تبعيد ظلمستيز
(نگاهي به ريشهها و عوامل تبعيد امام خميني)
عليمحمد بشارتي به ميزاني كه انسانهاي پارسا و فرهيخته در وادي ظلمستيزي تأثيرگذار بودهاند حساسيت ستمگران و تبهكاران نسبت به آنها بيشتر شده و مقابله با آنها جديتر گشته است. در طول تاريخ دو خط ستمگري و ظلمستيزي همواره وجود داشته است. ظلم صفتي زشت است كه با فطرت انساني و سرشت بشري تطابق ندارد. برعكس ظلمستيزي خصلتي ارزشي و متعالي است. ارزش افراد به ميزان پايبندي آنها به موازين است. هر انسان بالنده به ميزاني كه با قانونگريزان و قانونگريزي درافتادهاند مطلوب مردم متعادل بودهاند. مردم، افراد ظلمستيز را با هر خاستگاه فكري كه داشته باشند ميستايند. اين خود دليل محكم و پايداري بر فطري بودن عدالت و قسط است. بديهي است جهانخواران و ستمكاران كه منافع نامشروعشان در ناديده گرفتن حقوق ديگران است در اين وادي گمراهي پيش ميروند. ادامه اين راه، ايجاد سيستمهاي نابرابر و ظلم و جور است. تاريخ شاهدي بر تبهكاريهاي گمراهان و قتل و كشتار مردم بيگناه توسط ايادي ظالمان است. اما دولت ظالمان هرگز پايدار و مستمر نبوده است. مردم در برابر مطامع جهانخواران ايستادگي كرده و خواب راحت آنها را پريشان ساختهاند. جنگ حق و باطل
مبارزات خونبار و دائمي مظلومان تاريخ در برابر بيدادگران، همواره وجود داشته است. تاريخ هيچ مقطعي را سراغ ندارد كه مردم تسليم مطامع زورمندان شده باشند. تا ظلم هست مبارزه هم به عنوان عنصر بيداري و هشياري و فرهيختگي جوامع مطرح بوده است. پرچم مبارزه هرگز بر زمين نيفتاده است و مشعل فروزان ظلمستيزي بر بلنداي تاريخ همواره فروزان بوده است. اين خود افتخار تاريخ بشريت است. انبياء در طول تاريخ، پرچمدار نهضت ظلمستيزي بودهاند. اطرافيان پيامبران را هميشه گروهي مظلوم، كمتوقع، بيدار، شجاع، موقعشناس... تشكيل ميدادند. همانهايي كه از مظالم بيداد، محروميتها كشيده و ناراحتيهاي زيادي چشيدهاند. اتفاقاً موضوعي كه رسالت پيامبران را تسهيل كرده است همين موضوع بوده است. چه، موضوع شرك و توحيد برخاسته از همين تفكر است. يعني ستمكاران توحيد را با مطامع خود در تضاد يافتند و با آن به مبارزه برخاستند. انبياء براي بسيج مردم در آغاز، بر محروميت مردم كه حاصل مظالم ستمكاران بوده است تأكيد كردهاند. قرآن كريم ميفرمايد: فَلْيَعْبَدُوا رَبَّ هذا الْبَيْتِ اَلذّي اَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ[1] به خداي اين خانه (كعبه) ايمان بياوريد و او را اطاعت كنيد و عبادتش نماييد. خدايي كه شما را از گرسنگي رهايي داد و ترس شما را برطرف نمود. اين موضوع بسيار مهم است كه پروردگار سبحان بر طبيعيترين و ملموسترين دستاوردهاي بعثت پيامبر اسلام صلواتالله عليه و آله تأكيد ميفرمايد: 1. رفع گرسنگي 2. ايجاد امنيت راستي اگر در جامعهاي امنيت نباشد هيچگونه آسايشي وجود ندارد. امنيت ظرف پروژههاي رفاهي است. و اگر فقر بر شهري حاكم شود دين و همه اعتقادات و باورها هم از بين ميرود اميرالمؤمنين ميفرمايند: اَلْفَقْرُ مَوْتُ الْاَكْبَرُ فقر و ناداري مرگ بزرگ است. مخاصمه ظالم و مظلوم
جامعهشناسان و روانشناسان و محققان عمدتاً بر اين باورند كه ظالمان و بيدادگران در طول تاريخ همواره براي تأمين منافع خود، حقوق مردم را ناديده گرفتهاند و به تاراج ثروتهاي مردم پرداختهاند. مردم تا ظلم هست مبارزه هم به عنوان عنصر بيداري و هشياري و فرهيختگي جوامع مطرح بوده است آيا هدايتي بالاتر از اين مقدور است كه انسان در پرتو توحيد به ظلمستيزي بپردازد دعوت انبياء به خداشناسي، دعوت به ظلمستيزي هم هست دربادي امر به دلايل مختلف در برابر مطامع ستمگران عقبنشيني كردهاند ولي پس از تجديد قوا و تجهيز نيرو به نبرد با تبهكاران پرداختهاند و اين يعني نبرد طولاني و وقفهناپذير ظالم با مظلوم و مظلوم با ظالم. اما اسلام ديدگاه ديگري دارد. قرآن كريم ميفرمايد بعثت انبياء براي هدايت مردم و رهايي آنها از انحرافات و اعوجاج است. راستي آيا انحرافي بالاتر از غرق شدن انسان در فرهنگ ظالمان و محيطي كه تبهكاران ايجاد كردهاند وجود دارد؟ و آيا هدايتي بالاتر از اين مقدور است كه انسان در پرتو توحيد به ظلمستيزي بپردازد. دعوت انبياء به توحيد همه عناصر عدالتخواهي و ظلمستيزي را در پي دارد. اتفاقاً علتالعلل مقاومت و مخالفت ظالمان با دعوت انبياء در همين هدف پيامبران نهفته است. قرآن اين دو گرايش را به زيبايي به تصوير ميكشد: در آن هنگام كه پيامبري مبعوث ميشد و مردم مظلومگِرد وي جمع ميشدند ستمكاران به مردم ميگفتند: وَ قالَ الظّالِمُونَ اَنْ تَتبِعُون اِلاّ رَجُلاً مَسْحُوراً.[2] شما داريد از فردي تبعيت ميكنيد كه عقل درستي ندارد و فاقد شعور لازم است. راستي از ديدگاه ستمگران، ظلمستيزان فاقد عقل و درك لازماند. درست آنگونه كه از وارثان ظالمان قديم و تبهكاران جديد ميشنويم كه عقلاي عالم را كه با آنها مخالفند ديوانه و مبارزان را تروريست ميخوانند. پس دعوت انبياء به خداشناسي دعوت به ظلمستيزي هم هست مگر نه قرآن كريم ميفرمايد: وَالْكافِروُنَ هُمُ الظّالِموُنَ كافران همان ظالمان هستند. يعني ممكن نيست يك شخص خداشناس و موحّد ستمكار شود. ظلم مشخصه واضح كافر است. ظالمان مردم را از مسير توحيد خارج ميكنند سپس بر آنها تسلط مييابند و به سوءاستفاده از مردم ميپردازند. ظلم و ظلمات هم ريشهاند و ظلمات يعني سلطه سنگين كافران و ستمگران. تبعاً نور يعني توحيد و يكتاپرستي و ظلمستيزي و درشتي با ظالم. ببينيد قرآن چه ميگويد. در اين مورد و براي اثبات ادعاي خود چند آيه را ميآوريم. كِتابٌ اَنْزَلْناهُ اِلَيْك لِيُخْرِجَ النّاس مِنَ الظُّلُماتِ اِلَي النور.[3] اين كتابي است كه بر تو فروفرستاده شده است كه با دستورالعمل آن، مردم را از تاريكي نجات دهي و به سوي روشنايي ببري. ظلمستيزي جز در سايه توحيد ميسور و مقدور نيست. بسياري از انقلابيون عالم و انقلابينماها كه يا بويي از اسلام نبرده بودند و توحيد در آنها نهادينه نشده بود پس از رسيدن به قدرت ستمكار شدند. رژيمهاي تبهكار حاكم بر بعضي از كشورهاي كمونيستي و يا كمونيستهاي مسلط بر كشورهاي اسلامي از نمونههاي آشكار اين مدعاست. فقط و فقط در سايه خدامحوري است كه ستمسوزي مقدور است زيرا خدا فرمانروا و حاكم و دوستدار مؤمنان است كه دستور ظلمستيزي ميدهد: اَللهُ وَلِيُّالذَّينَ امَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ اِلَي النُّورِ.[4] اين خداست كه ظلم و ظالمان را دوست ندارد. اِنَّهُ لايُحِبُّ الظّالِمينَ[5] و آنها را هدايت نميكند. وَاللهُ لايَهْديَ الْقَوْمَ الظّالِمينَ[6] اِنَّ الله لايَهْديَ الْقَوْمَ الظّالِمينَ[7] خسران و بدبختي هم متعلق به ظالمان است. اصولاً ستمگران در گمراهي هستند همانهايي كه مردم زيادي را منحرف كردهاند. قَدْ اَضَلُّوا كَثيراً وَ لاتَزِدِ الظّالِمينَ اِلاّ ضَلالاً.[8] خلاصه اينكه عذاب دردناك در انتظار آنهاست كه رهايي آنها مقدور نيست. اِنَّ الظّالمينَ لَهُمْ عَذابٌ اَليمٌ[9] اِنّا اَعْتَدْنا لِلظّالِمينَ ناراً اَحاطَ بِهِمْ سَرادِقُها[10] پيامبر اسلام(ص) لحظهاي از مبارزه بر عليه مشركين اسلامستيز دست نكشيدند. كارنامة خونين ائمه اطهار مشحون از مبارزه بيامان با حكام جور است دربار، چشم و گوش بسته، تمامي نقشهها و طرحهاي كاخ سفيد را به اجرا درميآورد و تنها چيزي كه براي شاه مطرح نبود، مردم و استقلال كشور بود و اينكه عذاب آنها پايدار و هميشگي است. اَلا اِنَّ الظّالمينَ في عَذابٍ مقيم[11] از اين آيات و بخصوص از آيه آخر بخوبي انعطافناپذيري اسلام را در برابر تمامخواهي ظالمان و جنگ طولاني با ستمگران و سرانجام پيروزي مؤمنان و نابودي ظالمان فهميده ميشود. ستمسوزي و ظلمستيزي يك وظيفه اسلامي
ممكن نيست شخصي با مباني اسلامي آشنا باشد و ستمسوز نباشد. امكان ندارد كسي خود را آشنا با اصول اسلام بداند و لحظهاي از مبارزه دست بردارد. و قابل قبول نيست كه يك مسلمان از مبارزه يك عنصر مسلمان كه جان بر كف در برابر ستمگران ايستادگي كرده است حمايت نكند. پيروان واقعي انبياء حتماً اهل مبارزهاند. پيامبر اسلام لحظهاي از مبارزه بر عليه مشركين اسلامستيز دست نكشيدند. كارنامه خونين ائمه اطهار مشحون از مبارزه بيامان با حكام جور است. امام حسين عليهالسلام ميفرمايند: اِنّي لا اَرَي الْمَوْتَ اِلاّ السَّعادَةَ وَ الْحياةَ مَعَ الظالمينَ اِلاّ بَرَما.[12] من كشته شدن در راه مبارزه با ظالمان را سعادت ميدانم و زندگي با آنان را زشت و ننگ ميبينم. باز ميفرمايند: اگر در سراسر دنيا هيچگونه جايگاهي براي زندگي برايم باقي نماند هرگز با ستمگران كنار نخواهم آمد.[13] خط امام حسين و راه امام حسين
خط امام حسين خط مبارزه رو در و جدي و روشن با ستمگريهاي معاويه و يزيد است. همان تبهكاراني كه به تبعيت از پدران خود قصد بازگرداندن فرهنگ بتپرستي و ستمكاري را داشتند. اما راه امام حسين، راه مبارزه جدي و هميشگي با ظالمان در طول تاريخ است كه خود ميفرمايند يزيد فردي فاسق است و شرابخواري و قتل مرتكب ميشود و هرگز كسي مانند من با يك چنين فردي بيعت نميكند. جان كلام در همين است كه امام حسين ميفرمايند: هرگز كسي مانند من با يك چنين فردي بيعت نخواهد كرد. امام خميني پيرو راستين راه امام حسين
بياييم از ديد حضرت اباعبدالله الحسين امام خميني را بهتر بشناسيم. امام خميني همان انسان موحد، پارسا، پاكدامن، پرهيزكار، متعهد و بيدار و هشياري است كه همة عناصر يك مسلمان حقيقي را داشتند. آن مرد بزرگ و الهي با آگاهي كامل از دستورات حياتبخش اسلام در ستمسوزي و ظلمستيزي از همان آغاز درصدد براندازي رژيم سلطنتي برآمدند. رژيمي كه تمامي عوامل بدبختي و بيچارگي مردم مظلوم كشورمان را بهمراه داشت. در رأس اين عوامل تأمين منافع نامشروع استكبار جهاني و حمايت همهجانبه استكبار از رژيم شاه بود. چه بايد كرد؟ حضرت امام خميني در برابر رژيم سفّاك و جنايتكار پهلوي چه موضعي بايد ميگرفتند. در مقدمه ديديم كه پروردگار سبحان و انبياء و اولياء و بزرگان يك لحظه در برخورد با ستمكاران ترديد نكردند. امام خميني هم به عنوان يك پيرو انديشهمند و صادق آن بزرگان و بزرگواران بايد مسير مبارزه را در پيش ميگرفتند و جبهه جدي جديدي را ميگشودند. براي رسيدن به اين مهم مقدماتي چند لازم بود. امام خميني به عنوان يك انديشهمند دقيق و يك مسلمان خدامحور لاجرم نخست به تهيه مقدمات پرداختند. اين مقدمات عبارت بود از: 1. بيدار كردن مردم 2. تشريح سياستهاي كوتاهمدت 3. تبيين هدف نهايي گستاخيهاي رژيم تبهكار پهلوي كه پس از كودتاي آمريكايي مرداد 1332 آغاز شده بود هر روز ابعاد بيشتري پيدا ميكرد. قحط و خشكسالي و فقر و بيماري مزيد بر علت شده بود. انعقاد قراردادهاي اسارتبار با امپرياليستها و صهيونيستها، مشكلات بسياري را فراهم كرده بود. سكوت نسبي حاكم بر حوزههاي علميه، رژيم را در براندازي فرهنگ اسلام حنيف جديتر و بيپرواتر ساخته بود. آمريكا سرمست از سلطه بر بخش اعظم جهان و بخصوص بر خاورميانه آنها را در ادامه برنامههاي سخيف اسلامزدايي گستاخ كرده بود. مشكلات عديدهاي كه مردم منطقه از جمله مردم تركيه، مصر، سوريه، هند، پاكستان، عراق، سوريه، عربستان و sبخصوص كشور ما به آن دچار شده بود بيسابقه بود. بيكفايتي شاه و بيآبرويي درباريان و وابستگي دولت و مجلس به بيگانگان، جز از دست رفتن فرصتها و فقر و فساد و بيماري و بيسوادي حاصلي براي مردم و كشور نداشت. جان. اف كندي بر كاخ سفيد حكومت ميراند و شاه را مانند يك سگ دستآموز درآورده بود. دربار، چشم و گوش بسته، تمامي نقشهها و طرحهاي كاخ سفيد را به اجرا درميآورد و تنها چيزي كه براي شاه مطرح نبود، مردم و استقلال كشور بود. محمدرضا عنصري بيكفايت و غربزده و بيشخصيّت بود. در اين مورد به ارائه يك سند اشاره ميكنيم: محمدرضا چون در غرب تحصيل كرده و پرورش يافته بود، تربيت و خلق و خوي غربي داشت. در آن موقع، غربيها به ملل شرق به ديده تحقير نگاه ميكردند. متأسفانه محمدرضا تحت تربيت مربيان غربي رشد يافته بود و اخلاق را از آنها به ارث برده بود و مردم را تحقير ميكرد. جان كلام اين كه افراد مقابل خود را فاقد شخصيت ميخواست. اگر كسي در برابر او خودي نشان ميداد در جا كنار گذاشته ميشد.[14] چنين عنصر بيشخصيت و زبوني بايد علاوه بر وابستگي مطلق خود به بيگانگان با برنامهريزيهاي آنان كشور را به سوي وابستگي بيشتر پيش ببرد. عنصري كه به قول مادر خانمش به درد هنرپيشگي ميخورد. ببينيد: «شاه بارها به من ميگفت اگر شاه نشده بود ترجيح ميداد هنرپيشه فيلمهاي وسترن!!؟ و يا يك مزرعهدار بزرگ در آمريكا شود.»[15] وي در ادامه مينويسد: شاه فيلمهاي «يول براينر» را دوست داشت و شايد بيش از پنجاه بار يك فيلم او را ديده بود.[16] هندرسون سفير اسبق آمريكا در ايران ضمن ارسال گزارش تحليلگونه خود از مسايل ايران مينويسد: «من ميخواهم اينجا يك واقعيت بزرگ را شجاعانه و بيپروا افشا نمايم. محمدرضا براي تودههاي مردم اهميتي قايل نيست او ميگويد: تودههاي مردم مثل مواد خام هستند كه حكومت ميتواند هر طور خواست آنها را شكل دهد.»[17] دربار پهلوي اصولاً لياقت و صلاحيت اداره يك روستا را نداشت. يعني به لحاظ مديريتي فاقد توانمندي لازم در اداره كشور بودند.[18] با چنين زمامداري پرواضح است كه وضعيت سياسي، اقتصادي، فرهنگي، هندرسون، سفير اسبق آمريكا در ايران ضمن ارسال گزارش تحليلگونه خود از مسايل ايران مينويسد: من ميخواهم اينجا يك واقعيت بزرگ را شجاعانه و بيپروا افشا نمايم. محمدرضا براي تودههاي مردم اهميتي قايل نيست او ميگويد: تودههاي مردم مثل مواد خام هستند كه حكومت ميتواند هر طور خواست آنها را شكل دهد آموزشي... كشور به كجا ميرود و چه شرايطي پيدا ميكند.
نخستين جرقه انقلاب
نخستين حركت اثرگذار حضرت امام خميني در سال 1328 شمسي اتفاق افتاد: نامهاي كوبنده و انقلابي به حجةالاسلام فلسفي خطيب معروف جهت افشاگري بر عليه رژيم شاه. در اينجا به فرازهايي از آن نامه بسنده ميكنيم: «البته ميدانيد كه مسلمين تاكنون چه فرصتهايي را از دست داده و چه سنگرهايي را تسليم دشمنان خود كردهاند.عدهاي از آنها بواسطه جهالت به وضعيت دنيا يا به واسطه سوء تبليغات دشمنان و عدهاي ديگر براي گرمي بازار خود با عقلايي كه ميخواستند اقدام به اصلاح نمايند معارضه و مبارزه كرده و ميكنند تا نفخ صور»[19] امام خميني، ركود و رخوت حوزههاي علميه را مورد انتقاد قرار دادند و از افراد فاسد بيدين و يا بشدت سادهلوح كه از مبارزه و مبارزين انتقاد ميكنند تنقيد كردهاند.
مقاومت در برابر شاه
امام خميني در نامه ديگري به آقاي فلسفي مرقوم فرمودند: «... آن روز كه رضاخان تعرض به عمّامهها ميكرد من به يكي از ائمه جماعت گفتم اگر شما را نظميه (شهرباني) بردند و عمامه را برداشتند و موقع مسجد بود با همان لباس مبدّل برويد مسجد، آنها غايت آمالشان اين است كه مسجديها دست از كار خود بردارند و متدينين ميدان را براي جولان آنها خالي كنند...»[20] حضرت امام خميني از سكوت نسبي آيةالله العظمي بروجردي ناخرسند بودند. با مساعي ايشان مرحوم آيةالله بروجردي رسماً در سياست دخالت كرد. حتي در موردي مسئوليت تحليل مسايل روز و موضعگيري حوزه علميه را به حضرت امام محول كرده بودند. اين يك تحول بسيار بزرگ در حوزه و آغاز خوبي براي مبارزه رودررو با دربار بود.[21]
موضعگيري عليه اسرائيل
پس از اشغال سرزمينهاي فلسطين توسط يهوديان و اعلام نامشروع اسرائيل در 1948 ميلادي (سال 1327 هجري شمسي) گروه زيادي از مردم فلسطين توسط يهوديان و انگليسيها و فرانسويها قتلعام شدند. جمع زيادي نيز به كشورهاي اطراف مانند سوريه، اردن، لبنان و مصر رفتند. جمع قابل توجهي نيز در دنيا پراكنده گشتند. اعراب در غفلت بودند و مسلمانان غفلتزده از خطر جدي كه در كنارشان ميگذشت اطلاع نداشتند.[22تدبير تأسيس رژيم صهيونيستي در قلب دنياي اسلام از طرحهاي ضداسلامي انگليس بود. بعدها كه به دلايلي چند انگليس مجبور شد از مناطق مختلف جهان عقبنشيني كند مسئوليت را به آمريكا سپرد. آمريكا به عنوان يك قدرت تازهنفس جاپاي انگليس گذاشت و با سبعيّت بسيار به تاراج منابع ملتها پرداخت. كمتر كسي اين مسايل را درك ميكرد. بندرت مردم از خطر صهيونيزم و انگيزههاي تشكيل آن اطلاع داشتند. امام خميني با صراحت و شجاعت ذاتي و اطلاعات گسترده از مسايل بينالمللي نخستين موضعگيري را عليه رژيم اشغالگر قدس در دوازدهم شهريور ماه 1341 داشتند. يعني 41 سال پيش ايشان فرمودند: راهي كه من انتخاب كردهام راهي است كه مردمخواهان آن ميباشند و اگر من هم مثل دولتيها حرف بزنم مردم مرا هم طرد خواهند نمود. من با هيچ يك از كشورهاي مسلمان رابطه ندارم.[23] ولي موقعي كه اختلافاتي بين همان كشورهاي اسلامي و حكومت يهود به وجود ميآيد چارهاي جز جانبداري از حكومتهاي اسلامي ندارم. و اگر دولت ايران، رابطه خود را با اسرائيل قطع كند آنوقت روحانيت ايران يكصدا بر ضد تحريكات كشورها عليه حكومت شيعه ايران، قيام خواهند نمود... ما با اسرائيل و بهاييها نظر مخالف داريم و تا روزي كه مسئولين امر، دست از حمايت اين دو طبقه برندارند، ما به مخالفت با آنها ادامه ميدهيم.[24] اخطار شديد به اسدالله علم نخست وزير
پس از روشن شدن هدف از تصويبنامه انجمنهاي ايالتي و ولايتي ـ كه بررسي آن در اين مقال نميگنجد ولي در يك جمله ميتوان گفت كه آن تصويبنامه مقدمه اسلامزدايي از قوانين جاري كشور و مخالفت جدي با قانون اساسي بود ـ امام خميني طي نامهاي به اسدالله علم مرقوم فرمودند: در تعطيلي طولاني مجلسين ديده ميشود كه دولت اقداماتي را در نظر دارد كه مخالف شرع اقدس و مباين صريح قانون اساسي است. مطمئن باشيد تخلف از قوانين اسلام و قانون اساسي و قوانين موضوعه مجلس شورا براي شخص جنابعالي و دولت ايجاد مسئوليت شديد در پيشگاه مقدس خداوند قادر قاهر و نزد ملت مسلمان و قانون خواهد كرد... در خاتمه يادآور ميشود كه علماي اعلام ايران و اعتاب مقدسه و ساير مسلمين در امور مخالفة با شرع مُطاع، ساكت نخواهند ماند و به حول و قوة خداوند تعالي امور مخالفة با اسلام رسميت نخواهد پيدا كرد.[25] حضرت امام از سكوت علماء گلايه دارند. معظمله طي اعلاميهاي از اينكه آيةالله خوانساري امام جماعت مسجد سيدعزيزالله آنگونه كه شرايط كشور اقتضا دارد وارد عمل نشده بودند اعتراض داشتند. توصيهها و نقطهنظرهاي انقلابي امام انصافاً بسيار قوي بود. امام ايستادگي كردند و روحانيت را به ايستادگي در برابر تصويبنامه انجمنهاي ايالتي و ولايتي وادار نمودند. امام به علماء نوشتند: سكوت در اين امر موجب آن است كه اين ننگ براي ملت شيعه باقي بماند.[26] زمان براي دربار و درباريان سريع ميگذشت. دربار تصور داشت كه ميتواند با به تصويب رساندن و اجراي آن اولين گامها را در اسلامزدايي، محكم بردارد. اما حضرت امام نگذاشتند. فشار همهجانبه بر دولت علم براي لغو تصويبنامه
كشور در تب و تاب و التهاب بسر ميبرد. هر روز اعلاميهها، سخنرانيهاي افشاگرانه حضرت امام و ملاقاتهاي سرنوشتساز ايشان ورد زبانها و محافل بود. در كشور همهجا از آيةالله العظمي خميني سخن بود و از مواضع محكم ايشان در مقابل شاه صحبت ميشد. مردم خسته و محروم كه از سالها پيش و بخصوص پس از كودتاي آمريكايي بيست و هشتم مرداد نفسهاشان در سينهها حبس شده بود فرصتي براي مقاومت و مخالفت يافته بودند. هر روز انبوه جمعيت به حضور امام در قم مشرف ميشدند. آنها با دامني پر از اميد و سينهاي پركينه از رژيم شاه، مجلس را ترك ميكردند. اين يك تحول مهم در تاريخ مبارزات سالهاي اخير بود. اخطار جديتر به رژيم
حضرت امام طي يك سخنراني در نهم آذرماه 1341 در حضور انبوه جمعيّت در قم در منزل شخصي خودشان فرمودند: «... دولت بايد دستور لغو لايحه را در جرايد بنويسد، زيرا موقعيت بد است و اگر اين دفعه مردم عصباني بشوند ديگر ما جلوي آنها را نميتوانيم بگيريم و حتي سرنيزه هم جلوي آنها را نميتواند بگيرد و اگر درست نشود من خودم به تنهايي راه ميافتم و هرچه پيش آيد بيايد.» سخنراني تند و افشاگرانه و شجاعانه حضرت امام در نهم آذر ماه كه بر ضرورت لغو مصوبه تأكيد فرموده بودند حاوي نكات بسياري است كه براي تحليلگران مسايل ايران و توجه به ريشههاي انقلاب اسلامي حائز اهميت بسيار است. عقبنشيني دولت
سرانجام با اهتمام همهجانبه حضرت امام و حمايت بسياري از روحانيون و علماي شهرستانها و مردم، دولت عَلَم در يك عقبنشيني آشكار لغو مصوبه را اعلام كرد. اين نخستين حركت در پيروزي مردم در برابر رژيم شاه محسوب ميشود. سخنرانيهاي بسيار مهم حضرت امام در يازدهم آذر و در بيستم آذر بسياري از پلهاي ارتباطي مردم و شاه را ويران ساخت. در اين سخنرانيها شاه با سادهترين و عاديترين كلمات مورد عتاب و خطاب واقع شد. امام در بخشي از آن سخنراني فرمودند: «طرف خطاب و حساب ما شخص شاه است كه در مرز مرگ و زندگي قرار گرفته و چنانكه خود اظهار داشته عقبنشيني او در اين مورد به قيمت سقوط و نابودي او تمام خواهد شد. بنابراين او مأمور است كه اين برنامه را به هر قيمتي است به مرحله اجرا بگذارد و نه تنها عقبنشيني نميكند و دست از كار نميكشد بلكه با تمام قدرت و با كمال درندگي با هرگونه مخالفتي مقابله خواهد كرد.» اين سخنراني را حضرت امام در اواخر ديماه 1341 ايراد فرمودند. پس از آنكه شاه از قانون انجمنهاي ايالتي و ولايتي تحت فشار حضرت امام مجبور به عقبنشيني گرديد از ناحيه آمريكا و انگليس توبيخ شد. لذا «كندي» رئيسجمهور وقت آمريكا طرح نابودي استقلال و اقتصاد كشور را با طرحي استعماري تحت نام «انقلاب سفيد» به شاه ديكته كرد. اين طرح كه در آغاز داراي شش بند بود چيزي را براي مردم باقي نميگذاشت. تقسيم اراضي بزرگ بين كشاورزان فاقد سرمايه و ابزار كاشت و داشت و برداشت، ملي شدن جنگلها و مراتع كه نابودي كشاورزي و دامداري را به دنبال آورد... از دستاوردهاي كوتاهمدت انقلاب سفيد بود!!؟ حمله سبعانه رژيم به شهر قم
رژيم جنايتكار پهلوي به منظور ايجاد رعب و وحشت در قم جهت عدم همراهي مردم قم با اهداف امام خميني در سوم بهمن ماه 1341 به شهر قم حمله كرد. گروهي مزدور و رجاله با حمله به مدرسه فيضيه و طلاب و اهالي غيور قم به مغازهها حمله بردند. اموال مردم را غارت كردند. درب و پنجره بسياري را شكستند.[27] حضرت امام كه اينبار علاوه بر مردم و جمع كثيري از طلاب جوان كه از ايشان حمايت گسترده كرده بودند ديگر مراجع قم نيز از اهداف ايشان جانبداري ميكردند اهداف خود را صريحتر و روشنتر بيان فرمودند. امام خميني اعلاميهاي تاريخي تهيه كردند كه علماي بزرگ حوزه علميه قم از جمله آيةالله عظمي گلپايگاني، آيةالله هاشم آملي، آيةالله مرتضي حائري، آيةالله محمدحسين طباطبايي، آيةالله سيد احمد زنجاني، آيةالله مرتضي لنگرودي و آيةالله موسوي يزدي و... امضاء كرده بودند. امام در اين اعلاميه به نحو مؤثري به تجزيه و تحليل لوايح شاه پرداختند و اهداف براندازانه و پشت پرده آن را تشريح نمودند. اين اعلاميه تأثير بسياري بر جاي گذاشت به طوري كه رفراندم شاه براي تصويب اين لايحه با شكست خفتباري روبرو شد زيرا جز قليلي از مردم در آن شركت نكردند. اسناد بر جاي مانده از رژيم شاه بخصوص اسناد وزارت كشور از عدم شركت گسترده و مؤثر مردم حكايت دارد. بر هم زدن بساط شاه
شاه كه ميخواست از شكست فضاحتبار خود در رفراندم يك پيروزي بسازد راديو و تلويزيون و جرايد را وادار كرد كه از شركت گسترده مردم در رفراندم سخن بگويند و انقلاب سفيد را نسخة منحصر به فرد سعادت مردم به مردم معرفي كنند اما اين بار هم امام نقشههاي دشمن را با موضعگيريهاي به جا و سنجيده خنثي نمودند. امام خميني در 29 اسفند 41 طي سخنراني بسيار مهمي فرمودند: «امسال ما عيد نداريم و اين عيد را عزاي ملي اعلام ميكنيم نه به خاطر اينكه مصادف با شهادت حضرت صادق سلامالله عليه، آن حضرت مقامش عالي و بلند است، ولادت و شهادتش موجب تحكيم و پيشرفت اسلام است. ما در اين عيد عزا داريم براي مصيبتها و لطمههايي كه در اين سال به اسلام وارد شد. اين سال سال خوشي براي مسلمين نبود... ما ميدانيم كه دستگاه جبار چه خوابهاي خطرناكي براي اسلام ديده است كه ميآيد شرط مسلمان بودن را از انتخابكننده و انتخاب شونده حذف ميكند... اگر بناست خداي نخواسته اسلام نباشد، احكام قرآن نباشد، مذهب جعفري در كشور از رسميت بيفتد، روحانيت اصلاً نميخواهيم باشد... روحانيت نبايد از چيزي بترسد. روحانيت نبايد از عربدهكشيها و وحشيگريها و غوغاي مشتي رجاله و اراذل وحشت كند و علما و روحانيون بايد تا آخرين قطره، خون خود را در راه اسلام و در راه قرآن و در راه اعلاي كلمةالله نثار كنند.»[28] رودررويي همهجانبه امام با شاه
پس از حملة سبعانه مزدوران به مدرسه فيضيه و به حوزه علميه قم و هتك حيثيت روحانيت كه نشان آشكار برنامههاي شاه در براندازي اسلام و روحانيت بود، خشم فروخورده روحانيت كه از بعد از سلطه سنگين رضاخان در سينهها و گلوها مانده بود چون آتشفشاني منفجر شد. توفان اين حركت انقلابي، جهنمي براي شاه و دربار و آمريكا ايجاد كرد كه در هرم آتش آن همه چيز شاه به خطر افتاد. هرچند در اين دوئل نابرابر حوزههاي علميه و روحانيت شديداً آسيب ديدند اما اين شاه و درباريان و آمريكا بودند كه بيشتر از همه خسارت خوردند. شاه شديداً تحقير شده بود. كلمات و موضعگيريهاي شجاعانه و انقلابي حضرت امام چيزي را براي شاه باقي نگذاشت. امام در اعلاميه تاريخي خود كه در سيزدهم فروردين ماه 1342 منتشر كردند فرمودند: «اينان با شعار «شاه دوستي» به مقدسات مذهبي اهانت ميكنند. شاه دوستي يعني غارتگري، هتك اسلام، تجاوز به حقوق مسلمين و تجاوز به مراكز علم و دانش. شاه دوستي يعني ضربه زدن بر پيكر قرآن و اسلام، سوزاندن نشانههاي اسلام و محو آثار اسلاميت. شاه دوستي يعني كوبيدن روحانيت و اضمحلال آثار رسالت.»[29] آنهايي كه با فرهنگ شاه و دربار آشنايي دارند و يا در آن فضاي پراختناق و مخوف تنفس كردهاند و يا اسناد تاريخي را به درستي بررسي كردهاند متوجه ميشوند كه صدور چنين اعلاميهاي كه شاه را آنگونه مخاطب ساخته و ريشة همة جرم و جنايات را مستقيماً شخص شاه ميدانند دل شير ميخواهد و شجاعت اميرالمؤمنين. مقايسه شكلي اين اعلاميه با اعلاميههايي كه بعضي از مراجع در آن حال و هوا منتشر كردهاند بخوبي شجاعت بيمانند و درستي تحليل حضرت امام را روشن ميكند. پس از اين مخاصمه، ديگر هرگز شاه نتوانست از فشار اينهمه حقارت و سرزنش كمر راست كند. همه روزه گروه كثيري از اقشار مختلف مردم از شهرهاي اطراف به قم ميآمدند و پس از زيارت حضرت معصومه به زيارت امام مشرف ميشدند. حضرت امام نيز طي سخنرانيهاي افشاگرانه مردم را براي حركت عظيم و فراگير و رويارويي گسترده با شاه آماده ميكردند. ارسال نامهها و تلگرافهاي فراوان و فرستادن نمايندگان شجاع و بيباك براي تشريح موقعيت كشور به شهرهاي دور و نزديك جهت بيدار كردن علماي بلاد در همين راستا انجام ميشد. شهرها نيز بتدريج آماده ميشدند. طلاب و بخصوص جوانان بيشتر از ديگران تحتتأثير افكار و انديشههاي انقلابي امام قرار ميگرفتند. اعلاميههاي حضرت امام را اغلب جوانان تكثير و توزيع ميكردند. دستگيري حضرت امام
در روز پانزدهم خرداد سال 1342 شاه كه از موضعگيريهاي انقلابي حضرت امام بسيار خشمگين بود و امام را انعطافناپذير و اهل مذاكره و معامله نميديد دستور بازداشت ايشان را داد. با دستگيري حضرت امام كشور منفجر شد. جمع زيادي از مردم شهرهاي مختلف به حمايت از حضرت امام به خيابانها ريختند. قيام سراسري مردم مشكلات بسيار زيادي را براي شاه و دربار فراهم آورد. مردم تهران به حمايت از مرجع بزرگ خود با كفن از جنوب شهر حركت كردند. حركت مردم تهران با شديدترين وجهي سركوب شد. جمع كثيري از مردم كشته، تعداد زيادي مجروح و عدهاي نيز دستگير شدند. در ديگر شهرها نيز مردم حركت انقلابي داشتند. قيام مردم ورامين كه ميخواستند به حمايت از امام به تهران بيايند در آغاز راه شديداً سركوب شد. تصور شاه اين بود كه با دستگيري حضرت امام ميتواند حركت توفندة مردم را سركوب كند. لذا در شب پانزدهم خرداد و پس از سخنراني بسيار كوبندة امام در مدرسه فيضيه امام را دستگير كردند و به تهران منتقل و در زندان قصر محبوس كردند. حضرت امام چون شير شرزه در زندان نيز بر ضد شاه ميخروشيدند و همه فتنهها را زير سر شاه ميدانستند و حتي از پاسخ دادن به سؤالات بازجوها خودداري ميكردند. اين نيز حكايت از زبوني شاه و ناتواني و سردرگمي درباريان دارد. شاه تحت فشار افكار عمومي و حمايت گسترده علماي اعلام و مردم انقلابي، مجبور شد امام را از زندان آزاد كند و به منزلي در شميران منتقل نمايد. دستگيري حضرت امام هم نتوانست نه در دل امام ترسي ايجاد كند و نه در حمايت مردم از امام خللي وارد آورد. سرانجام حضرت امام از حبس و تبعيد و محاصره ساواك آزاد شدند و پيروزمندانه به قم بازگشتند. شهرها غرق در چراغاني و جشن شد. منبريها آزادانه از امام خميني و اهداف امام سخن ميگفتند و دانشجويان و دانشگاهيان كه تحتتأثير شديد امام بودند از لزوم سرنگوني شاه حرف ميزدند. نگارنده كه خود از طرف علماي جهرم براي ديدار با حضرت امام و تحويل مبالغي وجوهات به قم رفته بودم ديدم كه تمامي مغازهها با عكس حضرت امام زينت يافته بود. در مدرسه فيضيه پارچه نوشته بزرگي در حمايت از امام نصب شده بود. سال 42 در حالي پايان يافت كه شاه در اجراي برنامههاي استعماري بيگانگان جدي بود و روحانيت در مقابله و مبارزه با شاه ترديدها را كنار گذاشته بود. دوئلي طولاني و جدي و پرهزينه شروع شده بود. سال 1343
رويدادهاي سياسي سال 43 بسيار زياد و اثرگذار و تعيينكننده بود. شور و شعور سياسي مردم بسيار بالا رفته بود. محور همه اين مسايل امام بودند. علماء، روحانيون، طلاب جوان، دانشجويان، دانشگاهيان، بازاريها، جوانها، زنان و مردان همه انقلابي بودند. انقلابي تند و غيرقابل كنترل. نقطهنظرات حضرت امام به صورتهاي نوار، اعلاميه، تراكت، همراه با عكس ايشان در همهجا دست به دست ميگشت. جوانان با امكانات كم و بسيار محدود خود نسبت به تكثير و توزيع اعلاميههاي حضرت امام اهتمامي ويژه داشتند. شهر ما (جهرم) و نيز شيراز و داراب و فسا و ديگر شهرهاي جنوب همه يكپارچه آتش بود. جالب است بگويم مثلاً در دبيرستان خواجه نصير جهرم اكثر جوانان انقلابي و طرفدار امام بودند. هيچكس طرفدار شاه و دولت نبود. اين نكتهاي مهم و قابل توجه است و از نفرت عموم نسبت به شاه و دربار حكايت ميكند. در فروردين ماه تعداد قابلملاحظهاي سخنراني بسيار مهم و تند و نسبتاً طولاني از جمله سخنراني امام در 26 فروردين ماه در مسجد اعظم فوقالعاده اثرگذار بود. عمده محور اين سخنراني تجزيه و تحليل حادثه 15 خرداد بود. حضرت امام اصرار داشتند اين حادثه به عنوان ضعف بزرگ شاه و قدرت مثالزدني انقلاب زنده بماند. برعكس درباريان ميخواستند آنرا به فراموشي بسپارند.[30] كاپيتولاسيون
هر روز كه ميگذشت صف انقلاب از صف ضدانقلاب جدا ميشد، خودي و غيرخودي مشخصتر ميشدند. افراد متعهد و انقلابي كه پيروان حضرت امام را تشكيل ميدادند محبوبتر و مطلوبتر ميشدند و شاه و اسرائيل و آمريكا منفورتر ميگشتند. آمريكا در يك اقدام شتابزده كه دليل بر عقب افتادن واشنگتن از حوادث سياسي 41 سال پيش امام فرمودند: راهي كه من انتخاب كردهام راهي است كه مردمخواهان آن ميباشند و اگر من هم مثل دولتيها حرف بزنم، مردم مرا هم طرد خواهند نمود هر روز انبوه جمعيت به حضور امام در قم مشرف ميشدند. آنها با دامني پر از اميد و سينهاي پركينه از رژيم شاه، مجلس را ترك ميكردند. اين يك تحول مهم در تاريخ مبارزات سالهاي اخير بود ايران بود طرح استعماري كاپيتولاسيون را به دولت ايران داد و شاه را مجبور كرد كه آنرا به تصويب برساند. خلاصه اين طرح آزادي عمل بيشتر آمريكاييها در ايران و بازگذاشتن دست آمريكائيان براي هر اقدامي بود. واكنشها نسبت به اين طرح استعماري بسيار زياد بود. دانشگاه، حوزهها، امامان جماعات، منبريها، جوانان زنان و مردان با خشم و ناراحتي با اين طرح استعماري مخالفت كردند اما مخالفت حضرت امام تعيينكننده، كوبنده و تحقيركننده شاه و آمريكا و اسرائيل بود. امام خميني در بخشي از اين سخنراني تاريخي و بسيار مهم و بيسابقه فرمودند: «... آقا، من اعلام خطر ميكنم. اي ارتش ايران من اعلام خطر ميكنم. اي سياسيون ايران من اعلام خطر ميكنم. اي بازرگانان ايران من اعلام خطر ميكنم. اي علماي ايران، اي مراجع اسلام، من اعلام خطر ميكنم. اي فضلا، اي طلاب، اي مراجع، اي آقايان، اي نجف، اي قم، اي مشهد. اي تهران، اي شيراز من اعلام خطر ميكنم... معلوم ميشود براي ما خوابها ديدهاند. از اين بدتر چه خواهند كرد. از اسارت بدتر چه؟ از ذلت بدتر چيه؟ چه ميخواهند با ما بكنند؟ چه خيالي دارند اينها؟»[31] حضرت امام ضمن تحقير كردن شديد شاه و انتقاد تند از انقلاب سفيد شاه كه محصول شوم آن فقر و بيماري مردم است فرمودند: «اين مجلسي كه به فتوا و به حكم مراجع تقليد، تحريم شده است. اين مجلسي كه يك وكيلش از ملت نيست اين مجلسي كه به ادعا هي ميگويند، ما... آقا كو اين انقلاب سفيد؟ پدر مردم را درآوردند. آقا من مطلعم. خدا ميداند كه من رنج ميبرم من مطلعم از شهرستانهاي دورافتاده. از اين قم بدبخت، من مطلعم از گرسنگي خوردن مردم، از وضع زراعت مردم.»[32] رئيسجمهور آمريكا منفورترين افراد دنيا
حضرت امام كه شديداً از مصوبه مجلس شوراي ملي در تصويب كاپيتولاسيون و مجلس سنا و دربار و شاه و آمريكا خشمگين بودند فرمودند: «اي سران اسلام به داد اسلام برسيد. اي علماي نجف به داد اسلام برسيد. اي علماي قم به داد اسلام برسيد. رفت اسلام. اي ملل اسلام. اي سران ملل اسلام. اي رؤساي جمهور ملل اسلامي. اي سلاطين ملل اسلامي... به داد همه ما برسيد. ما زير چكمة آمريكا برويم چون ملت ضعيفي هستيم؟ چون دلار نداريم؟ آمريكا از انگليس بدتر، انگليس از آمريكا بدتر. شوروي از هر دو بدتر. همه از هم بدتر. همه از هم پليدتر. اما امروز سروكار ما با اين خبيثهاست. با آمريكاست. رئيس جمهور آمريكا بداند. بداند اين معنا را كه منفورترين افراد دنياست پيش ملت ما. امروز منفورترين افراد بشر است پيش ملت ما.» تعيين تكليف براي همه
با توجه به برنامههاي گسترده امپرياليزم و صهيونيزم جهاني براي استثمار كشورمان كه در كاپيتولاسيون آشكارتر شده بود حضرت امام در فرازي از همين سخنراني فرمودند: «والله گناهكار است كسي كه داد نزند. والله مرتكب كبيره است كسي كه فرياد نكند... ما اين قانوني كه گذاردند قانون نميدانيم. ما اين مجلس را مجلس نقطهنظرات حضرت امام به صورت نوار، اعلاميه و تراكت، همراه با عكس ايشان در همهجا دست به دست ميگشت. جوانان با امكانات كم و بسيار محدود خود نسبت به تكثير و توزيع اعلاميههاي حضرت امام اهتمامي ويژه داشتند نميدانيم. ما اين دولت را دولت نميدانيم اينها خائنند به مملكت ايران! خائنند...» تبعيد حضرت امام دليل بر اشغال ايران توسط آمريكا بود
حضرت امام كه دستهاي آمريكاي تبهكار و ديگر جنايتكاران و جهانخواران را پشت كاپيتولاسيون ميديدند در فراز ديگري از اين سخنان افشاگرانه فرمودند: «اگر اين مملكت اشغال آمريكاست پس چرا اينقدر عربده ميكشيد؟ چرا اينقدر دم از ترقي ميزنيد؟ اگر اين مستشارها نوكر شما هستند پس چرا از اربابها بالاترشان ميكنيد؟ اگر نوكرند مثل ساير نوكرها با آنها عمل كنيد... اگر مملكت ما اشغال آمريكايي است پس بگوييد، پس ما را برداريد بريزيد بيرون از اين مملكت...[33]» سرانجام خفاشان شبپرست كه وجود حضرت امام را با مصالح و منافع نامشروعشان در تضاد ديدند، ايشان را در سيزدهم آبانماه 1343 دستگير و پس از انتقال به تهران، به تركيه تبعيد كردند. بررسي اثرات فوقالعاده اين سخنراني و تبعيد حضرت امام و نقش و سهم هوداران حضرت امام در گرم نگاهداشتن سنگر مبارزه و مطرح بودن طرفداران امام خميني به عنوان دلسوزان و وارستگان و متعهدان جامعه... را به فرصتي ديگر موكول ميكنيم. فقط در اينجا به يك جمله بسنده ميكنيم كه اين سخنراني تكثير شد و به همه نقاط كشور رفت و بكرات در محافل پخش شد. نگارنده خود كه يك عضو كوچك از هواداران امام بوده و هستم و انشاءالله خواهم بود اين سخنراني را از حفظ دارم و امروز پس از 40 سال كه از ايراد آن سخنراني ميگذرد هنوز هم قسمت اعظم آنرا در حافظه خود دارم. [1] . قرآن كريم، سوره قريش، آيات 3 ـ 5. [2] . سوره فرقان، آيه 8. [3] . سوره بقره، آيه 257. [4] . سوره بقره آيه 257. [5] . سوره شوري، آيه 40. [6] . سوره جمعه، آيه 5. [7] . سوره قصص، آيه 50. [8] . سوره نوح آيه 24. [9] . سوره ابراهيم، آيه 22. [10] . سوره كهف، آيه 29. [11] . سوره شوري، آيه 45. [12] . موسوعه كلمات الامام الحسين، معهد تحقيقات باقرالعلوم، ص 360. [13] . الفتوح، ابن اعثم كوفي، جلد 5، ص 23 و بحارالانوار، ج 75، ص 117. [14] . كتاب دخترم فرح اثر فريده ديبا، ص 309. [15] . دخترم فرح، ص 459. [16] . دخترم فرح، ص 96. [17]. اسناد لانه، جلدي 7، ص 264. [18] . 57 سال اسارت، ج 1، ص 285. [19] . صحيفه امام، ج 1، ص 24. [20] . صحيفه امام، ج 1، ص 30، 15 خرداد 1331. [21] . صحيفه امام، ج 1، ص 32، ديماه 1331. [22] . اسرائيل چگونه تشكيل شد، ص 190. [23] . رژيم شاه مخالفين خود و مخالفان رژيم صهيونيستي را داراي ارتباط با كشورهايي مانند مصر و عراق ميكرد. [24] . صحيفه امام، ج 1، ص 77. [25] . صحيفه امام، ج 1، ص 80 و 81، 28 مهر ماه 1341. [26] . صحيفه امام، ج 1، ص 97، آذرماه 1341. [27] . صحيفه امام، ج 1، ص 142. [28] . صحيفه امام، ج 1، ص 158 ـ 159. [29] . صحيفه امام، ج 1، ص 178. [30] . صحيفه امام، ج 1، ص 285 ـ 308. [31] . صحيفه امام، ج 1، ص 48. [32] . صحيفه امام، ج 1، ص 419. [33] . صحيفه امام، ج 1، ص 419.