امام و هدایت: هدایت و تبلیغ در گفتار و رفتار امام صادق (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

امام و هدایت: هدایت و تبلیغ در گفتار و رفتار امام صادق (ع) - نسخه متنی

محمد عابدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

امام هدايت:
هدايت و تبليغ در گفتار و رفتار امام صادق
(ع)

محمد عابدى

مقدمه

آموزه‏هاى الهى گوياى اين است که يگانه
رسالت انبياء الهى و جانشينان آنها هدايت
مردم به سوى پروردگار است.

خداوند متعال به
پيامبرش فرمود:

«وما ارسلناک الا مبشرا
ونذيرا»؛(1)

«و ما تو را نفرستاديم مگر به
عنوان بشارت دهنده و انذار کننده.»

و پيامبر اکرم صلى الله عليه و آله
فرمودند:

«رحم الله خلفائى، فقيل يا رسول الله من
خلفائک؟ قال: الذين يحيون سنتى ويعلمونها
عباد الله؛(3)
خدا جانشينان مرا رحمت کند.
سؤال کردند: يا رسول الله! جانشينان شما
کيستند؟ فرمود: کسانى که روش مرا احيا
مى‏کنند و به بندگان خدا ياد مى‏دهند.»

امام صادق عليه السلام که خود به دليل
مقام امامت داراى شان هدايتگرى است، همين
شان را براى عالمان دينى نيز قائل است و
مى‏فرمايد:

«الراوية لحديثنا يشد به قلوب
شيعتنا افضل من الف عابد؛(4)
کسى که احاديث
ما را روايت و دلهاى شيعيان ما را به وسيله
آن محکم کند، از هزار عابد بهتر است.»

از اين روى، اينک که در آستانه شهادت(5) آن
امام هدايت قرار گرفته‏ايم، شايسته است
نگاهى گذرا به شيوه‏هاى هدايتگرى آن حضرت
بيندازيم؛ شيوه‏هايى که سايه به سايه
قرآن کريم پيش رفته و به پيروى از قرآن
کريم هدايت را در شکلها و شيوه‏هاى متناسب
به مسلمانان عرضه نموده است.

ناگفته نماند که شيوه‏هاى امام در هدايت
و تبليغ و تبشير و ارشاد و دعوت و... که در
راستاى وظائف و شان امامت انجام مى‏شد،
تاثيرات عميقى در جامعه آن روز برجاى
گذاشت.

به گونه‏اى که على رغم فراهم نبودن
امکان براى اقدامات نظامى و براندازى
علنى، همين دست فعاليتهاى تبليغى و هدايتى
حضرت، خلفاى وقت را به شدت هراسان ساخته و
ارکان حکومت آنان را لرزان کرده بود.

از اين روست که در مقابل اقدامات اين امام
هدايت، خليفه وقت (منصور) مى‏گويد:

«وکان
امره وان کان ممن لا يخرج بسيف اغلظ عندى و
اهم على من امر عبدالله ابن الحسن فقد کنت
اعلم هذا منه ومن آبائه على عهد بنى امية؛(6)

کار جعفر بن محمد اگرچه با شمشير قيام
نمى‏کند، اما برايم سخت‏تر و مهم‏تر است
از قيام عبدالله بن الحسن. من اين را از او
و پدرانش در زمان بنى اميه مى‏دانم.»

شيوه‏هاى هدايتگرى امام صادق عليه
السلام

1. استفاده از تشکيلات و انسجام و تربيت و
تخصص

امام صادق عليه السلام مؤمنان را به
انسجام و تبليغ گروهى تشويق مى‏کرد. آن
حضرت مى‏فرمودند:

«رحم الله عبدا اجتمع مع
آخر فتذکرا امرنا؛(7)
خدا رحمت کند بنده‏اى
را که با ديگرى همراه شود تا امر ما را
يادآورى (تبليغ) کنند.»

آن حضرت با سازماندهى فکرى مکتب،
تربيت‏شاگردان و متخصص کردن آنها در
رشته‏هاى خاص، معرفى خط مشى تشيع، ايجاد
تشکلها با هويت‏شيعى و... اين انسجام را
عمق بخشيد. نمونه‏اى از اين انسجام و
استفاده از متخصصين را به نقل از هشام بن
حکم مى‏خوانيم:

مردى از اهالى شام وارد شد و به امام صادق
عليه السلام گفت:
مى‏خواهم چند سؤال بکنم
.

پرسيد: درباره چه مى‏خواهى بپرسى؟

گفت: از
قرآن، حروف مقطعه، سکون، رفع، نصب و جر.
امام فرمود: اى حمران! تو جواب بده.

مرد گفت:
مى‏خواهم با خودتان بحث کنم. امام فرمود:
اگر بر او غلبه کردى، بر من پيروز شده‏اى.
مرد شامى آن قدر سؤال کرد و پاسخ صحيح شنيد
که خسته شد و به امام گفت:

حمران مرد
توانايى است. هرچه پرسيدم، جواب داد. آن
گاه حمران به اشاره امام سؤالى پرسيد که او
جوابى نداشت.

مرد اين بار تقاضاى پرسش درباره نحو کرد.
امام او را به «ابان‏» حواله داد و در فقه
به «زرارة بن اعين‏» و در کلام به «مؤمن
الطاق‏» و در استطاعت‏به «حمزة بن محمد»
و در توحيد به «هشام بن سالم‏» و در
امامت‏به من معرفى کرد و او در همه مغلوب
شد.

امام چنان خنديد که دندانش ظاهر شد. مرد
شامى گفت:

گويا مى‏خواستى به من بفهمانى
که در ميان شيعيان چنين مردمى دارى؟

امام
فرمود: همين طور است. آن مرد به جرگه شيعيان
پيوست.»(8)

اين رويداد ايجاد انسجام و اقدام گروهى
توسط امام صادق عليه السلام را به تصوير
مى‏کشد.

2. ذکر آثار و نتايج

روش ديگرى که امام صادق عليه السلام در
مسير هدايت استفاده مى‏کند، ذکر آثار و
نتايج مثبت و منفى کارها و نعمتها و... است.
در سيره و سخن امام صادق عليه السلام چنين
روشى به روشنى ديده مى‏شود.

از جمله، در
وصيتش به ابن جندب مى‏فرمايد:

«يا ابن
جندب لو ان شيعتنا استقاموا لصافحتهم
الملائکة ولاظلهم الغمام ولاشرقوا نهارا
ولاکلوا من فوقهم ومن تحت ارجلهم وما
سالوا الله شيئا الا اعطاهم؛(9)
اى پسر جندب!
اگر شيعيان ما استقامت کنند، ملائکه با
آنان مصافحه مى‏کنند و ابرها بر آنان سايه
مى‏اندازند و همانند روز روشن مى‏درخشند
و از بالا و پايين روزى مى‏خورند و چيزى از
خدا نمى‏خواهند، مگر اينکه به آنها عطا
مى‏کند.»

آن حضرت آثار «نيکى به مؤمن و اداى نماز» و
اثر منفى ترک آنها را نيز چنين توضيح
مى‏دهد:

«يا ابن جندب ان للشيطان مصائد
يصطادبها فتحاموا شباکه ومصائده،
قلت‏يابن رسول الله وماهى؟ قال اما
مصائده فصد عن بر الاخوان واما شباکه فنوم
عن قضاء الصلوات التى فرضها الله. اما انه
ما يعبد الله بمثل نقل الاقدام الى بر
الاخوان وزيارتهم. ويل للساهين عن
الصلوات، النائمين فى الخلوات،
المستهزئين بالله وآياته فى الفترات.
اولئک الذين «لا خلاق لهم فى الآخرة ولا
يکلمهم الله يوم القيامة ولا يزکيهم ولهم(10)»

اى پسر جندب!

شيطان مکانهايى براى شکار
دارد؛ پس مواظب دامها و شکارگاههاى او
باشيد. عبدالله مى‏گويد: پرسيدم:

اى پسر
رسول خدا، آنها چيست؟

فرمود ابزار شکارش
باز داشتن از نيکى به برادران و دام او
خفتن از انجام نمازهاى واجب است.

آگاه باش!
همانا خداوند به چيزى مانند گام برداشتن
در راه نيکى به برادران و ديدار آنها بندگى
نمى‏شود. واى بر کوتاهى کنندگان بر
نمازها، خواب رفته‏گان در خلوتها و آنها
که در زمان ضعف دين، خدا و آياتش را مسخره
مى‏کنند.

آنها هيچ بهره‏اى در آخرت
ندارند. خداوند در روز قيامت‏با آنها سخن
نمى‏گويد و آنها را نمى‏بخشد و براى آنها
عذابى دردناک است.

آن حضرت اثر ترک دنيا محورى را نيز چنين
يادآور مى‏شود:

«ان احببت ان تجاور الجليل
فى داره وتسکن الفردوس فى جواره فلتهن عليک
الدنيا واجعل الموت نصب عينک ولا تدخر شيئا
لغد واعلم ان لک ما قدمت وعليک ما اخرت؛(11)

اگر دوست دارى در درگاه الهى با خداوند
همنشين شوى و در بهشت در جوار او مسکن
گزينى، بايد دنيا در نظرت بى‏مقدار باشد و
مرگ را همواره جلوى چشمت داشته باشى و براى
فردا چيزى نيندوزى و بدان، آنچه قبلا
تقديم داشته‏اى براى توست و به خاطر
کارهاى [نيکى] که به تاخير انداخته‏اى ضرر
خواهى کرد.»

3. تحريک عواطف انسانى

داستانى زيبا از امام صادق عليه السلام را
بشنويم که در آن حضرت از روش تحريک عواطف
سود برده است:

شقرانى فردى شراب‏خوار بود
و نمى‏توانست‏به دلائلى از دربار منصور
دوانيقى سهم و حقوق خود را بگيرد؛ اما امام
که براى کارى نزد منصور رفت، سهم او را نيز
گرفت و به وى داد و هنگام دادن حقوقش با
لحنى ملاطفت‏آميز به او فرمود:

«کار خوب
از هر کسى خوب است، ولى از تو بهتر و کار بد
از هر کسى بد است، ولى از تو به خاطر انتساب
به ما زشت‏تر.»

بعد از آنکه امام از نزد شقرانى رفت، او
شديدا متاثر شد و خود را ملامت کرد.(12)

در موضعى ديگر امام صادق عليه السلام سعى
کرد با نشان دادن عمق نفرت خود از همکارى
با بنى عباس، يکى از شيعيان را از همکارى
با آنان باز دارد؛ لذا فرمود:

«ما احب انى
عقدت لهم عقدة او وکيت لهم وکاء وان لى ما
بين لا بتيها، لا ولا مدة بقلم ان اعوان
الظلمة يوم القيامة فى سرادق من نار حتى
يحکم الله بين العباد؛ (13)
من دوست ندارم
براى آنها (بنى عباس) گرهى بزنم، يا در مشکى
را ببندم. هرچند در برابر آن ثروت زيادى به
دستم برسد، نه، حتى دوست ندارم قلمى براى
آنها بر صفحه‏اى بکشم. همانا کمک کنندگان
به ستمگران در روز قيامت در سراپرده‏اى از
آتش قرار داده مى‏شوند تا خداوند بين
بندگان حکم کند.»

4. بيدار سازى وجدانها

آموزه‏هاى الهى نشان مى‏دهد که انسان
هرچند ممکن است در ظاهر حقايق را فراموش
کند، اما از درون هرگز دچار فراموشى حقايق
نمى‏شود و با مخاطب قرار دادن درون و فطرت
او مى‏توان او را نجات داد و به خود آورد.

خداوند مى‏فرمايد: اگر از آنها بپرسى چه
کسى آسمانها و زمين را خلق کرد و خورشيد و
ماه را به تسخير درآورد، به يقين مى‏گويند
خدا؛

«ولئن سالتهم من خلق السموات والارض
وسخر الشمس والقمر ليقولن الله‏»؛ (14)

و نيز
اگر بپرسى چه کسى از آسمان آب مى‏فرستد که
زمين را بعد از مرگش زنده کند، به يقين
مى‏گويند خدا؛

«ولئن سالتهم من نزل من
السماء ماء فاحيا به الارض بعد موتها
ليقولن الله‏».(15)

اين روش را در سيره امام صادق عليه السلام
هم مى‏بينيم؛ روشى که در آن، امام از
مخاطبش مى‏خواهد خود را در موقعيت فرض شده
ببيند و ببيند فطرتش چه مى‏جويد و چه
مى‏خواهد.

مردى به خدمت امام صادق عليه السلام آمد و
گفت: اى زاده رسول خدا!

مرا با خدا آشنا کن.
خدا چيست؟

مجادله کنندگان بر من چيره
شده‏اند و سرگردانم کرده‏اند. امام
فرمود:

«يا عبد الله هل رکبت‏سفينة قط؟
قال نعم. قال: فهل کسر بک حيث لا سفينة
تنجيک ولا سباحة تغنيک؟ قال: نعم، قال: هل
تعلق قلبک هنالک ان شيئا من الاشياء قادر
على ان يخلصک من ورطتک؟ قال: نعم. قال:
فذالک الشى‏ء هو الله القادر على الانجاء
حيث لا منجى وعلى الاغاثة حيث لا مغيث؛(16)
اى
بنده خدا! آيا تا به حال سوار کشتى شده‏اى؟
گفت: آرى. فرمود: آيا شده که کشتى بشکند و
کشتى ديگرى براى نجات تو نباشد و امکان
نجات با شنا را هم نداشته باشى؟ گفت: آرى.
فرمود: آيا در چنين حالتى به چيزى که
بتواند از آن گرفتارى نجاتت دهد، دلبسته
بودى؟ گفت: آرى. فرمود: آن چيز همان خداست
که قادر بر نجات است؛ آنجا که نجات
دهنده‏اى نيست. او فرياد رس است؛ آنجا که
فريادرسى نيست.»

5. ارائه الگو و نمونه

قرآن کريم دوبار ابراهيم عليه السلام را
به عنوان الگو معرفى مى‏کند و همچنين
درباره پيامبر اکرم صلى الله عليه و آله
مى‏فرمايد:

«لقد کان لکم فى رسول الله
اسوة حسنة‏»؛(17)

«رسول خدا براى شما الگوى
نيکويى است.»

و حتى زن فرعون را نمونه
معرفى مى‏کند:

«ضرب الله مثلا للذين آمنوا
امراة فرعون‏»؛(18)

«خدا براى مؤمنين همسر
فرعون را مثل مى‏زند.»

و... اين همه براى آن
است که مخاطبان کلام الهى بتوانند الگويى
درک کردنى از انسان مطلوب الهى را بشناسند
و بفهمند که آنچه خدا مى‏خواهد، در عالم
واقع و خارج چگونه بايد باشد.

امام صادق
عليه السلام، قرآن کريم، رسول خدا صلى
الله عليه و آله، امام على عليه السلام و
شيعيان واقعى را به عنوان الگو معرفى
مى‏کند.

مثلا مى‏فرمايد:

«عليکم بالقرآن، فما وجدتم آية نجابها من
کان قبلکم فاعملوا به وما وجدتموه هلک من
کان قبلکم فاجتنبوه؛(19)
بر شما باد قرآن! هر
آيه‏اى را يافتيد که گذشتگان با [عمل به]
آن آيه نجات يافتند، شما هم به آن عمل کنيد
و هر آيه را ديديد که بيانگر هلاکت
پيشينيان است، شما هم از آن بپرهيزيد.»

«الحافظ للقرآن العامل به مع السفرة
الکرام البررة؛(20)
کسى که حافظ قرآن و عمل
کننده به آن باشد، همراه با سفيران والا
مقام و نيکوکار [الهى] خواهد بود.»

آن حضرت در کلامى ديگر پيرامون راز
ماندگارى و جاودانگى و ميثاق عمل بودن
قرآن تا قيامت چنين مى‏فرمايد:

«لان الله
تبارک وتعالى لم يجعله لزمان دون زمان ولا
لناس دون ناس فهو فى کل زمان جديد وعند کل
قوم غض الى يوم القيامة؛(21)
براى اينکه خداى
تبارک و تعالى آن را براى زمان يا مردم
خاصى قرار نداده است، پس در هر زمان تازه
است و نزد هر قومى شاداب است تا روز قيامت.»

درباره الگو معرفى کردن پيامبر صلى الله
عليه و آله از زبان امام صادق عليه السلام
هم به روايت ابا هارون توجه مى‏کنيم. وى
مى‏گويد:

به حضور امام شرفياب شدم.

فرمود:
اى اباهارون!

چند روزى است تو را نديده‏ام.
گفتم: خداوند پسرى به من عطا کرد.

حضرت
فرمود:

خدا او را براى تو مبارک گرداند. چه
نام نهادى؟

گفتم: محمد. امام صورت مبارکش
را (به نشانه احترام) به زمين خم کرد تاجايى
که نزديک بود به زمين بخورد و زير لب فرمود:
محمد، محمد، محمد، جان خودم، فرزندانم،
پدرم و جميع اهل زمين فداى رسول خدا باد!

او
را دشنام مده، کتک مزن، بدى به او نرسان!
بدان در روى زمين خانه‏اى نيست که در آن
نام محمد وجود داشته باشد، مگر اينکه آن
خانه در تمام ايام مبارک خواهد بود.(22)

6. تشبيه و تمثيل و محسوس کردن معقول

از کاراترين روشهاى هدايت، سود بردن از
تشبيه و تمثيل است؛ زيرا مردم امور محسوس
را با حواس ظاهرى خود به راحتى درک
مى‏کنند، به خلاف مسائل عقلى که نياز به
زحمت فکرى و درک عقلى دارند.

از اين روى،
خداوند متعال در آيات متعددى از مثل
استفاده مى‏کند و مى‏فرمايد:

«ويضرب الله
الامثال للناس لعلهم يتذکرون‏»؛(23)

«و خدا
براى مردم مثالها مى‏زند. اميد است که
متذکر شوند.»

و «ولقد ضربنا للناس فى هذا
القرآن من کل مثل‏»؛(24)

«در اين قرآن براى
مردم از هر مثلى استفاده کرديم.»

از مثالهاى قرآنى هم مى‏توان به تشبيه
«وجود خدا» به «نور»(25) ، «بطلان بخشش با
منت‏» به «از بين رفتن بذرى که روى سنگ
کاشته‏اند»،(26) و «بخشش و انفاق‏» به «رويش
هفتصد دانه گندم از يک دانه‏»(27) اشاره کرد.
امام صادق عليه السلام به طور متعدد از اين
روش استفاده کرده است.

ذکر نمونه‏هايى از
آن ما را با کاربرد بيشتر اين روش آشنا
مى‏سازد:

الف. تشبيه براى اثبات مصنوع بودن بشر

امام صادق عليه السلام به ابن ابى العوجاء
فرمود:

تو مصنوعى (ساخته شده به دست‏يک
علت) يا غيرمصنوع؟

گفت: من غيرمصنوع هستم
.

(کسى مرا به وجود نياورده و خود به خود به
وجود آمده‏ام).

امام پرسيد: به من بگو اگر
مصنوع بودى؛ چگونه مى‏شدى؟

او مدتى سر به
زير انداخت، ولى پاسخى نيافت‏براى همين
با چوبى که فرا رويش بود، ور مى‏رفت و
مى‏گفت:

دراز، پهن، عميق، کوتاه، متحرک،
ساکن (همه اينها صفات مصنوع بودن اوست)!

امام فرمود: پس اگر تو ويژگى مصنوع و مخلوق
بودن را اينها مى‏دانى، خود را مصنوع قرار
بده، همانگونه که اکنون خود را پديد آمده
از آنها مى‏يابى... بگو بدانم اگر کيسه‏اى
از جواهر باشد و کسى بگويد:

آيا در کيسه
دينارى هست؟

و تو بگويى: نه.

آنگاه او بپرسد
که دينار را تعريف کن، و تو دينار را
نشناسى، آيا رواست که تو نادانسته، بودن
دينار در کيسه را نفى کنى؟

گفت: نه.

امام
فرمود: جهان هستى که بزرگ‏تر و درازتر و
پهن‏تر از کيسه است. شايد در اين جهان هستى
صنعتى باشد؛ زيرا که تو تعريف صنعت و
غيرصنعت را نمى‏دانى.

عبدالکريم درمانده شد و عده‏اى از يارانش
همان جا به اسلام روى آوردند.»(28)

ب. تمثيل براى جواز دو نام براى خدا

هشام بن حکم مى‏گويد: ابوشاکر ديصانى گفت:
در قرآن آيه‏اى هست که ديدگاه مارا تقويت
مى‏کند؛ آيه‏اى که مى‏گويد:

«هو الذى فى
السماء اله وفى الارض اله‏»(29) ؛

«اوست که در
آسمان خداست و در زمين خداست.»

من پاسخش را
ندانستم تا آنکه به حج رفتم و امام صادق
عليه السلام را از آن آگاه ساختم.

فرمود:
«اين سخن زنديقى خبيث است. هرگاه به سوى او
برگشتى، بگو: نام تو در کوفه چيست؟
مى‏گويد: فلان، بگو: نامت در بصره چيست؟
مى‏گويد: فلان. تو بگو: پروردگار ما نيز به
اين گونه هم در آسمان «اله‏» ناميده
مى‏شود و هم در زمين و هم در دريا. او در
همه مکانها «اله‏» ناميده مى‏شود.»

وقتى نزد ابوشاکر آمدم و جواب را دادم،
گفت: اين پاسخ از حجاز به اينجا رسيده است.(30)

ج. تمثيل براى تجديد عذاب انسان

ابن ابى العوجاء به امام صادق عليه السلام
گفت: درباره اين آيه چه مى‏گويى:

«کلما
نضجت جلودهم بدلناهم جلودا غيرها»

«هربار پوستهايشان بريان گردد، پوستهاى
ديگرى جايگزين مى‏کنيم.»

فرض کنيم که اين
پوستها گناه کرده و عذاب هم بشوند، گناه
پوستهاى ديگر چيست؟!

امام فرمود: واى برتو!
او هم خود آن است و هم غير آن.

ابن ابى
العوجاء گفت:

اين سخن را براى من عقلى (قابل
فهم) کن!

امام فرمود:

بگو بدانم، اگر کسى
خشتى را بشکند و بعد به آب آغشته و به گل
تبديل کند و دوباره به شکل اول (خشت)
برگرداند، آيا او خود آن و غير آن نيست؟

گفت: چرا، خدا عمرت دهد.(31)

7. برهان، جدل، مناظره

قرآن کريم آکنده از برهان و استدلال و...
است و چنين مى‏فرمايد:

«قل هاتوا
برهانکم‏»؛(32)

«بگو برهانتان را بياوريد.»

«ادع الى سبيل ربک بالحکمة والموعظة
الحسنة‏»؛(33)

«با حکمت و پند نيکو به سوى
پروردگارت دعوت کن.»

«وجادلهم بالتى هى
احسن‏»؛(34)

«با چيزى که بهتر است‏با آنان
مجادله کن.»

امام صادق عليه السلام علاوه بر آنچه از
مناظرات و... گذشت، در مورد جدال احسن نيز
مى‏فرمود:

مجادله احسن، مانند مطلبى است
که در آخر سوره يس در مورد منکران معاد
آمده است.

هنگامى که استخوان پوسيده را در
مقابل پيامبر صلى الله عليه و آله قرار
دادند و گفتند:

چه کسى قدرت دارد آن را زنده
کند؟

فرمود:
«يحييها الذى انشاها اول
مرة‏»؛(35)

«کسى که اولين بار زنده‏اش کرد،
زنده‏اش مى‏کند.»

امام صادق عليه السلام مناظرات علمى
فراوانى انجام مى‏داد، در عين حال از
مناظرات غيراصولى پرهيز داشت؛ لذا طيار،
يکى از دوستان امام صادق عليه السلام به
حضرت گفت:

خبردار شده‏ام که از مناظره با
مخالفان ناخشنوديد!

فرمود: اما کسى که مثل
تو باشد، اشکالى ندارد؛ کسانى که وقتى
پرواز مى‏کنند و اوج مى‏گيرند، به خوبى
مى‏توانند بنشينند و هنگامى که
مى‏نشينند، به خوبى مى‏توانند پرواز
کنند و اوج گيرند. کسى که چنين باشد ما از
مناظره کردن با او ناخشنود نيستيم.


1. اسرا/105.

2. الحياة، ج‏2، ص‏281.

3. اصول کافى، ج‏1، ص‏33.

4. يادآورى مى‏شود تا کنون 4 مقاله درباره
امام صادق عليه السلام در شماره‏هاى 5
(پاسدار حريم ولايت)؛ 12 (غروب آفتاب دانش،
حضرت صادق عليه السلام)؛ 24 (منشور نسل جوان
در سيره امام صادق عليه السلام) و 36 (برخى
از ويژگيهاى مورد انتظار از مؤمنان در
کلام امام صادق عليه السلام) ماهنامه
مبلغان منتشر شده است.

5. بحارالانوار، ج‏47، ص‏199.

6. همان، ج‏1، ص‏200.

7. تهذيب الکمال، ج‏5، ص‏79؛ سيراعلام
النبلاء، ج‏6، ص‏258؛ بحارالانوار، ج‏47،
ص‏217.

8. تحف العقول، ص‏302، وصيت ابى عبدالله
عليه السلام به ابن جندب.

9. تحف العقول، همان.

10. تحف العقول، ص‏304.

11. بحارالانوار، ج‏47، ص‏349.

12. وسايل الشيعه، ج‏12، ص‏129.

13. عنکبوت/61.

14. همان/63؛ ر. ک: نساء/21.

15. بحارالانوار، ج‏3، ص‏41؛ نمونه ديگر:
همان، ص‏50.

16. احزاب/21.

17. تحريم/11؛ درباره الگوهاى بد، ر. ک:
تحريم/10؛ قلم/48.

18. الحياة، ج‏2، ص‏116.

19. همان، ص‏152.

20. بحارالانوار، ج‏89، ص‏15.

21. بحارالانوار، ج‏17، ص‏30.

22. ابراهيم/25.

23. روم/58.

24. نور/35.

25. بقره/264.

26. همان/261.

27. اصول کافى، ج‏1، کتاب توحيد، باب 1، ص‏76،
ذيل حديث 2.

28. زخرف /84.

29. الميزان، ج‏18، ص‏128؛ سفينة البحار،
ج‏1، ص‏474 و بحارالانوار، ج‏3، ص‏323.

30. بحارالانوار، ج‏7، ص‏39، ح‏7.

31. بقره/111.

32. نحل/125؛ و ر. ک: بقره/258؛ نساء/34؛ مائده/91؛
توبه/103؛ طه/14 و....

33. نحل/125.

34. تفسير نمونه، ج‏16، ص‏300.

35. همان، ج‏12، ص‏16 تا 20.

/ 1