جوشش عشق
غلامرضا گليزواره در بزرگداشت 27 آذرفرازهايي از دوران كودكي، نوجواني و زندگي خانوادگي شهيد آيتاللّه دكتر محمد مفتح
آتش عشق است كاندر ني فتاد
جوشش عشق است كاندر مي فتاد
جوشش عشق است كاندر مي فتاد
جوشش عشق است كاندر مي فتاد
فرزانهاي گرانمايه
در دوران تاريخ معاصر، شخصيتهاي برجستهاي درخشيدند كه در هدايت و روشني افراد جامعه و پيروزي انقلاب اسلامي، نقش بسزايي داشتهاند. در همان زماني كه حاكميت استبداد به عنوان يك قدرت، استيلاي فرهنگي، اجتماعي و سياسي خود را نشان ميداد، اين عالمان وارسته به پا خاستند و با تحمل سختيها و مرارتهاي فراوان، فراز و نشيبهاي زيادي را درنورديدند. يكي از اين بزرگان، شهيد آيتاللّه دكتر مفتح ميباشد كه پس از شهيد مطهري از استوانههاي اجرايي انقلاب فرهنگي بود، انساني كه در نهايت ايمان و علم و آگاهي، همواره در كنار بزرگاني چون شهيد دكتر بهشتي، شهيد دكتر باهنر و ديگر دانشوران زيست و مبارزه كرد و خود در سنگر علم و انديشه به نشر معارف و حقايق اسلامي مبادرت نمود و براي عملي ساختن طرحهاي فرهنگي ـ تبليغي خويش در عرصههاي گوناگوني حضور يافت و از تهديدهاي عوامل ساواك و نقشههاي شوم جرثومههاي نفاق هراسي به خود را نداد. تأسيس كانون دانشآموزان قم به كمك آيتاللّه بهشتي، حضور مؤثر در دبيرستان دين و دانش قم، تشكيل مجمع اسلامشناسي، فعاليت در مكتبالرضا(ع)، تأسيس انجمن كاوشهاي ديني و علمي در دماوند، تلاشهاي علمي و آموزشي در مسجد جاويد، تشكيل كلاسهاي فوقالعاده در دانشكده الهيات دانشگاه تهران به همراه شهيد مطهري و بنيان نهادن مسجد قبا و تبديل نمودن اين مركز عبادي به كانون مبارزاتي و سياسي از جمله اقدامات مؤثر شهيد آيتاللّه مفتح ميباشد.در پايان ماه رمضان سال 1398ه···.ق مقارن سال 1356، آن شهيد نماز عيد فطر را مادر مهربانش در پرورش محمد و آموختن آداب نيك انساني نقشي بس ارزنده و آموزنده داشت.زمزمههاي محبت او و كلام تأثيرگذار پدر و هر آنچه كه در محيط پيرامون خويشدر عالم پر احساس كودكي ميديد همه جلوهاي معرفتي و روحاني داشت.با حضور هزاران نفر در زير برق سلاحها و حضور نظاميان تا دندان مسلح رژيم طاغوت برگزار كرد و در سال بعد نماز عيد فطر در تپههاي قيطريه به امامت آن شهيد بزرگوار برگزار شد كه پس از آن اولين تظاهرات ميليوني در تهران به راه افتاد. بعد از انجام اين راهپيمايي، در تهران حكومت نظامي اعلام گرديد و كشتار هفده شهريور اتفاق افتاد. با تشكيل شوراي انقلاب از سوي امام خميني، آن انديشمند مبارز حوزه و دانشگاه به عضويت اين شورا در آمد و به هنگام بازگشت شكوهمند امام به سوي ميهن در كميته تدارك استقبال از آن رهبر فرزانه حضوري فعال داشت. آخرين مسئوليت وي سرپرستي دانشكده الهيات و عضويت در شوراي گسترش آموزش عالي كشور بود كه به خوبي در اين سنگر انجام وظيفه نمود.شهيد مفتح كه در حوزه به درجه اجتهاد نائل آمد، تحصيلات دانشگاهي را در رشته الهيات و معارف اسلامي تا سطح دكترا ادامه داد و در زمينههاي حكمت، كلام و اخلاق تأليفات باارزشي بر جاي نهاد.1پدر و مادر
روحاني فرزانه و عالم متعهد حجتالاسلام و المسلمين حاج شيخ محمود مفتح، از واعظان مشهور شهر همدان بود كه در كمال اخلاص، زهد، صداقت و قناعت زندگي ميكرد و در بين مردمان اين سامان احترامي بسزا داشت. وي علاوه بر سخنوري و تبليغ بر فراز منبر، به تدريس دروس ادبيات فارسي و عربي در حوزه علميه همدان مشغول بود. او به خاندان رسالت و عترت ارادت ميورزيد و چون در ادبيات و زمينههاي ذوقي تبحر و توانايي داشت؛ اشعار زيادي در مدح، مَنقبت و رثاي اهلبيت سرود.2 وي دو ماه پس از شهادت فرزندش دكتر مفتح، دار فاني را وداع گفت. مادر شهيد مفتح، حاجيه خانم فاطمه ثمالي، همسر را در مسير تلاشهاي فرهنگي و تبليغي ياري مهربان و رئوف بود و ميكوشيد شرايطي را در خانه پديد آورد كه منجر به شكوفايي معنويت در آن گردد. اين بانوي نيكوسرشت در سال 1354ه···.ش دار فاني را وداع گفت.3ولادت
محله چهلپله همدان، كوچههاي باطراوتي دارد چرا كه شكوفههاي سيب و بادام و خوشههاي انگور، فضاي آن را بانشاط و معطر مينمايد. حال و هواي معماري كوچهها و معابر و خانهها و سنگفرش محله خاطراتي معطر همراه با هويت بومي و صفاي نياكان را در اذهان تداعي ميكند. اواخر خرداد سال 1307ه···.ش و آخرين روزهاي بهار است. درِ خانه مرحوم محمود مفتح به رغم كهنگي و فرسودگي ساختمان، زندگي و پويايي حضوري سبز و خرّم دارد، خاك نمناك آن معنويت و صداقت را در فضا پراكنده ميسازد، در جاي جاي اين خانه شادماني و شور و شوق موج ميزند. اهل خانه در انتظار ولادت كودكي لحظهشماري ميكردند كه بعدها حياتي جاويدان و كارنامهاي درخشان را از آنِ خويش كرد. شيخ محمود هيجانزده و در حالي كه چشمانش برق ميزد منتظر بود كه غنچه پرباري را نظارهگر باشد. زير لب با خداي خويش در حال راز و نياز بود و از پروردگار خويش مصرانه و عاجزانه ميخواست به پاس خدمت در كسوت روحانيت و در مقام يك واعظ عاشق در مجالس و محافل مذهبي، طفلي ستودهخصال و عاشق مكارم و فضايل به او عطا نمايد. نجواي شيخ محمود همچنان فلسفه، عرفان، دروس خارج فقه، اصول و اخلاق اسلامي را در عاليترين سطح
از محضر امام خميني فرا گرفت و رابطه وي با آن رهبر فرزانه از روابط استادي و شاگردي
فراتر رفت و به پيوندي صميمانه و عاطفي تبديل گرديد.
استمرار داشت. لحظات به تدريج سپري ميشدند. 28 خرداد فرا رسيد. در چنين روزي و در چتر شكوفهخيز بادامها و برگهاي تاكها نويدي پراميد به پدر داده شد و فضاي خانه آكنده از حضور كودكي گشت كه او را محمد ناميدند.
فصل رويش
دوران كودكي اين نوزاد، تحت تربيت سالم خانوادهاي پاكنهاد، پدري دانشدوست و مشتاق خاندان رسالت سپري گشت. دانشطلبي در پرتو معنويت از همان اوان زندگي با جانش عجين شد و محمد علم و عمل صالح را از پدري پارسا و مادري فضيلتپرور و در كلاس خانوادگي آموخت، بيآنكه پايش بلغزد، گام در طريق صلاح و فلاح نهاد و به دنبال كمال و خوبيها رفت تا آنكه به حريم مردان خدا راه يابد. او از همان ايام كودكي به اطرافيان نشان داد كه هوش سرشاري دارد. گرچه با طبع كودكي به دنبال حشرات ميدويد، از درختان بالا ميرفت، از روي بوتهها و گلها ميپريد و به جست و خيز و بازي مشغول بود، همواره همراه با اين رفتارهاي خردسالي به نشانههاي الهي فكر ميكرد، از نغمه پرندگان و صداي برگها كه نسيم فرحزايي آنها را به حركت در ميآورد احساس معنوي به او دست ميداد، گويي تسبيح موجودات را به گوش جان ميشنيد. خداوند اشتياقي را در اعماق وجود محمد كوچولو نهاده بود كه جاذبه جاويدانش او را از دنياي گياهان، وحوش و اشكال و صورتها به ديار قدس و ملكوت ميكشانيد. بازيهاي كودكانهاش انبساط خاطر و نشاطي بود از براي شنيدن و دانستن و فهميدنِ هر آنچه آينده او را شكل ميداد. مادر مهربانش در پرورش محمد و آموختن آداب نيك انساني نقشي بس ارزنده و آموزنده داشت. زمزمههاي محبت او و كلام تأثيرگذار پدر و هر آنچه كه در محيط پيرامون خويش در عالم پر احساس كودكي ميديد همه جلوهاي معرفتي و روحاني داشت. حياط نسبتا وسيعي اما سنتي، باصفا و صميمي، باغچه پر از گل و سبزي، چاه آب و حوض ميان خانه و كوچهباغهاي محله خاطرات آرامبخشي را در ذهن محمد نشانيده بود كه هر وقت از ذهن خويش عبور ميداد، موجي از نشاط و سرور در سيمايش هويدا ميگرديد.دوران دانشاندوزي
هفت بهار كه از دوران زندگي محمد گذشت، پايش به سوي مدرسه گشوده شد و به فراگيري دروس مقطع ابتدايي روي آورد. از همان دوران، گهگاهي همراه پدرش به مجالس وعظ و سخنراني ميرفت و برخي مواقع پس از پايان سخنانِ پدر و قبل از آنكه او از منبر پايين بيايد، با صداي زيبا و جذاب خويش با سرودههايي ذكر مصيبت اهلبيت(ع) را بر زبان جاري ميساخت، شيوهاي كه در مجالس سوگواري به «پامنبري» معروف ميباشد و بين شيعيان سابقهاي ديرينه دارد. محمد از پدر مقدمات ادبيات فارسي و عربي را به خوبي آموخت و نيز ذوق ادبي و جنبههاي ادبي را نزد پدر شكوفا ساخت و پس از اتمام دوران دبستان به تشويق پدر و بنا به اشتياق دروني و استعداد درخشاني كه در وجودش نهفته بود به حوزه علميه همدان پاي نهاد. در اين مكان مقدس، مرحوم آيتاللّه آخوند ملاعلي همداني جرعههايي از چشمه انديشه را در كام محمد نوجوان ريخت و در تكوين انديشههاي آن شهيد نقش بارز و ارزشمندي را عهدهدار گرديد.4در واقع سال 1315ه···.ش براي محمد بهيادماندني اما توأم با تعهد و پذيرش مسئوليتي خطير بود. او در اين ايام، خود را در اقيانوس حوزه علميه غوطهور ميديد. آشنايي با فرزانه نامداري چون ملاعلي همداني عطش علمي و فكري او را مضاعف ساخته بود. او هفت سال در حوزه علميه همدان به تحصيل و فراگيري معارف ديني اهتمام ورزيد و در پرتو انوار اساتيد اين مركز علمي، آرام آرام به ساحل حكمت و معرفت نزديك ميشد. آموختههايش در سنين نوجواني او را دچار تحولي دروني و ژرف ساخت و فرا گرفت كه چگونه مسير زندگي خويش را در امتداد حق و حقيقت ادامه دهد، رسالت خويش را درك كند و از انجماد، سكون و بيهودگي بپرهيزد. آموخت كه قلم را بر دست گيرد و با نوشتن به جامعه روشني بخشد و بر زبان آورد آنچه را افراد اجتماع بدان نياز دارند. تحصيل در مدرسه همدان سرمنشأ بسياري از تلاشهاي فرهنگي و علمي محمد گرديد. مجاهدتها و حركتهاي تبليغي كه براي نجات نسل جوان و بيان آرمانهاي امام خميني انجام شد.5اقامت در شهر مقدس قم
شهيد آيتاللّه دكتر مفتح پس از آنكه مقدمات علوم عربي، فقه و بخشي از منطق را نزد پدر و اساتيد حوزه همدان آموخت تصميم گرفت به شهر مقدس قم مهاجرت نمايد. سرانجام عصر يكي از روزهاي پاييز سال 1322ه···.ش در حالي كه خورشيد رفته رفته سفره زرين خويش را جمع ميكرد و ميرفت كه در پسِ كوهها پنهان شود، نوجواني باوقار با روحي سرشار از اشتياق به معارف معنوي و حقايق ملكوتي و با دلي مشحون از اميد و انبساط توأم با ابتهاج وارد شهر قم گرديد. چقدر آرزو ميكنم اين مراحل سخت ـ مراقبت شديد و استفاده از ماشين ضد گلوله ـ
را پشت سر بگذاريم و برگرديم به همان آزادي و آزادگي شخصي كه داشتيم.
صبحها خودم به تنهايي ميآمدم بيرون و لوازم منزل را شخصا ميخريدم.
يك ماشين، يك فولكسي كه غالب دانشجويانم هُلش داده بودند و آن را خوب ميشناختند.گرچه هجرت او در پاييز برگريزان صورت گرفت اما به دياري باكرامت آمد تا در بوستان فضيلت و بهشت مكارم همچون گلهاي بهاري به شكوفايي كامل برسد و عطر روحنواز و دلپذير خويش را در مشام تشنگان ديانت پراكنده سازد و خود نيز از خرمن دانش بزرگان آن سامان بهرهمند شود. پس از گشت و گذاري آميخته با شوق در معابر و كوچههاي قم به حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه(س) رفت و زيارت بارگاه اين بانوي آسماني، غبار خستگي راه و غم جدايي از خانواده و خويشاوندان را از تن و روح خويش بيرون آورد و در جوار آن آستان مبارك سراغ مدرسه دارالشفاء را گرفت تا در آن مكان وجود خويش را در چشمه دانش اهلبيت(ع) شستشو دهد.اگر چه مدرسه علميه همدان جوابگوي هوش و نبوغ فوقالعادهاش نبود اما درس باحلاوت و پرخاطره پدر و استاد ارجمندي چون آخوند ملاعلي همداني سرآغاز هجرتي گرديد كه محمد را از براي فرا گرفتن علوم حوزوي در سطح بالاتر، مهياي سفر ميكرد. زندگي جديد او در نهايت سادگي و قناعت در حجرهاي كوچك و نمور در مدرسه دارالشفاي قم همچون ديگر جويندگان دانش ديني آغاز گرديد. او به رغم اين دشواريها و تنگناها با جديت و تلاشي تحسينبرانگيز به كسب معارف روي آورد. ذوق سرشار و استعداد عالي به همراه اهتمامي بااهميت و وجود اساتيدي برجسته موجب گرديد تا مفتح رسائل، مكاسب و كفايه را در طول سالهاي 1324 ـ 1322ه···.ش به سرعت فرا گيرد و خود در زمره اساتيد حوزه قلمداد گردد.6از ديدگاه محمد، زيستن در قم و تحصيل علم و كمال بسيار لذتبخش و شيرين بود. او فلسفه، عرفان، دروس خارج فقه، اصول و اخلاق اسلامي را در عاليترين سطح از محضر امام خميني فرا گرفت و رابطه وي با آن رهبر فرزانه از روابط استادي و شاگردي فراتر رفت و به پيوندي صميمانه و عاطفي تبديل گرديد.7 استادان ديگر او در حوزه قم آيتاللّه حاج ميرزا ابوالحسن رفيعي قزويني، آيتاللّه حجت كوهكمري، و علامه طباطبايي بودند.8 در آن زمان مفتّح تنها فردي بود كه در حوزه علميه قم در علوم قديم و جديد بالاترين رتبه را به خود اختصاص داد و به همين دليل توانست در سال 1344ه···.ش در حوزه علميه به درجه اجتهاد برسد و در همان سال نيز موفق به اخذ دكترا از دانشگاه تهران شود.9
تشكيل خانواده
با وجود آنكه محمد در علوم و معارف اسلامي به عاليترين درجه رسيد، احساس نمود وقت آن فرا رسيده است تا با تشكيل زندگي مشترك، سنت پسنديده نبوي را لبيك گويد. با خود نجوا ميكرد آموختن با سختي و مشقت همراه است و خستگي هر لحظه روح و تن را آزار ميدهد. زندگي آميخته با تلاش است و نشاط و مسرّت آن عاري از اندوه نميباشد و نگريستن از راه دل و جاري نمودن جويبار عطوفت ميتواند رنگينكماني را در آسمان عمر و حيات دنيوي آشكار سازد كه تا حدودي فرسودگيها را كم نمايد و اين همان چيزي است كه قرآن بر آن تأكيد ميكند: «وَ مِنْ آياتِهِ اَن خَلَقَ لَكُمْ مِنْ اَنْفُسِكُمْ اَزْواجا لِتَسْكُنُوا اِليها وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَودَّةً وَ رَحْمةً؛10و از نشانههاي قدرت اوست كه برايتان از جنس خودتان همسراني آفريد تا به ايشان آرامش يابيد و ميان شما دوستي و مهرباني نهاد.»آيتاللّه مفتح براي ازدواج در پي كسي بود كه سنگ صبور و رازدار لحظههاي تنهايي او باشد. همسر شايستهاي كه محمد از انديشهها و آرمانهاي خود برايش سخن گويد و او را در لحظات حساس زندگي و مسئوليتهاي خطيري كه بر دوش دارد ياري دهد. با اين انگيزه، محمد در سال 1328ه···.ش و در سن 31 سالگي عازم همدان گرديد تا در شبي خاطرهانگيز و بهيادماندني به منزل آيتاللّه حيدرعلي جابري انصاري برود و تنها دخترش را از ايشان خواستگاري نمايد. اين عالم وارسته مدرّس برجستهاي در حوزه مقدس نجف به شمار ميآمد كه بر حسب وظيفه شرعي و اداي تكليف و به منظور تدريس و تربيت طلابي فاضل و متعهد به حوزه علميه همدان مهاجرت نموده بود. او يك دختر به نام فاطمه و پنج پسر داشت. فاطمه در خانوادهاي اهل فضل و شيفته اهلبيت تحت تربيت پدري دانشمند و پارسا پرورش يافته بود و همين خصال خوب و محاسن اخلاقي اين بانو توانست نقش او را در زندگي آيتاللّه مفتح به صورت همسري مدير و مدبّر و ياوري دلسوز ضبط كند. زندگي مشترك و پرشكوه اين دو نفر در شب مقدس نيمه شعبان سال 1328ه···.ش در كمال سادگي در محله نوربخش قم و در خانهاي استيجاري كه آيتاللّه مشكيني در آن سوي حياطش ساكن بودند، آغاز گرديد. آن دو صادقانه با يكديگر پيمان بستند تا در كوران حوادث و فراز و نشيبهاي زندگي چون كوه، مقاوم و استوار و باصلابت باشند و عاطفه، محبت و عشق را كه والاترين و ارزشمندترين هديه انساني است و خدا و رسول او و ائمه بر آن در مورد من كه همسرشان بودم، سعي بسيار داشتند كه سطح شناخت مرا
در معارف اسلامي بالا ببرند. به امر آموزش بچهها و آشنا كردن آنان به فرايض و عبادات
و نيز بيان تاريخ زندگي ائمه(ع) اهميت ميدادند. ايشان در منزل چه نسبت به من
و چه نسبت به فرزندانشان بيشتر رفتاري معلمگونه داشتند و اين برخاسته از
علاقه و محبت شديدي بود كه در برخورد با خانواده ابراز ميداشتند.اصرار ورزيدهاند، نثار يكديگر كنند. فاطمه در مسير زندگي همپاي محمد پيش رفت و به او كمك كرد تا در مسير كمال با اطمينان و اعتماد و آرامش جلو رود و آرمانهاي خويش را در شب تيره ستم تبهكاران، در هر كوي و برزن فرياد زند. پس از گذشت هفت سال از اين پيوند پاك، نخستين فرزند آنان ديده به جهان گشود و در مجموع حاصل ازدواج محمد با فاطمه چهار پسر و چهار دختر است.11
خُلق و خوي ملكوتي
رفتار شهيد مفتح در برخورد با همسر، اهل خانه، دوستان، همكاران و شاگردان سيره اهلبيت(ع) را در اذهان تداعي مينمود. از آن سوي، محال بود براي خوشامدگويي افراد يكي از برنامههاي اسلامي را از دست بدهد و با آن معامله كند و تأكيد مينمود: مبارزات ما، زندانرفتنها، شكنجهديدنها و محروميتها به خاطر اين بود كه متعلق به اسلام بوديم بنابراين نميتوانيم وظيفههاي شرعي و ديني را به دليل آنكه گروهي ناراحت ميشوند رها كنيم.12اين شخصيت به دليل تربيت ديني آن هم از دوران كودكي و متخلق گرديدن به آداب اسلامي از ابتداي جواني انساني باتقوا، مهربان، دلسوز و با پشتكار فراوان بود.13او در سخناني انزجار خويش را از تشريفات و شرايط سختي كه به خاطر ترورها برايش فراهم كردهاند اعلام ميكند: چقدر آرزو ميكنم اين مراحل سخت ـ مراقبت شديد و استفاده از ماشين ضد گلوله ـ را پشت سر بگذاريم و برگرديم به همان آزادي و آزادگي شخصي كه داشتيم. به هيچ شكل از تشريفات، معتقد نبوده بلكه منزجر بودهام و با آن روح طلبگي كه از اول با آن خوي تربيت شده بودم، عادت داشتم. صبحها خودم به تنهايي ميآمدم بيرون و لوازم منزل را شخصا ميخريدم. يك ماشين، يك فولكسي كه غالب دانشجويانم هُلش داده بودند و آن را خوب ميشناختند. بعد از جريان ترور شهيد امام خميني:
من نميدانم اول بايد به شماها كه بستگانش هستيد تبريك بگويمبراي يك چنين شخصيتي كه داشتيد و افتخاري كه براي شماها حاصل شد يا تسليت بگويم
براي اينكه ما كسي را از دست داديم كه اميد اين بود كه بيشتر از اينها خدمت كند.
مطهري و ديگران تلفنهاي پي در پي شد كه شما مال خودتان نيستيد ما به شما احتياج داريم، اينقدر ساده حركت نكنيد. بعد يك اتومبيلي به ما دادند كه اگر توي اين اتومبيلها كه بيرونش هم يك شكل و قيافهاي دارد بنشينيد واقعا اعمال شاقه است. خدا ميداند در اين تابستان (سال 1358) چه كشيديم. بعد يك اتومبيل ضد گلوله فرستادند ولي كاملاً محبوس، اصلاً مال ما نيست. واللّه اينها براي ما لذتبخش نميباشد. اين يك ضرورتي اجباري است به خاطر همين مسائلي است كه پيش آمده (ترور شخصيتها). حالا اگر مقاومت كنيم از آن طرف معنايش تظاهر به پارهاي مسائل است كه ما به خدا پناه ميبريم كه بخواهيم متظاهر باشيم.14آن متفكر ژرفانديش در ضمن آنكه براي دانشجويان و طلاب علوم ديني استادي مهربان، خوشبرخورد و شيرينسخن بود، همچون پدري دلسوز به امور افراد بينوا رسيدگي ميكرد و چون خود وضع دردناك آنها را در زندگي درك كرده و طعم تلخ فقر را چشيده بود، به پيروي از سيره عملي خاندان عصمت و طهارت شخصا در كمك به مستمندان دخالت مينمود، شاگردان كمبضاعت را شناسايي مينمود به طريقي كه شخصيت آنان در بين ديگر دانشجويان مخدوش نگردد و احساس حقارتي در آنان پديد نيايد و عزت نفس اين افراد به دليل مشكلات مالي تباه نشود، در حد توان و بسته به وسع مالي به رفع گرفتاريهاي آنان اقدام ميكرد.15همسرش خانم فاطمه جابري در مورد اخلاق و رفتار شهيد مفتح طي خاطرهاي گفته است:ايشان در تمام مراحل زندگي اعم از زندگي مشترك و زندگي اجتماعي فردي پايبند به اصول اسلامي بود و دقيقا اخلاق اسلامي را رعايت مينمود. لذا رفتار ايشان در زندگي مشترك نيز از اين اصل كلي تبعيت كرده و عاطفه و مهرباني و رسيدگي به وضع داخلي خانواده، انجام كليه فرايض و بسياري از نوافل و برخوردهاي جدّي كه گاهي اوقات با فرزندان خود در جهت تربيت آنان داشتند همه بر اساس تعاليم اسلامي بود و همين طور در مورد من كه همسرشان بودم، سعي بسيار داشتند كه سطح شناخت مرا در معارف اسلامي بالا ببرند. به امر آموزش بچهها و آشنا كردن آنان به فرايض و عبادات و نيز بيان تاريخ زندگي ائمه(ع) اهميت ميدادند. ايشان در منزل چه نسبت به من و چه نسبت به فرزندانشان بيشتر رفتاري معلمگونه داشتند و اين برخاسته از علاقه و محبت شديدي بود كه در برخورد با خانواده ابراز ميداشتند. شهيد مفتح همواره سعي ميكردند با افراد مختلف در اجتماع و نيز اقوام و خويشاوندان برخوردي كاملاً منطبق با ضوابط اسلامي از خود بروز دهند.16دختر آن شهيد والامقام يادآور شده است: پدرم فردي متخلّق به اخلاق اسلامي، بسيار باتقوا، مهربان، دلسوز و با همت فراوان و خدمتگزار اسلام و انقلاب اسلامي بود. ارزشهاي تربيتي ايشان، برخوردهاي عاطفي توأم با ارشاد و راهنمايي بود و اين مسئله خصوصا در مورد دخترانشان بسيار مشخصتر جلوه ميكرد. كاملاً معتقد بود كه بايستي تحصيل علم و دانش را تا آخرين مدارج تحصيلي به شرطي كه بر خلاف موازين اسلامي نباشد و اين كسب علم، خداي ناكرده باعث انجام فعل حرامي نشود، طي كرد. زماني كه در منزل با ما به سر ميبردند در بالا بردن آگاهيهاي مذهبي و علمي و پاسخ گفتن به سؤالاتمان ميكوشيدند و نقش مؤثري در پرورش فرزندان ايفا مينمودند. شخصيت علمي ايشان همراه روحيه عاطفيشان نه تنها در خانواده كه نزد تمام فاميل و آشنايان كاملاً برجسته بود.17
عرصههاي ايثار و فداكاري
آيتاللّه مفتح همراه با فعاليتهاي علمي و فرهنگي، مبارزات سياسي را پي گرفت و نقطه آغاز اين تلاشها را ميتوان سال 1342ه···.ش دانست. سالي كه حضرت امام خميني به عراق تبعيد گرديدند همراه ساير علما و روحانيون، عليه رژيم پهلوي افشاگري نمود و مسافرتهاي تبليغي خود را به منبرهاي روشنگرانه تبديل ساخت. اين برنامهها به قدري براي رژيم استبدادي خطرناك بود كه ديگر وي را عنصري فعال و خطرناك تلقي كرد و به همين منظور او را در سال 1347ه···.ش به نواحي بد آب و هواي جنوب تبعيد و رابطهاش را با حوزه قم و خانوادهاش قطع كرد. ساواك پس از پايان يافتن دوران تبعيد دكتر مفتح او را ناگزير به اقامت اجباري در تهران نمود. در وضع جديد، مبارزه ايشان شكل ديگري به خود گرفت. دور كردن او از قم و حوزه، موجي از نارضايتيها را برانگيخت، عوامل استبداد با اوجگيري اين مخالفتها تصميم گرفت دكتر مفتح را به دانشكده الهيات بياورد تا ضمن از بين بردن جوّ نارضايتي، افكار او را با مسائل فرعي مشغول كند. آن شهيد هم به شوق همكاري با شهيد مطهري كه در آن زمان مديريت گروه فلسفه و حكمت اسلامي دانشكده الهيات را بر عهده داشت و نيز گشودن باب ديگري از مبارزه آن هم در سنگر دانشگاه دعوت رژيم پهلوي را پذيرفت. حضور اين دانشمند وارسته در عرصههاي گوناگون مبارزاتي و سياسي و فرهنگي با مشقتها و ناگواريهاي فراواني توأم بود اما نيمه پنهان اين تلاش مربوط به خانواده او ميشود كه دوريِ درازمدت وي را بايد تحمل كنند و كنترلها و فشارهاي عوامل رژيم برايشان دردسرهايي به وجود ميآورد. در گزارشهاي ساواك قم اين مسائل مطرح گرديده است و مدارك و اسناد معتبري گواه آن است كه منزل شخصي دكتر مفتح در قم، خيابان صفائيه، سخت تحت كنترل و نيز همسر و فرزندان ايشان به دليل مبارزات مستمر و خستگيناپذير آن شهيد در حالتي از عُسرت و سختي به سر ميبردهاند. آن شهيد به همراه متفكر شهيد مرتضي مطهري و آيتاللّه دكتر بهشتي فضاي حوزه را به دانشگاه انتقال دادند ولي جريانهاي التقاطي نتوانستند آنان را تحمل كنند.18شهيد دكتر مفتح به تهديدهاي آنان اشاره ميكند: اينها به چهرههاي پيشتاز، مبارز، دلسوز و شجاع حمله ميكنند. اگر دست آنها برسد ميخواهند ترور كنند. آنچنان كه ترور كردند، آنچنان كه خوارج با حربه قرآن و اسلام، حضرت علي(ع) را به شهادت رسانيدند و جامعه اسلامي را از وجود آن امام محروم نمودند.19دختر ايشان ميگويد: پدرم بيش از بيست و پنج سال از عمرشان را به مبارزه با رژيم خائن پهلوي گذرانيدند كه در اين راه بارها به تبعيد و زندان رفتند. ايشان از سالها پيش به انحراف گروهكها پي برده و همراه استاد شهيد مرتضي مطهري به مبارزه فكري با آنان پرداختند و جوانان و جامعه را از خطر آنان آگاه ميساختند و دلسوزانه سعي ميكردند جوانان را با معارف اسلامي آشنا سازند.20گويا آن استاد حوزه و دانشگاه متوجه اين واقعيت شده بود كه مسير مبارزه با طاغوت و نفاق به شهادت منجر ميشود چنانچه همسرش گفته است: دكتر مفتح از همان زمان شاه خائن، بعضي اوقات از شهادت و مقام شهيد براي ما صحبت ميكردند كه منظورشان ايجاد زمينه براي پذيرش اين امر از سوي ما بود. افتخار ميكنم كه حضرت امام خميني با تشريففرمايي خود در تشييع جنازه پرشكوه شهيد مفتح شركت كردند.21سرانجام عالمي كه از حوزه برخاسته بود و جويبار فضيلت را در دانشگاه جاري ساخته بود و براي اتحاد دو قشر روحاني و دانشگاهي تلاشهاي زيادي به عمل آورد در روز سهشنبه 27 آذر سال 1358ه···.ش در دانشكده الهيات هدف گلوله منافقان گروه فُرقان قرار ميگيرد. يكي از بانوان پرستار بيمارستان محل بستري آيتاللّه مفتح مشاهدات خود را اين گونه بيان كرده است:موقعي كه پيكر مجروح دكتر مفتح را از اتومبيل خارج كردند آنجا بودم و مشاهده كردم گلولهاي از ناحيه پيشاني وارد سر او شده و استخوان جمجمه را متلاشي نموده بود. بلافاصله دكتر مفتح را به اتاق عمل برديم و سپس از تيمهاي جراحي بيمارستان سينا و دانشگاه تهران كمك خواستيم. ساعت نه و بيست دقيقه عمل جراحي آغاز شد ... ابتدا فشار خون دكتر مفتح خوب بود اما متأسفانه به دليل كاريبودن ضربهاي كه به مغزشان وارد آمده بود، رفته رفته فشار خون ايشان پايين رفت و علايم حياتي كم شد تا اينكه حدود ساعت دوازده ظهر با همه تلاشهايي كه اطبا انجام دادند معالجات، مؤثر واقع نشد و دكتر مفتح به شهادت رسيد.22پيكر آن فرزانه عاليقدر پس از تشييع باشكوهي در تهران و قم همراه دو پاسدار شهيدش در حجره 23 صحن مطهر حضرت فاطمه معصومه(س) به خاك سپرده شد.23 چند روز پس از مراسم مذكور همسر و فرزندان و برادرِ دكتر مفتح به محضر امام خميني شرفياب گرديدند. رهبر انقلاب در ديدار با اين خانواده فرمودند:من نميدانم اول بايد به شماها كه بستگانش هستيد تبريك بگويم براي يك چنين شخصيتي كه داشتيد و افتخاري كه براي شماها حاصل شد يا تسليت بگويم براي اينكه ما كسي را از دست داديم كه اميد اين بود كه بيشتر از اينها خدمت كند. در هر حال، اين شهادت دنباله آن شهادتهايي است كه در اسلام از اول تا به حال واقع شده است ... و من اميدوارم كه خداوند به شماها سلامت بدهد. تسليت را به شما عرض كنم و همين طور تبريك را و خداوند همه شما را حفظ كند و شما هم همان راهي را كه پدر بزرگوارتان رفته است و همان طريقت را طي كنيد و همه ما هم همين طور ... .24با توجه به اهتمام اين عالم به خون خفته در جهت ايجاد تفاهم و همبستگي بين اقشار روحاني و دانشگاهي، سالروز شهادتش به عنوان روز وحدت حوزه و دانشگاه مشهور ميباشد. 1 ـ آيات اصول اعتقادي قرآن، ص96. 2 ـ خاطرات محمدمهدي مفتح، آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي. 3 ـ روم، آيه 21. 4 ـ افكار دكتر مفتح، ص155. 5 ـ همان. 6 ـ آيات اصول اعتقادي قرآن، ص93؛ سخنراني در باره حكومت اسلامي (اول شهريور 1358). 7 ـ طلايهدار شعار وحدت، مجله شاهد، 15 آذر 1362، ص22. 8 ـ مجله زن روز، شماره 896، 27 آذرماه سال 1361. 9 ـ نك: ديدار با ابرار، ج78، قم، پژوهشكده باقرالعلوم(ع)؛ مجله شاهد، شماره 50، 15 آذر 1362، ص23 ـ 22؛ روزنامه جمهوري اسلامي، شماره 6520، ص10. 10 ـ وحدت دو قشر روحاني و دانشگاهي، شهيد دكتر مفتح، ص25 ـ 22. 11 ـ چهارساله دوم [رياست جمهوري مقام معظم رهبري]،ص260. 12 ـ آيات اصول اعتقادي قرآن، ص74 ـ 69. 13 ـ همان. 14 ـ روزنامه كيهان، 28 آذر 1359، ص2. 15 ـ شهيد مفتح، تكبير وحدت، ص22، دانستنيهاي انقلاب اسلامي، ج21، (حديث عاشقي)، ص19. 16 ـ شهيد مفتح تكبير وحدت، ص200. 17 ـ پدر ما معلم بود، زن روز، شماره 896. 18 ـ حديث عاشقي، ص11. 19 ـ نجوم امت، مجله نور علم، شماره 46؛ مجله اعتمام، شماره 19، ص22. 20 ـ حديث عاشقي، ص26. 21 ـ شهيد مفتح تكبير وحدت، ص26 و نيز آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، ص26. 22 ـ مصاحبه با آيتاللّه دكتر بهشتي، ويژهنامه شهيدان، روزنامه جمهوري اسلامي، 27 آذر 1359، ص12. 23 ـ فرازهايي از زندگي شهيد مفتح، ص5. 24 ـ آيات اصول اعتقادي قرآن، دكتر مفتح، ص48.