مسجد شماره 17/ سال 1373 ابعاد شخصيتي شيخ انصاري(ره) شخصيت شناسي ـ معاصران آية الله سيد موسي شبيري زنجاني 82 ـ 93 اشاره: در آذرماه امسال (1373)، به مناسبت دويستمين سال ميلاد خاتم الفقهاء، حضرت شيخ مرتضي انصاري(ره) کنگرهاي عظيم، در قم برگزار شد. بيشک اين کنگره براي جهان دانش و انديشه، بار و ثمري مبارک و فراوان داشته و خواهد داشت. بجز گزارش جامع اين کنگره که در بخش گزارش مجله آوردهايم، شايسته ديديم مقال? ممتع آيت الله حاج سيد موسي شبيري زنجاني را که دربار? ابعاد شخصيت شيخ انصاري(ره) نوشته شده است، از نظر خوانندگان گرامي بگذرانيم. مايل نبودم دربار? خاتم المجتهدين، شيخ انصاري سخن بگويم. مانند شيخ را بايد کسي معرفي کند که اطلاعات بسيار وسيعي داشته باشد، شيخ انصاري شخصيت کوچکي نيست که با اطلاعات مختصري بتوان او را معرفي کرد. به هر حال، من مقدار مختصري دربار? ابعاد شخصيت شيخ عرض ميکنم که برخي از آنها را با سند شنيدهام و برخي ديگر معروف بوده و من آنها را در نقل قولها شنيدهام. بُعد علمي از وفات شيخ تا الان 133 سال ميگذرد. اگر فرض کنيم که شيخ از 30 سال قبل از فوتش مدرسّ عالي مقامي بوده است، اکنون تقريباً 160 سال از آن زمان ميگذرد. در طول اين مدت تمام افکاري که در مجامع علمي و حوزهاي شيعه مطرح و مدار بحث بوده، يا سخنان شيخ بوده يا از سخنان ايشان الهام گرفته است. در عرض اين مدّت افکار علما و فقها روي هم آمده، تبادل فکري شده، آرا نضج يافته، در مطالب علمي حک و اصلاح شده، ولي با اين همه و با گذشت 160 سال، هنوز آرا و نظرات فقهي و اصولي شيخ مقام اول داراست. در حال حاضر، تحقيقات شيخ در هر مسئلهاي جزء تحقيقات درج? اوّل است. اين گونه نيست که بگوييم اکنون علما 160 سال تحقيق کردهاند و به آراي بهتري از آراي شيخ دست يافتهاند، و نظرات اصولي و فقهي شيخ ديگر کهنه شده است؛ بلکه درست برعکس است. چنين به نظر ميرسد که آراي شيخ مرحل? نهايي را طي کرده و پس از وي تنزّل آغاز شده است. در همين ايّام، ما مباحثهاي در مبحث تعادل و تراجيح داشتيم، به نظر ميرسيد که مطالب متأخرّان در سطح پايينتري از مطالب شيخ است؛ با آنکه شيخ آن سخنها را 160 سال قبل گفته و متأخران حرفهاي شيخ را ديدهاند. اين جهت براي ما ملموس است، امّا برخي مطالب را که بزرگان دربار? شيخ اعظم انصاري نقل کردهاند و ما هم شنيدهايم، بيان ميکنيم: مرحوم شيخ آقابزرگ در شرح حال حاج ميرزا حبيب الله رشتي مينويسد:حاج ميرزا حبيب الله مدتي در اطراف رشت تحصيل ميکند و سپس به قزوين که حوز? علميه رشت تحصيل ميکند و سپس به قزوين که حوز? علميه مهمي داشت، ميآيد. استاد ايشان در قزوين آخوند ملاعبدالکريم ايرواني از نوادر عصر بوده است. پس از تحصيل در نزد ايشان و دريافت اجاز? اجتهاد از وي، به قصد ادام? تحصيل به نجف ميآيد و در درس صاحب جواهر حاضر ميشود. در بحث اشکالي به نظرش ميآيد و آن را مطرح ميکند، ولي جوابي دريافت نميکند. پس از آن، به وي ميگويند: اشکالات تو در درس شيخ مرتضي انصاري حل ميشود. ميرزا حبيب الله به نزد شيخ انصاري ميرود و اشکال را طرح ميکند. شيخ در پاسخ فرق حکومت و ورود را عنوان ميکند. ميرزا حبيب الله از اين اصطلاحات تعجّب ميکند. شيخ مرتضي انصاري ميگويد: براي حل اشکال لااقل ميبايست دوماه در درس من حاضر شوي. ميرزا حبيب الله که عازم بازگشت بود، در درس شيخ حاضر ميشود او را دريايي ميبيند که به عمق آن نميتوان رسيد. در نتيجه،«عزم رحيلش بدل ميشود به اقامت» و تصميم ميگيرد که در نجف بماند و از محضر شيخ استفاده کند. از مرحوم حاج آقا روح الله خاتمي اردکاني، امام جمعه يزد شنيدم که از آقا سيد علي نجف آبادي ساکن اصفهان ـ که از علماي تراز اول بوده ـ نقل ميکرد که مطالب و آراي آقاميرزا محمد تقي شيرازي از مطالب آخوند خراساني و آقا سيد محمد کاظم يزدي به شيخ انصاري نزديکتر است . اين سه شخصيت هر سه بر مکاسب شيخ حاشيه زدهاند، ولي حواشي آقا ميرزا محمدتقي به مباني شيخ نزديکتر است و حواشي آن دو، بيشتر فاصله دارد. مرحوم آقا سيد علي نجف آبادي ميفرمود: منشأ اين تفاوت اين است که ميرزا محمد تقي شيرازي از شاگردان دور? سامّراي ميرزاي بزرگ بودهاند. هنگامي که ميرزا در سال 1291 هـ . ق به سامرّا ميآيند، اينان همراه وي به سامرّا مهاجرت نميکنند. بنابراين، تنها شاگرد دور? نجف، ميرزاي شيرازي بود. ميرزاي بزرگ اوائل امر مناقشاتي بر آراي شيخ داشت ، ولي در اين اواخر از اين مناقشات برميگردد و با شيخ موافق يا نظرش به نظرات شيخ نزديک ميشود. در نتيجه، ميرزا محمد تقي شيرازي که دور? اخير درس ميرزاي شيرازي بزرگ را درک کرده بود، نظراتش به مباني شيخ نزديکتر است؛ به خلاف آخوند خراساني و آقا سيد محمد کاظم يزدي که تنها جزء اصحاب نجف بودند و در دور? اخير و دور? تکامل ميرزاي بزرگ که دور? عدول از مباني سابق و موافقت با آراي شيخ بود، در درس ميرزا حاضر نبودهاند. من اين مطلب را براي آقا رضي شيرازي ـ که از علماي بزرگ تهران و نتيج? ميرزاي شيخ است ـ نقل کردم. ايشان فرمود، ميرزا مسئلهاي را به بحث ميگذاشت در پايان هفته آن را تمام ميکرد و برخلاف شيخ نظر ميداد، ولي روز شنبه که قرار بود بحث جديدي را آغاز کند، ميفرمود: ما برخلاف نظر شيخ نظر داده بوديم، ولي حال ميبينيم که نميشود از مطالب شيخ عدول کرد. وي به شاگردانش ميفرمود: شما شيخ را درک نکردهايد، سروکارتان تنها با کتابهاي شيخ است، ولي ما حيات شيخ را هم درک کردهايم و ميدانيم که شيخ کسي نيست که بتوان براحتي از نظراتش گذشت. کساني چون ميرزاي شيرازي که از شاگردان متفکر درجه اول و از نوابغ علمي بودهاند، اين گونه در مقابل مقام علمي شيخ انصاري ـ رحمة الله عليه ـ خضوع داشتهاند. سؤال: آيا حواشي مرحوم ميرزاي شيرازي بر کتب شيخ انصاري الان موجود است؟ جواب: خير، چون ميرزاي شيرازي دستور داده بود که تمام نوشتههاي او را در شط بريزند و تلف کنند، چون خيلي در نظرياتش تجديدنظر ميکرد و اجاز? چاپ آنها را نداده بود. البته، برخي از تقريرات ميرزاي شيرازي باقي مانده است. شاگردان ميرزاي شيرازي هم مطالب بسياري گفتهاند که خيلي از آنها مطالب ميرزاي شيرازي است. اينها مطالبي بودند که به طور مستند شنيدهام. از مطالب مشهور اين است که ميرزاي شيرازي در اصفهان نزد آقا شيخ محمدتقي، صاحب حاشيه، تحصيل کرد. سپس، وي به نجف ميآيد و در درس صاحب جواهر شرکت ميکند، ولي اين درس ايشان را اقناع نميکند. گويا به اشار? بعضي در درس عمومي شيخ مرتضي انصاري شرکت ميکند که آن هم او را اقناع نميکند، به همين جهت تصميم به مراجعت ميگيرد. به شيخ عرض ميکنند که اين طلبه شخص فاضلي است، درس شما و نجف او را قانع نکرده است و ميخواهد برگردد. شيخ ميگويد به او بگوييد که بيايد من او را ببينم. ميرزاي شيرازي به ديدن شيخ انصاري ميرود. شيخ مسئلهاي از مسائل«بيع فضولي» را مطرح کرده و نظر ميرزا را سؤال ميکند. ميرزا مطلبي را بيان مي کند. شيخ مي فرمايد : مثلاً اگر با اين بيان قائل به«کشف» باشيم چگونه است؟ ميرزا ميگويد: حرف درستي است. شيخ ميگويد: ولي اين مطلب اين اشکال را دارد. ميرزا ميگويد: بلي اين اشکال وارد است. بعد شيخ ميگويد: حال اگر اين اشکال را چنين جواب دهيم چطور است؟ ميرزا ميبيند جوابش هم قانع کننده است. شيخ بر آن جواب هم اشکال ميکند و ميرزا اشکال را تصديق ميکند. خلاصه، هفت مرتبه شيخ استدلال ميکند و سپس اشکال ميکند، و در تمام مراحل ميرزا با آن فکر و نبوغ تصديق ميکند. ميرزا ميبيند شيخ کسي نيست که بتوان از او گذشت. شيخ هم که فضل ميرزا را ميبيند به او ميگويد: شما در درس خصوصي شرکت کنيد. ميرزا در اين درس شرکت ميکند و ميبيند که شيخ دريايي از فکر و علم است. آنگاه مرحوم شيخ انصاري ميفرمايد: آن درس، درس عمومي بود و من بايد در سطح عموم حرف بزنم و اين درس، درس خصوصي است و براي يک عدّ? خاصي است و به همين جهت سطح دو درس فرق دارد. به هرحال، تفوق علمي شيخ در يک قرن و نيم گذشته، «قولي است که جملگي برآنند». شما رسائل را با کتابهاي ديگر مقايسه کنيد، ببينيد چقدر فکر بالاست. همين مسئل? «انسداد» انسان را مبهوت ميکند. ما اين مباحث«انسداد» را چند مرتبه مطالعه و بحث کرديم، ولي هربار پس از مراجع?مجدّد، احساس ميکنيم که سخنهاي تازهاي دارد که گويا تاکنون آنها را نشنيدهايم. تعبيري را که دربار? شيخ گفتهاند: «آية الله الباري الشيخ مرتضي الانصاري»، واقعاً علي وجه الاستحقاق شايست? ايشان است. از مرحوم آقاي والد شنيدم که ايشان ميفرمود: آقاي حاج شيخ[عبدالکريم حائري] در درس به شيخ انصاري اشکالاتي کرده بود، ولي سالها بعد از آنها عدول کرده بود و ميفرمود: آن وقتي که ما دندان عقل در نياورده بوديم به شيخ اشکالاتي ميکرديم، ولي بعد فهميديم که اين اشکالات وارد نيست. او واقعاً«شيخ علي الاطلاق» است و کسي نميتواند موقعيت علمي شيخ را انکار کند. البته، من اين نکته را عرض کنم که شيخ در علم فقه و اصول در درج? اول قرار دارد. هم در مکاسب و هم در رسائل، تأسيسات بسياري دارد. من به ساير مباحث کاري ندارم، در فقه و اصول بالاتر از شيخ کسي نيست. سؤال: تعبير شيخ المتأخرين دربار? شيخ انصاري به چه معناست؟ جواب: اين تعبير در مقابل اطلاق کلم? «شيخ» است که قدما به طور مطلق به شيخ طوسي ميگفتهاند و در ميان متأخران هم، کلم?«شيخ» به شيخ انصاري اطلاق ميشود. سؤال: آيا شيخ را ميتوان به عنوان يک صاحب مکتب در فقه و اصول قلمداد کرد؟ جواب: بدون ترديد شيخ صاحب مکتب است، مخصوصاً در اصول. اصول قبل از زمان شيخ با بعد از زمان شيخ خيلي فاصله دارد. در فقه هم تحقيقات شيخ در سطح بسيار بالايي است، ولي در اصول کاملاً مؤسس است. شيخ انصاري بر تمام حوزههاي علمي و تمام مجتهدان پس از خود، حق عظيمي دارد. شما هيچ کتابي را در اين 150 سال اخير نميتوانيد پيدا کنيد که از نظرات شيخ متأثر نباشد. سؤال: غير از مسئل?«حکومت»، از ابتکارات شيخ(در اصول) نمونههايي را ميتوانيد ذکر کنيد؟ جواب: ابتکارات شيخ در مسائل اصولي بسيار است مانند«اصل سببي مسبّبي»، «اصل مثبت» ، «استصحاب تعليقي»، «اشتغال»، وايشان آن قدر ابتکار دارند که نميتوان آنها را فهرست کرد. بُعد زهد و تقوا دربار? زهد و تقواي شيخ انصاري، داستان مرجعيت او کافي است. صاحب جواهر مرجع تقليد عصر خود بصراحت ميگويد که بايد بعد از وي از شيخ تقليد کرد. پس از وفات صاحب جواهر، حوز? نجف و علما همه ميپذيرند که او بايد مرجع تقليد عام شود، ولي خود شيخ امتناع ميکند، و ميگويد: سعيد العلماء در بابل مازندران از من اعلم است. ميگويند: اينجا حوز? نجف و مرکز علماست و بايد مرجعيت در اينجا باشد، ولي باز شيخ ميگويد که در مازنداران کسي است و با بودن او، من رساله نمينويسم. اگر زهد و تقوا و معنويت کامل وجود نداشته باشد، هيچوقت اين مطالب به ذهن خطور نميکند. به سعيد العلماء نامه نوشتند. چند ماه طول کشيد تا آن نامه از نجف به مازندان رسيد. سعيد العلماء در جواب نامه نوشت: بلي، من در درس شريف العلما بر شيخ مقدم بودم، ولي الان با سابق فرق ميکند، شيخ در حوز? علميه است و سروکارش با مجتهدان و بزرگان است و روز بروز ترقي کرده، ولي من روز بروز تنزل کردهام. بنابراين، الان بايد شيخ اعلم باشد و ميبايست از او تقليد کرد. سعيد العلماء در اين اواخر هم جزء نادرهها بود. او تنزل نکرده بود، بلکه شيخ را ميشناخت و ميدانست که اکنون بايد به چه مرحلهاي رسيده باشد. دربار? سعيد العلماء مرحوم حاج شيخ مهدي مازندراني از حاجي اشرفي نقل کرد که ميگفت: من به درس سعيد العلماء رفتم، درسش را نپسنديم. به سعيد العلماء گفتند: اين شخصي که آمده، شخص فاضلي است ولي درس شما را نپسنديد. گويا سعيد العلماء اشاره ميکند که فردا هم بيايد. حاجي اشرفي ميگويد: من فردا رفتم ديديم او دريايي است و من مانند يک پرکاهم که موج دريا هر طرف که ميخواهد آن را پرتاب ميکند. پس از تمام شدن درس خدمت ايشان رفتم، فرمود: درس امروز را براي تو گفتم، اما درس روزهاي قبل را براي ديگران. با آنکه حاجي اشرفي خود از مراجع بزرگ تقليد بود، ولي در مقابل سعيد العلماء چنين بود و سعيد العلماء هم مرجعيت را به شيخ انصاري ارجاع ميدهد. مطلب ديگري را بدون سند از آقاي حاج سيد محمدعلي سبط، نو? شيخ انصاري، در تهران شنيدم. ايشان ميگفت: شيخ انصاري يک زمان درس را تعطيل ميکند. شاگردان از اين تعطيلي نابهنگام ناراحت ميشوند که آنان را از فيض بازداشته است. دو نفر نزد شيخ مقرّب بودند که ايشان حرف آنان را رد نميکرده است؛ يکي آقا سيد علي شوشتري و ديگري ميرزاي شيرازي. شاگردان مناسب ميدانند که نزد ميرزاي شيرازي بروند و از ايشان بخواهند که با شيخ صحبت کرده و شيخ را راضي کند که دوباره براي درس تشريف بياورند. ميرزا خدمت شيخ ميرسد و ميگويد: الان وقت تعطيلي نيست و الحمدلله وجود شريف حضرت عالي سالم است، چرا درس را تعطيل کردهايد؟ شيخ ميفرمايد: نوشتههاي من به دست يکي از علما رسيده، آنها را مطالعه کرده، نقدهايي بر آنها نوشته و برايم فرستاده است. من اين نقدها را مطالعه کردم، ديدم آن اشکالات به حرفهاي من اصلاً وارد نيست و ارتباطي به بحثهاي من ندارد. اين ماجرا باعث شد که من فکر کردم که نکند آن ايرادهايي که ما به سابقين وارد ميکنيم، از اين قبيل باشند. ممکن است که محقق و علامه و مانند آنان اگر زنده بودند، ميگفتند اشکالات شما به حرفهاي ما نميخورد، محلّ نفي و اثبات دو جاست، و ما سخني ميگوييم و شما به سخن ديگري اشکال ميکنيد. گاهي اصطلاحات در طول زمان مختلف ميشود و انسان حرف گذشتگان را بر مصطلحي که با آن آشناست حمل ميکند، در حالي که حرف آنان واقعاً معناي ديگر داشته است. خلاصه، شيخ ميفرمايد ممکن است ايرادهاي ما به سابقين از قبيل ايرادهاي اين آقا به من باشد. ما هر روز اين بزرگان را به محاکمه ميکشيم و آنان را محکوم ميکنيم. من ميترسم که از ناحي? ما در حق آنان ظلمي شده باشد، و آنان هم نيستند که از خود دفاع کنند. ما به قدري که طلبهها در مباحث علمي رشدي پيدا کنند و ذهنشان بازشود، درس گفتهايم و بيشتر از اين را ميترسم مسئول باشم. ميرزا ميگويد: بين شما و آن آقا فرق است. آن آقا مطالب شما را مطالعه کرده، بر روي آن به تنهايي فکر کرده، اشکالي به نظرش آمده و براي شما فرستاده است. امّا شما پس از مدّتها تفکر، اشکالات را در مجمع مجتهدان طرح ميکنيد ـ سپس، ميرزا شاگردهاي مجتهد شيخ را يک به يک اسم ميبرد ـ هم? اين مجتهدان، مدافعان غايبان هستند. اين افراد همه در فکرند که اگر اشکال شما نقطه ضعفي داشت و بشود از گذشتگان در يک جا هم دفاع کنند، از آنان دفاع خواهند کرد و اگر مطلبي تصويب شد تنها به نظر شما نيست، بلکه به تصويب تمام اين مجتهدان رسيده است. شيخ ميفرمايد: بلي، اين تفاوت است و فردا براي درس ميآيم. در اين ماجرا دقت کنيد. اصلاً تنبه به اين مطلب خيلي مهم است که «شايد از ناحي? ما ظلمي به ديگران شده باشد». تا انسان از افراد عادي بسيار بالاتر نباشد، به اين مطلب نميرسد. اين مطلب را من براي آقاي سبط، نو? شيخ انصاري در قم نقل کردم و گفتم: شما اين مطلب را شنيدهايد؟ ايشان گفت: من از پدرم شنيدم که شيخ پس از مطالع? اشکالات آن آقا، شروع به گريه ميکند. ميگويند: چرا گريه ميکني؟ ايشان به شما ايراد کرده، مطلب مهمي نيست. ميگويد: نه، من براي ايراد کردن ايشان گريه نميکنم و ايراد بايد بشود، بلکه گريه من براي ايرادهاي خود من به ديگران است که مبادا ما ظلم کرده باشيم. زهد و ورع شيخ در حدي بوده است که شنيدهام در نزد سنيها نيز ضربالمثل شده بود. دربار? زهد شيخ مطالب بسيار است، مثلاً از بعضي از بزرگان شنيدم که در اواخر زمان صاحب جواهر، عقيد? خيلي از خواص اين بود که شيخ انصاري مقدم بر صاحب جواهر است. البته، به يک معنا هم تقدّم شيخ قابل انکار نيست. بدون ترديد، شيخ در اصول بر صاحب جواهر مقدم بود و فاصل? آن در بسيار است. همچنين، قطعي است که در مطالب فکري فقه و قدرت استدلال، شيخ مقدم است، ولي صاحب جواهر از جهت حفظ فقه و استحضار فقهي تقدّم دارد؛ اما از جهت قوّت نظر وسع? تفکر شيخ مقدّم است. با وجود اينکه بسياري از خوّاص، شيخ را بر صاحب جواهر مقدّم ميدانستهاند، ولي هر چه سراغ شيخ ميروند که رساله بنويسد او ميگويد که صاحب جواهر هست شيخ به خودش اجازه نميداد که عرض اندام کند و در مقابل صاحب جواهر موجوديتي براي خود قائل شود. اين مطلب، هم بر عقل فوقالعاده دلالت دارد و هم بر تقواي فوقالعاده. ممکن است عقل فوقالعاده باشد، ولي اگر تقوا در سطح بالا نباشد به اين حرفها اعتنا نميکند و ميگويد: من با اين مقام علمي چرا اظهار وجود نکنم؟ از ماجراهايي که هم بر تقواي شيخ دلالت دارد و هم از عقل شيخ و توجهش به مسائل شيعه حکايت ميکند اين ماجراست که من شنيدم يکي از اعيان مهم تهران که از درباريها بود، خدمت شيخ انصاري ميرود. وقتي وضع زهد شيخ را ميبيند، ضمن تجليل بسيار از شيخ انتقادي از حاج ملاّ علي کني ميکند و ميگويد: او متمول است و با شما خيلي فرق دارد. شيخ انصاري خيلي ناراحت ميشود و ميگويد: بايد از اين حرف استغفار کني. بين من و او خيلي فاصله است. من سروکارم با طلبههاست اگر من بخواهم وضع مرفهي داشته باشم، براي طلبه درس خواندن مشکل ميشود و او به درس خواندن تن در نميدهد. من بايد سطحم را با آنان منطبق کنم. ولي، حاج ملاعلي کني سر وکارش با شما، سلاطين، اعيان، اشراف و امثال اينان است. او بايد آنگونه زندگي کند و من بايد زندگيم اين گونه باشد. اگر او مانند من باشد مورد اشکال قرار ميگيرد. من هم اگر مثل او باشم، به من اشکال وارد است. شما بايد از اين سوءظن و جسارتي که نسبت به يک شخصيت عظيم الشأن کردي استغفار کني. شيخ، از نظر مالي هم زاهد بود و با آن همه ثروت که به دستش ميرسيد، بين خودش با پايينترين طلبه، کوچکترين فرقي نميگذاشت. براي خريد مايحتاج خودش و بچههايش دستور ميداد ارزانترين چيز را تهيه کنند. نميگفت من رئيسم و بزرگم و بايد وضعم مرفه باشد. اين حرفها در دستگاه شيخ نبود. اين حالت شيخ به اطرافيانش هم سرايت کرده بود. نوکري به نام رحمت الله داشت که مشابه خودش بوده است. بُعد سلوک و عرفان مقام شيخ را از جهت معارف، از اين داستان ميتوان فهميد، که در بعضي کتب به نقل از وفايي شاعر آمده است: در مشهد به حضرت رضا(ع) متوسّل شدم، تا حضرت يک مرشد معنوي به من ارائه دهد تا با ارشاداتش هدايت شوم. در حالت خاصي ـ بين خواب و بيداري، يا در خواب بوده يا به گون? ديگر، نميدانم ـ به او القا ميکنند که مرشد تو در نجف است. خيال ميکند مقصود يکي از صوفيهاي بکتاشي است که آن زمان در نجف دستگاهي براي خود پهن کرده بود. وفايي به طرف نجف حرکت ميکند. وقتي وارد نجف ميشود، به هنگام سحر غسل ميکند که به حرم برود و بعد سراغ همان مرشد بکتاشي رفته تا تصفي? باطني خود را شروع کند. حوالي اذان صبح که از جلوي منزل آقاسيد علي شوشتري ميگذرد، خادم در منزل را باز ميکند و به ايشان ميگويد: بياييد، آقا شما را کار دارند، وفايي وارد خانه ميشود. آقا سيدعلي ميگويد: مرشد تو شيخ انصاري است. از اينجا وفايي به شيخ اتصّال پيدا ميکند. از مرحوم حاج ميرزا احمد کفايي شنيدم که از مرحوم آخوند مطلبي را نقل ميکرد. در اينجا ابتدا بايد عرض کنم که مرحوم آخوند شاگرد شيخ انصاري بود. تقريباً دو سال درس شيخ را درک کرد و بعد از شيخ هم، دو سالي که آقا سيد علي شوشتري زنده بود، به حسب توصي? شيخ، درس آقا سيد علي شوشتري ميرفت. آقا سيد علي مربي اخلاق شيخ هم بود و معروف بود که با حضرت ولي عصر(عج) اتصّال داشته و خدمت حضرت مشرّف ميشده است. به هرحال، مرحوم آخوند که شاگرد هر دو بود، دربار? رابط? آن دو با هم ميفرمود: مريد و مراد معلوم نبود. همچنين، مرحوم کفايي از پدرش نقل ميکرد که آقا سيد علي شوشتري وقتي که شيخ انصاري را در قبر گذاشت، اين جمله را خطاب به شيخ فرمود: افسوس از اين عالم رفتي و هيچ کس را قابل تحمّل اسرار ندانستي و آنها را با خود بردي. آقا سيد علي شاگرد فقه و اصول شيخ بود. از خصوصياتش اين بود که شاگردان شيخ نميدانستند که او اهل فضل است و خيال ميکردند که تنها سيد مقدسي است و به خاطر تقدسش و پيرمردي و سيادتش، شيخ به او احترام ميگذارد. ولي شيخ توصيه ميکند که آقا سيد علي بعد از او کرسي درس وي را اداره کند و به شاگردان مي گويد که در درس ايشان شرکت کنند شاگردان با تعجب به درس وي حاضر ميشوند و ميبينند که مثل شيخ کرسي درس را اداره ميکند. آن وقت است که ميفهمند آقا سيد علي دريايي است از فضل. شاگردان شيخ ميگفتند عجب متانت و تواضعي داشته که در اين مدت بروز نداده است که من اهل فضلم. ايشان با آن مقام معنوي، راجع به شيخ گفته است که کسي را براي حمل اسرارصالح ندانستي. داستان ديگري نقل شده که ارتباط مرحوم شيخ و مرحوم آقا سيد علي شوشتري را ميرساند و مقام اخلاقي و معنوي شيخ از آن معلوم ميشود. نقل کردهاند که شيخ انصاري و آقا سيد علي شوشتري با هم در راه نجف و کربلا از راه شطّ ميرفتند و بر قايقي سوار بودهاند. مرد عربي نسبت به شيخ جسارت ميکرد، و دائم در جاي تنگ قايق به شيخ فشار وارد ميآورد، ولي شيخ ساکت بود و هيچ جوابي نميداد. مرحوم آقا سيد علي به شيخ ميگويد: چيزي در جواب اين مرد بگو، ولي شيخ پاسخي نميدهد و آن مرد عرب هم مدام نسبت به شيخ اهانت ميکرد. در نزديکي مقصد، ناگهان آن مرد سياه ميشود و از دنيا ميرود. آقا سيد علي ميگويد: من از همين ميترسيدم. از شما خواستم که جوابي دهيد تا از گناه اين مرد کاسته شود و به اين مجازات مبتلا نشود. خلاصه، از جهت عرفان هم، شيخ انصاري در يک مرتب? خيلي فوقالعاده و نادر بوده است. سؤال: فرموديد آقا سيد علي مرّبي اخلاق شيخ بود. لطفاً در اين مورد بيشتر توضيح دهيد. جواب: شيخ انصاري در هفته يک روز براي درس اخلاق و استماع موعظه به درس آقا سيد علي شوشتري ميرفت. مرحوم آخوند ملاعلي معصومي همداني با واسطه از آخوند ملاحسينقلي همداني شوندي در جزيني نقل ميکرد که ايشان گفته بود: من متوجه شدم که شيخ انصاري هفتهاي يک ساعت به منزلي ميرود. اين مسئله توجه مرا جلب کرد. با خودم گفتم که اين موضوع نبايد بيحساب باشد و حتماً نکتهاي در آن است. آن منزل، منزل آقا سيد علي بود. ميگويد: به بهان? استخاره در زدم و گفتم استخاره ميخواهم. آقا سيد علي فرمود: بگوييد بيايد تو. داخل شدم ديدم آقا سيد علي موعظه ميکند شيخ هم مشغول گوش دادن به وعظ اوست جلسه که تمام شد، آقا سيد علي بلند شد و شيخ را بدرقه کرد. من خيلي مجذوب آن صحبتها شدم. از آقا سيد علي خواستم که اجازه دهد من هم شرکت کنم. آقا سيد علي فرمود: آقا رئيس هستند و فرصتي ندارند، وقتشان خيلي محدود است. شما هر وقت بياييد مانعي نيست. آخوند ملاحسينقلي ميگفت: خدمت آقا سيد علي رفتم، ديدم اصحاب خاصي دارد و بدين ترتيب، ملا حسينقلي به آقا سيد علي متّصل ميشود. خلاصه، سالکان، عارفان و اهل معناي درج? اول، شيخ انصاري را قبول کرده بودند و خيلي مورد احترام آنها بود. بُعد سياسي و اجتماعي در هندوستان موقوفهاي براي علماي ساکن عتبات عاليات بوده است که ظاهراً بايد آن را در حوز? علميه به مصرف ميرساندند. اين موقوفه را نزد شيخ ميآورند. شيخ بعد متوجه ميشود که اين موقوفه در دست انگليسيهاست، ـ لذا از قبول آن امتناع ميکند؛ ولي برخي علماي ديگر قبول ميکنند. شيخ انصاري بسيار مقيّد بود که به حيثيت جامع? شيعه لطمهاي وارد نشود. از اين رو، دربار? اين موقوفه ميانديشد که شايد قبول آن مسئلهساز باشد، لذا آن را قبول نميکند. قضي? ديگري که از جهتي مربوط به عقل و درک سياسي است و از جهت ديگر مربوط به تقواست و هر دو در آن سهم دارد، ماجراي استفتايي است که از مرحوم شيخ انصاري دربار? مولوي ميکنند که مولوي چگونه آدمي است؟ شيخ که ميخواهد از روي موازين حرف بزند، در پاسخ ـ چنانکه شنيدهام ـ مينويسد: من کتاب مثنوي را کم مطالعه کردهام، ولي در جواني قدري آن را ديدهام. اين شعر از آن زمان در نظرم مانده است که مولوي ميگويد: هر کسي از ظنّ خود شد يار من از درون من نجست اسرار من وقتي مولوي دربار? معاصران خود در 600 سال قبل ميگويد که اينان تشخيص نميدهند که من چکارهام، من چگونه دربار? او قضاوت کنم! مرحوم شيخ به گونهاي جواب ميدهد که مسئوليت شرعي نداشته باشد و اگر تأئيد يا تکذيب ميکرد، ميترسيد اشکال شرعي داشته باشد. شيخ انصاري شوخيهاي جالبي داشته که با متانت و ذوق خاصي توأم بوده است. ميگويند: فاضل دربندي، ملاي باسواد معاصر شيخ بود و هر دو شاگرد شريف العلماء بودند. فاضل دربندي ملاي جامع و در عين حال ساده بود، و خودش را از شيخ هم اعلم ميدانست. روزي در حرم حضرت امير(ع) خطاب به شيخ ميگويد: به خدا قسم يا به صاحب اين قبّه قسم، من اعلم از شما هستم! شيخ ميگويد: آقا شما چرا قسم ميخوريد؟ قسم خوردن وظيف? منکر است. آثار شيخ انصاري سؤال: از ملاحظ? رسائل چنين به نظر ميرسد که مربوط به چند دوره باشد، آيا اين مطالب صحيح است؟ جواب: آري. از نکات جالب رسائل همين است که شيخ انصاري در آن تجديد نظر زياد ميکرد، چون فکرش جوّال بود. رسائل را به ميرزاي شيرازي داده بود که حکّ و اصلاح کند که اين امر علامت اعتماد بسيار شيخ نسبت به ميرزاست. شيخ دستور داده بود که اين کتاب با تصحيحات ميرزا چاپ شود ـ و شايد در بعضي چاپهاي دور? اول رسائل اين کار انجا شده است ـ اصحّ نسخ رسائل ، نسخههايي است که با تصحيح ميرزا چاپ شده است. از يکي از بزرگان شنيدم که ميفرمود: شيخ در باب اشتغال«ان قلت وقلت» زيادي دارد و بعضي جاها«ان قلت» با «قلت» نميسازد، ايشان ميگفت: در حاشيه اوثق يا حاشي? آشتياني ديدم که منشأ اين ناموزوني اين است که «ان قلت » مربوط به يک دوره است و«قلت» مربوط به دور? ديگر. ميبايست«ان قلت» و«قلت» مربوط به دور? سابق، هر دو حذف ميشد و«ان قلت» و«قلت» دور? جديد جاي آن قرار ميگرفت، ولي به اشتباه«ان قلت» از يک دوره باقي ماند و «قلت» از دور? ديگر. لذا اشکال و جواب با هم نميخواند. ايشان اين مطلب را در باب «اشتغال» از حاشي? آشتياني يا حاشي? اوثق به طور ترديد نقل کرد. من در بحث«اشتغال» در هر دو حاشيه، اين مطلب را نديدم. هنگامي که بحث«انسداد» را مطالعه ميکردم، در حاشي? اوثق اين مطلب را مشاهده کردم. سؤال: آيا به نظر نميرسد که احياناً در رسائل عدم تنظيم منطقي وجود دارد که نياز به تهذيب را ايجاب کند؟ جواب: اين خاصيت تأسيس است. شيخ مؤسس است. وي اوّل کسي است که اين مباحث را آورده، لذا نياز به تحرير دارد، مانند خواجه طوسي که کتابهاي دانشمندان سابق را تحرير کرده که بسيار ذي قيمت است و از کتابهاي اصلي ارزش بيشتري دارد. البته، خواجه طوسي براي تحرير صالح بود، ولي پس از شيخ نظير شيخ کسي که بتواند کلمات او را تحرير کند نيامده است. سؤال: با توجه به اينکه رسائل و کفاية دو متن سطح عالي درسي حوزه در اصول فقه ميباشند، از جهت دقّت و اتقان کدام يک را ترجيح ميدهيد؟ جواب: من الان به طور کلي نميتوانم چيزي عرض کنم؛ در مباحث مختلف است. در بحث«قطع»، کفاية کاملتر از رسائل است و بعيد نيست از تحقيقات ميرزا گرفته شده باشد. ظاهراً در قسمتهاي زيادي از کفاية، از مطالب ميرزا استفاده شده است. روي هم رفته به نظر ميرسد رسائل أقوي باشد، ولي بعضي ابحاث کفايه پختهتر و فنّيتر است، مثلاً در بحث«أصل مثبت» وبعضي تنبيهات«استصحاب»، در کفاية پختهتر بحث شده است. سؤال: با عنايت به اهميت رسائل، شروح زيادي شايد نزديک به 100 شرح بر اين کتاب نگاشته شده است. به نظر حضرت عالي، از اين کتابها کدام يک از جهت بيان و توضيح کلمات شيخ بهتر است؟ جواب: به نظرم شرح حاج آقا رضا همداني بهتر است. در جايي که مطلب شيخ را شرح ميدهد، خيلي قوي و در سطح محققان است. البته، حواشي ايشان زياد نيست. حواشي مرحوم آشتياني را به يک معنا بايد اقوي حساب کرده، چون خيلي جاها را بيان کرده است، ولي مرحوم حاج آقا رضا در مواردي که حاشيه توضيحي دارد، مقدّم است. بهترين حاشيه براي طلاب متوسط اوثق الوسائل است. براي مبتدي بهترين شرح، قلائد العقيان است که شرح سهل التّناول ومختصري است و شارح کلمات شيخ را فهميده است. البته، حاج آقا رضا آشتياني يا مرحوم آخوند، مطالب شيخ را عميقتر فهميدهاند، ولي بالاخره قلائد براي مبتدي مفيد است. سؤال: در مورد تحقيق مطالب رسائل، کدام حاشيه را توصيه ميکنيد؟ جواب: از جهت تحقيق و بررسي مطالب جزئي و ريزهکاريها، مرحوم آشتياني مباحث را خود بيان کرده است. امّا در تحقيق مطالب اصلي و عمد? رسائل، حواشي مرحوم آخوند و حاج آقا رضا همداني بهتر به نظر ميرسد. سؤال: در مورد شروح و حواشي مکاسب چه ميفرماييد؟ جواب: از نظر تحقيق، بهترين و محققانهترين حواشي مکاسب، حاشي? مرحوم آخوند است که از جهت تحقيق در لب مطالب خيلي مفيد است. از نظر تدقيق مطالب، حاشي? ميرزا محمّد تقي شيرازي بر همه مقدم است، چون ريزهکاريهاي مطالب را خيلي خوب بيان کرده است. ولي مجموعاً بهترين وجامعترين حواشي، حاشي? مرحوم سيد[محمدکاظم يزدي] است، زيرا در عمد? مباحث حاشيه دارد و از نظر تتبّع، بلااشکال مقدّم و از نظر تحقيق هم جزء کتابهاي تحقيقي است. اين حاشيه، جنبههاي فقاهتي قوي داشته است و روايات و اقوال را درست و جالب نقل ميکند و بر کلمات قوم هم تسلط کافي دارد. سؤال: حاشي? مرحوم ايرواني چگونه است؟ جواب: من حاشي? مرحوم ايرواني را کم مطالعه کردهام. او هم در مباحث صاحبنظر است، ولي اتقان و احاط? فقهي يا قوّت فکري حاشيههاي قبلي را ندارد. البته، مرحوم ايرواني ذهن سيّال و تنبّهات زيادي دارد، ولي ممکن است آدم عميق و با فکري براي اشکالات او جواب تهيه کند. سؤال: از تقريرات شيخ کدام يک بهتر است؟ جواب: من کتابهايي را که عنوان تقرير دارد نه حاشيه، نديدهام تنها مطارح الانظار کلانتر و قوامع الفضول را ديدهام . فضلا مطارح را بيشتر قبول کردهاند. در آخر مطارح دربار? دو بحث تقليد ميّت و تقليد اعلم پس از تقريرات کلانتر در اين دو بحث، تقريرات درس شيخ به قلم غير کلانتر چاپ شده است، که اين تقريرات از تقريرات کلانتر در اين دو مسئله کمتر نيست. شيخ انصاري و معاصران سؤال: در ارتباط شيخ با علماي معاصر، بخصوص فاضل اردکاني، اگر مطلب جالبي در نظر حضرت عالي است بيان فرماييد. جواب: يکي از آقايان نقل ميکرد: وقتي فاضل اردکاني از کربلاء به نجف آمد، در تشييع جنازه جنازه اي حاضر مي شود . قرار بود تشييع جنازه از منزلي انجام گيرد و چون منزل خيلي کوچک بود. ايشان و شيخ انصاري هر دو در کوچه منتظر آوردن جنازه ميشوند. فاضل اردکاني که پير بود، نيمخيز نشسته، ولي شيخ انصاري روي زمين نشسته بود. شيخ انصاري مي پرسد: شما چرا روي نمينشينيد؟ فاضل که خود از زهاد بود، ميگويد: اين قبا از سهم امام تهيه شده است و اگر من روي زمين بنشينم، کيثف ميشود و بايدآن را شست. قبا هم که شسته شود، زودتر پاره ميشود. سهم امام را هم تا يقين به رضايت امام زمان(ع) نباشد، نميشود تصرّف کرد. ومن چنين يقيني ندارم، لذا نيمخيز نشستهام. بر سر اين موضع بحث بين مرحوم شيخ و فاضل اردکاني در ميگيرد و مدتي با هم بحث ميکنند. در اثناي بحث ميبينند که شيخ نيمخيز شد، و ميگويند که تا آخر عمر ديگر شيخ روي زمين ننشست. قضي? ديگر اين است که فاضل اردکاني خيلي شوخ بود و حرفهايش را به طور مخصوصي تعبير ميکرد ـ مرحوم حاج آقا مرتضي حائري ميفرمود: از خصوصيت اردکانيها شوخيهاي صريح است ـ . فاضل اردکاني ميگفت: حرفهاي ملا مرتضي مثل ميخ ميماند، که هر چند انسان بيشتر بجنبد، بيشتر به آدم فرو ميرود. مطلب ديگر اين است که شنيدهام ميرزاي شيرازي به درس فاضل اردکاني ميرفت ـ شايد شيخ او را فرستاده بود ـ . روزي فاضل در بحث«استصحاب کلي قسم ثالث» کلام شيخ را عنوان و اشکال ميکند. مرحوم ميرزا در هنگامي که به همراه مرحوم شيخ در راه کربلا و نجف بودهاند، آن اشکال را طرح ميکند. شيخ در راه هر چه فکر ميکند، جوابي براي آن اشکال پيدا نميکند، لذا آن را تصديق ميکند. در بحث«استصحاب کلي قسم ثالث» در رسائل آمده است که در برخي موارد عرف، «استصحاب کلي قسم ثالث» را از استصحاب فرد ميداند که هر چند با دقت عقلي ـ در فرض وجود کلي در زمان دوم ـ فردي به فرد ديگر تبديل شده، ولي به نظر عرف، فرد مستصحب باقي است و حالاتش زايل شده است. ميگويند اين مطلب را فاضل اردکاني گفته است. البته، فاضل اردکاني هم خيلي فوقالعاده بود. شيخ هم مطلب او را تصديق کرد، چون حرف حق را پذيرا بود. همين فاضل اردکاني بود که دربار? شيخ ميگفت: حرفهاي او مثل ميخ ميماند. شاگردان شيخ انصاري سؤال: در ميان شاگردان شيخ کدام يک از همه مهمتر بودهاند؟ جواب: آن گونه که مجموعاً استفاده ميشود، شاگردان درج? اول شيخ چهارنفر بودهاندک ميرزاي شيرازي، ميرزاي رشتي، آقا حسن نجمآبادي و آقا سيد حسين کوه کمرهاي. نقل ميکنند که آقا سيد حسين کوهکمرهاي هر روز قبل از درس شيخ، حوز? درس داشته است، يک روز زودتر براي درس ميآيد. شيخ انصاري در آن وقت خارج قوانين تدريس ميکرده است ـ قبل از رسائل در اصول، خارج قوانين تدريس ميشده است ـ . حاج سيد حسين ميبيند که شيخي نشسته است و براي چند نفر تدريس ميکند؛ اول مطلب قوانين را با دقّت بيان ميکند و بعد اشکال قوي ميکند. فردا يک مقداري زودتر ميرود تا ببيند اين شيخ کيست. باز ميبيند که شيخ مطلب ميرزاي قمي را طرح کرد و اشکال ديگري کرد که اشکال قوي بود. خلاصه، چند روز همين مسئله ادامه پيدا ميکند. حاج سيد حسين کوه کمرهاي ميبيند که اين شيخ سطحش خيلي بالاتر از سطح خودش است، از ايشان ميخواهد که شما بياييد حوز? ما را اراده کنيد، خودش با شاگردانش پاي درس شيخ مينشينند و شيخ براي آنان تدريس ميکند. ايشان يکي از شاگردهاي درجه اوّل شيخ بود که مرجعيت مطلق? ميرزا بعد از فوت او شروع ميشود. ميرزا در سال 1291 هـ . ق به سامرا رفت و در سال 1299 هـ . ق فوت کرد. مرحوم شيخ آقا بزرگ، در شرح حال ميرزاي شيرازي در نقباء البشر نوشته است که از جمعي از اعاظم مشايخ شنيديم که مرحوم شيخ مکرّر ميفرمود: «إنّي اُباحث لثلاثة: الميرزا محمد حسين الشيرازي والميرزا حبيب الله الرشتي والآقا حسن الطهراني» که آقا سيد حسين را اسم نبرده است. شايد به علت کهولت آقا سيد حسين، بعداً در درس شرکت نميکرد. به هرحال، اين چهارنفر شاگردان مسلّم درجه اول شيخ بودهاند. سؤال: نسبت به آقا سيد علي شوشتري چه ميفرماييد؟ جواب: شايد خود آقا سيد علي هم نميخواسته است که شيخ او را معرفي کند. ممکن است در خيلي جاها آقا سيد علي خودش را مستغني ميدانسته و شايد روي ارادتي که به شيخ داشته در درس او شرکت ميکرده است. بنابراين، نظر شيخ در جنب? تعليمي به اين سه نفر بوده است. در بين اين سه نفر هم گويا آقا حسن بر آن دو نفر مقدّم بوده است. در مقدم? تحرير العقلاء ابوالحسن فروغي ديدم که بعد از شيخ انصاري، علما جلسهاي براي تعيين مرجع تقليد پس از شيخ تشکيل ميدهند و به اتفاق آرا، آقا حسن نجمآبادي تهراني را تعيين ميکنند. ولي او ميگويد من صلاحيت حمل اين بار سنگين را ندارم، فردي را که از هر جهت صالح ميدانم، ميرزاي شيرازي است. ديگران هم تصديق ميکنند. ايشان رو به ميرزاي شيرازي ميکند که من در جواب مسائل حاضرم به شما کمک کنم، ولي شما بايد زعيم باشيد. سؤال: ميگويند شيخ به ميرزاي شيرازي عنايت ويژهاي داشته است. در اين مورد چه ميفرمايد؟ جواب: رابط? شيخ و ميرزا از همان قصهاي که دربار? تعطيلي بيموقع درس شيخ نقل کردم، معلوم ميشود. چون هم از نظر علمي به او معترف بود و هم از نظر تقوا و خيرخواهي از اين بالاتر نميشود که شيخ با آن همه تشکيلات در مطالب علمي، رسائل را به ميرزاي شيرازي داده بود تا تصحيح کند. آقاي حاج آقا عزّالدين زنجاني ـ که الان ساکن مشهد هستند ـ از قول مرحوم پدرشان نقل کردند که ميفرمود: روزي منزل آقا سيد احمد سبط رفتم. ايشان گفت: مايليد رسائل را که به خط شيخ است ببينيد؟ گفتم؟ کمال علاقه مندي را دارم ، بعد ايشان رسائل را آورد. ديدم: به خط خيلي ممتاز بعضي موارد يک سطر، دو سطر و گاه بيشتر خط زده شده و در حاشيه نوشته شده بود. آقا سيد احمد گفت: اين خط، خطّ ميرزاي شيرازي است، که رسائل را اين گونه تصحيح کرده است. شيخ هم دستور داده بود که رسائل را مطابق همين نسخ? تصحيح شده چاپ کنند. آقا شيخ محمّد علي کاظمي در بحث«اصالة الصحة» تقريرات مرحوم آقاي نائيني ميگويد: نسخ در اين مقام مختلفند. در بعضي نسخ کلام شيخ در متن است و ميرزا در حاشيه مطلبي آورده است. در برخي نسخ کلام ميرزا در حاشيه مطلبي آورده است . در برخي نسخ کلام ميرزا در متن است و کلام شيخ در حاشيه. در بعضي نسخهها نيز کلام شيخ و ميرزا هر دو در متن وارد شده است. ايشان ميگويد: در نسخ? مصحّح، کلام شيخ در حاشيه است و کلام ميرزا در متن قرار دارد. ضمن تقدير و تشکر از اينکه لطف کرديد و وقت خود را در اختيار ما گذاشتيد، به عنوان آخرين سؤال بفرماييد: در مورد کتابهاي شيخ چه تحقيقاتي مناسب است انجام شود؟ جواب: من خيال ميکنم مناسب است در مورد رسائل، بحثهاي مختلفش را با بحثهاي کتابهاي متقدم مقايسه کنيم و ببينيم که شيخ چقدر حرف جديد زده است. به طور نمونه، ايشان در بحث «شبه? محصوره» شايد 30 صفحه بحث کرده باشد، ولي هم? مطالب و نوشتههاي متقدم شايد دو تا سه صفحه بيشتر نبوده است. اگر رسائل را با کتب متقدم چون قوانين، فصول و حاشي? آقا شيخ محمد تقي مقايسه کنيم، نقش تأسيسي شيخ بخوبي معلوم ميشود، البته، عمد? تحقيقات شيخ در مباحث عقلي? اصول است. در مباحث الفاظ شنيدهام که شيخ به آقا شيخ محمّد تقي خيلي معتقد بوده است.
. تهراني، آقابزرگ، نقباء البشر، ج1، ص 357. . صاحب قصص العلماء شاگرد آخوند ملاعبدالکريم ايرواني بوده است و از وي نقل ميکند که صاحب رياض سه شاگرد ممتاز داشت: من و شريف العلماء و ميرزا احمد ترك[قصص العلما/94] ميرزا احمد ترك جدّ مجتهديهاي تبريز است. مجتهديهاي تبريز همه آل احمد هستند. البته برخي از آنان تير? خاصلي از آل احمدند، ولي جدّ مشترك همگي، همين ميرزا احمد بوده است. به هرحال از نقل قصص العلماء، مقام علمي آخوند ملاعبدالکريم ايرواني معلوم ميشود که با آن موقعيت علمي فوقالعاده، شريف العلماء خود را بر او مقدّم ميدانسته است. . آقا شيخ محمدتقي در سال 1248 هـ . ق فوت کرده و دور? او مقدم بر دور? شيخ انصاري و دور? اساتيد شيخ بوده است. . در نقلي اين ماجرا چنين آمده است که هنگامي که ميرزاي شيرازي تصميم به مراجعت ميگيرد، ملاعلي نهاوندي ـ که از شاگردان باسواد شيخ بود ـ به شيخ اين مطلب را عرض ميکند. شيخ ميخواهد که ميرزا به نزدش بيايد. ميرزاي شيرازي و ملاعلي نهاوندي خدمت شيخ مي رسند. شيخ مسئله اي را عنوان مي کند، ميرزا مطلبي را بيان ميکند و بين ملاعلي نهاوندي و ميرزا بحث در ميگيرد. چون ميرزا طبقهاش مقدم بر نهاوندي بود، بر وي غلبه ميکند و نهاوندي نمي تواند در مقابل ميرزا عرض اندام کند. بعد، شيخ خود وارد بحث ميشود. . سابقاً، در نجف منازل خيلي کوچک بود. اکثراً ده يا يازده متر بيشتر فضاي حياتش نبود، چون تمام جميعت شهر در يک محدود? چند صدمتري و داخل سور بودند، لذا ساختمانها خيلي کوچک ولي مرتفع بوده است و اتاقها هم کوچک بود. . مرحوم آقاي حاج ميرزا ابوالفضل نجم آبادي نقل ميکرد که اقاي نائيني در درس ميگفت: نظري? آقا حسن تهراني اين طور است. پيش خودم گفتم: بگو نجمآبادي، تا ما هم قدري به خود بباليم. . کاظمي، محمدعلي، فوائد الاصول، ج 4، ص 671.