بالندگی عزت در مکتب حسینی و مهدوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

بالندگی عزت در مکتب حسینی و مهدوی - نسخه متنی

حسین الهی نژاد

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بالندگى عزت در مكتب حسينى و مهدوى

حسين الهى‏نژاد

پيشگفتار

عزت، كرامت، شرافت و متانت،
گل‏واژه‏هايى هستند كه به انسان روحيه
صلابت، مقاومت و شكست ناپذيرى مى‏بخشند و
انسان را در مسير اعتلا و تعالى روح مدد
مى‏رسانند و او را از حضيض پستى و زبونى به
اوج شوكت و سربلندى رهنمون مى‏سازند. در
پرتو همين مفاهيم عالى، انسان به گونه‏اى
تربيت مى‏شود كه در برابر حوادث و
رخدادهاى روزگار، تن به ذلت و خوارى
نمى‏دهد.

انسان عزت خواه و كرامت طلب، بايد عزت و
سربلندى را از پايگاه اصلى‏اش؛ يعنى
خداوند جستجو كند؛ چنانكه قرآن كريم
مى‏فرمايد:

«من كان يريد العزة فلله العزة جميعا»؛(1)

«هر كس عزت مى‏خواهد، همه عزت از آن
خداست.»

خداوند چنين عزت و كرامتى را به
دوستدارانش مى‏بخشد و آنان را ارجمند و
سترگ مى‏سازد.

خداى عزيز مى‏فرمايد:

ولله العزة ولرسوله وللمؤمنين؛(2)

«و عزت
از آن خدا، پيامبر او و مؤمنان است.»

امام حسين عليه السلام در همين راستا در
دعاى عرفه مى‏گويند:

«يا من خص نفسه بالسمو والرفعة، فاولياؤه
بعزه يعتزون؛(3)
اى آنكه ذات خود را به علو
مقام و رفعت مخصوص گردانيد، پس دوستدارانش
به عزت او عزيز مى‏شوند.»

اگر عزت و رفعت از ناحيه غير خدا طلب شود،
عزت صرفا ظاهرى و دروغين خواهد بود و طبق
فرمايش حضرت على عليه السلام، انسان را به
سوى هلاكت‏سوق مى‏دهد:

من اعتز بغيرالله اهلكه العز؛(4)

هر كه عزت را از غير خدا طلب كند، آن عزت او
را هلاك گرداند.

استاد شهيد، مرتضى مطهرى رحمه الله در
اين‏باره مى‏فرمايد:

در گفتارهاى اقبال لاهورى خواندم كه
موسولينى گفته است:

انسان بايد آهن داشته
باشد تا نان داشته باشد؛ يعنى اگر
مى‏خواهى نان داشته باشى، زور داشته باش.
ولى اقبال مى‏گويد:

اين حرف درست نيست. اگر
مى‏خواهى نان داشته باشى، آهن باش،
نمى‏گويد آهن داشته باش؛ بلكه آهن باش؛
يعنى شخصيت تو شخصيتى محكم به صلابت آهن
باشد. مى‏گويد شخصيت داشته باش.

چرا به زور
متوسل مى‏شوى؟

چرا به اسلحه متوسل
مى‏شوى؟

بگو اگر مى‏خواهى هر چه داشته
باشى، خودت آهن باش، خودت فولاد باش، خودت
شخصيت داشته باش، خودت با صلابت‏باش،
خودت منش داشته باش.(5)

پس از شناخت عزت و خاستگاه واقعى آن، و بعد
از بيان اينكه عزت و كرامت اولياى الهى از
ناحيه خدا تامين مى‏شود و شاخصه و
جاودانگى آن به خاطر انتساب به خداست، به
بيان دو برهه مهم از زمان كه عزت و شرافت
انسان به اوج و بالندگى خويش رسيده و خواهد
رسيد، مى‏پردازيم.

الف) عزت و اقتدار حسينى

ب) عزت و اقتدار مهدوى

عزت و اقتدار حسينى

مكتب حسينى، مكتب عزت آفرين و كرامت‏ساز
است. امام حسين عليه السلام سنبل عزت و
افتخار براى همه عزت دوستان و
كرامت‏خواهان جهان، اعم از مسلمان و
غيرمسلمان است.

بى‏ترديد، شخصيت و هويت هر
فردى در كوران زندگى و در فراز و نشيب
روزگار هويدا مى‏شود و صلابت و استوارى
انسان در برابر بحرانها و حوادث گوناگون،
حاكى از شرافت و عزت درون و باطن او است.

در تاريخ حسينى، كربلا كه رخدادى بس عظيم
و شگفت‏انگيز است، هويت جوانمردى و كرامت
امام حسين عليه السلام و ياران با وفاى
ايشان را به تصوير كشيده است.

از همين روست
كه در گذران زمان خصال نيك و پسنديده حسينى
بيشتر جلوه كرده است و چشمان تيزبين تاريخ،
همواره عزت و صلابت آموزگار بزرگ كربلا را
ثبت و ضبط كرده است.

امام حسين عليه السلام در نخستين خطبه
روشنگر خود فرمود:

الا ترون ان الحق لايعمل به، وان الباطل
لايتناهى عنه؟ ليرغب المؤمن فى لقاءالله
محقا. فانى لا ارى الموت الا سعادة، ولا
الحياة مع الظالمين الا برما؛(6)

آيا نمى‏بينيد كه به حق عمل نشده، از باطل
دورى نمى‏شود؟

در اين صورت، شايسته است كه
مؤمن [با عزت] خواهان لقاى پروردگارش گردد.
من مرگ را جز خوشبختى نمى‏دانم و زندگى با
ستمكاران را جز بدبختى نمى‏بينم.

در فرازى از خطبه ديگر، خطاب به همه
انسانها و وجدانهاى بيدار و به تمامى عزت
خواهان و كرامت طلبان جهان مى‏فرمايد:

الا وان الدعى ابن الدعى قد ركز بين
اثنتين، بين السلة والذلة وهيهات منا
الذلة يابى الله ذلك لنا ورسوله،
والمؤمنون، وحجور طابت وطهرت، وانوف
حمية، ونفوس ابية من ان نؤثر طاعة اللئام
على مصارع الكرام؛(7)

آگاه باشيد كه اين فرومايه (ابن زياد)،
فرزند فرومايه، مرا ميان دو راهى شمشير و
خوارى قرار داده است و هيهات كه ما تن به
خوارى دهيم؛ زيرا خداوند و پيامبرش و
مؤمنان از اينكه ما تن به خوارى دهيم ابا
دارند، و دامنهاى پاكيزه و جانهاى باغيرت
و نفوس با شرافت روا نمى‏دارند كه ما
فرمانبردارى از فرومايگان را بر قتلگاه
رادمردان مقدم بداريم.

در روز عاشورا هنگامى كه امام حسين عليه
السلام را به پذيرش بيعت‏با يزيد و گردن
نهادن به حكومت آن پليد دعوت نمودند و
اظهار كردند كه در اين صورت امان خواهد
يافت،(8) آن حضرت به دعوتشان اين گونه پاسخ
داد:

لا، والله لا اعطيهم بيدى اعطاء الذليل،
ولا اقر اقرار العبيد؛(9)

نه، به خدا سوگند كه نه مانند ذليلان
تسليم مى‏شوم، و نه مانند بردگان گردن
مى‏نهم.

عزت و كرامت در مكتب حسينى از چنان اهميت و
جايگاهى برخوردار است كه مخالفان و دشمنان
خويش را نيز در جهت‏سرشت و طينت اصيل
انسانى، دعوت به آزاده خواهى و عزت‏طلبى
مى‏كند:

ويحكم يا شيعة آل ابى‏سفيان، ان لم يكن
لكم دين، وكنتم لاتخافون المعاد فكونوا
احرارا فى دنياكم هذه؛(10)

واى بر شما اى پيروان خاندان ابى‏سفيان!
اگر دين نداريد و از روز بازپسين
نمى‏هراسيد، پس در زندگى اين جهانى خود
آزاده باشيد.

هنگامه عاشورا حسين عليه السلام با سرودن
شعار عزت آفرين در مبارزه با ظلم و ستم
يزيديان، به جهانيان ثابت كرد كه، حسين
عليه السلام به مسلخ و قربانگاه مى‏رود،
ولى هرگز عزت و كرامت‏خويش را از دست
نمى‏دهد.

الموت خير من ركوب العار والعار اولى من
دخول النار
والله ما هذا و هذا جارى(11)

مرگ، بهتر از زندگى ننگين است و زندگى
ننگين، بهتر از ورود به آتش است.

به خدا
سوگند كه ننگ و آتش پناه من نخواهند بود.

عزت و اقتدار مهدوى

در دعاى ندبه مى‏خوانيم:

«اين معز
الاولياء و مذل الاعداء؛ (12)
كجاست عزت بخش
دوستان و ذليل كننده دشمنان.»

قيام و تشكيل دولت عدل به وسيله حضرت مهدى
عليه السلام در سراسر گيتى و عزيز شدن
مستضعفان جهان، امرى اجتناب‏ناپذير است.

در جامعه و نظامى كه امام مهدى عليه
السلام بنيانگذار و حاكم آن است، زمام همه
امور در دست طبقات محروم و ستمديده است و
اين مستضعفان‏اند كه با عزت و كرامت، بر
امور جامعه حاكم شده و به اداره آن
مى‏پردازند.

به منظور ترسيم و تبيين عزت و عوامل عزت
آفرين و ساز و كار عزتمندى در حكومت جهانى
حضرت مهدى عليه السلام، در ذيل به بيان
مطالبى چند مى‏پردازيم.

حاكميت و عزت مستضعفان

قرآن مجيد مى‏فرمايد:

«و نريد ان نمن على
الذين استضعفوا فى الارض، ونجعلهم ائمة، و
نجعلهم الوارثين‏»؛(13)

«ما اراده كرديم بر اينكه به مستضعفان
زمين منت نهاده، و آنها را پيشوايان و
وارثان [روى زمين] قرار دهيم.»

همچنين مى‏فرمايد:

«وعدالله الذين آمنوا منكم وعملوا
الصالحات ليستخلفنهم فى الارض كما استخلف
الذين من قبلهم‏»؛(14)

«خداوند به كسانى كه از شما ايمان
آورده‏اند و اعمال صالح انجام داده‏اند،
وعده مى‏دهد كه به طور قطع آنها را خليفه
روى زمين خواهد كرد، همان گونه كه
پيشينيان را روى زمين خلافت‏بخشيد.»

در كتاب «روح المعانى‏» امام سجاد عليه
السلام در تفسير آيه مذكور چنين فرموده
است:

«هم والله شيعتنا اهل البيت، يفعل الله
ذلك بهم على يدى رجل منا، و هو مهدى هذه
الامة؛(15)
به خدا سوگند آنها شيعيان ما
هستند. خداوند اين كار را براى آنان به دست
مردى از ماانجام مى‏دهد كه مهدى اين امت
است.»

آيات فوق، هرگز درباره يك برنامه موضعى و
خصوصى مربوط به بنى اسرائيل سخن
نمى‏گويد؛ بلكه بيانگر يك قانون كلى براى
همه اعصار و قرون و همه اقوام و جمعيتهاست
و نيز بشارتى براى همه انسانهاى آزاده و
خواهان عدل و داد مى‏باشد.

نمونه‏اى از تحقق اين مشيت الهى (عزت
مستضعفان)، حكومت‏بنى اسرائيل و زوال
حكومت فرعونيان بود و نمونه كامل‏ترش،
حكومت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و
ياران ايشان بعد از ظهور اسلام بود؛ حكومت
پابرهنه‏ها و تهى دستان با ايمان و
مظلومان پاكدلى كه پيوسته از سوى پادشاهان
زمان خود مورد تحقير و استهزا قرار داشتند.

و مصداق گسترده‏تر آن، ظهور حكومت‏حق و
عدالت در تمام كره زمين به وسيله حضرت مهدى
عليه السلام است كه در اين صورت، مستضعفان
عالم به آرزوى ديرينه خود؛ يعنى عزت و
حاكميت، مى‏رسند.(16)

عزت قرآن و اسلام

قرآن، كتاب نجات بخش انسانها، در دوران
قبل از ظهور حضرت مهدى عليه السلام به
انزوا و مهجوريت در مى‏آيد و تعاليم روح
بخش آن كه در قالب دين و شريعت اسلامى عرضه
شده، در حاشيه زندگى مردم قرار مى‏گيرد
.

امام صادق عليه السلام فرمود:

ورايت
القرآن قد خلق، واحدث فيه ما ليس فيه...
ورايت الدين بالراى وعطل الكتاب
واحكامه؛(17)

[در دوران پيش از ظهور] قرآن را مى‏بينى كه
متروك و كهنه شده است و چيزهايى را به آن
بسته‏اند كه از قرآن نيست... و دين را
مى‏نگرى كه با آراى شخصى تفسير شده و كتاب
خدا و قوانين آن تعطيل گرديده است.

اما در زمان حكومت امام زمان عليه السلام،
اسلام و قرآن از حاشيه زندگى مردم به
جايگاه اصلى خويش؛ يعنى متن جامعه
برگردانده مى‏شود تا با حفظ شان و جايگاه
آنها، مردم و جامعه، عزتمند و سعادتمند
گردند.

رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:

اذ
بعث الله رجلا من اطايب عترتى وابرار
ذريتى، عدلا مباركا ذكيا، لايغادر مثقال
ذرة، يعز الله به الدين والقرآن والاسلام
واهله، ويذل به الشرك واهله...؛(18)

هنگامى كه خداوند مردى را از پاك‏ترين
فرزندان و خوب‏ترين عترت من
برمى‏انگيزد، كه سراپا عدل و بركت و پاكى
است؛ از كوچك‏ترين حقى چشم پوشى نمى‏كند؛
خداوند به وسيله او دين و قرآن و اسلام و
اهل آن را عزيز مى‏كند و شرك و اهل شرك را
خوار و زبون مى‏سازد.

امام صادق عليه السلام نيز در اين‏باره
فرمود:

يعز الله به الاسلام بعد ذله،
ويحييه بعد موته... يرفع المذاهب من الارض
فلا يبقى الا الدين الخالص؛(19)


خداوند به وسيله او (مهدى عليه السلام)
اسلام را پس از ذلت‏به عزت مى‏رساند و پس
از مردنش زنده مى‏سازد... مذاهب ديگر را از
روى زمين برمى‏چيند، پس در روى زمين چيزى
جز دين خالص باقى نمى‏ماند.

عوامل عزت آفرين در عصر ظهور

در دوران ظهور و حاكميت عدل گستر جهان،
اسباب و عللى كه منشا عزت و اقتدار هستند،
در ميان آحاد مردم و جامعه اسلامى احيا
مى‏شود و در پرتو آنها، عزتمندى و
كرامت‏طلبى، فرهنگ رايج و شايع همه
انسانها در جوامع مختلف خواهد شد.

اينك در ادامه سخن، برخى از عوامل عزت را
بررسى كرده، تحقق آن علل در دوران ظهور را
مورد بحث قرار مى‏دهيم.

1. اطاعت الهى

رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند:

ان
الله تعالى يقول كل يوم: انا ربكم العزيز،
فمن اراد عز الدارين فليطع العزيز؛(20)

خداى تعالى هر روز مى‏فرمايد:

من
پروردگار عزيز شما هستم، پس هر كه خواهان
عزت در دو جهان است، بايد كه از [خداى] عزيز
اطاعت كند.

و على عليه السلام فرمود:

اذا طلبت العز
فاطلبه بالطاعة؛(21)

هر گاه جوياى عزت شدى، آن را به وسيله
اطاعت [از خدا] بجوى.

امام باقر عليه السلام درباره عصر ظهور
فرمود:

و لايبقى ارض الا نودى فيها شهادة
ان لااله‏الاالله وحده لاشريك له، وان
محمدا رسول الله؛(22)

هيچ نقطه‏اى از زمين نمى‏ماند جز اينكه
در آن ندا داده مى‏شود:

«اشهد ان لا اله
الا الله وحده لاشريك له و اشهد ان محمدا
رسول الله.»

امام صادق عليه السلام نيز فرمود:

لم يبق
فى الارض معبود دون الله عزوجل من صنم
اووثن او غيره الا وقعت فيه نار،
فاحرقته؛(23)

در روى زمين غير از خداى عزيز و جليل هيچ
معبودى، از بت و غير آن، نمى‏ماند، جز
اينكه آتشى بر آن افتاده، آن را
مى‏سوزاند.

قرآن كريم مى‏فرمايد:

«هو الذى ارسل
رسوله بالهدى ودين الحق ليظهره على الدين
كله و لو كره المشركون‏»؛(24)

«او كسى است كه رسولش را به همراه هدايت و
آيين حق فرستاد تا او را بر همه آيينها
غالب گرداند، هر چند مشركان كراهت داشته
باشند.»

امام صادق عليه السلام در تفسير آيه فوق
چنين فرمود:

والله ما نزل تاويلها بعد
ولاينزل تاويلها حتى يخرج القائم فاذا خرج
القائم لم يبق كافر بالله العظيم؛(25)

به خدا سوگند هنوز تاويل اين آيه تحقق
نيافته است و تنها زمانى تحقق مى‏پذيرد كه
«قائم‏» قيام كند و به هنگامى كه او قيام
كند، كسى كه منكر خدا باشد باقى
نمى‏ماند.

بر اساس روايات فوق، با از بين رفتن كفر و
بى‏ايمانى، زمينه اطاعت و پيروى از
دستورات الهى فراهم شده و آحاد مردم همگى
موحد و خداپرست مى‏شوند و در پرتو ايمان و
اعتقاد به خداست كه عزت و شرافت‏بر جامعه
سايه مى‏افكند؛ چنان كه در زمان ظهور چنين
خواهد شد.

2. تقواى الهى

رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:

من
اراد ان يكون اعز الناس فليتق الله
عزوجل؛(26)

هر كه مى‏خواهد عزيزترين مردم باشد، بايد
از خداوند پروا داشته باشد.

اميرمؤمنان، على عليه السلام در مورد
ارزش تقوا مى‏فرمايد:

«لاعز اعز من
التقوى؛(27)
هيچ عزتى بالاتر از تقوا نيست.»

بر اساس اين روايات، يكى از عوامل عزت،
تقواى الهى است. امام باقر عليه السلام در
خصوص رواج تقوا به هنگام ظهور آن حضرت
مى‏فرمايد كه مهدى عليه السلام به
وقت‏شامگاه، در حالى كه پرچم پيامبر
اسلام صلى الله عليه و آله را در دست، و
لباس او را بر تن، و سلاح ويژه او، نور
افشانى و بيان گرم و ديگر ويژگيها و
نشانه‏هاى آن حضرت را به همراه دارد، در
مكه ظهور مى‏كند؛ نماز عشا را به جماعت
مى‏خواند و آنگاه با صدايى رسا و دلنواز،
جهانيان را [به دورى از شرك و اطاعت از خدا
و رسولش و تقواى الهى] دعوت مى‏كند.

همچنين امام باقر عليه السلام در ادامه
كلمات گهربار خويش فرمودند:

يامركم ان لاتشركوا به شيئا وان تحافظوا
على طاعته وطاعة رسوله، و ان تحيوا ما احى
القرآن وتميتوا ما امات وتكونوا اعوانا
على الهدى ووزراء على التقوى؛(28)

[حضرت مهدى عليه السلام] شما را فرمان
مى‏دهد كه چيزى را شريك او (خدا) نسازيد و
بر اطاعت او و فرمانبردارى از پيامبرش
كوشا باشيد؛ آنچه را قرآن زنده ساخته است،
زنده سازيد و آنچه را كه قرآن در پى نابودى
آن است، از ميان برداريد؛ در راه هدايت،
مددكار باشيد، و در راه تقوا و پرهيزكارى،
كمك كار.

بديهى است كه با اجراى فرمان آن امام همام
و رعايت تقواى الهى از سوى مردم، عزت و
سربلندى به جامعه اسلامى برمى‏گردد و
مكتب مهدوى، پيام آور شكوه و عزت حقيقى
اسلام و مسلمانان مى‏شود.

3. اجتناب از معاصى

امام على عليه السلام فرمود:

من اراد
الغنى بلا مال والعز بلا عشيرة، والطاعة
بلا سلطان، فليخرج من ذل معصية الله الى عز
طاعته، فانه واجد ذلك كله؛(29)

هر كس مى‏خواهد بدون برخوردارى از مال و
ثروت، بى‏نياز باشد و بدون داشتن فاميل و
تبار، عزتمند و بدون بهره‏مندى از قدرت،
فرمانش برده شود، پس بايد از خوارى
معصيت‏خدا به عزت طاعت او روى آورد. در اين
صورت، همه آنها را مى‏يابد.

و در بيانى ديگر مى‏فرمايد:

من كرمت عليه
نفسه لم يهنها بالمعصية؛(30)

كسى كه به كرامت [و عزت] نفس خود عقيده
دارد، با گناه خوارش نخواهد ساخت.

بر اساس اين گونه روايات، يكى ديگر از
عوامل عزت، پرهيز از گناه است كه در دوران
ظهور حضرت مهدى عليه السلام تحقق خواهد
يافت و در نتيجه، عزت و بالندگى معنوى در
جامعه آن روز حاكم خواهد شد.

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود
:

يفرج الله بالمهدى عن الامة، يملا قلوب
العباد عبادة ويسعهم عدله، به يمحق الله
الكذب ويذهب الزمان الكلب، ويخرج ذل الرق
من اعناقكم؛(31)

خداوند به وسيله مهدى عليه السلام از امت
رفع گرفتارى مى‏كند و دلهاى بندگان را
سرشار از عبادت مى‏كند و عدالتش همه را
فرا مى‏گيرد.

خداوند به سبب او دروغ را
نابود مى‏سازد و روح ستيزه‏جويى را از
بين مى‏برد و ذلت‏بردگى را از گردن آنها
برمى دارد.

امام صادق عليه السلام فضاى آن روز را كه
روز جلوه احكام متعالى اسلام است، چنين
ترسيم نموده:

ويذهب الزنا وشرب الخمر ويذهب الربا،
وتقبل الناس على العبادات، وتؤدى
الامانات، وتهلك الاشرار وتبقى الاخيار؛(32)

روابط نامشروع، خوردن شراب و رباخوارى از
بين مى‏رود و مردم به عبادات روى
مى‏آورند. امانتها ادا مى‏شود، اشرار
نابود مى‏شوند و افراد نيكوكار باقى
مى‏مانند.

همچنين امام صادق عليه السلام در
اين‏باره فرمودند:

ولايعصون الله عزوجل
فى ارضه، ويقام حدوده فى اطرافه ويرد الحق
الى اهله؛(33)

در روى زمين خدا را معصيت نمى‏كنند، و
حدود الهى در سرتاسر گيتى اجرا مى‏شود و
حق به صاحب حق برمى‏گردد.

انسان وقتى به جايگاه خود در عالم هستى پى
ببرد و عظمت‏خدا را كه هستى بخش همه
موجودات است، بشناسد، بى‏ترديد شان و
مقام والاى خويش را فداى شهرت و گناه
نمى‏سازد و در برابر عظمت الهى نافرمانى و
معصيت نمى‏كند و در نتيجه، چنين افرادى كه
از معاصى و گناه دورى مى‏كنند، بهره‏مند
از روحى متعالى و عزتى ماندگار خواهند شد.

4. بى‏نيازى از مردم

يكى از عوامل عزتمندى، بى‏نيازى از مردم
است كه در كلام نورانى امام باقر عليه
السلام تبلور يافته است:

الياس مما فى
ايدى الناس، عز للمؤمن فى دينه؛(34)

چشم نداشتن به دست مردم، موجب عزت دينى
مؤمن است.

لقمان حكيم در نصيحت‏به فرزندش عزت در
دنيا و آخرت را اين گونه تبيين مى‏نمايد
:

ان اردت ان تجمع عز الدنيا فاقطع طمعك مما
فى ايدى الناس، فانما بلغ الانبياء
والصديقون ما بلغوا بقطع طمعهم؛(35)


اگر مى‏خواهى عزت دنيا را به دست آورى،
طمع خويش را از آنچه در دست مردم است، قطع
كن؛ زيرا پيامبران و صديقان به سبب بر كندن
طمع خود، به آن مقامات رسيدند.

همچنين امام صادق عليه السلام مى‏فرمايد
:

لايزال العز قلقا حتى ياتى دارا قداستشعر
اهلها الياس مما فى ايدى الناس فيوطنها؛(36)

عزت پيوسته بى‏قرارى مى‏كند تا به
خانه‏اى در آيد كه اهلش چشم طمع به دست
مردم نداشته باشند، پس در آنجا مستقر
مى‏شود.

در پرتو حاكميت نظام مقدس مهدوى، استغنا و
بى‏نيازى از مردم فراگير خواهد شد و در
سايه همين بى‏نيازى است كه مردمان آن زمان
داراى روحيه عزت و مناعت طبع خواهند شد.

5. فراوانى نعمت

از جمله امورى كه با عزت جامعه اسلامى در
عرصه دنيا مرتبط است و در زمان ظهور
جلوه‏اى آشكار خواهد داشت، فراوانى
نعمتهاى مادى است.

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:

يكون فى امتى المهدى... يتنعم امتى فى
زمانه نعيما لم يتنعموا مثله قط؛(37)

مهدى در امت من است... و امت من در زمان او
به نعمتهايى دست مى‏يابند كه به مثل آن در
هيچ زمانى دست نيافته باشند.

امام صادق عليه السلام در مورد گسترش
نعمات مادى و بى‏نيازى مردم مى‏فرمايد:

ان قائمنا اذا قام اشرقت الارض بنور
ربها... ويطلب الرجل منكم من يصله بماله
وياخذ منه زكاته، فلا يجد احدا يقبل منه
ذلك واستغنى الناس بما رزقهم الله من
فضله؛(38)


هنگامى كه قائم ما قيام كند، زمين به نور
پروردگار خويش بدرخشد... و شخصى از شما به
جستجوى فردى برمى‏آيد كه از مال خود به او
بدهد و آن شخص زكات او را بگيرد، اما هيچ كس
را نمى‏يابد كه از او قبول كند؛ چون مردمان
به دليل اينكه خداوند با فضل خويش آنها را
روزى داده است، بى‏نياز شده‏اند.

6. رعايت انصاف

رعايت انصاف ميان مردمان، از ديگر عوامل
عزت نفس مى‏باشد.

امام على عليه السلام در مورد خصيصه انصاف
فرمود:

الا انه من ينصف الناس من نفسه لم
يزده الله الا عزا؛(39)

بدانيد كه هر كس با مردم به انصاف رفتار
كند، خداوند جز بر عزت او نيفزايد.

در دوران سبز زندگى؛ يعنى در دوران ظهور
ولى عصر عليه السلام كه بشر حيات بهارى خود
را تجربه خواهد نمود، آن حضرت شرايط را به
گونه‏اى فراهم خواهد كرد كه مردم اهل
انصاف و رعايت‏حال همديگر باشند.

امير مؤمنان عليه السلام در مورد امام
زمان عليه السلام مى‏فرمايد:

والقى
الرافة والرحمة بينهم فيتواسون... ولايعلو
بعضهم بعضا ويرحم الكبير الصغير ويوقر
الصغير الكبير؛(40)

در ميان مردم، مهربانى و همدلى برقرار
مى‏كند، پس مردمان در پرتو آن، همديگر را
هميارى مى‏كنند... و بر يكديگر برترى‏طلبى
ندارند؛ بزرگ‏تر به كوچک‌‏تر رحم مى‏كند
و كوچك‏تر به بزرگ‏تر احترام مى‏گذارد.

فرجام سخن را با دعا به درگاه الهى و آرزوى
رسيدن به عزت و كرامت راستين در پرتو حكومت
جهانى مهدوى كه اميد هر انسان عزتمند و
كرامت‏خواه است، به پايان مى‏بريم:

اللهم انا نرغب اليك فى دولة كريمة تعز
بها الاسلام واهله وتذل بها النفاق واهله
وتجعلنا فيها من الدعاة الى طاعتك؛(41)

خداوندا! ما از تو دولت ارزشمندى را
خواهانيم كه با آن، اسلام و اهلش را عزت
بخشى و نفاق و اهلش را خوار گردانى و ما را
در آن دولت، از دعوت كنندگان به
فرمانبردارى از خود قرار دهى.


1. فاطر/10.

2. منافقون/8.

3. مفاتيح الجنان، دعاى عرفه.

4. غررالحكم، ص‏8217.

5. حماسه حسينى، ج‏1، ص‏165.

6. تاريخ طبرى، ج‏5، ص‏404؛ تحف العقول،
ص‏174؛ المعجم الكبير، ج‏3، ص‏115 و كشف
الغمة، ج‏2، ص‏32.

7. اثبات الوصيه، ص‏142؛ تحف العقول، ص‏171 و
شرح ابن ابى‏الحديد، ج‏3، ص‏249.

8. ر. ك: انساب الاشراف، ج‏3، ص‏396؛ تاريخ
الطبرى، ج‏5، ص‏425 و الارشاد، ص‏218.

9. تاريخ الطبرى، ج‏5، ص‏425؛ الكامل فى
التاريخ، ج‏4، ص‏62.

10. مقاتل الطالبين، ص‏118، مقتل الخوارزمى،
ج‏2، ص‏33.

11. فرهنگ جامع سخنان امام حسين عليه السلام
(موسوعة كلمات الامام الحسين عليه
السلام)، ص‏561.

12. مفاتيح الجنان، دعاى ندبه.

13. قصص/6.

14. نور/55.

15. تفسير نمونه، ج‏14، ص‏531.

16. همان، ج‏16، ص‏17.

17. بحارالانوار، ج‏52، ص‏256.

18. الملاحم و الفتن، ص‏108.

19. بشارة الاسلام، ص‏297؛ الامام المهدى،
ص‏343 و الملاحم و الفتن، ص‏108.

20. كنزالعمال، ص‏43101 و ميزان الحكمه (ترجمه
فارسى)، ج‏8، ص‏3738.

21. ميزان الحكمه (ترجمه فارسى)، ج‏8، ص‏3738 و
غررالحكم، ص‏4056.

22. الامام المهدى، ص‏34 و 265.

23. ارشاد مفيد، ص‏343؛ نور الابصار، ص‏172 و
بحارالانوار، ج‏52، ص‏192.

24. توبه/33.

25. نورالثقلين، ج‏2، ص‏211.

26. بحارالانوار، ج‏70، ص‏285.

27. نهج البلاغه، خ‏195 و 371.

28. عقدالدرر، ص‏145، باب 7 و معجم الاحاديث
الامام المهدى، ج‏3، ص‏295.

29. تنبيه الخواطر، ج‏1، ص‏51.

30. غررالحكم، ص‏677.

31. بحارالانوار، ج‏51، ص‏75؛ الملاحم و
الفتن، ص‏56 و الغيبه، شيخ طوس، ص‏114.

32. الملاحم و الفتن، ص‏54 و منتخب الاثر،
ص‏474.

33. اصول كافى، ج‏1، ص‏333؛ بحارالانوار،
ج‏52، ص‏127 و منتخب الاثر، ص‏496.

34. الكافى، ج‏2، ص‏149.

35. بحارالانوار، ج‏5، ص‏323 و قصص الانبياء،
ص‏244.

36. كشف الغمة، ج‏2، ص‏417.

37. بحارالانوار، ج‏51، ص‏78.

38. همان، ج‏52، ص‏337.

39. الكافى، ج‏2، ص‏144.

40. بحارالانوار، ج‏52، ص‏385.

41. كتاب اقبال، دعاى بعد از نماز عيد فطر،
ص‏293.

/ 1