آيا دين كشفپذير است؟ آيا تمام حقيقت دين، قابل دسترسي است؟ در صورت كشفپذير بودن دين، منابع فهم دين چيست؟ آيا كشف حاق دين، از منطق مشخصي پيروي ميكند؟ اگر كشف حاق و حقيقت دين و دينِ حقيقي ممكن و منطقمند است، علل تنوع و تطور فهم ديني چيست؟ آيا تنوع و تطور فهمها دستگاهواره و بالجمله است يا فيالجمله؟ آيا تحول فهم دين عرضي و متعارض است، يا طولي و متكامل؟ آيا تكثر و تنوع فهم ديني، با نسبيت فهم دين ملازم است؟ آيا فهمها به صائب و غير صائب قابل تقسيم است؟ اگر چنين است سازوكار ارزش سنجي فهمهاي ديني چيست؟ و آيا پاسخ پرسشهاي فوق را بايد از متن دين جستوجو كرد يا از بيرون دين؟ يا از هر دو طريق؟ دادن پاسخ درخور به اين پرسشها و پرسشهاي بسيار ديگري از اين دست، ضرورت تدوين فن و دانش مستقلي را ايجاب مينمايد كه ميتوان نام آن را «منطق فهم دين» نهاد. براي ارائة پاسخ اجمالي به بيشتر پرسشهاي پيش گفته، محورهاي زير بايد مورد بحث قرار گيرد: 1. تعريف اصطلاحات كليدي. 2. روششناسي منطق فهم دين. 3. پيشانگارههاي كشفپذيري دين. 4. شروط و شرايط پيشيني فهم دين، (صفات و صلاحيتهاي فهمنده). 5. متدولوژي كشف دين. 6. نقد نظرية «قرائتپذير انگاري دين». 7. ساز و كار ارزش سنجي فهم دين. نگارنده طي سلسله دروسي به تبيين محورهاي فوق پرداخته و اينك به منظور عرضه به پيشگاه اهل فضل و نظر، به صورت گزيده و در حد حوصلة يك يادداشت كوتاه، چكيده و فهرستوارهاي از آن دروس را تقديم ميكند و طرح تفصيلي آن را به مجال و مقالي مناسب واميگذارد و اميدوار است دانشوران صاحب نظر، اين مسوده را تنها به عنوان يك «طرح كار» تلقي فرمايند و از نقد و تذكارهاي تكميلي دريغ نورزند.
تعريف اصطلاحات
اصطلاحاتي از قبيل دين، متن ديني (مقدس)، فهم دين، تفسير، تأويل، هرمنوتيك، قرائت، معرفتديني، زبان دين، منطق فهم دين، روشها و رويكردهاي تفسير متون ديني (به ويژه قرآن) و...، بايد مورد بررسي قرار گيرد، اما در اينجا تنها در باب اصطلاحات «دين»، «فهم دين»، «قرائتپذيري»، و «هرمنوتيك» توضيح مختصري ارائه ميشود. 1. «دين» عبارت است از مجموعه گزارهها و آموزههايي كه از سوي مبدأ هستي، براي تعريف مناسبات آدمي با خود، خدا، طبيعت و ديگر آحاد انساني به انگيزة تأمين «كمال» و «سعادت» او، الهام و ابلاغ گرديده است. 2. «فهم دين» عبارت است از كشف منطقمند گزارهها و آموزههاي ديني از منابع آن، آنچنان كه هست. نسبت فهم دين با نفس دين، از سنخ نسبت علم و معلوم است. از اينرو هر چند ممكن است در برخي موارد سعي برخي دينشناسان در باب فهم دين به خطا رود و در نتيجه از برخي عبارات ديني، چند برداشت پديد آيد، اما اين موارد در قياس با برداشتهاي يكسان و سازگار، اقلي هستند، و نفسِ تحقق فهمهاي متكثر، دليل حقانيت آنها نيست. فهم سره از ناسره نيز قابل تفكيك است. 3. «قرائت پذيري» نيز به اين معني است كه به علت نسبيت معرفت انسان به جهت ساختار ذهن او و تأثير تعيين كنندة ذهنيت و شخصيت مفسر در فهم وي از سويي، و به دليل صامت بودن متن، يا تاريخزدگي آن، يا...، از ديگر سو، متون (از جمله متون مقدس)، معاني متعددي را برميتابند. تا جايي كه از متون واحد، فهمهاي دستگاهوارهاي متفاوت و احياناً متناقض صورت ميگيرد و همه فهمها نيز از حجيت و اهميت برابر برخوردارند. 4. «هرمنوتيك» سرگذشت پرفراز و نشيبي را پشت سر نهاده و اكنون شاخههاي متنوعي پيدا كرده است. يكي از آنها «هرمنوتيك متن» است. برخي نظريههاي موجود در باب هرمنوتيك متن، مبناي قرائتپذيرانگاري دين است. هرمنوتسينهاي متن به سه گرايش اصلي، طبقهبندي ميشوند: الف : مؤلف مداران كه رسالت مفسر را «مراد كاوي» و كشف مقصود مؤلف و متكلم، ميدانند. ب : متن مداران كه تفسير را «معني ورزي» تلقي كرده و معتقدند متن، صامت و ناگوياست و يك اثر با قطع نظر از مراد مؤلف، معاني گوناگوني را تحمل ميكند. ج : مفسر مداران كه معتقدند ذهنيت و شخصيت مخاطب و مفسر، در برداشت از متن نقش اول را بازي ميكند و تا جايي علايق و سلايق مفسر در تفسير متن، نقشآفريني ميكند. به طوري كه گويي مفسر هر چه ميگويد دربارة خود ميگويد. در حقيقت متن و مفسٍّر جاي خود را با هم عوض ميكنند و «مفسٍّر» به «مفسَر» بدل ميشود. نكتة شايان توجه اين است كه بايد ميان سه مقولة «مراد»، «معنا»ي استعمالي و «مفهوم» (يعني معنا يا معاني متصور) از يك جمله يا كلمه، تفاوت قائل شد. اين ادعا نيازمند شرح و تفصيل در خور است كه بايد در جاي خود بدان پرداخته شود.
روششناسي منطق فهم دين
اين بحث كه «آيا بحث روش كشف دين را بايد از متن دين كشف كرد يك مسالة برون ديني است؟»، از جمله چالشگاههاي اساسي پيشيني دانش فهم دين است و مجالي فراخ و فراخور ميطلبد و تفصيل آن به فرصتي مناسب موكول ميشود و در اينجا صرفاًاين نكته مورد اشاره قرار ميگيرد كه به نظر ميآيد. روش تركيبي (درون ديني و برون ديني) توأماً، اما مرحلهاي طولي و حلقهاي و به نحو رفت و برگشت بين فهم اجمالي و تفصيلي، كارسازتر از مواجهة تك روشي با مسألة كشف دين و به احتمال قوي تنها روش صحيح و صواب است.
پيشانگارههاي فهم دين
كشفپذيري دين برساخته بر دو پيش انگارة اساسي است:
يكم: كشف و فهم دين لازم و ممكن است (اصل فهمپذيري متون ديني):
1. گفته شد: «دين مجموعه گزارهها و آموزه هايي است كه براي هدايت آدمي به سوي «كمال» و «سعادت»، از سوي خداي حكيم فرود آمده است». اگر متون ديني قابل فهم نباشد، «لَغويت» لازم ميآيد. از طرف ديگر كار لغو و بيهوده، قبيح است و ساحت متكلم حكيم از گرد لغو و بيهوده كاري به دور است. توضيح اينكه: الف : چون «عموم انسانها» مخاطب خدا هستند، زبان دين زبان عرفي است (عرف عام). مراد از عرفي و محاورهاي بودنِ زبان دين، عمومي و غير تخصصي (غير فلسفي، علمي، عرفاني، نمادين و...) بودن آن است، نه اينكه تابع زمان و مكان ويژهاي باشد؛ زيرا وابستگي و درآميختگي زبان دين به زمان و مكان در حدي كه فهم آن را در منطقه يا مقطعي ديگر - غير از زمان و مكان نزول - مشكل يا ناممكن سازد، با غايت جاودانه و جهاني دين (اسلام) منافات دارد و لغويت لازم ميآيد. ب : قرائتپذيري و امكان تعدد قرائتهاي دستگاهواره، موجب تحير آدميان و نقض غرض رسالت و ملازم لغويت دين ميباشد. ج : همة فهمهاي مشربي (فلسفي، علمي، عرفاني و...، كه خود، طرقي موازي با معرفت دينياند) لزوماً اسلامي نيستند، هر چند ممكن است يافتههاي فراهم آمده از اين طرق، كلاً يا جزءاً، بر طرق ديني منطبق باشند. 2. عبارات متون ديني در مُراد شارع، يا «نص» است، يا «ظاهر» در آن و يا «متشابه». عقل و وجدان بر كشفپذيري و حجيت نص دلالت دارد، سيرة عقلأ مبتني بر حجيت و اعتبار «ظواهر» است (تا وقتي كه خلاف آن ثابت نشده) متشابهات نيز غالباً به كمك نصوص و ظواهر (محكمات) قابل فهم و تفسير است. 3. نصوص ديني نيز بر گويايي و فهمپذيري دين تصريح دارد، مانند: الف : كِتابٌ اُحكِمَت آياتُهُ ثُمَّ فُصِلَت مِن لَدُن حَكيم خَبيرٍ. هود / 1. ب : فَمَن زَعَمَ اَنَّ كِتابَ ا مُبهَمٌ فَقَد هَلَكَ وَ اَهلَكَ. بحار، صفحه 90. ج : هُوَ كِتابٌ فيهِ تَفصيلٌ وَ بَيانٌ وَ تَحصيلٌ وَ هُوَ الفَصلُ وَ لَيسَ بِالهزلِ وَ لَهُ ظَهَرٌ وَ بَطنٌ فَظاهِرُهُ حُكمٌ وَ باطِنُهُ عِلمٌ، ظاهِرُهُ انيقٌ وَ باطِنُهُ عَميقٌ، فيهِ مَصابيحُ الهُدي وَ مَنارُالحِكمةِ... اِنَّ هذاالقرآن نُورٌ مُبينٌ. پيامبر اكرم (ص). 4. قرآن (كه متن اول و اصلي اسلام است) خود را به صفاتِ «گويايي» و «رسايي» توصيف كرده است، از جمله: الف : كتاب مبين: تِلكَ آياتُ الكِتابِ المبينِ. يوسف / 1. ب : تبيان: نَزَّلنا عَلَيكَ تِبياناً لِكُلٍّ شيءٍ. حل / 89. ج: كتاب نور: يا اَهلَ الكِتابِ... قَد جائَكُم مِنَ اِ نُورٌ وَ كِتابٌ مُبينٌ. مائده / 15. د : آسان: وَ لَقَد يَسَّرنَا القُرآنَ لِلذِكرِ فَهَل مِن مُدَّكِرٍ. قمر / 17،22 و 23. ه': ناطق: وَ كِتابُ اِ بَينَ اَظهركُم ناطِقٌ لاَ يعني لِسانه. نهجالبلاغه/ خطبه 133. 5. لازمة توصيههاي مكرر و مؤكد رهبران آسماني به تمسك به متون ديني (قرآن و روايات)، فهمپذير بودن متون ديني و حجيت نص و فهم آنها است: الف : حديث ثقلين: اِني تارِكٌ فيكُمُ الثَّقَلينِ كِتاب اِ وَ عِترَتي... ب: اِذا اِلتَبَسَت اِلَيكُم الفِتَنُ فَعَلَيكُم بِالقُرآنِ. اصول كافي / جلد1، صفحه 88. 6. روشآموزي و قاعده گذاري رهبران آسماني براي برداشت از متون مقدس، دليل فهمپذيري و حجيت آنهاست. 7. سيرة رهبران آسماني نيز مبتني بر اجتهاد از متون و احتجاج به نصوص ديني بوده است. 8. سيرة عملي و ارتكاز ذهني مسلمانان و غير مسلمانان، بر تفهم و تفهيم محتواي متون ديني است و اين حاكي از عدم ترديد آنان در امكان فهم تعاليم ديني است. 9. وضوح وجداني فهمپذيري متون ديني (يعني اينكه بالوجدان مييابيم كه نه تنها ما، بلكه ديگران نيز هزاران آيه و روايت را علاوه بر آن كه ميفهميم به صورت يكسان هم آنها را فهم ميكنيم)، دليل ديگر مفهوميت و حجيت آن است.
1. دين يك «حقيقت» مُنزل است و قطع نظر از عقيده و علاقة ما، داراي وجود است و فهم آن نيز به طور اتفاقي يا به حسب علايق و سلايق حاصل نميشود؛ زيرا احتمال «مطابقت» فهم اتفاقي با نفسالامر دين، قريب به صفر است؛ كما اينكه حاصل تفسير نيز مبتني بر سليقة ماست، نه حقيقت دين. 2. متون ديني صراحتاً بر روشمندي تفسير قرآن گواهي ميدهند. 3. روشها و قواعد متعددي براي فهم دين، از سوي پيامبر اسلام (ص) و ائمة معصوم(ع) تعيين و تعليم شده است از جمله: الف : روش «تفسير قرآن به قرآن». ب : قاعدة «ارجاع متشابهات به محكمات». ج : قاعدة «تقدم دلالت قرآني بر دلالت روايي». د: قاعدة «تعادل و تراجيح» (روايات علاجيه). 4. سيرة رهبران آسماني، مطالعه روشمند متون ديني بوده است. 5. سيرة عملي و ارتكاز ذهني مسلمانان نيز حاكي از روشمندانگاري فهم دين است.
شروط و شرايط پيشيني فهم متن دين
براي فهم دين، فهمنده بايد صفات دروني و باطني و صلاحيتهاي بروني و علمي بسياري را تحصيل و احراز نمايد تا درك او از دين ممكن و متقن باشد. از جمله اين صلاحيتها: 1. داشتن بصيرت به هويت وحياني و عقلاني دين و متن ديني. 2. طهارت روح. 3. تمحض ذهن. 4. «راسخ فيالعلم» بودن. 5. برخورداري از علوم ايهابي. 6. تبحر در كاربرد منطق فهم دين. 7. اِشراف بر كل متن وحياني و مقدس. 8. داشتن انس به مذاق شارع وآشنايي با مقاصد شريعت. 9. شناخت سبك و ساختار زباني دين. 10. آشنايي با لغت عصر نزول آيات، و صدور روايات. 11. آشنايي كافي با ادبيات عرب و علوم لغوي. 12. آشنايي وافي با علوم نقلي. 13. آشنايي كافي با علوم عقلي. 14. آگاهي به زمان و آشنايي با دانشهاي ديگر، بر حسب مورد. چنانكه ملاحظه ميشود هر يك از موارد چهاردهگانة مذكور، نيازمند تفصيل و استدلال در خوري است، اما مجال محدود نوشتار حاضر اجازه تفصيل بيش از اين را به ما نميدهد.
متدلوژي فهم دين (مثلثات)
زماني فهم درست دين، ميتواند محقق شود كه شرايط شايان در سه مثلث، به شرح زير حاصل آمده باشد:
الف : كاربستِ درست و درخور مثلث منابع:
توضيح اينكه از آنجا كه «عقل»، «قرآن» و «سنت»، حجج الهياند، بايد در كشف و تبين دين، به تناسب هر يك از اين مثلث، به نحوي در خور استناد شود. در نتيجه، خوانش و سازوارگي مدلول اين سه طريق و منبع، ضامن صحت و حجيت فهم دين است. (تلائم دروني هر يك از حجتها نيز بايد مد نظر باشد). نكتة شايان توجه اين است كه: 1. بايد مجموعه قواعد اصولي، در كاربرد عقل و استناد به نقل (ثقلين) در مقام تفهيم دين مراعات شود تا درستيِ برداشت تضمين گردد. (مانند توجه به اطلاقات و مقيدات، عمومات و مخصصات، ناسخ و منسوخ، تعادل و تراجيح، شرايط سند، صدور، دلالت و...، در استناد به آيات و روايات). 2. چون هر سه طريق حجتند، در صورت تعارض مدلولات آنها، دلالت و حكم قطعي يكي، بر حكم ظني ديگري تقدم مييابد. 3. در صورتي تعارض ميان منابع سه گانه، واقعي و پذيرفته است كه كانون تعارض آنها از هر حيثي واحد باشد، وگرنه حقيقتاً متعارض انگاشته نميشوند: در تناقض هشت وحدت شرط دان وحدت «موضوع» و «محمول» و «مكان» وحدت «شرط» و «اضافه» «جزء و كل»«قوه» و «فعل» است و آن ديگر «زمان»
دين به عنوان يك بيان و خطاب، داراي سه طرف است: «آمر حكيم»، «مصحف ابدي» و «مخاطب مكلف». با پرهيز از افراط در تعيين سهم و شأن هر يك از سه ضلع اين مثلث و با اجتناب از تفريط در نقش هر يك از عوامل سهگانه در شكلگيري معاني متون مقدس، و نيز با احتراز از جايگزيني نقش هر يك از اطراف پيام به جاي ديگري، از هر كدام بايد توقع نقش معقول خاص آن را داشت. علاوه بر اين بايد متوجه بود كه آمر دين، «حكيم» است، متن ديني، «ابدي» است و مخاطب دين «مكلف» است و همة اينها داراي لوازم معقولي است كه توجه بدانها فهم دين را ميسور و مبرهن ميسازد.
ج : احراز انسجام اضلاع مثلث معارف ديني:
دين يك مجموعه دستگاهواره و سازوارهاي معرفتي است و از سه بخش گزارهها، دستورها (بايدها و نبايدها = احكام) و ارزشها (شايدها و نشايدها = اخلاق) فراهم آمده است. حاصل فهم ما در قلمرو دين، بايد سازواره باشد، و فهم ما در هر بخشي نميتواند ناقض بخش ديگر باشد. نكات شايان توجه اين كه: رعايت نكات پيش گفته در باب مثلث منابع، مثلث اطراف خطاب ديني و مثلث معارف، در چارچوب فرآيند دقيقي صورت ميبندد كه دانش فهم دين را سامان ميبخشد (با توجه به بقاي احتمال خطا، فهمها به سه دسته: -1 محق صائب 2 - محق حجت -3 غير محق غير حجت، تقسيم ميشود).
پيامدها و لوازم «قرائتپذير انگاري» متن دين
1. «قرائتپذير انگاري»، خود قرائتي در باب هويت فهم متن و معرفت دين است و حداكثر و تنها براي معتقدان اين ديدگاه، معنادار و حجت است. 2. در صورتي كه قائل به حجيت (و احياناً صحت و حقانيت) قرائتهاي گوناگون از متن باشيم، بايد نظريه رقيب قرائتپذيري انگاري يعني فهمپذير انگاري دين و حصر تفسير صحيح و حق نيز كه قرائت ديگري است حجت و صحيح باشد. پس قرائتپذيرانگاري، خودشكن و پارادوكسيكال خواهد بود. 3. كسي منكر امكان و تحقق فهمهاي متفاوت از سوي برخي در باب بعضي از مفاهيم ديني نيست، اما قرائتپذيرانگاران، با ذكر چند مثال موردي براي مدعاي خود، با مغالطه «تعميم قضيه جزئي»، كبراي كلي ميسازند. 4. مدعاي قرائتپذيري دين، مستند به استقرأ ناقص است و استقرأ ناقص حجت نيست. استقرأ تام نيز يا ممكن نيست (زيرا مثلاً اثبات «عدم اصابت» فهمها به نفسالامر دين، ميسور نيست) يا خلاف مدعا را ثابت ميكند و در نتيجه تنها فهمهاي محرزالخطا، نامقدس قلمداد خواهد شد. 5. هرمنوتسينها، (در فكر و فعل) دچار تناقضند؛ زيرا اگر چنانكه گادامر (كه نظر او مدل شايع و مورد علاقه هواداران هرمنوتيك نسبيتپرداز در ايران است) ادعا كرده است: «هرگز نميتوانيم واژگاني را بيابيم كه چيزي را به طور قطع بيان كند»!، تفهيم و تفهم غير ممكن يا غير مطمئن خواهد شد. پس خودشان چرا مينويسند؟ چرا سخن ميگويند؟ چرا كه برابر گمانه امثال گادامر، نوشتن و ننوشتن، سخنورزي و سكوت، بايد برابر انگاشته شود. 6. صامت پنداري متن و قرائتپذيرانگاري نصوص، انكار وجدان صريح و بديهي روزمره محاورات آدميان است. فهمهاي هميشگي و همگاني از متون ديني و غيرديني در ميان جوامع بشري - كه بسيار نيز ميباشند - انكارپذير نيست. 7. قرائتپذير انگاري، مخالف سيره عقلا است كه با اعتماد به گويايي و معنادهي متون و محاورات و با اعتقاد به وجود مفاهيم بين الاذهاني، به مراوده، تفهيم و تفهم، وضع و ابلاغ قانون، تدوين و تعليم زبان و ادبيات، تأليف و ترجمه، نزاع و دفاع، و...، ميپردازند وگرنه رد و قبولها و وفاق و نزاعها، لغو يا محال مينمود و ميبود. 8 - قرائتپذير انگاري افراطي، چون منجر به تأييد دو فهم و دو معناي متناقض از يك عبارت يا كلمه ميشود، مستلزم تن در دادن به اجتماع نقيضين است.
ارزش سنجي فهم دين (سلبي و ايجابي)
براي تشخيص فهمهاي سره از ناسره و كشف آفات و آسيبها، روشهايي را ميتوان به كار برد، از جمله: الف : وارسي صفات و صلاحيتهاي فهمندة صفاتي كه قبلاً ذكر شد: 1. صفات و شرايط باطني از قبيل داشتن بصيرت به هويت دين و متن ديني، طهارت روح، تمحض ذهن، رسوخ فيالعلم، برخورداري از علوم ايهابي. 2. صلاحيتهاي علمي از قبيل تبحر در كاربرد منطق فهم دين، تسلط بر تمام متن، داشتن انس با مذاق شارع و مقاصد شريعت، شناخت سبك و ساختار زباني متن، آشنايي با لغت عصر نزول و صدور، تبحر در علوم زباني لفظي و ادبيات عرب، آشنايي كافي با علوم عقلي، آشنايي با علوم نقلي، شناخت زمان و آشنايي با برخي از دانشهاي ديگر (بر حسب مورد موضوع مورد مطالعه).
ب : بازپژوهي و سنجش روشگاني فهمها از راههايي نظير:
1. عرضه به منطق تفكر (علم منطق). 2. ارزيابي از لحاظ صحت كاربرد منطق و قواعد فهم دين. ج : سنجشهاي رهيافتي شرح شاخصهاي فهم دين و تبيين منطق نظامپردازي بسيار مهم است، كه آن نيز به مجالي ديگر موكول ميشود. رهيافتهاي گوناگوني به متن حاق دين و دين حق و سنجش صحت فهم ديني وجود دارد. از جملة آنها ميتوان هشت رهيافت زير را نام برد: 1. سنجش از نقطه نظر تلائم برداشتها و دريافتها، با فطرت و عدم تنافر آن با طبع سليم. 2. عدم تعارض برداشتها و دريافتها، با احكام قطعي عقل. 3. سنجش برداشتها و دريافتها، با سيره مستمره عقلأ (كه مورد تنفيذ معصوم قرار گرفته است). 4. سنجش برداشتها و دريافتها، با اصول جهان شناختي و انسان شناختي ديني. 5. سنجش برداشتها و دريافتها، با مسلمات و محكمات وحياني. 6. سنجش برداشتها و دريافتها، با مذاق شارع و مقاصد شريعت. 7. سنجش برداشتها و دريافتها، با ارتكاز عملي مسلمين. 8. سنجش برداشتها و دريافتها، از نقطه نظر كارآمدي. با عرض پوزش مجدد از خواننده فرهيخته، و ضمن اذعان موكد به لزوم ارائه توضيح كافي در زمينه همه محورهاي اين نوشتار تكميل و تفصيل بخش اخير نيز به آينده موكول ميشود كه اميد است حق حنان توفيق عملي ساختن وعدهها را عطا فرمايد! در اين نوشتار «فهم» به معني «كشف» به كار ميرود.