نمونه اى از قضاوتهاى على (ع ) در عصر خلفا - داستان هایی از امام علی علیه السلام نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

داستان هایی از امام علی علیه السلام - نسخه متنی

حمید خرمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

فرمود: چرا چنين كردى ؟عرض كرد: يا رسول الله (صلى الله عليه و آله وسلم ! من شما را بر اوامر و نواهى
خداوند متعال و بر بهشت و جهنم و ثواب و عقاب و وحى خدا تصديق مى كنم ، چگونه مى شود كه در بهاى شتر
ماده اين اعرابى تو را تصديق نكنم ؟ من اعرابى را از اين جهت كشتم كه شما را تكذيب كرد و گفت رسول خدا
پول شتر را نداده است .

پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: راست گفتى و حكم به حق كردى ولى ديگر به مثل اين كار عود مكن ؛
سپس پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم رو به ابوبكر و عمر نمود و فرمود: حكم خدا اين بود كه على (عليه
السلام ) قضاوت كرد نه حكمى كه شماها كرديد.(36)

نمونه اى از قضاوتهاى على (ع ) در عصر خلفا

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

پس از رحلت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مردى را كه شراب خورده بوود به نزد ابوبكر آوردند،
خليفه از وى پرسيد: آيا شراب خورده اى ؟ او جواب اد: بلى . ابوبكر گفت : چرا شراب خورده اى ، در حالى كه
حرام است ؟ آن مرد گفت : اگر مى دانستم كه شراب حرام است لب به آن نمى زدم . در حالى كه جمعيت زيادى اين
صحنه را تماشا مى كردند، خليفه از حكم مساءله عاجز مانده ، و دست به سوى عمر دراز كرد!
عمر گفت : اين مساءله از معضلات است و چاره اش ، ابوالحسن اميرالمؤمنين ، است !
ابوبكر خطاب به غلامش گفت : برو على را حاضر كن ، ولى عمر گفت : سزاوار نيست على را بياوريم ، اجازه
دهيد ما به منزل او برويم .

آنان همراه حضرت سلمان به خانه على آمده ، و جريان را ابلاغ نمودند، حضرت فرمود چاره كار اين است كه
او را در بازار و كوچه بگردانيد،و از مهاجرين و انصار جويا شويد، كه آيا كسى حكم تحريم شراب را به وى
گفته است ؟ اگر حكم تحريم به گوش او نرسيده باشد، او را آزاد كنيد.

خليفه به دستور على (عليه السلام ) عمل كرد، چون كسى شهادت نداد، وى را مرخص نمودند، بدون اين كه بر وى
حد بزنند.

سلمان مى گويد: من به على (عليه السلام ) گفتم : خوب آنان را ارشاد نمودى ، حضرت جواب داد:
خواستم حكم آيه سى و پنج سوره يونس را در مورد خود و آنان بار ديگر مورد تاءكيد قرار دهم كه مى فرمايد:
(( آيا كسى كه هدايت به حق مى كند براى رهبرى شايسته تر است ؟ و يا آن كس كه هدايت نمى شود نگر هدايتش
كند؟ شما را چه مى شود؟ چگونه داورى مى كنيد؟ )) (37)

حكم حضرت درباره پدر جوان

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

روزى حضرت على (عليه السلام ) داخل مسجد شد، جوانى از روبروى آن حضرت مى آيد و مى گريد و جمعى بر دور او
هستند و او را تسلى مى دهند؛ حضرت پرسيد: چرا گريه مى كنى ؟ عرض كرد: يا على ! شريح قاضى ، حكمى بر من
كرده كه نمى دانم درست است يانه ؟ اين جماعت پدر مرا با خود به سفر بردند، اكنون برگشته اند پدرم با
ايشان نيست ، چون احوال پدر را از ايشان پرسيدم گفتند: پدرت مرد، گفتم : مال او چه شد؟ گفتند: مالى به
جاى نگذاشت ، پس ايشان را نزد شريح قاضى بردم و شريح آنها را سوگند داد و آنها قسم خوردند و رفتند و
حال آنكه من مى دانم كه پدرم مال زيادى با خود به سفر برده بود.

پس حضرت ، آن جماعت و جوان و خود جمعا نزد شريح آمدند؛ حضرت فرمود: اى شريح ! چگونه ميان اين گروه ، حكم
كردى ؟ شريح گفت : اين جوان ادعا كرد كه پدرم با اينان به سفر رفت و برنگشت ، از آنها پرسيدم گفتند:
مرد؛ پرسيدم مالش چه شد؟ گفتند: مالى نگذاشت ؛ جوان را گفتم : گواه دارى ؟ گفت : نه ، پس ايشان را قسم
دادم .

حضرت فرمود: هيهات ! در چنين واقعه ، اينطور حكم مى كنى ؟! والله در اين واقعه حكمى بكنم كه كسى پيش از
من نكرده باشد، مگر داود پيغمبر (صلى الله عليه و آله وسلم )؛ پس حضرت فرمود: اى قنبر! پهلوانان لشكر
را بطلب ؛ چون حاضر شدند، بر هر يك از آن گروه ، يكى از آنها را موكل گردانيد، پس نظر به آن گروه كرد و

/ 91