عمل همه اش ريا و خودنمايى است جز آنچه خالص (براى خدا) باشد، و اخلاص هم در راه خطر است تا بنده بنگرد
كه عاقبتش چه مى شود.(207)عمل اگر براى غير خدا باشد، وزر و وبال صاحب آن است و اگر انفاق به نيت فخر و مباهات باشد، نصيب سگان و
عقابان است . در اين زمينه حكايت لطيفى را كه دميرى در كتاب (( حياة الحيوان )) آورده بنگريد:
امام علامه ابوالفرج اصفهانى و ديگران حكايت كرده اند كه : فرزدق شاعر مشهور به نام همان بن غالب ،
پدرش غالب رئيس قوم خود بود، زمانى مردم كوفه را قحطى و گرسنگى سختى رسيد، غالب پدر فرزدق مذكور شترى
را براى خانواده خود كشت و غذايى از آن تهيه كرد و چند كاسه آبگوشت براى قومى از بنى تميم رستادو كاسه
اى هم براى سحيم بن وثيل رياحى كه رئيس قوم خود بود فرستاد. سحيم كسى است كه در شعر خود گفته بود: (( من
مردى شناخته شده و خوشنام و با تجربه و كاردانم ، هرگاه عمامه بر سر نهم مرا خواهيد شناخت )) و حجاج
هنگامى كه براى امارت كوفه وارد كوفه شد در خطبه خود به اين شعر تمثل جست .وقتى ظرف غذا به سحيم رسيد آن را واژگون ساخت و آورنده را كتك زد و گفت : مگر من نيازمند غذاى غالب
هستم ؟ اگر او يك شتر كشته من هم شترى مى كشم . ميان آنان مسابقه شتر كشى راه افتاد، سحيم يك شتر براى
خانواده خود كشت و صبح روز بعد غالب دو شتر كشت ، باز سحيم دو شتر كشت و غالب در روز سوم سه شتر كشت ،
باز سحيم سه شتر كشت و غالب در روز چهارم صد شتر كشت . سحيم چون آن اندازه شتر نداشت ديگر شترى نكشت
اما آن را به دل گرفت .چون روزهاى قحطى سپرى شد و مردم وارد كوفه شدند، بنى رياح به سحيم گفتند: ننگ روزگاررا متوجه ما
ساختى ، چرا به اندازهغالب شتر نكشتى و ما آمادگى داشتيم كه به جاى هر شترى دو شتر به تو بدهيم . سحيم
چنين عذر آورد كه شترانشدر دسترس نبودند، آن گاه سيصد شتر پى كرد و به مردم گفت : همى بخوريد. اين
حادثه در دوران خلافت امير مؤمنان على بن ابى طالب (عليه السلام ) اتفاق افتاد،از آن حضرت درباره
حلال بودن خوردن آنها فتوا خواستند، حضر حكم به حرمت كرد و فرمود: اين شتران نه براى خوردن كشته شده
اند و از كشتن آنها مقصودى جز فخر و مباهات در كار نبوده است . از اين رو گوشت آنها را در زباله دان
كوفه ريختند و خوراك سگان و عقابان و كركسان گرديد.(208)و (209)
صفات و خصال امام على (ع )
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْامام باقر فرمود: (( قسم به خداوند، روش و شيوه حضرت على (عليه السلام ) چنين بود: همانند بنده ها غذامى خورد و بر زمين مى نشست و اگر دو پيراهن سنبلانى مى خريد خدمتكارش را خبر مى كرد تا هر كدام را مى
خواهد بهترينش را انتخاب كند و خود آن ديگر را مى پوشيد، هرگاه پيراهنى آستينش بلندتر بود خود آن را
قطع مى كرد و اگر دامن لباس عربى اش از برآمدگى و قوزك پاشنه پا مى گذاشتآن را كوتاه مى كرد: پنج سال
خليه بود (براى خود) نه آجرى بر آجر و نه خشتى بر خشت نهاد، و نه مالك دهى ، و نه طلا و نقره اى شد تا از
خود به ارث گذاشته باشد. به مردم نان گندم و گوشت مى خورانيد ولى خودش به منزل مى رفت و از نان جو و
سركه استفاده مى كرد؛ اگر دو كار خداپسند برايش پيش مى آمد، سخت ترين را انتخاب مى كرد و هزار بنده را
از دسترنج دستى كه به خاك آلوده و با چهره اى عرق كرده ، خريد و آزاد كرد.هيچ كس طاقت كار او را نداشت و در شب و روز هزار ركعت نماز مى خواند، و شبيه ترين مردم به آن حضرت ،
امام زين العابدين (عليه السلام ) بود و بعد از او كسى را طاقت عمل او نبود )) يكى از تابعين از انس بن
مالك شنيد كه اين آيه : (( اءمن هو قانت آناه الليل ساجدا و قائما يحذر الاءخرة ويرجو رحمة ربه )) (210)
(( آيا آن كس كه شب را به سحده و قيام و طاعت پردازد از عذاب آخرت ترسان است و به رحمت خدا اميدوار است
)) درباره حضرت على (عليه السلام ) نازل شده است . آن مرد گويد: (( آمدم به نزد على (عليه السلام ) تا
ببينم چگونه عبادت پروردگار را مى كند؛ خدا را شاهدمى گيرم كه وقت مغرب نزد او رفتم ، ديدم با اصحابش
نماز مى خواند، وقتى نماز تمام شد شروع به خواندن تعقيبات نمود تا اين كه براى نماز عشا برخاست ؛ بعد
حضرت به منزلش آمدو من هم با او به منزلشدرآمدم و او در طول شب تا طلوع فجر، مشغولنماز و تلاوت قرآن
بود، پس وضو را تجديد كرد و به سوى مسجد رهسپار شد، با مردم نماز جماعت را برقرار كرد، بعد مشغول