امام هدايت:
هدايت و تبليغ در گفتار و رفتار امام صادق
(ع)
محمد عابدى مقدمه
آموزههاى الهى گوياى اين است که يگانهرسالت انبياء الهى و جانشينان آنها هدايت
مردم به سوى پروردگار است. خداوند متعال به
پيامبرش فرمود: «وما ارسلناک الا مبشرا
ونذيرا»؛(1) «و ما تو را نفرستاديم مگر به
عنوان بشارت دهنده و انذار کننده.»
و پيامبر اکرم صلى الله عليه و آله
فرمودند:
«رحم الله خلفائى، فقيل يا رسول الله من
خلفائک؟ قال: الذين يحيون سنتى ويعلمونها
عباد الله؛(3) خدا جانشينان مرا رحمت کند.
سؤال کردند: يا رسول الله! جانشينان شما
کيستند؟ فرمود: کسانى که روش مرا احيا
مىکنند و به بندگان خدا ياد مىدهند.»
امام صادق عليه السلام که خود به دليل
مقام امامت داراى شان هدايتگرى است، همين
شان را براى عالمان دينى نيز قائل است و
مىفرمايد: «الراوية لحديثنا يشد به قلوب
شيعتنا افضل من الف عابد؛(4) کسى که احاديث
ما را روايت و دلهاى شيعيان ما را به وسيله
آن محکم کند، از هزار عابد بهتر است.»
از اين روى، اينک که در آستانه شهادت(5) آن
امام هدايت قرار گرفتهايم، شايسته است
نگاهى گذرا به شيوههاى هدايتگرى آن حضرت
بيندازيم؛ شيوههايى که سايه به سايه
قرآن کريم پيش رفته و به پيروى از قرآن
کريم هدايت را در شکلها و شيوههاى متناسب
به مسلمانان عرضه نموده است.
ناگفته نماند که شيوههاى امام در هدايت
و تبليغ و تبشير و ارشاد و دعوت و... که در
راستاى وظائف و شان امامت انجام مىشد،
تاثيرات عميقى در جامعه آن روز برجاى
گذاشت. به گونهاى که على رغم فراهم نبودن
امکان براى اقدامات نظامى و براندازى
علنى، همين دست فعاليتهاى تبليغى و هدايتى
حضرت، خلفاى وقت را به شدت هراسان ساخته و
ارکان حکومت آنان را لرزان کرده بود.
از اين روست که در مقابل اقدامات اين امام
هدايت، خليفه وقت (منصور) مىگويد: «وکان
امره وان کان ممن لا يخرج بسيف اغلظ عندى و
اهم على من امر عبدالله ابن الحسن فقد کنت
اعلم هذا منه ومن آبائه على عهد بنى امية؛(6)
کار جعفر بن محمد اگرچه با شمشير قيام
نمىکند، اما برايم سختتر و مهمتر است
از قيام عبدالله بن الحسن. من اين را از او
و پدرانش در زمان بنى اميه مىدانم.»
شيوههاى هدايتگرى امام صادق عليه
السلام
1. استفاده از تشکيلات و انسجام و تربيت و
تخصص
امام صادق عليه السلام مؤمنان را بهانسجام و تبليغ گروهى تشويق مىکرد. آن
حضرت مىفرمودند: «رحم الله عبدا اجتمع مع
آخر فتذکرا امرنا؛(7) خدا رحمت کند بندهاى
را که با ديگرى همراه شود تا امر ما را
يادآورى (تبليغ) کنند.»
آن حضرت با سازماندهى فکرى مکتب،
تربيتشاگردان و متخصص کردن آنها در
رشتههاى خاص، معرفى خط مشى تشيع، ايجاد
تشکلها با هويتشيعى و... اين انسجام را
عمق بخشيد. نمونهاى از اين انسجام و
استفاده از متخصصين را به نقل از هشام بن
حکم مىخوانيم:
مردى از اهالى شام وارد شد و به امام صادق
عليه السلام گفت:
مىخواهم چند سؤال بکنم
. پرسيد: درباره چه مىخواهى بپرسى؟ گفت: از
قرآن، حروف مقطعه، سکون، رفع، نصب و جر.
امام فرمود: اى حمران! تو جواب بده. مرد گفت:
مىخواهم با خودتان بحث کنم. امام فرمود:
اگر بر او غلبه کردى، بر من پيروز شدهاى.
مرد شامى آن قدر سؤال کرد و پاسخ صحيح شنيد
که خسته شد و به امام گفت: حمران مرد
توانايى است. هرچه پرسيدم، جواب داد. آن
گاه حمران به اشاره امام سؤالى پرسيد که او
جوابى نداشت.
مرد اين بار تقاضاى پرسش درباره نحو کرد.
امام او را به «ابان» حواله داد و در فقه
به «زرارة بن اعين» و در کلام به «مؤمن
الطاق» و در استطاعتبه «حمزة بن محمد»
و در توحيد به «هشام بن سالم» و در
امامتبه من معرفى کرد و او در همه مغلوب
شد.
امام چنان خنديد که دندانش ظاهر شد. مرد
شامى گفت: گويا مىخواستى به من بفهمانى
که در ميان شيعيان چنين مردمى دارى؟ امام
فرمود: همين طور است. آن مرد به جرگه شيعيان
پيوست.»(8)
اين رويداد ايجاد انسجام و اقدام گروهى
توسط امام صادق عليه السلام را به تصوير
مىکشد.
2. ذکر آثار و نتايج
روش ديگرى که امام صادق عليه السلام درمسير هدايت استفاده مىکند، ذکر آثار و
نتايج مثبت و منفى کارها و نعمتها و... است.
در سيره و سخن امام صادق عليه السلام چنين
روشى به روشنى ديده مىشود. از جمله، در
وصيتش به ابن جندب مىفرمايد: «يا ابن
جندب لو ان شيعتنا استقاموا لصافحتهم
الملائکة ولاظلهم الغمام ولاشرقوا نهارا
ولاکلوا من فوقهم ومن تحت ارجلهم وما
سالوا الله شيئا الا اعطاهم؛(9) اى پسر جندب!
اگر شيعيان ما استقامت کنند، ملائکه با
آنان مصافحه مىکنند و ابرها بر آنان سايه
مىاندازند و همانند روز روشن مىدرخشند
و از بالا و پايين روزى مىخورند و چيزى از
خدا نمىخواهند، مگر اينکه به آنها عطا
مىکند.»
آن حضرت آثار «نيکى به مؤمن و اداى نماز» و
اثر منفى ترک آنها را نيز چنين توضيح
مىدهد: «يا ابن جندب ان للشيطان مصائد
يصطادبها فتحاموا شباکه ومصائده،
قلتيابن رسول الله وماهى؟ قال اما
مصائده فصد عن بر الاخوان واما شباکه فنوم
عن قضاء الصلوات التى فرضها الله. اما انه
ما يعبد الله بمثل نقل الاقدام الى بر
الاخوان وزيارتهم. ويل للساهين عن
الصلوات، النائمين فى الخلوات،
المستهزئين بالله وآياته فى الفترات.
اولئک الذين «لا خلاق لهم فى الآخرة ولا
يکلمهم الله يوم القيامة ولا يزکيهم ولهم(10)» اى پسر جندب! شيطان مکانهايى براى شکار
دارد؛ پس مواظب دامها و شکارگاههاى او
باشيد. عبدالله مىگويد: پرسيدم: اى پسر
رسول خدا، آنها چيست؟ فرمود ابزار شکارش
باز داشتن از نيکى به برادران و دام او
خفتن از انجام نمازهاى واجب است. آگاه باش!
همانا خداوند به چيزى مانند گام برداشتن
در راه نيکى به برادران و ديدار آنها بندگى
نمىشود. واى بر کوتاهى کنندگان بر
نمازها، خواب رفتهگان در خلوتها و آنها
که در زمان ضعف دين، خدا و آياتش را مسخره
مىکنند. آنها هيچ بهرهاى در آخرت
ندارند. خداوند در روز قيامتبا آنها سخن
نمىگويد و آنها را نمىبخشد و براى آنها
عذابى دردناک است.
آن حضرت اثر ترک دنيا محورى را نيز چنين
يادآور مىشود: «ان احببت ان تجاور الجليل
فى داره وتسکن الفردوس فى جواره فلتهن عليک
الدنيا واجعل الموت نصب عينک ولا تدخر شيئا
لغد واعلم ان لک ما قدمت وعليک ما اخرت؛(11)
اگر دوست دارى در درگاه الهى با خداوند
همنشين شوى و در بهشت در جوار او مسکن
گزينى، بايد دنيا در نظرت بىمقدار باشد و
مرگ را همواره جلوى چشمت داشته باشى و براى
فردا چيزى نيندوزى و بدان، آنچه قبلا
تقديم داشتهاى براى توست و به خاطر
کارهاى [نيکى] که به تاخير انداختهاى ضرر
خواهى کرد.»
3. تحريک عواطف انسانى
داستانى زيبا از امام صادق عليه السلام رابشنويم که در آن حضرت از روش تحريک عواطف
سود برده است: شقرانى فردى شرابخوار بود
و نمىتوانستبه دلائلى از دربار منصور
دوانيقى سهم و حقوق خود را بگيرد؛ اما امام
که براى کارى نزد منصور رفت، سهم او را نيز
گرفت و به وى داد و هنگام دادن حقوقش با
لحنى ملاطفتآميز به او فرمود: «کار خوب
از هر کسى خوب است، ولى از تو بهتر و کار بد
از هر کسى بد است، ولى از تو به خاطر انتساب
به ما زشتتر.»
بعد از آنکه امام از نزد شقرانى رفت، او
شديدا متاثر شد و خود را ملامت کرد.(12)
در موضعى ديگر امام صادق عليه السلام سعى
کرد با نشان دادن عمق نفرت خود از همکارى
با بنى عباس، يکى از شيعيان را از همکارى
با آنان باز دارد؛ لذا فرمود: «ما احب انى
عقدت لهم عقدة او وکيت لهم وکاء وان لى ما
بين لا بتيها، لا ولا مدة بقلم ان اعوان
الظلمة يوم القيامة فى سرادق من نار حتى
يحکم الله بين العباد؛ (13) من دوست ندارم
براى آنها (بنى عباس) گرهى بزنم، يا در مشکى
را ببندم. هرچند در برابر آن ثروت زيادى به
دستم برسد، نه، حتى دوست ندارم قلمى براى
آنها بر صفحهاى بکشم. همانا کمک کنندگان
به ستمگران در روز قيامت در سراپردهاى از
آتش قرار داده مىشوند تا خداوند بين
بندگان حکم کند.»
4. بيدار سازى وجدانها
آموزههاى الهى نشان مىدهد که انسانهرچند ممکن است در ظاهر حقايق را فراموش
کند، اما از درون هرگز دچار فراموشى حقايق
نمىشود و با مخاطب قرار دادن درون و فطرت
او مىتوان او را نجات داد و به خود آورد.
خداوند مىفرمايد: اگر از آنها بپرسى چه
کسى آسمانها و زمين را خلق کرد و خورشيد و
ماه را به تسخير درآورد، به يقين مىگويند
خدا؛ «ولئن سالتهم من خلق السموات والارض
وسخر الشمس والقمر ليقولن الله»؛ (14) و نيز
اگر بپرسى چه کسى از آسمان آب مىفرستد که
زمين را بعد از مرگش زنده کند، به يقين
مىگويند خدا؛ «ولئن سالتهم من نزل من
السماء ماء فاحيا به الارض بعد موتها
ليقولن الله».(15)
اين روش را در سيره امام صادق عليه السلام
هم مىبينيم؛ روشى که در آن، امام از
مخاطبش مىخواهد خود را در موقعيت فرض شده
ببيند و ببيند فطرتش چه مىجويد و چه
مىخواهد.
مردى به خدمت امام صادق عليه السلام آمد و
گفت: اى زاده رسول خدا! مرا با خدا آشنا کن.
خدا چيست؟ مجادله کنندگان بر من چيره
شدهاند و سرگردانم کردهاند. امام
فرمود: «يا عبد الله هل رکبتسفينة قط؟
قال نعم. قال: فهل کسر بک حيث لا سفينة
تنجيک ولا سباحة تغنيک؟ قال: نعم، قال: هل
تعلق قلبک هنالک ان شيئا من الاشياء قادر
على ان يخلصک من ورطتک؟ قال: نعم. قال:
فذالک الشىء هو الله القادر على الانجاء
حيث لا منجى وعلى الاغاثة حيث لا مغيث؛(16) اى
بنده خدا! آيا تا به حال سوار کشتى شدهاى؟
گفت: آرى. فرمود: آيا شده که کشتى بشکند و
کشتى ديگرى براى نجات تو نباشد و امکان
نجات با شنا را هم نداشته باشى؟ گفت: آرى.
فرمود: آيا در چنين حالتى به چيزى که
بتواند از آن گرفتارى نجاتت دهد، دلبسته
بودى؟ گفت: آرى. فرمود: آن چيز همان خداست
که قادر بر نجات است؛ آنجا که نجات
دهندهاى نيست. او فرياد رس است؛ آنجا که
فريادرسى نيست.»
5. ارائه الگو و نمونه
قرآن کريم دوبار ابراهيم عليه السلام رابه عنوان الگو معرفى مىکند و همچنين
درباره پيامبر اکرم صلى الله عليه و آله
مىفرمايد: «لقد کان لکم فى رسول الله
اسوة حسنة»؛(17) «رسول خدا براى شما الگوى
نيکويى است.» و حتى زن فرعون را نمونه
معرفى مىکند: «ضرب الله مثلا للذين آمنوا
امراة فرعون»؛(18) «خدا براى مؤمنين همسر
فرعون را مثل مىزند.» و... اين همه براى آن
است که مخاطبان کلام الهى بتوانند الگويى
درک کردنى از انسان مطلوب الهى را بشناسند
و بفهمند که آنچه خدا مىخواهد، در عالم
واقع و خارج چگونه بايد باشد. امام صادق
عليه السلام، قرآن کريم، رسول خدا صلى
الله عليه و آله، امام على عليه السلام و
شيعيان واقعى را به عنوان الگو معرفى
مىکند.
مثلا مىفرمايد:
«عليکم بالقرآن، فما وجدتم آية نجابها من
کان قبلکم فاعملوا به وما وجدتموه هلک من
کان قبلکم فاجتنبوه؛(19) بر شما باد قرآن! هر
آيهاى را يافتيد که گذشتگان با [عمل به]
آن آيه نجات يافتند، شما هم به آن عمل کنيد
و هر آيه را ديديد که بيانگر هلاکت
پيشينيان است، شما هم از آن بپرهيزيد.»
«الحافظ للقرآن العامل به مع السفرة
الکرام البررة؛(20) کسى که حافظ قرآن و عمل
کننده به آن باشد، همراه با سفيران والا
مقام و نيکوکار [الهى] خواهد بود.»
آن حضرت در کلامى ديگر پيرامون راز
ماندگارى و جاودانگى و ميثاق عمل بودن
قرآن تا قيامت چنين مىفرمايد: «لان الله
تبارک وتعالى لم يجعله لزمان دون زمان ولا
لناس دون ناس فهو فى کل زمان جديد وعند کل
قوم غض الى يوم القيامة؛(21) براى اينکه خداى
تبارک و تعالى آن را براى زمان يا مردم
خاصى قرار نداده است، پس در هر زمان تازه
است و نزد هر قومى شاداب است تا روز قيامت.»
درباره الگو معرفى کردن پيامبر صلى الله
عليه و آله از زبان امام صادق عليه السلام
هم به روايت ابا هارون توجه مىکنيم. وى
مىگويد: به حضور امام شرفياب شدم. فرمود:
اى اباهارون! چند روزى است تو را نديدهام.
گفتم: خداوند پسرى به من عطا کرد. حضرت
فرمود: خدا او را براى تو مبارک گرداند. چه
نام نهادى؟ گفتم: محمد. امام صورت مبارکش
را (به نشانه احترام) به زمين خم کرد تاجايى
که نزديک بود به زمين بخورد و زير لب فرمود:
محمد، محمد، محمد، جان خودم، فرزندانم،
پدرم و جميع اهل زمين فداى رسول خدا باد! او
را دشنام مده، کتک مزن، بدى به او نرسان!
بدان در روى زمين خانهاى نيست که در آن
نام محمد وجود داشته باشد، مگر اينکه آن
خانه در تمام ايام مبارک خواهد بود.(22)
6. تشبيه و تمثيل و محسوس کردن معقول
از کاراترين روشهاى هدايت، سود بردن ازتشبيه و تمثيل است؛ زيرا مردم امور محسوس
را با حواس ظاهرى خود به راحتى درک
مىکنند، به خلاف مسائل عقلى که نياز به
زحمت فکرى و درک عقلى دارند. از اين روى،
خداوند متعال در آيات متعددى از مثل
استفاده مىکند و مىفرمايد: «ويضرب الله
الامثال للناس لعلهم يتذکرون»؛(23) «و خدا
براى مردم مثالها مىزند. اميد است که
متذکر شوند.» و «ولقد ضربنا للناس فى هذا
القرآن من کل مثل»؛(24) «در اين قرآن براى
مردم از هر مثلى استفاده کرديم.»
از مثالهاى قرآنى هم مىتوان به تشبيه
«وجود خدا» به «نور»(25) ، «بطلان بخشش با
منت» به «از بين رفتن بذرى که روى سنگ
کاشتهاند»،(26) و «بخشش و انفاق» به «رويش
هفتصد دانه گندم از يک دانه»(27) اشاره کرد.
امام صادق عليه السلام به طور متعدد از اين
روش استفاده کرده است. ذکر نمونههايى از
آن ما را با کاربرد بيشتر اين روش آشنا
مىسازد:
الف. تشبيه براى اثبات مصنوع بودن بشر
امام صادق عليه السلام به ابن ابى العوجاءفرمود: تو مصنوعى (ساخته شده به دستيک
علت) يا غيرمصنوع؟ گفت: من غيرمصنوع هستم
. (کسى مرا به وجود نياورده و خود به خود به
وجود آمدهام). امام پرسيد: به من بگو اگر
مصنوع بودى؛ چگونه مىشدى؟ او مدتى سر به
زير انداخت، ولى پاسخى نيافتبراى همين
با چوبى که فرا رويش بود، ور مىرفت و
مىگفت: دراز، پهن، عميق، کوتاه، متحرک،
ساکن (همه اينها صفات مصنوع بودن اوست)!
امام فرمود: پس اگر تو ويژگى مصنوع و مخلوق
بودن را اينها مىدانى، خود را مصنوع قرار
بده، همانگونه که اکنون خود را پديد آمده
از آنها مىيابى... بگو بدانم اگر کيسهاى
از جواهر باشد و کسى بگويد: آيا در کيسه
دينارى هست؟ و تو بگويى: نه. آنگاه او بپرسد
که دينار را تعريف کن، و تو دينار را
نشناسى، آيا رواست که تو نادانسته، بودن
دينار در کيسه را نفى کنى؟ گفت: نه. امام
فرمود: جهان هستى که بزرگتر و درازتر و
پهنتر از کيسه است. شايد در اين جهان هستى
صنعتى باشد؛ زيرا که تو تعريف صنعت و
غيرصنعت را نمىدانى.
عبدالکريم درمانده شد و عدهاى از يارانش
همان جا به اسلام روى آوردند.»(28)
ب. تمثيل براى جواز دو نام براى خدا
هشام بن حکم مىگويد: ابوشاکر ديصانى گفت:در قرآن آيهاى هست که ديدگاه مارا تقويت
مىکند؛ آيهاى که مىگويد: «هو الذى فى
السماء اله وفى الارض اله»(29) ؛ «اوست که در
آسمان خداست و در زمين خداست.» من پاسخش را
ندانستم تا آنکه به حج رفتم و امام صادق
عليه السلام را از آن آگاه ساختم. فرمود:
«اين سخن زنديقى خبيث است. هرگاه به سوى او
برگشتى، بگو: نام تو در کوفه چيست؟
مىگويد: فلان، بگو: نامت در بصره چيست؟
مىگويد: فلان. تو بگو: پروردگار ما نيز به
اين گونه هم در آسمان «اله» ناميده
مىشود و هم در زمين و هم در دريا. او در
همه مکانها «اله» ناميده مىشود.»
وقتى نزد ابوشاکر آمدم و جواب را دادم،
گفت: اين پاسخ از حجاز به اينجا رسيده است.(30)
ج. تمثيل براى تجديد عذاب انسان
ابن ابى العوجاء به امام صادق عليه السلامگفت: درباره اين آيه چه مىگويى: «کلما
نضجت جلودهم بدلناهم جلودا غيرها» «هربار پوستهايشان بريان گردد، پوستهاى
ديگرى جايگزين مىکنيم.» فرض کنيم که اين
پوستها گناه کرده و عذاب هم بشوند، گناه
پوستهاى ديگر چيست؟! امام فرمود: واى برتو!
او هم خود آن است و هم غير آن. ابن ابى
العوجاء گفت: اين سخن را براى من عقلى (قابل
فهم) کن! امام فرمود: بگو بدانم، اگر کسى
خشتى را بشکند و بعد به آب آغشته و به گل
تبديل کند و دوباره به شکل اول (خشت)
برگرداند، آيا او خود آن و غير آن نيست؟ گفت: چرا، خدا عمرت دهد.(31)
7. برهان، جدل، مناظره
قرآن کريم آکنده از برهان و استدلال و...است و چنين مىفرمايد: «قل هاتوا
برهانکم»؛(32) «بگو برهانتان را بياوريد.»«ادع الى سبيل ربک بالحکمة والموعظة
الحسنة»؛(33) «با حکمت و پند نيکو به سوى
پروردگارت دعوت کن.» «وجادلهم بالتى هى
احسن»؛(34) «با چيزى که بهتر استبا آنان
مجادله کن.»
امام صادق عليه السلام علاوه بر آنچه از
مناظرات و... گذشت، در مورد جدال احسن نيز
مىفرمود: مجادله احسن، مانند مطلبى است
که در آخر سوره يس در مورد منکران معاد
آمده است. هنگامى که استخوان پوسيده را در
مقابل پيامبر صلى الله عليه و آله قرار
دادند و گفتند: چه کسى قدرت دارد آن را زنده
کند؟ فرمود:
«يحييها الذى انشاها اول
مرة»؛(35) «کسى که اولين بار زندهاش کرد،
زندهاش مىکند.»
امام صادق عليه السلام مناظرات علمى
فراوانى انجام مىداد، در عين حال از
مناظرات غيراصولى پرهيز داشت؛ لذا طيار،
يکى از دوستان امام صادق عليه السلام به
حضرت گفت: خبردار شدهام که از مناظره با
مخالفان ناخشنوديد! فرمود: اما کسى که مثل
تو باشد، اشکالى ندارد؛ کسانى که وقتى
پرواز مىکنند و اوج مىگيرند، به خوبى
مىتوانند بنشينند و هنگامى که
مىنشينند، به خوبى مىتوانند پرواز
کنند و اوج گيرند. کسى که چنين باشد ما از
مناظره کردن با او ناخشنود نيستيم.
1. اسرا/105.
2. الحياة، ج2، ص281.
3. اصول کافى، ج1، ص33.
4. يادآورى مىشود تا کنون 4 مقاله درباره
امام صادق عليه السلام در شمارههاى 5
(پاسدار حريم ولايت)؛ 12 (غروب آفتاب دانش،
حضرت صادق عليه السلام)؛ 24 (منشور نسل جوان
در سيره امام صادق عليه السلام) و 36 (برخى
از ويژگيهاى مورد انتظار از مؤمنان در
کلام امام صادق عليه السلام) ماهنامه
مبلغان منتشر شده است.
5. بحارالانوار، ج47، ص199.
6. همان، ج1، ص200.
7. تهذيب الکمال، ج5، ص79؛ سيراعلام
النبلاء، ج6، ص258؛ بحارالانوار، ج47،
ص217.
8. تحف العقول، ص302، وصيت ابى عبدالله
عليه السلام به ابن جندب.
9. تحف العقول، همان.
10. تحف العقول، ص304.
11. بحارالانوار، ج47، ص349.
12. وسايل الشيعه، ج12، ص129.
13. عنکبوت/61.
14. همان/63؛ ر. ک: نساء/21.
15. بحارالانوار، ج3، ص41؛ نمونه ديگر:
همان، ص50.
16. احزاب/21.
17. تحريم/11؛ درباره الگوهاى بد، ر. ک:
تحريم/10؛ قلم/48.
18. الحياة، ج2، ص116.
19. همان، ص152.
20. بحارالانوار، ج89، ص15.
21. بحارالانوار، ج17، ص30.
22. ابراهيم/25.
23. روم/58.
24. نور/35.
25. بقره/264.
26. همان/261.
27. اصول کافى، ج1، کتاب توحيد، باب 1، ص76،
ذيل حديث 2.
28. زخرف /84.
29. الميزان، ج18، ص128؛ سفينة البحار،
ج1، ص474 و بحارالانوار، ج3، ص323.
30. بحارالانوار، ج7، ص39، ح7.
31. بقره/111.
32. نحل/125؛ و ر. ک: بقره/258؛ نساء/34؛ مائده/91؛
توبه/103؛ طه/14 و....
33. نحل/125.
34. تفسير نمونه، ج16، ص300.
35. همان، ج12، ص16 تا 20.