امامزاده محمد شریف رایت شرافت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

امامزاده محمد شریف رایت شرافت - نسخه متنی

غلامرضا گلی‏زواره‏

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

امامزاده محمد شريف


رايت شرافت

غلامرضا گلي‏زواره‏

نياکان نکونام‏

نسب سلطان محمد شريف به عبداللّه باهر فرزند امام چهارم، زين العابدين (ع ) مي‏رسد. عبداللّه به دليل زيبايي و جمالش، به باهر (بسيار درخشنده) ملقب شده بود . گويند در هيچ مجلسي نبود که او بنشيند مگر آن که حاضران از زيبايي او مبهوت و شگفت زده شوند.(1) مادرش، ام عبداللّه، دختر امام حسن مجتبي (ع) بوده و با برادرش حضرت امام محمد باقر (ع) از يک مادر بودند.(2) شيخ طوسي ايشان را از اصحاب امام سجاد (ع ) مي‏داند.(3) از شخصيت عبداللّه مردي فاضل و فقيه را حکايت کرده‏اند که روايات بسياري را از رسول اکرم (ص) به نقل از پدران خود آورده است. مردم نيز از اين شخصيت آثار و احاديث بسياري حفظ کرده‏اند؛ از آن جمله روايتي است که ابراهيم بن داود به سند خود نقل نموده است که رسول خدا (ص) فرمود :

« بخيل کامل کسي است که هر گاه نام من نزد او برده شود، بر من صلوات نفرستد.»(4 )

همچنين از پدر خود و او از جدش اميرالمؤمنين (ع) روايت کرده است :

« آن حضرت دست راست دزد را در اولين سرقت قطع مي‏کرد؛ و اگر دوباره مرتکب اين عمل مي‏شد، پاي چپش را مي‏بريد؛ و اگر براي سومين بار دزدي مي‏کرد، او را به زندان ابد مي‏افکند.»(5 )

عبداللّه باهر متولي موقوفات حضرت محمد (ص) بود. وي سرانجام در سن 57 سالگي، در حالي که سرپرستي موقوفات جدش حضرت علي (ع) را نيز بر عهده گرفته بود، در گذشت . نوادگان وي را از تبار پسرش محمد اَرْقَطْ مي‏دانند که از محدثان مدينه به شمار مي‏آمد و در سن 58 سالگي دار فاني را وداع گفت و نوادگانش در سلسله عبداللّه بن احمد الدّخ ادامه يافت.(6 )

از ديگر اجداد سلطان محمد شريف، حمزة بن احمد، معروف به «قمي» است که از بازماندگان احمد الدخ مي‏باشد. يکي از نوادگان حمزة بن احمد، ابوالحسن علي الزکي فرزند محمد الشريف است و او نيز فرزند ابي القاسم علي، از نقيبان(7) قم که پسر محمد بن حمزه مذکور مي‏باشد.(8)نسب شناس مشهور جمال الدين احمد بن علي بن الحسين بن علي بن مهنا، نيز در اثر معروف خود، الفصول الغرية في اصول البرية، به همين صورتي که اشاره کرديم، به ذکر نياکان سلطان محمد شريف پرداخته است. اگر به اجمال سلسله نسب اين امامزاده باشرافت را بررسي کنيم، مي‏بينيم که ايشان همه در زمره افراد جليل القدر، با اشتهار، اهل فضل و غالباً از روايتگران حديث بوده‏اند و تاريخ نگاران و دانشمندان نسب شناس آنان را به پايه‏هاي والاي علمي و شرافت خانوادگي ستوده‏اند . نسب اين شخصيت تا امام سجّاد (ع) به اين شرح آمده است :

علامه سلطان محمد شريف (در قم) فرزند علامه سيد ابوالقاسم علي فرزند ابي جعفر محمد فرزند حمزه قمي فرزند احمد بن محمد فرزند اسماعيل فرزند محمد (ارقط) فرزند عبداللّه باهر فرزند امام زين العابدين (ع) (9 )

امامزاده‏اي با فضيلت

امام‏زاده صاحب فضيلت ابوفضل سلطان محمد شريف، مزارش در سمت دروازه قديم قلعه قم و در محله‏اي که به نام خود او مزين است، در خيابان چهارمردان واقع شده است. اين مرد دانشور که مرتبتي سترگ دارد و برايش کراماتي برشمرده‏اند، از نوادگان امام چهارم است... پس از وي فرزندان و فرزندزادگان او در شهر ري و قم به منصب‏هاي عالي دست يافتند.(10)محدث قمي مي‏گويد :

« پدر و دو پدربزرگش علي و محمد بن حمزه در قبرستان بابلان قم - که حضرت فاطمه معصومه (س) در آنجا بارگاهي دارد.- به خاک خفته‏اند.»(11 )

همچنين جلالت قدر اين امام‏زاده را از تعابير بلندي که علامه بزرگوار شيخ منتجب الدين براي او در کتاب خود مي‏آورد، مي‏توان به عيان ديد.(12)برخي منابع ايشان را جد امام‏زاده يحيي (مدفون در تهران) قلمداد کرده‏اند(13) حال آنکه مصادر مستند به اين انتساب را به ديده ترديد نگريسته‏اند.(14) کتيبه قبر اين سيد بزرگوار که بر کاشي نقش بسته و بسيار هم ناخواناست به همّت فاضل ارجمند جناب حجة الاسلام و المسلمين سيد موسي زنجاني فرزند حضرت آيت اللّه سيد احمد زنجاني قرائت و براي مرحوم ميرجلال الدين حسيني ارموي (محدث) فرستاده شده است، به اين شرح است :

« هذا المضجع المبارک للسيد المظلوم المعصوم الشهيد شريف بن شريف من اولاد الامام المعصوم زين العابدين ابن الامام الشهيد المعصوم ابوعبداللّه الحسين بن الامام الهمام مولي جميع الانام علي بن ابي‏طالب (ع ) »

جايگاه اجتماعي خاندان سلطان محمد شريف‏

يکي از نوادگان سلطان محمد شريف، علي بن مطهر است. براي درک نفوذ اجتماعي اين خاندان، کافي است بدانيم علي، فرزندزاده اين مرد بزرگ، پيوند خويشاوندي خود را با دختر خواجه نظام الملک طوسي وزير آلب ارسلان استوار ساخت؛ پيوندي بيانگر نفوذ اجتماعي و اقتدار اين خاندان. فرزند سلطان محمد يعني مطهر نيز با عايشه خاتون دختر آلب ارسلان ازدواج کرد، وي در راه حج، همسفر شيخ طوسي (ره) بود و از ايشان در اين مسافرت حديث اخذ مي‏کرد.(15) افرادي هم از اين سيد مطهر علوي روايت کرده‏اند از جمله: سيد تقي نقيب رازي که او را در شمار افراد فاضل و پرهيزگار آورده‏اند، و سيد نجيب الدين ابومحمدحسن بن محمد موسوي است، که منتجب الدين به وجود اين شخصيت تصريح کرده است.(16 )

سيد ابوطاهر مطهر، فرزند علي علوي نيز که رئيس علويان ري بود، نقابت(17) سادات را به عهده داشت .

ذوق شعري ابوطاهر هم در خور توجه است و اشعاري از وي در کتب تذکره آمده است و نيز در آثاري چون مرزبان نامه برخي سروده‏هايش ديده مي‏شود .

امير معزي، شاعر معروف، قصيده غرايي در مدح وي مشتمل بر 47 بيت سروده است که در بخشي از آن مي‏خوانيم :




  • خدمت آن کن که فخر عترت پيغمبرست‏
    قبله اقبال بوطاهر مطهر بن علي‏
    هست هر کس در سياست مفتخِر و او مفتخَر
    طالعش را هر زمان اقبال گويد: السلام‏
    نيست اندر سيرت و رأي و رسوم او خلل‏
    در همايون روزگار او رعايا ايمنند
    روز و شب از حادثات روزگار پر جفا(18 )



  • سيد سادات ذوالفخرين و تاج الاصفيا
    الامام بن الامام المرتضي بن المرتضي‏
    هست هر کس در رياست مقتدي و او مقتدا
    طلعتش را هر زمان خورشيد گويد: مرحبا
    نيست اندر خاطر و خط و خطاب او خطا
    روز و شب از حادثات روزگار پر جفا(18 )
    روز و شب از حادثات روزگار پر جفا(18 )



در اين اشعار امير معزي کنيه سيد مطهر را «ابوطاهر» معرفي کرده است در حالي که منتجب الدين و باخرزي، «ابوالحسن» ضبط کرده‏اند و شايد اين نکته بيانگر آن باشد که او چندين کنيه داشته است. همچنين امير معزي به اين نکته اذعان مي‏دارد که پدرش، برهاني، مطهر بن علي را مدح گفته است .

محدث قمي در اشاره به اولاد امام کاظم (ع) ، مطهر بن علي را چنين وصف مي‏کند :

« از بزرگان سادات عراق و صدور اشراف است، که منسب نقابت به او در زمان وي منتهي شده؛ و عَلَم و نشانه بوده در فنون از علم. از براي اوست خطبه‏ها و نوشته‏هايي که بر شيخ ابوجعفر طوسي در سفر حج خواند. روايت نموده از براي ما از او، سيد نجيب ابومحمد حسن موسوي، و از بعضي کتب انساب نقل است که در حق او گفته: سيد مطهر يگانه دنيا بوده در فضل و بزرگواري و کرامت نفس، داراي محاسن زياد و حسن خلق بوده؛ و سفره‏اش پيوسته پهن و اهل بخشش بوده؛ و متکلم و اهل نظر و اديب و شاعر بوده؛ و نقابت طالبيين در ري با او بوده؛ و پدرش ابوالحسن علي زکي نقيب ري پسر سلطان محمد شريف است که در قم مدفون است. سيد مطهر را دو پسر بوده: محمد و علي؛ اما محمد بن مطهر را پسر بوده فخر الدين علي نقيب؛ و اما علي بن مطهر را که عزالدوله والدين و شرف الاسلام و المسلمين باشد، پسري بوده محمد نام از اهل علم و فضل و شرف و جلالت و رياست؛ و او پدر عزالدين يحيي است.» (19 )

( نواده سلطان محمد شريف، نقيب سادات قم و ري )

شرف الدين محمد

عزالدين ابوالقاسم علي، - که مادرش از نوادگان دختري نظام الملک مي‏باشد.- پدر شرف الدين است. همسر او نيز دختر الب ارسلان، و دختر عمه سلطان سنجر سلجوقي است، که مادرش شرف الدين مي‏باشد؛ و اين مسئله، سيادت، اقتدار و نفوذ سياسي اين خاندان را به خوبي نمايان مي‏سازد.(20 )

سادات علوي از پيوند با حاکمان مي‏توانسته‏اند در دستگاه اداري و سياسي زمامداران وقت، به نحو قابل ملاحظه‏اي، نفوذ خود را اعمال کنند.(21) آنان با اين نفوذ سياسي به فعاليت‏هاي فرهنگي و تبليغي پرداختند و در دفاع از حريم شيعه و خاندان عصمت مي‏کوشيدند. همچون برخي از اصحاب ائمه که با رعايت استراتژي تقيه در دستگاه بني‏عباس نفوذ، و از شيعيان صيانت مي‏کردند .

در تاريخ طبرستان در تأييد اين ادعا مي‏خوانيم :

« سلطان سليمان، ري و حدود آن اصفبهد را داده بود. اصفبهد ري با تصرف گرفت، و خواجه حسن نجم الدين را به عميدي ولايت ري بفرستاد، و دهخداي، نجم الدين محمد را که پدر سعد الدين علي بود، به مشرفي ري؛ و يک سال و هشت ماه ري و اعمال او تا مسکُو به تصرف ديوان اصفبهد بود، و جمله معاريف و قضات و سادات ري به مازندران، در خدمت شاه غازي بودند، و همچنين خوار و سمنان؛ و پدر سيد عزالدين يحيي که مرتضي گفتند، و از او بزرگوار و محترم‏تر سيّدي در عالم نبود، با شاه غازي بر تخت نشستي، و حکم فرموده بود به خزانه و داري خانه (انبار) و جامه خانه و ولايت خويش، که: هر چه آن سيد به خط خويش برنويسد، که مرا فلان چيز مي‏بايد، همه بدهند، و خط او توقيع من شناسند. و سيد با چنين تمکين مدتي در مازندران بماند.»(22 )

تاريخ تولد شرف الدين محمد را به سال 504 ق ذکر کرده‏اند.(23) از قول قوامي رازي بر مي‏آيد که کنيه شرف الدين محمد «ابوالقاسم» بوده است؛ در حالي که در کتب شرح حال، کنيه او را «ابوالفضل» دانسته‏اند. محدث ارموي مي‏گويد :

« به نظر مي‏رسد قول دوم درست باشد؛ زيرا جمع اسم و کنيه حضرت رسول (ص) براي غير مهدي(عج) نهي شده است؛ و در کتب مناقب روايت شده که حضرت رسول اکرم (ص) فرموده‏اند : نام مرا برگزينيد؛ ولي کنيه‏ام را بر خود قرار ندهيد.»(24 )

همچنين بايد دانست که يکي از معاصرين نقيب النقباي ري به نام شرف الدين مرتضي ويژگي‏هاي مشترکي با شرف الدين محمد دارد که گاهي ممکن است ميان آن دو نفر توهّم ايجاد شود؛ مخصوصاً اگر برخي قرائن معين ذکر نشود. چه، اين هر دو در سيادت، نام و لقب، و به نقل از صحيح بخاري، شاگردي يک استاد، ورود همزمان به قزوين و نقل روايت از آن دو در آن شهر با دو سال فاصله، و اين که مطهر نامي در سلسله نسب هر دو هست، اشتراک دارند.(25) شيخ عبدالجليل رازي مي‏نويسد :

« و پيش از وصول اين کتاب به ما، مگر زمره‏اي از خواص علماي شيعه که آن کتاب را مطالعه کرده بودند، در حضرت مقدس مرتضي کبير، سيد شرف الدين، ملک النقباء، سلطان العترة الطاهرة، ابوالفضل محمد بن علي المرتضي - ضاعف اللّه جلاله - گفته بودند، و بر لفظ گهربار سيد السادات رفته که عبدالجليل قزويني مي‏بايد در جواب اين کتاب بروجه حق شروعي کند.»(26 )

از اين فراز چنين استنباط مي‏گردد که توصيه سيد شرف الدين موجب شده تا عبدالجليل قزويني به تأليف کتاب «النقض» اقدام ورزد .

در همين کتاب ضمن نام بردن از مساجدي که در شهر ري در زمان سلطان ملک شاه و سلطان محمد سلجوقي ساخته شده و بيان اين که اين مساجد در آن زمان آباد و مورد استفاده شيعيان بوده، گفته است :

« همه به برکات شرف الدين مرتضي است که مقدم سادات و شيعه است .»

در همان اثر به مدرسه‏هاي معروف و معمور قم اشاره کرده و مدرسه مرتضي کبير شرف الدين را با امکانات و تزئينات معماري معرفي کرده است.(27) عبدالجليل رازي در بيان معاريف و مشاهير شيعه و سادات بزرگي که در عراق و خراسان بوده‏اند، مي‏گويد :

« آن که خاندان سيد زکي به قم و ري و کاشان؛ و حرمت و تمکين و جاه و رفعت او در مال و نعمت و فضل و نسب؛ و پسرش ذوالفخرين ابوالحسن علي بن مطهر بن علي که بيرون از آن که سلاطين آل سلجوق و نظام الملک به وصلت با وي تقرّب و تبرّک نمودند، چهارصد [ من ] خوضه مفرد [مرواريد] در ترکه او بيرون آمد؛ و فضل و علم او از کتب و خطب او معلوم شود؛ و هنوز شرف و فضل نقابت در خاندان او در عراق باقيست، به اقبال و تأييد ملک الامرا سادات عالم شرقاً و غرباً، مرتضي کبير شرف الدين محمد بن علي، که در علم و زهد، وارث شمع مکه و يثرب است، و در جاه و وقار، سيد سادات مشرق و مغرب ...»

و قوامي رازي تخلص از قصيده توحيد و مناقب بدو نيکو کرد که گفت :




  • تا صاحب الزمان برسيدن به کار دين‏
    اولي‏ترين کس شرف الدين مرتضاست(28 )



  • اولي‏ترين کس شرف الدين مرتضاست(28 )
    اولي‏ترين کس شرف الدين مرتضاست(28 )



وي در اثر ياد شده ضمن بيان اين واقعيت که بزرگان و نام‏آوران شيعه نزد اعيان و اشراف و اميران به طور عموم محترم، معزز و صاحب مقام و مرتبه بوده‏اند، افزوده است :

« و سيد اجل کبير شرف الدين مرتضي، از عهد بيست و دو سالگي که از مکتب و مدرسه به در آمد - الي يومنا هذا - که را زَهرِه بوده است، در بلاد خراسان و عراق؛ و در دو حضرت از سادات و ائمه و علما و قضات و اصناف مهتران، که بر وي تقدم جويد، و طلب رفعت کند، با جواني و کودکي، در محافل ملوک، واسطه قاضي حسن استر آبادي، و عماد محمد وزآن بودي؛ و هميشه ايشان بدو تفاخر کردندي...»(29 )

شرف الدين محمد آثار نفيسي از کتاب‏هاي مشاهير و علماي بزرگ در کتابخانه خود فراهم آورده بود؛ چنانچه در ترجمه کتاب تتمه صوان الحکمة مي‏خوانيم :

« و خواجه ظهير الدين بيهقي آورده که: رسايل بسيار از او، به خط خود و خط تلميذش ابوزکريا يحيي در کتب خانه نقيب النقباء ري ديدم...»(30 )

منتجب الدين نيز گفته است :

« السيد الاجل المرتضي ذوالفخرين ابوالحسن المطهر بن ابي القاسم علي بن ابي الفضل محمد الحسيني الديباجي من کبار سادات العراق و صدور الاشراف .»

وي سپس مي‏افزايد :

« منصب نقابت در اين زمان به وي ختم مي‏شود و او در چندين دانش عالم است، و خطبه‏ها و نامه‏ها و مکتوباتي هم دارد .»

سپس مي‏گويد :

« از او با واسطه سيد نجيب ابومحمد حسن موسوي، سبط سيد بزرگوار مرتضي، نقيب نقبا، شرف الدين ابوالفضل محمد فرزند محمد بن مطهر، فاضل، ثقه و راوي حديث، روايت مي‏کرديم.»(31 )

شيخ منتجب الدين که از سيد شرف الدين روايت نقل کرده، در کتاب اربعين خود - ضمن چهارده حکايتي که در انتهاي اين اثر آورده است.- در حکايت سيزدهم به نقل از سيد مرتضي السعيد شرف الدين، و سپس به نقل از ديگر راويان تا برسد به ابن عباس، به اين صورت مي‏گويد :

« فقال ابن عباس: اشهد بالله و اشهد اللّه لقد سمعت رسول اللّه (ص) : «من سبّ علياً فقد سبّني و من سبّني فقد سبّ اللّه و من سبّ اللّه فقد کفر...» پس ابن عباس گفت: گواهي مي‏دهم به خداوند و پروردگار شاهد است که همانا از رسول خدا (ص) شنيدم که مي‏فرمود: هر کس علي را دشنام گويد، من را دشنام کرده و کسي که مرا ناسزا گويد، پس همانا خدا را ناسزا کرده و دشنام و ناسزاگويي خداوند مساوي با کفر است .

عالم مشهور، موفق بن احمد خوارزمي، معروف به «اخطب خطباء خوارزم» در آغاز کتاب مناقب مي‏گويد: «به من خبر داد مرتضي شرف الدين، عزالاسلام، علم الهدي، نقيب النقباء...» وي سپس سلسله راوياني را که از شرف الدين حديث نقل کرده‏اند، مي‏آورد و چنين روايت مي‏کند :

« قال رسول اللّه (ص) لو أن الغياض اقلام، و البحر مداد، و الجن حسّاب و الانس کتّاب، ما احصوا فضائل علي بن ابي طالب (ع ) »

اگر درختان جنگل‏ها، قلم و درياها، مرکّب و تمام جنيان، حسابگر و انسان‏ها، نويسنده باشند، قادر نخواهند بود فضايل حضرت علي (ع) را برشمارند.(32 )

راويان ديگري که از شرف الدين محمد حديث نقل کرده‏اند، عبارتند از: ابوسعد عثمان بن اسعد بن محمد العاقلي؛ ابوالقاسم محمود بن محمد ابن ابي طاهر القزويني الاشرسي ؛ مذکي قزويني و فرزندش عزالدين يحيي، اين اسامي را رافعي در تدوين و منتجب الدين در فهرست نقل کرده‏اند .

بنابر ثبت ابوالحسن بيهقي در اواخر لباب الانساب، نسب‏شناس ري، ابوهاشم مجدالدين مجتبي؛ قصيده‏اي طولاني به زبان عربي در مدح شرف الدين محمد سروده و در ضمن آن به ذکر نسب او پرداخته است. خود بيهقي که معاصر سيد شرف الدين بوده، به تفصيل نسب او را بيان، و سروده‏هاي خود را درباره او نقل کرده است.(33) خاقاني شرواني هم در اواخر تحفة العراقين شرف الدين محمد بن مطهر علوي را اين گونه مي‏ستايد :




  • اين قدر و صفا که خاطرم راست‏
    ذوالفضل محمد مطهر
    آن مردم ديده مصطفي را
    دين را شرف و شرع را فخر
    فرزند محمد عرب اوست‏
    حسان عجم ورا دعا گوست ...



  • از خدمت سيّد أجل خاست‏
    آن عرق محمد پيمبر
    و آن وارث صدق مرتضي را
    بل سيد شرع و دين و لافخر
    حسان عجم ورا دعا گوست ...
    حسان عجم ورا دعا گوست ...



قوامي رازي از گويندگان نيمه اول قرن ششم هم در قصايدي به مدح شرف الدين محمد مي‏پردازد. وي در فرازي از يک قصيده 45 بيتي، چنين مي‏سرايد :




  • ميراجلّ سيد سادات عز دين‏
    فخر زمانه تاج الاسلام صدر دهر
    اجل اشرف الدين مرتضي‏
    آن سيد لطيف که او را مسلم است‏
    پيش دل و کف و هِمَم و حلم آن بزرگ‏
    دريا و ابر و چرخ و زمين کرده چاکري...(34 )



  • کش نيست همسري به بزرگيّ و سروري‏
    خورشيد شرع ذوالحسبين اصل مهتري‏
    کورا عنايت ازلي داد ياوري‏
    اصل بزرگواري و دست سخاگري‏
    دريا و ابر و چرخ و زمين کرده چاکري...(34 )
    دريا و ابر و چرخ و زمين کرده چاکري...(34 )



1 - عمدة الطالب في انساب آل ابي طالب، ابن عنبه، ص 233 .

2 - سرالسلسلة العلويه، ابي نصر بخاري، ص 32 .

3 - رجال الطوسي، شيخ طوسي، ص 116، شماره 1169 .

4 - ارشاد، شيخ مفيد، ج دوم، باب دهم؛ و نيز نک: حضرت سجاد (ع) ، فضل اللّه کمپاني، ص 165 .

5 - منتهي الآمال، حاج شيخ عباس قمي، ج دوم، ص 101، انتشارات هجرت .

6 - رياض العلما و حياض الفضلا، ميرزا عبداللّه افندي، ترجمه محمد باقر ساعدي، ج 5 ، ص 529؛ امام سجاد، باقر شريف قريش، ج دوم، ص 564 و 565 .

7 - نقيبان؛ در اصطلاح به کساني گفته مي‏شود که در امور علويان رسيدگي کنند .

8 - رياض الانساب و مجمع الالقاب، معروف به «بحرالانساب»، ج دوم، گلستان چهارم، « در ذکر حال امام چهارم .»

9 - شهيدان راه فضيلت، علّامه اميني، ترجه ف.ج، ص 93 .

10 - زندگاني حضرت معصومه و تاريخ قم، ص 59 .

11 - منتهي الآمال، ج 2، ص .103

12 - نک: آغاز فهرست منتجب الدين .

13 - از جمله در کتاب حضرت معصومه (س) فاطمه دوم، محمد محمدي اشتهاردي، ص .217 ضمناً محدث قمي عزالدين يحيي مدفون در قم را با امامزاده يحيي مدفون در تهران يکي دانسته که با مصادر و منابع ديگر مطابقت ندارد .

14 - شايد علت اشتباه شدن امام‏زاده يحيي‏مدفون در تهران با عزالدين يحيي، اين باشد که اين امام‏زاده بر اساس عبارتي که بر بدنه صندوق آن نگاشته‏اند، از نوادگان زيد فرزند امام حسن مجتبي (ع) مي‏باشد. لذا مناسبتي با آن بزرگوار ندارد و نيز هيچ گونه سند تاريخي و مأخذ قابل قبول بر اين دلالت نکرده که فرزندزاده‏اي از سلطان محمد شريف به نام يحيي در محله و بقعه مزبور دفن شده باشد .

15 - رياض العما، ج 5، ص 530 و 531، پاورقي مترجم .

16 - فهرست، منتجب الدين، ذيل ابومحمد .

17 - نقيب به کسي مي‏گويند که سرپرستي گروه خاصي را عهده دار باشد. اما نقابت به معني خاص کلمه، در اوايل خلافت عباسيان به وجود آمد و کساني را به عنوان نقيب برمي‏گزيدند تا به امور علويان رسيدگي کنند. وظيفه نقيب اين بود که بر صحّت نسب سادات ناظر و مواظب باشد که غير آنان در زمره اين خاندان قرار نگيرند. نقيب از ميان سادات عالي‏قدر، با شخصيت، صاحب نفوذ و عالم انتخاب مي‏شد که ضمن حفظ انساب به امور اين سلسله جليله رسيدگي مي‏کرد و اگر احياناً اختلافاتي بين آنان پديد مي‏آمد، در جهت رفع و ختم آن مي‏کوشيد .

18 - نک: ديوان امير معزي، ص 36 - 40 .

19 - منتهي الآمال، ج 2، ص 427 .

20 - تعليقات محدث ارموي بر ديوان قوامي رازي، ص 209 .

21 - تاريخ گسترش تشيع در ري، رسول جعفريان، ص 66 .

22 - تاريخ طبرستان، ابن اسفنديار، قسمت سوم، ص 90 و 91 .

23 - نک: لباب الانساب، ابوالحسن بيهقي، و نيز تعليقات محدث ارموي بر ديوان قوامي رازي، ص 230 .

24 - تعليقات محدث ارموي بر ديوان قوامي رازي، ص 208 و 209 .

25 - همان، ص 207 .

26 - مقدمه کتاب النقض، ص 3 .

27 - همان، ص 48 و 164 .

28 - همان، ص 230 و 229 .

29 - همان،ص 437 .

30 - درة الاخبار و لمعة الانوار، ناصر الدين بن عمدة الملک منتجب الدين منش يزدي، ص 18 .

31 - فهرست، منتجب الدين، ذيل حرف ميم .

32 - مناقب، خوارزمي، ص 2 و .1 همين روايت را با اندکي تفاوت، ابن شيرويه ديلمي در فردوس الاخيار؛ علامه مجلسي در بحارالانوار،ج‏40، ص 75؛ سيدهاشم بحراني در غاية المرام؛ سيد بن طاووس در طرائف؛ شيخ محمد تقي دزفولي در کفاية الخصام، ص 598، نقل کرده‏اند .

33 - لباب الانساب، ج 2، ص 614-611 .

34 - ديوان قوامي رازي، ص 40 .


/ 1