فراريان عدالت على (ع ) زبان به مدح وى گشودند - داستان هایی از امام علی علیه السلام نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

داستان هایی از امام علی علیه السلام - نسخه متنی

حمید خرمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

دست گرفت ، و سعى كرد فضائل على (عليه السلام ) را از تاريخ اسلام محو كند، ولى مقدر نشد، حتى آنان كه
در زمان خود على (عليه السلام ) به دربار معاويه فرار مى كردند، و يا اضطرار امور باعث آمدن آنان مى
گشت ، معاويه از آنها مى خواست كه به على (عليه السلام ) بد بگويند، ولى نتيجه معكوس مى گرفت ، زيرا
خود معاويه و فراريان به دربارش همه و همه لب به مدح على مى گشودند، كه نمونه هايى را ذيلا ملاحظه مى
فرمايند:

فراريان عدالت على (ع ) زبان به مدح وى گشودند

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

روزى نجاشى در ماه مبارك رمضان دست به شراب خوارى زد، و على (عليه السلام ) حد شارب الخمر را بر وى
جارى ساخت ، چون او از يك خانواده شريف بود، همراه با عده اى از خويشاوندانش (( كوفه )) را به سوى
(( شام )) ترك كردند و به دربار معاويه وارد شدند...

معاويه از آنان خواست نسبت به اميرالمؤمنين (عليه السلام ) بد بگويند، ولى طارق بن عبدالله نهدى از
ميان آنان برخاست و گفت : اى معاويه ! ما از كنار امام عادل و بحق فرار كرده ايم ، دور او را افراد
پرهيزكار و اصحاب رسول خدا فراگرفته اند، آنان از ناكثين و قاسطين نيستند، اين كه ما فرار كرده ايم ،
تقصير على نيست ، بلكه گناه ما باعث فرار ما شده است !!(106)
در اين قضيه آمده است كه على از شنيدن آن سخنان خوشحال شد و فرمود اگر نهدى امروز كشته شود شهيد است !
آرى سخنان ايشان آن هم در دربار معاويه تيرى بود بر قلب چركين خليفه ستمگر شام ، ولى فضائل و مناقب و
عظمت على (عليه السلام ) آن چنان وسيع و گسترده است كه معاويه جز سكوت در برابر حق نتوانست اظهار
مخالفتى بنمايد.

ابو امامه معاويه را مفتضح ساخت !

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

در تاريخ آمده است كه : (( ابو امامه باهلى )) وارد دربار معاويه شد. خليفه ستمگر اموى فوق العاده به
وى احترام كرد، و غذاى مخصوص را آماده ساخت و با دست خودش بر دهان ابو امامه گذاشت ! و با عطر ويژه ، سر
و صورت وى را معطر كرد،و يك كيسه پر از دينار طلا به وى اهدا نمد و سؤالى را مطرح كرده و از او پرسيد:
(( يا ابا امامة بالله انا خير ام على بن ابى طالب )) ؟
اى ابا امامه ! تو را به خدا سوگند، من بهترم يا على بن ابى طالب ؟
آن شيعه پاكدل جواب داد: (( چرا سوگند مى دهى ، من سخن راست مى گويم و آن اينكه :
(( على والله خيرمنك و اكرم و اقدم اسلاما و اقرب الى رسول الله قرابة واشد فى المشركين نكاية ... )) .

سوگند به خدا اى معاويه ! على (عليه السلام ) از تو بهتر و بالاتر است ! زيرا على (عليه السلام ) نخستين
مؤمن بوده ، و از همه به رسول خدا نزديك تر است ، و جهادش نيز با مشركين سخت تر، و در پيش مردم محترم تر
مى باشد.

معاويه ! تو خودت را با چه كسى مقايسه مى كنى ؟ با على (عليه السلام ) كه پسر عموى پيامبر، شوهر زهرا، و
پدر امام حسن وامام حسين كه سروران اهل بهشت هستند مى باشد... اى معاويه ! گمان مى كنى من با دين و
ايمان بر تو وارد شده ، و بدون ايمان و همراه با كفر از اينجا خارج مى شوم ؟! چه بد فكر مى كنى !! آنگاه
آن كيسه طلا را به روى او انداخت و گفت : به خدا قسم حتى يك دينارش را نمى پذيرم !(107)
از اين قضيه علاوه بر اين كه استفاده مى گردد: ولايت على ايمان و انكارش ‍ كفر است ، شجاعت و ايمان
(( ابوامامه )) كه باعث شده است در دربار معاويه پس از آن همه احترامات بى نظير، سرانجام زبان او به
مدح و فضائل على گشوده گردد، نيز آشكار مى گردد.

/ 91