در سال 1865م. در كتابى كه به نام «قوانين عثمانيه عامه و خاصه» به زبان ايتاليايى نوشت، گفت: شباهتهاى متعددى بين قوانين اسلامى و قوانين رومانى است و گمان مىرود كه مسلمين اين قوانين را وارد فقه اسلامى كرده و به صورت احاديثى به نبى اكرم(ص) نسبت دادهاند. (20) شيلدن ايموز (21) در كتابش به نام Rommon civil law گفتهاست:فقه اسلامى از قوانين رومانى تا حد زيادى متأثر شدهاست و استدلال كردهاست كه قرآن كريم احكام قليلى را در بردارد به طورى كه نمىتواند اساس براى هيچ قانونى باشد و بعد گفتهاست: قرآن فقط داراى يازده قانون است و آنها را شمردهاست... . (22) مستشرق مشهور دكتر كارل بروكلمان در كتابش به نام «تاريخ ادب عربى» نوشتهاست:... اين حركت عقليه در مدينه، در اوايل عصر اموى شروع شد و عرف اهل مدينه در احكام و قانونگذارى در بعضى از نواحى موافق با چيزى بود كه در ممالك روم جريان داشت بعد از آن فقهاى مدينه تلاش كردند كه عرف را بر اصول اسلام تطبيق كنند... (23) چنانكه «هيفننج» گفتهاست:ترتيب مواد فقهى در نزد حنفيه حكايت از ترتيب منشأ آن مىكند كه آن تلمود يهود است. (24) و يا اينكه گفتهاند كلمه Juris (جوريس) به معناى فهم و معرفت و حكمت است و كلمه فقه شبيه به اين اصطلاح مىباشد و مسلمانان اين معنا را از غربىها گرفته و خودشان ايناصطلاح را نداشتهاند. (25) موارد گفته شده و غير آن از ادلهاى است كه ايشان بر تأثيرپذيرى فقه اسلامى از حقوق رومانى اقامه كردهاند.خلاصه گفتار اين گروه در اين چند نكته است:1 - شباهت بعضى از قواعد فقه اسلامى با بعضى از ابواب حقوق رومى نشاندهنده تأثر فوق است؛ مثل «البينة على المدعى و اليمين على من انكر».2 - ارتباط مسلمانان بعد از فتوحات بلاد امپراطورى بيزانس موجب سرايت قواعد حقوقى آنان در فقه شد.3 - حقوق رومى سابقه بيشترى از فقه اسلامى داشته پس تأثيرات از اين ناحيهاست.4 - تماس مسلمانان با يهود موجب اخذ آراى موجود در تلمود شدهاست.5 - كلمه فقه از معادل خود يعنى كلمه Juris گرفته شدهاست. ب - نظريات قائلين به تأثير فقه در حقوق
از طرف ديگر گروهى از فقها و حقوقدانان مسلمان نه تنها قائل به استقلال شريعت و فقه اسلامى مىباشند، بلكه مواردى از تأثير فقه اسلامى بر ديگر نظامها را متذكر شدهاند. اين نظريه از طرف استاد فائز خورى در كتاب «الحقوق الرمانيه» و استاد عارف نكدى در رساله «القضاء فى اسلام» و حضرت شيخ محمد سليمان در رساله «باىّ شرع نحكم» و ديگران داده شدهاست. (26) استاد دكتر عبدالرزاق سنهورى و دكتر احمد حشمت ابوسنيت، در مقارنه بين شريعت و قانون رومانى گفتهاند:شريعت اسلامى در طريق رشد و نمو خود راه حقوق رومانى را نپيمودهاست. اين نظام حقوقى در ابتدا به صورت عادات رايج بود و از طريق دعاوى و قوانين اجرايى و شكلى رشد يافت، اما شريعت اسلامى به صورت كتاب آسمانى و وحى نازل شد و از طريق قياس منطقى رشد پيدا كرد، جز آنكه فقهاى مسلمان يك برترى بر حقوقدانان رومى بلكه بر تمامى حقوقدانان عالم دارند و آن اينكه در دست ايشان اصول و مبادى عامى است كه اصول احكام بوده و اصول فقه ناميده مىشود. (27) وجود علمى به نام اصول فقه از مهمترين تفاوتهاى فقه و حقوق است؛ چه اينكه اين علم در ديگر نظامهاى حقوقى وجود ندارد و ما دليل اصلى آن را در مباحث منابع و روششناسى متذكر شديم. يا اينكه گفته شدهاست:تشريع اسلامى از تشريعات قديمى مستقل است و اين شريعت در بسيارى از جوانب بر ديگر نظامهاى حقوقى برترى دارد و از آن قبيل نظام حسبه و نظام عقاب با تعزيرات است كه عبارت است از: ترك تحديد عقوبت از جهت نوع و مقدار، و قاضى با توجه به جهات مختلف مثل حالت مجرم حكم را صادر مىكند. اين از امتيازات فقه اسلامى است و بزرگان علماى حقوق جنايى را در زمان حاضر به خود فرا مىخواند. (28) نويسنده كتاب «فلسفه قانونگذارى در اسلام» نكته جالبى را متذكر مىشود و مىگويد:به هر حال برخى از تئورىهاى قانونى لاتين در حقوق روم سابقه نداشت و آنها را پس از دوره نهضت اروپا، شارحان و مفسران تحصيل كرده مدرسه بولونياى ايتاليا و مدارس اروپايى ديگر پديد آوردند. گمان قوى مىرود كه آنان از تعليمات حقوقى غرب از طريق اندلس و غيره استفاده كرده باشند، همچنانكه از بازرگانى و صنايع غرب از راه شهرهاى مجاور درياى مديترانه نيز متأثر شدند و از آن روزگار تاكنون كتابخانههاى اروپا سرشار از كتابها و دستنويسهاى عربى است و حتى كلمات فراوانى از زبان عرب وارد زبانهاى اروپايى شدهاست. تنها ذكر يك نمونه مىتواند گفتار ما را كاملاً تأييد كند. در تاريخ قانون بازرگانى ثابت است كه مسلماً پيش از قرن دوازدهم، اروپا و قانون بازرگانى آن، با سفته و برات آشنايى نداشت در صورتى كه اين دو نوع سند در كليه كتابهاى فقه اسلامى خصوصاً كتب حنفى از قرن هشتم ميلادى به بعد شناخته شده، به شمار مىرفت و اين دو سند به قول «گرس بف» (29) پس از چهار قرن به هنگام جنگهاى صليبى از طريق اندلس كه در آن روزگار شهرى عربى بود و همچنين از راه ايتاليا به اروپا راه يافت. از اين رو گفتهاند كه كلمه اوال ( Aval ) فرانسه كه بعضى ظهرنويسى سفته به وسيله پشتنويسى و امضا بر سبيل ضمانت به كار مىرود از كلمه حواله عرب مشتق است و نيز كلمه اوارى ( Avaries ) كه در قانون بازرگانى دريايى فرانسه به معنى خساراتهاى دريايى به كار مىرود از كلمه عوار عربى مأخود است. (30) نويسنده فوق در تأكيد نظريه خويش ادامه مىدهد:چنانچه به نظريه بينات كه علماى قرون وسطى به تدوين آن خصوصاً در اسپانيا پرداختند نگاه كنيم، خواهيم ديد كه اغلب آنها با نظريات موجود در حقوق اسلام همانند است و به طورى كه در چندين مثال متذكر شديم پارهاى از آنها منقول از فقه اسلامى است. (31) نويسنده كتاب «مكتبهاى حقوقى در حقوق اسلام» ضمن آنكه مواردى از حقوق عمومى را در فقه اسلامى بيان مىكند، در نهايت مىگويد: نتيجه، اين مسائل اثبات مىكند كه در حقوق اسلام فكر حقوق عمومى و خصوصى به حد كمال پخته بودهاست و معلوم نيست كه سيستم حقوقى روم اين تقسيم را ابتكار كردهباشد. (32) تفصيل نظريات هر يك از دو دسته، گرچه ارزشمند است، ولى ما به همين مقدار بسنده مىكنيم و با نقدى مختصر نتيجهاى از مباحث گذشته مىگيريم. نقد و نتيجه
آنچه كه بعضى از مستشرقين به فقه اسلامى نسبت دادهاند، ناشى از عدم اطلاع كافى بر مبانى و منابع و روش استنباط فقه اسلامى است. در كتاب «مكتبهاى حقوقى در حقوق اسلام» مىخوانيم:اروپاييان كه درباره حقوق اسلام كتابهاى مختصر و ناقص نوشتهاند هرگز به طور رسمى دانشجوى علم فقه نبودهاند و در مدارس اسلامى درس نخواندهاند، صرفاً در برخوردهاى با دانشجويان مسلمان جهان و حشر و نشر با مسلمين خصوصاً مسلمانان شمال آفريقا اطلاعات بسيار ناقص و بىارزشى به دست آوردهاند... (33) از بهترين ادله بر اينكه قضاوتهاى ايشان در مورد تأثير فقه اسلامى از قوانين رومى عجولانه است، يكى منقولات گروهى از خود ايشان است كه اين تأثير را رد كردهاند و ديگر جوابهايى است كه به هر يك از ادله ايشان داده شدهاست. جى.اچ.بوسكى در مجله «معارف الشهريه الارديه» مىگويد:... فقه اسلامى داراى يك اصل مستقلى است و هيچ قانون بيگانهاى بر آن اثر نداشتهاست. (34) و جرجى زيدان مىگويد:از مطالب گذشته فهميده مىشود كه همانا مسلمانان، فقه خود را تدوين كردهبودند و آن را محكم كرده و احكامش را در پايان قرن دوم از تأسيس دولتشان استنباط كردهبودند، و اين عمل براى هيچ يك از دول اتفاق نيفتادهبود. (35) و دكتر سى. اى. نال لينو ايتاليايى مىگويد:فقه اسلامى هيچ اثرى از قانون رومانى نپذيرفتهاست نه كم و نه زياد. (36) همانطور كه ملاحظه مىشود نظريهاى واحد در ميان حقوقدانان و مستشرقين غير مسلمان درباره فقه اسلامى ارائه نشدهاست و بعضى از آرا از عدم تأثر فقه اسلامى از حقوق رومانى حكايت مىكند.علاوه بر اين، ادله گروه اول نيز ناقص و نارسا است؛ مثل اينكه گفته شده كلمه فقه از معادل Juris گرفته شدهاست. در معناى فقه در فصل اول گفتيم كه اين كلمه در آيات و روايات استعمال فراوان دارد و معنا ندارد بگوييم اين كلمه به صرف مشابهت، از زبان بيگانه گرفته شدهاست.درست است كه ميان بعضى از قواعد حقوقى اسلام و قانون روم شباهتهايى است، ولى اثبات اخذ يكى از ديگرى چندان آسان نيست و به قول دكتر محمصانى:تنها مشابهت ميان دو قانون چه ارزشى مىتواند داشتهباشد؟ آيا اين تشابه را مىتوان دليل كافى بر اقتباس يكى از ديگرى دانست؟ آيا وجود پارهاى سازگارىها بين دو شريعت حاكى از اين است كه يكى از ديگرى گرفته شدهاست؟ ترديدى نيست كه تنها همانند بودن كافى براى اثبات قضيه نيست و تفسير اين امر نيازمند به تفصيل ميان قواعد كلى و احكام جزئى است. (37) مسلماً زندگى قانونمند در هر كشور و منطقه قواعدى خاص را مىطلبد و امكان دارد ميان دو كشور ولو هيچ رابطهاى با هم نداشتهباشند اتحاد و يگانگى در برخى از قوانين وجود داشتهباشد، و اگر قرار باشد ادعاى بدون دليل صورت گيرد هر كدام مىتوانند عين مدعاى طرف مقابل را بگويند.استاد شيخ عبدالله مراغى در مقالهاى تحت عنوان «الفقه الاسلامى و الفقه الرومانى لا تأثر بينهما» ثابت مىكند كه هر يك از دو نظام حقوقى اسلام و رومانى مستقل از يكديگر هستند و ربطى به يكديگر ندارند. وى مىگويد:فقه اسلامى در جزيرة العرب به وجود آمد و اساس آن وحى موجود در قرآن كريم است كه بر طبق حوادث به تدريج نازل مىشد و اين كتاب بخشى از قواعد فقهى در ابواب عبادات، معاملات، احوال شخصيه و عقوبات، مسائل جنگ و صلح و ارث را در بردارد و مسلمانان در ابتداى اسلام هيچ خبرى از حقوق روم نداشتند، و بعد از قرآن هم سنت رسولخدا بود كه در قضيه فرستادن معاذ بنجبل براى تعليم احكام هم بدان اشاره شدهاست، چنان كه او گفت بعد از قرآن به سنت رسول خدا(ص) عمل مىكنم و كمكم كتاب وسنت و اجماع و قياس از منابع فقه اسلامى شد و فقهاى مسلمان نه در نزد حقوقدانان رومانى درس خواندند و نه كتابى از ايشان را مطالعه كردند. همينطور كه فقه اسلام رشد مىكرد حقوق رومانى در حال سقوط و اضمحلال بود، بلكه جميع مورخين مىگويند: در آن دوره حقوق رومانى حتى در نزد اروپاييان مجهول بود و قوانين بسيار كم در دست عدهاى وجود داشت... (38) و در عدم تأثر فقه رومانى از فقه اسلامى مىگويد:و شبهه بعضى از قائلين به تأثر حقوق رومانى از فقه اسلامى برگشتش به اين است كه رومىها وقتى كه خواستند قوانين الواح دوازدهگانه را درست كنند يك گروهى را تشكيل دادند. مورخين اتفاق دارند كه اين گروه عالمان به حقوق يونانى بودند و كثيرى از قواعد مقرره در الواح دوازدهگانه از قوانين صولون كه در مصر تدريس مىشد اخذ شدهبود و در نتيجه قوانين مصرى اثر غير مستقيم بر قوانين رومانى داشتند. اگر اين نظريه هم درست باشد ربطى به تأثير فقه اسلامى بر فقه رومانى ندارد؛ چون اصلاً فقه اسلامى در اين تاريخ در روى زمين وجود نداشتهاست و قانون الواح دوازدهگانه در قرن چهارم قبل از ميلاد و قبل از نه قرن از ظهور اسلام وضع شدهاست. (39) در بحث تأثير و تأثر فقه و حقوق از يكديگر بحث بسيار بيشتر از آن چيزى است كه مطرح شد، ولى در عين حال هيچ اشكالى ندارد يك نظام حقوقى زنده و فعال در طول زمان هم اثر بگذارد و هم اثر بپذيرد و به رشد و بالندگى بيشتر برسد. ولى اينكه گفته شود فقه اسلامى از اساس هيچ چيز نداشته و حتى كلمه فقه را هم از معادل خارجى خود گرفته هيچ منطقى به نظر نمىرسد و ما در بخش دوم از جهات مختلف، فقه اسلامى را با حقوق مقايسه كرديم و ديديم فقه به عنوان يك نظام حقوقى داراى روشها و قواعد پيشرفته است. در آخر منصفانه است كه بگوييم با توجه به قراين و شواهد و وضعيت موجود فقه و حقوق اين دو كم و بيش بر يكديگر، به عنوان دو نظام مستقل، تأثيراتى داشتهاند. 18. محمد مختار القاضى، مقاله«استقلال الشريعة الاسلاميه عن القانون الرومانى و منطق اليونان» فقه در آينه مطبوعات ، ج 43، ص 318).19. همان، ص319.20. محمد صدر، مقاله «شبهات حول الفقه الاسلامى» (فقه در آينه مطبوعات، ج43، ص355).21 . Sheldon Amos . 22. محمدصدر، همان، ص356.23. محمد صدر، همان، ص358.24. همان.25. همان، ص362.26. ر.ك: صبحى محمصانى، فلسفه قانونگذارى در اسلام، ص236.27. ر.ك: همان .28. همان، ص93. 29 . Grass boff . 30. صبحى محمصانى، فلسفه قانونگذارى در اسلام، ص243.31. همان، ص244.32. محمدجعفر جعفرى لنگرودى، مكتبهاى حقوقى در حقوق اسلام، ص8.33. همان، ديباچه.34. محمد صدر، مقاله «شبهات حول الفقه الاسلامى»(فقه در آينه مطبوعات، ج43، ص365).35. جرجى زيدان، تاريخ آداب اللغة العربية، ج2، ص144.36. محمد صدر، همان. 37. صبحى محمصانى، فلسفه قانونگذارى در اسلام، ص241.38. ر.ك: عبداللَّه مراغى، مقاله «الفقه الاسلامى و الفقه الرومانى لاتأثر بينهما» (فقه در آينه مطبوعات، ج43، ص370).39. همان، ص375. بخشي از كتاب رابطه فقه و حقوق