مردم دوستي
فرهنگ جهاد ـ ش: 16ـ تابستان 1378 علي مختاري
نياز به دوستي
كوشش افراد در زندگي براي تأمين نيازهاياساسي است و تأمين نشدن آن ها سبب پيدايش
تشويش و اضطراب ميشود. معمولاً فرد وقتي
دچار اضطراب ميشود كه موانعي در راه
تأمين احتياجهاي اساسي او ظاهر شود.
نيازهاي بشر دو جنبه دارد : جسمي و رواني.
احتياجهاي رواني
به نظر روانشناسان، احتياجهاي روانيبه انداز? احتياجهاي بدني براي انسان
ضروري و حياتي است. بر همين اساس،
احتياجهاي رواني را جزو نيازهاي اساسي
قلمداد ميكنند.
از اساسيترين احتياجهاي رواني افراد
كه همواره روانشناسان آن را در درج? اوّل
اهميّت قرار ميدهند، برخورداري از محبّت
است. افراد بشر در هر دورهاي از زندگي به
محبّت نياز دارند. اين احتياج به وسيل? پدر
و مادر، برادر و خواهر، خويشان و بستگان،
همسالان و دوستان، همسر و فرزندان تأمين
ميشود. اشخاص در طول زندگي با انتخاب
رفيق، تشكيل خانواده يا مصاحبت با افراد و
همكاران در پاسخ به اين نياز اقدام
ميكنند و اگر از محبّت پدر و مادر يا بعضي
از دوستان محروم شوند، با انتخاب دوستان
تازه و ايجاد آشنايي با ديگران در صدد
جبران برميآيند و ميكوشند از طريق ديگر
خود را در معرض و مورد محبّت قرار دهند.
« عدم تأمين اين نياز سبب تشويش و اضطراب
در افراد ميشود. كمبود و فقدان محبّت،
تأثير سوء و ضايعات دردناكي در روح افراد
به وجود ميآورد و روابط آنها را با
يكديگر تحت تأثير قرار ميدهد. فردي كه
مورد بيمهري قرار گرفته، خود كم بين شده
و در او عقد? حقارت ايجاد ميشود، حسود و
كينه توز بار ميآيد يا به انزوا و تنهايي
مايل ميشود. اگر نوجوان و يا جواني، در
كانون خانواده از محبّت سيراب نشود، آن را
در خارج از خانواده جست و جو ميكند كه
زمين? بسياري از فريبها و انحرافات از
همين جا فراهم ميشود.» (1)
مرد را هر چند تنهايي كند كامل عيار
صحبت ياران يكدل كيمياي ديگر است
صحبت ياران يكدل كيمياي ديگر است
صحبت ياران يكدل كيمياي ديگر است
گردنهها و راههاي دشوار زندگي گذر كرد؟
انساني كه هنوز براي خود شبكهاي از روابط
اجتماعي كه او را در تحقق بخشيدن به اهداف
و حلّ مشكلاتش ياري رساند، به وجود
نياورده چه گونه موفّق خواهد شد؟
يكي از نيازهاي اساسي روان انسان، نياز به
دلبستگي وتعلّق به گروه است. فرد به وسيل?
گروه، خود را ميشناسد و از طريق قضاوت
دوستان، به خصوصيّات اخلاقي و استعدادهاي
خود پي ميبرد. به علاوه، گروه سبب تحكيم
شخصّيت فرد ميشود. افرادي كه از طرف
گروه، طرد ميشوند يا چنان كه انتظار
دارند به عنوان يك عضو، احترام نميشوند،
اغلب دچار تزلزل شخصّيت ميشوند و در
زندگي خصوصي نيز با تشويش و اضطراب به سر
ميبرند.(2)
پس سرشت بشر، با ميل به معاشرت، و علاقه به
اجتماع و رفاقت با ديگران عجين شده است.
پيامبر اكرم - صلّي الله عليه وآله و سلّم -
فرمودند :
« المؤمن آلف مألوف و لاخير في من لا يألف
و لا يؤلف.»(3)
« مؤمن هم انس و الفت ميگيرد و هم
ميتوان با او انس گرفت و در كسي كه نه
الفت به كس ميگيرد و نه ميشود به او
الفت گرفت خيري نيست. »
حضرت علي - عليه السلام- فرمودند :
« المودّة تعاطف القلوب في ائتلاف
الأرواح.» (4)
« محبّت و دوستي، دلها را در راه پيوند
دادن روحها به هم متمايل ميسازد.»
در سير? نبوي آمده است :
« كان رسول الله - صلّي الله عليه و آله و
سلّم - يقول : إنّ الله يبغض المعبّس في وجه
اخوانه.»(5)
« براستي خداوند دشمن دارد كسي را كه در
چهر? برادرانش ترشرو و عبوس است.»
تمدن كنوني، چون سكه يا مجسّمهاي
دوروست، كه بر يك روي آن بتي دلربا، زيبا و
فريبنده، و بر روي ديگر، هيولايي وحشتناك،
جلوهگري ميكند. تمدّن امروزي صنايع و
دانش پيشرفته و آسايش جسماني فراواني براي
بشر به ارمغان آورده ولي همين زندگي
ماشيني؛ فضيلتهاي انساني را به دست
فراموشي سپرده است. امروزه اگر از خستگي و
رنجهاي جسماني دورانهاي دور در
انسانها، كاسته شده در مقابل، محبّت،
فداكاري، راستي، درستي، امانت، وفا،
مهمان نوازي، حمايت از مظلومان، از
خودگذشتگي و فروتني و خلاصه بيشتر فضايل و
عواطف اصيل، نيز در حال نابودي است. دنياي
امروز راحتي جسمي را با خوشبختي واقعي عوض
كرده و نيمي از نيازهاي اصيل و اساسي بشر
را ناديده گرفته است.
از قربانيهاي تمدن كنوني، مهرورزي به
ديگران است كه زندگي انسانها از آن، شور
و گرمي ميگيرد، ولي زندگاني صنعتي، اين
فرصت و روحيه را از انسانها گرفته كه به
فكر ديگران باشند؛ چه رسد به آن كه با
ديگران، روابط عاطفي برقرار سازند و به
آنان مهر بورزند.
يكي از جامعه شناسان معروف گفته است :
«انسان امروز با خود و همنوعانش، و با
طبيعت بيگانه شده است. او به كالا تبديل
شده و نيروي خود را نوعي سرمايه گذاري
ميكند كه بايد تحت شرايط بازار عرضه،
حدّاكثر سود را برايش تحصيل كند. روابط
انسانها همانند روابط آدمهاي مصنوعي
از خود بيگانه است.»
اگر ميبينيم جامعه كنوني با
نابسامانيهاي فراواني دست و پنجه نرم
ميكند، و نمي تواند راهي به سوي سعادت
بيابد يك علّتش آن است كه انسان امروزي با
ديگران بيگانه شده و تنها به فكر خويش است.
از اين روست كه بايد احساس «محبّت» در
انسان پروريده و نيرومند شود و اگر اين
غريزه در آدمي، سركوب و اين احتياج اصيل
انساني برآورده نشود، شوربختيهاي
فراواني براي بشر به بار خواهد آورد كه
هرگز جبران پذير نخواهد بود. نخستين اثرش
آن كه آدمي را از خود و ديگران بيگانه و
تنها ميكند. در سآي? شوم از خودبيگانگي
است كه نابسامانيهاي رواني، اجتماعي،
لاقيدي، ناتواني، انزواطلبي، بدبيني و از
دست دادن ارزشها و اعتقادها پديد
ميآيد. به همين دليل، راه نيكبختي، پرورش
نيروي محبّت و دگر دوستي در انسانهاست كه
با تقويتش، نه تنها به ديگران مهر خواهند
ورزيد؛ بلكه خواستههاي غريزي آنان هم
ارضا شده و خود نيز از محبّت ديگران
بهرهمند خواهند شد.(6)
دوستي از نگاهي ديگر
اگر از ديدگاه معنوي و اخلاقي به « دگردوستي» بنگريم آن را نردباني براي تكامل
روحي و سرچشم? بسياري از فضايل خواهيم ديد.
در سير و سلوك، اوّلين منزلها را معرفت،
ايمان و يا بيداري و توجّه ذكر كردهاند،
و معتقدند پيش از حركت بايد مانع را رفع
كرد و سنگ راه را برداشت.(7)آن چه اين جا قابل
اهميّت است، اين كه مردم دوستي نخستين گامي
است كه برداشته و بر هواي نفس خويش يعني
همان خودمحوري و خودپرستي نهاده ميشود و
از اين رو است كه عارفان ازدواج را مرحل?
رهايي از خودمحوري ميدانند؛ زيرا تا پيش
از آن انسانهمواره به مصالح خود
ميانديشد ولي با تشكيل خانه و خانواده به
تدريج به فكر تأمين نيازهاي زن و فرزند
ميافتد و مرغ جان را از قفس خود پرستي
به پرواز در ميآورد.
امتيازهاي عالم انساني = عاطف? انساني(8)
غريزهها يعني اميال و كششهايي كه ضامنحفظ و بقاي حياط فردي در انسان بوده،
احتياجهاي حياتي او را تامين ميكنند و
ميتوان گفت كه محور فعاليّتهاي
خودآگاه غريزي را «خود» و زندگي فردي
تشكيل ميدهد. امّا مطالعه در زندگي
انسانها نشان ميدهد كه پارهاي
كششهاي ديگر در انسان وجود دارد كه
براساس توجّه به خود و تأمين منافع فردي
نيست بلكه در افقي برتر از افقي از نوع
فعاليّتهاي غريزي قرار دارد از قبيل حبّ
فرزند، دوستي همنوعان، غمخواري و از خود
گذشتگي در راه ديگران.
در هيچ يك از اين
موارد، خود فردي هدف نيست بلكه تمايل به
حفظ و بقاي زندگي جمعي وتعلّق به غير به
خوبي مشهود است. از اين نوع گرايشها-
كه توجّه انسان را به طور آگاهانه از محور
«خود» خارج و به سمت «ديگران» معطوف
ميگرداند - به «عاطف? انساني» تعبير
ميشود. اين استعداد - كه موهبتي است الهي -
از جمله امتيازهاي عالم انساني، و دراصل،
پرتوي از بُعد الهي و ملكوتي انسان است.
بنابراين، عاطف? انساني، برخلاف
غريزهها، كه پشتوان? خودخواهياند
استعدادي دروني است كه پشتوان? «ديگر
خواهي» در انسان است و بر اساس اين استعداد
فطري، انسان قادر است گرايش دروني براساس
مهر و محبّت به همنوع خود بيابد و از اين
راه، به ايجاد پيوند قلبي و انس و الفت با
او بپردازد.
عاطفه، سرچشم? بسياري از فضايل
استعداد عاطفي با تضعيف خودخواهي و سوقدادن انسان به سوي ديگران، سبب رشد بسياري
از فضايل ميشود؛ فضايلي كه براساس ديگر
خواهي به وجود ميآيد از قبيل : محبّت،
دوستي، فداكاري، گذشت، بخشش، همكاري،
دلسوزي، غمگساري، و به طور كلّي مقدم
داشتن غير بر خود.
در هم? اين موارد، انسان برخلاف اقتضاي
خودخواهياش، قدم از داير? تنگ «خود»
فراتر نهاده، گامي به سوي غير برميدارد و
از فرديّت خويش خارج ميشود.
از پيامبر اكرم - صلّي الله عليه و آله و
سلّم - پرسيدند : چه كسي در پيشگاه خدا از
همگان محبوبتر است؟حضرت فرمودند :
« آن كه سودش به مردم بيشتر باشد.»(9)
عايشه گويد :
« پيامبر اكرم - صلّي الله عليه و آله و
سلّم - تا هنگام رحلت سه روز پياپي غذاي سير
نخورد با آن كه اگر مي خواست، ميتوانست
ولي ديگران را بر خود مقدّم ميداشت.»(10)
عاطفه، عامل لطافت روح
يكي از كمالهاي روحي كه در ساي?غلب?عواطف بر غريزهها، در انسان به وجود
ميآيد لطافت روحي است. اصولاً روح انساني
به سبب برخورداري از مواهب الهي و ملكوتي،
از خشونت بيزار و گريزان است و در حالت
سلامت فطري، حدّاكثر لطافت و صفا را
داراست كه صفاي فطري موجود در دوران
كودكي، خود شاهد زندهاي بر اين امر
است.
امّا زياده روي در ارضاي اميال حيواني سبب
ميشود روز به روز از لطافت روحي كاسته
شده، بر خشونت روحي افزوده شود و چه بسا
انسان در ورط? حيواني شدن سقوط كند. رشد و
پرورش عواطف در انسان از آن جهت كه او را از
عوالم حيواني دور ميسازد و از شدّت توجّه
انسان به خود ميكاهد، موجب كاهش خشونت
روحي شده، آدمي را به اصل لطافت روحي
نزديكتر ميگرداند و پيدايش اين لطافت
روحي زمينه را براي برقراري ارتباط و
پيوند قلبي با ديگران مساعد ميكند.
لذّت عاطفي
همچنان كه ارضاي غريزهها، منشأ احساسلذّت براي انسان است، ارضاي عواطف انساني
نيز با خود لذّتي همراه دارد. آنان كه به
پرورش عواطف انساني خويش همّت گماشتهاند
از ارضاي عواطف، به لذّتي ميرسند كه هرگز
از ارضاي غريزهها بدان لذّت نايل
نميشوند. از اين رو بايد گفت، به تناسب
رشد شخصيّت معنوي انسان، نوع لذّتهاي او
نيز تغيير ميكند تا آن جا كه ميتوان
ميزان تعالي روحي هر كس را از روي علاقه
هاي او شناخت.امام علي - عليه السلام-
ميفرمايد :
« لئيمان از طعام لذّت برند و كريمان از
اطعام.»(11)
نياز روحي
از طريق محبّت، بخشي از احتياجهاي روحي -كه تأمينش جز در ساي? محبّت، عطوفت و
ارتباط قلبي با ديگران ممكن نيست - برآورده
ميشود. از اين رو، محبّت، براي تأمين
سلامت روحي و رواني نقش به سزايي دارد و به
آن شيريني خاصّي ميبخشد.
از حضرت صادق - عليه السلام- روايت است :
« من حبّ الرجل دينه حبّه أخاه . »(12)
« لازم? دوست داشتن دين، دوستي برادر ديني
است.»
رسول اكرم- صلّي الله عليه و آله وسلّم-
دربار? دوستي بين مؤمنان هشدار ميدهد:
« والذي نفسي بيده لاتدخلون الجّنة حتّي
تؤمنوا و لا تؤمنوا حتّي تحابّوا.»(13)
« به خدايي كه جانم در يد قدرت اوست، به
بهشت نايل نمي شويد مگر آن كه ايمان
بياوريد، و از ايمان بهرهمند نميشويد؛
مگر آن كه يكديگر را دوست بداريد.»
امام راحل - قدّس سرّه- ميفرمايد :
« محبّت با يكديگر در راه خدا سبب حبّ خدا
ميشود و اين حبّ نتيجهاش، رفع حجب
ميباشد، چنان چه عرفاي شامخين فرمايند.»(14)
رسول اكرم آن قدر به نجات جان مردم، علاقه
داشت كه گاهي به شدّت غصّهدار ميشد و
حسرت ميخورد كه چرا عدّهاي به
لجنزار ماديّات كشيده و حيوان صفت
شدهاند و سرانجامشان هم بيحاصلي و عذاب
جهنّم است كه :
بسوزند چوب درختان بي بر سزا
خود همين است مر بي بري را
خود همين است مر بي بري را
خود همين است مر بي بري را
رحمت - صلّي الله عليه و آله و سلّم- فرموده
ميتوان به سوز و گداز و دلسوزي حضرت براي
مردم جاهل پي برد :
« لعلّك باخع نفسك أن لايكونوا مؤمنين»(15)
« شايد تو از اين كه مشركان ايمان
نميآورند، جان خود را تباه سازي.»
« فلا تذهب نفسك عليهم حسرات»(16)
« پس مبادا به سبب حسرتهاي گوناگون
برآنان جانت از كف برود.»
« فلعلّك باخع نفسك علي آثارهم إن لم
يؤمنوا بهذا الحديث أسفاً»(17)
« شايد، اگر به اين سخن ايمان نياوردند،
تو جان خود را از اندوه، در پيگيري
كارشان تباه سازي.»
اعرابي و رسول اكرم-صلّي الله عليه و
آله وسلّم-
عربي بياباني وارد مدينه شد و يكسره بهمسجد آمد تامگر از رسول خدا-صلّي الله عليه
و آله وسلّم - سيم و زري بستاند. هنگامي وارد
شد كه رسول اكرم-صلّي الله عليه وآله و
سلّم- در ميان انبوه اصحاب و ياران خود
بود. حاجت خويش را اظهار كرد و عطايي خواست.
رسول اكرم-صلّي الله عليه و آله و
سلّم-چيزي به ا وداد، ولي او قانع نشد و
آن را كم شمرد. افزون بر آن، سخن درشت و
ناهمواري برزبان آورد و نسبت به رسول خدا -
صلّي الله عليه و آله وسلّم- جسارت كرد.
اصحاب و ياران، سخت در خشم شدند و چيزي
نمانده بود كه آزاري به او برسانند. ولي
رسول خدا-صلّي الله عليه و آله و سلّم
مانع شد.
رسول اكرم بعد اعرابي را با خود به خانه
برد و مقداري ديگر به او كمك كرد. در ضمن
اعرابي از نزديك مشاهده كرد كه وضع رسول
اكرم به وضع رؤسا و حكّامي كه تاكنون ديده
شباهت ندارد و زر و خواستهاي در آن جا جمع
نشده است.
اعرابي اظهار رضايت كرد و كلمهاي
تشكّرآميز بر زبان راند. در اين وقت رسول
اكرم به او فرمود :
« تو ديروز سخن درشت و ناهمواري بر زبان
راندي كه موجب خشم اصحاب و ياران من شد،
ميترسم از ناحي?آنان به تو گزندي
برسد. ولي اكنون در حضور من اين جمل? تشكّر
آميز را گفتي. آيا ممكن است همين جمله را در
حضور جمعيّت بگويي تا خشم و ناراحتي كه
آنان نسبت به تو دارند از بين برود؟
اعرابي گفت : مانعي ندارد.
روز ديگر اعرابي به مسجد آمد در حالي كه
همه جمع بودند. رسول اكرم رو به جمعيّت كرد
و فرمود: اين مرد اظهار ميدارد كه از ما
خشنود شده. آيا چنين است؟
اعرابي گفت : چنين است و همان جمله تشكّر
آميز كه در خلوت گفته بود را تكرا كرد.
اصحاب و ياران رسول خدا خنديدند. . . .»(18)
1. آيين مهرورزي، ص 18.19 ؛ هم چنين ر . ك : روان
شناسي تربيتي، علي شريعتمداري، ص 251.253؛
مسائل نوجوانان و جوانان، محمّد خداياري
فرد، ص 31 ؛ مراحل رشد و تحوّل انسان،
محمّدرضا شرفي، ص 68 .
2. آيين مهرورزي، ص 131 . 132، نقل از مراحل رشد
و تحوّل انسان از محمّدرضا شرقي، ص 163؛
روانشناسي تربيتي، ص 254.256، با اندكي
تلخيص .
3. محجّة البيضاء، ج 3 ، ص 285 .
4. جلوههاي حكمت، ص 565 .
5. ميزان الحكمة، ج 1،ص 433، واژه ب غ ض .
6. مسائل زندگي ساز اسلامي، ص 52.54 .
7. ر.ك : مراحل اخلاق در قرآن، آية الله
جوادي آملي، ص 21، 223 و . . . .
8. بيشتر مباحث اين فصل، اقتباسي است از
«اخلاق اسلامي»، تأليف محمّد علي سادات، ص
105.109 .
9. اصول افي، ج 2، ص 164 .
10. ميزان الحكمه، ج 1، ص 8 .
11. اخلاق اسلامي، ص 106 .
12. بحارالانوار، ج 74، ص 279 .
13. آداب تعليم و تربيت (ترجم? مني? المريد)،
ص 458 .
14. چهل حديث، 248.
15. سور? شعراء (26) آي? 2 .
16. سور? فاطر (35) آي? 8 .
17.سور? كهف(18) آي? 6.
18. داستان راستان، شهيد مطهري، ص 43.44 .