را تصديق نموده ، به دين ما درآمده و روى به قبله ما كرده است ، مستوجب حقوق و حدود اسلام گرديده است .شما همه بندگان خداييد و مال هم مال خداست و ميان شما به مساوات تقسيم خواهد شد، هيچ كس در اين مورد
بر ديگرى برترى ندارد، و پرهيزكاران را فرداى قيامت نزد خداوند بهترين جزا و برترين پاداش خواهد
بود. خداوند دنيا را پاداش و ثواب پرهيزكاران نساخته و آنچه نزد خداست براى نيكوكاران بهتر است .ان
شاءالله فردا صبح همگى نزد ما آييد كه نزد ما مالى است كه مى خواهيم ميان شما تقسيم كنيم ، و احدى از
شما باز نماند؛ عرب باشد يا عجم ، حقوق ديگر بوده يا نه ، همين كه مسلمان آزاد باشد كافى است ؛ اين را
مى گويم و از خداوند براى خود و شما آمرزش مى خواهم . سپس از منبر فرود آمد.شيخ ما ابو جعفر گويد: اين نخستين سخنى بود كه از او ناپسند داشتند و سبب كينه آنان شد و خوش نداشتند
كه آن حضرت بيت المال را به طور مساوى تقسيم كند و همه مسلمانان را سهيم سازد. فرداى آن روز حضرت آمد و
همه مردم نيز براى دريافت مال حاضر شدند، امام به كاتب خود عبيدالله بن ابى رافع فرمود: نخست مهاجران
را يك يك صدا بزن و به هر كدام كه حاضر شوند سه دينار بده ، سپس انصار را صدا كن و به آنان نيز همين
اندازه پرداخت كن ، و با هر يك از مردم حاضر نيز از سرخ و سياه همين گونه عمل كن .سهل بن حنيف گفت : اى اميرمؤمنان ، اين مرد ديروز غلام من بود و امروز آزادش كرده ام ! فرمود: به او هم
به اندازه تو مى دهيم . پس به هر كدام سه دينار بخشيد و احدى را بر ديگرى برترى نداد.(242)
و (243)
امام على عليه السلام و پاسدارى از حقوق مردم
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْپير مرد نابينايى كه گدايى مى كرد از راه مى گذشت ، اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: اين چيست ؟ گفتند:اين امير مؤمنان مردى نصرانى است . فرمود: از او كار كشيديد و اينك كه پير شده و از پا افتاده كمك خود
را از او دريغ مى داريد! از بيت المال خرجى او را بدهيد.(244)امام مجتبى عليه السلام فرمود: چون على عليه السلام طلحه و زبير را شكست داد مردم همه گريختند و در
راه بر زن باردارى گذشتند و او از ترس وضع حمل كرد و كودك زنده به دنيا آمد و چندى دست و پا زد و جان
داد و پس از او مادرش از دنيا رفت . على عليه السلام و ياران از آنجا گذشتند و آن زن و كودك را ديدند كه
روى زمين افتاده اند، از حال آنان پرسيد، گفتند: او باردار بود و چون جنگ و هزيمت را ديد ترسيد و بچه
انداخت . حضرت پرسيد: كدام يك زودتر مرده اند؟ گفتند: كودك پيش از مادر مرده است .حضرت شوهر آن زن را كه پدر كودك مرده بود فراخواند و بر اساس قانون ارث دو ثلث ديه را به و پرداخت و
براى مادر او (كه مرده بود) يك ثلث سهم قرار داد، آنگاه از ارث آن زن مرده ، از كودك خود كه ثلث ديه بود
نصف آن را به شوهر داد و باقى را به خويشان آن زن داد، و نيز از ديه آن زن نصف آن را كه دو هزار و پانصد
درهم بود به شوهر داد و دو هزار و پانصد درهم ديگر را به خويشان آن زن داد، زيرا جز همان كودكى كه
انداخته بود فرزند ديگرى نداشت و همه اين مبالغ را از بيت المال بصره پرداخت نمود.(245)طبرى به سند خود از امام باقر عليه السلام روايت كرده كه فرمود: رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم
پس از فتح مكه خالد بن وليد را براى دعوت نه براى جنگ به سويى فرستاد و قبايلى از عرب به نامهاى سليم و
مدلج و چند قبيله ديگر نيز با او بودند و همگى به غميصاء - كه محل آبى بود براى بنى جذيمة بن عامر بن
عبد مناة بن بن كنانه - فرود آمدند. بنى جذيمه در زمان جاهليت عوف بن عبد عوف ابوعبدالرحمن بن عوف و
فاكة بن مغيره را كه تاجر بودند و از يمن بر آنها وارد شده بودند كشته و اموالشان را گرفته بودند، و
چون اسلام پيروز شد و رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم خالد بن وليد را فرستاد، وى حركت كرد تا به
آن مكان رسيد، چون خالد را ديدند سلاح برگرفتند، خالد به آنها گفت : سلاح را زمين بگذاريد كه مردم
مسلمان شده اند.مردى از بنى جذيمه گويد: چون خالد ما را گفت كه سلاحها را زمين بگذاريد، يكى از ما كه جحدم نام داشت
گفت : واى بر شما اى بنى جذيمه ، اين خالد است ، به خدا سوگند كه پس از فرو نهادن سلاح جز اسارت و پس از
اسارت جز زده شدن گردنها نخواهد بود، به خدا سوگند من هرگز سلاحم را زمين نخواهم نهاد. گروهى از قومش
او را گرفته ، گفتند: اى جحدم ، مى خواهى خون ما را بريزى ؟ مردم مسلمان شده اند و جنگ فرو نشسته و مردم