على عليه السلام مظهر عدالت - داستان هایی از امام علی علیه السلام نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

داستان هایی از امام علی علیه السلام - نسخه متنی

حمید خرمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

امت هستيم هر كه از ما بگريزد، لعنت خدا بر او باد! من و تو اجير اين امتيم هر كه ظلم به اجرت ما كند
لعنت خدا بر او باد! پيامبر آمين گفت ، من هم آمين گفتم .

اصبغ گفت : حضرت بيهوش شد، پس بعد از مدتى به هوش آمد و فرمود: هنوز نشسته اى ؟ گفتم : آرى اى مولاى من .

فرمود: آيا زياد كنم بر تو حديثى ديگر؟ گفتم : بلى ؛ خداوند خير را بر شما زياد كند. فرمود: اى اصبغ !
ملاقات كرد مرا رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم در بعض ‍ راههاى مدينه و من غم دار بودم به نحوى
كه غم در صورت من ظاهر بود، فرمود: اى اباالحسن ! مى بينم تو را كه در غم مى باشى ، آيا مى خواهى كه حديث
تو را به حديثى كه ديگر غم دار نشوى ؟ گفتم : بلى ؛ فرمود: هر گاه روز قيامت شود حق تعالى منبرى را نصب
مى نمايد كه از منبرهاى پيامبران و شهيدان بلندتر است . پس امر از جانب خدا آيد كه بدان منبر، يك پله
پايين تر از من بنشينى ، و دو ملك از پله تو پايين تر بنشينند. چون بالاى منبر قرار گرفتيم باقى نماند
از خلق اولين و آخرين ، مگر حاضر شوند؛ آن ملكى كه يك پله پايين تر است مى گويد: مردم ! هر كه مرا مى
شناسد، كه مى شناسد، و هر كه مرا نمى شناسد مى گويم : من رضوان ، خازن بهشتم ، خداوند مرا امر كرد كه
كليدهاى بهشت را به پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم بدهم و پيامبر به على عليه السلام داده است .

بعد آن ملكى كه پايين تر از رضوان بوده ، ندا مى كند: اى مردم ! هر كس مرا مى شناسد، كه مى شناسد، و هر
كه مرا نمى شناسد مى گويم : من مالك ، خازن جهنم هستم . خداوند امر كرد جهنم را به پيامبر بدهم و پيامبر
به على عليه السلام عطا كرده است و همه خلايق شاهد اين قضيه اند.

حضرت فرمود: پس من كليدهاى بهشت و دوزخ را مى گيرم ؛ بعد پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم فرمود: روز
قيامت تو مرا متوسل مى شوى و اهلبيت ،تو را؛ و شيعيان اهلبيت را متوسل مى شوند. من دستهاى خود را به هم
زدم و گفتم : يا رسول الله ! به بهشت مى رويم ؟ فرمود: بلى ؛ به پروردگار كعبه قسم !(269)

على عليه السلام مظهر عدالت

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

پس از شهادت اميرالمؤمنين (ع ) سوده دختر عماره براى شكايت از فرماندار ظالمى كه معاويه بر آنها
گماشته بود، پيش معاويه رفت .

سوده در جنگ صفين همراه لشكر على عليه السلام بود و مردم را بر ضد سپاه معاويه مى شورانيد.

معاويه كه او را مى شناخت به حرفش گوش نداد و او را سرزنش نمود و گفت :
فراموش كرده اى در جنگ صفين لشكر على را عليه ما تهييج مى كردى ؟ اكنون سخن تو چيست ؟
سوده گفت :
خداوند در مورد ما از تو بازخواست خواهد كرد، نسبت به حقوقى كه لازم است آنها را مراعات كنى . پيوسته
افرادى از جانب تو بر ما حكومت مى كنند، ستم روا مى دارند و با قهر و غضب به ما ظلم مى كنند و همانند
خوشه گندم ما را درو كرده ، اسفندگونه نابودمان مى كنند، ما را به ذلت و خوارى كشانده و خونابه مرگ بر
ما مى چشانند. اين بسر بن اطارة است كه از طرف تو بر ما ملاحظه نمى كرديم ، مى توانستيم به خوبى جلويش
را بگيريم و زير بار ظلمش نرويم . اينك اگر او را بركنار كنى سپاسگزار خواهيم بود وگرنه ، با تو دشمنى
خواهيم كرد.

معاويه گفت :
مرا با قدرت قبيله ات تهديد مى كنى ؟ فرمان مى دهم تو را بر شتر چموش ‍ سوار كنند و پيش بسر بن ارطاة
بازگردانند تا او هر چه تصميم گرفت درباره تو انجام دهد.

سوده كمى سر به زير انداخت ، آنگاه سر برداشت و اين دو سطر شعر را خواند:
درود خداوند بر آن پيكر باد كه وقتى در دل خاك جاى گرفت عدالت نيز با او دفن شد.

آن پيكرى كه با حق هم پيمان بود، جز با عدالت حكومت نمى كرد و با ايمان و حقيقت پيوند ناگسستنى داشت
.(270)

معاويه پرسيد: منظورت كيست ؟
سوده پاسخ داد: به خدا سوگند! منظورم اميرالمؤمنين على عليه السلام است . آنگاه خاطره اى از حكومت و
عدالت على عليه السلام را چنين نقل كرد:

/ 91