بالندگى عزت در مكتب حسينى و مهدوى
حسين الهىنژاد پيشگفتار
عزت، كرامت، شرافت و متانت،گلواژههايى هستند كه به انسان روحيه
صلابت، مقاومت و شكست ناپذيرى مىبخشند و
انسان را در مسير اعتلا و تعالى روح مدد
مىرسانند و او را از حضيض پستى و زبونى به
اوج شوكت و سربلندى رهنمون مىسازند. در
پرتو همين مفاهيم عالى، انسان به گونهاى
تربيت مىشود كه در برابر حوادث و
رخدادهاى روزگار، تن به ذلت و خوارى
نمىدهد.
انسان عزت خواه و كرامت طلب، بايد عزت و
سربلندى را از پايگاه اصلىاش؛ يعنى
خداوند جستجو كند؛ چنانكه قرآن كريم
مىفرمايد:
«من كان يريد العزة فلله العزة جميعا»؛(1)
«هر كس عزت مىخواهد، همه عزت از آن
خداست.»
خداوند چنين عزت و كرامتى را به
دوستدارانش مىبخشد و آنان را ارجمند و
سترگ مىسازد.
خداى عزيز مىفرمايد:
ولله العزة ولرسوله وللمؤمنين؛(2)«و عزت
از آن خدا، پيامبر او و مؤمنان است.»
امام حسين عليه السلام در همين راستا در
دعاى عرفه مىگويند:
«يا من خص نفسه بالسمو والرفعة، فاولياؤه
بعزه يعتزون؛(3) اى آنكه ذات خود را به علو
مقام و رفعت مخصوص گردانيد، پس دوستدارانش
به عزت او عزيز مىشوند.»
اگر عزت و رفعت از ناحيه غير خدا طلب شود،
عزت صرفا ظاهرى و دروغين خواهد بود و طبق
فرمايش حضرت على عليه السلام، انسان را به
سوى هلاكتسوق مىدهد:
من اعتز بغيرالله اهلكه العز؛(4)
هر كه عزت را از غير خدا طلب كند، آن عزت او
را هلاك گرداند.
استاد شهيد، مرتضى مطهرى رحمه الله در
اينباره مىفرمايد:
در گفتارهاى اقبال لاهورى خواندم كه
موسولينى گفته است: انسان بايد آهن داشته
باشد تا نان داشته باشد؛ يعنى اگر
مىخواهى نان داشته باشى، زور داشته باش.
ولى اقبال مىگويد: اين حرف درست نيست. اگر
مىخواهى نان داشته باشى، آهن باش،
نمىگويد آهن داشته باش؛ بلكه آهن باش؛
يعنى شخصيت تو شخصيتى محكم به صلابت آهن
باشد. مىگويد شخصيت داشته باش. چرا به زور
متوسل مىشوى؟ چرا به اسلحه متوسل
مىشوى؟ بگو اگر مىخواهى هر چه داشته
باشى، خودت آهن باش، خودت فولاد باش، خودت
شخصيت داشته باش، خودت با صلابتباش،
خودت منش داشته باش.(5)
پس از شناخت عزت و خاستگاه واقعى آن، و بعد
از بيان اينكه عزت و كرامت اولياى الهى از
ناحيه خدا تامين مىشود و شاخصه و
جاودانگى آن به خاطر انتساب به خداست، به
بيان دو برهه مهم از زمان كه عزت و شرافت
انسان به اوج و بالندگى خويش رسيده و خواهد
رسيد، مىپردازيم.
الف) عزت و اقتدار حسينى
ب) عزت و اقتدار مهدوى
عزت و اقتدار حسينى
مكتب حسينى، مكتب عزت آفرين و كرامتسازاست. امام حسين عليه السلام سنبل عزت و
افتخار براى همه عزت دوستان و
كرامتخواهان جهان، اعم از مسلمان و
غيرمسلمان است. بىترديد، شخصيت و هويت هر
فردى در كوران زندگى و در فراز و نشيب
روزگار هويدا مىشود و صلابت و استوارى
انسان در برابر بحرانها و حوادث گوناگون،
حاكى از شرافت و عزت درون و باطن او است.
در تاريخ حسينى، كربلا كه رخدادى بس عظيم
و شگفتانگيز است، هويت جوانمردى و كرامت
امام حسين عليه السلام و ياران با وفاى
ايشان را به تصوير كشيده است. از همين روست
كه در گذران زمان خصال نيك و پسنديده حسينى
بيشتر جلوه كرده است و چشمان تيزبين تاريخ،
همواره عزت و صلابت آموزگار بزرگ كربلا را
ثبت و ضبط كرده است.
امام حسين عليه السلام در نخستين خطبه
روشنگر خود فرمود:
الا ترون ان الحق لايعمل به، وان الباطل
لايتناهى عنه؟ ليرغب المؤمن فى لقاءالله
محقا. فانى لا ارى الموت الا سعادة، ولا
الحياة مع الظالمين الا برما؛(6)
آيا نمىبينيد كه به حق عمل نشده، از باطل
دورى نمىشود؟ در اين صورت، شايسته است كه
مؤمن [با عزت] خواهان لقاى پروردگارش گردد.
من مرگ را جز خوشبختى نمىدانم و زندگى با
ستمكاران را جز بدبختى نمىبينم.
در فرازى از خطبه ديگر، خطاب به همه
انسانها و وجدانهاى بيدار و به تمامى عزت
خواهان و كرامت طلبان جهان مىفرمايد:
الا وان الدعى ابن الدعى قد ركز بين
اثنتين، بين السلة والذلة وهيهات منا
الذلة يابى الله ذلك لنا ورسوله،
والمؤمنون، وحجور طابت وطهرت، وانوف
حمية، ونفوس ابية من ان نؤثر طاعة اللئام
على مصارع الكرام؛(7)
آگاه باشيد كه اين فرومايه (ابن زياد)،
فرزند فرومايه، مرا ميان دو راهى شمشير و
خوارى قرار داده است و هيهات كه ما تن به
خوارى دهيم؛ زيرا خداوند و پيامبرش و
مؤمنان از اينكه ما تن به خوارى دهيم ابا
دارند، و دامنهاى پاكيزه و جانهاى باغيرت
و نفوس با شرافت روا نمىدارند كه ما
فرمانبردارى از فرومايگان را بر قتلگاه
رادمردان مقدم بداريم.
در روز عاشورا هنگامى كه امام حسين عليه
السلام را به پذيرش بيعتبا يزيد و گردن
نهادن به حكومت آن پليد دعوت نمودند و
اظهار كردند كه در اين صورت امان خواهد
يافت،(8) آن حضرت به دعوتشان اين گونه پاسخ
داد:
لا، والله لا اعطيهم بيدى اعطاء الذليل،
ولا اقر اقرار العبيد؛(9)
نه، به خدا سوگند كه نه مانند ذليلان
تسليم مىشوم، و نه مانند بردگان گردن
مىنهم.
عزت و كرامت در مكتب حسينى از چنان اهميت و
جايگاهى برخوردار است كه مخالفان و دشمنان
خويش را نيز در جهتسرشت و طينت اصيل
انسانى، دعوت به آزاده خواهى و عزتطلبى
مىكند:
ويحكم يا شيعة آل ابىسفيان، ان لم يكن
لكم دين، وكنتم لاتخافون المعاد فكونوا
احرارا فى دنياكم هذه؛(10)
واى بر شما اى پيروان خاندان ابىسفيان!
اگر دين نداريد و از روز بازپسين
نمىهراسيد، پس در زندگى اين جهانى خود
آزاده باشيد.
هنگامه عاشورا حسين عليه السلام با سرودن
شعار عزت آفرين در مبارزه با ظلم و ستم
يزيديان، به جهانيان ثابت كرد كه، حسين
عليه السلام به مسلخ و قربانگاه مىرود،
ولى هرگز عزت و كرامتخويش را از دست
نمىدهد.
الموت خير من ركوب العار والعار اولى من
دخول النار
والله ما هذا و هذا جارى(11)
مرگ، بهتر از زندگى ننگين است و زندگى
ننگين، بهتر از ورود به آتش است. به خدا
سوگند كه ننگ و آتش پناه من نخواهند بود.
عزت و اقتدار مهدوى
در دعاى ندبه مىخوانيم: «اين معزالاولياء و مذل الاعداء؛ (12) كجاست عزت بخش
دوستان و ذليل كننده دشمنان.»
قيام و تشكيل دولت عدل به وسيله حضرت مهدى
عليه السلام در سراسر گيتى و عزيز شدن
مستضعفان جهان، امرى اجتنابناپذير است.
در جامعه و نظامى كه امام مهدى عليه
السلام بنيانگذار و حاكم آن است، زمام همه
امور در دست طبقات محروم و ستمديده است و
اين مستضعفاناند كه با عزت و كرامت، بر
امور جامعه حاكم شده و به اداره آن
مىپردازند.
به منظور ترسيم و تبيين عزت و عوامل عزت
آفرين و ساز و كار عزتمندى در حكومت جهانى
حضرت مهدى عليه السلام، در ذيل به بيان
مطالبى چند مىپردازيم.
حاكميت و عزت مستضعفان
قرآن مجيد مىفرمايد: «و نريد ان نمن علىالذين استضعفوا فى الارض، ونجعلهم ائمة، و
نجعلهم الوارثين»؛(13)
«ما اراده كرديم بر اينكه به مستضعفان
زمين منت نهاده، و آنها را پيشوايان و
وارثان [روى زمين] قرار دهيم.»
همچنين مىفرمايد:
«وعدالله الذين آمنوا منكم وعملوا
الصالحات ليستخلفنهم فى الارض كما استخلف
الذين من قبلهم»؛(14)
«خداوند به كسانى كه از شما ايمان
آوردهاند و اعمال صالح انجام دادهاند،
وعده مىدهد كه به طور قطع آنها را خليفه
روى زمين خواهد كرد، همان گونه كه
پيشينيان را روى زمين خلافتبخشيد.»
در كتاب «روح المعانى» امام سجاد عليه
السلام در تفسير آيه مذكور چنين فرموده
است:
«هم والله شيعتنا اهل البيت، يفعل الله
ذلك بهم على يدى رجل منا، و هو مهدى هذه
الامة؛(15) به خدا سوگند آنها شيعيان ما
هستند. خداوند اين كار را براى آنان به دست
مردى از ماانجام مىدهد كه مهدى اين امت
است.»
آيات فوق، هرگز درباره يك برنامه موضعى و
خصوصى مربوط به بنى اسرائيل سخن
نمىگويد؛ بلكه بيانگر يك قانون كلى براى
همه اعصار و قرون و همه اقوام و جمعيتهاست
و نيز بشارتى براى همه انسانهاى آزاده و
خواهان عدل و داد مىباشد.
نمونهاى از تحقق اين مشيت الهى (عزت
مستضعفان)، حكومتبنى اسرائيل و زوال
حكومت فرعونيان بود و نمونه كاملترش،
حكومت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و
ياران ايشان بعد از ظهور اسلام بود؛ حكومت
پابرهنهها و تهى دستان با ايمان و
مظلومان پاكدلى كه پيوسته از سوى پادشاهان
زمان خود مورد تحقير و استهزا قرار داشتند.
و مصداق گستردهتر آن، ظهور حكومتحق و
عدالت در تمام كره زمين به وسيله حضرت مهدى
عليه السلام است كه در اين صورت، مستضعفان
عالم به آرزوى ديرينه خود؛ يعنى عزت و
حاكميت، مىرسند.(16)
عزت قرآن و اسلام
قرآن، كتاب نجات بخش انسانها، در دورانقبل از ظهور حضرت مهدى عليه السلام به
انزوا و مهجوريت در مىآيد و تعاليم روح
بخش آن كه در قالب دين و شريعت اسلامى عرضه
شده، در حاشيه زندگى مردم قرار مىگيرد
.امام صادق عليه السلام فرمود: ورايت
القرآن قد خلق، واحدث فيه ما ليس فيه...
ورايت الدين بالراى وعطل الكتاب
واحكامه؛(17)
[در دوران پيش از ظهور] قرآن را مىبينى كه
متروك و كهنه شده است و چيزهايى را به آن
بستهاند كه از قرآن نيست... و دين را
مىنگرى كه با آراى شخصى تفسير شده و كتاب
خدا و قوانين آن تعطيل گرديده است.
اما در زمان حكومت امام زمان عليه السلام،
اسلام و قرآن از حاشيه زندگى مردم به
جايگاه اصلى خويش؛ يعنى متن جامعه
برگردانده مىشود تا با حفظ شان و جايگاه
آنها، مردم و جامعه، عزتمند و سعادتمند
گردند.
رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: اذ
بعث الله رجلا من اطايب عترتى وابرار
ذريتى، عدلا مباركا ذكيا، لايغادر مثقال
ذرة، يعز الله به الدين والقرآن والاسلام
واهله، ويذل به الشرك واهله...؛(18)
هنگامى كه خداوند مردى را از پاكترين
فرزندان و خوبترين عترت من
برمىانگيزد، كه سراپا عدل و بركت و پاكى
است؛ از كوچكترين حقى چشم پوشى نمىكند؛
خداوند به وسيله او دين و قرآن و اسلام و
اهل آن را عزيز مىكند و شرك و اهل شرك را
خوار و زبون مىسازد.
امام صادق عليه السلام نيز در اينباره
فرمود: يعز الله به الاسلام بعد ذله،
ويحييه بعد موته... يرفع المذاهب من الارض
فلا يبقى الا الدين الخالص؛(19)
خداوند به وسيله او (مهدى عليه السلام)
اسلام را پس از ذلتبه عزت مىرساند و پس
از مردنش زنده مىسازد... مذاهب ديگر را از
روى زمين برمىچيند، پس در روى زمين چيزى
جز دين خالص باقى نمىماند.
عوامل عزت آفرين در عصر ظهور
در دوران ظهور و حاكميت عدل گستر جهان،اسباب و عللى كه منشا عزت و اقتدار هستند،
در ميان آحاد مردم و جامعه اسلامى احيا
مىشود و در پرتو آنها، عزتمندى و
كرامتطلبى، فرهنگ رايج و شايع همه
انسانها در جوامع مختلف خواهد شد.
اينك در ادامه سخن، برخى از عوامل عزت را
بررسى كرده، تحقق آن علل در دوران ظهور را
مورد بحث قرار مىدهيم.
1. اطاعت الهى
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: انالله تعالى يقول كل يوم: انا ربكم العزيز،
فمن اراد عز الدارين فليطع العزيز؛(20)
خداى تعالى هر روز مىفرمايد: من
پروردگار عزيز شما هستم، پس هر كه خواهان
عزت در دو جهان است، بايد كه از [خداى] عزيز
اطاعت كند.
و على عليه السلام فرمود: اذا طلبت العز
فاطلبه بالطاعة؛(21)
هر گاه جوياى عزت شدى، آن را به وسيله
اطاعت [از خدا] بجوى.
امام باقر عليه السلام درباره عصر ظهور
فرمود: و لايبقى ارض الا نودى فيها شهادة
ان لاالهالاالله وحده لاشريك له، وان
محمدا رسول الله؛(22)
هيچ نقطهاى از زمين نمىماند جز اينكه
در آن ندا داده مىشود: «اشهد ان لا اله
الا الله وحده لاشريك له و اشهد ان محمدا
رسول الله.»
امام صادق عليه السلام نيز فرمود: لم يبق
فى الارض معبود دون الله عزوجل من صنم
اووثن او غيره الا وقعت فيه نار،
فاحرقته؛(23)
در روى زمين غير از خداى عزيز و جليل هيچ
معبودى، از بت و غير آن، نمىماند، جز
اينكه آتشى بر آن افتاده، آن را
مىسوزاند.
قرآن كريم مىفرمايد: «هو الذى ارسل
رسوله بالهدى ودين الحق ليظهره على الدين
كله و لو كره المشركون»؛(24)
«او كسى است كه رسولش را به همراه هدايت و
آيين حق فرستاد تا او را بر همه آيينها
غالب گرداند، هر چند مشركان كراهت داشته
باشند.»
امام صادق عليه السلام در تفسير آيه فوق
چنين فرمود: والله ما نزل تاويلها بعد
ولاينزل تاويلها حتى يخرج القائم فاذا خرج
القائم لم يبق كافر بالله العظيم؛(25)
به خدا سوگند هنوز تاويل اين آيه تحقق
نيافته است و تنها زمانى تحقق مىپذيرد كه
«قائم» قيام كند و به هنگامى كه او قيام
كند، كسى كه منكر خدا باشد باقى
نمىماند.
بر اساس روايات فوق، با از بين رفتن كفر و
بىايمانى، زمينه اطاعت و پيروى از
دستورات الهى فراهم شده و آحاد مردم همگى
موحد و خداپرست مىشوند و در پرتو ايمان و
اعتقاد به خداست كه عزت و شرافتبر جامعه
سايه مىافكند؛ چنان كه در زمان ظهور چنين
خواهد شد.
2. تقواى الهى
رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: مناراد ان يكون اعز الناس فليتق الله
عزوجل؛(26)
هر كه مىخواهد عزيزترين مردم باشد، بايد
از خداوند پروا داشته باشد.
اميرمؤمنان، على عليه السلام در مورد
ارزش تقوا مىفرمايد: «لاعز اعز من
التقوى؛(27) هيچ عزتى بالاتر از تقوا نيست.»
بر اساس اين روايات، يكى از عوامل عزت،
تقواى الهى است. امام باقر عليه السلام در
خصوص رواج تقوا به هنگام ظهور آن حضرت
مىفرمايد كه مهدى عليه السلام به
وقتشامگاه، در حالى كه پرچم پيامبر
اسلام صلى الله عليه و آله را در دست، و
لباس او را بر تن، و سلاح ويژه او، نور
افشانى و بيان گرم و ديگر ويژگيها و
نشانههاى آن حضرت را به همراه دارد، در
مكه ظهور مىكند؛ نماز عشا را به جماعت
مىخواند و آنگاه با صدايى رسا و دلنواز،
جهانيان را [به دورى از شرك و اطاعت از خدا
و رسولش و تقواى الهى] دعوت مىكند.
همچنين امام باقر عليه السلام در ادامه
كلمات گهربار خويش فرمودند:
يامركم ان لاتشركوا به شيئا وان تحافظوا
على طاعته وطاعة رسوله، و ان تحيوا ما احى
القرآن وتميتوا ما امات وتكونوا اعوانا
على الهدى ووزراء على التقوى؛(28)
[حضرت مهدى عليه السلام] شما را فرمان
مىدهد كه چيزى را شريك او (خدا) نسازيد و
بر اطاعت او و فرمانبردارى از پيامبرش
كوشا باشيد؛ آنچه را قرآن زنده ساخته است،
زنده سازيد و آنچه را كه قرآن در پى نابودى
آن است، از ميان برداريد؛ در راه هدايت،
مددكار باشيد، و در راه تقوا و پرهيزكارى،
كمك كار.
بديهى است كه با اجراى فرمان آن امام همام
و رعايت تقواى الهى از سوى مردم، عزت و
سربلندى به جامعه اسلامى برمىگردد و
مكتب مهدوى، پيام آور شكوه و عزت حقيقى
اسلام و مسلمانان مىشود.
3. اجتناب از معاصى
امام على عليه السلام فرمود: من ارادالغنى بلا مال والعز بلا عشيرة، والطاعة
بلا سلطان، فليخرج من ذل معصية الله الى عز
طاعته، فانه واجد ذلك كله؛(29)
هر كس مىخواهد بدون برخوردارى از مال و
ثروت، بىنياز باشد و بدون داشتن فاميل و
تبار، عزتمند و بدون بهرهمندى از قدرت،
فرمانش برده شود، پس بايد از خوارى
معصيتخدا به عزت طاعت او روى آورد. در اين
صورت، همه آنها را مىيابد.
و در بيانى ديگر مىفرمايد: من كرمت عليه
نفسه لم يهنها بالمعصية؛(30)
كسى كه به كرامت [و عزت] نفس خود عقيده
دارد، با گناه خوارش نخواهد ساخت.
بر اساس اين گونه روايات، يكى ديگر از
عوامل عزت، پرهيز از گناه است كه در دوران
ظهور حضرت مهدى عليه السلام تحقق خواهد
يافت و در نتيجه، عزت و بالندگى معنوى در
جامعه آن روز حاكم خواهد شد.
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود
:يفرج الله بالمهدى عن الامة، يملا قلوب
العباد عبادة ويسعهم عدله، به يمحق الله
الكذب ويذهب الزمان الكلب، ويخرج ذل الرق
من اعناقكم؛(31)
خداوند به وسيله مهدى عليه السلام از امت
رفع گرفتارى مىكند و دلهاى بندگان را
سرشار از عبادت مىكند و عدالتش همه را
فرا مىگيرد. خداوند به سبب او دروغ را
نابود مىسازد و روح ستيزهجويى را از
بين مىبرد و ذلتبردگى را از گردن آنها
برمى دارد.
امام صادق عليه السلام فضاى آن روز را كه
روز جلوه احكام متعالى اسلام است، چنين
ترسيم نموده:
ويذهب الزنا وشرب الخمر ويذهب الربا،
وتقبل الناس على العبادات، وتؤدى
الامانات، وتهلك الاشرار وتبقى الاخيار؛(32)
روابط نامشروع، خوردن شراب و رباخوارى از
بين مىرود و مردم به عبادات روى
مىآورند. امانتها ادا مىشود، اشرار
نابود مىشوند و افراد نيكوكار باقى
مىمانند.
همچنين امام صادق عليه السلام در
اينباره فرمودند: ولايعصون الله عزوجل
فى ارضه، ويقام حدوده فى اطرافه ويرد الحق
الى اهله؛(33)
در روى زمين خدا را معصيت نمىكنند، و
حدود الهى در سرتاسر گيتى اجرا مىشود و
حق به صاحب حق برمىگردد.
انسان وقتى به جايگاه خود در عالم هستى پى
ببرد و عظمتخدا را كه هستى بخش همه
موجودات است، بشناسد، بىترديد شان و
مقام والاى خويش را فداى شهرت و گناه
نمىسازد و در برابر عظمت الهى نافرمانى و
معصيت نمىكند و در نتيجه، چنين افرادى كه
از معاصى و گناه دورى مىكنند، بهرهمند
از روحى متعالى و عزتى ماندگار خواهند شد.
4. بىنيازى از مردم
يكى از عوامل عزتمندى، بىنيازى از مردماست كه در كلام نورانى امام باقر عليه
السلام تبلور يافته است: الياس مما فى
ايدى الناس، عز للمؤمن فى دينه؛(34)
چشم نداشتن به دست مردم، موجب عزت دينى
مؤمن است.
لقمان حكيم در نصيحتبه فرزندش عزت در
دنيا و آخرت را اين گونه تبيين مىنمايد
: ان اردت ان تجمع عز الدنيا فاقطع طمعك مما
فى ايدى الناس، فانما بلغ الانبياء
والصديقون ما بلغوا بقطع طمعهم؛(35)
اگر مىخواهى عزت دنيا را به دست آورى،
طمع خويش را از آنچه در دست مردم است، قطع
كن؛ زيرا پيامبران و صديقان به سبب بر كندن
طمع خود، به آن مقامات رسيدند.
همچنين امام صادق عليه السلام مىفرمايد
: لايزال العز قلقا حتى ياتى دارا قداستشعر
اهلها الياس مما فى ايدى الناس فيوطنها؛(36)
عزت پيوسته بىقرارى مىكند تا به
خانهاى در آيد كه اهلش چشم طمع به دست
مردم نداشته باشند، پس در آنجا مستقر
مىشود.
در پرتو حاكميت نظام مقدس مهدوى، استغنا و
بىنيازى از مردم فراگير خواهد شد و در
سايه همين بىنيازى است كه مردمان آن زمان
داراى روحيه عزت و مناعت طبع خواهند شد.
5. فراوانى نعمت
از جمله امورى كه با عزت جامعه اسلامى درعرصه دنيا مرتبط است و در زمان ظهور
جلوهاى آشكار خواهد داشت، فراوانى
نعمتهاى مادى است.
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: يكون فى امتى المهدى... يتنعم امتى فى
زمانه نعيما لم يتنعموا مثله قط؛(37)
مهدى در امت من است... و امت من در زمان او
به نعمتهايى دست مىيابند كه به مثل آن در
هيچ زمانى دست نيافته باشند.
امام صادق عليه السلام در مورد گسترش
نعمات مادى و بىنيازى مردم مىفرمايد:ان قائمنا اذا قام اشرقت الارض بنور
ربها... ويطلب الرجل منكم من يصله بماله
وياخذ منه زكاته، فلا يجد احدا يقبل منه
ذلك واستغنى الناس بما رزقهم الله من
فضله؛(38)
هنگامى كه قائم ما قيام كند، زمين به نور
پروردگار خويش بدرخشد... و شخصى از شما به
جستجوى فردى برمىآيد كه از مال خود به او
بدهد و آن شخص زكات او را بگيرد، اما هيچ كس
را نمىيابد كه از او قبول كند؛ چون مردمان
به دليل اينكه خداوند با فضل خويش آنها را
روزى داده است، بىنياز شدهاند.
6. رعايت انصاف
رعايت انصاف ميان مردمان، از ديگر عواملعزت نفس مىباشد.
امام على عليه السلام در مورد خصيصه انصاف
فرمود: الا انه من ينصف الناس من نفسه لم
يزده الله الا عزا؛(39)
بدانيد كه هر كس با مردم به انصاف رفتار
كند، خداوند جز بر عزت او نيفزايد.
در دوران سبز زندگى؛ يعنى در دوران ظهور
ولى عصر عليه السلام كه بشر حيات بهارى خود
را تجربه خواهد نمود، آن حضرت شرايط را به
گونهاى فراهم خواهد كرد كه مردم اهل
انصاف و رعايتحال همديگر باشند.
امير مؤمنان عليه السلام در مورد امام
زمان عليه السلام مىفرمايد: والقى
الرافة والرحمة بينهم فيتواسون... ولايعلو
بعضهم بعضا ويرحم الكبير الصغير ويوقر
الصغير الكبير؛(40)
در ميان مردم، مهربانى و همدلى برقرار
مىكند، پس مردمان در پرتو آن، همديگر را
هميارى مىكنند... و بر يكديگر برترىطلبى
ندارند؛ بزرگتر به كوچکتر رحم مىكند
و كوچكتر به بزرگتر احترام مىگذارد.
فرجام سخن را با دعا به درگاه الهى و آرزوى
رسيدن به عزت و كرامت راستين در پرتو حكومت
جهانى مهدوى كه اميد هر انسان عزتمند و
كرامتخواه است، به پايان مىبريم:
اللهم انا نرغب اليك فى دولة كريمة تعز
بها الاسلام واهله وتذل بها النفاق واهله
وتجعلنا فيها من الدعاة الى طاعتك؛(41)
خداوندا! ما از تو دولت ارزشمندى را
خواهانيم كه با آن، اسلام و اهلش را عزت
بخشى و نفاق و اهلش را خوار گردانى و ما را
در آن دولت، از دعوت كنندگان به
فرمانبردارى از خود قرار دهى.
1. فاطر/10.
2. منافقون/8.
3. مفاتيح الجنان، دعاى عرفه.
4. غررالحكم، ص8217.
5. حماسه حسينى، ج1، ص165.
6. تاريخ طبرى، ج5، ص404؛ تحف العقول،
ص174؛ المعجم الكبير، ج3، ص115 و كشف
الغمة، ج2، ص32.
7. اثبات الوصيه، ص142؛ تحف العقول، ص171 و
شرح ابن ابىالحديد، ج3، ص249.
8. ر. ك: انساب الاشراف، ج3، ص396؛ تاريخ
الطبرى، ج5، ص425 و الارشاد، ص218.
9. تاريخ الطبرى، ج5، ص425؛ الكامل فى
التاريخ، ج4، ص62.
10. مقاتل الطالبين، ص118، مقتل الخوارزمى،
ج2، ص33.
11. فرهنگ جامع سخنان امام حسين عليه السلام
(موسوعة كلمات الامام الحسين عليه
السلام)، ص561.
12. مفاتيح الجنان، دعاى ندبه.
13. قصص/6.
14. نور/55.
15. تفسير نمونه، ج14، ص531.
16. همان، ج16، ص17.
17. بحارالانوار، ج52، ص256.
18. الملاحم و الفتن، ص108.
19. بشارة الاسلام، ص297؛ الامام المهدى،
ص343 و الملاحم و الفتن، ص108.
20. كنزالعمال، ص43101 و ميزان الحكمه (ترجمه
فارسى)، ج8، ص3738.
21. ميزان الحكمه (ترجمه فارسى)، ج8، ص3738 و
غررالحكم، ص4056.
22. الامام المهدى، ص34 و 265.
23. ارشاد مفيد، ص343؛ نور الابصار، ص172 و
بحارالانوار، ج52، ص192.
24. توبه/33.
25. نورالثقلين، ج2، ص211.
26. بحارالانوار، ج70، ص285.
27. نهج البلاغه، خ195 و 371.
28. عقدالدرر، ص145، باب 7 و معجم الاحاديث
الامام المهدى، ج3، ص295.
29. تنبيه الخواطر، ج1، ص51.
30. غررالحكم، ص677.
31. بحارالانوار، ج51، ص75؛ الملاحم و
الفتن، ص56 و الغيبه، شيخ طوس، ص114.
32. الملاحم و الفتن، ص54 و منتخب الاثر،
ص474.
33. اصول كافى، ج1، ص333؛ بحارالانوار،
ج52، ص127 و منتخب الاثر، ص496.
34. الكافى، ج2، ص149.
35. بحارالانوار، ج5، ص323 و قصص الانبياء،
ص244.
36. كشف الغمة، ج2، ص417.
37. بحارالانوار، ج51، ص78.
38. همان، ج52، ص337.
39. الكافى، ج2، ص144.
40. بحارالانوار، ج52، ص385.
41. كتاب اقبال، دعاى بعد از نماز عيد فطر،
ص293.