امام خمینی: مبارزی آگاه از آغاز نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

امام خمینی: مبارزی آگاه از آغاز - نسخه متنی

محمد دهقانی آرانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

امام خميني: مبارزي آگاه از آغاز...

محمد دهقاني آراني

محمدرضا پهلوي در عصري به سلطنت رسيد كه جنگ دوم جهاني به سود قواي متفقين به پايان رسيده بود. سران سه كشور پيروز ـ روزولت رئيس جمهوري امريكا، وينستون چرچيل نخست وزير انگليس و جوزف استالين نخست وزير اتحاد جماهير شوروي ـ كنفرانس معروف خود را در تهران تشكيل دادند. در اين كنفرانس ضمن بررسي اوضاع جهان و منطقه و معرفي ايران به عنوان پل پيروزي، ادامه سلطنت بزرگترين فرزند رضاخان پس از تبعيد پدرش به جزيره موريس مورد تاكيد قرار گرفت.

فضاي سياسي ايران در آغاز پادشاهي محمدرضا به گونه‏اي بود كه احزاب و شخصيتهاي سياسي پس از تحمل تنگناهاي زمان رضاخان، جرات عرض اندام يافتند و فعاليتهاي تازه‏اي را آغاز كردند و روزنامه‏ها و مجله‏هايي كه در دوران سلطنت رضاخان به تعطيل كشانده شده بودند، اجازه انتشار يافتند؛ شاه نيز چنان قدرتي نداشت، ضمن اينكه در ابتداي كار، خود را فردي دموكرات و آزادمنش معرفي مي‏كرد، احزاب كهنه‏كار مثل حزب توده و احزاب ديگري كه با غتنام از فرصت، اعلام موجوديت كرده بودند، تمام تلاش خود را براي به دست گرفتن قدرت متمركز نمودند، به طوري كه ظرف مدت كوتاهي، پست نخست‏وزيري بين چند نفر، دست به دست شد.

از عامل نخست، يعني توافق سران كشورهاي پيروز در جنگ جهاني كه بگذريم، عامل ديگري كه باعث تثبيت سلطنت محمدرضا شد، فقدان رهبري مردمي بود. اين بدان جهت بود كه بسياري از شخصيتهاي سياسي مذهبي و ملي كه مخالف رژيم بودند در دوره اختناق رضاخاني دستگير و در زندان به شهادت رسيدند و يا تبعيد شدند و تحت نظر قرار گرفتند. بسياري از علما و روحانيان نيز به علت محدوديتهايي كه رضاخان براي حوزه‏هاي علميه ايجاد كرده بود و بر اثر تبليغات سوئي كه در مطبوعات وابسته آن عصر، عليه آنها به عمل آمد و به سبب عدم حمايتهاي مردمي از فعاليتهاي برخي از روحانيان به گوشه‏گيري پرداختند و از روي آوردن به مسائل سياسي خودداري كردند.

البته آيت‏اللّه سيد ابوالقاسم كاشاني كه داراي سوابقي طولاني در مبارزه با انگليسيها بود، مي‏توانست رهبري نهضتهاي مردمي را در دست گيرد؛ اما او نيز به بهانه همكاري با قواي آلماني در زمان جنگ، توسط نيروهاي انگليسي مستقر در ايران دستگير و براي 28 ماه به زندانهاي اراك، كرمانشاه و رشت فرستاده شد. پيشنهادهاي اصلاحي ديگري نيز از سوي چند روحاني تسليم دولت شد كه اهم آنها عبارت بودند از: آزادي انتخاب حجاب توسط زنان، برچيده شدن مدارس مختلط در ايران، برگزاري مراسم نماز، منظور داشتن دروس ديني در مدارس، كم كردن بار فشار اقتصادي مردم و همچنين آزادي عمل حوزه‏هاي علميه.

هر چند وعده انجام اين پيشنهادها در بدو امر، از سوي دولت وقت (دولت فروغي) داده شد، اما هيچ‏گاه دولت به اين وعده‏ها عمل نكرد و به جاي از بين رفتن تبعيض‏هاي اجتماعي و استقرار عدالت اجتماعي و اقتصادي، تنها به محاكمه ظاهري چند تن از جنايتكاران بسنده شد.

گروههاي چپ و الحادي، فضا را براي تاخت و تاز خود مناسب ديدند و تلاش گسترده‏اي را آغاز كردند. حزب توده پس از فرار رضاخان، اعلام موجوديت كرد و توانست با سوء استفاده از نارضاييهاي مردم و طرح شعارهاي به ظاهر انقلابي، گروه زيادي از جوانان بويژه دانش‏آموزان، دانشجويان، نظاميان، كارمندان و كارگران را به خود جذب كند. احزاب ديگر نيز كم و بيش، داراي هواداراني بودند، اما متاسفانه قشر روحاني و مذهبي، هيچ‏گونه تشكل منسجمي نداشتند.

امام خميني(س)، جنايتها و توطئه‏هاي شيطاني رضاخان را از نزديك ديده بود و در عين حال، ماهيت رژيم پسرش، محمدرضا را به خوبي مي‏شناخت و بدين جهت آنچه را كه توسط عمال رژيم به اسم آزادي و آزاديخواهي صورت مي‏گرفت، كافي نمي‏دانست. از اين رو، در سال 1322 يعني دو سال پس از فرار رضاخان با نوشتن كتاب كشف‏الاسرار نخستين گامها را براي اعتراض به اوضاع آن زمان برداشت و از غفلت و كم توجهي روحانيان به مسائل روز، شديداً انتقاد كرد و رفتن رضاخان و روي كار آمدن پسرش، محمدرضا را، اين چنين توجيه كرد:

رضا خان رفت. دورؤ تاريك ديكتاتوري سپري شد. گمان مي‏رفت كه ملت، درد خود را فهميده و از بيست سال فشارها و دست درازيها به جان و مال و ناموسشان عبرت مي‏گيرند و بقيه معدودي از ورشكسته‏هاي عصر طلايي را خود آنها به سزاي خود مي‏رسانند و طرفداران ترك آيين و مراسم آن را پايمال مي‏كنند، ولي باز خوابند و روزگار سياه خود را فراموش كردند. ملت چون به حقوق حقؤ خود قيام نكرد، ماجراجوها فرصت به دست آوردند تا از ملاها تجاوز كردند و يكسره با دين و دينداري طرف شدند و محكمات قرآن را پايمال اغراض مسمومه كردند تا با دل گرم بتوانند صفحه مملكت را ميدان اجراي نيات فاسدؤ خود كنند و دوباره آن سياه بختيها و روزگارهاي تلخ را عودت دهند. 1

امام خميني(س) به نوشتن كتاب كشف الاسرار بسنده نكرده، بلكه در هر فرصتي كه پيش مي‏آمد به افشاي توطئه‏هاي رژيم دست نشانده پهلوي و روشن كردن اذهان مردم مي‏پرداخت. براي مثال زماني كه به مناسبتي از او خواسته مي‏شود به عنوان يك روحاني، مطلبي بنويسد، برخلاف شيوؤ علما و روحانيان ديگر كه معمولاً در اينگونه موارد در زمينه‏هاي احكام و اخلاق اسلامي مطالبي مي‏نويسند كه به علت كاربرد واژه‏هاي مهجور، تنها مورد استفادؤ خواص مي‏باشد ـ با زباني ساده و نثري شيوا، لبه تيغ تيز حمله را متوجه حكام جور و بخصوص رژيم ايران مي‏كند:

... خودخواهي و ترك قيام براي خدا، ما را به اين روزگار سياه رسانده و همؤ جهانيان را بر ما چيره كرد و كشورهاي اسلامي را زير نفوذ ديگران در آورده. قيام براي منافع شخصي است كه روح وحدت و برادري را در ملت اسلامي خفه كرده، قيام براي نفس است كه بيش از دهها ميليون جمعيت شيعه (ايران) را به طوري از هم متفرق و جدا كرده كه طعمؤ مشتي شهوت پرست پشت ميز نشين شدند. قيام براي شخص است كه يك نفر مازندراني بيسواد را بر يك گروه چند ميليوني چيره مي‏كند كه حرث و نسل آنها را دستخوش شهوات خود كند... قيام براي نفعهاي شخصي است كه روزنامه‏ها كه كالاي پخش فساد اخلاق است امروز هم همان نقشه‏ها را كه از مغز خشك رضاخان بي‏شرف تراوش كرده، تعقيب مي‏كنند و در ميان توده پخش مي‏كنند، قيام براي خود است كه مجال به بعضي از اين وكلاي قاچاق داده كه در پارلمان بر عليه دين و روحانيت هر چه مي‏خواهند بگويند و كسي نفس نكشد...2

كتاب كشف الاسرار با تمام هشدارها و مزيتهايي كه داشت در آن عصر و زمان، مورد توجه قرار نگرفت و حوادث بعدي، پايه‏هاي رژيم محمدرضا شاهي را مستحكم كرد. رحلت آيت‏اللّه سيد ابوالحسن اصفهاني در سال 1325 شمسي به عنوان مرجع تقليد شيعيان و موضوع جانشيني او، از جمله مسائلي بود كه امام را به تكاپو واداشت.

امام با درك موقعيت زمان و با تجربؤ تلخي كه از دوران رضاخاني داشت وارد معركه شد. مقام و مرتبه علمي آيت‏اللّه حاج سيد حسين بروجردي را به خوبي مي‏شناخت و بدين جهت كوشيد تا موافقت ايشان را براي مهاجرت به قم و قبول مرجعيت و رهبري ديني و سياسي مردم جلب كند. امام با فرستادن نامه و سفر به شهرهاي مختلف كشور و جلب نظرهاي موافق علما به مرجعيت آيت‏اللّه بروجردي، به توفيق بزرگي دست يافت. هر چند مرحوم آيت‏اللّه بروجردي، به علل خاصي براي دخالت در امور سياسي تمايلي نشان نمي‏داد، اما امام خميني مي‏كوشيد تا ايشان را به عنوان رهبر مذهبي، سياسي در جريان امور حوزه و جامعه قرار دهد. امام ضمن اينكه با تشريح خطر مقدس نماها در حوزه علميه قم و برنامه‏هاي سياسي دولت و دربار، براي آيت‏اللّه بروجردي، ايشان را از جزئيات مسائل آگاه مي‏كرد، هيچ‏گاه به اقدامي كه نشان دهندؤ عدول از خط فكري آن مرحوم باشد دست نزد و حتي زماني كه متوجه شد آيت‏اللّه بروجردي از تدريس فلسفه در حوزه خشنود نيست، درس خود را تعطيل كرد و به شاگردان خود نيز همين توصيه را نمود.3

حادثه 15 بهمن 1327 شمسي و حملؤ مسلحانؤ نافرجام به جان شاه در دانشگاه تهران، بهانه‏اي به دست شاه داد تا ضمن سركوب مخالفان، حكومت خود را نيز استحكام بخشد.

رژيم پس از وقوع اين حادثه، با اعلام حكومت نظامي در تهران و حومه، آيت‏اللّه كاشاني را به اتهام دست داشتن در طرح ترور دستگير كرد و حزب توده نيز به همين اتهام در سراسر كشور منحل شد و رهبران آن تحت تعقيب قرار گرفتند.

شاه وجود آيت‏اللّه كاشاني را در صحنؤ سياسي كشور براي خود خطر آفرين مي‏دانست و فعاليت حزب توده را نيز به خاطر وابستگيهايش به شوروي از يكسو و گرايش طبقه جوان به آن به نفع خود نمي‏ديد؛ بنابراين پس از برداشتن اين دو مانع عمده از سر راه خود، ضمن مشورت با اطرافيان مورد اعتمادش درصدد تشكيل مجلس موسسان برآمد. شاه مي‏خواست با تشكيل اين مجلس و تغيير، اصولي از قانون اساسي و يا افزون اصول تازه‏اي به آن، قدرت و اختيارات بيشتري از جمله اختيار انحلال دو مجلس شوراي ملي و سنا را كسب كند. با دستگيري و سپس تبعيد آيت‏اللّه كاشاني به لبنان، مانع عمدؤ كار، ظاهراً از سر راه برداشته شده بود. مجلس نيز كارآيي چنداني نداشت. تنها نگراني عمدؤ شاه از آيت‏اللّه بروجردي بود. چون دو اصل از اصول متمم قانون اساسي مشروطيت، اصل اول راجع به مذهب رسمي كشور طريقه حقه جعفريه اثنا عشريه و اصل دوم راجع به نظارت پنج تن از مجتهدان عالم و آگاه هر عصر بر مصوبات مجلس و تطبيق آن با قواعد مقدسه اسلام بود و شايع شده بود كه يكي از هدفهاي مجلس موسسان، تغيير در اين اصول است. شاه براي اينكه آيت‏اللّه بروجردي را از نگراني درآورد، وزير كشور و دكتر منوچهر اقبال، را به نمايندگي خود نزد آن مرحوم فرستاد.

امام خميني به درخواست آيت‏اللّه بروجردي در نشستي با دكتر اقبال شركت كرد و به طور رسمي با او به مذاكره پرداخت و سرانجام با لحني تند و قاطعانه خطاب به دكتر اقبال گفت: ما به شما هرگز اجازؤ چنين تغيير و تبديلي در قانون اساسي را نمي‏دهيم، زيرا اينگونه تغيير، افتتاحيه‏اي جهت دستبرد اساسي به قوانين موضوعه اين كشور خواهد شد و به دولت فرصت خواهد داد كه هر وقت هر طور كه سياست و منافع او اقتضا مي‏كند، در قانون اساسي دست ببرد و طبق اغراض و اميال خود، قانوني را ملغا و قانون ديگري را جعل نمايد.4

دكتر اقبال در يكي از جلسات مجلس در تاريخ 8 ارديبهشت 1328 راجع به ملاقات خود با آيت‏اللّه بروجردي توضيحاتي داد، اما در مورد ملاقاتش با امام هيچ اشاره‏اي نكرد. از سويي چون در حوزه و بيرون حوزه، تعبيرهايي دربارؤ موافقت آيت‏اللّه بروجردي با تشكيل مجلس موسسان مي‏شد، برخي از فضلا و مدرسان حوزه علميه قم و از جمله امام در سوال مكتوبي، نظر ايشان را جويا شدند. آيت‏اللّه بروجردي در پاسخي كه نوشتند تلويحاً عدم مخالفت خود را با تشكيل اين مجلس اعلام كردند. ايشان در بخشي از پاسخنامه خود تاكيد كرد كه: ...موقعي كه فرمان همايوني صادر شد، براي اينكه مبادا تغييراتي در مواد مربوط به امور دينيه داده شود به وسيله اشخاص به اعليضرت همايوني تذكراتي مكرر داده‏ام تا آنكه اخيراً جناب آقاي وزير كشور و آقاي رفيع از طرف اعليحضرت همايوني ابلاغ نمودند كه تنها در مورد مربوط به ديانت تصرفي نخواهد شد...5

لازم به يادآوري است كه آيت‏اللّه كاشاني با وجودي كه در اين زمان در تبعيد به سر مي‏برد با صدور اعلاميه‏اي تشكيل مجلس موسسان را به شدت محكوم كرد و ضمن آن خطاب به ملت ايران نوشت: ... هموطنان عزيز! در جلوگيري از تغيير قانون اساسي و ديكتاتوري و مظالم خانمانسوز، فداكاري لازم است. نمي‏توانند همه را بكشند يا حبس نمايند. حرف حساب ملت با جديت در دنياي امروز پيش مي‏رود، والا پشيمان مي‏شويد، در حالي كه پشيماني سودي ندارد.6

مبارزه براي ملي كردن صنعت نفت ايران، از مهمترين مسائلي بود كه نيروهاي مذهبي و ملي را در طول دهه بيست به حركت و جنبش مشتركي واداشت و رهبران دو نيرو را به ائتلاف كشاند.

در انتخابات دورؤ شانزدهم كه در سال 1329 برگزار شد، تعدادي از نمايندگان مردم، از جمله آيت‏اللّه كاشاني و دكتر مصدق، به مجلس راه يافتند. آيت‏اللّه كاشاني كه پس از ترور شاه در 15 بهمن 1327 به لبنان تبعيد شده بود در 20/3/1329 در ميان استقبال فراوان مردم وارد كشور شد. وي پس از ورود به كشور، با صدور اعلاميه‏اي، نفت ايران را متعلق به ملت ايران و قرارداد تحميلي سال 1312 گس ـ گلشائيان را فاقد ارزش قضايي دانست7

به منظور به تصويب رساندن لايحه الحاقي گس ـ گلشائيان شاه مجبور شد به توصيه دولت انگليس سپهبد رزم‏آرا رئيس ستاد ارتش را به نخست‏وزيري رساند. اما آيت‏اللّه كاشاني با صدور اعلاميه‏اي به مخالفت با دولت رزم‏آرا پرداخت و در آذرماه همان سال نيز نمايندگان اقليت در مجلس به رهبري دكتر مصدق پيشنهاد ملي كردن صنعت نفت را مطرح كردند. رزم‏آرا در برابر خواست آيت‏اللّه كاشاني و نمايندگان ملي مقاومت مي‏كرد، اما در 16 اسفند 1329 توسط يكي از اعضاي فداييان اسلام، خليل طهماسبي، به قتل رسيد و دولت و مجلس، ناگزير به عقب‏نشيني شدند و در نتيجه در 24 اسفند 1329 ملي شدن صنعت نفت در مجلس شورا و پنج روز بعد در مجلس سنا به تصويب رسيد.

شاه پس از ترور رزم‏آرا، حسين علا از عُمال انگلستان را به نخست‏وزيري منصوب كرد اما وي بر اثر مخالفت مجلس و مردم مجبور به استعفا شد و دكتر محمد مصدق در ارديبهشت 1330 با پيشنهاد مجلس و اصرار آيت‏اللّه كاشاني، به نخست وزيري رسيد.

دكتر مصدق در اواخر تير 1331 به علت اختلافي كه با شاه در مورد گرفتن پُست وزارت جنگ پيدا كرد بدون اينكه آيت‏اللّه كاشاني را در جريان بگذارد، استعفا كرد. شاه نيز با قبول استعفاي او قوام‏السلطنه را به نخست‏وزيري منصوب كرد.

آيت‏اللّه كاشاني ضمن مخالفت با اين انتصاب، مردم را به مبارزه خواند و اعلام كرد كه اگر قوام نرود شخصاً كفن خواهد پوشيد و اعلام جهاد خواهد كرد. مردم به خيابانها ريختند كه صدها تن از آنان توسط سربازان شاه به خاك و خون كشيده شدند. واكنش آيت‏اللّه كاشاني و نامه تند ايشان به حسين علا، وزير دربار، و تظاهرات مردم در روز 30 تير 1331، شاه را وادار به بركناري قوام‏السلطنه و انتصاب دكتر محمد مصدق به نخست‏وزيري كرد.

هر چند واقعه سي تير، نشان دهنده پيوند روحانيان به رهبري آيت‏اللّه كاشاني و ملي‏گراها به رهبري محمد مصدق بود، اما آغاز اختلاف بين دو رهبر و گسترش آن، به قطع حمايت مردمي از دولت و كودتاي 28 مرداد 1332 انجاميد.

هر چند امام خميني در آن دوران، به طور مستقيم در امور مربوط به سياست، دخالتي نداشت، اما به عنوان يك روحاني دلسوز، شاهد ماجراها بود و دل مي‏سوزاند. نزديكان آيت‏اللّه كاشاني اظهار مي‏دارند كه امام بارها فرزند شهيدش مصطفي را به نزد آيت‏اللّه كاشاني مي‏فرستاد و پيامهاي شفاهي و كتبي ميان ايشان را مبادله مي‏كرد. ضمناً امام در فصل تابستان، هر چند گاهي به امامزاده قاسم تهران مي‏رفت و در آنجا با آيت‏اللّه كاشاني ملاقات مي‏كرد و با ايشان ارتباط زيادي داشت.8

كودتاي امريكايي 28 مرداد 32 پايه‏هاي حكومت محمد رضا را تثبيت كرد و با سقوط دولت ملي دكتر مصدق و روي كار آمدن دولت كودتا، سپهبد زاهدي، تمام دستاوردهاي نهضت ملي از بين رفت، و دعوت از كنسرسيومهاي نفتي اروپايي و امريكايي و عقد قراردادهاي زيانبار با آنها، وضعي را پديد آورد كه طي ده سال ـ از سال 32 تا 42 حدود 340 ميليون تُن نفت از چاههاي ايران استخراج شد؛ كه اين مقدار بيش از مقدار نفتي بود كه انگلستان در مدت پنجاه سال ـ پس از قرارداد دارسي ـ به غارت برده بود9. اين در حالي بود كه افزايش درآمدي كه به سبب افزايش توليد نفت و سرمايه‏گذاران خارجي عايد كشور شد، به جاي آنكه در جهت امور زيربنايي سرمايه‏گذاري شود، عموماً صرف هزينه‏هاي نظامي و عيش و نوش شاه، دربار و دولتمردان مي‏شد. هزينه‏هاي نظامي ايران از سال 32 تا 40 بالغ بر 65 ميليارد ريال مي‏شد و ده سال بعد از كودتا، بودجه ارتش به چهار برابر رسيد10.

وابستگي شديد اقتصادي و نظامي ايران به كشورهاي خارجي و به طور عمده به امريكا موجب شد كه دولت حسين علا در سال 1334 به توصيه امريكا، پيوستن ايران به پيمان بغداد را اعلام كرد و در فروردين 1336 دكترين آيزنهاور را مورد تاييد قرار داد11.

در سال 1335 سازمان اطلاعات و امنيت كشور (ساواك) با همكاري ماموران اطلاعاتي امريكايي ايجاد شد. وظيفه اين سازمان، شناسايي، دستگيري و شكنجه مبارزان و مخالفان رژيم و سركوب كليه جنبشهاي مخالف شاه و حكومت بود.

عقد پيمان نظامي دو جانبه بين ايران و امريكا در اسفند 1337 موجب هجوم مستشاران نظامي امنيتي امريكايي به ايران و ايجاد چندين پايگاه نظامي و جاسوسي در گوشه و كنار كشور شد.

عوامل گوناگون از جمله وقوع كودتاي ضد سلطنتي در عراق (1337/1958) و نوعي كودتاي نظامي در تركيه (1339/1960)، كودتاي انقلابي در مصر (1332/1953) مبارزات رهايي بخش در چين، ويتنام، كوبا... و ظهور جنبشهاي انقلابي دهقاني در دهؤ پنجاه و پيروزي كمونيسم در برخي كشورها، امريكا را به تجديد نظر در كشورهاي تحت سلطه خود و از جمله ايران واداشت و ضمن آن، انجام اصلاحات ارضي در اين كشورها را علاج واقعه قبل از وقوع مي‏دانست و با پيروزي دموكراتها و روي كار آمدن كندي در سال 1960، اين موضوع، جامه عمل به خود پوشيد.

به منظور فراهم كردن زمينه‏هاي مناسب براي اجراي برنامه اصلاحات ارضي و جلب اطمينان مردم و گروههاي سياسي، ايجاد فضاي باز نسبي سياسي ضروري بود. بنابراين چنين فضايي از سال 39 تا 42 در كشور پديد آمد.

كودتاي 28 مرداد 32 با تمام زيانهايي كه براي كشور و جامعه ايران داشت، ماهيت بسياري از افراد، شخصيتها، سازمانها و گروههاي سياسي را روشن كرد. پس از كودتا، برخي از هواداران دكتر مصدق و افراد جبهه ملي با اظهار ندامت از گذشته‏هاي خود و عذرخواهي از شاه، به مقامات عاليه رسيدند. تعداد كمي كه به آرمانهاي سياسي خود وفادار باقي ماندند، به محاكمه كشانده شدند و آنهايي كه بعدها نهضت مقاومت ملي را تشكيل دادند پس از مدتي به سبب بروز اختلاف نظر، از هم پاشيدند گروهي از آنها نيز به فعاليتهاي اقتصادي پرداختند و با كنار گذاشتن تلاشهاي سياسي در زمرؤ سرمايه‏داران قرار گرفتند. رهبران راست و چپ جبهه ملي در طول دهؤ 1330 از سياست امريكا حمايت كردند و اللهيار صالح رهبر حزب ايران در سال 1335 با صدور اعلاميه‏اي دكترين آيزنهاور را مورد تاييد قرار داد.

يكي از وقايع دردناك دهؤ 1330، دستگيري اعضاي فداييان اسلام در سال 1334 و اعدام رهبر آن، سيد مجتبي نواب صفوي، و چند تن از افراد موثر آن پس از محاكمه در بيدادگاه نظامي شاه بود. اين عده طي چند سال فعاليتهاي سياسي و مسلحانه داشتند.

لو رفتن شاخؤ نظامي حزب توده از حوداث ديگر همين سالها بود. صدها تن از اعضاي اين حزب دستگير شدند. عده‏اي از آنان در دادگاههاي نظامي محاكمه و محكوم شدند. گروهي از آنان نيز پس از اظهار ندامت آزاد شدند و تعدادي از آنان، بعدها به عضويت ساواك و سازمانهاي پليسي شاه درآمدند و با توجه به تجربيات سازماني خود، به شناسايي و دستگيري گروههاي مبارز پرداختند.

در نيمه اول سال 1339 جبهه ملي دوم با ائتلاف چند حزب و گروه سياسي اعلام موجوديت كرد و به فعاليت سياسي پرداخت. رهبر جبهه ملي، اللهيار صالح، پس از سالها سكوت، كانديداي نمايندگي دوره بيستم مجلس شورا شد و از كاشان انتخاب گرديد. اين مجلس در تابستان سال 1339 بر اثر فشار امريكا و اعتراض احزاب سياسي به بهانه تقلب در انتخابات منحل شد. يكي از معترضان به برگزاري انتخابات دوره بيستم، اللهيار صالح بود كه به اعتبار نامه جمال اخوي، وكيل اول تهران، اعتراض كرد و ضمن آن در نطق پيش از دستور خود گفت: اين مجلس، قلابي است و بايد منحل شود!

هر چند سال 39 تا 42 اوج قدرت نهايي جبهه ملي بود، اما در طول اين سه سال به تشكيل يك كنگره، انتشار منشور جبهه، برگزاري يك متينگ كوچك و نوشتن چند نامه دولت اكتفا شد و كار مهم و ارزنده ديگري صورت نگرفت. حتي رهبران جبهه حاضر نشدند در ميتينگ دانشجويان عضو جبهه ملي نيز شركت كنند و سرانجام مجموعه جبهه ملي پس از يك سلسله بحثهاي طولاني تشكيلاتي از هم پاشيد.

در سال 1340 جناح مذهبي جبهه ملي با نام نهضت آزادي ايران از جبهه جدا شد و اعلام موجوديت كرد. نهضت آزادي در مرامنامه خود، اعلام داشت: اولاً مسلمانيم، دين را از سياست جدا نمي‏دانيم، ايراني و تابع قانون اساسي هستيم. مصدقي هستيم و از تز و راه مصدق پيروي مي‏كنيم.12

ايجاد فضاي باز سياسي، شاه را با دو مشكل عمده رو به رو كرد، فشار آمريكا براي انجام اصلاحات مورد نظر و مخالفت آيت‏اللّه بروجردي با برنامه‏هاي به ظاهر اصلاحي شاه. بنابراين براي راضي نگهداشتن آمريكا، درصدد تغيير دولت برآمد و به توصيه امريكا دكتر علي اميني به نخست‏وزيري رسيد، ضمن اينكه شاه نمي‏خواست اصلاحات مورد نظر امريكا را بدون جلب موافقت و يا دست كم عدم مخالفت آيت‏اللّه بروجردي اجرا كند. براي اجراي اين منظور، حتي نماينده‏اي براي گفتگو با آيت‏اللّه بروجردي فرستاد، اما ايشان حاضر به تاييد برنامه‏هاي شاه نشد و در پاسخ يكي از آنها گفت: امور لازمتري هست كه بايد اصلاح شود.13 با رحلت آيت‏اللّه بروجردي در فروردين 1340 مهمترين مانع داخلي از جلوي پاي شاه برداشته شد. دكتر اميني كه در اين زمان به نخست‏وزيري رسيده بود، مي‏دانست كه بدون كسب نظر موافق مراجع قم قادر به اجراي برنامه‏هاي مورد نظر امريكا نيست؛ بنابراين چند ماه بعد به قم رفت و با مراجع قم به طور خصوصي گفتگو كرد. اما امام خميني حاضر به ديدار خصوصي نشد و يكي از طلبه‏هاي جوان، حجت‏الاسلام عقيقي بخشايشي در جلسه گفتگوي امام با اميني شركت كرد و متن گفتگو در يكي از نشريات آن روز انتشار يافت. هدف امام از اين كار، ظاهراً آن بود كه مبادا اميني دست به اجراي برنامه‏هاي غير اسلامي بزند و چنين وانمود كند كه با مراجع قم و از جمله ايشان به توافق رسيده است.

امام در بخشي از سخنانش خطاب به دكتر اميني گفت: بايد طوري با مردم رفتار كنيد و گامهاي مفيد و موثر به نفع اجتماع برداريد و آنچنان خدمت نشان دهيد كه در پيشگاه خداوند و وجدان مسئول نباشيد.

لايحه اصلاحات ارضي در 20 دي 1340 در هيات وزيران به تصويب رسيد و به صورت قانون قابل اجرا درآمد. گرچه امام خميني اصلاحات ارضي را به سود دهقانان نمي‏دانست، اما براي جلوگيري از سوء استفاده رژيم، از بيان مخالفت خودداري كرد.

اصلاحات روبنايي دكتر اميني ـ بويژه مبارزه او با فساد اداري ـ موجب محبوبيت او در داخل كشور شد. از سوي ديگر، اعتماد كامل امريكا به اميني و بي اعتنايي نخست‏وزير به شاه، باعث نگراني و رنجش شاه شد؛ از اين رو به امريكا سفر كرد تا به كِندي و مقامات امريكايي اعلام كند كه وي حاضر است برنامه هاي امريكا را شخصاً انجام دهد. مقامات امريكا با قبول نظر شاه، حمايت خود را از او اعلام كردند.

به دنبال توافق شاه و كندي، امريكا به بهانه‏هاي گوناگون حاضر به پذيرفتن خواستهاي اميني نشد و در نتيجه وي استعفا كرد و شاه، اسداللّه علم را در تاريخ 27/4/41 مامور تشكيل كابينه كرد.

پس از روي كار آمدن اسداله علم، گامهايي براي تضعيف روحانيان برداشته شد؛ از جمله آنكه شايع شد رژيم قصد دارد در شهر مذهبي قم، سينما، مشروب فروشي و عشرتكده داير كند. طلبه‏هاي جوان و مبارز حوزه، پس از شنيدن آن طوماري نوشتند و ضمن آن به رژيم هشدار دادند، مراجع وقت قم به نگرانيهاي طلبه‏ها اهميت چنداني ندادند و تنها امام بود كه بلافاصله رئيس شهرباني قم را احضار كرد و طومار طلبه‏ها را به او نشان داد و قاطعانه به وي اخطار كرد؛ و هنگامي كه يكي از روحانيان قم به دربار رفت و به نام روحانيان قم،. تولد فرزند شاه را به او تبريك گفت، از سوي امام احضار شد و مورد مواخذه قرار گرفت14. ضمن اينكه امام، همچنان مواظب حركتها و سخنان شاه و دولت بود تا در صورت حركتي خلاف اسلام، پاسخ مناسب را به آنان بدهد.

رحلت آيت‏اللّه كاشاني در اسفند 1340 ضايعه ديگري براي كشور و روحانيان بود و دومين مانع عمده از سر راه شاه برداشته شد. امام به پاس مجاهدتهاي ايشان مجلس ختم باشكوهي در قم برگزار كرد و خود نيز در آن شركت نمود15.

نتيجه آنكه امام خميني(س) از عنفوان جواني به عنوان يك روحاني آگاه آزاده و مبارز و بدون هراس از هيچ مقام و دستگاهي و تنها به اتكاي خداوند، هر جا كه براي اسلام، مسلمانان و مردم ايران، احساس خطر كرد، ساكت ننشست و رسالت خود را ايفا كرد. همان‏گونه كه ذكر شد، پس از فرار رضاخان با نوشتن كشف‏الاسرار فرياد اعتراض خود را به كم توجهيها به سرنوشت اسلام و مسلمانان بلند كرد و پس از آن، به رغم وجود تمام تنگناها و مشكلات، هيچ‏گاه ساكت نماند و طي بيست سال، به مبارزه خود با كژيها و ناراستيها ادامه داد.

رحلت آيت‏اللّه بروجردي، روي كار آمدن اسداله علم، طرح موضوع انجمنهاي ايالتي و ولايتي و مطرح كردن نقشه‏هايي براي تضعيف اسلام و روحانيان به رويارويي مستقيم امام با رژيم شاهنشاهي و شخص شاه انجاميد.

هر چند شاه، موفق به تبعيد امام از كشور شد، اما مبارزات مردم به رهبري امام همچنان ادامه يافت و اين مبارزات پس از پانزده سال به ثمر رسيد و با پيروزي انقلاب اسلامي، نظام دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهي فرو پاشيد و جمهوري اسلامي ايران استقرار يافت. سير مراحل اين پيروزي را مي‏توان به خوبي از سخنان مهم و سازنده امام، از نخستين روز مبارزه مستقيم تا 22 بهمن 1357 و پس از آن مشاهده كرد.


12. تاريخ سياسي معاصر ايران؛ ص 354 و 355.

1. خميني، روح‏اللّه؛ كشف‏الاسرار؛ ص 10.

15. سرگذشتهاي ويژه...

14. بررسي و تحليل نهضت امام خميني؛ ص 103 ـ 105.

11. دكترين ايزنهاور، سياست خاورميانه‏اي و خاور نزديكي ژنرال آيزنهاور رئيس جمهوري امريكا (1952 ـ 1960) بود كه هدف اصلي‏اش نفوذ، مداخله و پشتيباني نظامي و اقتصادي از اين كشورها تحت عنوان مقابله با كمونيسم از خارج و داخل بود. دانشنامه سياسي؛ ص 155.

13. مجله ياد، سال سوم، زمستان 66، ص 51.

10. تاريخ نوين ايران؛ ص 38 و ايران بر ضد شاه.؛ ص 118.

2. صحيفه نور؛ ح اول، ص 3ـ7.

3. سرگذشتهاي ويژه از زندگي امام خميني؛ ج6، ص59ـ60.

4. بررسي و تحليل نهضت امام خميني؛ ج1، ص 102.

5. از انشعاب تا كودتا؛ ج3، ص156.

6. روحانيت و نهضت ملي شدن صنعت نفت؛ ص46ـ47.

7. همان ماخذ؛ ص 4ـ25.

8. مجله ياد؛ شماره پنجم، ص44 ـ 45.

9. ايران و تاريخ؛ ص 28.

/ 1