ابعاد عملی و جامعه ساز در عرفان امام نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ابعاد عملی و جامعه ساز در عرفان امام - نسخه متنی

حبیب الله قلیش لی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ابعاد عملى و جامعه‏ساز در عرفان امام

حبيب الله قليش لى

بسم الله الرحمن الرحيم

و به نستعين

ولكل وجهة هوموليها فاستبقوا الخيرات (سوره بقره آيه 148.)

هر كسى را راهى است‏به سوى حق كه بدان راه يابد پس بشتابيد به خيرات.

آن پير يگانه و مراد جانانه به لحاظ جوانب شخصيت‏بى همتاى خود، ابعاد گوناگون داشت كه عرفان جنبه‏اى از آن است و در اين مقوله نيز داراى ابعاد بسيارى است كه شناخت آنها مستلزم شناخت كلى از شاخصهاى والاى، منش فرازمند اوست، چرا كه درك كليت مقدمه درك جزئيات هر پديده‏اى است و كليتى از موجود در ذهن متبادر نشود، جزئيات كه ملازم آن كليت است ادراك نگردد.

و اما چگونه بحرى در كوزه گنجد، و چگونه اوراق كتابى كه عالم و آدم را در خويش جاى دهد در پاره ورقى مندرج گردد. چرا كه وجود هرچه بسيطتر و به وحدت نزديكتر باشد، كثرات را شاملتر و احاطه‏اش بر اشياى متضاد تمامتر خواهد بود. (1) و شناخت عارف كامل كه مظهر تعيين مشيئت‏حق باشد به تحقيق و كماهو حقه در لفظ و كلام، جايگير نيست، زيرا عبارتها كوتاه است و اشارتها ناتوان و بيانها نارسا است (2) .




  • يك دهان خواهم به پهناى فلك
    تا بگويم شرح آن رشك ملك (3)



  • تا بگويم شرح آن رشك ملك (3)
    تا بگويم شرح آن رشك ملك (3)



لكن بهره گيرى از هر عظمتى بقدر استطاعت پسنديده اهل نظر است كه:

مالايدرك كله لايترك كله.




  • آب دريا را اگر نتوان كشيد
    هم بقدر تشنگى بايد چشيد (4)



  • هم بقدر تشنگى بايد چشيد (4)
    هم بقدر تشنگى بايد چشيد (4)



و خود حكايتى محيرالعقول است كه هرچه از اين دريا بنوشى كه تخفيف عطش را اعث‏شود، تشنگى مضاعف را سبب گردد. كه اين خود، نشان جاذبه آن نور كامل در شب ظلمانى است كه سالك را نشانه جستجو است و بارقه‏اى از جلوه هاى جمال كه عاشق شيدا را به صدگونه شيداتر مى‏سازد.

بازگرديم به جرعه نوشى از ميناى مستى بخش عرفان عملى امام (س) و نقشى از مباحث كلى در اين باب. كه البته بررسى تحليلى پيرامون جنبه هاى متفاوت آن فرصتها مى‏طلبد به اميد آنكه به يارى حق با استفاده از هر فرصتى، بخشى در حد توان نمايانده شود.




  • اگر ساقى از آن جامى كه بر عشاق افشاند،
    بيفشاند به مستى از رخ او پرده برگيرم (5) .



  • بيفشاند به مستى از رخ او پرده برگيرم (5) .
    بيفشاند به مستى از رخ او پرده برگيرم (5) .



آن وجودى كه مقدر است‏حجت‏خدا را به عيان در هر عصر و زمانى بر خلق پديدار سازد بايد كه فطرت خود را از آلايشها منزه دارد و طى طريق به سنت انبياى عظام بالاخص ذات مقدس نبى اكرم - صلى الله عليه وآله - نمايد: هر سالكى را بايد كه حال در او پيدا شود، وليكن بايد كه در حال نماند و از اين مقام ترقى كند به مقام حكمت الهى و دائم از حق طلب كند. (6)

حضرت امام (س) پيوسته در طلب بود و در راه وصول به وجنات حق به شيوه اهل نظر عمرى در سعى و تلاش سپرى كرد و آنچنان كه از تاريخ مراحل عمر آن حضرت مستفاد مى‏گردد، دقيقه‏اى از كشف دقايق علم و معرفت فروگذار نكرد تا عشق روى نمود و افراط عشق او را به درك مسئوليتى عظيم متوجه ساخت و عشق به انسان پس از وصول به محبت و عشق حق تعالى به آن وجود پاك محول گرديد، كه: طلب از مطلوب خيزد نه از طالب (7) و پس از آنكه مطلوب عالم امكان او را به راهبرى خلق اشارت كرد از سر جان برخاست و راست قامت و آراسته بلايا را به جان خريدار شد كه: در جهان، حجم تحمل زحمتها و رنجها و فداكاريها و جان نثاريها و محروميتها مناسب حجم بزرگى مقصد و ارزشمندى و علو رتبه آن است (8)

پس، نگريستن و والانگريستن به مصايب انسان و جستجوى راه نجات دستمايه‏اى شد كه برخيزد و چراغ برگيرد و راه از چاه بنمايد كه تجلى حق در آيينه ذات او، به طور طبيعى عرصه بروز و ظهور و دلالت‏به عوالم نجات انسان را ممكن ساخت زيرا: هرچيز كه تجلى حق در آينه ذات او تمامتر باشد، دلالتش به عالم غيب بيشتر خواهد بود (9)

پس بدين گونه علم نظرى ميدان عمل يافت و اهل ايمان را در زندگى مادى راهى فراپيش آورد كه نتيجه آن تامين زمينه مناسب براى راهيابى به زندگى معنوى باشد و دليل عالم غيب گردد.

اين است كه عرفان امام از بعد نظرى، ابعاد عملى مى‏يابد و سير و سلوك در عوالم و ملكوت سبب مى‏شود كه از افلاك به خاك بازگردد و دارندگان ايمان را از قيود غير الهى برهاند و به قوانين الهى بازگرداند و بيراهه رفتگان را به راه آرد تا بتوان با تبلور اسلام ناب محمدى عرصه زندگى خاكى و سكوى پرواز را براى جهش به معارج معنوى آماده ساخت.

براى رسيدن بدين منظور، به قدرت نياز بود زيرا كه قدرت وسيله‏اى براى ثبيت‏حقانيت و استقرار نظام حق است و تنها قدرتى كه مى‏تواند حقانيت‏حق را در عوالم انسانى تحقق بخشد، قدرتى است كه سررشته‏اش به ذات حق منتهى شود كه كامل و بى واسطه است زيرا: قدرت از امهات صفات الهى است و يكى ازائمه سبعه است كه آنها عبارتند از، حيات و علم و اراده و قدرت و سمع و بصر و تكلم . . . و قدرت در اصطلاح حكيم عبارت از آن است كه فاعلى ذاتا به گونه اى باشد كه اگر خواست انجام دهد و اگر نخواست انجام ندهد (10)

چنين است كه آن عارف كامل هيمنه جبروت، برگرفته از وصول به مدارج كمال را به زندگى سرزمينهاى اسلامى جارى كرد و عشق را از اعلا مرتبه امكان در عالم خاك سارى نمود تا زندگى راه فطرت را جستجو كند و مايه حيات اصيل انسانى در نظام اجتماعى شكل گيرد و تبعات ايمان در زواياى ارتباطهاى مادى متجلى گردد و آدمى حد خود را بشناسد و جوهر خود را دريابد كه آدم تجليگاه، قدرت حق است: و وجود عالم بى آدم جسدى بود بى روح و جامى بى‏راح و آيينه‏اى صيقل ناكرده و آدم عين جلاى مرآت عالم است. (11)

فى الجمله، در اين فصل، جلوه‏اى از جلوات شيدايى و كم ال آن پير كامل نمايانده شد كه ميل به يارى خلق عالم و مجرى داشتن عشق برخاسته از توجه به جمال مطلق بر انسان و تسلط هيمنه عشق بر سرنوشت جامعه از بسيارى محبت كه آن پير داشت‏به سالكان و مريدان خويش كه: حصول هيمان از افراط عشق است و عشق افراط محبت و محبت اصل ايجاد عالم و حصول محبت از تجلياتى كه وارده است از حضرت جمال حق . (12)

پس عارف كامل با نيروى عشق، خيرخواه بندگان حق است و پدرى دلسوز و رافع ستم از فرزندان كه سعى خود را به كار مى‏گيرد تا از محبت متقابل فرزندان در هت‏براندازى ظلم و استقرار حكومت عدل بهره گيرد و برنامه زندگى را براساس فطرت انسان و اوامر حضرت پروردگار چنان پى ريزى نمايد كه مايه آرامش و راحت جسم و جان و زمينه‏ساز حركت‏به سوى الله باشد.

مروى كنيم بر سير تحول و تكامل كه با واسطه آن پير يگانه در نظام زندگانى ملتى پديد آمده و با جريان طبيعى حيات پيوند دارد.

كارانه عشق در سير تحول و تكامل حضرت امام خمينى - رضوان الله تعالى عليه - با سيره علمى و عملى خود از آغاز اذهان عوام و خواص را به تربيت نفس و تفكر و تامل در سرنوشت جامعه متوجه ساخت و در جريان زندگانى مبارزاتى خويش مستقيم و غيرمستقيم راههاى حركت‏به سوى اخلاق در زندگى را آموزش داد با روش مستقيم يعنى سخنرانيها و نوشته‏هاى عميق، مسلمانان بخصوص شيعيان را به تفكر واداشت تا بدانند كه در كجاى جهان و در كدام نقطه هستى ايستاده‏اند، دردها كدامند و درمانها را در كدام قاموس بايد جست؟

و با استفاده از روش غيرمستقيم، استقامت، شجاعت و شكست مرگ را در برابر اراده انسان، آموزش داد.

عشق به كمال مطلق كه پوچى و گذرايى زندگى مادى را مى‏نماياند و اسباب مادى را تنها وسيله‏اى براى راهيابى به شارع مستقيم به كار مى‏گيرد، بتدريج در اذهان پديد آمد و سرگردانيها و بهت و حيرتهاى ملت مظلومى كه زير بار تحقير سر فرو كرده بود در برخورد با اراده آهنين مردى از تبار عشق و سردار عاشقان راه به گستره محبت آورد و رفته رفته در ذهنيت كل جامعه، به سوى عاشقى گراييد تا آنجا كه همگان آن پير روشن ضمير را اسوه خود يافتند و فرمانش را به جان و دل خريدار آمدند.

در طى مراحل از خويش به خويش و از صورت به معنى و از ماده به ماورا، آموزشهاى اين معلم دين سرمشق جماعت‏شد.

ابتدا در پذيرش ستم نفس سركش جولانى يافت تا از چشمه‏هاى آلوده شهوات سيراب شود و اين مرحله تحقير مقام والاى انسانى بى نفس گرم پير، سرماى ياس بر جانها مستولى ساخت و نياز به بيدارگر را در ضمير پنهان شعله‏ور ساخت.

سپس ندايى در سكوت مرگبار رعشه‏اى بيدار كننده را در پى آورد و همگان سر برآوردند و نگاههاى مضطرب و ملتهب خود را به نور جمال منجى الهى خود جلا دادند، دوران خودسازى فرا رسيد، آموزش صبر و انتظار، تحمل صيقل دهنده آماده شدن براى انفجارى عظيم كار خود را كرد.

آنگاه نوبت آزمايش در دورانهاى و مراحل مختلف پديد آمد، عشق به صفاى زندگى و جاذبه حقيقت هستى به جاى خون در رگها جهيد و سوداى فراگير شيدايى كارآمد شد.




  • ما زاده عشقيم و پسرخوانده جاميم
    در مستى و جان بازى دلدار تماميم (13)



  • در مستى و جان بازى دلدار تماميم (13)
    در مستى و جان بازى دلدار تماميم (13)



و كلام خدا در جانهاى شيفتگان روى نمود كه: يا ايهاالانسان انك كادح الى ربك كدحا فملاقيه. (14) اى انسان البته با هر رنج و مشقت در راه رسيدن به خدا بكوش عاقبت‏به ملاقات پروردگارت نائل خواهى شد.

درياى متلاطم آدميان به تموج در آمد، عشق كارها نمودار ساخت، سرها به پاى معشوق حقيقى قربان شد، عشق از اول سركش و خونى بود شعار به عمل و شوق به مشاهده انجاميد و شهود جمال حق روى نمود، آغاز به انجامى هستى آفرين كشيد، لاله‏هاى جنون ملكوتى در پيشگاه حضرت ربوبى روييدن گرفت و جوانه هاى شيدايى سر زد و شكوفه‏هاى عطرآگين درخت دوستى پديد آمد.

بعضى را مطلوب طالب پيش آمد و بعضى را به وقت كمرگ مطلوب روى نمود و بعضى هم در آن طلب مردند، در هوس اين در طلب مردن كارى بزرگ است. (15)

اين كه گفته شد، شبنمى از رخسار گلزار دوست و ديدارى از بيكرانگى جلوه‏هاى جمال اوست فصولى مشبع و جامع بايد كه شرح داده شود تا خطى از چهره رخشان او شايد كه نمودار گردد. و اين فصلها كه مجالى ديگر و فرصتى درخور مى‏طلبد، بعضى به شرح ذيل، فهرست وار مى‏آيد:

1- نوآورى در ديدگاههاى جامعه شناسانه

2- توجه انسان به كاربرد انديشه

3- انسان سازى در عرفان عملى

4- جلوه و شهود در عالم صورت و معنى

5- عوالم چندگانه در قاموس عشق

6- حجابها و حجاب درها

7- كار مايه عشق در تميز نيك و بد

و اين همه از زاويه ديد امام راحل جامعيتى در عالم جمع‏الجمع دارد تا به يارى حضرت پروردگار توفيق پرداختن به هر يك دست دهد.


1و2. شرح دعاى سحر امام (س)

3و4. مثنوى مولوى

5. باده عشق، اشعار عارفانه امام (س)

6. رسائل ابن عربى

7. عين القضات

8. وصيتنامه سياسى، الهى امام (س)

9. شرح دعاى سحر امام (س)

10. شرح دعاى سحر امام (س)

11. نقش الفصوص ابن عربى

12. نقش الفصوص ابن عربى

13. باده عشق، اشعار عارفانه امام (س)

14. سوره انشفاق، آيه 6

15. از سخنان شمس تبريزى

/ 1