حسین تقوی اشتهاردی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حسین تقوی اشتهاردی - نسخه متنی

محمد محمدی اشتهاردی‏

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تقوي اشتهاردي‏، حسين

محقق وارسته

محمّد محمّدي اشتهاردي‏

سرآغاز زندگي‏

محقق وارسته و استاد معظم، حضرت آيت‏اللّه حاج شيخ حسين تقوي اشتهاردي؛ در شرح حال خود مطالبي نوشته که خلاصه آن چنين است:

«در اشتهارد، به سال 1304 ش، در يک خانواده روحاني، چشم به اين جهان گشود. پدر و مادرش از داشتن نخستين پسر خشنود شدند و نام اين نوزاد فرخنده را حسين گذاشتند. حسين در کنار پدر و مادر مهربان خود پرورش يافت و در پنج يا شش سالگي نزد پدر، تحصيل را آغاز کرد. طبق رسم آن زمان، نخست به ياد گرفتن تلاوت آيات قرآن پرداخت. بر اثر استعداد سرشار، به زودي تلاوت همه آيات قرآن را فرا گرفت. پس از آن، به تحصيل درس فارسي، که کتاب «معراج السعاده»، تأليف مرحوم آيت‏اللّه ملا احمد نراقي؛ بود، پرداخت. قدري رياضي نيز در محضر پدر آموخت. در اين هنگام خواندن و نوشتن را به طور کامل فرا گرفته بود.

در دوازده سالگي به خواندن «جامع المقدمات» که اولين کتاب درسي حوزه است، مشغول شد. چون هنوز مدرسه علميه اشتهارد در آن وقت مخروبه بود، اين کتاب را نيز همراه بعضي از دوستان در مسجد نزد پدرش مي‏آموخت. تا اين که سال 1315 شمسي فرا رسيد. مرحوم حاج شيخ يحيي تقوي، مدرسه علميه مخروبه را در آن سال تعمير کرد و حوزه کوچکي در آن‏جا تشکيل داد. شيخ حسين تقوي، در آنجا همراه بعضي از دوستان، دروس سطح مانند: «لمعه» و «قوانين» را نزد پدر فرا گرفت و در کنار درس، براي تأمين زندگي به کار و کسب نيز اشتغال داشت.»

در محضر پدر

پدر بزرگوار ايشان، حضرت آيت‏اللّه حاج شيخ يحيي تقوي (1267 - 1338 ه . ش) از علماي برجسته، مخلص و خدمتگذار شهر اشتهارد (واقع در 52 کيلومتري جنوب غربي شهرستان کرج) بود. اين عالم رباني، در صفات و ارزش‏هاي اخلاقي، عرفاني و شاگردپروري، در سطح بالايي قرار داشت. در اينجا بهتر است ويژگي‏هاي اخلاقي ايشان را از زبان فرزند صالحش، مرحوم آيت‏اللّه حاج شيخ حسين تقوي؛ مرور کنيم:

مرحوم والد، آيت‏اللّه حاج شيخ يحيي تقوي؛ از مصاديق آيه شريفه «و الذّاکرين اللّه کثيراً؛(1) آنان که بسيار ياد خدإ؛ ّّ مي‏کنند.»، بود. همواره حتي هنگام غذا خوردن و نيمه‏هاي شب، هنگامي که بيدار مي‏شد، لب‏هايش به ذکر خدا حرکت مي‏کرد. ايشان از وجوه شرعي استفاده نمي‏کرد به علّت منبر خوب و نفس گرم، همواره پاي منبرش پر از جمعيت مي‏شد. بسيار ساده زندگي مي‏کرد. به تعلّقات دنيا دل نبسته بود. در اشتهارد به سال 1315 شمسي، در عصر اوج ديکتاتوري رضاخان، به تأسيس حوزه علميه پرداخت. در حدود بيست طلبه، دروس مقدمات و سطح حوزه را در محضرش مي‏خواندند. بسياري از فضلاي اشتهارد که هم اکنون در حوزه علميه قم هستند، از شاگردان او مي‏باشند. در بيان احکام الهي، جلسات بسيار تشکيل مي‏داد. تحوّل وسيع و چشمگير براي جذب مردم به اسلام و فراگيري احکام اسلام به وجود آورده بود.

بر اثر معرفت و پرهيزکاري، داراي کرامت شده بود. روزي برايم نقل مي‏کرد:

«در باغ يک درخت آلوچه داشتيم که هيچ ميوه نمي‏داد. لذا روزي دايي مادرم تصميم گرفت آن درخت را از ريشه قطع کند؛ اما من او را از اين کار بازداشتم و گفتم: من ضامن مي‏شوم که از اين به بعد، ميوه بدهد. سال بعد، آن درخت به قدري آلوچه داد که نزديک بود شاخه‏هايش از سنگيني به زمين برسد.»(2)

«روزي در مورد مخارج لوله کشي آب آشاميدني از مزرعه ميرزا محمود (حدود شش کيلومتري اشتهارد) به اشتهارد، نياز شديد به مبلغ سه هزار تومان (به پول آن زمان) پيدا کردم که بايد در همان روز به طلبکار بپردازم. دستم خالي بود. کنار مرقد پدرم آمده، عرض کردم: پدر! تو در پيشگاه خدا آبرو داري، درمانده شده‏ام، از خدا بخواه اين نيازم برطرف شود. چند دقيقه‏اي نگذشته بود که ديدم شخص خيرانديشي نزد من آمد و با کمال احترام همان مقدار پول را به من داد و گفت: در مورد آب‏رساني به مصرف برسانيد.

و نيز آورده‏اند که در بستر رحلت، با اينکه نمي‏توانست برخيزد، ناگاه برخاست تا به طرف در اطاق برود. به کمک حاضران نزديک در آمد و با حالي عرفاني و ملکوتي، گفت: «السلام عليک يا ابا عبداللّه؛ اجازه بدهيد آقايان وارد شوند.» سپس به جاي خود بازگشت و پس از چند دقيقه به لقاء اللّه پيوست.

در لحظات آخر عمر، ذکر شهادتين بر زبانش جاري بود؛ در همين حال به حاضران مي‏فرمود:

«خداوند در شهادت به رسالت پيامبر (ص)، عبوديت را بر رسالت مقدم داشته است؛ «عبده و رسوله»؛ يعني در پرتو بندگي خدا و پيمودن مراحل بندگي مي‏توان به درجات عالي رسيد.»(3)

به هر حال شخصيت فکري، اخلاقي و اجتماعي آيت‏اللّه تقوي در سايه چنين پدري شکل گرفت و به رشد و تعالي رسيد.

شيخ حسين تقوي، علاقه فراوان به تحصيل داشت و مي‏خواست تمام وقت مشغول تحصيل باشد. او مي‏نويسد:

«صبح‏ها مشغول خريد و فروش و تأمين معاش و رسيدگي به امور خانه بودم و تنها بعدازظهرها درس مي‏خواندم. ديدم با اين وضع به جايي نخواهم رسيد، نزد پدر رفتم و عرض کردم: اجازه بفرما يا به قم براي ادامه تحصيل بروم و يابه کسب و کار مشغول شوم. ايشان که بسيار علاقه داشت تحصيلات حوزوي را ادامه دهم، اجازه فرمود به قم عزيمت کنم.

از اين رو در سال 1325 شمسي به قم سفر کردم. يک ماه بود که مرجع معروف، آيت‏اللّه العظمي سيد ابوالحسن اصفهاني؛ در نجف اشرف رحلت کرده بود.(4) مدتي نيز از آمدن حضرت آيت‏اللّه العظمي بروجردي به قم مي‏گذشت و روز به روز بر رونق حوزه علميه قم تحت زعامت آن مرجع عاليقدر، افزوده مي‏شد.(5) در مدرسه فيضيه در يکي از حجره‏ها سکونت نمودم و مدت هفت سال در آن حجره بودم، شرايط حجره از نظر بهداشت و آب و هوا و غذا و ساختمان، بسيار بد بود، به گونه‏اي که بيماري رُماتيسم گرفتم، در چنين شرايطي با ذوق و شوق به تحصيلات خود ادامه دادم.»

اساتيد سطح ايشان در قم‏

اساتيد دروس سطح ايشان در حوزه قم عبارتند از:

1 - مرحوم شهيد آيت‏اللّه صدوقي يزدي؛

2 - مرحوم شهيد علامه مرتضي مطهّري؛

3 - مرحوم آيت‏اللّه مجاهدي تبريزي؛

4 - مرحوم آيت‏اللّه حاج عبدالجواد اصفهاني؛

5 - مرحوم آيت‏اللّه آقا جواد خندق آبادي؛

6 - مرحوم آيت‏اللّه آقا ميرزا علي اصغر علامه تهراني؛

7 - مرحوم آيت‏اللّه حاج آقا باقر سلطاني (اعلي اللّه مقامهم).(6)

او مي‏نويسد:

«در اين مدت هم‏مباحثه‏هاي من عبارت بودند از: حجج الاسلام: آقا مصطفي کاشاني؛ سيد محمد حسين بهبهاني؛ شهيد علي قدّوسي؛ شهيد حاج شيخ بهاء الدّين عراقي و شيخ عابدين صديقي.»

يکي ديگر از هم‏مباحثه‏هاي ايشان که بسيار با هم بودند، دانشمند و نويسنده محقق عبدالمجيد رشيدپور است که خدمات فرهنگي بسياري داشته است.

او در ضمن تحصيل، کتاب‏هاي مقدماتي و سطح حوزه را نيز تدريس مي‏کرد و طلاب از محضرش بهره‏مند مي‏شدند.

استادان درس خارج‏

آيت‏اللّه تقوي در درس خارج فقه و اصول مراجع و علماي محقق وقت، شرکت مي‏کرد که مي‏توان به افراد ذيل اشاره داشت:

1 - آيت‏اللّه العظمي حاج آقا حسين بروجردي؛.

2 - آيت‏اللّه العظمي حضرت امام خميني (ره).

3 - آيت‏اللّه العظمي سيد محمدرضا گلپايگاني؛.

4 - آيت‏اللّه العظمي سيد محمد حجت؛.

و بعضي ديگر و مقداري از درس خارج فقه و فلسفه را در محضر علاّمه طباطبايي فرا گرفت.

البته در ميان اين بزرگواران بيشتر از درس آيت‏اللّه العظمي بروجردي؛ و امام خميني (ره) استفاده کرده است.

ايشان حدود شش سال در درس آيت‏اللّه العظمي بروجردي؛ حاضر شد و از علم وافر او بهره‏مند گرديد و تقريرات درس فقه ايشان را در سه جلد به رشته تحرير درآورده که هم اکنون موجود مي‏باشد و هنوز به چاپ نرسيده است.

همچنين در دوره اصول درس خارج امام خميني (ره) از آغاز تا پايان شرکت و آن را به طور کامل تقرير کرده است. مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام اين تقريرات را با عنوان «تنقيح الاصول» در چهار جلد، چاپ و منتشر نموده است. نيز تقريرات درس مکاسب امام راحل را از آغاز تا شرايط متعاقدين، نوشته‏اند که بنا است همين مؤسسه آن را به چاپ رساند.

اين تقريرات، دليلي آشکار بر مجتهد بودن مرحوم تقوي در سطح بالا مي‏باشد. سخنان افرادي مثل مرحوم آيت‏اللّه حاج آقا جواد خندق آبادي که به اين مضمون فرموده بودند: «شما مجتهد شده‏ايد و ديگر نياز به استاد نداريد و نبايد تقليد کنيد.» مي‏تواند مؤيّد اين مدعا باشد.

کوتاه سخن آنکه ايشان با وجود برخورداري از حافظه و استعداد سرشار، مي‏توانستند در سطح مراجع تقليد مطرح شوند؛ ولي بيماري طولاني مانع بروز آثار علمي از آن مرحوم گرديد؛ چنان که خود مي‏فرمود:

«اوايل انقلاب اسلامي در ايران، چشمهايم آب آورد و بر اثر عمل جرّاحي و طولاني شدن مداوا، مبتلا به سر درد شدم و از توفيقاتم کاسته شد.»

تدريس و شاگردپروري‏

يکي از اشتغالات مهم آيت‏اللّه تقوي در حوزه علميه قم، تدريس و تربيت شاگرد بود و در اين جهت مهارت و پشتکار چشمگيري از خود نشان مي‏داد. از همان آغاز که وارد حوزه شد، در ضمن تحصيل به تدريس دروس سطح حوزه نيز پرداخت. حدود پانزده سال در مدرسه حقّاني و مدرسه آيت‏اللّه گلپايگاني، کتاب‏هاي «شرح لمعه»، «مکاسب»، «رسائل» و «کفايه» را تدريس کرد. همچنين در حوزه علميه خرّم آباد نيز يک ماه تدريس کرده است. علاقه وي به دانش و دانش اندوزي به حدّي بود که در سال‏هاي آخر عمر، که بر اثر کسالت، بيشتر در منزل بود، جلسات مباحثه و تدريس درمنزل وي انجام مي‏گرفت.

مرحوم تقوي، مدت‏ها در مدرسه علميه حاج ملاّ صادق قم تدريس مي‏کرد و شب‏ها در همان جا نماز جماعت را اقامه مي‏نمود و روزهاي پنجشنبه براي خواهران طلبه تفسير مي‏گفت.

شاگردپروري ايشان را مي‏توان از امتيازات ايشان دانست؛ شاگرداني برجسته و کارآمد که اکنون بسياري از آنها در نظام اسلامي و حوزه‏هاي علميه، منشأ خدمت هستند؛ مانند حجج اسلام: فلاحيان، رازيني، يونسي (وزير اطلاعات فعلي)، نيّري، عباسي فرد و بسياري از رؤساي دواير قضايي و شيخ محمد رضا آدينه‏وند، صديقي (دو نفر از علماي حوزه) و محمدي عراقي (رئيس سازمان تبليغات اسلامي) و....

تأليفات‏

از آنچه گذشت، معلوم شد که علاوه بر تحصيل و تدريس، به تحرير و تقرير فقه، اصول، فلسفه، تفسير، حديث و اخلاق مي‏پرداخت. برخي از کتاب‏هاي چاپ شده و چاپ نشده ايشان عبارتند از:

1 - تقريرات دوره کامل درس اصول حضرت امام خميني (ره) به نام «تنقيح الاصول» (که در چهار جلد چاپ شده است.).

2 - تقريرات درس فقه مکاسب ايشان تا شرايط متعاقدين (آماده براي چاپ).

3 - تقريرات درس فقه آيت‏اللّه العظمي بروجردي (مخطوط).

4 - اصول المذهب، به زبان عربي (مخطوط).

5 - فروع المذهب (مخطوط).

6 - معاشرت از ديدگاه وحي (مخطوط).

بر کرسي وعظ و ارشاد

آيت‏اللّه تقوي با آن که از مجتهدين و مدرسين بود، اما از وظيفه تبليغ دين و بيان حلال و حرام و وعظ و ارشاد غافل نمي‏شد. از اين رو در ماه مبارک رمضان و محرم، بنا به دعوت اهالي اشتهارد، به آنجا رفته و ضمن اقامه جماعت، به تبليغ دين مي‏پرداخت و مدت‏ها قبل از انقلاب، نماز جمعه را نيز اقامه مي‏فرمود.

در اشتهارد دو مسجد را اداره مي‏کردند و با تلاش‏هاي شبانه روزي خود تا مدت 35 سال اين کار را ادامه دادند. از آن جا که ايشان بر مسائل اسلامي و احکام، بسيار تسلّط داشت و مطالب را به گونه روان و همه فهم بيان مي‏کرد، لذا توانست تحول خوبي در آن سامان به وجود آورد.

در بيان احکام، جدّي و قاطع و دقيق بود. با پيش مطالعه عميق، سخن مي‏گفت. براي اوقات مردم ارزش فراوان قائل بود. بياناتش اثر خاصي داشت و از اين رو عده بسياري تحت تأثير قرار گرفته و بر ايمان و کمالات خود افزودند.

او مکرر مي‏گفت:

«سه چيز بايد از خوب‏هايش باشد و در انتخاب آنها دقّت کرد:

1 - پزشک براي درمان بيماران؛

2 - عالمِ دانا به مسائل براي پاسخگويي به مسائل مختلف؛

3 - هندوانه خوب.»

اين مثال هندوانه را مي‏آورد تا روشن کند اگر دکتر و عالم، حاذق و ماهر نباشند، مانند هندوانه نارسيده، قابل استفاده نيستند.

خدمات اجتماعي‏

آيت‏اللّه تقوي؛ در ضمن وعظ و ارشاد در اشتهارد، به نيازهاي مادي و رفاهي مردم نيز توجه خاصي داشتند و در رفع آن نيازها به جدّيت مي‏کوشيدند.

يکي از خدمات مهمي که با پيشنهاد و جلوداري ايشان شروع و تکميل گرديد، ساخت و تبديل حمام‏ها و رسانيدن آب آشاميدني به اهالي بود.(7)

مشکل ديگري که در اشتهارد وجود داشت، نداشتن آب آشاميدني بود. مردم از قنات دوردستي که همان قنات، غسّالخانه نيز بود، آب شُرب خود را تأمين مي‏کردند. لذا آيت‏اللّه تقوي با راهنمايي و زمينه سازي و با همت مردم، مزرعه‏اي را که داراي آب شيرين بود و در حدود يک فرسخي اشتهارد قرار داشت، خريداري و آب آن را به اشتهارد لوله کشي مي‏کرد. شروع اين کار در سال 1348 بود و هم اکنون بعد از گذشت سال‏ها از اين آب استفاده مي‏شود. البته بر اثر افزايش جمعيت، آب‏هاي ديگري را نيز بر آن افزوده‏اند.

او بسيار خرسند بود که قدمي در راه خدمت به مردم برداشته و در اين باره مي‏فرمود:

«وظيفه خود دانستم که اهالي را به ياري خداوند متعال، از اين زحمت طاقت فرسا نجات دهم، و آب خوشگوار و شيرين را در دسترس همگان بگذارم.»

رابطه با حضرت امام خميني (ره )

ارتباط حضرت آيت‏اللّه تقوي؛ با حضرت امام خميني (ره) در ابعاد گوناگون بسيار قوي بود. ارتباط مهم او با امام، ارتباط شاگرد و استادي بود. ايشان حدود ده سال (از سال 1331 تا 1341 شمسي) در درس فقه و اصول امام شرکت کرد و علاوه بر فقه و اصول، از فيوضات عرفاني و اخلاقي امام نيز استفاده فراوان برد. خود وي در اين باره در يکي از نوشته‏هايش آورده است:

«بزرگ‏ترين نعمتي که خداوند متعال بر اينجانب منّت نهاد - که از اداي شکر آن قاصر هستم. - اين که توفيق داد حدود ده سال از وجود عاليقدر بنيانگذار جمهوري اسلامي و رهبر کبير انقلاب اسلامي ايران، حضرت آيت‏اللّه العظمي حاج آقا روح اللّه خميني - طاب ثراه و جعل الجنة مثواه - از علوم متراکم و استعداد قوي و سرشار ايشان استفاده نمايم و از اول مباحث اصول فقه و مباحث الفاظ، که شروع به تدريس خارج بعد از دوره اول نموده بودند، در محضر درس ايشان حاضر شوم... علاوه بر استفاده از علوم و بيانات وافيه و شافيه، از اخلاق فاصله ايشان، مثل زهد، تقوا، ورع و فروتني ايشان نيز بهره کافي برديم. (وقتي که امام در مسجد سلماسي تدريس مي‏فرمود) به قدري متواضع بود که هر چه اصرار کردند يک پله بالاتر بنشيند، قبول نکردند. يادم هست روزي کسي روايتي را نقل کرد، فرمودند کتابش را نداشتم تا مراجعه کنم. به نظرم کتاب کافي بود، با اين که آن کتاب از کتاب‏هاي لازم بود و سفارش مي‏نمودند که کتابي که لازم نداريد، از وجوهات نخريد، با اين که اشخاصي که از نظر علم خيلي پايين‏تر از ايشان بودند، کتابخانه‏هاي شخصي تهيه نمودند که ميليون‏ها ارزش داشت. (و از زهد ايشان اين که) خانه قديمي مسکوني ايشان در قم در محله يخچال قاضي به همان حالت قديمي باقي است و هرچه کردند بازسازي نمايند، قبول نفرمود.»(8)

آيت‏اللّه تقوي، نهضت حضرت امام خميني (ره) را لازم و در سطح اعلي مي‏دانست. در سال‏هاي تبعيد امام، مقيد بود که از تحرير الوسيله امام، مسأله بگويد و به نحوي نام آن بزرگوار را مطرح نمايد. نگارنده به ياد دارد: هنگامي که امام بار اول در سال 1343 شمسي از زندان آزاد شد، آقاي تقوي در اشتهارد اعلام کرد که اهالي جشن بگيرند. پس از اين اعلام، مردم در نقاط مختلف شهر جشن گرفتند

ايشان قبل از پيروزي انقلاب، بعضي از اعلاميه‏هايي را که به حمايت از حضرت امام راحل (ره) و اعتراض به رژيم شاهنشاهي نوشته مي‏شد، امضاء مي‏کرد؛ از جمله:

پس از آن که امام راحل را به ترکيه تبعيد کردند، در سال 1343، نامه سرگشاده‏اي از طرف علما و فضلاي حوزه علميه قم، خطاب به امام نوشته و منتشر شد و در قسمتي از آن آمده بود:

«... تبعيد آن مرجع عاليقدر که به خاطر دفاع از قرآن و حقوق ملّت اسلام و حمايت از استقلال و تماميت ارضي کشور اسلامي ايران صورت گرفته است، بسي موجب تأثّر و تنفّر عموم ملّت ايران است. ملّت شريف و مسلمان ايران و حوزه علميه قم که از منويّات مقدّس آن قائد عظيم الشّأن پيروي مي‏کنند و براي تأمين و اجراي آن، از هيچ‏گونه فداکاري دريغ ندارند، انتظار دارند که به زودي موانع برطرف شود تا با مراجعت حضرتعالي به حوزه علميه قم و با تدبيرات خردمندانه و رهبري‏هاي ارزنده آن زعيم عاليقدر، مصالح عاليه اسلام و ايران و حقوق از دست رفته، تأمين گردد.»

همچنين در دي ماه سال 1343، وي به همراه عده ديگري از اساتيد و فضلاي قم در آستانه سفر تبليغي ماه مبارک رمضان از دو مرجع (مرحوم آيت‏اللّه العظمي ميلاني و مرحوم آيت‏اللّه العظمي نجفي مرعشي) در مورد تبعيد امام راحل و دفاع از ايشان، کسب تکليف کردند تا در ماه رمضان آن را در حضور مردم مطرح کنند.(9)

ايشان در نوشته‏هاي خود از امام و انقلاب اسلامي به بزرگي و نيکي ياد مي‏کرد؛ مثلاً در مقدمه جلد اول «تنقيح الاصول» از امام خميني (ره) چنين ياد مي‏کند و مي‏نويسد:

«سيدنا الاعظم و استاذنا الافخم، کهف المستضعفين و ملجأ المسلمين، و قامع اصول المستکبرين و هادم ابنية الظالمين؛(10) سرور بزرگ و استاد سترگ ما، پناهگاه مستضعفان و مسلمانان و نابود کننده پايگاه‏هاي مستکبران و ويران کننده کاخ‏هاي ظالمان.»

و در جاي ديگر مي‏نويسد:

«مهم‏ترين خدمت امام خميني (ره) ، قطع دست صهيونيست‏ها از ايران بود. شاه خائن به دستور آمريکا بهترين زمين‏هاي مزروعي را در اختيار اسرائيل قرار داده بود؛ از جمله در منطقه بوئين زهرا، زمين وسيعي با چاه‏هاي عميق و باغ‏هاي بزرگ در دست آنها بود که اگر آنها کم کم مسلّط مي‏شدند، ايران را نيز مثل فلسطين مي‏کردند... از مهم‏ترين دست آوردهاي انقلاب اسلامي، کوتاه کردن دست غارتگران منابع ايران بود، که در زمان شاهان انجام مي‏گرفت... و يکي ديگر از دست آوردها اين که هزاران شراب‏فروشي و مراکز فساد - که در تهران بود و جوان‏ها را به سوي انحراف مي‏کشانيد. - بر چيده و نابود شد.»(11)

حضرت امام خميني (ره) نيز ايشان را مي‏شناخت و نظر خاصي به ايشان داشت و به وسيله بعضي از افراد، جوياي حال ايشان مي‏شد و گاهي از وجوهات مبلغ مورد نياز براي مدرسه ايشان مي‏فرستاد.

ايشان در مدرسه علميه اشتهارد چند سال از طرف امام به عنوان سرپرست آن نصب گرديد. در اين خصوص نيز با نظارت‏هاي عالمانه و هوشيارانه خود، خدمات شاياني به حوزه علميه اشتهارد و طلاب آن نمود.

ارتباط معنوي ايشان با امام منحصر به زمان حيات امام نمي‏شود؛ بلکه حتي بعد از رحلت امام نيز آن پيوند معنوي وجود داشت. رؤياي ذيل نمونه‏اي از اين ارتباط مي‏تواند باشد.

آيت‏اللّه تقوي در کتاب کشکول خود ( که هنوز چاپ نشده) مي‏نويسد:

«در عالم رؤيا، استاد بزرگ ما، امام خميني (ره) را ديدم که پيش رويش سفره‏اي پهن شده و انواع غذاها در ميان آن سفره قرار داشت، ده نفر از شاگردانش در کنار آن سفره نشسته بودند. من نيز نشسته بودم. امام را ديدم گويا حاضران را امتحان مي‏نمود. چيزي شبيه قلّک بيضي شکل در دستش بود که دور آن تعدادي سوزن‏هاي لحاف دوزي با نخ آويخته بود و با آن آزمايش هوش مي‏نمود. رو به من کرد و فرمود: اين را بگير و سوزن هايش را در سوراخ‏هاي مخصوص خودش کن، که هر کدام، سوراخ مخصوصي دارد. من گرفتم و قدري فکر کردم و سپس همه سوزن‏ها را در سوراخ‏هاي خود نمودم، ايشان به آن نگاهي کرد و فرمود: صحيح است. يک عدد کيک بزرگ که در پيش رويشان بود، برداشت و به من داد. من آن را گرفتم و اندکي خوردم، خيلي شيرين بود. ناگاه به خود گفتم: من که بيماري قند دارم، خوردن آن برايم خوب نيست؛ ولي از بس که خوش‏مزه بود، نتوانستم از آن بگذرم، همه آن را خوردم... سپس وقت نماز شد. امام دستور داد: برخيزيد! يک يک به نوبت به وضوخانه برويد و آماده نماز شويد. که در اين لحظه بيدار شدم.»(12)

اين رؤيا، بيانگر آن است که مرحوم تقوي، شاگرد ممتاز و مورد قبول امام بوده است و امام به شاگردان زحمت‏کش و ارزشمند خود، عنايتي ويژه داشته و دارد.

ويژگي‏هاي اخلاقي و معنوي‏

مرحوم آيت‏اللّه تقوي از نظر اخلاقي و معنوي، داراي ويژگي‏هايي بود که در اينجا نظر شما را به چند نمونه جلب مي‏کنيم:

زهد و وارستگي‏

او ساده مي‏زيست و از زرق و برق و تشريفات دنيا دوري مي‏جست. اگر بعضي از بستگان به تجمّل رو مي‏آوردند، انتقاد مي‏کرد. او با اين که مي‏توانست از موقعيت‏ها براي دنياي خود استفاده فراوان نمايد، به آنها پشت کرد. گمنام زيست و تمايل به شهرت نداشت. در مصرف وجوهات احتياط مي‏کرد و خود را مديون امام عصر (ع) مي‏دانست. لباس فرزندانش را از پول منبر تهيه مي‏کرد. محل زندگي او در قم از آغاز در يک منزل قديمي در يکي از محله‏هاي قديمي شهر قرار داشت و تا آخر در همان جا بود.

در اين اواخر، بستگان او، سه پيراهن و سه جليقه برايش تهيه کرده بودند که وي مي‏گفت: زياد است. در غذا و لباس و روش و منش، زاهدانه عمل مي‏کرد. هيچ امتياز مادي نسبت به همسايگان نداشت. در مورد محل قبر خود نيز اهميت نمي‏داد. وقتي از وي درباره محل دفن مي‏پرسيدند، مي‏گفت: محل دفن مهم نيست.

عبد خدا و شيفته ولايت‏

او عبادت و بندگي خدا را بر همه چيز ترجيح مي داد. اهل ذکر بود. نماز اول وقت را ترک نمي کرد . همواره نيم ساعت قبل از سپيده سحر جهت تهجّد و نماز شب بيدار مي شد . در حوادث و مسائل ، رضاي خدا را معيار گزينش قرار مي داد و در بيان احکام و مسايل شرعي ، جدي و قاطع بود . مودّت و ارتباط با خاندان رسالت، از ويژگي هاي ديگر او است . او مي دانست که روح تشيّع راستين، پذيرفتن امامت و بر قراري رابطه اعتقادي و عملي با اهل‏بيت (ع) است. او اين ارتباط را در سطح عالي داشت. با اين که ذکر مصيبت امام حسين (ع) و ساير اهل بيت را کوتاه مي خواند ، ولي معمولاً آميخته با گريه مي خواند. نام مبارک امامان (ع) را با احترام خاصي مي برد . به سادات احترام مي‏کرد و با وجود پادرد ، دو زانو در برابرشان مي‏نشست .

يکي از نشانه هاي ارتباط ايشان با خاندان عصمت و طهارت (ع) ، شفاي معجز آساي ايشان از امام علي بن موسي الرضا (ع) است که خود داستانش را چنين نقل مي‏کند:

«در سال 1330 شمسي ، بر اثر رطوبت حجره مسکوني مدرسه فيضيه (که مدّت هفت سال در آن مي زيست.) به روماتيسم سختي مبتلا شدم ، مدت‏ها طول کشيد و از معالجات نتيجه نگرفتم . تا اين که براي زيارت مرقد حضرت رضا (ع) به مشهد مشرف شدم . در آنجا به من گفتند : يکي از علماي معروف مشهد، آيت اللّه آقاي حاج شيخ حبيب اللّه گلپايگاني است (از علماي زاهد و وارسته بود و در مسجد گوهر شاد اقامه جماعت مي نمود، و مجالست با او تحوّل در انسان ايجاد مي کرد)، نزد او برو تا براي شفايت دعا کند . فکر کردم نزد او بروم و از ايشان بخواهم که براي من دعا کند ، تا بلکه خوب شوم؛ در اين هنگام به ياد يک حديث افتادم و آن حديث، اين بود که روزي جمعي از اصحاب در محضر رسول خدا (ص) بودند . ناگهان آن حضرت فرمود : «هم اکنون يکي از اهل بهشت وارد مجلس ما مي شود.» چند لحظه نگذشت که مالک بن نويره وارد شد ؛ در حالي که وضو گرفته بود و کفش‏هايش در دستش بود . سپس خداحافظي کرد و رفت . دو نفر از اصحاب به دنبال او دويدند و با خود گفتند : رسول خدا (ص) گواهي داده که مالک ، از اهل بهشت است ، برويم به او بگوييم براي ما دعا کند . آنها خود را به مالک بن نويره رساندند و ماجرا را گفتند و تقاضاي دعا کردند . مالک گفت: خدا شما را نيامرزد ! گفتند: اين چه دعايي است؟ گفت: شما پيامبر عظيم الشأن (ص) را گذاشته‏ايد و براي دعا کردن، نزد من آمده‏ايد؟

وقتي اين حديث يادم آمد، به خود خطاب کرده و گفتم : قطبِ عالمِ امکان ، امام هشتم علي بن موسي الرضا (ع) را گذاشته اي و مي خواهي نزد آن عالم زاهد بروي؟ هماندم به حرم حضرت رضا (ع) برگشتم با توسل به آن حضرت، شفا يافتم.»(13)




  • از کثرت معاصي و از قلّت رجاء
    ناگه به گوش هاتف غيبم زدي ندا
    قبر امام هشتم، سلطان دين رضا



  • گفتم کجا بروم نيست ملتجا
    قبر امام هشتم، سلطان دين رضا
    قبر امام هشتم، سلطان دين رضا







  • از جان ببوس و بر در آن بارگاه باش


    از جان ببوس و بر در آن بارگاه باش




وقار، ادب و متانت‏

يکي از خصوصيات ايشان، اين بود که آداب وقار و ادب اسلامي را رعايت مي‏کرد. بسيار وزين و متين بود. در گفتار و رفتار از حد نزاکت خارج نمي‏شد؛ بخصوص رعايت ادب را براي روحانيان، بيشتر لازم مي‏دانست و به آنها در اين مورد سفارش مي‏کرد. در مجالسي که هتک حرمت مي‏شد، شرکت نمي‏کرد. مؤمنان را احترام مي‏کرد و از تحقير و بي احترامي به افراد، به شدّت پرهيز مي‏نمود. به آداب معاشرت اهميت مي‏داد. وي ده‏ها سخنراني پيرامون شيوه‏هاي معاشرت اسلامي نموده و در اين باره کتاب نوشته است (که هنوز چاپ نشده است.). به شاگردان و روحانيّت مي‏فرمود:

با مردم به گونه‏اي متين و مؤدّب باشيد که مايه زينت گرديد، نه مايه عار و ننگ؛ همان گونه که امام صادق (ع) فرمود: «کونوا لنا زينا و لا تکونوا علينا شينا(14)؛ مايه زينت ما باشيد و موجب عار و ننگ ما نباشيد.»

خوش رويي و اخلاق نيک‏

او از اخلاق خوبي برخوردار بود. با اين که مدت‏ها بر اثر بيماري رنج مي‏برد، در گفتار خود با مثال‏ها و لطيفه‏هاي شيرين موجب سرور و شادماني حاضران مي‏شد؛ حتي در منابر هم، گاهي لطيفه هايي مي‏گفت و شنوندگان را مي‏خنداند. لطيفه‏هاي او در عين حال، آموزنده نيز بود؛ به عنوان نمونه مي‏فرمود:

شخصي از مرحوم آيت‏اللّه آقا جمال خوانساري پرسيد: آيا اگر کسي يک پاي خود را بلند کند، حرام است؟ فرمود: نه. پرسيد: اگر يک دستش را بلند کند، حرام است؟ فرمود: نه. پرسيد: يک پا يا دو پاي خود را بلند کند، حرام است؟ فرمود: نه. پرسيد: اگر سرش را تکان دهد، حرام است؟ فرمود: نه. گفت: رقص هم همين حرکات است. پس چرا حرام است؟ آقا جمال در پاسخ فرمود: مفرداتش، عيبي ندارد، ولکن مرده شور ترکيبش را ببرد!!

او در رفتار با همسر و فرزندان و ساير بستگان بسيار مهربان بود. همسرش را در خانه داري کمک مي‏کرد. اگر بعضي از بستگان مي‏خواستند خدمتي به او کنند، مي‏گفت: نه راضي به زحمت نيستم. حتي الامکان مي‏خواست به کسي زحمت ندهد.

صبر، مقاومت و شکر

آيت‏اللّه تقوي مدّت‏ها بر اثر ديابت، بيمار بود و در رنج و فشار زندگي مي‏کرد، با اين حال بسيار صبور و مقاوم بود و هرگز بي تابي نمي‏کرد؛ بلکه همواره شاکر درگاه الهي بود. گاه مي‏فرمود: اين بيماري برايم نعمتي بود تا کارم به بعضي جاها که مناسب شأن ديني من نبود، کشيده نشود. آن گاه اين شعر معروف را مي‏خواند:




  • خدا گر ز حکمت ببندد دري‏
    ز رحمت گشايد در ديگري



  • ز رحمت گشايد در ديگري
    ز رحمت گشايد در ديگري



تواضع و فروتني

تواضع و دوري از هرگونه تکبّر، از صفات برجسته اخلاقي است و پيشگيري از بسياري از زشتي‏ها و انحرافات اخلاقي خواهد شد. او در اين خصوص نيز، ممتاز بود. در عين عزّتمندي و مناعت طبع، در برابر حق متواضع بود. اگر در گفتگوها حق را مي‏يافت، آن را بي درنگ مي‏پذيرفت. در برخورد با افراد تواضع خاصي داشت. حتي تازه طلبه هايي که بر او وارد مي‏شدند، به احترام آنها تمام قد بر مي‏خاست و از آنها تجليل مي‏کرد. از نشانه‏هاي تواضع او، اين است که اهل مجادله نبود. کم سخن مي‏گفت، ولي پخته و سنجيده؛ مصداق بارز اين مثل بود که: «کم گوي و گزيده گوي چون دُر».

در مجالس با کمال تواضع مي‏نشست. نسبت به پدر و مادر و اساتيدش تواضع مخصوصي داشت و همواره آنها را به نيکي ياد مي‏کرد. بويژه در مورد پدرش، بسيار احترام مي‏کرد، روزي نبود که از او ياد نکند، گاه مي‏گفت: پدر نازنيني داشتم. به ياد دارم پدر بزرگوارش مرحوم آيت‏اللّه حاج شيخ يحيي تقوي؛ هنگامي که عصا زنان حرکت مي‏کرد، ايشان همواره يک قدم پشت سر پدر راه مي‏رفت و عملاً به ما که در آن هنگام در سنين کودکي بوديم، درس تواضع و احترام پدر را مي‏آموخت.

نظم و انضباط

نظم و انضباط در زندگي، از اصول زندگي سالم است و موجب رشد و پيشرفت‏هاي شايان خواهد شد. اميرمؤمنان (ع) در وصيت خود به فرزندانش مي‏فرمايد:

«اوصيکما و جميع ولدي بتقوي اللّه و نظم امرکم(15)؛ شما و همه فرزندانم را به تقواي الهي و نظم دادن به امور زندگي خود سفارش مي‏کنم.»

آقاي تقوي به نظم و انضباط مقيد بود؛ بخصوص در اموري که مربوط به ديگران بود؛ مانند اقامه نماز جماعت که سر وقت و با نظم مخصوصي حاضر مي‏شد؛ در وقت درس، رعايت وقت شاگردان را مي‏کرد. مي‏فرمود: وقت مردم ارزش دارد و از حق الناس است؛ نبايد موجب اتلاف وقت ديگران شد. مدتي در مسجد پنجعلي (مسجد محل سکونتش) اقامه جماعت مي‏نمود. گاهي که بر اثر کسالت نمي‏توانست سر وقت خود را به مسجد برساند، به نماز گزاران مي‏فرمود: من ديگر نمي‏آيم؛ زيرا تأخير من موجب اتلاف وقت شما مي‏شود.

ياد آخرت و آرامش پيش از سفر

از خصوصيات مؤمن عارف، اين است که بسيار به ياد مرگ و حساب قيامت است و هرگز فنا و ناپايداري دنيا را فراموش نمي‏کند. آيت‏اللّه تقوي نيز، چنين بود؛ به طوري که نشستن در حضور او، انسان را به ياد آخرت مي‏انداخت.

او از بي اعتباري دنيا و عبرت‏هاي آن بسيار مي‏گفت. با تلاوت آيات قرآن و نقل روايات و خواندن اشعار هشدار دهنده، شنونده را به ياد آخرت مي‏انداخت و چون خود از عمق وجودش به ياد آخرت بود، ديگران را نيز تحت تأثير قرار مي‏داد. ساعت آخر عمر، نماز مغرب و عشا را خوابيده خواند. حمد و سوره و اذکار نماز را بلند و شمرده مي‏خواند و چون بر اثر بيماري و ضعف شديد، نمي‏توانست بعضي از کلمات نماز را درست ادا کند، آن کلمه را تکرار مي‏کرد تا به خوبي ادا نموده باشد. سپس با کمال آرامش رو به قبله خوابيده و آماده مرگ شد.

اين حالت از خصالي است که خداوند تنها به بندگان خاصش مي‏دهد تا مرگ را براي آنها مبارک و گوارا کند. گويي در همان لحظه آخر عمر، ثمره بندگي خود را از خداوند مهربان گرفته است. آري، آيت‏اللّه تقوي؛ با ياد مرگ و اعتقاد به قيامت و بي‏اعتباري دنيا، زنگار دلبستگي‏هاي دنيوي را از قلب خود مي‏زدود و آماده براي سفر دائمي آخرت مي‏شد. از اين رو هنگام احتضار، بدون اضطراب آماده استقبال از مرگ بود. براي تأييد مطلب، به قسمتي از نوشته او که به يادگار مانده،توجه کنيد. او مي‏نويسد:

«در سال 1376 شمسي، شبي در عالم خواب ديدم سه نفر که قامتي معتدل داشتند و لباس سراسري يکنواخت پوشيده بودند، نزد من آمدند و در مقابل من ايستادند. من شک نداشتم که آن که در مقابل من در جانب راست ايستاده، حضرت جبرئيل و آن که در جانب چپ من ايستاده، حضرت عزرائيل و آن که در وسط ايستاده، حضرت اسرافيل است. گويا به من الهام شده بود که آنها هستند و آمده‏اند مرا ببرند يا براي عيادت آمده‏اند. دراين فکر بودم که ناپديد شدند. از اين حادثه هيچ گونه خوف و رعب در دل من، نه در خواب و نه در بيداري نيفتاد.»(16)

بعد از رحلت نيز، يکي از فرزندان او در عالم رؤيا او را مي‏بيند که به او مي‏گويند: «اخذه اللّه بتقديره و علمه و حلمه؛ خداوند روح او را با تقدير و علم و حلمش (و نه غضبش) گرفته است.»

آن مرحوم، يک پسر به نام مهندس مرتضي تقوي و شش دختر دارد که همه در قيد حيات مي‏باشند.

رحلت و تشييع‏

ايشان پس از مدت‏ها کسالت، در هفته آخر، حالشان روز به روز وخيم‏تر مي‏شود.خود نيز فهميده بود که در آستانه رحلت قرار گرفته است. پسرش مي‏گفت:

«ده روز قبل از مرگ، به من فرمود: ده روز ديگر مي‏ميرم و مصلحت است بروم. در اين باره شک نکن. ماه مبارک رجب فرا رسيد. روز هشتم حالش منقلب شد. شب آن روز، نماز مغرب و عشا را خوابيده خواند؛ اما هوش و حافظه‏اش هيچ خللي نداشت. حتي دنبال چيزي مي‏گشتيم، فرمود: فلان جا است. رفتيم، ديديم همان جا است. وقتي پزشک معالج آمده بود، از او تشکر کرد و به ذکر خدا مشغول شد. با آرامش خاصي نام خدا و شهادتين را به زبان آورد. و حدود ساعت 10/30 شب بود که به لقاء اللّه پيوست.»




  • رضوان و بهشت جاي بادش‏
    جا در حرم خداي بادش



  • جا در حرم خداي بادش
    جا در حرم خداي بادش



او چهارشنبه، ششم رجب سال 1421 ق. (برابر با 14 مهر 1379 شمسي) دار دنيا را وداع گفت. پيکر مطهّرش در روز جمعه 15 مهرماه از مسجد امام، با تشييع با شکوه، به طرف حرم حضرت معصومه (س) حرکت داده شد. پس از طواف ضريح، حضرت آيت‏اللّه آقاي حاج شيخ علي پناه اشتهاردي (دامت برکاته) نماز بر آن گزارد. پيکر مطهرش را در قبرستان باغ بهشت (روبه روي گلزار شهداي قم)، در «مقبرة العلماء»، به خاک سپردند. مجالس پر شکوهي به مناسبت رحلت آن عالم ربّاني با شرکت مراجع، علما و فضلا و ساير اقشار مردم در قم، تهران و اشتهارد برگزار گرديد.

نوشته لوح قبر

بر سنگ قبر او چنين نوشته شده است: «العلماء باقون ما بقي الدّهر»(17) مرقد حضرت آيت‏اللّه حاج شيخ حسين تقوي اشتهاردي فرزند حجة الاسلام و المسلمين حاج شيخ يحيي، مؤلف تنقيح الاصول که عمر پربرکت خود را در راه تدريس و تربيت طلاّب، تأليف علوم اسلامي و خدمت به جامعه اسلامي سپري نمود. تولد:1304، رحلت: 1379/7/14 (6 رجب 421)


1 - احزاب، 35.

2 - کشکول، تأليف مرحوم آيت‏اللّه حاج شيخ حسين تقوي (مخطوط)، ص 175 و 39 (به طور اقتباس).

3 - نقل شفاهي آيت‏اللّه تقوي براي نگارنده.

4 - اقتباس از کشکول مذکور، ص 173 و 174.

5 - آيت‏اللّه العظمي حاج آقا حسين بروجردي - طاب ثراه - (متوفاي سال 1340 شمسي) در 14 محرم سال 1364 قمري، برابر با نهم دي ماه سال 1323 شمسي، وارد قم شد.

6 - کشکول، ص 103 و پاره‏اي از دستخطهاي بازمانده از آيت‏اللّه تقوي.

7 - توضيح اين که: حمام‏هاي محل دو اشکال بزرگ داشت:

1 - خزانه‏اي بود و آب خزانه دير به دير عوض مي‏شد. گاهي قسمت پايين آن به صورت لجن در مي‏آمد و در بعضي از موارد هم، داغ کردن زياد آب موجب خفگي و مرگ اشخاص مي‏شد. روشن است که چنين حمامي مرکز بيماري‏ها خواهد شد.

2 - در هر محل يک حمام وجود داشت که در شبانه روز، بين الطّلوعين و بعد از ظهرها مردانه بود و از طلوع آفتاب تا ظهر زنانه بود. به اين ترتيب مردان و زنان در موارد ضروري نمي‏توانستند از حمام استفاده کنند. آيت‏اللّه تقوي کمر همت بست، در شرايط سخت دوران طاغوت، با بيانات و ارشادهاي خود، مردم را به تبديل حمام‏هاي خزانه‏اي به دوش و بهداشتي دعوت نمود و خود با پشتکار امور ديگر را پيگيري مي‏کرد. سرانجام در يکي از محله‏ها، حمام سابق را خراب کرد و در کنار آن، دو باب حمام جداگانه براي زنان و مردان، بر اساس اسلوب جديد و بهداشتي بنا کرد. اين خدمت بسيار مهم اجتماعي و ديني در سال 1344 شمسي انجام شد و به نام گرمابه امام زمان (عج اللّه تعالي فرجه الشريف) موسوم گرديد. اين کار خير به محله‏هاي ديگر نيز سرايت نمود، و به تدريج حمام‏هاي قديمي آن محله‏ها نيز نوسازي گرديد.

8 - نقل از يکي از دستخطهاي به جا مانده از آقاي تقوي.

9 - اقتباس از مجموعه اسناد انقلاب اسلامي، ج 3، ص 172 و 176 و ج 1، ص 279 و 281 و کتاب بررسي و تحليل نهضت امام خميني، ج 1، ص 876 و 877.

10 - تنقيح الاصول، ج 1، ص 7.

11 - اقتباس از کشکول، ص 35 و 36.

12 - همان، ص 252.

13 - همان، ص .111 اصل حديث مالک بن نويره در «الغدير»، ج 7، ص 162 و «قاموس الرجال»، ج 7، ص 474، آمده است.

14 - بحار الانوار، ج 71، ص 310.

15 - نهج البلاغه، نامه 47.

16 - کشکول (ياد شده)، ص 301.

17 - نهج البلاغه، حکمت 147.

/ 1