معيار خدايي بودن سخن
علي گلايري (1) چكيده
در اين نوشتار نويسنده با تاكيد بر نفي هرگونه تحريف در قرآن كريم كه با اهتمام و حساسيت فوق العاده ائمه اطهار، قاريان و حافظان قرآن نسل به نسل از آن صيانت گرديد، به بررسي معيارها و شاخصههاي خدايي بودن سخن علاوه بر فصاحت و بلاغت آن پرداخته است و نيز با رد شبهات مطرح شده در اين زمينه و ضمن ضروري دانستن علوم مقدماتي داشتن هرگونه پيشفرض را در تفسير قرآن كريم مردود دانسته است . قرآن كريم، به عنوان اساسيترين معجزه پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و آله كه مباحث و مطالب بسياري را در خويش دارد از آغاز تاكنون دست نخورده باقي مانده است . هنگام نزول قرآن كريم در قريش (به گفته بلاذري) تنها هفده مرد از قدرت نوشتن برخوردار بودند (2) ولي با وجود اين، قرآن كريم، نسل به نسل و سينه به سينه منتقل شده و حتي كوچكترين تغييري در آن رخ نداده است . مسلمانان براي حفظ و صيانت قرآن كريم از هيچ كوششي فرو گذار نميكردند و چون اين كتاب را از جانب خداوند از زبان بشر ميدانستند سعي ميكردند با هر چه نزديكتر شدن به آن خود را به خداوند نزديك نمايند . اين اهتمام و اصرار مسلمانان بر حفظ اين كتاب مقدس به اندازهاي بود كه حتي الفاظ و حركات كلماتي را كه با عربي متداول، متفاوت بود دست نخورده گذاشتند . (3) آنان مانند تشنه بسيار سوزاني كه به آب گوارايي برسد قرآن كريم را فرا ميگرفتند و حفظ ميكردند . شهيد مطهري رحمه الله عواملي چند را در صيانت قرآن كريم از تحريف دخيل ميداند: 1 - قرآن كريم اساسيترين معجزه پيامبر بود . 2 - يكباره نازل نشد بلكه بتدريج نازل شد . 3 - از روز اول نزول، مسلمين مانند تشنه بسيار سوزاني كه به آب گوارايي برسد آيات قرآن را فراميگرفتند و حفظ ميكردند بخصوص كه جامعه مسلمين، جامعهاي بسيط بود و كتاب ديگري وجود نداشت . 4 - ذهن خالي و حافظه قوي و نداشتن سواد خواندن و نوشتن سبب شده بود كه مسلمانان اطلاعات را تنها از راه ديدنيها و شنيدنيها كسب كنند . از اين رو، پيام قرآن كه با احساس و عاطفه آنان سازگار بود همچون نقشي كه در سنگ حك شود در قلب آنان نقش ميبست . 5 - قرآن را كلام خدا ميدانستند نه سخن بشر . از اين رو، برايشان مقدس بود و به خود اجازه نميدادند تا حتي يك كلمه يا يك حرف را پس و پيش كنند . 6 - از همه مهمتر اين كه، پيامبر از همان روزهاي اول، نويسندگان خاصي انتخاب كرد و نگارش قرآن در اوان نزول، از جمله علل قطعي براي حفظ قرآن از تحريف بود . (4) اما كتب آسماني ديگر از دستبرد نااهلان به دور نماند و گذشت زمان، سستي و بيپايگي بسياري از انديشههاي بشري را كه در قالب كتاب مقدس عرضه ميشد به اثبات رساند . غربيها با اين تعارض آشكار بين علوم تجربي (كه به سرعت در حال رشد بود) و متون كتاب مقدس، سه گونه برخورد نمودند: 1 - عدهاي، از كتاب مقدس تحريف شده سخت دفاع و در مقابل علوم ايستادگي كردند; به گونهاي كه هر كدام را مربوط به حوزه خاص خود دانستند و اموري چون تثليث را كه براي مردم قابل باور نبود به عنوان اسرار الهي غيرقابل فهم، معرفي نمودند . 2 - برخي نيز با تعبير موضوع به تمثيلهاي شاعرانه به سادگي از كنار آن گذشتند (5) ; يعني بر اين باور بودند كهآنچهدر كتابمقدس آمدهاست همانند شعر، مملو از استعاره وكنايهبوده و ظاهر الفاظ مرادنيست . 3 - عدهاي با جدال توهينآميز بر ضد متكلمان اهل نص مرده و منسوخ كه «حقيقتا علم زنده خداوند را تا آنجا كه در محدوده قدرت انسان است مسخ ميكند و تعليم زنده را به الفاظي مرده مبدل ميسازد .» (6) سعي كردند با دادن ملاكها و معيارهايي راهي براي تفسير و تاويل كتاب مقدس پيدا كنند و اين سعي و تلاش را هرمنوتيك يا هنر تفسير نام نهادند كه اول بار توسط شلاير ماخر (1834 - 1767) به صورت كلاسيك طرح شد و طي ساليان دراز، دچار تحولات شگرفي شد; به گونهاي كه از مسير اصلي خويش بسيار فاصله گرفت و با وجود اين امروزه مهمترين راه شناخت كتاب مقدس، هرمنوتيك به شمار ميرود . در اين بحث آنچه بيش از همه جلب نظر ميكند توجه به مفسر و يا مؤلف و پي بردن به افكار مؤلف است كه مورد مداقه قرار ميگيرد و يك مفسر با سرمايه خويش به سراغ متن ميرود تا بتواند متن را معنا ببخشد و آنچه خودش ميخواهد از متن برداشت ميكند . امروزه عدهاي در ميان مسلمانان پيدا شدند كه براي عقب نماندن از غافله غربي، معجزه بودن قرآن و خدايي بودن قرآن كريم را انكار نموده و همچون غربيها معتقدند مفسر زماني ميتواند قرآن را درك كند كه داراي سرمايه علمي باشد و با پيشفرضهايي كه دارد به سراغ قرآن برود . در اين ميان عدهاي بصراحت، خدايي بودن قرآن را انكار نموده آن را سخن پيامبر و برگرفته از فرهنگ عرب دانستند . (7) عدهاي نيز با احتياط و با ريز كردن مساله، ابتدا اين اصل مسلم نزد مفسرين كه «نبايد با پيشفرض به سراغ قران رفت .» را با آوردن شاهدي نقض كرده و سپس فصاحت و بلاغت و اخبار از غيب را براي خدايي بودن قرآن كريم كافي ندانستند . (8) پس لازم است درباره چند نكته بحثشود: 1 - پيشفرض چيست؟ آيا مفسر ميتواند بدون پيشفرض باشد و اصولا چند نوع پيشفرض براي تفسير مقصود است؟ 2 - آيا تحدي قرآن كريم فقط به فصاحت و بلاغت و اخبار به غيب است؟ تا گفته شود اينها نشان از خدايي بودن نيست; چون مفسرين بحث فصاحت و بلاغت را بيشتر در مساله تحدي قرآن طرح ميكنند . 3 - صرف نظر از تحدي، آيا معيارهايي ديگر براي شناختسخن خدا وجود دارد؟ پيشفرض مفسر
از آنجا كه قرآن كريم به زبان عربي نازل شده است اگر كسي بخواهد با آن مواجه شود اولين قدم آن است كه زبان عربي را در حد فهميدن قرآن بياموزد . به همين جهت، قرآن را زماني ميتوان درست فهميد كه الفاظ آن را بر معاني متفاهم عرفي عرب حمل كرد و از طرف ديگر نبايد با خطوط كلي قرآن نيز معارض باشد; زيرا طبيعي است كه اين منشور مدون داراي هدفي است و اين هدف بايد در نوع تفسير لحاظ شود . علاوه بر اين كه چون قرآن كريم در موارد زيادي به عقل بها ميدهد و ديگران را به خاطر عدم تفكر سرزنش ميكند، پس نبايد آنچه از قرآن به دست ميآيد با عقل مخالف باشد تا متهم به سرزنش خويش نشود . بنابراين، براي فهم بهتر آن، يك سري سرمايههايي لازم است تا آن مقدار كه بتوان بر سر سفره قرآن نشست و در احاديث آمده است كه قرآن كريم مادوبه و غذاي آمادهاي است (9) كه هر كس به اندازه توان خويش از آن بهره ميبرد . بر اين اساس، اين گفته كه در مواجهه با قرآن نبايد داراي پيشفرض بود به اين معناست كه نبايد خواستههاي خويش را بر قرآن تحميل كرد . از اين رو، اگر مبادياي كه مورد پذيرش قرآن است استفاده شود مصداق پيشفرضي كه مورد نهي روايات است نخواهد بود . عدهاي با عدم تامل در اين نكته معتقدند كه در تفسير قرآن نميتوان بدون پيشفرض بود و حتي مرحوم علامه طباطبايي رحمه الله كه ديگران را به خاطر داشتن پيشفرض تخطئه ميكند، خود داراي پيشفرض است . اينان معتقدند: «حال بايد ديد مرحوم علامه طباطبايي كه با تخطئه روش ديگران و استدلالهاي فوق، به روش تفسير قرآن به قرآن عمل كردهاند واقعا چه راهي رفتهاند؟ آيا در روش مورد پذيرش ايشان هيچ گونه مقبولات و معقولات پيشين به كار گرفته نشده استيا در اين روش نيز مقبولات پيشين متعدد و مهمي به كار گرفته شده است؟ آقاي طباطبايي در كتاب قرآن در اسلام، آنجا كه پديده نبوت را توضيح ميدهند يك سلسله اصول و مباني بيان كردهاند كه گرچه به بحث نبوت مربوط است ولي آن مباني، در واقع، مباني تصور ايشان از وحي و نبوت و در نتيجه مقبولات قبلي ايشان براي فهم كتاب و سنت است .» (10) بررسي
همانگونه كه گذشت پيش فرضهايي كه يك مفسر در هنگام مواجهه با متن ميتواند داشته باشد به دو نوع تقسيم ميشود: نوع نخست، آن دسته از پيش فرضهايي است كه قالب ذهني مفسر را ميسازد و ذهن را كاناليزه ميكند تا متن را بدرستي بفهمد . به ديگر سخن، انسان زماني ميتواند از متن چيزي بفهمد كه يك سري امور را از قبل داشته باشد تا بفهمد كه اين متن چيست و چگونه سخن ميگويد; مثلا براي تفسير قرآن كريم (كهموردبحثماست) تا يك مفسر ادبيات عرب، انواع استعمال لفظ و استعارات را نداند ذهنش در مسير درستي قرارنميگيرد . چنين پيش فرضهايي جنبه تحميل بر متن را ندارند بلكه تنها ذهن را به سمت درست هدايت ميكنند . اگر مرحوم طباطبايي رحمه الله نظر ديگران را در تفسير تخطئه ميكند (11) و خودش با پيش فرض عقلي، آيات را تفسير ميكند سرش آن است كه حجيت عقل را توسط قرآن اثبات ميكند: «محدثان در بسنده كردن به ماثور و عدم توجه به عقل اشتباه كردند . خداوند در كتاب خويش حجيت عقل را ابطال نكرده است; اين چگونه ممكن استحال آن كه حجيت عقل به وسيله قرآن اثبات ميشود .» (12) بنابراين، وجود چنين پيشفرضي براي جهتدهي ذهن براي فهم مطلب است نه تحميل خواسته مفسر بر متن . در نوع دوم از پيش فرضها، مفسر يك سري نظريات از قبل دارد آنگاه به سراغ متن ميرود تا براي سخنان خويش مؤيد پيدا كند و نظريات خود را در تفسير دخالت دهد و در حقيقتخواستههاي خود را بر متن تحميل نمايد . چنين چيزي در دين مقدس اسلام، تفسير به راي ناميده شده و سخت مورد مذمت قرار گرفته است و از بدترين شيوههاي شناخت قرآن است . به تعبير استاد جوادي اينگونه تفسير، تطبيق قرآن با راي مفسر است نه تفسير . در اينجا به دو روايت در مذمت اين شيوه اشاره ميكنيم: «من فسر القرآن برايه فقد افتري علي الله .» (13) يعني: كسي قرآن را به راي خودش تفسير كند به خداوند دروغ بسته است . «من فسر برايه آية من كتاب الله فقد كفر .» (14) يعني: كسي آيهاي را به راي خود تفسير كند كافر شده است . علاوه بر اين كه چون پيش فرضهاي مفسرين مختلف است و نميتوان هيچكدام را خطا دانست پس نسبتگرايي دامنگير آنها ميشود . آيا تحدي قرآن فقط به فصاحت و بلاغت و اخبار غيب است؟ برخي معتقدند صرف اخبار از غيب و فصاحت و بلاغت فوقالعادهاي كه در قرآن است معيار سخن خدا بودن نيستبلكه معيار سخن خدا بودن اين است كه با جان انسان سخن گويد و گرنه برجسته از زمان خود بودن و يا غير عادي و غير معمولي بودن مبنايي مطمئن براي سخن خدا بودن نيست: «مسلمانان مؤمن به قرآن، وقتي كه قرآن را تفسير يا تاويل ميكنند بر اين اساس تفسير و تاويل ميكنند كه قرآن كريم كلام و سخن خداوند است . امروز مهمترين مساله اين است كه بايد معنايي و معياري پيدا كرد كه «ما به الامتياز» سخن خداوند از سخن بشر را چه ميدانند ... گذشتگان نظرياتي در اين باره دادند اما به نظر ميرسد كه بسياري از آن نظريات قابل دفاع نيست . گفتهاند كه جنبههاي علمي و اخبار به غيب و فصاحت فوقالعادهاي كه در قرآن هست (و اين قبيل مسائل) . تحليل دقيق نشان ميدهد كه هيچكدام از اين نوع امتيازات نميتواند ملاك اين باشد كه يك سخن، سخن خداست . اينها ميتواند ملاك و معيار اين باشد كه يك سخن، سخن غير عادي و غيرمعمولي است ... معيار خدايي بودن يك سخن آن معيار واقعياش در فرهنگ رايج ما مغفول مانده است و به آن توجه نميشود كه من اجمالا ميتوانم عرض كنم آن معيار اين است كه سخن خدايي يا خدايي بودن سخن معيارش اين است كه بتواند جانهاي انسانها را مورد خطاب قرار دهد ... برجستهتر از زمان خود بودن يا غير عادي و غير معمولي به وجود آمدن، مبنايي مطمئن براي سخن خداوند بودن نيست .» (15) بررسي
1 - قرآن كريم معجزه خارقالعاده نبي مكرم اسلام صلي الله عليه و آله است كه از طرف ذات اقدس الهي نازل شده است و اولا: دست تحريف به دامانش راه نمييابد; «انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون» (16) يعني: ما قرآن را نازل كرديم و از آن فاظتخواهيم كرد . ثانيا: اين كتاب، نور است; «قد جاءكم من الله نور و كتاب مبين» (17) نور، هم خودش روشن است هم اطراف را روشن ميكند، هم دست تحريف از دامان او كوتاه است و هم پيچيدگي در آن راه ندارد . علامه طباطبايي رحمه الله ميفرمايد: «كتابهاي آسماني ديگران هر گونه ميخواهد باشد ولي كتاب آسماني اسلام (قرآن) جهان و جهانيان را مخاطب قرار داده و با آنها به طور مستقيم سخن گفته است و در مقام تحدي، خود را معجزه پيامبر اسلام معرفي كرده است و چنين كتابي هرگز در انحصار فهم عده معدودي هر كه باشد نيست .» (18) و اگر در قرآن محكم و متشابه وجود دارد خود قرآن كريم معلم خود را معرفي كرده است (19) و براي آن كه نشان دهد سخن خداست و از طرف ذات اقدس الهي نازل شده است تحدي نموده و اهل همه زمانها را با هر موقعيت و مقام، زبان و مكان به مبارزه طلبيده است . همچنين ذيل آيه شريفه «لئن اجتمعت الانس و الجن علي ان ياتوا بمثل هذا القرآن لا ياتون بمثله و لو كان بعضهم لبعض ظهيرا» (20) مينويسد: اين آيه شريفه ظاهر در اين است كه تحدي در جميع قرآن از صفات و كمال راجع به لفظ و معنا تنها فصاحت و بلاغت نميباشد; زيرا انضمام غير اهل زبان در معارضه در مورد بلاغتسودي نميبخشد و آيه شريفه به اجتماع جن و انس توجه دارد . (21) و در ذيل آيه شريفه «فاتوا بعشر سور» (22) ميفرمايد: روشن شد كه تحدي در آيه كريمه به نظم و بلاغتبه تنهايي نيست . (23) استاد جوادي آملي - دام ظله عدم انحصار تحدي به زمان خاص را به گونهاي ديگر تقرير ميكند: «ظهور اطلاقي جمله «لاياتون» اين است كه جامعه مجتمع انس و جن براي هميشه در اين پيكار فرسوده و ناتوانند .» (24) 2 - قرآن كريم نه تنها از معارضه ابايي نداشته بلكه ديگران را به تحدي فرا خوانده است و تحدي قرآن كريم هيچ گونه محدوديتي ندارد . بر همين اساس، استاد جوادي آملي - دامظله - مينويسد: «محور تحدي رسول اكرم صلي الله عليه و آله تنها فصاحت و بلاغت نيست; زيرا كسي كه نه عربي ميفهمد و نه با آن ميتواند سخن بگويد براي او تحدي به فصاحت و بلاغت روا نيست . از اين رو، در تبيين تحدي قرآن بايد گفت هر كس هر چه ميداند قرآن بهتر از آن را عرضه كرده است; خواه علوم عقلي خواه علوم نقلي .» (25) و به تعبير مرحوم علامه: قرآن براي بليغ، در بلاغت و فصاحت و براي حكيم، در حكمت; براي عالم، در علم; براي عالم اجتماعي، در اجتماع; براي مقنن، در تقنين; براي سياسي، در سياست; براي حكام، در حكومت; براي همه عالمين، در آنچه كه همه به آن دسترسي ندارند (مثل غيب)، اختلاف در حكم و علم و بيان، تحدي ميكند . (26) علماي اسلام وجه اعجاز را تا هفت مورد شمردهاند:1 - انصراف مخلوق
2 - چون بالاترين مرتبه فصاحت را كه خارقالعاده است داراست .
3 - معاني قرآن موافق عقل است .
4 - نبود تناقض
5 - متضمن اخبار از غيب
6 - داشتن نظم مخصوص كه مخالف نظم معهود است
7 - تاليف و نظم آن . مرحوم راوندي بعد از ذكر هفتگانه مينويسد: اگر بگوييم همه اينها وجه اعجاز قرآن است نه يكي دو مورد، خوب است . (27) بنابراين، آنچه در قرآن كريم مطرح است، بحث تحدي از فصاحت و بلاغت و اخبار از غيب به تنهايي نيست ولي از يك طرف چون در آن عصر، اين امور مطرح بود در قرآن جلوه كرد تا بتواند عجزشان را به آنها گوشزد كند و از آنجا كه قرآن كريم، از ذات اقدس الهي سرچشمه ميگيرد و كسي برتر و بالاتر از خداوند متعال نيست پس كلام الهي در بالاترين مرحله از كلام جاي دارد . از طرف ديگر وقتي مشركان عرب عجز خود را ميديدند در مقابل قرآن تسليم ميشدند و اين موجب رسوخ قرآن در دلهاي آنان ميشد; چرا كه بالاترين پيشرفت عرب در آن عصر، نبوغ در بلاغت و فصاحتبود . شعراوي مينويسد: سر آن كه در مورد فصاحت و بلاغت قرآن بحث ميشود اين است كه قوم حضرت در آن نبوغ پيدا كردند همچنين گفته نشود به چيزي تحدي كردند كه مردم نميشناسند . (28) پس سخن خدا بودن به فصاحت و بلاغت تنها نيستبلكه چيزي كه سخن خداوند است دست نيافتني است; خواه در فصاحت و بلاغتخواه در امور ديگر . از اين رو، به تعبير شيخ طوسي: قرآن داراي مثل نزد خداوند نيست و گرنه تحدي صحيح نبود; چون اعجاز ميتواند براي جايي باشد كه اصلا مثل ندارد و اين در اعجاز، بليغتر است و اين (فاتوا بسورة من مثله) جاري مجراي «هاتوا برهانكم» (29) است - در استدلال براي نفي; خداوند ميفرمايد اگر برهاني داريد اقامه كنيد - كه اراده نفي برهان است . (30) بنابراين، تحدي قرآن كريم فقط به فصاحت و بلاغت و اخبار از غيب نيستبلكه عام است و اگر تنها فصاحت و يا بلاغتبود شايد مجال سخن بود اما وقتي مجموعه آنها (امور هفتگانهاي كه گذشت) ميباشد پس ديگر جاي شكي نميماند كه قرآن كريم از جانب كسي است كه جن و انس توان مقابله با او را ندارند . صرف نظر از تحدي آيا معيار ديگري براي خدايي بودن قرآن كريم وجود دارد؟ اگر از بحث تحدي كه يكي از دلايل مهم خدايي بودن قرآن كريم استبگذريم امور ديگري وجود دارد كه نشان ميدهد قرآن كريم از جانب ذات اقدس الهي نازل شده است نه اين كه از سخنان پيامبر يا امر غيرطبيعي و غيرعادي باشد بلكه سخني است كه جن و انس را ياراي آوردن چون او نيست . معيار خدايي بودن سخن را در هر يك از امور زير يا مجموع آنها ميتوان بدست آورد:
الف) عدم اختلاف در قرآن
قرآن كريم ميفرمايد نشانه و علامتي كه اين كتاب مقدس از ناحيه «الله» است (براي رفع هر گونه شبهه كلمه «الله» كه علم براي ذات اقدس الهي است و حتي مشركان هم به آن آگاهي داشتند را ذكر ميكند). اين است كه در آن اختلاف وجود ندارد در حالي كه اگر اين قرآن از ناحيه غير خداوند ميآمد دچار اختلاف بود; به گونهاي كه صدر و ذيل آن با هم هماهنگ نبود، خصوصا با توجه به شرايط زماني مختلفي كه قرآن كريم نازل شد آن هم در يك مدت طولاني (23 سال) . توضيح اين كه انواع اختلاف در كلام را ميتوان در اين امور جست: 1 - تناقضي كه آيهاي آيه ديگر را نقض كند; 2 - تفاوت در حسن و قبح، خطا و ثواب و امثال آن; 3 - اختلاف در تلاوت مانند اختلاف وجوه قرآن، مقادير آيات و ... آنچه از كلام الهي نفي ميشود دو قسم اول است; يعني نه از نظر محتوا آيات قرآن با هم اختلاف دارند و نه ظاهر آيات از يثبلاغت و فصاحتبا هم اختلاف دارد . (31) فخر رازي در مفاتيح الغيب مينويسد: در سلامت قرآن از اختلاف، سه وجه گفته شد: 1 - منافقين، پنهاني مكر و حيله ميكردند و خدا رسولالله صلي الله عليه و آله را از مكر آنها آگاه ميكرد و هميشه هم درستبود . به منافقين گفته شد اگر اين اخبار از جانب خداوند نبود نبايد هميشه صادق باشد . 2 - قرآن كريم كتاب بزرگي است و مشتمل بر انواع زيادي از علوم ميباشد . پس اگر از غير خداوند بود بايد در آن تناقض باشد; زيرا كتاب بزرگ در طي زمان طولاني اگر از ناحيه خدا نبود حتما در آن اختلاف وجود داشت . 3 - فصاحت و بلاغت قرآن از اول تا آخر يكسان است و روشن است كه انسان هر چند در غايت فصاحت و بلاغتباشد اگر كتابي را در اين زمان طولاني بنويسد، در كلام تفاوت ديده ميشود و چون در قرآن تفاوت ديده نميشود معلوم ميشود از جانب خداوند است . (32) و در جاي ديگر مينويسد: كسي كه قادر بر تركيب الفاظ قرآن كريم استبايد عالم به كل معلومات باشد; چه ظاهرش و چه باطنش; زيرا فصاحتي اين چنيني كه در قرآن كريم است جز از ناحيه عالم به كل معلومات صادر نميشود; قرآن مشتمل بر اخبار از غيب است و اين جز از عالم به كل معلومات صادر نميشود; قرآن از نقص مبراست و اين جز از عالم به كل معلومات صادر نميشود; قرآن مشتمل بر احكامي است كه مقتضي مصالح عباد است و اين جز از عالم به كل معلومات صادر نميشود; قرآن مشتمل بر انواع علوم است و اين جز از عالم به كل معلومات، صادر نميشود . (33) قرآن كريم در يك زمان طولاني قريب به بيست و سه سال بر پيامبر گرامي اسلام نازل شده است كه در اين مدت گاهي يك آيه و گاهي يك سوره كامل و گاهي چند آيه نازل ميشده است و غالبا نزول آيات به خاطر نياز به آن در آن شرايط خاص بوده است; يعني قرآن كريم به عنوان يك قانون يا يك دستور العمل يا پاسخ به پرسشي كه از پيامبر صلي الله عليه و آله شده بود نازل ميشد و پيامبر اسلام نيز آن را ابلاغ ميفرمود . به همين دليل، با توجه به شرايط خاص اين زمان طولاني و با توجه به اين كه قرآن كريم داراي مطالب بسيار متنوعي است اگر از جانب غير خدا بود ميبايست در آن، اختلاف وجود داشته باشد . از اين رو، مرحوم علامه طباطبايي رحمه الله معتقد استبا تدبر در آيات قرآن كريم; چه مكي و چه مدني و چه متشابه و چه محكم، هيچ اختلافي در آن نيست . آيات گذشته آيات جديد را تصديق ميكنند و بينشان كوچكترين تهافتي مشاهده نميشود; نه تناقضي به اين كه بعضي بعض ديگر را نفي يا دفع كنند و نه تفاوتي دارند بدين معني كه دو آيه از حيث تشابه با هم اختلاف داشته باشند و با نبود اين اختلاف، معلوم ميشود قرآن از سوي خداوند است; چرا كه غير خداوند از موجودات، به حسب كيفيت وجودي خويش به تحرك و تغير و تكامل خلق شده است و هيچ يك از آنها نيست مگر اين كه در طول زمان، داراي حالتهاي مختلف و متفاوت است . (34) ب) مطابقتبا فطرت انساني
آنچه در قرآن كريم مطرح شده استبراساس فطرت انساني است و دعوت پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله دقيقا منطبق با فطرت سليم انساني است; به گونهاي كه براي فهم دستورات اسلامي تنها سرمايه لازم، داشتن فطرت سالم است و مراد از فطرت همان چيزي است كه در نهان هر انساني وجود دارد و فراگير است و اختصاص به عدهاي خاص ندارد و محتاج به آموزش نيز نميباشد; «فاقم وجهك للدين حنيفا فطرت الله التي فطر الناس عليها لا تبديل لخلق الله» . (35) يعني: پس روي خود را به سوي دين حنيف كن كه مطابق فطرت خداست; فطرتي كه خدا بشر را بر آن فطرت آفريده و در آفرينش خداوند دگرگوني نيست . ديني كه قرآن كريم پرچمدار آن است منطبق بر فطرت دروني انسان است . بر اين اساس، پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله قبل از بعثتبا عبادت و خلوص در پيشگاه خداوندي، درون خود را كاملا آراست تا هر چه بهتر بتواند حامل اين كتاب الهي باشد . مرحوم صدرالمتالهين مينويسد: پيش از آن كه ظاهر پيامبر به نبوت آراسته گردد، او حقيقت نبوت را دريافت كرده بود . پيامبر ابتدا باطن خود را به كمال انساني آراسته گردانيد، سپس اين آراستگي از باطن به ظاهر او نمودار گشت . (36) و آنچه رسول گرامي اسلام به ارمغان آورد در حقيقتبازگشتبه اصل توحيد است كه در نهاد انساني به وديعت گذاشته شده است كه به تعبير مرحوم علامه طباطبايي رحمه الله: مطالب بسيار ارزشمند از الهيات و اخلاق ... كه در قرآن مطرح استبراساس فطرت و اصل توحيد است كه تفاصيل در تحليل به اصل توحيد برميگردد . (37) ج) عدم تسامح در قرآن كريم
مرحوم علامه طباطبايي رحمه الله خدايي بودن قرآن كريم را در نبود تسامح در قرآن كريم ميداند و معتقد است عدم تسامح در قرآن كريم بيانگر اين است كه اين سخن از طرف «الله» است نه موجوداتي ماوراي ذات اقدس الهي: قرآن گرچه در بلاغت مسلك جديدي نپيمود و روش جديدي اختراع نكرد بلكه مانند ساير سخنهاست، اما با آنها از جهت ديگر فرق ميكند و آن اين كه ما متكلمين; چه بليغ و چه غير بليغ، كلام را براساس آنچه تعقل ميكنيم، ميسازيم و آنچه از معاني درك ميكنيم براساس زندگي اجتماعي است كه براساس فطرت اجتماعي، ما به وجود آورديم كه از شان آن، حكم به «قياس» است و در اين هنگام باب مسامحه و مساهله در ذهن ما باز ميشود پس «كثير» را به جاي همه و «غالب» را به جاي دائم ميگيريم ... مثلا يك گوينده بشري وقتي بخواهد حرف بزند ميگويد فلان كار خوب يا زشت است ... با اين كه نه «خوب» و محبوب براي هميشه چنين است و نه «مبغوض» و نكوهيده ... اين از جهت آنچه از واقع خارجي درك ميكنيم اما از آنچه غافل هستيم براي محدوديت ادراك از جهت هستي، بيش از اينهاست . پس آنچه انسان خبر ميدهد و از خارج سخن ميگويد و خيال ميكند كه به واقع احاطه دارد در بعضي از جهات مبني بر تسامح است و در بعضي از جهات، داراي جهل است ... اين، حال سخن انسان است ... اما كلام خداوند را بايد اجل از اين بدانيم; چرا كه خداوند بر همه چيز احاطه دارد . (38) د) مطابقت قرآن كريم با عقل انساني
از آنجا كه قرآن كريم، براي هدايت انسانها در همه زمانها آمده است توجه ويژهاي به عقل بشر دارد; يعني آنچه قرآن كريم متكفل بيان آن است در حقيقت همان چيزي است كه با عقل انساني (كه توسط خالق وي، در او به وديعت گذاشته است) منطبق است . از اين رو، قرآن كريم وظيفه خويش را يادآوري دستورات عقل ميداند; «ان في ذلك لذكري لمن كان له قلب» (39) مفسرين، قلب را به عقل تفسير ميكنند . (40) اسلام به عقل، بها و ارزش كافي داده است و بر خلاف كساني كه عقل را پستشمرده و آن را مايه بدبختي بشر قلمداد ميكنند (41) معتقد است عقل در محدوده توانايي خويش قابل اعتماد است نه آن كه «سلطان و جوهر جهان باشد» (42) ; به گونهاي كه غير از عقل چيزي نباشد بلكه عقل در كنار نقل ميتواند سعادت بشري را تضمين كند و مسائلي كه وحي به ارمغان ميآورد مورد تحسين و تاييد عقل است . مراد از عقل، قوهاي است كه به وسيله آن، انسان خوب و بد را تشخيص داده و از بديها خودداري ميكند (43) به گفته پل فولكيه: «عقل گفته ميشود و از آن معناي مقابل هواي نفس و ديوانگي مراد ميشود و به اين معناست كه عقل را به عنوان توانايي آدمي بر بدرستي حكم كردن و بخوبي عمل كردن ميتوان ياد كرد .» (44) بنابراين، قرآن كريم آنچه دارد يادآوري دستورات عقلي است كه بر اثر شرايط دنياي مادي و غرق شدن انسان در اين امور، مورد غفلت واقع شده است . قرآن آمده است تا غفلتها را كنار زده و انسان را به آن سمتي سوق دهد كه عقلش راهبري ميكند و اصولا شريعت آمده است تا آنچه در باطن انسان نهفته است را بيدار كند و كار پيامبران، بيدار كردن عقل مردم است; «و يثيروا لهم دفائن العقول .» (45) از طرفي، در جاي خود به اثبات رسيده است كه خداوند خالق انسان است پس بخوبيروشنميشود كه فرستنده قرآن كريم، همان است كه انسان را آفريد و قرآن از ذات اقدس الهي نشات گرفته است . تفاوت سخن معصومين عليهم السلام و قرآن كريم
گرچه فرمايشات اهلبيت عصمت و طهارت: خارج از قرآن نيست و به تعبير خود آن بزرگواران: «اگر به شما چيزي گفتيم، از قرآن كريم بپرسيد .» (46) اما از آنجا كه قرآن كريم، نشات گرفته از ذات اقدس الهي استحتي با سخنان معصومين تفاوت آشكار دارد و پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و آله نيز اين تفاوت را ميدانست و كاتبان وحي نيز سخنان پيامبر و حديث قدسي را از قرآن كريم تشخيص ميدادند . دكتر صبحي صالح در اين باره مينويسد: «پيامبر اسلام با آگاهي كامل ميان وحي كه بر او نازل ميشد و حديثهايي كه با الهام الهي ولي تعبيرات انساني خودش آنها را بيان ميكرد با وضوح فرق ميگذاشت ... منشيهاي پيامبر، آن قسمت از احاديث او را كه مضمون آنها از وحي بود (گرچه از لحاظ معني و تفسير، ارتباط شديد با قرآن داشتند). در نوشتن، از قرآن جدا ميكردند; زيرا الفاظ و سبك بيان اين احاديث مربوط به خود پيامبر بود و تفاوت ميان آنها و سبك اعجازي قرآن آنچنان واضح بود كه هر گونه اختلاط را غير ممكن ميساخت . حتي احاديث قدسيه كه به عقيده علماي اسلام از نظر معنا مربوط به حضرت باريتعالي ميباشد در نگارش و تدوين، از قرآن جدا گرديد ... پيامبر نشان ميداد [كه بين] سبك سخن گفتن محمد صلي الله عليه و آله گرچه فصيحترين همه انسانهاي عالم باشد و سبك سخن گفتن خدا كه مبدا همه عظمتها و قدرتها هست، تفاوت بزرگ وجود دارد .» (47) و مرحوم شهيد مطهري رحمه الله اين تفاوت سبك قرآن كريم با سخنان ديگر را چنين تقرير ميكند: «قرآن شعر نيست; چون وزن و قافيه در آن رعايت نشده است و نيز مطالب صريح بيان گرديده و تخيل در آن به كار نرفته است و نثر هم نيست; به جهت آن كه هيچ نثري آهنگ بردار نيست و قرآن عجيب آهنگين است ... اين نهجالبلاغه است كه ما وقتي آن را در كنار قرآن قرار ميدهيم به روشني احساس ميكنيم كه دو سبك است .» (48) بر اين اساس، اختلاط سخن معصومين عليهم السلام و قرآن كريم با كمترين التفات، قابل رفع است . حل يك شبهه
با آنچه گذشتبه روشني مشخص ميشود كه قرآن كريم نميتواند از سوي بعضي از موجودات غيرمحسوس مانند اجنه باشد; زيرا اولا: قرآن كريم، تحدي را نسبتبه هر دو گروه جن و انسانجامداد . ثانيا: اگر چيزي در عالم آنها اتفاق افتاده باشد همانگونه كه قرآن به ما رسيد پس آنهم بايد به ما رسيده باشد . بنابراين، هيچ موجودي در عالم; خواه محسوس خواه غير محسوس توان آوردن مانند قرآن كريم را ندارد . شيخ طوسي در الاقتصاد مينويسد: اگر قرآن از اجنه باشد هر آينه خداوند از آن منع ميكرد براي اين كه در اين، مفسده است و بر خداوند تمكين اين فعل روا نيست; چرا كه در اين صورت راه شناخت صادق از كاذب بر ما بسته خواهد شد . (49) و مرحوم شريف مرتضي از راه اين كه «پيامبري كه معجزه آورد انسان يقين ميكند به صحت و صدقش شهادت ميدهد كه اين كلام خداوند است .» (50) آمدن قرآن كريم را از سوي خداوند اثبات ميكند . بحث تحدي، عدم اختلاف در قرآن كريم و مباحث گذشته اين نكته را بخوبي روشن سازد كه قرآن، نشات گرفته از ذات اقدس الهي ميباشد و هر گونه شبهه را در مورد اين كه قرآن كريم از سوي هر كس ديگر غير خداوند صادر شده باشد از بنيان منهدم ميسازد . 1) مدرس حوزه، محقق و نويسنده . 2) احمد بن يحيي بلاذري، فتوح البلدان، دارالكتب العلميه، چاپ اول، 1403 ق . ، ص 457 . 3) كلماتي چون ربوا كه در عربي متداول، ربا نوشته ميشود يا جمعه كه جمعه گفته ميشود . 4) مرتضي مطهري، آشنايي با قرآن، صدرا، چاپ پنجم، 1370، صص 14 - 12 . 5) ويليام هلزي هال، تاريخ فلسفه علم، ترجمه عبدالحسين آذرنگ، سروش، چاپ سوم، ص 354 . 6) فريدريش شلاير ماخر و استون سايكس، ترجمه منوچهر صانعي درهبيدي، گروس، چاپ اول، ص 118 . 7) ر . ك .: عبدالكريم سروش، مجله كيان، ش 52، ص 58; فصلنامه فرا راه، پيش شماره، ص 20 . 8) به اين سخنان در خلال همين مقاله اشاره خواهد شد . 9) محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، نشر وفا، بيروت، ج 89، ص 19 . 10) محمد مجتهد شبستري، هرمنوتيك كتاب و سنت، طرح نو، تهران، ص 117 . 11) سيد محمدحسين طباطبايي، قرآن در اسلام، دارالكتب الاسلاميه، تهران، ج 1، ص 56 . 12) سيد محمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، دارالكتب الاسلاميه، تهران، ج 1، ص 6 . 13) محمد بن حسن حر عاملي، وسائل الشيعه، دارالكتب الاسلامية، تهران، ج 18، ص 140 . 14) همان، ص 39 . 15) محمد مجتهد شبستري، هرمنوتيك قرآن و سنت، فصلنامه فراراه، سال اول، ش 1، صص 7 - 5 . 16) حجر/9 . 17) مائده/15 . 18) سيد محمدحسين طباطبايي، شيعه، ص 64 . 19) معلم اول قرآن، خداوند است; «الرحمن علم القرآن» (رحمن/1) سپس پيامبر گرامي اسلام را به عنوان معلم معرفي كرده است; «يتلو عليهم آياته و يزكيهم و يعلهم الكتاب» (آل عمران/164) سپس فرمود: «ما آتاكم الرسول فخذوه و مانهاكم عنه فانتهوا» و پيامبر اسلام فرمود: «اني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي .» ; يعني قرآن و عترت همطراز هم و مكمل يكديگرند . بنابراين، اهل بيت عصمت عليهم السلام معلمان بعدي قرآن هستند . براي اطلاع بيشتر ر . ك .: عبدالله جوادي آملي، تسنيم (تفسير قرآن كريم)، اسراء، قم، چاپ اول، 1378، ج 1، صص 75 - 73 . 20) اسراء/88: اگر جن و انس جمع شوند تا كتابي مانند قرآن بياورند نميتوانند گرچه به هم كمك كنند . 21) الميزان في تفسير القرآن، پيشين، ج 13، ص 215 . 22) هود/13 . 23) الميزان في تفسير القرآن، پيشين، ج 10، ص 167 . 24) عبدالله جوادي آملي، پيشين، ص 55 . 25) همان، ج 2، ص 434 . 26) الميزان في تفسير القرآن، پيشين، ج 1، ص 58 . 27) قطب الدين راوندي، الخرائج و الجرايح، مؤسسه امام هادي عليه السلام، قم، ج 3، صص 982 - 981 . 28) شيخ متولي الشعراوي، معجزة القرآن، مختار الاسلامي، قاهره، چاپ اول، 1398 ق . ، ص 7; الميزان في تفسير القرآن، پيشين، ص 66 . 29) بقره/111 . 30) شيخ طوسي، التبيان في تفسير القرآن، مكتب الاعلام الاسلامي، قم، چاپ اول، 1409 ق . ، ج 1، ص 104 . 31) الطبرسي، مجمع البيان، دار احياء التراث العربي، بيروت، ج 2، ص 81 . 32) فخر رازي، مفاتيح الغيب، ج 3، ص 269 . 33) همان، ج 6، صص 303 - 302 . 34) سيد محمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، مؤسسةالنشر الاسلامي، ج 5، ص 18 . 35) روم/30 . 36) صدرالدين محمد شيرازي، شرح اصول كافي، ج 3، ص 454 . 37) سيد محمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، دارالكتب الاسلاميه، تهران، ج 1، ص 61 . 38) سيد محمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، مؤسسة النشر الاسلامي، قم، ج 5، ص 381 . 39) ق/50: قرآن كريم، يادآوري براي كساني است كه داراي قلب باشند . 40) سيد محمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج 18، ص 356 . 41) برتراند راسل، تاريخ فلسفه غرب، ترجمه نجف دريابندي، آگاه، چاپ ششم، ص 1138 . 42) همان، ص 1005 . 43) ابن فارس، معجم مقاييس اللغة، مكتب الاعلام الاسلامي، قم، ج 4، ص 69 . 44) پل فولكيه، فلسفه عمومي، ترجمه يحيي مهدوي، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ پنجم، ص 80 . 45) نهجالبلاغه، خطبه 1 . 46) محمد بن يعقوب كليني، اصول الكافي، دارالكتب الاسلاميه، تهران، ج 1، ص 60: «اذا حدثتكم بشيء فاسالوني من كتابالله .» 47) صبحي صالح، پژوهشهايي درباره قرآن و پديدهوحي، ترجمه محمدمجتهد شبستري، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1362، صص 45 - 44 . 48) مرتضي مطهري، آشنايي با قرآن، صدرا، چاپ دوم، ج 2، صص 179 - 177 . 49) شيخ طوسي، الاقتصاد الهادي الي طريق الرشاد، تحقيق شيخ حسن سعيد، مكتبة چهل ستون، ص 176 . 50) سيد مرتضي (علمالهدي)، رسائل، تحقيق سيد مهدي رجايي، دارالقرآن الكريم، 1405 ق . ، ج 1، ص 204 .