زندگينامه آيت الله شيخ محمدتقي شوشتري
مسجد ـ شماره 190، فروردين و ارديبهشت1374 مهدي اسفنديارياشاره
به همت معاونت امور فرهنگي وزارت و ارشاد اسلامي، کنگره بزرگداشت علّامهمحقق آيت الله العظمي حاج شيخ محمدتقي شيخ شوشتري از 17 تا 19 اسفندماه 1373 در شهر
عالمپرور شوشتر برگزار شد. آنچه در پي ميآيد، گوشهاي از فضايل علمي و
عملي آفتاب شوشتر است. باشد که پايمردي در سنت حسنه قدرداني از فرهيختگان دين،
بيشتر از پيش بهره و نصيبي از درّ مکنون خاور و پرتوي از آفتاب شوشتر به شيفتگان
خضر فضيلت و جويندگان طائر قدس حقيقت برسد.
ولادت
علامه حاج محمدتقي شيخ شوشتري به سال 1320 هـ.ق/1281 ش در نجف اشرف متولد شدند.حضرت علامه فرزند حاج شيخ محمدکاظم است که اجدادشان به ترتيب عبارتند از: حاج
شيخ محمدعلي، حاج شيخ جعفر، حاج شيخ حسين، حاج شيخ حسن، حاج ملا علي، حاج شيخ
علي و حاج شيخ حسين شوشتري.
تحصيلات
بهتر مينمايد شرح نبوغ و بلوغ ديني و عقلي معظمله را از بيان خودشان جوياشويم که در شرح حال خودشان آوردهاند: «محل تولد بنده نجف است. والدين مادر بنده
اهل کرمان بودند که رفته بودند در نجف ساکن و مجاور شده بودند، و مادر بنده در
نجف متولد شد. پدرم در نجف مشغول تحصيل بود نزد آقاي سيد محمدکاظم يزدي و آخوند
ملا کاظم خراساني، و همانجا بود که با والده بنده ازدواج کرد. ايشان بعد از
خاتمه تحصيلاتشان با اجازه اجتهادي که از آقا سيد کاظم و آخوند ملا کاظم داشتند
به شوشتر آمدند و بنده با والده در نجف ماندم. در سن هفت سالگي مرا بردند مکتب و
در آنجا، قرآن خواندن و نوشتن را ياد گرفتم. يادم هست يک «استغفرالله العظيم»
براي والده نوشته بودم که بعد از چند سال که رفتم ديدن ايشان، نشان بنده داد. خط
ترسل را هم که خطي است پيچيده، هم آن زمان در نجف خواندم.بعد از هفت سالگي بود که داييام بنده را با والده به شوشتر آورد… به هر
حال مدت کمي از زندگي ما در شوشتر نگذشته بود که والده بنده فوت شد… بعد از
مرگ والده، نزد چند نفر از آقايان مثل آقا سيد حسين نوري و آقا سيد مهدي آل طيب
که از شاگردان پدرم بودند و آقا سيد علياصغر حکيم و مرحوم والد مشغول درس
خواند شدم. تا وقتي که به جايي رسيدم که از هر کتابي همان ابتدايش که شروع مطالب
بود آنها ميگفتند و بقيهاش را بنده خودم با مطالعه به آخر ميبردم بيشتر
کتابها را هم با مطالعه خودم گذراندم...».
سلوک عملي
بحق بايد وصف انموذج الاوائل و بقيه الماضين را در مورد ايشان صادق دانست.سيره عملي ايشان چنان با زهد و تقوا عجين شده است که واقعاً نميتوان به وصف و
قلم آورد. آنچه در اين قسمت بيان ميشود پارهاي از شنيدهها و ديدههاي
ديگران درباره آفتاب شوشتر است که به قرار زير ميآيد:جناب آقاي ابوالقاسم اعتبار، کاتب مخصوص ايشان، خاطراتي از حضرت علامه نقل
ميکند که اگر راهيان علم و تقوا از اين پير گوشه شوشتر بيشتر آگاه شوند،
مسلماً ديدار با ايشان را مغتنم خواهند شمرد آقاي اعتبار در اين مورد
ميفرمايد:… از سکوت ايشان آموختم که تنها از اين طريق است که دل ميتواند
از نور حق بيندوزد. و از تواضع آموختم که تنها از اين راه است که ميتوان به
ديگران رفتار آموخت. و از اخلاص ايشان دريافتم که تنها از اين طريق است که
ينابيع نور بر زبان و قلم جاري ميگردد. در اين مدت شاهد بودم که علّامه چگونه
بر اين همه درد تن نه تنها صابر، بلکه راضي بود. و دريافتم که تنها از راه رضاست
که ميتوان مرضّي حق واقع شد… در اين مدت شاهد بودم که هر کس حتي يک بار هم
که شده وقتي به ديدار ايشان نائل ميشد، آنچنان به دايره جذب معظم له ميافتاد
که ذره به ذره چيزي از وجود او کم ميشد و از صفاي علّامه جايش مينشست،
آنچنانکه وقتي از حضور اين بزرگوار مرخص ميشد، دگرگون شده بود.در اين مدت حتي يک بار نديدم که اوقات ايشان بيهوده بگذرد، بلکه مشغول تحقيق
و يا نوشتن و يا به خواندن قرآن مشغول بودند. عملاً ديدم که در فرهنگ ما، تعليم و
تعلم اختصاص به زمان و مکان معيني ندارد.يافتم که براي خدمت بايد کثيرالمعونه و قليل المؤنة بود؛ کار و زحمت زياد ولي
خرج کم، مشاهده کردم که وقتي انسان در خدا ذوب ميشود، چگونه تجملات و زينتهاي
دنيوي در چشمش کوچک ميشود.يافتم که دينشناسي به تنهايي کافي نيست، بلکه بايد دين باور بود و تنها با
باور دين است که ميشود خالصانه براي آن فداکاري نمود. ديدم که وقتي انسان
مسئوليتي را پذيرفت، براي هرچه بهتر انجام دادن آن حتي فشار خون پايين و ضعف
بسيار شديد هم نميتواند سد راه انجام آن شود...روزي به من فرمودند: «بارها با يک وضو، پنج نماز خواندهام بدين صورت که براي
نماز ظهر و عصر وضو ميگرفتم و سپس با همان وضو نماز مغرب و عشاء و فردا صبح را
ميخواندم». البته، در اين فاصله شب را به تحقيق و عبادت مشغول بودهاند.از ايشان شنيدم: آن وقتهايي که ضعف جسمي نداشتم، در روزهاي ماه مبارک رمضان هر
روز يک ختم قرآن داشتهام. بعدها که حالم رو به ضعف گذاشت، هر سه روزي يک ختم
قرآن شد.روزي اول صبح که نزد معظم له رفتم در حالي که در حياط منزل قدم ميزدند، اين
حديث را زمزمه ميفرمودند: «في حَلالها حساب و في حرامها عقابُ». و متوجه شدم که
کمدي را به عنوان هديه براي او آوردهاند که آن را بيش از حدّ نياز خود ميديد.
همان روز عصر آن را به کسي که واقعاً مستحق آن بود، بخشيد. روزي از معظم له سؤال شد که اگر شما در يکي از دعاهايتان مستجاب الدعوة باشيد،
از خداوند چه ميخواهيد؟ بلادرنگ پاسخ دادند: «رهايي از عذاب آخرت». در مورد
سوره تغابن فرمودند: «وقتي آن را ميخوانم، حس ميکنم مغبون است کسي که بگذارد
يک لحظه از عمرش تلف شود. و گاهي که قرآن ميخوانم، به آياتي ميرسم که جان
ميخواهد از بدنم خارج شود»….معظم له در استفاده از حقوق شرعيه اجتناب شديد دارند. که تا آنجا که به ياد
دارم، ارتزاق ايشان اغلب با هدايا و نذرهايي بوده است که مردم به صورتهاي نقدي و
جنسي به ايشان ميدهند…خدا را شاهد ميگيرم در اين چند سال اخير که حال اين بزرگوار نامساعد بوده و
تقريباً قدرت کار علمي از ايشان سلب شده بود و فقط به تصحيح مشغول بودند، در اوج
ضعف از بستر برميخواستند و مشغول کار ميشدند، ولو به مدت ربع ساعت. وقتي به
ايشان ابراز ميکردم که آقا اگر نميتوانيد استراحت کنيد، ميفرمود:
«استراحت من در همين است». و بعضي مواقع اين شعر را ميخواندند:
گفته بودم چو بيايي غم دل با تو بگويم
چه بگويم که غم از دل برود چون توبيايي
چه بگويم که غم از دل برود چون توبيايي
چه بگويم که غم از دل برود چون توبيايي
استفاده کرد و تأليفاتي را به عالم اسلام عرضه داشت».آيت الله رضا استادي: «… اين ملاقات ارادت مرا چندين برابر کرد، زيرا
ايشان و خانه و زندگي ايشان را و نيز سلوک عملي و اخلاقيشان را نمونهاي از
سلف صالح فرقه محقه اثنا عشرية يافتم. اميدوارم مشمول ادعيه خالصانه آن جناب
باشم. آمين يا ربالعالمين».آيت الله محمد هادي معرفت: «… نکته در خور ذکر اين بود که با کمال تعجب شاهد
بودم که ايشان حتي نماز شب را با مساعدت ديگران ايستاده ميخوانند. حتي زيارت يک
عالم نوراني و ديدن اين اندازه تقيد به عبادات و روحانيتي که ايشان داشتند،
خاطره اين سفر را هميشه براي من زنده نگاه ميدارد».حجت الاسلام احمد عابدي: «ذکر اين خاطره را درباره علامه شوشتري بيفايده
نميدانم که گرچه اينک کمتر کسي يافت ميشود که مقيد به انجام شانزده رکعت
نافله ظهر و عصر باشد، ولي تقريباً چهار سال پيش که توفيق زيارت آن استاد را
داشتم مشاهده کردم که ايشان با آن ضعف و کهولت سن که براي رفتن به مسجد دو نفر
زير بغل او را گرفته تا به محراب رساندند، شانزده رکعت نافله ظهر و عصر را
ايستاده به جاي آورد. «و في ذلک فليتنافس المتنافسون».دکتر سيد جعفر شهيدي: «… متأسفانه جز معدودي از خواص، با آقاي شوشتري و
آثار او آشنا نيستند. شايد از آن جهت که اين بزرگوار با بوق و کرنا پيوندي ندارد
و يا نميخواهد پيوند داشته باشد. سالهاست در گوشه شوشتر زندگاني پربرکت خود را
وقف خدمت به دانش کرده و از دنيا و آنچه به دنيا شايستگي دارد، بريده است. من
نزديک چهل سال است از آثار علمي اين شخصيت برجسته بهره ميبرم».دکتر صدري کيوان، نوه آيتالله العظمي حاج شيخ جعفر شوشتري:«… اين عالم
رباني که اوقاتش مصروف ارشاد مردم و ترويج و اشاعه احکام متقن دين حنيف محمدي (ص)
و نشر علوم و معارف اسلامي ميگردد، حضرت علاّمه محقق آيت الله حاج محمدتقي
شوشتري -کثر الله امثالهم- ميباشد. وي در کمال سادگي و وارستگي و قناعت گذران
ميکند. به علت زهد و تقواي خاص مورد تکريم و احترام مردم بوده، وجودش منشأ فيض
و برکت است. روزها در اتاق بيروني خانهاش که با نمد مفروش شده و از وسايل
پذيرايي جز چند بادبزن دستي و يک قليان چيزي در آن يافت نميشود، مينشيند و
مراجعين و طلّاب علوم دينيه را ميپذيرد و به حل و فصل معظلات و مشکلات مردم و
افاده و افاضه علوم اسلامي به طلاب گرامي مشغول ميشود. حسن برخورد، تواضع فزون
از حد، حلاوت مقال و اطلاعات وسيع اين دانشمند بحدي است که وقتي انسان در محضرش
جلوس مي نمايد، گويي زمان را درک نميکند».دکتر غلامعلي حداد عادل:«به نظر من، وصف انموذج الاوائل که در شأن دانشمندان
پيشين است، در حق ايشان صادق ميباشد؛ نمونهاي از پيشينيان، نمونهاي از آن
اوائل، آن نسلي که دانشمنداني مثل شيخ مرتضي انصاري از جمله آنها هستند. بقيه
الماضين برازنده ايشان است …».دکتر محمدعلي شيخ، فرزند علّامه محمدتقي شوشتري: «… در انجام تکاليف
شرعيه سعي وافر داشتند؛ فرائض که به جاي خود، به انجام مستحبات سخت پايبند و
مقيد بودند. نماز شبشان ترک نميشد و تا هنگامي که توان جسمي داشتند؛ در غير ماه
مبارک رمضان، ايامالبيض را روزه ميگرفتند. بسيار کم خوراک بودند. به ياد
دارم که يکي از ارادتمندان به مزاح به ايشان ميگفت: خوب است شما هميشه مهمان من
باشيد، زيرا چندان غذايي نميخوريد… زندگي ما بسيار ساده بلکه سخت بود،
زيرا ايشان از وجوه شرعيه چيزي برنميداشت… گذشت ايشان بحدي بود که اگر کسي
تنها لباس برتنش را ميخواست، خود به اقل پوشش اکتفا ميکردند و مابقي را به
او ميبخشيدند…يکي از ارادتمندان ايشان که پيشهوري کم بضاعت بود و
پيشهاش بسيار کم درآمد، براي ضيافت شامي ايشان را به خانه خود دعوت
نمود…در آن ضيافت من نيز همراهشان بودم و سالهاي نوباوگي را ميگذراندم و
به اقتضاي سن، دوست داشتم غذايي لذيذ در ظروفي مناسب صرف نمايم. ميزبان غذايش
ساده و ظرفهاي او به نظرم چندان تميز نميآمد، از اين رو با کراهت غذا
ميخوردم. ايشان متوجه شدند. وقتي که صاحبخانه براي آوردن ظرف آب از اتاق بيرون
رفت، ضربهاي بر پشت شانه من نواختند و گفتند:«مگر از خدا شرم نداري که چنين
رفتار ميکني، نميداني اين مرد آنچه در توان داشته، دريغ نکرده تا توانسته
اين غذا را براي ما تهيه کند. اگر با اين حرکات دل او را بشکني، چه جوابي به درگاه
خدا داري؟ بايد از حالا طوري نشان دهي که بهترين غذا را داري ميخوري و ظروف
غذا بهترين و تميزترين ظرفهاست». اين است شيوه مردان خدا و کساني که پرورده مکتب
مقدس اسلامند که جز راه خدا نميپويند و غير از سخن حق بر زبان نميآورند، و
پسندند آنچه را جانان پسندد؛ «اللهمّ وفقّنا لما تحب و ترضي».
سلوک علمي
حضرت علامه به سال 1314ش/1354هـ.ق به علت مخالفت با کشف حجاب، جلاي وطن کردند و بامهاجرت به عتبات عاليات، در حوزههاي علميه نجف و کربلا که تحت اشراف مرحوم آيت
الله اصفهاني و مرحوم آيت الله قمي اداره ميشدند به کسب علوم اسلامي ادامه
دادند. در عتبات با مرحوم آيت الله شيخ آغا بزرگ تهراني انس و همکاري علمي
داشتند و در سال 1321ش/1360هـ.ق و پس از سقوط رضاخان، به ايران بازگشتند و در شوشتر
به انجام وظايف روحاني پرداختند. ايشان بر اثر علاقه وافر به علم و دانش و
کوششهاي بيدريغ، آثار ارزشمند و گرانسنگي را به جهان اسلام تقديم داشتهاند که
در نوع خود کمنظير، بلکه بينظير مينمايد.جناب علّامه در شرح حال علمي خود آوردهاند: «… بعدها شروع کردم به نوشتن
شرحي بر لمعه و شرحش را به طور حاشيه نوشتم که از جلد آخرش معلوم ميشود. در اين
صفحه نوشتهام: «و قد وقعت الفراغ من هذه التعليقه في غره شهر ربيع الثاني من
سنه 1354 ق.» بنده از حاشيهاي که بر لمعه و شرح لمعه نوشتم، فراغت يافتم و همان
طور که نوشتهام، حاشيه بر لمعه در حدود 4 سال طول کشيد. ديگر اينکه آن وقت مصادف
بود با بيحجابي در ايران. روزي که داشتند اينجا زنها را با طبل و علم کشف حجاب
ميکردند، بنده با مرحوم آقا سيد باقر حکيم از شوشتر به عراق رفتيم…بنده
ديگر تا سنه 60 قمري در نجف بودم؛ تقريبا حدود 6 سال. اوّل 60 مراجعت کردم به شوشتر
که مصادف بود با موقعي که پهلوي را بيرون کرده بودند. 60 شکست و ديگر بنده در
شوشتر بودم. در عتبات که بودم، اين قاموس الرجال را نوشتم. يعني در عرض آن 5،6 سال
که آنجا رفتيم ساکن کربلا شديم، رجال مامقاني را ملاحظه کردم، ديدم خيلي کم و
زياد دارد و خيلي درهم است. ابتدا در حاشيه خود کتاب رجال مامقاني -که سه جلد و
نيم ورقي است- مطالبي نوشتم و بردم پهلوي آقاي حاج شيخ آغا بزرگ تهراني که آن
موقعالذريعه را مينوشت. گفتم: کتاب مرا هم ببينيد. گفت: خوب است، ولي چون در
حاشيه نوشتهاي، کتاب حساب نميشود، بايد مستقل بنويسي. و من هم مستقل
نوشتم…قاموسالرجال را در دو جلد نوشتم، بعد چهار جلد شد…بعد مرتباً بر
مطالبش اضافه کردم و تعليقه نوشتم. بعد شرح لمعه را ديدم که مدارکي را نقل کرده
امّا نگفته اين مدرک مثلاً در چه کتاب است…من هم به همين دليل تصميم گرفتم
خودم بر لمعه شرحي بنويسم…به همين دليل بنده مشغول شدم به نوشتن النجعة در
شرح لمعه که در آن اخبار را از روي خود اصل کتب اربعه و غير کتب اربعه نقل
کردم…در حين کار با اشکالات و ناهماهنگيهايي در کتابهاي وسائل، من لايحضر،
تهذيب و استبصار روبرو شدم که مرا به تأليف الاخبار الدخليه واداشت…».
تأليفات
در اين قسمت جا دارد به معرفي اجمالي آثار ارزشمند حضرت علّامه پرداخته شودتا قدر اين زحمت جانکاه هرچه بيشتر به دست آيد.
قاموس الرجال في تحقيق رواة الشيعة و محدثيهم
اين کتاب گرانسنگ که مدت 40 سالدر تأليف، تنظيم و تجديد نظر بوده، در 14 جلد رقعي به چاپ رسيده است. بسياري از
استادان به اين کتاب نظر دارند که اخيراً به همت مؤسسه انتشارات اسلامي وابسته
به «جامعه مدرسين حوزه علميه قم» مقرر شده که دوره 14 جلدي با طرز بسيار جالب و
فني و زير نظر برخي از فضلا در 10 جلد تجديد چاپ شود که 6 مجلد آن تاکنون چاپ شده
است. آيت الله جعفر سبحاني در معرفي اين کتاب ارزنده، مطالبي را بيان داشتهاند
که به اختصار تقديم ميشود:
اعتماد بر اقوال قدما
اين کتاب در حالي که کليه متون رجاليهاي قدما را در بردارد و از نقل توثيقات متأخران خودداري کرده است، در مواردي که رجاليهاي متأخر
بر مسائلي دست يافتهاند که قدما از آنها غفلت داشتهاند، آنها را نير آورده
است…يا اگر رجاليون متقدم فردي را در ضمن ترجمه راوي ديگر ذکر کردهاند ـ که
غالباً انسان بر چنين ذکر ضمني متوجه نميشود- در حالي که يک رجالي متأخر بر
چنين توثيق ضمني دست يافته و آن را در فصل مخصوص به آن راوي يادآور شده باشد،
توثيق هر دو را نقل ميکند تا حق رجالي متأخر ـ به عنوان نخستين فردي که توثيق
راوي را در کلمات قدما به دست آورده است- ادا گردد….
2-1. مراجعه به کتب تاريخي اصيل
مؤلف در اين کتاب علاوه بر مطالعه کتابهايرجالي که رشته سخن در آن است، مطالعه را بر يک رشته کتابهاي خارج از فن رجال
کشيده است که ميتواند وضع راوي را از نظر زندگي و گرايشهاي مذهبي روشن سازد و
اين نقطه قوت بزرگ اين کتاب است که در ديگر کتابهاي رجالي به چشم نميخورد…و
اگر مراجعه به اين کتابها نبود، به طور مسلم آن آگاهيهاي خاصي که مؤلف در رجال به
دست آورده است امکان نداشت. و ما اين مزيت را يکي از مزاياي مهم اين کتاب
ميدانيم.
3-1. تصحيح محرفات
مؤلف ذوق خاصي در تصحيح محرفها، مصحفها، و اغلاط چاپي و خطيکتابها دارد…مؤلف محقق بر اثر ممارست و طول کار در اين علم، نه تنها بر اين
محرفات دست يافته، بلکه وجه صحيح آنها را معين کرده و چه بسا علت اشتباه را نيز
توضيح داده است. اين ابتکار فقط مخصوص مؤلف است و در ديگر کتابها کمتر ديده
ميشود. به علاوه طول ممارست او را بر چنين امر بزرگي موفق گردانيده است.
4-1. کوشش مداوم و پيگير
مؤلف از زمره محققان انگشت شماري است که کتاب را نوشتهو پرونده آن را باز گذارده و در طول پنجاه و اندي سال، در تحقيق و تنقيح و تصحيح
آن کوشيده است…از اين جهت است که حتي پس از چاپ اين کتاب در 11جلد، از طرف مؤلف
3 جلد به عنوان مستدرک براي آن نوشته شده که آنچه را بعدها بر آن دست يافته در اين3
جلد آورده است.
5-1. کار مطابق ذوق
علل موفقيت مؤلف را ميتوان در چند چيز خلاصه کرد. مؤلف دريک نقطه آرام و دور از جنجالهاي اجتماعي زندگي کرده و بر اثر داشتن يک مکتبه
موروثي نسبتًا غني توانسته است يک چنين اثري را بوجود آورد، و فشار کار خود را
بر موضوع واحدي وارد سازد. در مثل گفتهاند: «خوشبخت کسي است که ذوقش را
دريابد» و بحق، مؤلف ذوق خاصي در اين علم دارد و آنچه را که عقربه استعداد او به
سوي آن متوجه بوده، دنبال کرده است، و هرگز فن رجال و تحقيق در آن، يک کار تحميلي
و خلاف ذوق براي وي نبوده است…».
2. النجعة في شرح اللمعة
اين کتاب، شرحي استدلالي دقيق بر لمعه شهيد اول باتوجه به شرح لمعه شهيد ثاني و نقد آن است. مؤلف علّامه در توضيح اين شرح 11 جلدي
آورده است: «شهيد ثاني در شرح خود بر لمعه مطالبي نقل کرده است، امّا نگفته است
که اين مطلب در کجا و در چه کتابي است و آيا درست است يا نه؟ از اين رو، با در نظر
گرفتن مطالب شرح سابق و مراجعه به مأخذ وسائلالشيعة (مانند کافي، تهذيب،
فقيه، استبصار و کتب ديگر)، تصميم گرفتم بر لمعه شرح بنويسم…که در آن، خبر را
از خود کتب اربعه و منابع ديگر حديثي نقل کردم…».براي آشنايي بيشتر با النجعة في شرح اللمعة، نوشته حجت الاسلام احمد عابدي را
پي ميگيريم:«1-2. روايات را -که فقه شيعه بر آنها استوار است- به طور صحيح و منقح و بلاواسطه
از منابع متقدم و اصلي نقل ميکند و لذا لغزشهاي فراواني را که در جوامع روايي
متأخر و به تبع آنها در کتب فقهي رخ داده، تذکر داده و اين تحريفات را تصحيح کرده
و چه بسا به اين طريق تعارض روايات را حل کرده است؛ و اين مهمترين ويژگي نجعه
است.2-2. شرحي است روايي-فقهي و دقيق بر لمعه.3-2. به بحث و استدلالهاي متعارف کتب فقهي نپرداخته [است].4-2. عموماً بر اقوال قدما تکيه دارد و از محقق حلّي (ره) و علماي پس از وي، جز در
مواردي اندک چيزي نقل نميکند.5-2. هميشه اقوال را بدون واسطه از صاحبان آنها نقل ميکند؛ حتي اگر در موردي
قولي را با واسطه نقل کند، به منبع اصلي هم مراجعه کرده و ارجاع داده است. (براي
نمونه ر.ک: ج3، صص34-36).6-2. هيچ کتاب فقهي استدلالي را نديدهام که تا اين اندازه تمسک به اصول عمليه
در آن کم باشد، گرچه مؤلف به جزئيات نپرداختهاند و روشن است که از اصول عمليه
بيشتر در فروع و جزئيات مسائل استفاده ميشود.7-2. در بسياري از مسائلي که معترض شده، روايات زيادي را درباره آنها نقل کرده
است….8-2. توجه به اقوال و روايات اهل سنت دارد….9-2. معمولاً از مسائلي که در متن لمعه مطرح شده است بحث ميکند، ولي در مواردي
اندک متعرض فروعي شده است که ماتن و شارح ذکر نکردهاند (نمونه آن: ج2، ص226)».
3. بهج الصباغة في شرح نهجالبلاغة
اين کتاب در 14 جلد وزيري، شرح موضوعي نهجالبلاغه است که در 60 فصل، به بررسي و شرح 60 موضوع ميپردازد. مؤلف گرانقدر در
مقدمه کتاب با مهارتي وصفناشدني، شرحهاي مهم نهجالبلاغه مانند شرح ابن ابي
الحديد، شرح ابن ميثم، شرح خوئي، منهاج البراعة و شرح ابوالحسين کيدري را با
روشي کاملاً علمي به محاکمه ميکشاند و نقاط ضعف و قدرت آنها را يک به يک
ميشمارد. مصنف علامه در اين مورد ميفرمايد: «…بنابراين، مصلحت ديدم به
مدد الهي شرحي جامع از تاريخ و ادب و اخبار قوي بنگارم و از آثاري که حجتند، در
حد نياز و در جاي مناسب با ذکر مدارک عناوين کتاب به قدر توان ياد کنم. امّا
شارحان پيشين اصلاً در بسياري از آن موارد، بر مدارک دست نيافتهاند و در
جايهاي معدودي غالباً به بعضي از آنها پي بردهاند… روش من غير از ديگر
شارحان است که هرچه را سابق گفته لاحق هم عيناً بگويد، چون اين نوعي سرقت است. پس
هرآنچه از ديگري است آن را به وي نسبت ميدهم، و هرچه در کتاب بدون نسبت بيايد از
آن خودم است».
4. الاربعون حديثاً
اين کتاب با 196 صفحه، شامل متن و شرح 40 حديث است. مؤلفگرانقدر 3 کتاب شرح چهل حديث داشتند که در سال 1363 نگارش آنها به پايان رسيد. سپس
نظر ايشان بر آن قرار گرفت که منتخبي از آنها را به صورت يک کتاب تحرير و از بقيه
صرف نظر کنند. کتاب اربعين چاپ شده، همان تحرير و انتخاب نهايي است که در 4
موضوعِ معجزات ائمه معصومين (ع) از حديث 1 تا 10، فضايل معصومين (ع) از حديث 11 تا20،
نکوهش دشمنان معصومين (ع) از حديث 21 تا 30، و مسائل فقهي متفرقه از حديث 31 تا 40
آمده است.
5. آيات بينات في حقيقة بعض المنامات
در 208 صفحه اين کتاب يک جلدي و طي يک مقدمهو 26 فصل، مطالبي در مورد خواب و رؤيا آمده است. خوابهايي که در قرآن ياد شده،
خوابهايي که مربوط به پيامبران گذشته است و در قرآن ياد نشده، خوابهايي مربوط
به پيامبر (ص) و ديگر معصومين (ع)، خوابهايي مربوط به قرآن مجيد، دانشمندان،
شاعران، خلفا و پادشاهان؛ خوابهايي که اعلام مرگ اشخاص بوده است، خوابهاي
مربوط به مرگ فرزند، خوابهايي که تعبير آنها در خود آن خوابها بوده است،
خوابهايي مشتمل بر هزليات، خوابهايي دروغ، و خوابهاي متفرقه، سرفصلهاي اين
کتاب را تشکيل ميدهند.
6. الرسالة المبصرة في احوال البصيرية
اين کتاب ضميمة جلد 11 قاموس الرجالاست، در مورد رواتي که کنيه ابوبصير دارند، به تحقيق پرداخته است که از دقت
کمنظير مؤلف حکايت دارد.
7. قضاء اميرالمؤمنين عليبن ابيطالب -عليه السلامـ
اين کتاب با 380 صفحه و 55فصل، بدون شک بهترين کتابي است که در اين زمينه تدوين شده و در فاصله سالهاي 1370
تا 1400 هـ.ق، بيش از 14 بار در نجف و بيروت تجديد چاپ شده است. همچنين به همت آقاي
دکتر محمدعلي شيخ، فرزند علامه، اين کتاب به فارسي ترجمه و مکرراً چاپ شده است.
مدتي قبل نيز توسط آقايان سيد عليمحمد جزايري شوشتري و ديباجي، بار ديگر
ترجمه شد و منتخبي از آن به زبان انگليسي ترجمه شد و به چاپ رسيد.
8. الاوائل
اين کتاب 300 صفحهاي همانند کتابهاي الاوائل عسکري، سيوطي،کشميري و مقدس اصفهاني، شامل مطالب متفرقهاي است که عنوان «اول» را داشته
باشد. نسبت اين کتاب با ساير تأليفاتي که در اين زمينه نگاشته شده، عموم و خصوص
من وجه است، يعني قسمتي از مطالب اين کتاب در آن کتابها نيست.
9. رسالة في تواريخ النبي و الآل
اين رساله کمنظير در 10 فصل به بررسي تاريخولادت و وفات، محل و ولادت و دفن، و معرفي مادران، همسران و فرزندان معصومين (ع)،
معرفي برخي از فرزندان ايشان که از امتياز خاصي برخوردار بودهاند، معرفي برخي
از فرزندان ايشان که مورد قدح و نکوهش بودهاند، مکارم اخلاق چهارده معصوم(ع)
و استدراک برخي مطالب مربوط به فصول گذشته ميپردازد.
10. الاخبار الدخلية
اين کتاب 3 جلدي گرانسنگ، در 5 باب به بررسي احاديث تحريفشده و مجعوله ميپردازد. در مقدمه کتاب آمده است: «اين کتاب مبتني است بر فوايدي
عظيم و تکدانههايي گرانبها و تحقيقات و دقتنمايي شريف درباره منقولاتي که
تحريف بدانها راه يافته و اخباري که جعل در آنها واقع گشته و ادعيهاي که
تحريف و جعل شدهاند. اين کتاب در پنج باب تدوين يافته است: بابهاي اول، دوم و
سوم در احاديث تحريف شده، باب چهارم در اخبار مجعوله و موضوعه، و باب پنجم در
ادعيه تحريف شده و مجعوله. با خواندن و بررسي اين کتاب مذکور، معلوم ميشود چه
زحماتي در تتبع و گردآوري مطالب آن کشيده شده تا اثري چنين گرانقدر و فزونمايه
به وجود آمده که نتيجهاش به دست دادن محکها و ضوابطي است براي جدا ساختن سره از
ناسره در منقولات منتسب به معصومين ـ عليهمالسلام ـ». ناگفته نماند اين کتاب
در سال 1362 به عنوان کتاب برگزيده شد.
11.مقدمه توحيد مفضّل
اين کتاب ترجمه و شرح توحيد مفضل است، و مؤلف علّامه برخيآرا و مباحث طرح شده از سوي امام جعفر صادق (ع) را با نظريات و کشفيات جديد علمي
تطبيق ميدهد.
12. البدايع
اين کتاب که جلد اول آن در تهران زير چاپ است مانند کشکول شيخبهائي، شيخ يوسف بحراني و سيد علي ميبدي، داراي مطالب منثور و منظوم گوناگون
مفيدي است که مؤلف گرانقدر در طول ساليان دراز آنها را يادداشت و تدوين کرده
است.
13. رساله در محاکمه بين شيخ صدوق (ره) و شيخ مفيد (ره) در يک مسئله کلامي
اينرساله 24 صفحهاي به سال 1358 هـ.ق تأليف و در سال 1390 هـ.ق از روي نسخه اصل به خط
مؤلف افست شده است. در ضمن کتابهاي نوادر الاخبار و جواهر الآثار، شرح وجيزه شيخ بهائي، ادعيه و
اذکار کشکول، حواشي و استدراکات بر ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، حواشي بر
توضيح المسائل و تفسير قرآن از ديگر آثار خطي اين بزرگمرد عرصه علم و تقوا است
که هنوز به زيور چاپ نرسيده است.همچنين نامههاي ايشان مشحون و آکنده از مطالب علمي است که جا دارد به صورت
مستقل به چاپ آن اقدام شود که از جمله آنها ميتوان نامه علامه شوشتري به حضرت
آيت الله خامنهاي ـ مد ظله العالي ـ ،اجوبه پارهاي از سؤالهاي کنگره شيخ
طوسي در ارض اقدس رضوي، نامه علامه به دکتر علي شريعتي درباره اسناد دعاي ندبه،
و نامه معظم به حجتالاسلام غلامرضا عرفانيان در جواب اعتراض بر قاموس الرجال
را نام برد.در پايان ضمن دعا براي بهبودي هرچه سريعتر معظم له و به عنوان حسن ختام، نامه
آيت الله العظمي سيد محمد هادي ميلاني به آن جناب که در تمجيد از قاموس الرجال
مرقوم شده است، تقديم همه شيفتگان فضيلت و حقيقت ميشود:بسم الله تعالي شأنهحضرت علّامه حجت الاسلام حاج شيخ محمد تقي شوشتري ـ دامت برکاته ـپس از اهداء تحيت و سلام، از خداوند ـ عز اسمه ـ مسئلت داريم که براي خدمت به
دين حنيف (اسلام) و نشر معارف شيعه و مواريث طائفه محقه، موفقتان گرداند و براي
آنچه خير و صلاح است، دستتان را باز دارد. با دستان قدرداني و شکرگزاري، هديه
گرانبها يعني کتاب ارزشمندتان، قاموس الرجال في تحقيق رواة الشيعة و محدثيهم،
را دريافت نموديم و در پارهاي از مطالب آن به فحص و کاوش پرداختيم. آن را ـ
بحمدالله ـ وافي و شافي يافتيم، و بر کوششهايي که در گردآوري آن مبذول
داشتهايد واقف گشتيم. سعي شما نزد خدا مشکور است و از اسلام و مسلمانان به شما
پاداش نيک ارزاني بدارد و شما را به عنوان ذخيرهاي براي اسلام و امت اسلامي
مستدام گرداناد و بر امثال شما بيفزاياد. بر شما و بر همه کساني که به شما روي
ميآورند سلام و رحمت و برکات الهي ارزاني باد.