پاسخ به چند پرسش تاريخي
ش:37ـ38 ـ فروردين و تير 1377 مسجد 1858 سيد محمد مهدي
شمس الدين
امام علي , تاريخ زندگي ص:120ـ129
پاسخ به
دخالت در حکومت
سؤال
آيا تعبير«خانه نشيني» براي امامعلي (ع) در مدت خلافت خلفاي سه گانه، صحيح
است ؟
پاسخ
بيترديد اگر تعبير «خانه نشيني» رامترادف با واگذاري حق حاکميت که حق شرعي و
الهي است بدانيم ، براي حضرت علي (ع) بسيار
نامناسب است . قطعاً اگر چنين مطلبي از جهل
و نا آگاهي نسبت به عملکرد آن حضرت ناشي
شده باشد، ريشه در القائات مغز ضان?
دشمنان دارد.
بررسي کوتاه زندگاني امام (ع) در دوران
مبارزات خاموش 25سال? ايشان ، روشن ميکند
که امام(ع) بيش از 20 مسئوليت مهم و اساسي را
در جامعه اسلامي بر عهده داشتند .
در ذيل ، به بعضي از آن مسئوليتها اشاره مي
شود:
1ـ پاسخگويي به پرسشهاي دانشمندان ملل
جهان :دانشمندان بويژه يهوديان و مسيحيان
که پس از در گذشت پيامبر(ص) براي تحقيق و
پژوهش دربار? آيين وي رهسپار مدينه
ميشدند ، سؤالاتي را مطرح مينمودند که
به جز علي (ع) پاسخگويي پيدا نميکردند .
اگر اين خلأ به وسيل? امام (ع) پر نميشد،
جامع? اسلامي دچار سر شکستگي شديدي
ميگرديد . هنگامي که امام (ع) به سؤالهاي
آنان پاسخهاي قانع کننده ميداد، شادماني
و شکفتگي عظيمي در چهر? خلفاـ که بر جاي
پيامبر (ص) نشسته بودندـ پديدار ميشد.
2ـ بيان حکم شرعي رويدادهاي نوظهور :امام
(ع) در بيان حكم شرعي رويدادهاي مستحدثه و
پيچيده که قضات از داوري دربار? آن ناتوان
بودند ، پيشقدم بود . اين مرحله ، از مراحل
حساس زندگي امام(ع)است . اگر اين
گرهگشايي حضرت (ع) ـ که به تصديق پيامبر
گرامي (ص) ، داناترين امت و آشناترين آنان
به موازين قضا و داوري به شمار ميرفت ـ
چند پرسش تاريخي
(قسمت آخر)
سيد محمد مهدي شمس الدين نبود ، بسياري از مسائل در صدر اسلام به
صورت عقد? لاينحل و گره کوري باقي ميماند
.
قسمتي از داوريهاي امام و استفاد?
ابتکاري و جالب وي از آيات قرآن ، در دسترس
ما قرار دارد . (1)
3ـ تربيت افراد لايق و توانا در ابعاد
معنوي و علمي
4ـ تلاش براي تأمين زندگي بسياري از
بينوايان و درماندگان
5ـ مشاور سياسي بودن خلفا : هر زمان خلفا در
مسائل سياسي با بن بست روبرو ميشدند ،
امام (ع) با واقع بيني خاصي مشکلات را از سر
راه بر ميداشتند و مسير کار را معين مي
کردند .
6ـ پاسخگويي دقيق امام (ع) به نظر خواهيهاي
نظامي دستگاه حکومتي :امام (ع) از مشاوران
کاملاً امين ، کار آزموده و با تجرب?
آنان در امور نظامي به شمار ميآمدند .
معمولاً ، خلفا به نظر آن حضرت احترام
ميگذاشتند و به آن عمل ميکردند .
نمونههاي بارز آن را در پيروي خليف? اول
از نظر امام دربار? لشکر کشي براي نبرد با
روميان (2) ، پذيرش خليفه دوم از توصي? حضرت
در حضور نيافتن شخص خليفه در ميدان جنگ
قادسيه با ايرانيان (3) ، و موارد بسيار
ديگري مشاهده ميکنيم . (4)
7ـ مراقبت شديد از اوضاع جامعه :امام (ع)
نظارت دقيقي بر اوضاع سياسي ، نظامي ،
اقتصادي و فرهنگي جامعه داشتند، بر عملکرد
خلفا و مسئولان دقت ميکردند ، و به گاه
انحراف و لغزش آنان را هشدار ميدادند .
از اين رو، خليف? دوم بارها ميگفت : اگر
علي (ع) نبود، من نابود ، ميشدم. (5)
خود آن حضرت فرمودند : با آنکه حق مرا غصب
کرده بودند، اما چون شاهد نابودي ارزشها و
شکاف در اسلام بودم، و مصيبت اسلام را براي
خود بسيار بزرگتر از خلافت و حکومت خويش
ميدانستم ،به پا خاستم تا باطل را از
ميان بردم و دين پا بر جا و محکم شد . (6)
8ـ اهتمام جدي بر توسعه و سازندگي کشور
اسلامي :امام (ع) از طريق رونق دادن به
کشاورزي ، به عمران جامعه نظر داشتند. لذا
، امام(ع) با حفر قنوات و باز سازي چشمهها
، نخلستانها و مزارع بسياري را به وجود
آوردند . از آنجا که امام(ع) در پي منافع
مادي خويش نبودند ، بلافاصله پس از بهره
برداري آن را وقف ميکردند .
9ـ ارتقاي فرهنگي جامع? اسلامي: از آنجا که
امام(ع) خود را عهدهدار مسئوليت امور
جامعه مي دانستند ، در صدد رفع بيسوادي امت
، ارتقاي فرهنگ مردم و آشنا سازي آنان با
تفسير واقعي قرآن کريم بودند. امام(ع) به
ابن عباس فرمان دادند که هرروز بعد از نماز
، ساعتي را در مسجد به تدريس بپردازند و
مردم را با قرآن ، تفسير و ساير علوم آشنا
سازد.
ابو موسي اشعري از ابن عباس پرسيد: اين
ديگرچه نقشهاي است ؟
او گفت : درس گفتن و علم آموزي که قابل سوء
ظن نيست . به علاوه علي (ع) اين دستور را به
من داده است . از آن به بعد، ابو موسي نيز
روزها در مسجد مي نشست ، حلق? ذکر تشکيل مي
داد و هر کسي را ذکري ميآموخت. (7)
10ـ صدور دستورهاي قاطع و صريح به مأموران
حکومتي :امام (ع) در برابر دستور خليف? وقت
، به مأموران حکومتي دستور مي دادند، و
آنان نيز از دستورهاي حضرت (ع) اطاعت مي
کردند . توجه به جريان ذيل، مؤيد اين امر
است.
درزمان خلافت عمر ، جواني شکايتي به نزد
او آورد و گفت : مادرم مرا از خود رانده است
، و فرزندي مرا انکار مي کند. عمر مادر را
احضار کرد و جريان را سؤال کرد. او قسم
ياد کرد که جوان را نميشناسد ، و اصلاً
شوهر نکرده است . عمر از زن شاهد طلبيد . او
نيز برادرانش را معرفي کرد . آنان به گفت?
زن گواهي دادند . خليفه هم دستور داد جوان
را به زندان ببرند.
مأموران که جوان را به سوي زندان ميبرند
، درراه به اميرمؤمنان (ع) بر خورد کردند .
حضرت جريان را پرسيد . آنان ماجرا را باين
داشتند . جوان هم عرض کرد که مظلوم واقع شده
است . حضرت به مأموران گفت که جوان را به نزد
عمر برگردانيد ، تا من بيايم. هنگامي که
آنان جوان را باز گرداندند ، عمر گفت : مگر
نگفتم او را به زندان افکنيد ؟
گفتند : خودت دستور داده بودي که هيچ يک از
مأموران حکومتي حق مخالفت با دستور علي بن
ابي طالب را ندارد . اين دستور علي (ع) بود ،
و ما هم اطاعت کرديم .
در اين هنگام، حضرت وارد شدند و فرمودند :
امروز حکمي صادر مي کنم که خداوند راضي
باشد . پس از آنکه سخنان زن و شهود را
شنيدند ، فرمودند : بنابراين ، هم اکنون
اين زن را به ازدواج اين جوان در آوردم ،
مهريهاش را 400 درهم قرار دادم و آن را از
اموال خود ميپردازم .
سپس ، امام (ع) به قنبر دستور دادند که پول
را بياورد. قنبر فوراً 400 درهم را آورد .
حضرت (ع) آنها را به جوان دادند و فرمودند :
برويد و تا عروسي نکرديد نزد من نياييد .
جوان به زن گفت : برخيز برويم .
زن فرياد زد : آتش ! آتش ! اي پسر عموي
پيامبر(ص) ! آيا مرا به عقد فرزندم در آوردي
؟به خدا سوگند ! او پسر من است . يکي از
برادرانم مرا به شوهري داد . هنگامي که
بچهام بزرگ شد، دستور داد از آن مرد جدا
شوم من نيز بچه را از خودم طرد نمودم . من
جگرم از اين انکار در سوزش است ، اما مجبور
بودم... .
در اين هنگام عمر فرياد زد :
«و اعمراه !
لولا علي لهلک عمر» (8)(واي بر عمر! اگر علي
نبود؛ عمر هلاک ميشد. )
سؤال
چرا وقتي امام علي(ع) به حکومترسيدند فدک را به اهلش برنگرداندند ؟
پاسخ
1ـ اينکه قاضي القضاة درکتاب مغني گفتهاست: از همين پس نگرفتن فدک ، معلوم ميشود
که علي (ع) در جريان مجاج? حضرت فاطمه (س) با
ابوبکر، شهادت به نفع او نداده بود . وگرنه
، ميبايست به علم خود عمل ميکرد ، و آن
را باز پس ميگرفت ،(9) صحيح نيست ؛ زيرا
منابع شيعه و سني اين ادعا را باطل مي داند.
همچنين ، گواهي حضرت علي (ع) و ام ايمن بر
حقانيت فاطمه (س) ثابت است.
2ـ مرحوم مجلسي (ره) رواياتي نقل کرده که
علت باز پس نگرفتن فدک در آنها مذکور است .
از امام صادق(ع) نقل شده که فرمودند : چون
خداوند پاداش ظالم و مظلوم را داده است ،
ديگر حضرت نخواست اقدامي انجام دهد .
در حديث ديگري آمده است : ائمه (ع)براي
حقوق مردم اقدام ميکنند ، و براي حقوق
مربوط به شخص خود تلاش نمينمايند . (10)
سپس، مرحوم مجلسي از قاضي القضاة نقل کرده
است که احتمالاً حضرت تقيه کردند ، و فدک را
باز پس نگرفتند .
اما احتمال تقيه بعيد است ، زيرا حضرت علي
(ع) در مقام حاکم مطلق کشور اسلامي ، از کسي
تقيه نميکردند . مگر اينکه گفته شود که
حضرت به خاطر مصالح عمومي و اجتماعي ،
نميخواستند بر خلاف عملکرد ابو بکر و عمر
در اين باره کاري انجام دهند ؛ کما اينکه
مرحوم سيد مرتضي به چنين مطلبي اشاره کرده
است . (11) در تاريخ نيز آمده است که هنوز حکومت
حضرت علي(ع) کاملاً تثبيت نشده بود ، و
هواداران خليف? اول و دوم در ميان ياران
ايشان وجود داشتند . شايد، اشار? مرحوم
مجلسي به تقيه دربار? چنين افرادي بوده
است. (12)
3ـ شهيد صدر و مرحوم مجلسي فرمودهاند :
پيامبر اکرم(ص) براي خالي نبودن دست اهل
بيت (ع) از اموال دنيوي ، فدک را در اختيار
حضرت زهرا (س) قرار دادند تا پشتوان? خلافت
، امامت و رهبري اهل بيت باشد ، و آنان
بتوانند در مسير احقاق حق خود مقاومت و
پايداري کنند .
بنابراين ، وقتي حضرت علي (ع) به حکومت
رسيد ، ديگر انگيزهاي شخصي براي تعقيب
مسئل? فدک باقي نمانده بود ؛ زيرا قهراً
عوايد فدک صرف امور مسلمانان ميشد .
4ـ حضرت علي (ع) در زمان حکومت خود ، در
نامهاي به عثمان بن حنيف نوشتند : «و ما
اصنع بفدک و غير فدک و النفس مظانها في جدث
» (13) (مرا با فدک و غير فدک چه کار است ؟ در
حالي که فردا بدنمان به خاک سپرده خواهد شد
).
حضرت با اين سخنان نشان دادند که فدک به
عنوان يک هدف و منبع اقتصادي براي آنان
مطرح نبوده است ، بلکه طرح مسئل? فدک براي
اثبات ولايت و خلافت بعد از رسول خدا (ص)
بود تا از انحرافي که در مسئل? جانشيني
رسول خدا(ص) به وجود آوردهاند ، جلوگيري
شود .
5ـ در دوران خلافت و حکومت آن حضرت وقتي
سخن از بازگرداندن فدک به ميان آمد ، امام
(ع) با بزرگواري تمام فرمودند
: «اني لا
ستحيي من الله أن أرد شيئاً منع منه ابوبکر
و أمضاه عمر » (14)(من از خدا شرم دارم ، چيزي
را که ابو بکر آن را بازداشت و عمر تأييد ش
نمود ، به صاحبان اصلياش باز گردانم).
گويا علي بن ابي طالب (ع) در اين سخن خود
ميخواهند
مانعان و غاصبان اصلي اين حق را معرفي
کنند . همچنين ، امام (ع)با بياعتنايي
به ماجراي فدک در صددند که به ديگران
بفهمانند رسيدن وي به حکومت براي رسيدن به
آمال و آرزوهاي شخصي نيست ؛ تا اسباب
ماجراجويي براي طرفداران غصب فدک نيز به
وجود نيايد . (15)
سؤال
چرا غاصبان حکومت پس از رحلتپيامبر(ص) ، حضرت علي (ع) را نکشتند ؟
پاسخ
1ـ بنابر گواهي تاريخ ، غاصبان خلافتپيوسته به دنبال فراهم آوردن مقدمات قتل
امام (ع) بودند .
در تاريخ آمده است که فاطم? زهرا (س) با
حضرت علي (ع) و ام ايمن در نزد ابوبکر به
محاجه پرداختند، و در نهايت قبال? فدک را
گرفتند . اما عمر سر رسيد ، آن نامه را پاره
کرد. حضرت زهرا (س) در حالي که ميگريست ،
به خانه رفت . علي (ع) به مسجد آمدند و به
ابوبکر فرمودند : چرا فدک فاطمه را
نميدهي ؟
ابوبکر گفت : فدک ملک هم? مسلمانان است .
اگر فاطمه شاهد قابل قبول بياورد ، آن را
به او ميدهيم .
حضرت علي (ع) فرمودند : بر خلاف دستر خدا
حکم کردي ، زيرا فدک در دست فاطمه(س) است، و
شاهد و بينه را از کسي ميخواهند ، که مدعي
عدم تعلق فدک به فاطمه است .
ابو بکر پاسخي نداشت ، و ساکت ماند . در اين
هنگام عمر گفت : اين حرفها را کنار بگذار .
اگر شهود عادل اقامه شد ، فکري ميکنيم ؛
وگرنه، فدک را باز پس نميدهيم .
حضرت علي (ع) به ابو بکر فرمودند : آي?
«انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل
البيت و يطهرکم تطهيراً» (16) دربار? کيست ؟
ابوبکر گفت : دربار? شما نازل شده است .
حضرت (ع) فرمود: اگر عده اي شهادت دهند كه
فاطمه كار زشتي انجام داده است،چه مي كني؟
ابوبكر گفت: بر او حد جاري مي كنم.
حضرت (ع) فرمودند: پس در آن صورت کافر خواهي
بود ، زيرا شهادت خدا را بر پاکي فاطمه رد
کردهاي و شهادت مردم را بر او
پذيرفتهاي . تو در جريان فدک هم خلاف حکم
خدا و رسول (ص) حکم کردهاي .
مردم از روي ناراحتي سرو صدا به راه
انداختند ، و گفتند : حق با علي است . آنگاه
علي (ع) به خانه باز گشتند ، و ابو بکر و عمر
هم به خانه رفتند . ابوبکر کسي را سراغ عمر
فرستاد ، و او را احضار کرد . هنگامي که عمر
آمد ، به او گفت : ديدي ابو الحسن چگونه
آبروي ما را نزد مردم برد ؟ به خدا قسم ! اگر
در يک جلس? ديگر با محاجه کند، کار حکومت بر
ما دشوار ميشود .
عمر گفت : بايد دستور قتل او را بدهي .
ابوبکر گفت : چه کسي ميتواند او را بکشد ؟
عمر گفت : خالد بن وليدـ که کينهاي
ديرينه با علي داشت ـ ميتواند اين کار را
بکند .
آنان خالد را احضار کردند و به او گفتند :
کار مهمي براي تو در نظر گرفتهايم .
وي گفت : هر چه باشد انجام مي دهم ؛ اگر چه
کشتن علي باشد .
ابو بکر و عمر گفتند : خواست? ما نيز همين
است .
خالد پرسيد چه زماني او را بکشم ؟
ابو بکر گفت : به هنگام نماز کنار علي
بنشين . هنگامي که من سلام نماز را دادم ،
با شمشير گردنش را بزن .
به هنگام تشهد ، ابوبکر از دستورش پشيمان
شد و ترسيد فتنهاي بر پا شود . وي فکر کرد
که اگر علي (ع) مقاومت و سرسختي کند، و خالد
نيز موفق نشود ، ياران علي (ع) تحريک
ميشوند و قيام ميکنند .
لذا ، ابوبکر در حال تشهد مقدار زيادي مکث
کرد، به طوري که مردم گمان کردند در نماز
به اشتباه افتاده است . بالاخره وي نظري به
خالد کرد و گفت : اي خالد آنچه به تو دستور
دادهام انجام نده ، و سپس سلام نماز را
داد .
بعد از نماز ، حضرت علي (ع) رو به خالد
کردند و فرمودند : ابوبکر چه دستوري به تو
داده بود ؟
خالد گفت : فرمان داده بود تا تو را گردن
بزنم.
حضرت (ع) فرمودند : و تو اين کار را ميکردي
؟
گفت : به خدا قسم ! اگر نهي نميکرد، تو را
ميکشتم .
حضرت علي (ع)خالد را گرفتند ؛ و محکم بر
زمين کوبيدند . مردم جمع شدند . عمر از ترس
به گوشهاي پنهان شد و گفت : به خدا قسم!
علي او را ميکشد . مردم وساطت کردند و
حضرت (ع) را به حق صاحب قبر (رسول اکرم (ص))
سوگند دادند . امام (ع) نيز او را رها کردند،
و سراغ عمر رفتند . امام (ع) گريبان عمر را
گرفتند و وي را بر زمين زدند ـ زيرا مي
دانستند که همه فتنهها از سوي اوست ـ و
فرمودند : به خدا قسم! اگر عهد خدا و رسولش
نبود و مأمور به سکوت نبودم، ميدانستي که
کدام يک از ما ضعيفتريم . سپس، امام(ع) او را
رها کردند و به خانه باز گشتند . (17)
2ـ مرحوم مجلسي (ره ) ميفرمايد : ابن ابي
الحديد از استادش ، نقيب ، که از علماي اهل
سنت بود ، پرسيد : چه شد که علي را با هم?
دشمنيها و کينهها که با او داشتند ،
نکشتند و او توانست آزادانه زندگي کند ؟
نقيب در پاسخ گفت : علت اين بود که وقتي
قدرت به دست مخالفان علي (ع) افتاد ، او به
عبادت، نماز و جمع آوري و تنظيم قرآن کريم
مشغول بود، و گاهي با متوليان امر نيز
هماهنگي ميکرد. لذا ، آنان خطري از ناحي?
او متوجه خود نميديدند ، و او را به حال
خود رها کردند ؛ وگرنه ، حتماً علي را
ميکشتند. (18)
3ـ يکي از دلايل عمد? نکشتن آن حضرت ،
نگراني از واکنش ياران با وفاي حضرت علي (ع)
و ايجاد درگيري و آشوب داخلي بود ، که حاصلي
جز تضعيف پايههاي حکومت غاصبان? آنان
نداشت .
4ـ از امدادهاي غيبي در اين باره نيز نبايد
غافل بود . همان گونه که رسول اکرم (ص) در طول
رسالت خود پيوسته با رعب و وحشتي که خداوند
در دل دشمنانشان ميانداخت ، محافظت
ميشد. امير مؤمنان (ع) نيز به همين کيفيت
مورد محافظت قرار ميگرفت .
سؤال
چرا با توجه به وجود شخصيتهاي سابقهدار در ميان اصحاب رسول خدا (ص) ، پيامبر (ص)
فرماندهي سپاه عازم به مرز روم را به اسامة
بن زيد جوان سپردند و بر تبعيت بزرگان
صحابه از وي تأکيد کردند ؟
پاسخ
1ـ پيامبر (ص) ميخواستند با اين انتصاب ،به همه بفهمانند که فرماندهي و امارت ، به
نص ، نصب و تصريح است ، نه به رأي و شورا ؛
تا کسي پس از رحلت آن حضرت براي مسئل?
خلافت ، به رأي شوراي سقيفه استناد نکند .
2ـ رسول خدا (ص) ميخواستند با اعزام سپاه
، مقدمات دور بودن هم? کساني که فتنهگري
ايشان دربار? مسئل? خلافت و جانشيني ،
محتمل و حتي قطعي بود، حاصل آيد تا انتقال
قدرت و رهبري جامعه در نهايت آرامش انجام
پذيرد .
مشخص است که نزديکي رحلت پيامبر (ص) بر
همگان معلوم بود . سخنان پيامبر (ص) هنگام
حجة الوداع ، مؤيد اين مطلب است . حتي عمر
در غدير خم از سخنان وداع گون? پيامبر (ص)
گريست . لذا ، سران فتنه حاضر به ترک مدينه
در لحظات حساس و ايام سرنوشت ساز رحلت
پيامبر (ص) نبودند.
و هنگامي که پيامبر (ص) در واپسين ساعات
زندگاني خويش عمر را بر بالين خود حاضر
يافت ،بشدت ناراحت شد و بر متخلفان از لشکر
اسامه نفرين کرد.
شايد علت آنکه پيامبر (ص) قلم و کاغذ
طلبيدند ، حضور سران فتنه درمدينه بود . چه
بسا اگر آنان مدينه را ترک کرده بودند ،
حضرت (ص) نيازي به چنان وصيتنام? کتبي
احساس نميکردند .
حال با آنکه در جنان شرايط حساسي انتصاب
يک فرماند? مسن و قابل قبول همگان ، پيامبر
(ص) را زودتر به هدفش ـ که در بودن سران فتنه
از مدينه بودـ ميرسانيد، ولي حضرت (ص) با
انتصاب آن جوان ـ که البته ويژگيهاي خاص
ارزشي در وجودش نهفته بودـ خواست تا اهميت
رويکرد جامعه به جوانان و بهرهوري از
قابليتهاي نهفته در وجود سراسر
خروش و آماد? آنان را گوشزد کند .
3ـ رسول خدا (ص) ميخواستند با مقاومت در
برابر مخالفتهاي عدهاي با فرماندهي
اسامه، روحي? سرکش و ماجراجوي ايشان را
تضعيف کنند و درهمان ابتداي کار بر لزوم
تبعيت محض ايشان از دستورهاي رهبري جامعه
تأکيد نمايند، تا در مورد مسئل? جانشيني و
خلافت نيز موظف به پيروي از فرمانها و
دستورهاي آشکار و پنهان، و کنايي و صريح آن
حضرت (ص) باشند .
سؤال
ديدگاه حکومت حضرت علي (ع) به زنانچگونه بود؟
پاسخ
بهترين و رساترين کلامي که ميتواند پاسخاين سؤال باشد ، ذکر همان جرياني است که پس
از پايان پذيرفتن جنگ جمل ، اولين جنگ
داخلي در زمان حکومت امير مؤمنان (ع) اتفاق
افتاد . در آغاز ، به طور خلاصه بدان ماجرا
اشارتي گذرا ميشود ، و بعد نکاتي از آن
برداشت خواهد شد.
عايشه به جهت انتساب به رسول اکرم (ص) ، از
احترام خاصي بر خوردار بود . پس از پايان
جنگ جمل (19) ، گفتگو و محاجهاي بين محمد بن
ابي بکر و خواهرش عايشه روي داد. سرانجام ،
عايشه که توان مقابله با کلمات رسا و حق
مدار برادرش را نداشت ، به او گفت: به علي
بگو مرا از آسيب و گزند محافظت کند .
محمد بن ابي بکر امام را از سلامتي خواهرش
آگاه ساخت .
حضرت فرمودند: او زن است ... حفاظت از او را
بر عهده بگير و او را به خان? عبدالله بن
خلف منتقل کن تا دربار? او تصميم بگيريم .
عايشه مورد ترحم امام و برادر خود قرار
گرفت ، ولي پيوسته زبان وي به بد گويي به
امام (ع) و آمرزش خواهي بر کشتگان جمل آلوده
و مشغول بود . (20)
امام علي (ع) پس از توقف چند روزه در صحن?
نبرد، روز دوشنبه وارد بصره شدند . ايشان
بلافاصله ، مقدمات سفر عايشه را فراهم
ساختند، و به محمد بن ابي بکر دستور دادند
که به همراه خواهر خود باشد و او را به
مدينه برساند . همچنين ، امام (ع) به هم?
ياران مدنياش که علاقه داشتند به مدينه
بازگردند ، اجازه دادند که عايشه را تا
مدينه همراهي نمايند . امام(ع) به اين نيز
اکتفا نکردند، و 40زن با شخصيت بصره را
همراه او روان? مدينه کردند.
روز شنبه، نخستين روز از ماه رجب سال 36هـ .
ق ، روز حرکت تعيين شد. به هنگام حرکت،
گروهي از مردم او را مشايعت کردند، و مراسم
توديع را انجام دادند . عايشه در برابر
محبتهاي امام (ع) بياختيار منقلب شد، و به
مردم گفت : فرزندانم! برخي از ما بر برخي
ديگر پرخاش ميکند ، ولي اين کار سبب تعدي
نگردد . به خدا سوگند ! ميان من و علي ، جز
آنچه ميان زن و بستگان او رخ ميدهد ، چيز
ديگري نبود . اگر چه او مورد خشم من قرار
گرفت ، اما از اخيار و نيکان است . امام(ع)
از سخنان عايشه تشکر کردند و افزودند :
مردم ! وي همسر پيامبر شماست . آن گاه
مقداري او را مشايعت کردند . (21)
شيخ مفيد مينويسد: 40 زن که به فرمان امام
(ع) همراه عايشه بودند بظاهر لباس مردان
پوشيدند تا بيگانگان آنان را مرد انگارند
، و افکار ناروا به ذهن احدي دربار? آنان و
همسر رسول اکرم (ص) خطور نکند . عايشه نيز
تصور ميکرد که علي (ع) مأموران مرد را بر
حفاظت او گمارده است و پيوسته از اين کار
گله مي کرد . وقتي به مدينه رسيدند و آنان
را زناني ديد که لباس مردان پوشيدهاند ،
از اعتراض خود پوزش طلبيد و گفت : خدا فرزند
ابو طالب را پاداش نيک دهد ، که حرمت رسول
خدا(ص) را دربار? من رعايت کرد. (22)
آنچه ميتوان از متن اين قضي? تاريخي
استفاده کرد ، اين امور است :
1ـ زنان در حکومت امير مؤمنان (ع) حضوري
چشمگير داشته و مورد توجه بودهاند ، زيرا
:
اولاً
کسي به عايشه اعتراض نکرد که چرا يکزن بايد حرکتي سياسي و نظامي داشته باشد و
حزب سياسي تشکيل دهد، بلکه هم? اعتراضها
به اين دليل بود که چرا همسر پيامبر (ص) که
نبايد خود را در معرض قرار دهد، به چنين
کاري
در مقابل امام (ع) دست زده است ؟
ثانياً
در تشکيلات حضرت علي (ع) هم زناناز موقعيت ويژهاي بر خوردار بودهاند ،
که مأموريتي بدان عظمت را به آنان سپرده
شد.
2ـ خانمها در حکومت آن حضرت حتماً دور?
نظامي ديده بودند و با فنون رزم آشنا
بودهاند ، وگرنه چگونه ميتوانستند
مسيري طولاني و طاقت فرسا را ـ در حالي که
لباسهاي نظامي بر تن دارند ـ بپيمايند و
تحمل نمايند .
به علاوه ، کسي که به امور نظامي آگاهي
نداشته باشد ، از نحو? شمشير بستن و لباس
رزم پوشيدنش ، ميتوان به ناوارد بودنش پي
برد .
همچنين ، آنان به عنوان محافظ ، عايشه را
همراهي ميکردند . لذا اگر اتفاقي مي
افتاد ، آنان بايد در مقابله ، دفاع و دفع
شر مهاجمان توانا ميبودند . اين امر ،
حتماً از نظر مو شکاف علي (ع) پنهان نمانده
بود .
3ـ به طور يقين ، آنان اسب سواران ماهري
بودهاند که توانايي سوارکاري در مسير
طولاني عراق (بصره ) تا حجاز (مدينه) را
داشتند.
4ـ بانوان بسيجي بايستي در تشکيلات لشکري
امير مؤمنان (ع) حضور ميداشتند تا امکان
اعزام سريع ايشان بعد از پايان نبرد وجود
ميداشت . وگرنه چطور آن حضرت توانستند
بلافاصله پس از جنگ ، 40 نفر زن رزمجوي
آماده را بسيج و روانه سازند .
5ـ مسئله حجاب و در لباس جنگي مردان درآمدن
، از مسائل بسيار مهمي است که قابل تحقيق و
بررسي ميباشد .
6ـ فعاليتهاي چشمگير حضرت زينب کبري(س) ،
دختر گرانقدر امير مؤمنان (ع) درصحنههاي
اجتماعي و تبليغي، قطعاً در مرئي و منظر
حضرت علي (ع) قرار داشت . و نه تنها اين گونه
فعاليتهاي نهي پدر را به دنبال نداشت،
بلکه گاهي نيز حضرت زينب (س) مورد تشويق ،
راهنمايي و ارائ? طريق نيز قرار مي گرفت .
اگر ماجراي حضور سياسي حضرت زهرا(س) را در
صحن? پر مخاطر? مدين? بعد از رحلت پيامبر
اکرم (ص) بدين امر بيفزاييم و حمايتهاي
آشکار و پنهان امير مؤمنان (ع) نسبت بدان را
در نظر آوريم ، و نيز حضور شماري از بانوان
صدر اسلام ـ از جمله حضرت زهرا(س) ـ را در
صحنههاي جنگ در رکاب رسول خدا (ص) بررسي
کنيم ، و حضور همه جانبه و توفند? زينب
کبري(س) را در صحنههاي گوناگون دوران
امامت سيد الشهداء (ع) و بعد از شهادت آن
حضرت (ع) درنظر آوريم ، بخوبي به معيارهاي
روشن ديني دربار? حضور زن مسلمان در
صحنههاي گوناگون اجتماعي پي مي بريم .
البته ، حکم اوليه واصلي دين به شهادت
تأکيدهاي بسيار قرآن کريم ، همانا حفاظت
زنان از اختلاط با مردان و رعايت حجاب کامل
، عفت و پاکدامني در رفتار و گفتار است . و
اين احکام ثانويه و نيازهاي زمان و
ضرورتهاي اجتماعي است ، که اقتضاي چنين
امري دارد .
سؤال
چرا حضرت علي (ع) با آنکه از قبل قاتلخود را ميشناخت، او را از ميان نبرد؟ و
چرا با آنکه ميدانست شب 19 ماه مبارک
رمضان در مسجد به شهادت ميرسد، آن شب به
مسجد رفت؟
پاسخ
از آنجا که اين سؤال از دو بخش تشکيل شدهاست ، در دو قسمت پاسخ آن گفته ميشود .
1ـ بر خورد رسمي نکردن با قاتل قبل از آنکه
قتل آن حضرت تحقق يابد، دلايل گوناگوني
دارد که از آن جمله ميتوان به امور ذيل
اشاره کرد:
الف : قصاص قبل از جنايت جايز نيست . حضرت
علي (ع) روزي که در کوچه و بازار کوفه در حال
حرکت بودند ، که به ابن ملجم مرادي برخورد
نمودند . امام (ع) به همراهان خود فرمودند :
اين مر فرق مرا با تيغ ميشکافد و ريش مرا
از خون سرم خضاب ميکند. (23)
و چون اصحاب تقاضاي دستگيري و قتل او را
قبل از
ارتکاب جرم کردند، حضرت (ع) اجازه
نفرمودند و بر قصاص نکردن قبل از جنايت
تأکيد کردند.
ب : مقدرات الهي حتمي الوقوع است ، و تغيير
پذير نيست . علم و اطلاع داشتن خداوند و حتي
امير مؤمنان (ع) يک مسئله است، و تحقق و
مقدرات الهي و مسئل? ديگر .
ج: اگر حضرت علي (ع) آن شقاوت پيشه را تعقيب
يا دستگير ميکرد ، مردم اعتراض
ميکردند. و از همه بدتر ، هياهوي
تبليغاتي منافقان و خوارج بود که بر
مظلوميت ابن ملجم اشک تمساح ميريختند .
همچنانکه ، حضرت موسي(ع) با آن عظمتي که
داشت ، به حضرت خضر در مورد قتل آن نوجوان
اعتراض کرد. (24) در حالي که موسي مأمور به
ظاهر بود، و خضر مأمور به باطن . حضرت علي
(ع) هم نميتوانستند ظاهر نگران جامع? آن
روز اسلامي را بر باطن نگري خويش قانع کنند
. همان گونه که در جريان حکميت صفين ، امام
(ع) نتوانستند آنان را با واقع نگري خويش در
توطئه قرآن بر نيزه کردن معاويه همراه سازد
. لذا ، ظاهر دل انگيز آن توطئ? شوم دلها را
فريفت ، و آن فاجع? بزرگ تاريخي را رقم زد .
2ـ امير مؤمنان (ع) مي دانستند که او را در
شب 19 ماه مبارک رمضان شهيد مي کنند. حتي اگر
امام (ع) به مسجد هم نميرفتند به وجهي ديگر
او را ميکشتند ؛ زيرا اجل محتوم آن حضرت ـ
که غير قابل تقديم و تأخير است ـ درآن شب
مقرر شده بود . (25) پس چه بهتر که به مسجد ـ که
مأمن مردم است ـ بروند و به هنگام نماز
ضربت خورند، تا قساوت و شقاوت دشمنان
امام(ع) معلوم شود .
پس ، نبايد گفت که چرا علي (ع) بر خلاف نص
قرآن کريم که ميفرمايد : «ولاتلقوا
بأيديکم الي التهلکة» (26) ، به تهلکه تن در
داد . ايشان بسيار بالاتر از اين حرفهاست .
امام(ع) طريق شهادت را انتخاب کردند تا
حقانيتشان بر ملا بشود . (27)
حضرت سيد الشهداء (ع) نيز به هنگام عزيمت
به سوي کربلا ـ با وجود علم به شهادت و سر
گذشتي که برايش مقدر شده است ـ ، به محمد بن
حنفيه فرمودند: جدم نزد من آمد و به من
فرمود : «ياحسين أخرج ـ الي العراق ـ فان
الله شاء أن يراک قتيلاو ... قد شاء أن يراهن
سبايا» . (28)
سؤال
چرا بعد از رحلت رسول خدا(ص) رواياتساختگي رواج يافت ؟
پاسخ
در اينکه احاديث بسياري از جانب مخالفانساخته شد ودر ميان امت اسلامي رايج گشت ،
ترديدي وجود ندارد . ابن جوزي در کتاب
الموضوعات ، از مهدي خليف? عباسي نقل کرده
است : فردي از زنادقه نزد من اعتراف کرد که
400 حديث جعل کرده که همگي درميان مردم
متداول شده است. رجاء بن زيد گفته است که
زناقه 4هزار حديث جعل کردهاند (29) ابن ابي
حديد العوجاء 4هزار حديث جعل کرد. ابن عذا
قري 40هزار حديث دروغين ساخت . و تمام اين
احاديث در طول صدها سال به منابع اسلامي
راه يافت ، و تاريخ اسلام را در معرض تحريف
قرار داد.
ابن عدي مي گويد: هنگامي که عبد الکريم بن
ابي العوجاء ـ که جاعل احاديث بسيار بود ـ
دستگير شد و خواستند گردنش را بزنند ، گفت :
من براي شما 4هزار حديث جعل کردهام ،و در
آن حلال را حرام و حرام را حلال نمودهام .
(30)
در ميزان جعل حديث همين بس که کتاب صحيح
بخاري بيش از 7هزار حديث است (31) ، که حدود
3هزار حديث آن تکراري است و حدود 4هزار حديث
غير تکراري در آن است . بخاري در مقدم?
کتابش نوشته است : من اين احاديث را از ميان
600 هزار حديث که در روزگار ما رواج دارد به
عنوان احاديث صحاح بر گزيدهام . (32)
عوامل جعل حديث
عواملي به عنوان انگيزههاي اصلي جعلحديث بررسي شده است، که بعضي از آنها
عبارتند از :
1ـ تعصب
برخي از جاعلان براي برتري دادن يک قبيلهبر قبايل ديگر ـ
يا يک نفر بر ديگران ـ ، احاديثي جعل
کردهاند که تعدادشان بسيار است . (33)
2ـ اهداف سياسي
دستگاه حاکم در به تسليم کشاندننويسندگان براي اهداف و متناسب با
سياستهاي خود، تأثير داشته است . در سياست
اموي و نيز عباسي جنگ با اهل بيت ، کاستن از
ارزش آنان و دوري جستن از ايشان ، امري
بديهي بود تا آنجا که معاويه اعلان کرد: از
کسي که فضيلتي را از ابوتراب نقل کند ،
برائت ذمه مي جويم .
حکومتها براي اين مهم ، داستان پردازان ،
شاعران و نويسندگان را به کار ميگرفتند
تا خواستههاي دستگاه حکومتي را اشاعه
دهند .
ابن عرفه مي گويد : بيشتر احاديث جعلي در
فضايل صحابه ، در روزگار بني اميه و براي
نزديکي به ايشان و به اعتبار آنکه به اين
وسيله بني هاشم را خوار کنند ، جعل شده است
. (34)
3ـ مبالغه
عامل ديگر ، اغراق در نکوهش و ستايش ، ازسوي ادبايي بود که ابزار بيان را در تاريخ
در اختيار داشتند . اين امري بسيار پسنديده
بود، که شاعري در برابر خليفه بايستد و او
را بستايد . شواهد ادبي اين مسئله ، حد
ومرزي ندارد .
4ـ قبيلهگرايي
نقشي که قبيله گرايي در تحريف حقايق وآفريدن اراجيف و فراواني جعليات ايفا کرده
است، پنهان نيست . و آيا عاملي خطرناکتر و
مهلکتر از قبيلهگرايي يافت مي شود ، که
در دراز مدت به مسلمانان ضربه زده باشد؟
5ـ خودنمايي
رونق بازار حديث در محافل اسلامي ودلباختگي همگان به آن ، از امور بارز و
قابل ملاحظ? تاريخ است . حاکمان ، اين گروه
از افراد را به کار ميگرفتند تا در مساجد
داستان پردازي کنند . بنابراين ، کساني که
به کسب شهرت تمايل داشتند ، در صدر مجالس
مينشستند تا داستان ببافند . بيشتر اينان
افرادي با دانش محدود بودند . لذا هر گاه
ماي? محدود علمي آنان به پايان ميرسيد ،
مجبور ميشدند تا به جعل حديث بپردازند .
6ـ رزق وروزي
اگر يک راوي فضيلتي را براي بني اميه يابني عباس بيان ميکرد يا براي يکي از
واليان و سلاطين تبليغ مي کرد، دربرابر
اين کارش برخوردي گرم ، پاداشي
سخاوتمندانه و وجاهتي در خور دريافت
ميکرد.
از غياث بن ابراهيم حکايت شده است که نزد
مهدي بن منصور آمد . يکي از سرگرميهاي مهدي
، کبوتر بازي بود. وي حديثي براي مهدي
خواند ، که کبوتر بازي را تشويق ميکرد .
مهدي دستور داد تا 10هزار درهم به او بدهند .
هنگامي که غياث بر خاست که برود ، مهدي گفت :
شهادت ميدهم که او به رسول خدا دروغ بست .
وي فقط اين حديث را براي آن خواند، که به ما
نزديک شود . (35)
7ـ اجتهادهاي عجيب
از ابن عبد ربه اندلسي پرسيدند : چرااحاديث فراواني به رسول خدا (ص) ميبندد؟
وي پاسخ داد: پيامبر اکرم(ص) فرمودند: کسي
که به عمد بر من حديث ببندد ، جايگاهش در
آتش است . و من بر او حديث نميبندم ، بلکه
به نفع او حديث ميسازم . (36)
در تفسير بيضاوي در پايان هر سوره ،
احاديثي جعل شده است. چون به وي گفتند که
اين همه حديث را از کجا آورده است . چنين
پاسخ داد : هنگامي که ديدم مردم به فقه ابو
حنيفه و مغازي محمد بن اسحاق مشغولند و به
حفظ قرآن پشت کردهاند ، اين احاديث را
براي پاداش الهي جعل کردم . (37)
و نيز نقل شده است که ابو جعفر هاشمي مديني
، احاديث حق را جعل ميکرد. (38)
اينان جعل حديث از پيامبر (ص) را نقيصهاي
اخلاقي و عيبي ديني نميدانستند .
8ـ کينه توزي
چه بسيار است اقدامات کينه توزانه بربرخيپيروان مذاهب که بر ضد مذهب يا نحلهاي که
بدان منتسب نيستند اخباري را جعل ميکنند
. و در تاريخ آنقدر نمونه و شاهد براي آن
وجود دارد که در حساب نميگنجد .
9ـ اسرائيليات
يهود با هدف ايجاد آشفتگي و نابسامانياوضاع مسلمانان ، دسيسهها و تلاشهاي
درون مايهاي به کار بست ، که جعل احاديث
ازآن جمله است . اين جريان وسيع و اين توطئ?
همه جانبه در جعل احاديث جهت دار ، بعدها به
اسرائيليات شهرت يافت .
تاريخ از فعاليت پيگير کافران و تلاش
بيدينيگري به طور گسترده سخن ميگويد؛
تلاشي که براي کاشتن بذر شک و ترديد در ذهن
مسلمانان ، آشفتگي افکار آنان و
بياعتماد کردنشان به دينشان صورت
ميپذيرفت .
علامه عسکري سه نمونه از فعاليت کفار را
اين گونه بيان کردهاند:
الف: گروهي ازآنان وظيفه داشتند کتابهاي
بيگانه را ترجمه کنند ، درميان مسلمانان
نشر دهند .
ب: وظيف? گروه دوم ، نشر آلودگيهاي اخلاقي
، هرزگي و عياشي ورهايي از هم? ضوابط
انساني بود .
ج: گروه سوم براي تشويش عقايد مسلمانان و
آشفتگي انديشههاشان ، فعاليت شديد و
سفرهاي بسيار ميکردند .
گاهي که بعضي ازآنان دستگير ميشدند و
شفاعتها براي نجاتشان مؤثر واقع نميشدند
و حکم اعدامشان صادر مي شد ، اعتراف
ميکردند که چند هزار حديث جعل کردهاند
و در آن احاديث حرام را حلال و حلال را حرام
نمودهاند . (39)
البته ، گاهي در ايجاد يک حادثه، بيش از يک
عامل از عوامل يادشده دست به دست هم
ميداد. (40)
1. تستري ، محمد تقي ، قضاء امير المؤمنين .
2. تاريخ يعقوبي ، ج3، ص 39 .
3. ابن اثير ، کامل ، ج3، ص8 .
4. سير? پيشوايان ، صص 77ـ72 .
5. الاصابة ، ج2، ص 509 .
6. نهج البلاغة، نامه 62 .
7. سرماي? سخن ، ج3 ، ص13 .
8. حياةخليفة عمر ، ص 367 .
9. مغني .
10. بحار الانوار .
11. شافي .
12. شرح خطب? حضرت زهرا (س) ، ص317 .
13. نهج البلاغة ، نام? 45 .
14. ابن ابي الحديد ، شرح نهج البلاغة، ج16، ص
252.
15. حقايق پنهان ، ص 144.
16. احزاب /33.
17. بحار الانوار ، ج8، ص 96.
18. بحار الانوار ، ج8، ص 96.
19. جنگ جمل در نيم? جمادي الاخر سال 36هـ . ق
در محلي به نام خريبه، در نزديکي بصره ،
اتفاق افتاد .
20. تاريخ طبري ، ج3 ، ص 539 .
21. فروغ ولايت ، ص 425 .
22. جمل ، ص 221 .
23. منتهي الآمال ، ج1 ، ص 116 .
24. کهف / 74 .
25. اعراف /34 .
26. بقره /195 .
27. آئين? معرفت ، ص168 .
28. لهوف ، ص 65.
29. علامه عسکري ، مأ? و خمسون صحابي مختلق،
ص 36 .
30. فجر الاسلام ، ص211 .
31. دقيقاً در صحيح بخاري 7275 حديث وجود دارد .
32. سماوي ، مهدي ، امامت در پرتو کتاب و سنت
، ص 113 .
33. فجر السلام ، ص 213 .
34. همان ، ص 158.
35. همان ، ص 214 .
36. امامت در پرتو کتاب و سنت ص 107 .
37. فجر الاسلام، ص215 .
38. مسلم ، صحيح ، ص 23 .
39. مأة و خمسون صحابي مختلق ، ص 37 .
40. امامت در پرتو کتاب و سنت ، صص 118ـ 104 .